ماهان شبکه ایرانیان

قتل شوهر سابق، ۲۰ سال بعد از طلاق

وقتی یوسف به سمتم حمله کرد تا من را بزند، من هم با چاقو او را زدم و بعد یکباره دیدم که یوسف نفس نمی‌کشد. ناگهان از کارم پشیمان شدم؛ ولی فایده‌ای نداشت. کاری را که نباید، انجام داده بودم.

قتل شوهر سابق، 20 سال بعد از طلاق
 
زنی که همسر سابقش را به قتل رسانده و جسد او را مثله کرده بود، برخلاف نظر اولیه پزشکی قانونی به لحاظ روانی سالم شناخته شد و به‌زودی در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه می‌رود. سه سال قبل یک راننده تاکسی به مأموران پلیس خبر داد زنی را با یک جسد به منطقه‌ای در خارج از شهر تهران رسانده است.

این راننده به مأموران گفت: من نمی‌دانم جسد متعلق به کیست و زنی که ماشین من را کرایه کرده بود، نامش چیست. وقتی داشت جسد را از ماشین بیرون می‌کشید، متوجه موضوع شدم. با توجه به آدرسی که مرد راننده داده بود، مأموران بلافاصله به محل رفتند و زن جوان را که مینا نام دارد، بازداشت کردند.
 
در بازجویی‌های اولیه مشخص شد فردی که جسدش همراه مینا بود، شوهر سابق این زن به نام یوسف بود. مینا به قتل اعتراف کرد و گفت: من و یوسف 20 سال قبل از هم جدا شدیم و دخترم پیش پدرش زندگی می‌کرد. یوسف اعتیاد داشت و به خاطر همین هم من تصمیم گرفتم از او جدا شوم.
 
با اینکه ما بچه داشتیم؛ اما اعتیاد او وضعیت بدی برای زندگی ما درست کرده بود و من در نهایت نتوانستم تحمل کنم. شوهرم وقتی مواد مصرف می‌کرد، خیلی خشن می‌شد و رفتار‌های خشونت‌آمیز زیادی با من داشت. به همین خاطر هم از دستش ناراحت بودم و اواخر زندگی مشترک حتی از او متنفر هم شده بودم.
 
بعد از اینکه از یوسف جدا شدم، او اجازه نمی‌داد دخترمان را ببینم. بچه خیلی کوچک بود؛ اما یوسف او را از من دور می‌کرد. سال‌ها طول کشید تا موفق شدم یوسف را قانع کنم اجازه دهد بچه‌ام را ببینم؛ اما باز با هم دعوا و درگیری‌هایی داشتیم؛ با‌این‌حال من به خاطر دخترم تحمل می‌کردم.

متهم در ادامه گفت: دخترم بزرگ شده بود و او هم به خاطر اعتیاد پدرش خیلی عذاب می‌کشید. می‌دانستم حالا که من نیستم تا یوسف عصبانیتش را روی سرم خالی کند، دخترم را اذیت می‌کند؛ با‌این‌حال تا زمانی که دخترم در‌این‌باره صحبتی نکرده بود، من هم چیزی نگفتم تا اینکه مدتی قبل از حادثه دخترم فرشته به من گفت: از کار‌هایی که پدرش می‌کند، خسته شده است.
 
فرشته درس می‌خواند و بیشتر وقت روز را بیرون از خانه بود. وقتی به منزل برمی‌گشت، باید کار‌های خانه را انجام می‌داد و برای پدرش غذا تهیه و لباس آماده می‌کرد. اگر نمی‌توانست همه کار‌ها را درست انجام دهد، پدرش او را کتک می‌زد. تا اینکه من قبول کردم به فرشته کمک کنم.
 
به دخترم گفتم یک روز در میان، به خانه‌شان می‌روم و کار‌ها را انجام می‌دهم تا پدرش هم عصبانی نشود و او را اذیت نکند. مدتی بود این کار را می‌کردم. به خانه یوسف می‌رفتم و کار‌های خانه را انجام می‌دادم تا دخترم راحت‌تر زندگی کند؛ به‌همین‌خاطر هم ارتباطم با یوسف بیشتر شده بود.
 
او از اینکه من در آن خانه هستم، راضی بود و پیشنهاد داد مدتی را آنجا بمانم. چون رفت‌و‌آمد برایم سخت بود، قبول کردم. چندروزی بود که در خانه دخترم و یوسف بودم تا اینکه یوسف دوباره کار‌های گذشته‌اش را شروع کرد. او دوباره به من حمله کرد و من را زد.
 
وضعیت روحی‌ام به خاطر کار‌هایی که قبلا شوهرم با من کرده بود، همچنان به‌هم ریخته بود. آن‌قدر عصبانی شدم که نتوانستم خودم را کنترل کنم؛ ضمن اینکه خاطرات گذشته مثل یک فیلم از جلوی چشمم گذشت. وقتی یوسف به سمتم حمله کرد تا من را بزند، من هم با چاقو او را زدم و بعد یکباره دیدم که یوسف نفس نمی‌کشد. ناگهان از کارم پشیمان شدم؛ ولی فایده‌ای نداشت. کاری را که نباید، انجام داده بودم.

متهم اعترافاتش را این‌طور ادامه داد: باید جسد را هر طور شده از خانه خارج می‌کردم؛ چون اگر دخترم می‌آمد و می‌دید چه اتفاقی افتاده است، همه چیز خراب می‌شد؛ به‌همین‌خاطر تصمیم گرفتم به هر ترتیبی شده است، جسد را بیرون ببرم.
 
می‌خواستم جنازه را مثله کنم. اول سر را قطع کردم و می‌خواستم دست‌و‌پا را هم قطع کنم که موفق نشدم. جسد را داخل پتویی پیچیدم و یک تاکسی کرایه کردم. بعد جسد را به بیرون از شهر بردم. هنگام خارج‌کردن جنازه از ماشین، بخشی از آن پیدا شد. فکر نمی‌کردم راننده تاکسی دیده باشد؛ اما وقتی پلیس به سراغم آمد، فهمیدم راننده من را لو داده است.

وقتی از راننده در‌این‌باره پرسش شد، گفت: زن جوان به من گفت: وسایل خانه‌اش لای پتو است و می‌خواهد به جایی منتقل کند. من اصلا نفهمیدم یک جسد حمل می‌کنم. وقتی داشت جسد را از صندوق خارج می‌کرد، پتو کنار رفت و من دیدم جسد لای آن است و بلافاصله به پلیس خبر دادم.
 
من اگر از ابتدا می‌دانستم که او جسد حمل می‌کند، اصلا این زن را سوار نمی‌کردم. بازپرس در ادامه روند پرونده متهم را به پزشکی قانونی معرفی کرد تا سلامت روانی او بررسی شود. متخصصان بعد از بررسی وضعیت روانی مینا اعلام کردند او دچار اختلال شخصیت مرزی است و این بیماری شدید است و مینا مسئول اعمال خود نیست.
 
این نظر مورد اعتراض اولیای‌دم قرار گرفت و پرونده به کمیسیون سه‌نفره پزشکی قانونی رفت. در این کمیسیون نیز بیماری روانی مینا مورد تأیید قرار گرفت؛ اما باز هم اولیای‌دم به آن اعتراض کردند. کمیسیون پنج‌نفره این بار موضوع را بررسی کرد و باز هم بیماری روانی مینا تأیید شد.
 
این بار اولیای‌دم درخواست تشکیل کمیسیون هفت‌نفره پزشکی کردند. در کمیسیون هفت‌نفره بیماری مینا در حد جنون و رافع مسئولیت کیفری تشخیص داده نشد. با توجه به نقض نظر دو کمیسیون قبلی، وکیل مینا به نظر کمیسیون اعتراض کرد و کمیسیون 9‌نفره تشکیل شد.
 
کمیسیون 9‌نفره نیز مینا را مسئول اعمال خود تشخیص داد و بیماری او را مربوط به بعد از ارتکاب جرم تشخیص داد. به‌این‌ترتیب با توجه به درخواست قصاص که از سوی فرزند مقتول مطرح شده بود، کیفرخواست علیه متهم صادر شد.
 
فرزند مینا برای او درخواست قصاص کرد و گفت: من پیگیر رأی قصاص مینا هستم. با اینکه پدرم مرد بد‌اخلاقی بود؛ اما او پدر من بود. من را بزرگ کرده بود. مادرم می‌دانست من چقدر او را دوست دارم؛ اما توجهی به علاقه من نسبت به پدرم نداشت.
 
من خواستار مجازات او هستم. با توجه به اینکه کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شده است، وکیل متهم درخواست کرد با توجه به وخامت حال موکلش او با سند آزاد شود تا بتواند هم روند درمان را پیگیری کند، هم شرایطی برای اخذ رضایت اولیای‌دم فراهم شود.
 
این درخواست روی میز قضات شعبه 10 قرار گرفت و به‌زودی بررسی خواهد شد و وقت رسیدگی نیز برای پرونده مینا تعیین خواهد شد.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان