خدیجه علیها السلام یگانه انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا زمان وفات

در کتب تاریخی نام زنانی آمده است که با وجود زندگی در حساس ترین، سرنوشت سازترین و دشوارترین مقطع زمانی، دست به انتخابی شایسته زده و با تبدیل شدن به اسطوره، همواره عبرت آموز نسل های پس از خود بوده اند

خدیجه علیها السلام یگانه انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا زمان وفات

مقدّمه

در کتب تاریخی نام زنانی آمده است که با وجود زندگی در حساس ترین، سرنوشت سازترین و دشوارترین مقطع زمانی، دست به انتخابی شایسته زده و با تبدیل شدن به اسطوره، همواره عبرت آموز نسل های پس از خود بوده اند. یکی ازاین ستاره های پرفروغی که بر تارک آسمان زنان نمونه می درخشد، خدیجه علیهاالسلاماست. او که تصویر روشنی از یک همسر و مادر وفادار، نمونه و شکست ناپذیر است، با آنکه در عقب افتاده ترین جوامع و در میان جهل زده ترین مردمان می زیسته است، با آن همه، ترسیم گر سرنوشت خود می شود بی آنکه ازکج اندیشی ها و سرزنش های نابخردانه هراسی به دل راه دهد. او چونان آسیه ومریم با جهل و عصبیت های زمان خود به مقابله بر می خیزد. او همان کسی استکه در عداد چهار زن برتر جهان یعنی آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه علیهاالسلام از او یادمی شود. (نیشابوری، 1406 ق، ج 2، ص 594)

خدیجه زنی است که یکی از موفق ترین و افتخار آمیزترین بنیادهای خانوادگی را تشکیل می دهد و به عنوان همسر رسول خاتم صلی الله علیه و آله برگزیده می شود و تا پایان عمر در کنار او می زید و سرآمد مؤمنان راستین می گردد. او در هنگامه غربت رسول خدا صلی الله علیه و آله و مبارزه با دشمنان عنود، بدو ایمان آورده و او را در انجام رسالتش یاری می رساند و هیچ گاه از حمایت و نصرت او دست برنمی دارد و اموال خود را در اختیار آن حضرت می گذارد تا در جهت هدایت مردم صرف نماید، و چنین بوده است که پیامبر پس از درگذشت او همواره یاد و خاطرش را گرامی می داشته و به ایمان راستین او و یاری و وفاداری اش مباهات می ورزیده و او را می ستوده است. (خوارزمی، 1411 ق، ص 342، ش 364 / اربلی، 1401 ق، ج 1، ص 370)جبرئیل نیز بر پیامبر نازل گشته و از همنشینی همسرش با آسیه و مریم در بهشت خبر می دهد. (طوسی، 1414 ق، ص 74، ش 294/ 46)

اهتمام به بازخوانی زندگی خدیجه علیهاالسلام، به ویژه در مقطع ازدواج او با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و شکل گیری زمینه های آن، بر اساس ارائه مستندات تاریخی روایی و با رویکردی تحلیلی و نقدگرایانه، هدف این نوشتار است.

خدیجه علیهاالسلام نخستین همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله

شاید بتوان مهم ترین و ارزشمندترین رویداد زندگی خدیجه را در ازدواج و پیوند میمون و مبارک او با رسول خدا جست وجو کرد؛ چرا که موجب گردید مسیر زندگی او به گونه ای دیگر رقم بخورد. هر چند این ازدواج به عنوان ارزش و فضیلتی برای او شمرده می شود، ولی نباید این مهم را از نظر دور داشت که آنچه او را شایسته این مصاحبت و مؤانست بیست و چند ساله ساخت، همانا ارزش های والای انسانی و اخلاقی او بوده است. نقش او در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله نقشی بی بدیل است؛ وی در طی سالیان سخت و پرمرارت دوران بعثت و رسالت هرگز از یاری و حمایت پیامبر دست برنداشت و از هیچ کوششی در این راه فروگذار ننمود. (خوارزمی، 1411 ق، ص 342، ش 364)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در طول حیات خود با پانزده زن عقد نکاح بست که نخستین آنها خدیجه بود. (طبری، بی تا، ج 2، ص 410 / شیخ صدوق، 1403 ق، ج 2، ص 419، ش 12)نکته درخور توجه آنکه در طول بیست و اندی سال که آن حضرت با خدیجه علیهاالسلام زندگی می کرد، جز او همسر دیگری اختیار نکرد و این مطلب مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. نویسنده کتاب المعجم الکبیر خبری از قتاده آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پانزده زن را به همسری برگزید که از میان ایشان شش تن از قریش، یکی از هم پیمانان قریش، هفت نفر از دیگر اعراب و یک تن از بنی اسرائیل بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان جاهلیت تنها با یکی از آنان ازدواج کرد و جز او نیز هیچ یک برای او فرزندی نیاوردند.[1] نخستین کسی که پیامبر درزمان جاهلیت با او ازدواج کرد خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالغری بوده است. (طبرانی، بی تا، ج 22، ص 445، ش 1086)

در خبر دیگر، کلینی از علی بن ابراهیم، و او از پدرش، و وی از ابن ابی عمیر، و او از حماد، و وی از حلبی، و او از امام صادق علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله همزمان با خدیجه زن دیگری را به عقد خود درنیاورد. (کلینی، 1388 ق، ج 5، ص 391، ش 6)[2]

خدیجه علیهاالسلام مایه آرامش رسول خدا صلی الله علیه و آله

شاید این مطلب تا حدی سؤال برانگیز باشد که چرا با آنکه خدیجه سال ها ازپیامبر بزرگ تر بود و نیز در دورانی که چندهمسری امری متداول به شمار می آمد، ولی تا زمانی که خدیجه زنده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله، همسر دیگری اختیار نکرد؟ اگرچه در منابع مهم تاریخی به صراحت درباره این موضوع، بحثی نشده است، ولی به طور مسلم باید آن را در شایستگی ها و ویژگی های خدیجه علیهاالسلام جست وجوکرد، و شاید بتوان پاسخ آن را در کلام ابن اسحاق جست که گفته است: خدیجه وزیری صادق و معاونی راستین برای پیامبر بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و گلایه ها وشکوه های خود را با او در میان می گذاشت و در کنار او آرامش می یافت. (ابن اسحاق مدنی، 1398 ق، ص 243 / ابن هشام حمیری، 1383 ق، ج 2، ص 57)

سن خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله

برخی مورّخان سن خدیجه را در زمان ازدواج با پیامبر صلی الله علیه و آله بیست و هشت سال و گروهی دیگر چهل سال ذکر کرده اند. نیشابوری از ابوبکر محمد بن احمد بن بالویه، و وی از عبدالله بن احمد بن حنبل، و او از احمد بن محمد بن ایوب، و وی از ابراهیم بن سعد، و او از محمد بن اسحاق روایت کرده که خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر بیست و هشت سال داشت. (نیشابوری، 1406 ق، ج 3، ص 182)[3]

محمد بن سعد در خبری به نقل از محمد بن عمر، و او از منذر بن عبدالله حزامی، و وی از موسی بن عقبة، و او از ابی حبیبه  آزاده شده زبیر  می گوید که ازحکیم بن حزام شنیدم: وقتی خدیجه چهل ساله بود رسول خدا صلی الله علیه و آله که بیست وپنج سال بیش نداشت، با او ازدواج کرد. (ابن سعد، بی تا، ج 8، ص 17 و ج 1، ص 132)[4] حقیقت آن است که خبر معتبری درباره سن ازدواج خدیجه با پیامبر به دست نیامده ولی نظر مشهور آن است که او در چهل سالگی با پیامبر ازدواج کرد و به نظر می آید که این رأی به واقع نزدیک تر باشد.

