به گزارش مشرق، برخیها میگویند «تاریخ جایگزین»؛ بعضیها هم نامش را گذاشتهاند «تاریخ بدیل»؛ اما چه فرقی میکند؟ مهم این است که در این گونه از داستاننویسی، نویسنده خیالاتش را میبرد به عمق زمان و تغییراتی در اتفاقات تاریخی میدهد تا چشم خوانندهاش را گرد کند! وقتی مخاطب، حسابی با موضوع درگیر شد، حالا بهترین وقت است برای اینکه حرف اصلیاش را بزند... .
داستان ارتداد که این روزها با قلم وحید یامینپور منتشر شده، دقیقا در همین دایره میگنجد. نویسنده به حدود 40 سال پیش رفته و در خط اتفاقات تاریخی، تغییری را ایجاد کرده که از دلش میشد هزار ماجرای خواندنی و جالب استخراج کرد اما...
یامینپور طرح این داستان را ابتدا با تعدادی از نویسندگان معروف و شناختهشده مطرح کرد اما هیچکدام از آنها تن به نوشتن آن ندادند. کار سختی در پیش بود. کلی مطالعات تاریخی نیاز داشت و کلی اعتبار انقلابی تا نویسنده را به «ضدانقلابی بودن» متهم نکنند. این طرح سالها ماند تا اینکه خودش دست به کار شد.
داستان دومش، همانی بود که انتشارات کتاب جمکران چاپش کرد و اتفاقا خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت. داستانی درباره شیخ مرتضی انصاری که زاده دزفول و همشهری یامینپور بود. خواندن همان فصل اول «نخل و نارنج» که اتفاقا کوتاه هم بود، به راحتی خواننده را مجاب میکرد که ادامهاش را هم بخواند. یامینپور بعد از سالها خواندن و نوشتن در حوزههای مختلف، حالا داستانی نوشته بود که سر پا بود و قصههایش را بیلکنت، تعریف میکرد.
استقبال از این کتاب روز به روز بیشتر شد تا جایی که درآمدش از آن را در لیست داراییهایش برای دوران انتخابات مجلس مطرح کرد. حالا دیگر خیلیها یا «نخل و نارنج» را خوانده بودند یا یک جلد از آن را در خانه و محل کارشان داشتند تا در اولین فرصت بخوانند. احتمالا همین استقبال گرم بود که آقاوحید را مجاب کرد سراغ اولین طرح داستانیاش یعنی ارتداد برود. آن را خیلی زود به نتیجه رساند و تحویل انتشارات سوره مهر داد تا چند چاپش را به طور همزمان به بازار کتاب برساند.
رونمایی اول کتاب را در اصفهان ترتیب داد اما هوشمندانه چیزی درباره کتابش نگفت و سفارش کرد مخاطبان، آن را بخوانند و خودشان قضاوت کنند. بعد از آن هم چند مراسم دیگر برای کتابش برگزار شد که نشان میداد ارتداد هم در لیست پرفروشهای 98 جایی برای خودش باز میکند و احتمالا همین جایگاه را در 99 هم حفظ خواهد کرد.
حالا یامینپور برنامهای در تلویزیون نداشت تا فروش کتابش را به آن منسوب کنند؛ اما کتابی نوشته بود که مخاطبان زیادی داشت. نخل و نارنج، فروش کتاب «ماجرای فکر آوینی» را هم بالا برده بود؛ حالا هم داشت کار خودش را برای ارتداد انجام میداد.
ارتداد اما آن چیزی نبود که از نویسنده «نخل و نارنج» انتظار میرفت. یامینپور در ارتداد هم امامش را به دیار باقی فرستاده و هم نخ داستان را از دست داده است؛ ماجرایی که میتوانست پر از خردهداستانهای جذاب باشد و در هر صفحهاش یکی از شخصیتهای انقلابی یا شاهنشاهی بیایند و جولان بدهند و خواننده را در ماجراهایشان غرق کنند، حالا شده بود کتابی که برخی صفحههای آن را به سختی میشد خواند!
ارتداد بیشتر از اینکه حرفش را در دل ماجراها بزند و زبانش را در دهان شخصیتهایش بگذارد، شده بود پاراگرافهایی پر از حرفهای مهم با دستاندازهایی که خواندنش را مشکل میکرد. متنی که خوانندهاش در میانه نمیدانست با یک داستان طرف است یا یک مقاله جامعهشناسانه با محوریت تحولات استراتژیک و ژئوپلیتیک 40ساله اخیر در غرب آسیا و جهان!
*میثم رشیدی مهرآبادی / فرهیختگان