فیض کاشانی و تصوف

درباره تصوف فیض نظرات متفاوتی وجود دارد. گروهی او را دارای مشرب تصوف و طریق او را طریق ملا صدرا و عبدالرزاق لاهیجی می دانند که تا حدی متأثر از غزالی و ابن عربی بوده است و آرا و افکار آنها را در آثار خود بروز داد و به دلیل داشتن مشی اخباری گری به ایشان حمله و انتقاد شده است.

درباره تصوف فیض نظرات متفاوتی وجود دارد. گروهی او را دارای مشرب تصوف و طریق او را طریق ملا صدرا و عبدالرزاق لاهیجی می دانند که تا حدی متأثر از غزالی و ابن عربی بوده است و آرا و افکار آنها را در آثار خود بروز داد و به دلیل داشتن مشی اخباری گری به ایشان حمله و انتقاد شده است.

تندترین اتهام ها را شیخ یوسف بحرانی درباره تصوف فیض به ایشان زده و گفته است:

«فیض نوشته هایی دارد که بر اساس مبانی صوفیان و فیلسوفان نوشته شده و نزدیک به کفر است مثل آنچه درباره «وحدت وجود» گفته است من رساله ای از وی دیدم که به صراحت این مطلب را بیان کرده، در آنجا او بر پایه عقاید ابن عربی سخن گفته و نقل قول های زیادی از وی دارد، گرچه از وی با عنوان برخی از عرفا یاد کرده است».[1]

گروهی او را نه متصوف بلکه عارف می د انند و ایشان را دارای راه و روش زاهدانه و عرفانی که مبتنی بر اصیل دانستن سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و اهل بیت(ع) است، می شناسند و کسانی مانند شیخ عباس قمی در تتمة المنتهی و محمدباقر خوانساری در روضات الجنات، نسبت تصرف را به ایشان نادرست دانسته اند.

مؤلف روضات الجنات از کتاب کلمات طریقه فیض شاهد می آورد که مرحوم فیض بر فرقه های صوفیه سخت تاخته و مردم را از مراسم ناشایست آنها برحذر داشته است. از جمله در آن کتاب می نویسد: «بعضی از مردم می پندارند در تصوف به جایی رسیده اند که هر کاری خواستند می توانند انجام دهند. دعاهای آنها در ملکوت شنیده می شود و پاسخ آن را در جبروت می دهند. اینان را «شیخ» و «درویش» می خوانند (و امروز قطب و سالک) و از این راه مردم را در تشویق قرار می دهند.

اینان چندان در این خصوص راه افراط و تفریط می پیمایند که خود را از مرز بشر بودن بالاتر می برند و دعوی غیب دانی می کنند. یکی می گوید: دیشب قیصر روم را کشتم و دیگری می سراید که سپاه عراق را یاری نمودم و سومی نغمه سر می دهد که پادشاه هند را شکست دادم و فلان شیخ صوفی مخالف خود را دیوانه کردم و به همان رقیب خویش را نابود ساختم.

گاهی می بینی فلان شیخ صوفی چهل روز در خانه تاریکی به سر می برد و مدعی است در آن مدت روزه می گیرد و گوشت حیوانی نمی خورد و اصلاً نمی خوابد و زمانی مدعی است که به تسخیر گروهی از جن نائل آمده و خود و دیگران را به وسیله آنها از خطرات حفظ می کند. آیا اینها دروغ بستن به خدا یا دیوانگی نیست.

دسته دیگر از اینان خود را «اهل ذکر» و «تصوف» می نامند ودعوی دارند که از تصنع و تکلف بیزارند، خرقه می پوشند و حلقه وار جلسه می گیرند و اذکار اختراع می کنند و با اشعار غنایی تغنی می نمایند، عربده می کشند و فریاد سر می دهند و رقص و تصنیف به راه می اندازند و در فتنه و فساد فرو می روند و برخلاف دستور شرع بدعت ها می نهند. داد و فریادشان بلند است. کسی نیست از آنها سؤال کند، شما را کتک زده اند یا از کسی با خدا تکلم می کنید؟ پس کمتر فریاد کنید آیا کسی را از دور صدا می زنید یا خواب رفته ای را بیدار می کنید؟ به خدا که هیچ کدام اینها نیست، بیایید همچون ماهیان رودخانه، خدا را بخوانید، آهسته و با التماس و پنهان نه با داد و فریاد چون او از شما دور نیست، بلکه از بند گوشتان به شما نزدیک تر است.

برخی دیگر مدعی «علم معرفت» و مشاهده معبود و نزدیکی با مقام محمود و ملازمت عین شهود هستند، ولی چیزی جز اسامی آنها نمی دانند. با این وصف ادعاها دارند و برای خود کرامت ها بر می شمارند، فلان عارف مدعی است که به او وحی می شود و از آسمان خبر می دهد. مریدان نادان هم باور می کنند و گاهی در برابر آنها به سجده می افتند، گویی آنها را معبود خود می دانند، دست آنها را می بوسند و خود را به پای آنان می اندازند از آنها اجازه می گیرند که در انجام هر کاری آزاد باشند (چون به حق واصل شده اند) و از حلال و حرامی ملاحظه نکنند و آنها نیز برای پیشرفت کار خود و مریدان احمق به آنها این اجازه را می دهند...».[2]

مرحوم فیض، تصوف را حکمتی می داند که در اختیار انبیا و اهل بیت(ع) است و این گونه می نویسد: «علم تصوف عبارت از این بدایع حکمت و غرایب علوم بلند مرتبت است که السنه سنت محمدیه و شرایع ختمیه بدان ناطق گشته [است]».[3]

یکی از دلایل عقیده فیض، مبنی بر نادرست بودن اعمال صوفیه مکاتبه ای است که میان محمد مقیم مشهدی و فیض کاشانی نگاشته شده و ماجرا از این قرار است که شخصی به نام مولانا محمدعلی صوفی مقری به اصفهان می رود و در بازگشت به مشهد ادعا می کند که جناب فیض اعمال و اموری را که صوفیه به رسم عبادت به جا می آورند، اجازه داده و حتی اذعان می دارد که در مجلس و محضر فیض نیز اعمال انجام می شود. بنابراین محمد مقیم مشهدی صحت و سقم این مسئله را از فیض جویا می شود و فیض در جواب ایشان می نویسد: «سبحانک هذا بهتان عظیم حاشا که بنده تجویز کنم رسم تعبدی را که قرآن و حدیث در آن وارد نشده باشد و تعبد رسمی را که از ائمه معصوم(ع) خبری در مشروعیت آن نرسیده، بلکه نص قرآن به خلاف آن نازل باشد، «قال الله تعالی ادْعُوارَبَّکم تَضَرُّعاً وَ خُفیةً إنَّه لا یحِبُّ الْمُعتَدین»[4] و در جای دیگر می فرماید: «وَاْذکر رَبَّک فِی نَفْسِک تَضرُّعاً وَ خُفیةً و دُون الْجَهرِ مِن الْقَول»[5] و در حدیث نیز وارد شده است که حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله اصحاب را منع فرمود از فریاد بر آوردن به تکبیر و تهلیل منعی بلیغ و فرمود که به درستی که ندا نمی کنید شما کسی را که دور باشد یا نشنود و سایر امور مذکوره نیز یا منع از آن به خصوص وارد است یا اذن در آن وارد نیست یعظکم الله ان تعود لمثله ابدا ان کنتم مؤمنین».[6]

این خود نیز دلیلی مکتوب و موثق ازمرحوم فیض در رد آداب و رسوم صوفیان و اعمال ناشایست آنهاست. فیض در پایان عمر شریفش رساله ای به نام الانصاف می نویسد و از برخی افکار گذشته اش عدول و حتی به خاطر مطالبی که سبب دستاویز شدن معترضان به وی شد، عذرخواهی کرده است. وی در آغاز رساله اش چنین می نویسد:

چنین می گوید مهتدی به شاهراه مصطفی محسن بن مرتضی که در عنفوان شباب چون از تفقه در دین و تحصیل بصیرت در اعتقادات و کیفیت عبادات به تعلیم ائمه معصومین(ع) آسودم، چنانچه در هیچ مسئله ای محتاج به تقلید غیر معصوم نبودم. به خاطر رسید که در تحصیل معرفت اسرار دین و علوم راسخین نیز سعی می نمایم، شاید نفس را کمال یابد، لکن چون عقل را راهی به آن نبود، نفس را در آن پایه ایمان که بود، دری نمی گشود و صبر بر جهالت هم نداشت و علی الدوام مرا رنجه می داشت. بنابراین چندی در مطالعه مجادلات متکلمین خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل، ساعی بودم. طریق مکالمات متفلسفین (مدعیان فلسفه دانی) را نیز پیمودم و یک یا چند بلندپروازی های متصوفه را در اقاویل ایشان دیدم و یک چند در رعونت (حماقت )های، «من عندیین» گردیدم تا آنکه گاهی در تلخیص سخنان طوائف اربع، کتب و رسائل می نوشتم و گاهی از برای جمع و توفیق بعضی را در بعضی می سرشتم من غیر تصدیق بکلها و لا عزیمه قلب علی جلها بل احطت بما لدیهم خبرا و کتبت فی ذلک علی التمرین زبرا.

(ترجمه: بدون اینکه همه را تصدیق کرده باشم یا همه را تأیید کنیم، بلکه مطالب آنها را نقل کردم و بر سبیل تمرین مطالبی نوشتم)....[7]

بدین ترتیب فیض اظهار می دارد که آنچه نگاشته، فقط جنبه دانش اندوزی برای خود وی و تمرین علمی بوده و درباره اشتباهی که مرتکب شده است، با این شعر بیان می کند:

خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی

وعدونی کذبونی فالی من اتظلم[8]

پی نوشت


[1] لؤلؤ البحرین، ص121.

[2] ابوالقاسم نقیبی و محسن ناجی نصرآبادی، فیض نامه، ص 34.

[3] رسول جعفریان، رساله شرح صدر، صص 49 و 50.

[4] یعنی بخوانید پروردگار خود را از روی زاری و به طور پنهانی، به درستی که حق تعالی دوست نمی دارد آنهایی را که از حد اعتدال بیرون می روند.

[5] یعنی پروردگار خود را از روی زاری و ترس و پست تر از بلند گفتن بخوانید. (اعراف: 205)

[6] روضات الجنات، ج6، صص98 و 99.

[7] ده رساله فیض کاشانی، صص183 و 184.

[8] فیض نامه، ص 240.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر