به گزارش ایسنا، در این یادداشت که توسط موسسه فرهنگی شهر کتاب منتشر شده، آمده است: استنام شاهنامه، این سند بیزوال هویت ملی ایرانی و گنجینه بیپایان خرد و معنا، در روسیه و جهان روس زبان[1] با نام خانواده لاهوتی گره خورده است. ابوالقاسم لاهوتی، شاعر و فعال اجتماعی - سیاسی ایرانی و همسرش بانو لاهوتی شاعر و مترجم نامدار اوکراینی تبار با نام اصلی تسِتسیلیا باکالِیشیک.
تسِتسیلیا بنتسیانوونا باکالِیشیک که بعدها با نام تسِتسیلیا بانو شناخته میشد، 13 مارس 1911 در خانوادهای یهودی در شهر لیوبِچ اوکراین چشم به جهان گشود و از دانشگاه کیف در رشته مطالعات ایرانشناسی فارغالتحصیل شد. به سمرقند نقل مکان کرد و این مهاجرت زمینه آشنائی وی با ابوالقاسم لاهوتی شاعر انقلابی ایرانی که به اتحاد جماهیر شوروی گریخته بود و آن سال ها علاوه بر تدریس ادبیات فارسی در جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان شوروی به عنوان خبرنگار برای پراودا و ایزوستیا دو روزنامه معروف آن زمان کار میکرد را فراهم آورد که به ازدواج آنها در سال 1930 انجامید. چند سال بعد این زوج ادیب و شاعر به مسکو مهاجرت کرده و تا پایان عمر در این شهر به سر بردند که بخش قابل توجهی از آن را در شرایط سخت و پر مشقتی گذراندند.
ابوالقاسم لاهوتی به همراه همسرش بانو لاهوتی
او به همراه همسرش ابوالقاسم لاهوتی از اولین اعضای اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی بودند که در سال 1934 توسط ماکسیم گورکی تاسیس شد.
بانو لاهوتی در مصاحبهای که با روزنامه تاجیکی «ادبیات و هنر» انجام داده است، ضمن شرح حکایت زندگی آن سالهایشان، از ترجمه بخشهائی از شاهنامه به زبان روسی میگوید که به تناوب در روزنامه پروادا به چاپ میرسد تا اینکه در اولین نشست اتحادیه نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی در همان سال، ماکسیم گورکی به او توصیه میکند تا با اغتنام از همدمی با همسر ایرانی شاعرش، به ترجمه شاهنامه فردوسی دست یازد و به این ترتیب، نویسنده بزرگ روس و خالق «مادر» بانی ترجمه کامل شاهکار شعر حماسی فارسی به روسی میشود.
پروژهای عظیم در شش جلد که با مبنا قرار دادن شاهنامه به تصحیح سعید نفیسی از سال 1936 آغاز شد و با همکاری تنگاتنگ این زوج ادیب پی گرفته شد. ابوالقاسم لاهوتی به تصحیح و ویرایش حاصل ذوق و هنر همسرش میپرداخت و مشتاقانه آرزومند انتشار اولین جلد ترجمه آن بود که شوربختانه اجل مهلت دیدن نسخه چاپ شده آن را به وی نداد و کتاب درست در روزی از چاپخانه در آمد ( 16 مارس 1957) که لاهوتی دار دنیا را وداع گفته و روی در نقاب خاک کشیده بود.
داستان انتشار این ترجمه نیز خود حکایتی تلخ و غم بار داشت. انستیتو شرقشناسی مسکو به عنوان مهمترین نهاد آکادمیک اتحاد جماهیر شوروی در حوزه مطالعات ایرانشناسی و زبان و ادبیات فارسی از مخالفان انتشار ترجمه منظوم شاهنامه به زبان روسی بود و چنین عنوان میشد که برخی از اعضای آن ترجمه منثور شاهنامه را ترجیح میدهند[2]. تنش بین ابوالقاسم لاهوتی و بابا جان غفور اف[3] رئیس وقت انستیتو شرقشناسی آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی در مسکو نیز مزید بر علت شده و به این موضوع ابعادی سیاسی بخشیده بود به نحوی که اولین جلد ترجمه روسی شاهنامه فردوسی فقط آنگاه فرصت چاپ و انتشار یافت که جواهر لعل نهرو در سفر خود به شوروی در سال 1955 از عدم ترجمه این شاهکار ادبیات حماسی جهان به روسی ابراز شگفتی نمود و حاکمان وقت شوروی را به چاپ و انتشار جلد اول ترجمه روسی آن ترغیب نمود. امری که دو سال بعد یعنی در سال 1957 محقق شد.
جلد اول ترجمه روسی شاهنامه منتشر شده در سال 1957
بانو لاهوتی در مصاحبهاش می گوید از ناکامی شوهر ادیباش در دیدن جلد اول ترجمه شاهنامه چنان متاثر میشود که عزم خود را جزم میکند تا با تلاشی افزون به ترجمه ادامه آن همت گمارد و با پشتکار و تلاشی مثالزدنی موفق به ترجمه کامل شاهنامه در شش جلد میشود ولی با وجود درگذشت ابوالقاسم لاهوتی، همچنان سنگ اندازیها و مخالفتها ادامه دارد به نحوی که جلد دوم شاهنامه سرانجام بعد از پا درمیانی نینا خروشچوا همسر نیکیتا خروشچف در سال 1960 امکان چاپ و انتشار مییابد.
حاصل عرق ریزانِ روح بانو لاهوتی در طی بیش از پنجاه سال کار مدام، در سال 1989 با چاپ و انتشار ششمین و آخرین جلد ترجمه روسی شاهنامه به بار مینشیند و خواننده ادب دوست روس زبان این بخت را مییابد که متن کامل یکی از شاهکارهای جاودانه ادب فارسی را در اختیار داشته باشد. ترجمهای که به گواهی اهل فن به سبب طبع روان شعری بانو لاهوتی و درک درست او از ابیات شاهنامه که مبتنی بر دانش عمیق زبان فارسی وی و نیز همراهی و همدمی ادیبی چون ابوالقاسم لاهوتی با او بوده است، از نظر مطابقت سبکی، معنائی و روائی با اصل اثر، از جمله شاهکارهای ترجمه آثار ادبی فارسی به روسی به شمار میرود و نام او را در عِداد ماندگارترین خادمان ادب فارسی در جهان روس زبان قرار میدهد.
به عنوان نمونه فرازهای ذیل از داستان رزم رستم و سهراب و ترجمه روسی آن توسط بانو لاهوتی، به خوبی روانی ترجمه، زیبایی، حفظ سبک و انتقال معنا به همراه وفاداری به متن آن را نشان میدهد.
«کنون رزم سهراب و رستم شنو/ دگرها شنودستی این هم شنو
یکی داستان است پر آب چشم/ دل نازک از رستم آید به خشم
اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افکند نا رسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش ار دادگر/ هنرمند دانیمش ار بیهنر»
О многом ты слышал, послушай сейчас
О битве Рустема с Сухрабом рассказ.
Без слез эту повесть кто б выслушить мог?
Чье сердце бы гневом Ростем не зажег?
Коль с ветви зеленой несозревший плод
Нежданно примчавшийся вихрь снесет-
Сочтешь его правым и доблестным ты,
Иль чужд он и доблести, и правоты?,
انگار تقدیر چنین رقم خورده بود که فرار ابوالقاسم لاهوتی از میهنی که تا پایان عمر دل در گروه فرهنگ و ادبیات اش داشت، به ترجمه کامل شاهکار بزرگ ابوالقاسم فردوسی به زبان روسی بینجامد. هر دو ابوالقاسم در مسیر صعب پیشاروی خود، یکی در سرودن شاهنامه و دیگری در فرآیند ترجمه آن، بی مهری های بسیار دیدند ولی حاصل حیات هر دو، افزودن گوهری بی بدیل بر گنجینه ادب جهانی بود. یکی با خلق شاهکاری درخشان به زبان فارسی و دیگری همراهی و مشارکت در برگردانی بی نظیر از آن به زبان روسی.
[1] - در این مقال از ترجمه کل شاهنامه به زبان روسی سخن رفته است چه این که ترجمههائی از بخشهائی از شاهنامه به زبان روسی توسط دیگر ادیبان و مترجمان روس انجام گرفته است که از جمله آنها می توان از ترجمه بخشی از شاهنامه توسط و. آ. ژوکوفسکی در سده نوزدهم با عنوان «رستم و سهراب»، ترجمه بخشی از شاهنامه با عنوان «مرگ ایرج» توسط د. تسرتلیف در سال 1885، ترجمه بخشی از شاهنامه توسط س. سوکولوف در سال 1905 و ترجمه بخش زیادی از شاهنامه در دوجلد قطور توسط و. درژاوین و س. ای. لیپکین در سال 1964 را نام برد.
[1] - با توجه به این که ترجمه بخش زیادی از شاهنامه فردوسی که توسط درژاوین و لبیکین انجام شد در سال 1964 و با مقدمه باباجان غفور اف رئیس وقت انستیتو شرقشناسی مسکو منتشر شد، به احتمال زیاد دلیل اصلی مخالفت انستیتو مزبور با چاپ ترجمه بانو لاهوتی، ترجیح چاپ و انتشار آن ترجمه بوده است.
[1] - باباجان غفور اف سابقه برخوردهایی اینچنینی با ایرانشناسان و مترجمان ایرانی تبار در روسیه داشته است که نمونه ای از آن را می توان در کتاب خاطرات جهانگیر دری که با عنوان «ایرانی زنده» توسط نشر هرمس منتشر شده است ملاحظه کرد.