تبیین بحث
امام شناسی همانند شناخت توحید و در کنار ضرورت پیغمبرشناسی اصلی است که در نگاه اسلام در تحقّق راستین اسلامیّت هر مسلمان ضرورت اجتناب ناپذیر دارد. (حسینی طهرانی، 1422ق: ج 1، ص 35) . «آری آنان که از سوی خدا به رسالت یا امامت در بین مردم منصوب می شوند همانند آئینه ای صاف و صادق اند که دستور الهی را منعکس و به مردم ارائه می دهند و تمام حقیقت آن ها در ظاهر و باطن و گفت و شنود و خواستن و بلکه هر حرکت و سکون، منطبق با ارادۀ خداست.» (ممدوحی کرمانشاهی، 1385ش: ج 4، ص 106)
فلسفۀ حقیقت امامت یک چیز است و آن هدایت مردم، نورانیّت آن ها و الهی کردن جامعه است اما در هر عصری به مقتضیّات همان شرایط به شکلی جلوه گری می کند. (طاهری، 1384 ش: ص 269) امامت اساسی ترین اصول اجتماعی اسلام و روح این مکتب و رشته ای است که کلّیۀ قوانین تکامل انسان را به هم پیوند نموده و در جهت فلسفه آفرینش قرار می دهد و تفکیک این اصل از اسلام اسفناک ترین فاجعه های تاریخ است زیرا با این طرح بدون این که مسلمانان بفهمند اسلام از درون تهی می شود و نماز، روزه، حج، جهاد و... بی خاصیّت می گردد و بالاخره کلیه قوانین اسلام که برنامه تکامل انسان است عقیم می ماند. (محمدی ری شهری، بی تا: ص 69) «ولایت و امامت را به حق ما اصحاب امامیّه از اصول مذهب شمرده ایم بلکه درواقع آن را می بایست امّ الاصول دانست چون اگر این معنا درست شود بقیۀ اعتقادات انسان نیز تصحیح می شود.» (نجفی، بی تا: ص 195)
یکی از سنت های الهی وجود امام به عنوان حجت خدا و واسطه فیض عالم هستی در هر عصری می باشد. امام صادق(ع) فرموده اند اگر زمین بدون امام باقی بماند ساکنانش ر ا در خود فرو می برد. (کلینی، کافی، ج1)
یکی از راه های شناخت امامت، شناخت امامان از طریق اوصافشان می باشد، اوصافی که در متون موثق مذهبی با آنها توصیف شده اند. سر سلسله امامت شیعی حضرت علی(ع) در دعای افتتاح این گونه معرفی شده اند:
«اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَبْدِک وَ وَلِیِّک وَ أَخِی رَسُولِک وَ حُجَّتِک عَلَی خلْقِک وَ آیتِک الْکبرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»، «خدایا درود فرست بر علی(ع) که سردار و پیشوای مؤمنین است و جانشین پیامبرخدا، پروردگار جهانیان، بنده تو و ولیّ تو و برادر رسول توست و حجّت و نشانه تو بر خلق توست، اوست که نشانه و آیۀ بزرگ تو و خبر بزرگ تو است.»
ویژگی های حضرت امیر المومنین(ع) در دعای افتتاح:
1- امیرالمؤمنین:
امام عصر (عج) ابتداً، امام علی(ع) را با لقب امیرالمؤمنین معرّفی کرده اند و این خود نکته جالبی است چرا که مقام وصی، عبد، ولایت، حجّت، آیت کبری، نبأ عظیم در جای خود شاید خیلی مهم تر از این لقب ایشان باشد اما امام زمان (عج) از مقدّم آوردن این لقب هدفی خاص داشته اند و ناگفته پیداست که در حکومت اسلامی، شخص باید دارای صفات و ویژگی هایی باشد تا امیرالمؤمنین و رهبر شود. امام(ع) گویا حرف آخر را اوّل زده اند و این حاکی از شدّت حزن ایشان به خاطر اذیت ها و اجحاف هایی است که در حقّ امیرالمؤمنین(ع) شد. گویا می فرمایند: یک کلام حضرت علی(ع)، امیرالمؤمنین است و دیگر هیچ.
واژه امیر از «مار، یمیر، میره» به معنی طعام دادن و آذوقه خوب برای خانواده تهیه کردن است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص 783؛ قرشی، 1371ش: ج 7، ص 324) از حضرت ابوالحسن(ع) سؤال شد چرا آن حضرت امیرالمؤمنین نامیده شد؟ فرمود: زیرا او مؤمنین را طعام علمی می دهد مگر نشنیده ای که خدا در کتابش می فرماید: «وَ نَمیرُ اَهلُنا» (یوسف/65)، «و ما خانواده خود را طعام می دهیم» و در روایت دیگر در جواب این سؤال امام باقر(ع) فرمودند: «لِأَنَّهُ مِیرَةُ الْعِلْمِ یَمْتَارُ مِنْهُ وَ لَایَمْتَارُ مِنْ أَحَدٍ غیْرُه» (کلینی، بی تا: ج 1، ص 412؛ صدوق، بی تا: ج 1، ص 160) زیرا حضرت(ع) طعام و خواربار علم بود که دیگران از او تغذیه می کردند و احدی غیر از آن حضرت این طور نبود. ممکن است مقصود از روایت این باشد که حکام و زمامداران دیگر که امیر مردم هستند غذای جسمی و خواربار و آذوقۀ معاش آن ها را منظّم می کنند و در دسترس آن ها می گذارند تا زندگی حیوانی آن ها اداره شود ولی حکومت علی(ع) علاوه برجنبۀ معاش مردم از نظر غذای روحی و زندگی علمی و معنوی افراد مورد توجّه است و اختصاص به مؤمنین هم دارد، زیرا تنها ایشانند که از علوم آن حضرت استفاده می کنند.
رسول خدا(ص) در مورد حضرت علی(ع) فرمودند: او از من است و من از اویم او مولا و امیر هر کسی است که من رهبر و امیر اویم و من رهبر تمام مسلمانانم و من و او پدران این امتیم. (مجلسی، بی تا: ج 38، ص 91)
امیرالمؤمنین یکی از القابی است که پیامبراکرم(ص) طبق روایت به حضرت علی(ع) اختصاص داد آن گاه که پیامبر(ص) زنده بودند، علی(ع) را به عنوان امیرالمؤمنین لقب داد و معرّفی کرد. گرچه پیشوایان دین و ائمّۀ معصومین(ع) همه امیرالمؤمنین هستند ولی این لقب تنها به حضرت علی(ع) اختصاص یافت و دیگر ائمّه اهل بیت(ع) حاضر نبودند کسی آن ها را امیرالمؤمنین خطاب کند. (مهدوی کنی، 1381ش: ص 187)
«از امام صادق(ع) سؤال شد که به امام قائم به عنوان امیرمؤمنان سلام می کنند؟ فرمودند: نه، آن نام را خدا مخصوص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع) نموده پیش از او کسی بدان نام، نامیده نشده و بعد از او هم جز کافر آن نام را برخود نبندد.» (کلینی، بی تا: ج 1، ص 411) پس واژه امیرالمؤمنین تنها یک کلمه نیست چرا که در مورد واژه ها این محدودیّت وجود ندارد چیزی فراتر از یک واژه و لقب است.
در حالی که اوّلین ویژگی برای پیامبر(ع) در این دعا، عبدبودن حضرت ذکر شده و اختلافی بر این مطلب بین مسلمانان نیست، بنابراین امام(ع) به خاطر اختلاف مردم بر سر امارت امیرالمؤمنین(ع) و وصایت حضرت رسول(ص)، این ویژگی و لقب را بر صفت عبودیّت ایشان تقدّم داشته اند تا تأیید و تأکیدی بر امامت حضرت علی(ع) باشد.
2- وصیّ رسول
وصی یعنی سفارش شده و جمع آن اوصیاء است. مالی را به او وصیّت کردم یعنی برای او قرار دادم. (ابن منظور، 1414 ق: ج 15، ص 394) معنای دیگر وصیّ اتّصال و وصل کردن است و “ارضٌ واصیهٌ”، یعنی زمینی که پوشیده از گیاه است. (جوهری، 1407ق: ج 6، ص 2525) بنابراین در مادّه وصیّ یک نوع ارتباط و اتّصال وجود دارد. اصل کلمه وصیّ به معنای اتّصال چیزی به چیز دیگر است. (ابن فارس، 1415ق: ص 1094) بنابراین وصیّ کسی است که نوعی ارتباط در ارسال سفارش از وصیّت کننده به دیگران دارد و درواقع وصیّت آن است که موصی کارش را به کارهای وصیّ متّصل می کند یا کارهای قبل از مرگ یعنی امر دنیا را به کارهای بعد از مرگ یعنی آخرت متّصل می کند.
بدین سبب معنی اصطلاحی وصیّت، اتّصال کارهای وصیّت کننده به وصیّ و تداوم آن از ناحیۀ اوست. در قرآن کریم از ماده وصیّ 32 مورد از مشتقّات آن ذکر شده است که به معنی وصیّت و سفارش به کار رفته اند مانند: «وَ وَصی بها إِبْراهیمُ بَنیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (البقرة/132)، وصیّت پیامبران عهد و پیمانی است که پیامبران به اوصیای خود نموده اند تا پس از آن ها به تبلیغ شریعت آن ها بپردازند و سرپرستی امّتشان را به عهده بگیرند. تعیین وصی از آدم تا خاتم ادامه داشته است و این جای هیچ شکی ندارد و نصوص تاریخی این موضوع مهم را اثبات می کند. وصیّت در تمام قرون و تاریخ بشریّت جاری بوده است تا آینه خداوند این نور را در عبدالمطلّب و سپس در فرزندان عبدالله پدر رسول خدا(ص) قرار داد. (مسعودی، بی تا: ج 1، ص 38) رسول خدا(ص) فرمودند: علی بن ابی طالب بعد از من امام، پیشوا و جانشین من است. (مجلسی، بی تا: ج 38، ص 90)
وَصی یکی از امتیازات و صفات حضرت علی(ع) است چرا که او وصی و جانشین پیامبر(ص) است. وقتی که آیه شریفه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَک الْأَقْرَبینَ» (الشعراء/214) نازل شد، پس از سه سال تبلیغ مخفیانه به پیامبر دستور رسید که از امروز باید دعوتت را آشکار کنی و در مرحله نخست بایستی رسالتت را به نزدیکانت و قوم و قبیله ات ابلاغ کنی و آن ها را بیم دهی پیامبر(ص) خویشان خود را به میهمانی فراخواند و از آن ها سه روز پذیرایی کرد و فرمود من پیامبرخدا هستم، و من بهترین ارمغان و خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خدواند مرا دستور داده تا شما را به سوی او دعوت کنم. کدام یک از شما شریک و یار من در انجام رسالت می شود تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشم، که این جریان به «حدیث یوم الدار» معروف است (مهدوی کنی، 1381ش: ص 188) که نهایتاً جمعیّت همگی سرباز زدند جز علی(ع) که از همه کوچکتر بود. او برخاست و عرض کرد پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام. پیامبر(ص) دست برگردن علی(ع) نهاد و فرمود: «انَّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه» (این بردار و وصی و خلیفه من در میان شماست، از او فرمان برید و به گفتۀ وی گوش فرا دهید. (حسینی مرعشی تستری، 1388ش: ج 4، ص 62)
هم چنان که رسول اکرم(ص) در ایّامی که نزدیک به پایان عمر مبارکشان بود چند مرتبه مولا امیرالمؤمنین(ع) را طلبید و امر وصایت را به او واگذار فرمود و انگشتر و شمشیر و زره و جمیع سلاح دیگر خود را به او عطا فرمود و در آخرین روز پایان عمر شریفش که ضعف زیادی بر او مستولی شده بود فرمود بخوانید برادرم و یاورم علی را و چون امیرالمؤمنین حاضر شد رسول اکرم(ص) با همان حال ضعف اشاره به سوی او کرده و او را نزدیک طلبید تا به حدی که آن دو بزرگوار روی را برهم چسبانیدند و رسول(ص) زمانی طولانی با او راز گفت و آن چه را که باید سفارش کرد، پس امیرالمؤمنین(ع) برخاست مردم او را گفتند: یا اباالحسن چه رازی بود که پیغمبر با تو می گفت حضرت فرمود که هزارباب از علم تعلیم نمود که از هربابی هزارباب مفتوح می شود و وصیّت کرد مرا به آن چیزی که به جا خواهم آورد آن شاءالله تعالی. (زمرّدیان، 1350ش: صص 315- 314)
پیامبر در هر سفری کوتاه یا بلند خود، فردی به جای خود می گماشت که مردم در غیاب حضرتش به مدّت چند روز یا چند هفته سرگردان نمانند. آیا قابل تصوّر است که پیامبرخاتم(ص)، برای دینی که جهانی است و جاودانی، یعنی برای تمام زمان ها در تمام نقاط زمین جریان دارد جانشینی به جای خود نگمارد و این جانشین باید که مانند پیامبر واجد، والاترین فضایل و برترین فرد امت باشد.
3 - عبدالله
مقام بندگی مُقدّم بر همۀ ویژگی های کمال در انسان های برگزیده می باشد همان طور که اوصاف پیامبر(ص) نیز این گونه آورده شده «عَبدُهُ وَ رَسُولُه». بندگی تنها یک ادّعا از طرف بنده و عبد به مولای خود نیست بلکه رتبه و شأن است هر که را خداوند برگزیند در صف بندگانش وارد می کند و در جوار خود جای می دهد و بنده استحقاق و شایستگیِ فرمانبرداری و طاعت خدا را پیدا می کند و بالاترین مقام برای انسان بندگی است که براساس تمام مقامات و مراتب کمال به آن نایل می شود و این جاست که علی(ع) این عبد خالص خداوند می فرماید: «الهی کَفی بی عزاً اَن اَکونَ لکَ عبداً وَکَفی بی فخراً اَن تَکونَ لی رباً» (مجلسی، بی تا: ج 74، ص 402)، «ای معبود من این سربلندی برای من بس که بندۀ تو باشم و این برای من کافی است که پروردگارم باشی.» و او که پا جای پای امام و مقتدایش رسول الله(ص) می گذارد و آینۀ تمام نمای پیامبر(ص) می باشد و قدمی از فرمان مولای خود بیرون نمی گذارد و عبد و تسلیم محض پروردگار خود می باشد و نهایت عبدبودن در عبادات او بر دوست و دشمن آشکار است.
4- ولیّ الله
آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که امامان معصوم(ع) در تأویل و تفسیر، به مقام ولایت علی(ع) اشاره کرده اند چرا که آنان به حق مفسران قرآنند و حتّی مرحوم کلینی در یک باب از کافی 92 روایت ذکر می کند که تأویل آیات قرآن مربوط به ولایت می باشد و خداوند برای اتمام حجّت با هر بهانه جویی و در تأیید مقام ولی الله بودن حضرت علی(ع) و در تأکید این که ولایت، ضروری ترین شرط توحید است و ولایت علی بن ابی طالب(ع) پناهگاهی است برای پیروان او، در حدیث مشهوری که به نام حدیث «سلسلةالذهب» می باشد چون در سلسله سند آن، هشت معصوم قرار دارند فرمایشات محکمی فرموده اند.
امام رضا(ع) از پدرانشان و پدرانشان از نبّی(ص) نقل کردند که: «سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حصْنِی فمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عذَابِی بشُرُوطِهَا وَ أَنا مِنْ شُرُوطِهَا» (شیخ صدوق، بی تا: ج 2، ص 137؛ مجلسی، بی تا: ج 49، ص 123؛ محدّث اربلی، بی تا: ج 2، ص 308) «کلمه «لا اله الا الله» پناهگاه من است هر کس داخل پناهگاه من گردد، از عذاب من درامان است اما با شرایطی و من هم جزو آن شرایط هستم.»
پس کلمه توحید وقتی نجات دهنده از عذاب الهی خواهد بود که همراه ولایت ائمه(ع) و درواقع توحید خالص فقط در این صورت محقّق می گردد. لذا ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) همان اثری را دارد که کلمه توحید دارد. ممکن است کسی در ظاهر اهل توحید باشد ولی اگر اهل ولایت نباشد توحیدش پذیرفته نیست، ولی اگر کسی به راستی اهل ولایت امیرالمؤمنین(ع) باشد هم توحیدش پذیرفته است و هم به نبوّت و رسالت پیامبر اکرم(ص) اقرار کرده است زیرا ولایت امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمّه(ع) روح و اساس توحید و نبوّت می باشد.
خداوند می فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ» (المائدة/55)، «سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آن ها که ایمان آورده اند و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند.»
این ولایت در رتبۀ پس از ولایت خدا و رسول قرار می گیرد و جانشین رسول الله(ص) واقع می شود. تعابیر واژۀ ولی بر ولایت اشارت دارد که آن ها ولی و سرپرست است و اولی به تصرّف بر مؤمنانند چنان که می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (الاحزاب/6)، «رسول خدا نسبت به مؤمنان از خودشان بیشتر اختیار دارد.» و در اهمّیّت و نقش بسیار حسّاس و اساس مقام ولایت، «از امام باقر(ع) روایت است که فرمود: اسلام بر پنج پایه گذاشته شده نماز، زکات، روزه، حج، ولایت. سؤال شد: کدام یک از آن ها افضل می باشد فرمود ولایت از همه آن ها افضل است و کلید آن ها می باشد و راهنمای مردم به آن چهارپایه است.» (مجلسی، بی تا: ج 65، ص 332)
همان طور که مفتاح، معنای گشایش و گشودن را در خود دارد، ولایت نیز به کلید تشبیه شده چرا که کلید بازکننده درهای بهشت است. زیرا وقتی ولایت باشد نماز، زکات، روزه و حج، معنا و ارزش پیدا می کنند و در نبودن ولایت، هیچ کدام از این ها، برای انسان سودی نخواهد داشت. چون مانند گنجینه هایی هستند بدون کلید و در اهمّیت شناخت و پیروی از ولی خدا امام باقر(ع) فرموده اند: «أَمَا لَوْ أَنَّ رَجلًا قامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ، وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ، وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَةٍ مِنْهُ إِلَیْهِ مَا کانَ لَهُ عَلَی اللَّهِ حَقٌّ فِی ثَوَابِهِ وَ لَا کان منْ أَهْلِ الْإِیمَان» (حکیمی، بی تا: ج 2، ص 618)، «آگاه باشید که اگر مردی همه شب به نماز برخیزد و روزش را روزه بدارد و همه مال خود را در راه خدا انفاق کند و پیوسته به زیارت خانه خدا رود و از ولایت ولی خدا آگاه نباشد تا از او پیروی کند همه اعمالش به راهنمایی او باشد، چنین کسی را حق پاداش از خدا به خاطر همه آن چه کرده است نیست و نیز از اهل ایمان به شمار نمی رود.»
5- اخی رسول الله
اخ به معنای برادر، رفیق، در اصل کسی را گویند که با دیگری در پدر و یا در یکی از آن شریک است (قرشی، 1371 ش: ج 1، ص 36) و یا همیشه بودن یعنی از یک پستان شیرخوردن با دیگری مشترک باشد (برادر رضایی) او را برادر گویند و هر که با دیگری در قبیله و یا در دین یا در صفت یا در معامله و یا در مودّت و یا در غیر این ها شریک داشته باشد را «برادر» گویند. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص 68) در قرآن مجید هم در معنای اصلی و هم در معنای مجازی هر دو به کار رفته است:
«ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسی وَأَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا» (المؤمنون/45) که در معنای اصلی و حقیقی خود به کار رفته است و در آیات دیگر مانند: «وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً» (الاعراف/65) در معنی مستعار خود به کار رفته است. آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (الحجرات/10) می گوید اخ در معنای مستعار خود به کار رفته است. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص 68) و در قاموس گفته شده ممکن است اخوة و اخوان در این دو آیه راجع به حقیقت خانواده در قیامت باشد و گفته اند که اخوان جمع اَخ به معنی رفیق است یعنی اگر اخ به معنی برادر حقیقی باشد جمع آن اخواه و اگر به معنی صدیق باشد جمع آن اخوان است و نیز در یک محل برادران دینی که بنابر مشهور غیر حقیقی اند، اخوه اطلاق شده است. (قرشی، 1371 ش: ج 1، ص 36) اما قول خداوند که فرموده: «إِنمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ» (الحجرات/10)، «در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا دارید، امید که مورد رحمت قرار گیرید.»
«این نیست و جز این نیست مؤمنان برادران یکدیگرند در دین، زیرا منتسب به اصل واحدند که ایمان و توحید باشد پس باید میان ایشان نزاع و شقاق نباشد و اگر برسبیل ندرت خلاف و نزاع واقع شود، پس به صلاح آرید میان برادران خود به کف ظالم و اعانت مظلوم و یاری آنان و بترسید و امیدوار باشید به رحمت خداوند. مقام جلالت و عظمت مؤمن به مرتبه ای است که خدای تعالی مؤمن را از نور عظمت و جلال کبریایی خود خلق فرمود و به سبب کلمه توحید ربط معنوی و نسبت ایمانی میان آن ها برقرار گردانید بدین رابطه برادر یکدیگر شده اند.» (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش: ج 12، ص 186)
امام (عج) با بیان ویژگی «أخی رسولک» مضمون عقد اخوّت را مطرح می کنند و قرابت و نزدیکی هرچه بیشتر پیامبراکرم(ص) و علی بن ابی طالب(ع) را نمایان می کنند تا هرچه بیشتر مردم اینان را شناخته و از طرفی مردم دنیا بدانند که در میان مسلمین آدابی است که همه با هم برادرند و این خود یک نمونه ای از پیوستگی و انسجام و اتحاد اهل ایمان و دستور اخلاقی اجتماعی است برای هر آن که تعقّل کند چرا که از همان اوّلین مرتبه، شخص اوّل اسلام با شخص دوّم دست برادری داده و تمام مردم را به این امر ترغیب نموده اند. در روایات بسیاری است که رسول خدا(ص) با امیرالمؤمنین(ع) خطاب برادری نموده و مرتبه اخوّت و نزدیکی را به آن بزرگوار رسانیده است. (زمرّدیان، 1350ش: ص 321) مثلا رسول خدا(ص) فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی اطاعت من را بر شما واجب گرداند و شما را از عصیان و سرپیچی من نهی فرمود و بعد از من اطاعت از علی(ع) را همانند اطاعت من بر شما واجب گرداند و او را برادر و وزیر و جانشین و وارث من قرار داد. (مجلسی، بی تا: ج 38، ص 91)
یکی از افتخارات حضرت علی(ع) است که در اوایل هجرت، وقتی پیغمبراکرم(ص) عقد مؤاخات «برادری» بین مهاجرین و انصار برقرار کردند یعنی آن ها عقد اخوّت خواندند، علی(ع) را به عنوان برادر خود انتخاب کردند و با او عقد اخوّت خواندند. (ایزدی، 1383ش: ص 195) «پیامبراکرم(ص) در آن مجلس تاریخی برای هر کس با فرد معیّن پیمان برادری بست امّا علی(ع) را نگاه داشت تا به عنوان برادر خود با او پیمان بندد و او به راستی حقّ این برادری را ادا کرد، دین پیامبر را که گرامی ترین یادگار اوست هم در زمان پیامبر و هم پس از ایشان حفظ کرد، باوجود آزمون های دشوار که پیش رو داشت.» (طالعی، 1387ش: ص 44)
حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «إِن الْمؤْمِنَ أَخو الْمُؤْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَغُشُّهُ وَ لَا یعِدُهُ عدَةً فَیُخْلِفَه» (کلینی، بی تا: ج 2، ص 167؛ محدّث عاملی، بی تا: ج 12، ص 205؛ مجلسی، بی تا: ج 71، ص 268)، «به درستی که مؤمن برادر مؤمن، به منزلۀ چشم اوست و دلیل است به کارهای خیر، خیانت نکند او را و ظلم ننماید او را و غش نکند با او، وعده ننماید به وعده ای که تخلّف کند او را.» پس مقام برادری رسول اکرم(ص) با علی(ع) امری مسلّم است هم چنان که در زیارت آن بزرگوار آمده است «... اَخِ الرَّسول وَ زَوج البَتُول» و در دعای ندبه نیز امام زمان (عج) می فرمایند: «ثُمَّ قالَ اَنتَ اَخی....»
6- حجّةالله
حجّت به معنی دلیل است و برهان نیز به معنی دلیل روشن، دلیل را به واسطۀ روشن بودن، برهان و به واسطۀ دلالت بر مقصود حجّت گویند. (قرشی، 1371ش: ج 3، ص 105) و حجّت دلالتی است روشن براساس مستقیم با قصد و هدف مستقیم و چیزی که برصحّت و درستی یکی از دو نقیض اقتضاء و حکم می کند. و به جادّه و راه که مقصود منظور انسان است، حجّت گفته می شود به دلیل و برهان حجّت اطلاق می شود. زیرا گوینده قصد دارد به وسیله آن مطلب خود را برای دیگران ثابت کند. (راغب اصفهانی، 1412ق: ص 219)
در این بند از دعا می فرماید: «حجّتک علی خلقک» یعنی علی حجّت تو برخلق می باشد. حجّت بودن امیرالمؤمنین(ع) یعنی ایشان حجّت و دلیلی است که به واسطه وجود مقدّس شان عذری برای ما در ترک انجام وظایف نیست در صورتی که قدرت داشته باشیم.
امام کاظم(ع) در مورد حجّت چنین فرموده اند: «إِن لِلَّه عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ: وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول» (کلینی، بی تا: ج 1، ص 16؛ حرّانی، بی تا: ص 386؛ مجلسی، بی تا: ج1، ص 137؛ حکیمی، بی تا: ج1، ص 189؛ عروسی حویزی، 1415ق: ج 1، ص 776)، «خداوند بر مردم دو حجّت دارد: حجّت آشکار و حجّت پنهان. حجّت آشکار، رسولان و انبیاء و امامانند و حجّت باطنه، عقول و افکارند.»
در مورد تفسیر آیه «... فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» (الانعام /49) از حضرت صادق(ع) سؤال کردند، حضرت فرمودند: «خداوند در روز رستاخیز به بنده خویش می گویند بنده من! آیا می دانستی (و گناه کردی) اگر بگوید آری، می فرماید چرا به آن چه می دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگوید نمی دانستم، می گوید چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ در این موقع فرد می ماند و این است معنی حجّت بالغه.» (بحرانی، 1416ق: ج 2، ص 493؛ قمی مشهدی، 1368ش: ج 4، ص 474) و همین طور از حضرت باقر(ع) روایت است که فرمود: «نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی ما دُون السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْض» (مجلسی، بی تا: ج 26، ص 105؛ حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش: ج 3، ص 399؛ لاهیجی، 1373ش: ج 1، ص 841)، «مائیم حجّت بالغه بر کسانی که در آسمان و روی زمین هستند.
7- آیت کبرای الهی
حضرت مهدی (عج) در این بند از فراز نورانی یکی دیگر از اوصاف و ویژگی های، امیرالمؤمنین را بیان داشته اند «و ایتِکَ الکُبری» علی نشانۀ بزرگ خدا است و شاید این سؤال در ذهن نقش ببندد که مگر می شود بنده ای از بندگان خدا آیه ای از آیات و بزرگترین آیت و نشانه او باشد؟ قرآن همۀ موجودات را آیات خدا می داند. هر چیزی که در جهان وجود دارد مخلوق خداوند است و نشانه ای از نشانه های خداست و دلالت بر وحدانیّت و یگانگی خدا می کند. این ها همه آیات عمومی خدایند. اما عبارت «و ایتِکَ الکُبری» میرساند که برخی از این ایات بزرگتر و مهم ترند. انبیاء خدا و اولیائش آیات خداوند هستند بدان جهت که هم با زبان و هم با عمل خود بشر را به سوی سعادت و تقرّب به خدا دعوت می کنند. بنابراین کلمۀ آیت مفهومی دارد که دارای شدّت و ضعف است بعضی از آیات در آیت بودن اثر بیشتری دارند و بعضی اثر کمتری. بعضی از انسان ها آیه کبری حقّند و نشانۀ بزرگ یا بزرگترین نشانه اویند چون در وجود آن ها خصیصه هایی نهفته است که می توانند آینه تمام نمای حق تعالی باشند و از مظاهر علیای صفات و اسماء الهی، از سوی دیگر بعضی آیات در آیت بودن تنها یک جهت دارند یعنی از یک جهت نمایشگر و یادآورنده صانع خویشند و بعضی از آیات دارای جهات بسیارند. انبیاء خدا و اولیاءاش آیات خدا هستند، بدان جهت که هم با زبان و هم با عمل خود بشر را به سوی سعادت و تقرّب به خدا دعوت می کنند. (طباطبایی، 1374ش: ج 1، ص 378) حضرت علی(ع) یکی از همان آیات بزرگ حق است و پس از رسول خدا(ص) آیتی بزرگتر از آن در جهان بشریّت وجود ندارد.
در این قسمت امام(ع) می فرمایند: حضرت علی(ع) نشانۀ بزرگ تو است. خداوند در قرآن فرموده: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْری» (النجم/18)، «به راستی که [برخی] از آیات بزرگ پروردگار خود را بدید.»
«پیامبراکرم(ص) در شب معراج به سماوات عالیات، از آیات قدرت پروردگار خود آیات بزرگتر را که دلالت داشتند بر کمال قدرت حضرت عزّت دید، آیت های پروردگار خود را که بزرگترین آیاتند مثل دیدن بهشت و جهنّم و عرش و کرسی و سایر ملائکه و ملکوتیّه.» (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش: ج 12، ص 335) و همچنین حضرت رسول اکرم(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: یا علی به درستی که خداوند تو را حاضر نمود با من در هفت موضع (که یکی از آن مواضع) در شبی که مرا به آسمان برد. (قمی، 1367ش: ج 2، ص 335) و نیز روایت شده که حضرت علی(ع) فرموده اند: «مَالِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکبَرُ مِنِّی» (کلینی، بی تا: ج 1، ص61؛ عطاردی، بی تا: ج 1، ص 380)، «برای خدای عزّوجلّ آیتی بزرگتر از من نیست.» بنابراین باتوجّه به این روایت و متن دعا و روایت نقل شده از پیامبر(ص) در مورد آیه (نجم/18) روشن می شود که منظور از آیت کبری حضرت علی(ع) می باشد. چرا که او امیرالمؤمنین وصیّ رسول الله، عبدالله، ولی الله، و اخی رسول الله و حجّت الله است. آری او آیت بزرگ خدا و او است که بعد از رسول اکرم(ص) خداوند همۀ خوبی ها و آیات خود را در او اجتباء و جمع کرده است.
8- نبأ عظیم
در آخرین کلام از درود خاص در این بند از دعای افتتاح حضرت علی(ع) نبأ عظیم معرّفی شده اند. «النَّبَإِ الْعَظیمِ» اشاره به آیه قرآن دارد: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ» (النبأ/2- 1)، «از چه سؤال می کنند از خبر بزرگ» امام (عج) در دعا می فرمایند: «حضرت علی» نبأ عظیم است. «الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ» (النبأ/3)، «که درباره آن با هم اختلاف دارند» یعنی بر امامت و ولایت علی(ع) اختلاف داشتند پس خبر بزرگ قرآن، ولایت و امامت علی(ع) است. این تعبیر حاکی از عظمت ایشان است که آینه تمام نمای حق و نشانه عظمت و بزرگی پروردگار است.
امام غایب (عج) پیرو درودهای خود، ارکان اصول عقاید را نیز پی ریزی کرده و در هر جمله بابی از آیات قرآنی را به سوی ما گشوده و این جاست که راز وجه تسمیۀ این دعا به افتتاح بر ما بیشتر روشن می گردد. نبأ: خبری است که فایده و سود بزرگی دارد، که از آن خبر علم و دانش حاصل می شود و بر ظنّ و گمان غلبه می کند، هیچ گاه گفتن خبر به معنی نبأ درست نیست. مگر این که سه اصل و نتیجه ای که گفته شد و از نبأ فهمیده می شود در آن باشد
1- سود و فایده 2- علم و دانش 3- غلبه بر ظن و گمان و به خبری که دروغ نباشد، مثل تواتر و خبر از سوی خدا و از سوی نبی. (راغب اصفهانی، 1412ق: ج 4، ص 281) در بیشتر تفاسیر و روایات اهل بیت(ع) در ذیل سوره النبأ آیه «عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ» چنین آمده است:
1- «نبأ عظیم، جمیع اصول اسلام، که آن اثبات صانع و صفات ثبوتیّه و سلبیّه الهی و ملائکه و بعث و بهشت و جهنّم و رسالت و خلافت است.
2- مراد قرآن است که مخبر باشد بر وقوع بعث و مصدّق نبوّت است.» (طبرسی، 1360ش: ج 10، ص 639)
3- نبأ عظیم، نبوّت حضرت خاتم(ص) که کفّار به هم گفتند: آیا این شخص پیغمبر است یا شاعر یا ساحر یا مجنون. (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1422ق: ج 14، ص 9)
4- مراد از نبأ عظیم، ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است و احادیث دال است بر آن، از جمله:
الف: سدّی روایت نمود که حضرت پیغمبر(ص) فرمودند: مراد از نبأ عظیم ولایت حضرت علی بن ابی طالب(ع) است که خلایق را در قبر از آن سؤال کنند و هیچ میّتی نیست در شرق و غرب عالم و در برّ و بحر، مگر آن که منکر و نکیر، چنان چه از پروردگار او و پیغمبر او سؤال کنند، از ولایت علی بن ابی طالب(ع) نیز از او پرسند «فطوبی للمصدّق بولایته والویل للمکذب بولایته» (کاشانی، 1366 ش: ج 10، صص 125- 126)، «پس خوشا حال آن نیک بختی که به ولایتش تصدیق نموده باشد و او را امام و پیشوای خود دانسته باشد و وای بر آن جاهل که از ولایتش بی بهره باشد.»
ب: حضرت صادق(ع) فرمود: نبأ عظیم، ولایت است. (کلینی، بی تا: ج 1، ص 418)
ج: از حضرت باقر(ع) سؤال شد از تفسیر این آیه فرمود: او امیرالمؤمنین(ع) است. رسول اکرم(ص) فرمودند: «یا عَلِیُّ أَنْتَ حجَّةُ اللَّه وَ أَنْتَ الطَّرِیقُ إِلَی اللَّهِ وَ أَنتَ النبَأُ الْعَظِیمُ وَ أَنْتَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ» (شیخ صدوق، بی تا ج 2، ص 6) ای علی تو حجت خدا و تو راه رسیدن به خدا و تو خبر بزرگ و تو راه مستقیم هستی.
علامه طباطبائی درباره این دسته اقوالی که «نبأ عظیم» را عقایدی چون اثبات صانع و صفات او و ملائکه و رسل او و مسأله حجّت، بهشت و دوزخ و غیر آن بیان کرده می فرماید: “این سوره و آیه متضمن خبر از آمدن یوم الفصل و صفات آن و استدلال بر حقیقت آن و تردید ناپذیری آن است و این که در روایات آمده که منظور از «نبأ عظیم» علی(ع) است، این از باب بطن قرآن است نه تفسیر لفظ آیه”. (طباطبائی، 1374ش: ج 20، صص 256- 257)
در این جا باید این توجّه را حاصل کرد که در فقرات مورد شرح در همین دعا امام زمان (عج) در فرستادن درود و صلوات به جدّ بزرگوارش فقط در یک جمله مقام ولایت عهدی آن بزرگوار را تثبیت کرده و تمام مطالب فشرده در چند صدکتاب را در این عبارت خلاصه کرده و عرض می کند: «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَبْدِک وَ وَلِیِّک وَ أَخِی رَسُولِک وَ حُجَّتِک عَلَی خَلْقِک وَ آیَتِک الْکبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»
نتیجه گیری
بهترین قالب ارتباطی میان انسان و معبود خود، قالب دعا و نیایش است. به طوری که در فرهنگ شیعی مهم ترین آموزه های دینی از این طریق بیان شده است. باتوجّه به این که دعای افتتاح در بردارنده سه اصل از مهم ترین اصول دین یعنی توحید، نبوّت و امامت می باشد؛ لذا می تواند یکی از تأثیرگذارترین ادعیّه در جهت تعمیق اثرات معنوی دعا و تحکیم زیربنای اعتقادی افراد گردد.
هر کدام از دعاهایی که از پیامبران و امامان معصوم(ع) به دست ما رسیده، خوانی است آسمانی که برای ما گسترده اند تا از آن بهره گیریم و به غنای معنوی دست یابیم. سخن این است که در لابه لای سطور هر دعا، به قدری حقایق نهفته است که زاد و توشه حرکت همیشگی کاروان انسان ها را به سرمنزل انسانیّت بسنده است، به این شرط که ژرف در آن ها بنگریم و عبارات آن را که در کمترین کلمات، عمیق ترین معانی را دارند سرسری نگیریم و از آن آسان نگذریم.
ذکر صلوات در سخنان ائمّه هدی(ع) مورد اهمیّت شایانی بوده است به خصوص در دعای افتتاح که، صلوات جامع است، زیرا پس از حمد الهی، بر یکایک معصومین سلام و درود فرستاده شده تا ضمن تصدیق حجیّت هر یک از ایشان، بر وجود ملازمت میان سه اصل توحید، نبوّت و امامت تأکید گردد.
فهرست منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات غرفةالاسلام، بی جا، بی تا.
ابن فارس، ابی الحسین احمد، معجم المقایس فی اللغه، دارالکفر، بیروت، 1415ق.
ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت، 1414ق.
الحرّانی، ابی محمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول6، جامعه مدرّسین، بی جا، بی تا.
الزبیدی، سیّد محمّد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، دارلیبیا بنغازی، بی جا، بی تا
ایزدی، عبّاس، شرح و تفسیر (عرفانی، فلسفی و اخلاقی) دعای افتتاح، آفتاب خوبان، بی جا، 1383ش.
بحرانی، سیّد هاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن، بنیاد بعثت، تهران، 1416ق.
حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثناعشری، انتشارات میقات، تهران، 1363ش.
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح جوهری، دارالعلم للملایین، بیروت، 1407ق.
حسینی طهرانی، سیّد محمّد حسین، امام شناسی، مؤسسه ترجمه و نشر دورۀ علوم و معارف اسلامی، بی جا، 1422ق.
حسینی مرعشی تستری، نورالله احقاق الحق و ازهاق الباطل، به اهتمام حسن الغفاری، کتابفروشی اسلامیّه، بی جا، 1388ش.
حکیمی، محمّدرضا، الحیاه با ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی جا، بی تا.
راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، المفردات فی غریب القرآن، ناشر دارالعلم الدار الشامیه، دمشق بیروت، 1412ق.
راوندی، قطب الدین، الدعوات، انتشارات مدرسه امام مهدی (ارواحنا فداه)، قم، 1407ق.
زمرّدیان، احمد، بیان حقیقت بیانات ولیّ عصر (عج) شرح افتتاح، کتابفروشی اسلامیّه، بی جا، 1350ش.
سیّد طاووس، علی بن موسی، منهج الدعوات و منهج العبادات، دار الذخائر، بی جا، بی تا.
سیوطی، عبدالرحمن جلال الدّین، الدّرالمنثور فی تفسیرالمأثور، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.
صابری یزدی، علیرضا، الحکم الزاهره، ترجمه محمّدرضا انصاری، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بی جا، بی تا.
صدوق، محمّد بن علی بن حسین (ابن بابویه) قمی، علل الشرائع، ناشر داوری، بی جا، بی تا.
صدوق، معانی الأخبار، جامعه مدرّسین، بی جا، بی تا.
صدوق، عیون الاخبارالرّضا، نشرجهان، تهران، بی تا.
طالعی، عبدالحسین، درسهایی از دعای افتتاح، شرکت نشر بهینه فراگیر، تهران، 1387 ش.
طاهری، مرتضی، امام7یگانه دوران، انتشارات دلیل ما، تهران، 1384ش.
طباطبایی، سیّد محمّد حسین، المیزان، ترجمه سیّد محمّدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرّسین حوزه علمیّه قم، قم، 1374ش.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه مترجمان، انتشارات فراهانی، تهران، 1360ش.
عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرّضا، آستان مقدّس (کنگره)، بی جا، بی تا.
عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415ق.
فلّاح، سیّد مجتبی، ره توشه راهیان نور (مروری بر دعای افتتاح)، رشید، قم، 1388ش.
قرشی، سیّد علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الإسلامیّه، تهران، 1371ش.
قمی، شیخ عبّاس، کلّیات مفاتیح الجنان، انتشارات پیام اسلام، قم، 1378ش.
قمی مشهدی، محمّدبن محمّدرضا، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1368ش.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، 1367ش.
کاشانی، ملّا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ناشر کتابفروشی محمّد حسن علمی، تهران، 1366ش.
کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ترجمه حاج سیّد جواد مصطفوی، کتابفروشی علمیّه اسلامیّه، بی جا، بی تا.
لاهیجی، محمّد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، دفتر نشر داد، تهران، 1373ش.
مُبَرِّد، محمّد بن یزید، الکامل فی اللغه و الادب، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1416ق.
مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمّه الأطهار، دارالکتب الاسلامیّه، تهران، بی تا.
محدّث اربلی، کشف اللغمه فی معرفه الأئمه، بنی هاشمی، بی جا، بی تا.
محدّث عاملی، زین العابدین کاظمی خلخالی، تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، آل البیت، بی جا، بی تا.
محمّدی ری شهری، محمّد، فلسفه امامت و رهبری، انتشارات اسلامی، قم، بی تا.
مسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروّج الذهب، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.
ممدوحی کرمانشاهی، حسن، شهود و شناخت، بوستان کتاب، قم، 1385ش.
مهدوی کنی، محمّدرضا، ترجمه و شرح دعای افتتاح، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1381ش.
نجفی، هادی، ولایت و امامت، انتشارات دارالذخائر، قم، بی تا.