عوامل مؤثر در شکل گیری این ازدواج

یکی از موضوعاتی که باید به بحث و بررسی پیرامون آن پرداخت، شناخت عوامل مؤثر در شکل گیری این ازدواج است، به ویژه آنکه در آن شرایط خدیجه ازموقعیت اجتماعی و مال و ثروتی برخوردار بوده است و چنان که نقل شده، مردان بسیاری طمع ازدواج با او را داشته و بدان اظهار تمایل می نموده اند.

گزارش هایی در دست است که به این امر اشاره می کند. بدون در نظر گرفتن صحت و سقم هر یک، می توان آنها را چنین برشمرد:

الف. نقل حکایات سفر و بشارت راهبان و کاهنان

1- در سفری که پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از ازدواج خود همراه گروهی از قریش به شام داشت، آنان با بحیرای راهب روبه رو شدند و در حیاط دیر او نشستند. بحیرا ایشان را به صرف غذا دعوت کرد و سپس در میان آنان به دنبال فرد مورد نظرخود گشت ولی او را نیافت؛ پرسید: آیا کسی از شما باقی مانده است؟

پاسخ دادند: آری، پسر یتیمی است. بحیرا برخاست تا از حال او باخبر شود که دید رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابیده و ابری بر او سایه گسترانیده است. بحیرا گفت: او رانزد من بیاورید. وی را بیدار کردند و نزد بحیرا بردند. بحیرا دید او حرکت می کند و ابر همچنان بر او سایه انداخته است و همراه با او حرکت می کند. وقتی بحیرا آن صحنه را دید آنان را از شأن و مرتبت پیامبر آگاه ساخت و گفت: او به زودی درمیان شما مبعوث می گردد.

وقتی آنان از سفر بازگشتند قریش را از این موضوع باخبر ساختند و آن خبر در حضور خدیجه به قریش داده شد. خدیجه پس از شنیدن خبر، خواهان ازدواج با پیامبر شد، حال آنکه او سیده زنان قریش بود و سران و رؤسای قریش از او خواستگاری کرده بودند، ولی او نپذیرفته بود و خود را به همسری همان کسی درآورد که خبر بحیرا را درباره او شنیده بود. (حمیری، 1413 ق، ص 317، ش 1228 /مجلسی، 1403 ق، ج 17، ص 225، ش 1)

2- در کتاب بحارالانوار به نقل از ابوالحسن بکری خبری بدین شرح آمده است: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله از خانه خدیجه گذر می کرد در حالی که خدیجه در میان جمعی از زنان، کنیزان و خدمتکارانش نشسته بود و در میان آنان یکی از کهَنه یهود نیز حضور داشت. وقتی پیامبر از آنجا عبور کرد، کاهن نگاهی به او افکند و گفت: ای خدیجه! بدان که هم اکنون جوانی از در خانه تو گذر کرد، فرمان بده تا کسی او را به اینجا آورد.

خدیجه یکی از کنیزان خود را در پی آن حضرت فرستاد و آن کنیز به پیامبر گفت: مولای من تو را احضار نموده است. پس پیامبر همراه او آمد و به خانه خدیجه وارد شد. خدیجه به کاهن گفت: آیا این همان فرد مورد نظر توست؟

کاهن پاسخ داد: آری. [خدیجه گفت:] این پسر عبدالله است.

پس کاهن از پیامبر خواست تا شکم خود را به او نشان دهد، و پیامبر شکم خود را به وی نشان داد، وقتی کاهن آن را مشاهده کرد، گفت: به خدا سوگند که این نشانه پیامبری است.

خدیجه به کاهن گفت: اگر عموی او ببیند که تو از حال او جست وجو می کنی خواهی دید که چه بلایی بر سر تو فرود می آید؛ چرا که عموهایش وی را از کاهنان یهود برحذر می دارند.

کاهن گفت: به موسای کلیم سوگند یاد می کنم که او فرستاده خدای بزرگ درآخرالزمان است و خوشا به حال آنکه همسر او باشد، همسر او به شرافت دنیا و آخرت دست می یابد.

خدیجه از این سخنان به شگفت آمد، و پیامبر در حالی آنجا را ترک کرد که دل خدیجه را به عشق و دوستی خود مشغول داشته بود... از زمانی که او سخنان کاهن را شنید به پیامبر علاقه مند گشت ولی آن را پنهان داشت. وقتی کاهن آنجارا ترک می کرد به خدیجه گفت: بکوش تا محمد را از دست ندهی که او شرف دنیا و آخرت است.[5] (مجلسی، 1403 ق، ج 16، ص 20، ش 19)

به رغم نظر علامه مجلسی، این کتاب توسط یکی از متقدّمان شیعه به نگارش در آمده است و نمی تواند تألیف ابوالحسن بکری مشهور یعنی استاد شهید ثانی باشد.[6] البته باید اذعان نمود که افزون بر عدم شناخت دقیق مؤلف آن، محتویاتکتاب را عموما مطالبی شاذ و سخیف و دروغ تشکیل می دهد که سندی برای آنهاذکر نشده است و به طور مسلم چنین کتابی نمی تواند مورد اعتماد باشد.[7]

3- پس از بازگشت پیامبر از سفر تجارتی شام، میسره که او را در این سفر همراهی می کرد، گفتار راهبی را که درباره آن حضرت بشارت داده بود بازگو کرد، و از دیگر رخدادهای سفر مانند سایه گسترانیدن دو فرشته به آن حضرت درطول مسیر خبر داد و خدیجه پس از شنیدن سخنان او در پی رسول خدا فرستاد و به او گفت: ای پسر عمو، من به خاطر خویشاوندی ام با تو، و همچنین مقام و جایگاه تو و نفوذ و قدرتت در میان قومت، و همچنین به خاطر امانت داری، نکوخلقی و راستگویی ات در بین آنان خواستار و دوستدار تو بوده ام، و آنگاه خدیجه خود را به پیامبر نمایاند! (دولابی، 1407 ق، ص 47، ش 7 / ابن هشام حمیری، 1383 ق، ج 1، ص 156 / طبری، بی تا، ج 2، ص 34)

ب. اخبار مردی ناشناس

1- ابن سعد در سندی که سلسله آن به ابن عباس منتهی می شود، آورده است: به مناسبت عیدی در ماه رجب، زنان مکه جشنی بر پا نمودند و در گرامیداشت آناز هیچ چیز فروگذار نکردند. وقتی آنان بر گرد بتی حلقه زده بودند، فردی باهیبتی مردانه نمایان شده و به آنان نزدیک گشت و با صدای بلند فریاد برآورد: ای زنان تیماء! به زودی در سرزمین شما پیامبری به نام احمد به رسالت ومأموریت الهی مبعوث می گردد، پس هر که می تواند همسر او باشد چنین کند!

زنان او را با سنگ زدند، و به درشتی با وی سخن گفتند، ولی خدیجه لب فروبست و همچون دیگر زنان با او برخورد نکرد و سخن او را رد ننمود. (ابن سعد، بی تا، ج 8، ص 15)

2- در کتاب مناقب آمده است: ابوطالب، خدیجه را به عقد پیامبر درآورد و سبب ازدواج آنان این بود که زنان قریش به مناسبت عیدی در مسجد گرد آمده بودند، به ناگاه مردی یهودی را دیدند که می گوید: به زودی در میان شما پیامبری برانگیخته می شود.... زنان قریش او را سنگ زدند، ولی سخن او در دل خدیجه جای گرفت و با آن آرامش یافت. (ابن شهر آشوب مازندرانی، 1376 ق، ج 1، ص 38)

ج. مشاهدات خدیجه

پس از بازگشت از سفر شام، میسره خدمتکار خدیجه به پیامبر می گوید: ای محمد! اگر تو زودتر به مکه بروی و به خدیجه مژده دهی که در این سفر چقدر سود برده ایم برای تو بهتر است. از این رو، محمد صلی الله علیه و آله سوار بر مرکب جلوترحرکت می کند. در آن روز خدیجه همراه با زنانی در اتاق طبقه بالای خانه اش نشسته بود که محمد صلی الله علیه و آله سوار بر مرکب نمایان می شود. خدیجه بر ابر بالای سرآن حضرت که همراه با او حرکت می کرد نگاه می کند و دو فرشته را می بیند که در دست هر یک شمشیر برهنه ای قرار دارد و در طرف راست و چپ پیامبر در هوا همراه با او می آیند. خدیجه با خود می گوید: این سوار مقام والایی دارد و ای کاش به خانه من در آید! که به یک باره می بیند وی محمد صلی الله علیه و آله است و قصد خانه او رادارد. خدیجه با پای برهنه به در خانه می آید  با آنکه هرگاه او می خواست ازجایی به جایی برود کنیزان تختی را که بر آن تکیه زده بود حرکت می دادند  و وقتی به پیامبر نزدیک می شود می گوید: ای محمد! هم اکنون برو و عمویت ابوطالب را نزد من آور، و خود نیز برای عمویش پیغام می فرستد که وقتی محمد بر تو وارد شد مرا به عقد او در آور. (راوندی، 1409 ق، ص 139، ش 226 / مجلسی، 1403 ق، ج 16، ص 3، ش 8)[8]

البته آنچه در بخش گزارش های سفرهای تجاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از نظر سند و متن می توان بدان اعتماد نمود، همان خبر حمیری است که افزون بر صحت سند آن، از هر گونه قصه پردازی و اغراق گویی به دور است و با عقل نیز سازگارمی باشد. روشن است که این روایت از نظر دلالت غیر قابل قبول است و در جای خود مورد نقد و بررسی نگارنده قرار گرفته است. در عین حال، به روشنی می توان این مطلب را دریافت که به دلیل شخصیت و منش استوار پیامبر صلی الله علیه و آله و ویژگی های منحصر به فردی که در او وجود داشته، خدیجه به ازدواج با آن حضرت راغب می گردد، چه او آنها را از طریق اخبار راهبان و کاهنان دریافته باشد و چه خود به عینه آنها را در پیامبر مشاهده کرده باشد.

پیشنهاد ازدواج، مراسم خواستگاری و عقد

از جمله مسائلی که درباره زندگی مشترک خدیجه علیهاالسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح است این است که چه کسی در آغاز پیشنهاد ازدواج داد و به خواستگاری اقدام نمود و دیگر آنکه مراسم خواستگاری و عقد چگونه برگزار شد؟

منابع تاریخی این رخداد را به دو گونه گزارش کرده اند. برخی گزارش ها اشعاردارند بر اینکه نخست خدیجه خواهان ازدواج با پیامبر بوده و در حقیقت او از پیامبر خواستگاری نموده است؛ و برخی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان پیشنهاد دهنده ازدواج مطرح می کنند. برای روشن شدن این موضوع به ذکر روایات مربوطه می پردازیم:

الف. پیشنهاد مستقیم خدیجه

برخی اخبار حکایت از آن دارند که پس از بازگشت پیامبر از شام و شرح وقایع روی داده در طی مسیر و همچنین مشاهدات خدیجه، سبب گردید او زمینه خواستگاری و ازدواج خود را با رسول خدا صلی الله علیه و آله فراهم آورد و از پیامبر درخواست کند به طور رسمی به خواستگاری او بیاید و او را به عقد خود در آورد.

1- همان گونه که گذشت، خدیجه به دلیل خویشاوندی با پیامبر و شأن و نفوذ او در میان قومش و همچنین ویژگی های اخلاقی مانند امانت داری، نکوخلقی و راست گویی خواهان ازدواج با آن حضرت بود. حال آنکه خود وی زنی دوراندیش، عاقل و دارای نژادی پاک بوده است و از نظر نسب از متوسطین، و از حیث اصالت خانوادگی از برجسته ترین و از لحاظ مالی از ثروتمندان قریش به شمار می آمد، به طوری که هر یک از افراد قریش طمع ازدواج با او را داشتند.

پس از آنکه خدیجه آنچه را در دل داشت با رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگو کرد، پیامبر سخنان او را با عموهایش در میان گذارد، سپس همراه حمزة بن عبدالمطلب نزد خویلد بن اسد پدر خدیجه رفتند و خدیجه را از او خواستگاری کردند؛ خویلد هم خدیجه را به عقد پیامبر درآورد. (دولابی، 1407 ق، ص 47، ش 7 / بیهقی، 1389 ق، ج 2، ص 66 / ابن هشام حمیری، 1383 ق، ج 1، ص 156- 157)

2- در خبری آمده که پس از شرح وقایع سفر توسط میسره، خدیجه طبقی خرمای تازه درخواست نمود و مردانی را همراه پیامبر برای صرف آن دعوت کرد. آنان از طبق خرما خوردند و سیر شدند، ولی چیزی از آن کاسته نشد. خدیجه به پاس این خبر میسره، وی و فرزندانش را آزاد کرد و ده هزار درهم به آنان مژدگانی داد و آنگاه زمینه خواستگاری خود را از عمویش عمرو بن اسد توسط پیامبر صلی الله علیه و آله فراهم ساخت. (ابن شهر آشوب مازندرانی، 1376 ق، ج 1، ص 67 / حلی، 1408 ق، ص 143، ش 56 / مجلسی، 1403 ق، ج 16، ص 4، ش 9)

ب. پیشنهاد خدیجه برای ازدواج از طریق واسطه

در متون دیگری آمده که خدیجه به طور مستقیم گفت و گویی در این باره با پیامبر نداشته است، بلکه افرادی را واسطه قرار داد تا آنان این موضوع را با پیامبر درمیان گذاشته و آن حضرت را برای اقدام به این کار تحریک نمایند، و خدیجه هم ترتیب مراسم رسمی خواستگاری و عقد را می دهد.

1- ابن سعد از محمد بن عمر واقد اسملی و وی از موسی بن شیبة و او از عمیرة بنت عبدالله بن کعب بن مالک و وی از ام سعد بنت سعد بن ربیع و او از نفیسه بنت منیه حکایت می کند که خدیجه دختر خویلد بن اسد، زنی دوراندیش، بردبار و از نژادی پاک بود که خداوند بزرگواری و شرافت او را اراده کرده بود... هر قومی ازقریش تا آنجا که در توان داشتند در ازدواج با او طمع می ورزیدند، و چه تلاش ها که برای به دست آوردن او نمی کردند و چه اموالی که بدین منظور به او نمی بخشیدند. پس از آنکه محمد صلی الله علیه و آله با کاروان خدیجه از سفر بازگشت، خدیجه مرا برای کسب خبر نزد او فرستاد و من به او گفتم: ای محمد! چه چیزی مانع ازدواج توست؟!

او پاسخ داد: من مالی ندارم تا بتوانم ازدواج کنم!

نفیسه می گوید به او گفتم: اگر من آن را به عهده گیرم و کسی را که دارای زیبایی، ثروت و شایستگی است به تو معرفی کنم آیا تو آن رامی پذیری؟

پیامبر پرسید: او کیست؟

گفتم: خدیجه.

او گفت: چطور چنین چیزی ممکن است؟!

گفتم: تو آن را به من واگذار کن.

او گفت: من در این صورت ازدواج می کنم.

پس من رفتم و خدیجه را از این موضوع باخبر ساختم و او به پیامبر پیغام داد که فلان ساعت بیا و برای عموی خود عمرو بن اسد هم پیغام فرستاد که او را به عقد پیامبر درآورد. عمرو بن اسد آمد و پیامبر نیز همراه عموهای خود وارد شد و یکی از آنان خدیجه را به نکاح درآورد. (ابن سعد، بی تا، ج 1، ص 131) ابن سعد تصریح دارد به اینکه نفیسه بنت منیه از طرف خدیجه مأمور بوده تا زمینه ازدواج پیامبر را با او فراهم سازد. (همان، ج 8، ص 15 16)

2- ابن سعد در خبر دیگری از خالد بن خداش بن عجلان، و وی از معتمر بن سلیمان، و او از پدرش، روایت کرده که از ابامِجلَز شنیدم که خدیجه به خواهرش می گوید: نزد محمد صلی الله علیه و آله برو و در حضور او از من یاد کن. خواهر خدیجه بر پیامبر وارد می شود و پیامبر آنچه را خداوند خواسته بود بر زبانش می راند. سپس خدیجه با خواهر خود نقشه می کشد تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله خدیجه را به عقد خوددرآورد. (ابن سعد، بی تا، ج 1، ص 132)

3- بیهقی در خبری به سند[9] خود از عمار یاسر حکایت می کند که گفته است: وقتی سخنان مردم و زیاده گویی های آنان را درباره ازدواج رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه شنیدم، گفتم: من بیش از دیگران به این موضوع آگاهی دارم؛ چراکه من معاصر با وی و یار و دوست نزدیک او بودم. روزی به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بیرون رفتیم تا به «خروره»[10] رسیدیم. در آنجا از کنار خواهر خدیجه که پوستی را برای فروش آورده و بر روی آن نشسته بود گذر کردیم. او مرا صدا زد و من نزد او رفتم  پیامبر به خاطر من همان جا ایستاد  خواهر خدیجه گفت: آیا این دوست تو نمی خواهد با خدیجه ازدواج کند؟!

عمار می گوید: بازگشتم و پیامبر را از این مسئله آگاه ساختم. او گفت: به جانم سوگند که من قصد ازدواج با او را دارم. آنگاه رفتم و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای خواهر خدیجه بازگو کردم، او گفت: فردا صبح نزد ما بیایید. پس همان طور که او گفته بود، صبح پیش آنان رفتیم و دریافتیم که گاوی قربانی نموده اند و بر پدر خدیجه جامه ای مخصوص پوشانیده اند و ریش او را زرد اندود کرده اند. پس من با برادر خدیجه به گفت وگو نشستم و او با پدرش که شراب نوشیده بود صحبت کرد و شأن و مقام رسول خدا را به یادش آورد و از او خواست تا عقد آنان راجاری سازد و بدین ترتیب، او خدیجه را به نکاح پیامبر درآورد. و پس از آن، ازآن گاو قربانی غذایی آماده ساختند و ما از آن خوردیم. (بیهقی، 1389 ق، ج 2، ص 7172 / ابن کثیر، 1396 ق، ج 1، ص 266-267)

ج. خواستگاری پیامبر صلی الله علیه و آله از خدیجه و درخواست او برای ازدواج

دولابی در کتاب خویش روایتی آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: وقتی از بازار حباشه بازگشتیم، به همراهم گفتم: بیا با هم برویم تا با خدیجه گفت وگو کنیم. وقتی نزد خدیجه رفتیم و در آنجا حضور پیدا کردیم، زنی که درباره تولد فرزندان قریش پیش گویی می کرد وارد شد و گفت: آیا این محمد است؟ سوگند به آن که بدو سوگند خورند، او به اینجا نیامده مگر برای خواستگاری!

 پیامبر می فرماید: گفتم: هرگز. وقتی به اتفاق همراهم از آنجا بیرون آمدیم، اوبه من گفت: چرا برای خواستگاری از خدیجه بهانه آوردی؟ به خدا سوگند که جزاو زنی از قریش را شایسته تو نمی بینم!

پیامبر می فرماید: من و همراهم دوباره بازگشتیم و آن زن پیشگو هم باز واردشد و گفت: آیا این محمد است؟ سوگند به آن که بدو سوگند خورند، او به اینجا نیامده مگر برای خواستگاری!

پیامبر می فرماید: با شرم و خجالت گفتم: آری. از اینجا بود که خدیجه و خواهرش دیگر از این مسئله دست برنداشتند و نزد پدر خود خویلد بن اسد بن عبدالغری که از نوشیدن شراب مست گشته بوده رفتند و به او گفتند: این پسر برادر تو محمد بن عبدالله است که به خواستگاری خدیجه آمده است و خدیجه هم بدان رضایت دارد. پدر خدیجه در این باره از پیامبر پرسش می نماید و پیامبر هم خدیجه را از او خواستگاری می کند. سپس پدر خدیجه آنان را به عقد هم درمی آورد. (دولابی، 1407 ق، ص 49، ش 9)

نقد و نظر

هیچ یک از گزارش های تاریخی و روایات این بخش دارای اسناد قابل اعتمادی نیستند؛ چرا که یا در زنجیره سند آنها راویان ضعیف و ناشناخته هستند ویا سند ارسال دارد؛ ولی به هر صورت جمع میان آنها امکان دارد؛ زیرا نتیجه ای که از آنها حاصل می شود این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و خدیجه علی رغم برخی تفاوت ها، به ازدواج با یکدیگر تمایل داشته اند. خدیجه زنی میانسال بوده که پیش از آن دوبار ازدواج کرده و از ثروت و مکنتی برخورداربوده است، حال آنکه پیامبر در سنین جوانی به سر می برده و از مال و دارایی بهره چندانی نداشته است؛ ولی هر دو از شایستگی ها و ارزش های اخلاقی برخوردار بوده اند که این موضوع می تواند موجبات پیوند میان آنان را فراهم آورده باشد.

بنابراین، اخبار فوق بیانگر آن است که ایشان به انحای مختلف علاقه خود رابه یکدیگر ابراز داشته اند؛ ممکن است به طور رسمی و یا شاید به صورت غیررسمی از یکدیگر خواستگاری نموده و پیشنهاد ازدواج داده اند، اما این بدان معنا نیست که تمام جزئیات که در اخبار مربوطه آمده قابل توجیه باشد؛ مانند آنکه خدیجه با دسیسه و نیرنگ زمینه ازدواج خود را فراهم می کند و یا با نوشاندن شراب به پدر خود رضایت او را جلب می نماید و در این حال، او را وادار به اجرای خطبه عقد می سازد!

کدام عقل سلیمی می پذیرد که زنی با آن امتیازات اخلاقی و ویژگی های خانوادگی و اجتماعی که وصف آنها بارها گذشت، آن هم در دوران میانسالی و پس از دو بار ازدواج، بخواهد با نیرنگ و ترفند اسباب ازدواج خود را فراهم آورد و حتی تا بدان جا پیش رود که برای جلب توجه یا فریب پیامبر، خود را به او بنمایاند؟! (دولابی، 1407 ق، ص 47، ش 7) علاوه بر آن، با کدامین توجیه می توان چنین رفتاری را از پیامبر که در صداقت، امانت و پاکی شهره بوده، پذیرفت؟!

موّرخان درباره برخی گزارش ها مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله خدیجه را از پدرش خواستگاری نموده است (بیهقی، بی تا، ج 7، ص 70، 129 / نیشابوری، 1406 ق، ج 3، ص 182) اختلاف نظر دارند. برخی معتقدند پدر خدیجه در جنگ فجار و یا پیش از آن فوت کرده بود، بنابراین، در مجلس عقد آنان حضور نداشته است. (اربلی، 1401 ق، ج 2، ص 135 / ابن سعد، بی تا، ج 1، ص 132-133 و ج 8، ص 16)

ایراد خطبه عقد

در مجلس عقد پیامبر، ابوطالب، عموی آن حضرت، خطبه ای ایراد می نماید و این خطبه افزون بر کتب تاریخ و سیره، در بعضی کتب فقهی شیعه و اهل سنت در ابواب مربوط به ازدواج نیز ذکر شده است؛ البته فحوای آن به صورت های مختلفی گزارش شده که در اینجا دو نمونه از آنها بیان می شود:

1- ابن مغازلی در کتاب مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرده است: هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه، ابوطالب بن عبدالمطلب خطبه ای ایراد می کند و می گوید: سپاس خدایی را که ما را از فرزندان ابراهیم و پرورش یافتگان اسماعیل قرار داد و سرزمین مکه و خانه حج گزاران را برای ما برقرار ساخت، و ما را بر مردم فرمانروا نمود:

این محمد بن عبدالله پسر برادر من است و هر جوانی با او مقایسه شود، محمد صلی الله علیه و آله از نظر درستکاری، شایستگی، جوانمردی، عقل، احترام و نجابت بر او برتری خواهد داشت، اگرچه از مال بهره اندکی دارد؛ ولی مال چون سایه ای است که از بین می رود، و قرضی است که برگردانده می شود. او خدیجه دختر خویلد رادوست دارد و خدیجه هم به وی علاقه مند است. پس هر اندازه می خواهید مهر او کنید که من خود، آن را می پردازم. (ابن المغازلی، 1394 ق، ص 333، ش 379)[11]

2- این خطبه به صورت دیگری در کتاب کافی (یکی از منابع چهارگانه فقهی شیعه) ذکر گردیده است. در این کتاب، کلینی رحمه الله از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله تصمیم می گیرد با خدیجه ازدواج کند ابوطالب همراه با خانواده خود و تنی چند از قریش بر ورقة بن نوفل وارد می شوند، وابوطالب سخن آغاز می کند و می گوید: سپاس پروردگار این خانه را که ما را از پرورش یافتگان ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و در حرم امن خود منزل داده و فرمانروایان بر مردم نمود و در سرزمینی که در آن می زییم به ما برکت داد:

این پسر برادر من  رسول خدا صلی الله علیه و آله  با هر مردی از قریش مقایسه گردد از او برتر و بزرگوارتر خواهد بود. او در میان مردم همتایی ندارد، اگرچه دارایی او ناچیز است؛ ولی مال پشتوانه و تکیه گاهی است که فرو می ریزد و سایه ای است که از میان می رود. او دوستدار خدیجه است و من نزد تو آمده ام تا با رضایت و اجازه خدیجه او را از تو خواستگاری کنم، و هر قدر مهریه درخواست نمایید، نقد یا نسیه، من آن را از مال خود می پردازم. سوگند به پروردگار این خانه که وی رانصیبی بزرگ، آیینی فراگیر و عقلی کامل خواهد بود.

آنگاه ابوطالب سکوت کرده و ورقه، عموی خدیجه، سخن آغاز می کند؛ به طوری که از جواب ابوطالب فرو مانده و بریده بریده و نفس زنان سخن می گوید در حالی که او یک کشیش مسیحی بوده است  و خدیجه وقتی چنین می بیند، خود رشته کلام به دست گرفته و می گوید: عمو جان! اگرچه تو در شهادت به من از من شایسته تری، ولی از من به خودم سزاوارتر نیستی! ای محمد! من خود را به نکاح تو درمی آورم و مهریه را از مال خود می پردازم، پس به عموی خود بگو شتری نحر کند تا جشنی برپا نماییم و ما با هم عروسی کنیم.

پس از سخنان خدیجه، ابوطالب به حضار رو نموده می گوید: شاهد باشید که خدیجه محمد صلی الله علیه و آله را پذیرفت و مهریه را از مال خود ضمانت کرد. در این هنگام برخی از قریش گفتند: شگفتا که مهر مردان بر زنان باشد! ابوطالب از این سخن برآشفته گشته و از جا برمی خیزد  او کسی بود که مردان از او می هراسیدند و ازخشم وی دوری می جستند  و می گوید: اگر آنها مردانی همانند پسر برادر من باشند، زنان با بیشترین بها و سنگین ترین مهریه ها از او درخواست ازدواج می کنند، ولی اگر چونان شمایان باشند کسی جز با مهر سنگین، حاضر به ازدواج با او نخواهد بود.

بدین ترتیب، ابوطالب شتری نحر می کند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با خدیجه علیهاالسلام پیمان زناشویی می بندد؛ و مردی از قریش به نام عبدالله بن غنم چنین می سراید:

«ای خدیجه بر تو تبریک و تهنیت باد که نیکوترین فال را به نام تو زدند. نیکوترین مردم تو را به همسری برگزیده است، و او در میان مردم اوصاف نکو دارد. و نیکانی چون عیسی بن مریم و موسی بن عمران بدو بشارت داده اند و وعده آنان چه نزدیک است. کتاب های پیشین خبر داده اند که او در سرزمینی خشک و بی آب و علف مبعوث می شود. و او همان ره یافته ای است که به ارشاد و هدایت مردم می پردازد. » (کلینی، 1388 ق، ج 5، ص 374، ش 9)[12]

میزان مهریه

اخبار مربوط به میزان مهریه همسران پیامبر به دو بخش قابل تقسیم است. بخش نخست، روایاتی است که مقدار معینی را برای تمامی همسران پیامبر ذکر نموده اند و بخش دوم، اخباری است که به طور اختصاصی میزان مهریه آنان را بیان داشته اند؛ و به دلیل آنکه موضوع بحث، مهریه خدیجه علیهاالسلام است، بنابراین، دربخش دوم تنها اخبار مربوط به ایشان عرضه می شود:

روایات بخش اول

از میان روایات وارده در این زمینه، تنها به ذکر یک روایت بسنده می گردد:

محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم، و او از پدر خود، و وی از حماد بن عیسی و او از ابی عبدالله علیه السلام شنیده که به نقل از پدر خود فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله مهریه هیچ یک از دختران و همسران خود را بیش از دوازده اوقیه و یک نَشْ قرارنداده است  هر اوقیه، چهل درهم و هر نَشْ، بیست درهم است. (کلینی، 1388 ق، ج 5، ص 376، ش 5)[13]

روایات بخش دوم

1- ابن سعد از محمد بن السائب، و وی از پدرش، و او از ابی صالح، و وی از ابن عباس روایت کرده است که خدیجه هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله دختری بیست و هشت ساله بود و پیامبر دوازده اوقیه برای او مهر نمود؛ مهریه دیگر همسران پیامبر نیز همین اندازه بود. (ابن سعد، بی تا، ج 8، ص 16 17)

2- در خبری که سند آن به ابن عباس منتهی می شود آمده است:... به من خبرداده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله، خدیجه را با مهریه ای به میزان دوازده اوقیه به نکاح خود درآورد. (دولابی، 1407 ق، ص 52، ش 12)

3- در خبر مرسلی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله، بیست شتر جوان مهر خدیجه کرد. (ابن هشام، 1383 ق، ج 1، ص 157 / ابن کثیر، 1408ق، ج 2، ص 359 / همو، 1396ق، ج 1، ص 263)

نقد و نظر

روایات بخش دوم، سند معتبری ندارند و افزون بر آن، متن آنها هم سازگاری ندارد. ولی در بخش اول، روایت یاد شده، چه در منابع شیعی و چه در کتب اهل سنت، دارای سند معتبر و مورد وثوق است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که مهریه خدیجه علیهاالسلام همانند دیگر همسران پیامبر دوازده اوقیه و یک نش (معادل پانصد درهم) بوده است.

ثمره ازدواج خدیجه با پیامبر صلی الله علیه و آله

یکی از نکات مورد توجه درباره زندگی مشترک خدیجه با پیامبر که موجبات برتری و گرامیداشت او را نسبت به دیگر همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله در پی داشته، این است که تمامی فرزندان آن حضرت به جز ابراهیم[14] را خدیجه به دنیا آورده است. ثمره این ازدواج چهار دختر به نام های رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه علیهاالسلام بوده است، ولی در مورد تعداد پسران و اسامی آنان نظر و احدی وجود ندارد و تعداد آنان را دو نفر به نام های قاسم و طاهر (حمیری، 1413 ق، ص 9، ش 29 / دولابی، 1407 ق، ص 67، ش 40؛ ص 68، ش 44 / بیهقی، بی تا، ج 7، ص 70) قاسم و عبدالله (ابن سعد، بی تا، ج 1، ص 133؛ ج 8، ص 16 / نیشابوری، 1406 ق، ج 3، ص 181 و 183 / طبرانی، بی تا، ج 11، ص 314، ش 12115) و طاهر و طیب (ابن کثیر، 1408 ق، ج 5، ص 328 / همو، 1396 ق، ج 4، ص 608) ذکر نموده اند.

غیر از آنچه بیان شد، گزارش های مختلفی در مورد تعداد پسران حضرت و نام های آنها نیز وجود دارد؛ برخی از سه پسر نام برده اند (ابن حجر عسقلانی، 1415ق، ج 3، ص 466)، برخی از چهار پسر (ابن اثیر، بی تا، ج 5، ص 436) و برخی دیگر شش پسر به نام های: عبدالله، قاسم، طاهر، مطهّر، طیب، و مطیب (ابن کثیر، 1408 ق، ج 5، ص 328) را ذکر کرده اند.

مستندات اقوال یاد شده به جز قول نخست، اعتباری ندارد؛ ولی جمع میان آنها ممکن است؛ چراکه در میان اعراب، رسم چنان بوده است که به جز اسامی خاص، کنیه و القابی نیز برای آنان انتخاب می نموده اند، به گونه ای که بسیاری ازافراد با کنیه یا لقب شناخته می شده اند. بنابراین، توجیه این اختلاف در تعداد و اسامی فرزندان ذکور پیامبر آن است که برخی از این نام ها می تواند القاب پسران آن حضرت بوده باشد و ناقلان اقوال به آن توجهی نکرده اند و بدین سان، ازفرزندان ذکور بیشتری یاد کرده اند.

امتیازات خدیجه بر دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه و آله

درباره فضایل و مناقب خدیجه علیهاالسلام و امتیازات او بر دیگر همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله مطالب بسیاری آمده است که در اینجا تنها به برخی از آنها اشاره می شود:

1- صاحب کتاب الذریه الطاهرة در خبری که سلسله آن به عایشه منتهی می شود، روایت کرده است که هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدیجه یاد می کرد از ستایش و درخواست آمرزش برای او خسته نمی شد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از او یاد کرد و حسد بر من چیره گشت، پس به آن حضرت گفتم: خداوند به جای آن پیرزن تو را عوضی [نیکو] داد. ناگهان دیدم پیامبر خشمگین و برآشفته شد و من از گفته خود پشیمان گشتم و گفتم: خدایا، اگر خشم رسول خود را از من برگیری، دیگر تا زنده ام از او به بدی یا نخواهم کرد.

وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله ندامت و پشیمانی مرا دید فرمود: تو چگونه چنین سخنی به زبان راندی؟! سوگند به خدا، در زمانی که مردم به من ایمان نیاوردند او به من ایمان آورد، و آنگاه که آنان مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق نمود. او از من صاحب فرزندانی گردید، حال آنکه شما از آن محرومید.

عایشه می گوید: آن روز چنان سپری شد که گویا بر من یک ماه گذشته است. (دولابی، 1407 ق، ص 53، ش 17)[15]

2- خوارزمی در خبری که زنجیره سند آن به ام سلمه، سلمان فارسی و علی بن ابی طالب علیه السلام منتهی می گردد، آورده است: روزی همه امّهات مؤمنین در خانه عایشه، دختر ابوبکر، بر گرد رسول خدا صلی الله علیه و آله جمع شدند و به دور آن حضرت حلقه زده، گفتند: پدران و مادران ما به فدای تو یا رسول الله! ما به خاطر موضوعی در اینجا جمع شدیم که اگر خدیجه زنده بود از آن شادمان می گشت. (علی علیه السلام بعد از گذشت یک ماه از خواستگاری اش از فاطمه علیهاالسلام، خواستار تزویج با ایشان بود، اما حیای وی مانع از آن بود تا درخواست خویش را مستقیما مطرح کند؛ بدین منظور، زنان پیامبر به عنوان واسطه، تقاضای علی علیه السلامرا به پیامبر منتقل کردند.)

