روزنامه جامجم: گفتگویی منتشر نشده از سیروس گرجستانی منتشر کرده است که در ادامه از نظرتان میگذرد.
این گفتگو نزدیک به یک دهه قبل با سیروس گرجستانی همزمان با ایفای نقش در سریال طنز «سه دونگ سه دونگ» درباره علاقهاش برای ارائه شخصیتهای متفاوت و همکاری با بزرگان کارگردانی انجام گرفته است.
- اینکه در سالهای اخیر بیشتر در سریالهای روتین و آن هم طنز ایفای نقش کردهاید از کجا نشات گرفته؟ خواسته خودتان است یا جبر زمانه؟
مسأله فقط بازی در کار طنز نیست، مساله حاضری خوری نویسندگان هم هست که وقتی دیدند کاری مانند «متهم گریخت» گل کرده و حسابی گرفتهاست، سعی کردند متنهایی بنویسند با حال و هوای همان شخصیت «آقاهاشم»! ولی واقعیت آن است که من بازیگری هستم که هم «کیف انگلیسی» را داشتهام، هم «ولایت عشق» را، هم «شیخ مفید» را و هم «امام علی(ع)» را. اما چه کنم که همه میخواهند مرا در فیلمهای سوپری به کار گیرند؟
- فیلمهای سوپری؟
منظورم فیلمهای «سوپرمارکتی» است که مانند همه اقلام ضروری که در سوپرمارکتها یافت میشود فقط به درد وقت گذرانی میخورد. به هر حال زمانی است که با کارگردانانی همچون داوود میرباقری یا سیدضیاءالدین دری یا فخیم زاده یا مرضیه برومند و عطاران کار میکنید که آن قدر بر متن اشراف دارند که لحظه به لحظه کارتان میشود لذت بردن از بازیگری. زمانی هم هست که گرفتار فیلمهای سوپرمارکتی میشوید و مدام از شما بداهه میخواهند و شما باید با ذهن خودتان به شخصیت و حتی ادامه فیلمنامه، جهت دهید.
- البته در همین کارهای سوپرمارکتی باز سکانسهای شما لبخند را بر لب مخاطب مینشاند.
تئاتر یک ویژگی مهم به بازیگر میدهد و آن هم وسواس است که باعث میشود هر نقشی را نپذیرید. علاوه بر این، به بازیگر میآموزد توانمندیاش را آن قدر بالا ببرد تا بتواند با حداقلی از متن، گلیم خود را از آب بیرون بکشد. بازیگران تئاتری که بعد از انقلاب وارد سینما و تلویزیون شدند خیلی زود درخشیدند، چرا که اساسا به فکر ارائه تصویر خوش آب و رنگ از خودشان نبودند و سعی میکردند لذت دراماتیک را با بازی خود بالا ببرند.
- اگر انقلاب اسلامی شکل نمیگرفت و شرایط فعالیت پررنگ برایتان در سینما و تلویزیون فراهم نمیآمد، باز هم جایگاه امروز را داشتید؟
به هر حال همه لذت زندگی به نامعلوم بودن آینده است، اگر بشود آینده را پیش بینی کرد که همه لذت زندگی از بین میرود. من در کارخانه آزمایش کار میکردم که به واسطه یک همکار که هادی اسلامی باشد، به وادی بازیگری وارد شدم و بعدش هم ادامه دادم تا رسیدم به اینجا. حالا سالهاست هادی اسلامی آسمانی شده و من هستم و ادامه میدهم. بارها پیش خودم فکر کردهام اگر هادی اسلامی زنده میماند چه میشد و مثلا او نیز همبازی من در فیلمهای سوپرمارکتی میشد یا خیر؟ این را یادم هست که خود هادی هم که مرا وارد بازیگری کرد، سعی میکرد همه جور نقشی بازی کند؛ از نقشی طنازانه در «خواستگاری» تا نقشی کاملا کاریزماتیک در «سرب».
- تجربهگرایی ویژگی مشترک بسیاری از بزرگان بازیگری است و شما هم کارنامهای متنوع دارید.
خودم هم تجربهگرایی و ایفای نقشهای مختلف را دوست دارم؛ ولی مشکل آنجا شکل میگیرد که برخی از آنها که مثلا با فیلمنامه متفاوت سراغ من میآیند نقش را پرداخت نشده و بدون افت و خیز و بدون حتی ارائه شناسنامه نقش در اختیارم میگذارند و بعد انتظار دارند با ذهنیت خودم، کارهای نکرده آنها را جبران کنم که واقعا کار دشواری است. چون من اگر به بهترین شکل نقش را پردازش کنم و بازی خوبی ارائه دهم باز بازیگران دیگر نمیتوانند کم کاری نویسنده را جبران کنند و نتیجه نهایی فرسنگها فاصله خواهد داشت از ایدهآلهای ما.
- چطور میشود کاری کرد که بازیگران مجرب بهتر دیده شوند؟
چارهاش فقط و فقط به این بازمیگردد که حجم واسپاری کار به کارکشتههای کارگردانی بیشتر شود. وقتی یکی مثل داوود میرباقری پروژهای را شروع میکند تا لحظه پایانی، صدها نفر کار یاد میگیرند و حتی اگر بزرگ باشند، کنار میرباقری بزرگتر میشوند و میآموزند. به نظرم به جای اینکه ده پروژه را به ده فرد تازه کار بدهند، بد نیست پنج پروژه تولید کنند ولی لااقل دو پروژه را به کارگردانان حسابی بدهند. در این صورت هم امثال ما بهتر میتوانیم کار کنیم و هم جوانان بیشتر یاد میگیرند.