این مدرس دانشگاه در گفتوگو با ایسنا، درباره میزان اثرپذیری آثار ادبی معاصر از ادبیات کهن اظهار کرد: من تاثیر ادبیات کهن و کلاسیک را بر آثار ادبی معاصر به دو دسته تقسیم میکنم. آثاری که به صورت مستقیم سعی میکنند تا با گذشتگان ما در ارتباط باشند و به نوعی تحت تاثیر قرار میگیرند، طوری که کاملا حس میکنیم؛ مثلا برخی تعبیرات از تعبیرات قدیمیها است هرچند ممکن است با ذکر نام یا آوردن عین عبارت نباشد اما به هر صورت میدانیم که شاعران معاصر خیلی از گذشته تاثیر گرفتهاند.
او افزود: نیما خودش میگوید «کتاب بالینی من نظامی است» یا اینکه سپهری علاوهبر عرفان شرق، تحت تاثیر مولوی هم هست یا خیلی از شاعران که از سعدی و حافظ بهرهمند میشوند، از ابتهاج گرفته تا شفیعی. اما نکته خیلی مهم این سوال خیلی بزرگ و جدی است که به وجود آمده؛ تاثیرگذاری ادبیات کهن بر ادبیات معاصر پیشبرنده و باعث حرکت رو به جلو است یا اینکه دارد تاثیرگذاری ذهنی خاصی میگذارد و ما را در چارچوب و زندان سنتها قرار میدهد؟ که این خیلی بحث زندهای است. اما نکتهای که شاید برخلاف عقیده خیلی از دوستان معاصر است، ما حتی اگر بخواهیم هم نمیتوانیم از سنتهای شعریمان با عظمتی که دارند دست برداریم.
این عضو هیئتعلمی دانشگاه با بیان اینکه برخی در آثارشان سعی میکند در شعر یا رمان معاصر کمتر به مقولههای سنتی و کلاسیک بپردازند، گفت: این افراد بعضا حتی عمدا دلشان میخواهد تحت تاثیر سنتهای ادبیات کلاسیک نباشند که من به آنها هم خردهای نمیگیرم. باید هویت معاصر ادبیات فارسی در این عرصه شناخته شود و آنها هم تلاشی جذاب و حرفهایی شنیدنی و خواندنی دارند. این دو کار یعنی تاثیر گرفتن و دوری از تاثیر گرفتن از ادبیات گذشته دارد موازی هم عمل میکند.
فقیه ملکمرزبان که معتقد است هر کس توانایی ممارست در آثار گذشتگان را داشته باشد، از نظر ادبی توانمندتر خواهد شد، در ادامه بیان کرد: قدرت در شناختی است که از آثار دیگران به دست میآید و چون سنتپردازان ما بسیار قدرتمند هستند، طبیعی است شاعرانی که معاصر شعر میگویند اما در ادبیات کلاسیک تبحر دارند قوی هستند.
او سپس در پاسخ به این سوال که در کدام آثار ادبیات معاصر تاثیر بیشتری از ادبیات کهن و کلاسیک دیده میشود؟ اظهار کرد: این اثرپذیری بیشتر در آثار دانشگاهیها مثل قیصر امینپور، سیدحسن حسینی، دکتر شفیعی کدکنی و ... دیده میشود. یا حتی کسانی که دانشگاهی نیستند اما ارتباط دانشگاهی دارند مثل ابتهاج یا منزوی، به نظر این نکته در آثارشان کاملا واضح است، که مسلما مطالعات کلاسیکشان خیلی بالا است و زیاد میخوانند و در نتیجه این تغییرات را در اشعارشان میبینید. البته که در این ماجراها یکی از ارزشهای مطرح در شعر معاصر این است که شاعر چقدر ممارست و تجربه شعری دارد و تجربه شعری کسانی که اهل مطالعه آثار کلاسیک هستند طبعا قویتر است. اما باز هم میگویم نسبت به کسانی که معتقدند هویت جدیدی را بدون توجه به آن آثار باید کسب کنند، خرده نمیگیرم. این تلاش مفیدی است تا ببینیم امروزه در شناخت خودمان و در ادبیاتی که متعلق به نسل امروز است ما کجا قرار داریم و چه باید بکنیم.