ام سلمه حکایت می کند: تا از خدیجه یاد کردیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله گریست و فرمود: خدیجه؟! کجاست مثل خدیجه؟! آن زمانی که مردم مرا تکذیب نمودند، او مرا تصدیق کرد و بر دین خدا یاری نمود و با ثروت خویش مرا چنان بر دین خدا یاری رساند که خداوند  عزّوجل  به من فرمان داد تا او را به خانه ای دربهشت مژده دهم که جنس آن خانه از زمرّد است و در آن نه فریاد آزاردهنده ای بدو می رسد و نه دچار خستگی و ملامت می گردد. (خوارزمی، 1411 ق، ص 342، ش 364 / اربلی، 1401 ق، ج 1، ص 363370 / مجلسی، 1403 ق، ج 43، ص 131)

نتیجه

از بررسی و تتبّع در مستندات تاریخی به دست می آید که خدیجه نخستین همسر رسول خدا بوده که در سن چهل سالگی به نکاح وی درمی آید و تا زمان درگذشتش، یگانه همسر آن حضرت باقی می ماند. علاقه آنان به یکدیگر سبب می گردد تا پیامبر از او خواستگاری نماید و مجلس عقد برگزار شود. ابوطالب، عموی پیامبر، در مراسم عقد ایشان خطبه ای ایراد می کند و در ضمن آن، امتیازات رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سایرین برمی شمارد. ثمره این ازدواج، چهار دختر و دو پسر بوده است و این خود از امتیازات خدیجه بر دیگر همسران پیامبر است. از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که همواره و بعد از مرگ خدیجه علاقه خویش را به او وهمچنین فداکاری های او را متذکر می شده است.

منابع

1- ابن اثیر، علی بن ابی کرم شیبانی؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ تهران: انتشارات اسماعیلیان، [بی تا].

2- ابن اسحاق مدنی؛ سیره ابن اسحاق؛ تحقیق: دکتر سهیل زکار؛ لبنان: دارالفکر، 1398 ق.

3- ابن المغازلی، علی بن محمد الواسطی الجلابی؛ مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام؛ تحقیق و تعلیق: محمدباقر بهبودی؛ [بی جا]: المکتبة الاسلامیة، 1394 ق.

4- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی؛ الاصابة فی تمیز الصحابة؛ تحقیق: عادل احمد عبد الموجود؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

5- ؛ لسان المیزان؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق.

6- ابن حنبل، احمد؛ مسند احمد؛ بیروت: دار صادر، [بی تا].

7- ابن سعد، محمد؛ الطبقات الکبری؛ بیروت: دار صادر، [بی تا].

8- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی؛ مناقب آل ابی طالب؛ تحقیق: لجنة من اساتذة النجف الاشرف؛ نجف: [بی نا]، 1376 ق.

9- ابن عباد حنبلی، عبدالحی؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ بیروت: داراحیاء التراث، [بی تا].

10- ابن عساکر، علی بن حسن شافعی؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تحقیق: علی شیری؛ بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

11- ابن کثیر، اسماعیل؛ البدایة و النهایة؛ تحقیق: علی شیری؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.

12- ؛ السیرة النبویة؛ تحقیق: مصطفی عبدالواحد؛ بیروت: دارالمعرفة، 1396 ق.

13- ابن هشام حمیری، عبدالملک؛ سیرة النبی صلی الله علیه و آله؛ تحقیق: محی الدین عبدالحمید؛ مصر: مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، 1383 ق.

14- اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمة فی معرفة الائمة؛ بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1401 ق.

15- افندی اصفهانی، عبدالله؛ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ تحقیق: احمد حسینی؛ قم: مکتبة آیة الله العظمی مرعشی، 1415 ق.

16- بحرانی، یوسف؛ الکشکول؛ تهران: مکتبة نینوی الحدیثه، [بی تا].

17- بیهقی، احمد بن حسین؛ السنن الکبری؛ بیروت: دارالفکر، [بی تا].

18- ؛ دلائل النبوه؛ مدینة منوره: مکتبة السلفیة، 1389 ق.

19- تبریزی، علی بن موسی؛ مرآة الکتب؛ تحقیق: محمد علی حائری؛ قم: مکتبة آیة الله مرعشی، 1421 ق.

20- حلی، علی بن یوسف؛ العدد القویه؛ تحقیق: سید مهدی رجایی؛ قم: مکتبة آیة الله مرعشی، 1408 ق.

21- حمیری بغدادی، عبدالله؛ قرب الاسناد؛ قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1413 ق.

22- خوارزمی، موفق بن احمد؛ المناقب؛ تحقیق: مالک محمودی؛ قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1411 ق.

23- ؛ مقتل الحسین علیه السلام؛ تحقیق: محمد سماوی؛ نجف: مطبعة الزهراء، 1367 ق.

24- دولابی، محمد بن احمد بن حماد انصاری؛ الذریة الطاهره؛ تحقیق: محمدجواد حسینی جلالی؛ قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1407 ق.

25- ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان؛ تاریخ الاسلام؛ تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری؛ بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.

26- ؛ سیر اعلام النبلاء؛ تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد؛ بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413 ق.

27- ؛ میزان الاعتدال؛ تحقیق: علی محمد بجاوی؛ بیروت: دارالمعرفة، 1382 ق.

28- راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائج؛ قم: مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، 1409 ق.

29- شافعی، محمد بن ادریس؛ المسند؛ تحقیق: مطبعة بولاق الامیریة؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، [بی تا].

30. شافعی، محمد بن ادریس؛ کتاب الام؛ چ دوم، بیروت: دارالفکر، 1403 ق.

31- شیخ صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ تحقیق: علی اکبر غفاری؛ قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.

32- صنعانی، عبدالرزاق بن همام؛ المصنف؛ تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی؛ [بی جا]: المجلس العلمی، [بی تا].

33- طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الکبیر؛ تحقیق: حمری عبدالمجید سلفی؛ چ دوم، قاهره: مکتبة ابن تیمیة، [بی تا].

34- طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک؛ تحقیق: نخبة من العلماء الاجلاء؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، [بی تا].

35- طوسی، محمد بن حسن؛ الامالی؛ تحقیق: مؤسسة البعثة؛ قم: دارالثقافة، 1414 ق.

36- طهرانی، آقا بزرگ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه؛ چ دوم، بیروت: دارالاضراء، 1403 ق.

37- قزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه؛ تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی؛ بیروت: دارالفکر، [بی تا].

38- قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج؛ صحیح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، [بی تا].

39- کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق: علی اکبر غفاری؛ چ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.

40. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چ دوم، بیروت: مؤسسة الوفا، 1403 ق.

41- نیشابوری، حاکم؛ المستدرک علی الصحیحین؛ تحقیق: یوسف عبدالرحمن المرعشلی؛ بیروت: دارالمعرفة، 1406 ق.

42- هیثمی، علی بن ابی بکر؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

پی نوشت ها

[1] علی رغم آنچه در روایت فوق آمده، یکی دیگر از همسران آن حضرت به نام ماریه نیز فرزند پسری به دنیا آورد که ابراهیم نام گرفت و در دوران کودکی درگذشت. حمیری، 1413 ق، ص 9، ش 29 / ابن سعد، بی تا، ج 8، ص 18، ش 15.

[2] منابع اهل سنت در این زمینه عبارتند از: صحیح مسلم، ج 7، ص 134 / المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186 / دلائل النبوه، ج 2، ص 68 / المعجم الکبیر، ج 22، ص 450، ش 1094 و ص 449، ش 1093.

[3] کتب ذیل مؤید همین نظر است: الذریة الطاهرة، ص 52، ش 12 / الطبقات الکبری، ج 8، ص 1617 / کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 133، 135 و 139 / بحارالانوار، ج 16، ص 10 و 12.

[4] مصادر دیگری که نظر مذکور را تأیید می کنند عبارتند از: تاریخ الامم و الملوک، ج 2، ص 135 / اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 16 / عیون الاثر، ج 1، ص 69 / الاصابة فی تمیز الصحابة، ج 8، ص 101 / تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 193 / کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 135 / بحارالانوار، ج 16، ص 12 و 19.

[5] علامه مجلسی این خبر را از کتاب الانوار فی مولد النبی از ص 203 تا 205 با تفاوت هایی ذکرکرده است. وی معتقد است که کتاب الانوار فی مولد النبی صلی الله علیه و آلهبه همراه دو کتاب دیگر یعنی کتاب مقتل امیرالمؤمنین علیه السلام و کتاب وفاة فاطمة علیهاالسلام از تألیفات شیخ بزرگوار ابوالحسن بکری، استاد شهید ثانی است. مجلسی، 1403 ق، ج 1، ص 22

[6] برای آگاهی بیشتر درباره این کتاب و مؤلف آن، ر. ک. به: مرآة الکتب، ج 1، ص 172179 / ریاض العلماء، ج 5، ص 440 / الکشکول، ج 1، ص 299 / شذرات الذهب، ج 8، ص 292 / بحارالانوار، ج 15، ص 26پاورقی / میزان الاعتدال، ج 1، ص 112، ش 440 / لسان المیزان، ج 1، ص 202، ش 640 / سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 36، ش 22.

[7] شیخ آقا بزرگ تهرانی از آن کتاب با عنوان الانوار و مفتاح السرور و الافکار یاد کرده است ومؤلف آن را ابوالحسن احمد بن عبدالله بکری معرفی نموده و پس از یادآوری نظر علامه مجلسی می افزاید: «ظاهرا مقصود از ابوالحسن بکری مصری  استاد شهید ثانی که در شذرات الذهب از او با نام علاءالدین ابی الحسن علی بن جلال الدین محمد بکری صدیقی شافعی یاد شده و به عنوان محدث، صوفی و متبحّر در فقه و تفسیر و حدیث معرفی گردیده و از تألیفات او کتاب های شرح المنهاج، شرح الروض و شرح العباب ذکر شده است  همان کسی باشد که زرکلی در اعلام دو کتاب مخطوط به نام اَلسَّنا الباهر و النور السافر را به او نسبت داده است، و از او با عنوان محمد بن محمد بن عبدالرحمن ابوالحسن بکری صدیقی، مفسر و فقیه مصری که در سال 899 ق. تولد یافته و به سال 952 ق. در گذشته، نام برده است؛ و تفسیر شرح العباب و شرح المنهاج را از تألیفات او برشمرده است و نام صحیح او همان باشد که در کتاب شذرات الذهب مندرج گردیده است. به هر حال، در این دو کتاب نامی از کتب سه گانه یاد شده در بحارالانوار نیامده است، در صورتی که آنان در عصر مؤلف می زیسته اند. ابن تیمیه 728 ق در کتاب منهاج السنة می گوید: ابوالحسن بکری نویسنده کتاب الانوار، اشعری مذهب بوده است. بنابراین، او پیش از عصر ابن تیمیه می زیسته است؛ پس چگونه امکان دارد که در زمان شهید ثانی نیز بوده باشد؟! سمهودی در کتاب تاریخ مدینه (تألیف 888 ق) می گوید: سیره ابوالحسن بکری ذکر اباطیل و سخنان دروغ بوده است. همان گونه که در کشف الظنون نقل شده، گمان می رود که نام ابوالحسن بکری  نویسنده سه کتاب یاد شده در بحارالانوار  احمد بن عبدالله و از متقدمان باشد. (طهرانی، 1403 ق، ج 2، ص 409، ش 1638)آنچه نظر فوق را تقویت می کند این است که علامه بحرانی به نقل از مورخی گفته است نسخه ای قدیمی از کتاب الانوار در نزد من موجود است که تاریخ کتابت آن سال 666 ثبت شده است و نام و نسب مؤلف در ابتدای آن احمد بن عبدالله ذکر گردیده است؛ و بدین ترتیب، این نتیجه حاصل می شود که او از قدمای شیعه بوده است. بحرانی، بی تا، ج 1، ص 299 همچنین میرزا عبدالله افندی نسخه ای از آن کتاب را در اختیار داشته است که آن نیز اثبات می کند مؤلف کتاب از متقدمان بوده است. (افندی، 1415 ق، ج 5، ص 440)

[8] در کتاب مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 38 و العدد القویه، ص 142، ذیل ش 56، روایتی بامضمون فوق آمده است.

[9] سند به شرح ذیل است: ابوالحسن بن الفضل، عبدالله بن جعفر، یعقوب بن سفیان، ابراهیم بن المنذر، عمر بن ابی بکر موصلی، عبدالله بن ابی عبیدة بن محمد بن عمار بن یاسر، ابی عبیدة بن محمد بن عمار بن یاسر، ابیه، مقسم ابوالقاسم، عبدالله بن حارث.

[10] بازاری در مکه بوده که در صورت گسترش آن، دامنه اش به مسجدالحرام می رسیده است. حمیری، 1413 ق، ج 2، ص 255

[11] این خطبه عینا و یا با عبارات مشابهی در کتب زیر آمده است: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 20 / مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 24 / ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج 5، ص 299 / اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 274275 / العدد القویة، ص 143، ذیل ش 57 / من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 379، ش 4398 / المجموع، ج 16، ص 129130 / شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 70 / بحارالانوار، ج 35، ص 157-158.

[12] خطبه یاد شده در مصادر زیر نیز آمده است: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 20 / المهذب البارع، ج 3، ص 176177 / مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 3940 / عوالی اللئالی، ج 3، ص 298، ش 78 / وسائل الشیعه، ج 14، ص 97، ش 10 / بحارالانوار، ج 16، ص 5، 13.

[13] در منابع معتبر اهل سنت نیز به همین میزان تصریح شده است. برای آگاهی بیشتر، ر. ک. به: المسند، ص 246 / کتاب الام، ج 5، ص 63 و 171 / مسند احمد، ج 6، ص 9394 / صحیح مسلم، ج 4، ص 144 / سنن ابن ماجه، ج 1، ص 607، ش 1886 / السنن الکبری نسائی، ج 3، ص 315، ش 5513.

[14] ابراهیم فرزند زنی به نام ماریه قبطیه بوده است. (قرب الاسناد، ص 9، ش 29 / الخصال، ج 2، ص 404، ش 115 / الطبقات الکبری، ج 8، ص 1 / المعجم الکبیر، ج 11، ص 314، ش 12115)

[15] منابع دیگری که خبر فوق را ذکر کرده اند عبارتند از: مقتل الحسین علیه السلام، ج 1، ص 28 / تاریخ الاسلام، ج 36، ص 237238 / المعجم الکبیر، ج 23، ص 13، ش 21 / تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 194195 / کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 138 / بحارالانوار، ج 16، ص 12 / مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 224.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان