بررسی اصول تربیت اخلاقی در علم اخلاق اسلامی

هر نظام تربیتی از مبانی، اصول، روش ها، و اهداف تربیتی خاصی تشکیل شده است

بررسی اصول تربیت اخلاقی در علم اخلاق اسلامی

مقدمه

هر نظام تربیتی از مبانی، اصول، روش ها، و اهداف تربیتی خاصی تشکیل شده است. یک نظریه پرداز امر تربیت، با بررسی ویژگی های وجودی مؤثر در رفتار انسان، که از آن به مبانی تربیت تعبیر می شود، قواعد کلی تربیت، یعنی اصول تربیت را به دست می آورد و روش های تربیت باید مبتنی بر آن اصول باشد و هرگونه تعارض و تنافی میان اصول تربیت و روش های تربیت، عدم کارآیی یا کارکرد منفی آن روش ها را به دنبال خواهد داشت. از انسان شناسی مطرح شده در علم اخلاق اسلامی به عنوان یکی از سه شاخۀ حکمت عملی، و نیز از راه کارهای تربیتی مطرح شده در آن، می توان اصولی را به عنوان قواعد کلی تربیت استخراج کرد که راهنمای عمل مربیان قرار گیرد، و در اتخاذ روش های صحیح تربیت، تأثیر اساسی داشته باشد؛ و با تحلیل مبادی و مسائل علم اخلاق اسلامی می توان به چنین قواعدی دست پیدا کرد.

در طبقه بندی علوم، از علم اخلاق اسلامی به عنوان یکی از علوم عملی نام برده شده است. در طبقه بندی مشهور علوم، علوم به دو دسته نظری (الهیات، ریاضیات و طبیعیات)، و عملی (تهذیب نفس، تدبیر منزل و سیاست مدن) تقسیم شده است که از قسم تهذیب نفس به عنوان اخلاق فلسفی، علم اخلاق، و... نیز تعبیر شده است. از مطالعۀ آثاری همچون طهارة الأعراق و اخلاق ناصری و جامع السعادات و... می توان اصول تربیت اخلاقی در علم اخلاق اسلامی را بازشناخت. هچنین روش های درمان رذائل اخلاقی، و تحصیل فضائل اخلاقی را به دست آورد. بنابراین، با استخراج اصول تربیت اخلاقی، موفقیت بیشتری در امر تربیت اخلاقی کسب کرد. این اصول و قواعد تربیتی از مبانی انسان شناسی اخذ شده اند و در پیشینۀ این بحث، یعنی منابعی که در آن سخن از اصول تربیت اخلاقی به میان آمده است، فقط به سه مورد اشاره می شود: کتاب آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، تألیف جمعی از نویسندگان (1388)، و مقاله های «اصول تربیت اخلاقی از منظر اسلام» نوشته بهروز رفیعی (1395) و «درآمدی بر اصول تربیت اخلاقی از منظر ملااحمد نراقی»، نوشته نصرتی و دیگران (1393).

در این کتاب و مقالات پژوهشی به بخشی از اصول تربیت اخلاقی اشاره شده، اما پژوهش حاضر درصدد است اصول تربیت اخلاقی که در منابع علم اخلاق اسلامی مدنظر قرار گرفته را مفصلاً بیان کند.

بر اساس آنچه گفته شد، سؤال اصلی پژوهش این است که: «اصول تربیت اخلاقی در علم اخلاق اسلامی کدامند»؟

1- اصل تغییرپذیری خُلق انسان

اگر اخلاق در انسان تغییرپذیر نبود، مجالی برای تأسیس علم اخلاق نبود؛ بنابراین تدوین علم اخلاق، خود دلیل بر تغییرپذیری اخلاق است؛ اما از بین اقوال در مورد تغییرپذیر یا غیرقابل تغییر بودن اخلاق، بهترین قول آن است که برخی از خلق ها، غیرقابل تغییر، و برخی دیگر که حاصل اسباب خارجی هستند، قابل تغییر می باشند (نراقی، بی تا، ج 1، ص 57).

مسکویه رازی می گوید: نفس ناطقه «کریمة ادبیة بالطبع» یعنی ذاتاً مؤدب است؛ و نفس غضبیه ذاتاً غیرمؤدب است ولی قابل تأدیب است؛ و نفس شهویه ذاتاً غیرمؤدب و غیرقابل تأدیب است (مسکویه رازی، 1426 ق، ص 136).

براین اساس، یکی از اصول تربیت، تغییرپذیری اخلاق است، که علاوه بر شواهد تجربی، تأسیس علم اخلاق نیز بر آن دلالت دارد.

2- اصل تقدم خودشناسی بر خودسازی

براساس آیات و روایات، انسان دارای کرامت ذاتی است و مستعد کسب کرامت اکتسابی و نهایی است و مربی باید متربی را به این نکته آگاه کند که وجودش گوهری ارزشمند است و باید گوهر وجود خود را در درون صدف تقوا محافظت کند. انسان، پس از خودشناسی سعی می کند همیشه طبق مقتضای سعادت خود قدم بردارد و به نتایج مهمی در سلوک نفس دست پیدا کند (ر. ک: نراقی، 1378، ص 17). ازاین رو، چنین شخصی به شناخت نفس و راه حفظ آن از مهلکات، و راه استقامت آن در صراط مستقیم، همت می گمارد (صدرالمتألهین، 1384، ج 2، ص 61). پس، با وجود اینکه معرفت خداوند، از باب شرف، مقدم بر معرفت نفس است؛ معرفت نفس، از باب ترتیب صناعی، مقدم بر معرفت خدا است (راغب اصفهانی، بی تا، ص 9).

بنابراین، یکی از مهم ترین اصول تربیتی، خودشناسی، یعنی اطلاع از گوهر ارزشمند وجود است، که سبب می شود متربی نحوه نگهداری این گوهر ارزشمند را فرابگیرد، و طبق آن عمل کند.

امام سجاد(ع) می فرماید: «منْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ الدُّنْیا» (ابن شعبه حرانی، 1404 ق، ص 278)؛ هرکس که خود را بزرگوار بداند، دنیا را کوچک می شمارد.

امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «مَنْ کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ شَهْوَتُهُ» (شریف الرضی، 1380، ص 558)؛ هرکس که نفس خود را بزرگوار بداند، شهوت را کوچک می شمارد.

امام هادی(ع) می فرماید: «مَنْ هَانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّهُ» (ابن شعبه حرانی، 1404ق، ص 483)؛ هرکس که خود را حقیر بداند، خود را از شر او در امان ندان.

در روایت دیگری بر رعایت مقتضیات کرامت ذاتی انسان تأکید شده است:

امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «إِنَّهُ لَیسَ لِأَنْفُسِکمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا» (شریف الرضی، 1380، ص556)؛ همانا برای وجود شما بهایی جز بهشت نیست، پس آن را جز به بهشت نفروشید.

قابل ذکر است که خودشناسی معانی مختلفی دارد، از قبیل: 1- شناخت ساختار فیزیولوژیک بدن انسان؛ 2- شناخت مبدأ و معاد انسان در جهت افزایش بینش برای ترغیب شدن به انجام عمل صالح؛ 3- شناخت قوای نفس و ویژگی های انسان در جهت ترسیم اصول تربیت؛ 4- شناخت از ارزش وجودی انسان.

بالطبع هر انسانی بعد از آگاهی از اینکه وجود انسان گوهری است ارزشمند، سعی می کند گوهر وجود خود را در صدف تقوا نگهداری کند تا آسیبی به آن نرسد.

خودشناسی نوع سوم، از مبانی بسیاری از اصول تربیتی است، و خودشناسی نوع چهارم یکی اصول تربیت است.

3- اصل تقدم کشف بیماری اخلاقی بر درمان آن

در طب روحانی (علم اخلاق اسلامی)، مانند طب جسمانی، قدم اول در درمان بیماری های روح، کشف بیماری و اطلاع از عواقب سوء آن است؛ اما حب نفس، مانع مشاهده عیوب می شود: «حُبُّک الشَّی ءَ یُعْمِی وَ یُصِمُ» (شریف الرضی، 1380، ص 171)؛ دوست داشتن تو نسبت به چیزی تو را کور و کر می کند و انسان، به دلیل حب ذات، افراط و تفریط در اعمال و اخلاق خود را اعتدال می پندارد. این درحالی است که عیوب دیگران را به راحتی می بیند.

بنابراین، چهار راه برای کشف بیماری های نفس پیشنهاد شده است:

1- بیماری اخلاقی مثل بیماری بدن، نیاز به کشف دارد و یک استاد اخلاق که از نوع بیماری های اخلاقی و روش های درمان آن آگاه است، در این زمینه می تواند سالک طریق تهذیب نفس را کمک کند، که البته باید تسلیم محض نسخه های درمانی استاد باشد؛ چه اینکه ممکن است استاد مشاهده کند که نشاط مرید بر اثر مداومت در عبادت کم شده است و اگر ساعتی را به سرگرمی بپردازد، نشاط او تجدید می شود، در این صورت سرگرمی را برایش تجویز کند؛ و مرید نباید اعتراض کند. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «رَوِّحُوا قُلُوبَکمْ فَإِنَّهَا إِذَا أُکرِهَتْ عَمِیت» (ابن ابی جمهور، 1405ق، ج 3، ص 296)؛ قلوب خود را استراحت دهید؛ زیرا اگر بر آن سخت گرفته شود، از مشاهدۀ حقایق کور می شود.

2- دوست راستگو و آگاه و باایمانی داشته باشد که اخلاق ناپسند او را اطلاع دهد.

3- عیوبش را از زبان دشمنانش بشنود؛ زیرا دشمنان با دقت تمام، مراقب عیوب انسان اند؛ به همین دلیل، گاهی انسان از دشمن کینه توز، بیش از دوست چاپلوس، بهره می گیرد.

4- با مردم معاشرت کند، آنچه را از صفات آنها نکوهیده می بیند، در مورد خودش نیز بررسی کند که آیا او نیز دارای این صفات نکوهیده هست یا نه (ر. ک: غزالی، بی تا، ج 3، ص 1406؛ ج 5، ص 2717).

اما راز اینکه بیماری نفوس بیش از بیماری بدن هاست، آن است که اولاً، بیمار نفس غالباً نمی داند که بیمار است، لذا اگر خداوند خیر کسی را بخواهد او را به عیوب نفس واقف می کند، و کسی به عیب خود واقف باشد، به فکر درمان آن می افتد. اما اکثر مردم نسبت به عیب خود جاهل اند و خار را در چشم دیگری می بینند، اما تنه درخت را در چشم خود نمی بینند! ثانیاً، بر خلاف بیماری بدن که پایان کار آن مرگ است، و طبایع از آن نفرت دارند، فرجام بیماری نفس در این جهان مشهود نیست، و پس از مرگ واقع می شود، ازاین رو، نفرت از گناه کم است، به همین سبب دیده می شود که مبتلا به بیمار بدنی به درمان آن می کوشد، ولی به بیماری نفس اهمیت نمی دهد؛ ثالثاً طبیب نفس کم است، و چه بسا طبیبانی که در قالب اصلاح مردم، به افساد آنان مشغول اند؛ زیرا هنگامی که سخن بگویند برای آنها چیزی مهم تر از آن نیست که بر رغبت عوام در شنیدن سخنان خود بیفزایند، و دل آنها را به دست آورند، و به این مقصود نمی رسند جز اینکه بر امید آنها و غلبه دادن اسباب رجا بیفزایند، و دلایل رحمت حق تعالی را ذکر کنند؛ زیرا این سخنان در گوش ها لذیذتر و در طبایع دلنشین تر است، و مردم در حالی مجالس وعظ آنها را ترک می کنند که بر ارتکاب گناه دلیرتر و اعتماد آنها به فضل و بخشش خداوند بیشتر شده است، و هرگاه طبیب نادان یا خائن باشد با دارو بیمار را هلاک می کند، چه آن را در محل خود به کار نمی برد؛ خوف و رجا دارو هستند، اما باید در جای خود استفاده شوند، لذا کسی که خوف از خدا بر او غلبه یافته تا آنجا که از دنیا بکلی دوری گزیده، و زندگی را بکلی بر خود تنگ کرده، باید با ذکر اسباب رجا، شدت خوف او را شکست، و وی را به اعتدال بازگردانید؛ همچنین گناهکاری که آرزومند توبه است اما به سبب بزرگ شمردن گناهان خود مأیوس گشته و از توبه امتناع می کند نیز درمان او به ذکر اسباب رجا است تا به قبول توبه امید بندد، و توبه کند؛ اما مغروری که در ارتکاب گناه بی پروا و گستاخ شده است، معالجه او از طریق ذکر اسباب رجا مانند آن است که به امید شفا، گرمی مزاج را با عسل درمان کنند، و این روش نادانان و گمراهان است (غزالی، بی تا، ج 4، ص 2190؛ ج 3، ص 1459).

4- اصل تفاوت های فردی

حرکت جوهری نفس از عناصر اولیه، و ارتقای آن به نفس نباتی و حیوانی، و سپس نفس انسانی اقتضا می کند که نفس انسان های مختلف، همانند عناصر اولیه، متفاوت باشند (صدرالمتألهین، 1981، ج 8، ص 340؛ فخررازی، 1407ق، ج 7، ص 147؛ حسن زاده آملی، 1386، ص 252). ازاین رو، حس و تجربه و عقل و نقل گواه است بر اینکه انسان ها، هم از لحاظ خصوصیات جسمانی، و هم از لحاظ ویژگی های روانی تفاوت هایی با یکدیگر دارند، و این تفاوت ها، مقتضای حکمت الهی و لازمه نظام احسن و زمینه ساز سعادت انسان هاست. اگر استعدادها و علاقه های انسان ها تفاوت نمی داشت، همۀ آنان در یک رشته علمی یا عملی مهارت پیدا می کردند، ناگفته پیداست که از این اوضاع و احوال چه عواقب نامطلوبی در زندگی اجتماعی به بار می آمد (مصباح، 1390، ص 288-292).

منشأ تفاوت های فردی

اخوان الصفا منشأ تفاوت های فردی را در تفاوت مزاج، تفاوت خاک و هوای محل سکونت، تفاوت محیط رشد به لحاظ دین پدران و معلم ها و دیگر افراد مؤثر در تربیت، و تفاوت موجبات احکام نجوم در اصول موالید و مساقط نطفه افراد دانسته اند؛ اخوان الصفا معتقدند احکام نجوم در اخلاق افراد تأثیر می گذارد؛ افرادی که در برج آتشی، مثل برج مریخ و قلب اسد و در زمان استیلای کواکب آتشی متولد می شوند، مزاج گرم و صفراوی دارند؛ و آنهایی که در برج آبی، و در زمان استیلای کواکب آبی، مثل زهره متولد می شوند، مزاج تر و بلغمی دارند؛ و آنهایی که در برج خاکی، و در زمان استیلای کواکب ثابته، مثل زحل متولد می شوند، مزاج خشک و سوداوی دارند؛ و آنهایی که در برج هوایی، و در زمان استیلای کواکب ثابته، مثل مشتری متولد می شوند، مزاج خونی و معتدل دارند (اخوان الصفاء، 1992، ج 1، ص 299-307).

مربی باید از وجود تفاوت های فردی آگاه باشد، و بداند نباید همه را به یک روش تربیت کند. همان طور که اگر پزشک بخواهد تمام بیماران را به یک نسخه خاص درمان کند، موجب مرگ اکثر آنان می شود؛ اگر مربی بخواهد همه را به یک روش از ریاضت، تربیت کند، موجب هلاک آنها می شود، بلکه شایسته است حال، سن، مزاج، و مقدار تحمل متربی برای ریاضت را در نظر بگیرد، سپس ریاضت را بر آن موارد، مبتنی کند (غزالی، بی تا، ج 3، ص 1455). بنابراین، اصولی را که هرکس برای تربیت خود به کار برده است، نباید درباره دیگران موجه و ضروری بداند. در این مورد، باید فرمودۀ امیرمؤمنان علی(ع) را آویزه گوش قرار داد که فرمودند: «لا تَقسُروا اولاًدَکُم عَلی آدابِکُم فإنهم مَخلوقونَ لِزمانٍ غیرِ زمانِکُم» (ابن ابی الحدید، 1404ق، ج 20، ص 267)؛ آداب و رسوم خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید؛ زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند.

همچنین امام صادق(ع) می فرماید: «إِنَّ مِنَ الْمُسْلِمِینَ مَنْ لَهُ سَهْمٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَهُ سهْمَانِ وَ منْهُمْ مَنْ لَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ... فَلَیسَ ینْبَغِی أَنْ یحْمَلَ صَاحِبُ السَّهْمِ عَلَی مَا عَلَیهِ صَاحِبُ السَّهْمَینِ وَ لَا صَاحِبُ السَّهْمَینِ عَلَی مَا عَلَیهِ صَاحِبُ الثَّلَاثَه...» (کلینی، 1429ق، ج 3، ص 112-113)؛ برخی از مسلمین یک سهم [از ایمان] و برخی دو سهم و برخی سه سهم و برخی چهار سهم و برخی پنج سهم و برخی شش سهم و برخی هفت سهم، از ایمان را دارند. پس سزاوار نیست که صاحب یک سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد وادارند، و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارند.... امام صادق(ع) در ادامه این حدیث، حکایت نصرانی تازه مسلمانی را مطرح کرده که با تحمیل عبادات زیاد، از دین اسلام برگشت.

5- اصل اصالت نفس در مقابل بدن

طبق قاعده «شیئیة الشیء بصورته لا بمادته» و با توجه به اینکه نوعیت نوع انسان، فعلیت و کمال اول و صورت نوعی و فصل اخیر او نفس ناطقه است، بنابراین، نفس ناطقه تمام حقیقت انسان را دربر دارد و انسانیت انسان به نفس است نه بدن.

در منابع کهن اخلاق اسلامی آمده است شرف انسان به استعداد معرفت خداست، و ابزار معرفت خدا نفس است. پس عالم به خدا و متقرب به او و سالک به سوی او نفس است و بدن تابع و خادم اوست؛ لذا مطیع یا عاصی نفس است نه بدن (غزالی، بی تا، ج 3، ص 1348). بنابراین، باید به استکمال نفس توجه بیشتری گردد و اگر میان خواسته های نفس و بدن تزاحمی پدید آید، باید خواسته نفس را ترجیح داد (گروهی از نویسندگان، 1383، ص 167). البته این مطلب به معنای نادیده گرفتن نیازهای بدن نیست و اگر نیازهای اساسی بدن تأمین نشود، نفس نیز نمی تواند کارکردهای خود را انجام دهد.

نکته دیگر در اصالت نفس در مقابل بدن، آن است که تزکیه از راه علم حاصل می شود، و علم از کیفیات نفس است نه بدن. در آموزه های اسلامی، اگرچه تزکیه از نظر شرف، مقدم بر آموزش است؛ ولی از نظر ترتیب صناعی، آموزش بر تزکیه مقدم است. لذا در قرآن کریم در آیۀ شریفۀ «وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَة» (جمعه: 2) (و آنها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد)، تزکیه را قبل از تعلیم کتاب و حکمت، و در دعای ابراهیم(ع) «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ» (بقره: 129) (و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد، و پاکیزه کند)، تعلیم کتاب و حکمت را قبل از تزکیه ذکر کرده است. این بدان جهت است که آیۀ اول در مقام توصیف تربیت مؤمنان امت، توسط رسول خدا است که بیانگر اهمیت تزکیه، و تقدم رتبه آن بر تعلیم معارف حقیقی است؛ اما در آیۀ دوم، ابراهیم(ع) از خدا می خواهد که زکات و علم به کتاب و حکمت به ذریه اش عطا کند و معلوم است که ابتدا باید علم به اعمال صالح و اخلاق فاضله پیدا کرد، و سپس به آنها عمل کرد، تا به تدریج زکات (پاکی دل) هم به دست آید (طباطبائی، 1417ق، ج 19، ص 265؛ مکارم شیرازی و همکاران، 1380، ج 3، ص 159). پس علم، جنبه طریقی و مقدمی دارد؛ اما هدف نهایی، تزکیه نفس است. به عبارت دیگر، هریک از این دو امر، در دیگری اثر می گذارد؛ یعنی تا مرحله ای از تزکیه نفس نباشد، انسان به دنبال علم نمی رود و تا علم نباشد، مراتب بالاتر تزکیه حاصل نمی شود (قرشی بنایی، 1377، ج 11، ص 158؛ مکارم شیرازی و همکاران، 1380، ج 7، ص 20). البته بعضی از علوم، مانند معرفت خدا، صرفاً جنبه طریقی نداشته، و مطلوب بالذات است (مکارم شیرازی و همکاران، 1380، ج 7، ص 20).

6- اصل تأثیرگذاری نفس و بدن بر همدیگر

هیچ عملی در نفس، حادث نمی شود مگر اینکه اثر خاص خود را در قسمتی از بدن به جا می گذارد، به گونه ای که بعضی از آنها، در ظاهر بدن نیز منعکس می شود. مثلاً، ترس موجب لرزش اعضا، و خشم سبب اتساع مجاری خون و خشکی دهان می شود. همچنین حالات بدن در عملکرد نفس اثر می گذارد. انسان در حالت بیماری بدن، یک سلسله محرومیت های فکری دارد و در برخی از حالات که بدن بانشاط است، نشاط های فکری برای نفس حاصل می شود (جوادی آملی، 1368، ج 1، ص 233-234؛ بامداد، 1958، ص 68). در این زمینه گفته شده است: «کل واحد من النفس و البدن، متأثر بسبب صاحبه؛ فإن النفس إن کملت و کانت زاکیة، حسنت أفعال البدن، و کانت جمیلة و کذا البدن إن جملت آثاره، حدث منها فی النفس هیئات حسنة، و أخلاق مرضیه» (غزالی، 1961، ص 251)؛ هریک از نفس و بدن متأثر از دیگری است؛ بنابراین، هرگاه نفس کامل شود، افعال بدن نیز بهتر می شود و همچنین اگر افعال بهتری از او سر بزند تأثیر مثبتی در نفس می گذارد و صفات نفسانی پسندیده ای در نفس ایجاد می شود.

همچنین روایات زیر دلالت بر تأثیرگذاری بدن بر نفس انسان دارند:

رسول اکرم می فرماید: «مَنْ أَکلَ اللَّحْمَ أَرْبَعِینَ یوْماً صَبَاحاً قَسَا قَلْبُه» (مستغفری، 1385، ص 24)؛ هرکس چهل روز گوشت بخورد، قسی القلب می شود.

رسول اکرم می فرماید: «مَنْ تَرَک اللَّحْمَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً سَاءَ خُلُقُه» (همان، ص 26)؛ هرکس چهل روز گوشت نخورد بدخلق می شود.

رسول اکرم می فرماید: «مَنْ أَرَادَ الْحِفْظَ فَلْیأْکل الْعسَل» (همان)؛ هرکس می خواهد حافظه اش تقویت شود، عسل بخورد.

در برخی روایات نیز به تأثیر برخی کیفیات نفس بر بدن اشاره شده است: «الحَسَدُ یُذیبُ الجَسَد» (تمیمی آمدی، 1410ق، ص 52)؛ حسادت بدن را ذوب می کند. و «الحَسَدُ یفنی الجسَد» (همان)؛ حسادت بدن را تباه می کند.

تأثر نفس از مزاج بدن

از دیدگاه طب قدیم، عملکرد بدن انسان به کیفیت و کمیت چهار مایع موجود در بدن، یعنی: خون، بلغم، سودا و صفرا، بستگی دارد، و این چهار مایع مثل عناصر اربعه که هوا گرم و تر است، آب سرد و تر است، خاک سرد و خشک است، و آتش گرم و خشک است، دارای طبایع هستند؛ طبیعت خون گرم و تر است، طبیعت بلغم سرد و تر است، طبیعت صفرا گرم و خشک است، و طبیعت سودا سرد و خشک است. از ترکیب این چهار مایع، و در اثر کسر و انکسار کیفیات آنها، مزاج حاصل می شود. هرچه نوع ترکیب آنها به اعتدال نزدیک تر باشد، نشان از سلامتی بدن خواهد بود (رازی، 1408ق، ص 123؛ علی خان، 1307، ص 27).

از نظر طب قدیم، حالات قوای نفسانی نمایانگر مزاج آدمی است؛ مثلاً خشمناکی زیاد، بی تابی و آشفتگی، زودفهمی، بی شرمی، خوش بینی، امیدواری، سنگدلی، چالاکی، و خُلق مردانه، نشانۀ گرمی مزاج است؛ و حالات عکس آنها دلیل بر سردی مزاج می باشد. پایداری در خشم، آشتی، و خیال پردازی، نشانۀ خشک مزاجی است، و تأثیرپذیری های زودگذر دلالت بر تریِ مزاج دارند (ابن سینا، 1389، ج 1، ص 278).

همچنین همان گونه که کیفیت مزاج در نفس تأثیر دارد، کیفیت نفس نیز بر مزاج تأثیر دارد، مثلاً شادی، موجب گرمی مزاج، و غم، موجب سردی مزاج می شود (خیراندیش، 1390، ص 37).

7- اصل تفاوت عملکرد قوای نفس در سنین مختلف

اولین قوه ای که در نفس انسان حادث می گردد قوۀ شهویه است. به این سبب، شهوت غذا در کودک تازه متولد شده، غالب است؛ بعد از آن، قوۀ غضبیه پدید می آید، که موجب برخی پرخاشگری ها می شود؛ سپس قوه وهمیه شکل می گیرد که مکر و حیله نیز در انسان راه پیدا می کند و در نهایت (در حدود 6 سالگی)، قوۀ عقلیه در انسان پدید خواهد آمد؛ و در سن چهل سالگی کامل می شود. نور ایمان، به واسطۀ عقل ظاهر می گردد و اگر عقل، به نور علم و ایمان قوی گردد، می تواند تمامی قوا را مسخر خود کند. لذا گفته شده است شخصی که شرور است، مادامی که جوان است با غضب و شهوت شرارت می کند؛ اما وقتی که در سن بزرگسالی که شهوت و غضب ضعیف می شود، قوۀ وهمیه قدرت می یابد. پس قوای نفس در مراحل مختلف زندگی، دارای تغییراتی هستند که مربی باید از آن مطلع باشد (صدرالمتألهین، 1981، ج 9، ص 93؛ حسینی اردکانی، 1375؛ اردبیلی، 1381، ج 3، ص 35-36).

8- اصل تأثیر وراثت و محیط در کیفیات نفسانی

براساس حکمت متعالیه که نفس با حرکت جوهری از بدن پدید می آید، صور و طبایع مادی اولیه، بخصوص نطفه، در کیفیات نفسانی مؤثر خواهد بود، که این امر حاکی از تأثیر وراثت در اخلاق است (صدرالمتألهین، 1981، ج 8، ص 340؛ فخررازی، 1407ق، ج 7، ص 147؛ حسن زاده آملی، 1386، ص 252).

اسلام تأثیر وراثت را پذیرفته است؛ بنابراین، از ازدواج با احمق و دیوانه و... نهی کرده است. البته قانون وراثت، همانند قانون تغذیه  مخصوصاً شیر مادر  در سعادت و شقاوت فرزندان دخالت دارد؛ اما این، بدان معنا نیست که اگر گوشت و پوست و استخوان یک بچه ای از حرام روییده شده است، این بچه دیگر سعادتمند نمی شود، بلکه مراد آن است که در سعادت و شقاوت بچه دخالت دارد، و پدر و مادر باید مواظب باشند بچه را در راه مستقیم قرار دهند. حتی اگر مادر و پدر، فرزند خود را در راه غیرمستقیم قرار دادند، او می تواند خود را نجات دهد (مظاهری، 1387، ص 321 -322).

همچنین بر مبنای اتحاد عاقل و معقول، ادراکات انسان، عارض بر نفس نیست؛ بلکه با نفس اتحاد پیدا کرده است، و نفس انسان با هر ادراکی تغییر پیدا می کند؛ بنابراین، محیط نقش زیادی در تربیت انسان دارد.

علمای تربیت معتقدند حتی صحبت و مراودات معمولی با دیگران، به منزله تربیت یکدیگر است (هوشیار، 1327، ص 19)، و انسان از رفتار دیگران، بیش از گفتارشان، تأثیر می پذیرد (داوودی، 1385، ص 206؛ دلشادتهرانی، 1385، ج 3، ص 160). در روایت آمده است: «کونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکمْ، وَ لَا تَکونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکم» (حمیری، 1413ق، ص 77)؛ مردم را با اعمال خود (به خوبی ها) دعوت کنید نه با زبان های خود. کودک، با توجه به قدرت یادگیری و حس تقلید که در وجودش هست، از همان سال های اولیه زندگی رفتار پدر و مادر را سرمشق خویش قرار می دهد و از آنها پیروی می کند، و چون بیشترین معاشرت کودک با اعضای خانواده است، محیط خانواده عامل مهم در پایه گذاری شخصیت کودک است. به عنوان مثال، حسد در انسان زمانی شکل می گیرد که والدین، به یکی از فرزندان بیش از دیگری توجه می کنند، و همین سبب پیدایش حسد در فرزند دیگر می گردد (موسوی لاری، 1378، ص 104). رسول خدا به منظور پیشگیری و آلوده نشدن اطفال به حسد، هرگونه بی عدالتی را درباره آنها منع کرده، و فرموده است: «ساووا بَینَ اولاًدِکُم فی العَطیّه» (پاینده، 1382، ص 519)؛ در هدیه دادن، میان فرزندان خود مساوات را رعایت کنید. بنابراین، کودک که دل او خالی از هر نقشی است، و آمادگی پذیرش هر نقشی را دارد، امانتی در دست والدین است که اگر به کار خوب عادت داده شود، به همان صورت بزرگ می شود، و در دنیا و آخرت سعادتمند می گردد، و والدین و معلمان او در کارهای خیر و ثواب او شریک خواهند بود؛ و اگر به بدی خو گرفت، بدبخت و هلاک می شود، و گناهش بر گردن مربیان اوست (غزالی، بی تا، ج 3، ص 1475-1478). خدای متعال می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» (تحریم: 6)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن مردمان (گنهکار) و سنگ ها هستند، حفظ کنید.

براین اساس، اگر مربیان آموزشگاه ها افرادی اهل فضائل اخلاقی باشند، متربی نیز از آن تأثیر می پذیرد، و چه بسا کودکی که در خانوادۀ بد زندگی می کند توسط مربی به راه مستقیم هدایت شود. همچنین اگر مربی، دچار رذائل اخلاقی باشد، در تربیت متربی نیز تأثیر می گذارد. چه بسا کسی که در خانواده خوبی زندگی می کند، توسط مربیِ بد، گمراه گردد.

تأثیر افراد دیگر، غیر از والدین و مربیان نیز در تربیت انسان قابل انکار نیست، ازاین رو، فارابی معتقد است لازمۀ تحقق مدینۀ فاضله آن است که هرکس نتواند رذائل خود را با جایگزین کردن فضائل و یا با خویشتن داری، نابود سازد، از شهر اخراج شود (فارابی، 1405ق، ص 35). اما اینکه برخی، از ترس آلوده نشدن در اجتماع، با تمسک به پاره ای آیات و روایات گوشه گیری و انزوا را تبلیغ می کنند و معتقدند انسان در گریز از اجتماع رشد می کند، درست نیست؛ بلکه جامعه، محل رشد فضائل انسانی است و ارزش های انسانی در زندگی با دیگران، معنی پیدا می کند؛ اگر انسان تنها باشد، هیچ ارزشی بروز و ظهور نخواهد داشت. پیامبر اکرم فرمودند: «الْجَلِیسُ الصَّالِحُ خیرٌ منَ الْوَحدَةِ، وَ الْوَحْدَةُ خَیرٌ مِنْ جَلِیسِ السَّوْءِ» (طبرسی، 1370، ص 466)؛ همنشین صالح بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از همنشین بد است. و فرمودند: «مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَة» (کلینی، 1429ق، ج 1، ص 95)؛ همنشینی با اهل دین شرف دنیا و آخرت است.

 علاوه بر این، تأثیر عوامل غیرانسانی محیط در تربیت، مثل تأثیر آب و خاک و هوای محل سکونت مورد تأکید اندیشمندان قرار گرفته است. فارابی معتقد است مساکن مختلف در اهل آن، اخلاق مختلف پدید می آورند. برای مثال، خانه هایی که در بیابان ها از چرم و مو ساخته شده اند در اهل آن، ملکات بیداری و دوراندیشی پدید می آورد، و خانه های مستحکم و کاخ ها در اهل آن، ملکات ترس و راحت طلبی پدید می آورد. ازاین رو، سرپرست مدینه باید مراقب مسکن مردم مدینه نیز باشد (فارابی، 1405ق، ص 40). همچنین انسان باید محلی را برای سکونت انتخاب کند که وسیع باشد و خاک آن طیب، و آب آن شیرین، جاری، لطیف، شفاف و از مکان دور مرتفع سنگستان و ریگزار سرچشمه گرفته باشد (گیلانی، 1387، ص 92-96).

براساس آنچه گفته شد، اساس تفاوت های تربیتی افراد را چنین برشمرده اند:

1- اختلاف در خلقت: حدیث شریف: «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ آدَمَ مِن قَبضةٍ قَبَضَها مِن جَمیعِ الأَرضِ، فَجاءَ بنو آدم عَلی قَدرِ الأَرضِ، جاءَ مِنهُم الأَحمَرُ، وَ الأَبیَضُ، وَ الأَسوَدُ و بَینَ ذلکَ وَ السهلُ وَ الحَزَنُ وَ الخَبیثُ وَ الطیّبُ و بَینَ ذلک» (ابوداود، 1420ق، ج 4، ص 2004)؛ خداوند آدم را از مشتی خاک که از همه زمین برداشت آفرید. پس فرزندان آدم متناسب با خاک زمین آفریده شدند. برخی از آنها سرخ پوست شدند. برخی سفید، برخی سیاه و برخی حد وسط میان این رنگ ها و برخی نرم و برخی خشن و برخی پاک و برخی ناپاک و برخی حد وسط میان اینها. و آیه شریفۀ «هوَ الَّذِی یصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ کَیفَ یشاءُ» (آل عمران: 6)؛ اوست که شما را در رحم ها [یِ مادران] به هرگونه که می خواهد تصویر می کند، بر تفاوت انسان ها به لحاظ خلقت، دلالت دارند.

2- اختلاف احوال پدر و مادر در صلاح و فساد: انسان، خصوصیات اخلاقی والدین را نیز به ارث می برد. روایت شده است که خداوند عزوجل به یکی از انبیا وحی کردند: «إِذَا عُصِیتُ غَضِبْتُ، وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ؛ وَ لَعْنَتِی تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَاءِ» (کلینی، 1429ق، ج 10، ص 591)؛ انسان زمانی که عصیان کند مورد غضب خداوند قرار می گیرد و زمانی که مورد غضب خدا قرار گرفت، خداوند او را لعن می کند، و لعنت خداوند تا هفت پشت او ادامه پیدا می کند.

3- اختلاف نطفه ای که بچه از آن نطفه شکل می گیرد، و اختلاف در خونی که جنین با آن پرورش می یابد. رسول اکرم می فرماید: «إِیاکُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِیلَ یا رَسُولَ اللهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ» (همان)؛ بپرهیزید از سبزه هایی که در مزبله می روید. عرض شد: یا رسول الله! سبزه هایی که در مزبله می روید چیست؟ حضرت فرمودند: زن زیبایی که در خانواده پست و ناشایست به وجود آمده باشد.

4- اختلاف در طیب یا خبث مرضعه و غذایی که بچه با آن پرورش می یابد. امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «تَخَیَّرُوا لِلرَّضَاعِ کمَا تَتَخَیَّرُونَ لِلنکاحِ، فإِنَّ الرَّضاعَ یغَیِّرُ الطبَاع» (مجلسی، 1403ق، ج 100، ص 323)؛ همچنان که برای ازدواج (افراد خوب و مؤمن و مناسب را) انتخاب می کنید، برای شیردادن هم انتخاب کنید؛ زیرا شیردادن، طبیعت و سرشت فرد را تغییر می دهد.

5- اختلاف احوال در تأدیب عادات حسنه و قبیحه، و اختلاف در مذهب، و چگونگی همنشین، و مقدار سعی در تزکیه و عمل صالح. والدین باید فرزند را به آداب شرعی عادت دهند، و حق را به او تلقین نمایند، و او را به انجام کار خوب عادت دهند، و از مجالست کودک با افراد پست جلوگیری کنند.

از نظر صدرالمتألهین، فاضل تام الفضیله کسی است که در همۀ موارد فوق، اسباب سعادت برای او فراهم شده باشد؛ یعنی: دارای خلقت نیکو باشد؛ پدر و مادر صالح داشته باشد؛ نطفه و خون تشکیل یافته براساس قوانین شرع، پاک باشد؛ شیر پاک خورده باشد؛ در کودکی او را به آداب صالحه مؤدب کرده باشند؛ او را از مصاحبت اشرار دور نگه داشته باشند؛ بعد از بلوغ، عالم به مذهب حق باشد؛ تلاش زیادی برای معرفت خیر و مسارعه به خیرات داشته باشد؛ کسی که همه این خیرات در او جمع شده باشد، شایستۀ اتصاف به لقب اخیار است؛ و کسی که در همۀ این موارد، مجمع شرور باشد، انسان رذل تام الرذیله لقب می گیرد (صدرالمتألهین، 1360، ص 140-142).

9- اصل نیاز به مربی در تربیت

قدما معتقد بودند نفس ناطقه چه بسا به اموری اشتیاق پیدا می کند که نه تنها او را به سعادت رهنمون نمی سازد؛ بلکه از نیل به کمالی که لایق اوست، بازمی دارد. پس انسان محتاج به طبیب روحانی است که نفس ناطقه را از انحراف به اعتدال آورد و راه سعادت را به او نشان دهد؛ زیرا کسانی که بدون تعلم، طریقِ سعادت خود را بشناسند، و به سعادت نایل گردند، بسیار کمیاب اند و از این قبیل اشخاص یافت نمی شوند؛ مگر معدودی، در قرنی بعد از قرنی (مسکویه رازی، 1426ق، ص 156). ابوالحسن عامری معتقد است هدف از تربیت، سعادت، و راه رسیدن به آن، داشتن مربی دانسته است (عامری، 1191، ص 48). امام صادق(ع) می فرماید: «هلَک منْ لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یرْشِدُه» (مجلسی، 1403ق، ج 75، ص 159)؛ هلاک شد کسی که نداشته باشد حکیمی که او را هدایت کند. البته مربی باید مقصد و هدف نهایی را بشناسد، و توانایی هدایت متربی را داشته باشد. ازاین رو، امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به کمیل می فرماید: «إِنَّ رَسُولَ الله أَدَّبه اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ أَدَّبَنِی وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِین» (همان، ج 74، ص 267)؛ رسول خدا را خداوند تأدیب کرد و او مرا تأدیب کرد و من مؤمنان را تأدیب می کنم. از این جهت، مربی باید به ماهیت و حقیقت انسان و استعدادهای درونی او، هدف تربیت انسان، عوامل و موانع تربیت کاملا واقف باشد (امینی، 1372، ص 19). ازاین رو، هدایت انسان بدون وحی و رهبر وحی شناس و عامل به آن میسر نیست (جوادی آملی، 1383، ص 29). بنابراین، مربی اصلی انسان ها انبیاهستند، و یکی از رحمت های الهی بر بندگان آن است که پیامبرانی را فرستاد تا دستور کیمیای سعادت بر انسان ها تعلیم دهند و بیاموزند که چگونه قلب را در مسیر مجاهده قرار دهند، و از اخلاق مذموم پاک سازند (غزالی، 1416ق، ص 419).

10- اصل تدریجی بودن تغییرات اخلاق

بنا بر حرکت جوهری، همه موجودات مادی دارای حقیقتی سیال اند، و پیوسته درحال نوشدن هستند؛ پس نفس که از طریق بدن مادی استکمال پیدا می کند، دارای وجودی تدریجی خواهد بود؛ یعنی انسان پیوسته در سیر تدریجی از قوه به فعل قراردارد و شاکله انسانی به تدریج شکل می گیرد؛ بدین معنا که رفتار بیرونی و افکار درونی در فعل و انفعالات خود به تدریج ملکات متناسب به وجود می آورند؛ لذا باید برای تربیت، فرایندی تدریجی در نظر گرفته شود، و در مراحل مختلف اجرا گردد (گروهی از نویسندگان، 1383، ص 132- 133؛ قمی و دیگران، 1387، ص 104-106). همچنین حرکت جوهری دلالت بر پیوستگی تربیت و تأثیر و تأثر اعمال سابق و لاحق دارد؛ یعنی هرعملی، اعم از جوارحی و جوانحی، بستر عمل بعدی را فراهم می سازد (قمی و دیگران، 1387، ص 106-109). براین اساس، هرعملی که یک مرتبه سر زد، اثری از آن در دل حاصل می شود، و در مرتبه دوم بیشتر می شود، تا بعد از تکرار زیادِ عمل، ملکه راسخ در نفس می شود (ارسطوطالیس، 2008، ج 1، ص 228)؛ لذا در این زمینه گفته شده است:

راه تزکیۀ نفس اعتیاد به افعال صادره از نفوس زاکیه است. به گونه ای که از اعتیاد به افعال حسنه در اثر تکرار در فاصله های زمانی کوتاه هیئت راسخی در نفس پدید آید که مقتضی صدور افعال حسنه باشد. مثلاً کسی که می خواهد سخاوتمندی را برای نفس خود حاصل کند، راهش این است که کار آدم سخاوتمند را انجام دهد؛ یعنی بذل مال کند و چون این کار را تکرار کند، به تدریج برایش آسان می گردد و سخاوتمند می شود... و شگفت آور است که میان نفس و بدن تأثیر و تأثری شبیه به دور وجود دارد؛ زیرا با کارهای بدنی حتی به طور تکلف برای نفس صفت درونی حاصل می شود و چون صفت حاصل شد، بر بدن اثر می گذارد و انجام کاری که عادت شده است به طور طبیعی مقتضای آن می گردد (غزالی، 1961، ص 251).

11- اصل توجه به حب ذات متربی

از اعمال قوۀ نزوعیه که در جذب منفعت و دفع ضرر از خود (با صرف نظر از اینکه گاهی منفعت و ضرر حقیقی را نمی شناسد)، کوچک ترین کوتاهی نمی کند، به دست می آید که انسان دارای حبّ ذات است؛ و حبّ ذات موارد دیگری از خواسته ها، مثل: حبّ بقا، حبّ کمال، لذت و علم و قدرت و در نهایت حبّ سعادت را به دنبال دارد. بنابراین، مربی باید این نکته را در نظر بگیرد که متربی، خودش را دوست دارد، و از این جهت، به هر نوع روش تربیتی که کمال، لذت، علم، قدرت، و در نهایت سعادت متربی را به همراه داشته باشد، پاسخ مثبت می دهد، و به راحتی می پذیرد. لازمۀ این امر، محبت مربی به متربی است، به گونه ای که متربی محبت مربی را احساس کند و اقدامات مربی را در راستای سعادت خود بداند. خداوند در قرآن کریم رمز موفقیت پیامبر اکرم در تربیت را محبت و نرمخویی او نسبت به مردم بیان کرده است: «فَبِمَا رَحْمَةٍ منَ اللَّه لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (آل عمران: 159)؛ پس به برکتِ رحمت الهی، با آنان نرم خوی شدی، و اگر تندخو و سختدل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.

خواجه نصیر الدین طوسی در اخلاق ناصری می گوید: «احتیاج به عدالت برای محافظت از نظام نوع، از جهت فقدان محبت است، و اگر انسان ها در ارتباطات اجتماعی بر اساس محبت با یکدیگر رفتار می کردند، اختلافات مرتفع می گردید و نظام اجتماع اصلاح می شد؛ لذا دورترین خلق از فضیلت، کسانی هستند که از انس با دیگران دوری کرده است، و به تنهایی روی آورده است (طوسی، بی تا، ص 113، 291 و 217-219).

12- اصل رعایت اعتدال در تربیت و عدم افراط و تفریط

با توجه به اینکه ذات انسان، معجونی مرکب از قوای سه گانه است و این قوا با اتحادشان یک وحدت ترکیبی درست کرده اند که افعال صادره از آن، آدمی را به سعادت مخصوص به خودش می رساند، لذا نباید هیچ یک از این قوای سه گانه راه افراط یا تفریط را بپیماید، و از حاق وسط منحرف گردد. اگر یکی از آنها از حد وسط به یک سو تجاوز کند، معجون آدمی، خاصیت خود را از دست می دهد، و در نتیجه به سعادت نمی رسد (صدرالمتألهین، 1981، ج 9، ص 93؛ طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 371). از این جهت عملکرد قوای نفس را به راکب چهارپایی تشبیه کرده اند که به همراه سگی به صید رفته است؛ که اگر چهارپا غالب شود، از راکب تمکین نخواهد کرد، و به هرجایی که علفی ببیند، به آنجا خواهد رفت، و از حرکت در نشیب و فراز، و بیرون شدن از جاده، بقیه را آزار خواهد داد؛ و چه بسا با عدم تمکین از راکب و حرکت به محلی خطرناک، از یک بلندی سقوط کند و خود و راکب را به هلاکت بیاندازد؛ و اگر سگ غالب شود، به وقت مشاهده صیدی، راکب و مرکوب را با قدرت خویش، به آن سو می کشاند و رنج و خوف تلف حاصل می شود؛ اما اگر همه چیز بر اساس نظر راکب، پیش رود، راکب، سگ و چهارپا را بر وجه اعتدال استفاده خواهد کرد، و استراحت و غذای آنها را رعایت خواهد نمود، و موفقیت هر سه تضمین خواهد شد (طوسی، بی تا، ص 1415).

امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «إِذَا کَمَلَ الْعَقْلُ نَقَصَتِ الشهْوَة» (لیثی واسطی، 1376، ص 134)؛ هرگاه عقل کامل گردد، شهوت ناقص گردد.

امیرمؤمنان علی(ع) می فرماید: «غَیرُ مُنْتَفِعٍ بِالْحِکمَةِ عَقْلٌ مَغْلُولٌ بِالْغَضَبِ وَ الشَّهْوَة» (تمیمی آمدی، 1410ق، ص 472، ح 17)؛ عقلی که در بند غضب و شهوت باشد، از حکمت سودی نمی برد.

رسول اکرم می فرماید: «مَنْ أَکَلَ طَعَاماً لِلشَّهْوَةِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَی قَلْبه الْحِکمَةَ» (ورام بن ابی فراس، 1410ق، ج 2، ص 115)؛ کسی که طعام را برای شهوت بخورد، خداوند حکمت را به قلب او حرام می کند.

براساس آنچه گفته شد، ملاک صحت نفس، اعتدال و ملاک بیماری آن انحراف به یکی از دو طرف افراط یا تفریط است. انحراف هریک از قوا، یا انحراف در کمیت است، یا در کیفیت؛ انحراف در کمیت، افراط یا تفریط آن قوه است؛ و انحراف در کیفیت، فساد و زبونی آن است (نراقی، بی تا، ج 1، ص 131؛ طوسی، بی تا، ص 131)، و پسندیده بودن تفضل از جهت احتیاط برای اطمینان از عدم خروج از عدالت است؛ به طور مثال زیادت در باب سخاوت، مادامی که به حد تبذیر نرسیده باشد، بهتر از نقصان در آن است (مسکویه رازی، 1426ق، ص 216-218).

نکته قابل توجه آن است که طبق مبانی انسان شناسی دینی، همان طوری که غالب در مزاج بدن، در بدو تولد، اعتدال است، و پس از تولد در اثر نوع غذا و احوال و هوای محیط، اعتدال مزاج او از بین می رود، نفس نیز در هر مولودی، صحیح معتدل الفطره است، و این پدر و مادر او هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می کنند؛ همچنین همان گونه که بدن در ابتدا کامل خلق نشده است و با نشو و تربیت با غذا کامل می شود، نفس نیز ناقص قابل کمال خلق شده است، که با تربیت و تهذیب اخلاق کامل می شود، و همان گونه که اگر بدن سالم باشد طبیب باید روش های حفظ صحت او را یادآور شود، و اگر مریض باشد نسخه درمان او را تهیه کند، نفس نیز اگر طاهر مهذب باشد، باید در حفظ طهارت آن سعی کرد، و برای افزایش صفای آن تلاش کرد، و اگر عادم کمال باشد، باید روش های جلب کمال را مطرح کرد، و همان طوری که بیماری بدن با ضد آن درمان می شود، مثل درمان بیماری ناشی از گرمی مزاج با سردی غذا، بیماری نفس نیز چنین است؛ مثل درمان جهل با تعلم، و بخل با سخاوت؛ و همان گونه که طبیب بدن، باید میزان در غذا و دارو را رعایت کند، طبیب نفس نیز باید میزان در ریاضت و تکلیف را رعایت نماید، و تخلی از رذائل، مقدم بر کسب رذائل است؛ چه اینکه اگر کسی ظرف وجودی خود را از نجاسات رذائل پاکیزه نگرداند، قلب او متوجه کسب فضائل نمی گردد (غزالی، بی تا، ج 3، ص 1453-1457).

نتیجه گیری

اولین قدم در تربیت انسان، ترسیم اصول تربیت، براساس شناخت از ویژگی های جسمی و روحی، و ساحت های وجودی انسان است، و هرچه شناخت از انسان، دقیق تر باشد، اصول و روش های ترسیم شده برای تربیت او، مؤثرتر خواهند بود. به عبارت دیگر، تا ساحت های وجودی انسان (مبدأ و معاد) و ابعاد وجودی او شناخته نشود، نه تنها اصول، بلکه هدف تربیت را نیز نمی توان مشخص کرد. واضح است که از نفس، آثار و افعال متعدد (ادراک، جلب منفعت، و دفع ضرر) صادر می شود، و چون آثار متعدد از واحد صادر نمی شود، لذا تعدد آثار و افعال صادره از نفس حاکی از تعدد قوای نفس است. تأکید علم اخلاق اسلامی بر شناخت قوای نفس، و عوامل و موانع تأثیرگذار بر شکل گیری افعال و عادات انسان، در راستای دست یافتن به اصول و روش های تغییر خلقیات درونی در جهت هدف موردنظر است. بنابراین، در فرایند علم اخلاق اسلامی، مادۀ اولیه شکل گیری اصول تربیت، شناخت انسان است، اما آنچه برای یک مربی موردنیاز است، آگاهی از اصول تربیت است تا بتواند روش های تربیت را بر اساس آن اصول و قواعد، اجرا نماید. از این جهت، هر شناختی از انسان که بتوان از آن، قاعده کلی برای تغییر خلقیات انسان به دست آورد، برای علمای اخلاق، حائز اهمیت است.

در این پژوهش، مجموعه ای از اصول تربیت انسان که در علم اخلاق اسلامی، مورد تأکید قرار گرفته است، استخراج شده که برخی از آنها مثل: «اصل تغییرپذیری خلق انسان»، یک اصل موضوعی است که نیاز به استدلال بیشتر برای اثبات آن نیست. همچنین اصل تربیتی «تقدم خودشناسی بر خودسازی»، که در منابعی مثل معراج السعاده بر آن تأکید شده است، محصول تأمل در منابع دینی است. اما دیگر اصول تربیتی، در حقیقت هرکدام نتیجه تأملات انسان و اصول تربیت او توسط علمای اخلاق است. براساس آنچه گفته شد، یک مربی باید برای رسیدن به هدف نهایی اخلاق، یعنی قرب الهی، این اصول تربیتی را مدنظر داشته باشد؛ در غیر این صورت، با روش های تربیتی متعارض با این اصول، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

نکته دیگر اینکه هرکسی اصول تربیتی مذکور در این پژوهش را مطالعه کند، به راحتی می تواند به هنگام مطالعه منابع اخلاق اسلامی، مثل: طهارة الاعراق مسکویه و جامع السعاده و معراج السعاده، توجه علمای اخلاق به این اصول را در این متون مشاهده کند. در عین حال، نمی توان ادعا کرد که در این پژوهش، همۀ اصول تربیتی موردنظر در منابع اخلاق اسلامی، مورد توجه قرار گرفته است؛ و چه بسا نویسنده دیگری بتواند موارد دیگری را نیز استخراج کند که در این پژوهش به آن توجه نشده است.

منابع

ابن ابی الحدید، عبدالحمیدبن هبة الله، 1404ق، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی.

ابن ابی جمهور احسائی، محمدبن زین الدین، 1405ق، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، قم، سیدالشهداء.

‫ابن سینا، حسین بن عبدالله، 1389، قانون، تهران، سروش.

ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعۀ مدرسین.

اخوان الصفاء، 1992م، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، بیروت، الدار الاسلامیه.

‫اردبیلی، سیدعبدالغنی، 1381، تقریرات فلسفه، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

‫ارسطوطالیس، 2008م، علم الأخلاق الی نیقوماخوس، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب.  

‫امینی، ابراهیم، 1372، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، انجمن اولیاء و مربیان.

‫انصاری شیرازی، یحیی، 1387، دروس شرح منظومه حکیم متأله حاج ملا هادی سبزواری، قم، بوستان کتاب.  

‫بامداد، محمدعلی، 1958م، علم اخلاق یا حکمت عملی، تهران، چاپخانه محمدعلی علمی.

‫پاینده، ابوالقاسم، 1382، نهج الفصاحه، تهران، دنیای دانش.

تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1410ق، غررالحکم و دررالکلم، تهران، دار الکتاب الاسلامی.

جمعی از نویسندگان، 1388، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، قم و تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.

‫جوادی آملی، عبدالله، 1368، شرح حکمت متعالیه؛ اسفار اربعه، تهران، الزهراء.  

---------- ‫، 1383، تفسیر موضوعی قرآن کریم (هدایت در قرآن)، قم، اسراء.

‫حسن زاده آملی، حسن، 1386، عیون مسائل نفس و شرح آن در شصت و شش موضوع روانشناسی، قم، بکاء.

‫حسینی اردکانی، احمدبن محمد، 1375، مرآت الاکوان (تحریر شرح هدایه ملاصدرا شیرازی)، تهران، میراث مکتوب.

‫حمیری، عبدالله بن جعفر، 1413ق، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آل البیت.

‫خیراندیش، حسین، 1390، خلاصه ای از مزاج شناسی از دیدگاه طب سنتی اسلامی، تهران، ابتکار دانش.

‫داوودی، محمد، 1385، نقش معلم در تربیت دینی، قم و تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.

‫دلشادتهرانی، مصطفی، 1385، سیری در تربیت اسلامی، تهران، دریا.  

‫رازی، محمدبن زکریا، 1408ق، المنصوری فی الطب، کویت، المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم.

راغب اصفهانی، حسین بن محمد، بی تا، تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین، قم، هجرت.

رفیعی، بهروز، 1395، «اصول تربیت اخلاقی از منظر اسلام»، اخلاق وحیانی، ش2، ص 97-115.

‫شریف الرضی، محمدبن حسین، 1380، المجازات النبویة، قم، دارالحدیث.

صدرالمتألهین، 1360، اسرار الآیات، تهران، انجمن حکمت و فلسفه اسلامی.

---------- ‫، 1384، شرح اصول الکافی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.

----------، 1981م، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

‫طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی.

‫طبرسی، حسن بن فضل، 1370، مکارم الأخلاق، قم، شریف رضی.

طوسی، نصیرالدین، بی تا، اخلاق ناصری، تهران، علمیه اسلامیه.

‫عامری، ابوالحسن محمدبن یوسف، 1991م، السعادة و الإسعاد فی السیرة الإنسانیة، قاهره، دارالثقافه.

‫علی خان، واجد، 1307، علم الأبدان، منشی نولکشور، لکنهو.

‫غزالی، محمدبن محمد، 1416ق، مجموعة رسائل الإمام الغزالی، بیروت، دارالفکر.

---------- ‫، 1961م، میزان العمل، قاهره، دارالمعارف.

----------، بی تا، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتاب العربی.

‫فارابی، محمدبن محمد، 1405ق، فصول منتزعه، تهران، الزهراء.

‫فخررازی، محمدبن عمر، 1407ق، المطالب العالیة من العلم الإلهی، بیروت، دارالکتاب العربی.

‫قرشی بنابی، علی اکبر، 1377، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت.

‫قمی، محسن و همکاران، 1387، «نظریه حرکت جوهری؛ پیامدهای فلسفی تربیتی»، اندیشه دینی، ش 29، ص 91-116.

‫کلینی، محمدبن یعقوب، 1429ق، الکافی، قم، دارالحدیث.

‫گروهی از نویسندگان، 1383، فلسفۀ تعلیم و تربیت اسلامی، زیرنظر محمدتقی مصباح، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.

‫گیلانی، محمدکاظم، 1387، حفظ الصحة ناصری، تهران، المعی.

‫لیثی واسطی، علی بن محمد، 1376، عیون الحکم و المواعظ، قم، دار الحدیث.

‫مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

‫مستغفری، جعفر، 1385، طب النبی، نجف، مکتبة الحیدریه.

مسکویه رازی، ابوعلی، 1426ق، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، قم، طلیعۀ نور.

مصباح، محمدتقی، 1390، جامعه و تاریخ از نگاه قرآن، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.

‫مظاهری، حسین، 1387، تربیت فرزند از نظر اسلام، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.

‫مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1380، تفسیر نمونه، قم، دارالکتب الاسلامیه.

‫موسوی لاری، مجتبی، 1378، بررسی مشکلات اخلاقی و روانی، قم، اسلامی.

نراقی، احمد، 1378، معراج السعاده، قم، هجرت.

نراقی، مهدی، بی تا، جامع السعادات، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

‫نصرتی، کمال و همکاران، 1393، «درآمدی بر اصول تربیت اخلاقی از منظر ملااحمد نراقی»، اخلاق، ش35، ص 939.

ورام بن ابی فراس، مسعودبن عیسی، 1410ق، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، قم، مکتبة فقهیه.

هوشیار، محمدباقر، 1327، اصول آموزش و پرورش، تهران، دانشگاه تهران.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان