به گزارش ایسنا، حجتالاسلام دکتر حسن اسلامپور یکی از آزادگان اسارتگاه «تکریت11 » است. او در خاطرهای از زمان اسارت بیان میکند: «فرماندهی اردوگاه از همان اول، به همه اعمال مذهبی و شعائر دینی ما حساس بود، حتی از نماز فرادی ما هم بیزار بود، تا چه رسد به نماز جماعت، روزه، زیارت عاشورا و هر نوع دعا یا مراسم دستهجمعی و حتی فردی. اما به مرور زمان، به این نتیجه رسیدند که بگذارند ما بعضی عبادات و کارمان را انجام دهیم چون بچه ها کوتاه نمیآمدند.
در سالهای اول،فکر می کردند چون ما اسیر هستیم با توجه به مشکلاتی که داریم بچهها حتما روزه نخواهند گرفت؛ در واقع اینطور فکر میکردند که روزه گرفتن در شرایط معمولی کاری سختی است چه رسد به اسرا و شاید هم به نحوی علاقمند بودند نگیریم چون مسئولین بعثی با محیط مذهبی به هر شکلش مخالف بودند و این خط کلی حزب بعث در ارتش بود. از نظر بعثیها روزه گرفتن هم یک نوع اختلال در نظم اردوگاه و زمان تحویل نهار و شام ایجاد میکرد و هم تقویت روحیه و معنویت اسرا بود .
اولش فکر میکردند موضوع سطحی است و با گفتن اینکه صیام ممنوع کار حل میشود و خیلی هم موضع از نظر آنان حاد نبود فکر نمیکردند اینقدر اصرار داشته باشیم با اینکه خط مشی حزب بعث مخالف روحیات دینی بود ولی سعی نمیکردند این را علنا اظهار کنند در ظاهر میگفتند هر کسی آزاد است دین خودش را داشته باشد ولی در جمع نیاورد بهر حال ممنوعیت بعثیها با توجهی اسرا مواجه شد و اسار مصمم بودند که روزه بگیرند و با اصرار بچهها و مسئولین آسایشگاه که آنها هم ایرانی بودند، نتیجه این شد که هر سه وعده را یکجا بدهند.
در ایام ماه مبارک رمضان سه یا چهار ساعت مانده به افطار، غذا میدادند و تا افطار و سحر، کاملا سرد میشد و یخ میزد؛ چون شبها ممنوع بود در آسایشگاه باز شود و هیچ وسیلهای یک چوب کبریت برای گرم کردن غذای افطار و سحر وجود نداشت. در چنین شرایطی، بسیار طبیعی بود که همه بچهها از انواع بیماریهای گوارشی و جسمی رنج ببرند. این فریضه به صورت مشترک قلوب، همه مسلمانان را به هم پیوند میدهد و به نحوی، عامل وحدت و هماهنگی به شمار میرود؛ با این اوصاف، طبیعی است که دشمن از خدا بیخبر با این فریضه وحدتآفرین مخالفت کند.
عکسالعمل اولیه دشمن این بود که ما را از روزه گرفتن که به تعبیر خودشان یک نوع ایجاد اختلال در نظام اردوگاه محسوب میشد باز دارند؛ اما سعی آنها بیفایده کرد؛ زیرا روزه، یک فریضه همگانی بود. به همین دلیل، دشمن مجبور بود با همه برخورد کند و این امر، همیشه مقدور نبود. چون همه باهم برای آزاد سازی روزه، تلاش میکردیم. در نهایت، عراقیها گفتند همان جیره غذایی همیشگی را بدون هیچگونه افزایش در مقدار وکیفیت آن به شما میدهیم. آنها ساعات اولیه عصر، این غذا را میدادند وتا موقع اذان مغرب کاملا سرد میشد و چربیها روی گوشتهای یخی چندماهه که گاهی نصیب ما میشد یخزده و باعث بیماریهای متعددی از جمله گوارشی و اسهال میشد.
بدین طریق وحدت وهماهنگی ما باعث شد که عراقیها متقاعد شوند و نتوانند مانع روزه ما شوند. از سوی دیگر، مقید بودن برادران به این فریضه، متحیرکننده بود. با اینکه اکثر بچهها از بیماریهای طاقتفرسایی رنج میبردند و ضعفهای جسمی به طور تصاعدی بالا میرفت، نمیتوانستند خود را متقاعد کنند که روزه نگیرند. آزادگان معتقد بودند که عدم برخورداری از این ضیافت الهی، بزرگترین محرومیت حساب میشود و آن صفای باطن وتقویت روحیهای که در اثر روزه و قرار گرفتن در فضای معنوی و ملکوتی نصیب انسان میشود، با هیچ امر دیگری قابل معامله و مقایسه نیست. از لحاظ جسمی، یک ضعف عمومی برهمگان مستولی بود؛ اما تقویت روحیه و صبر پایدار موج میزد.
در جامعه ما گاهی میبینیم جوانانی شاید پیدا شوند که در جستجوی بهانهای هستند که روزه نگیرند اما در فضای اسارت، قضیه برعکس است. بچهها همیشه در جستجوی بهانهای مثلا روزههای مستحبی در روزهای دوشنبه وپنج شنبه یا نذری بودند که روزه بگیرند. با آن همه ضعفهای جسمی که از آن رنج میبردند. علت روحیه بالا آزادگان، جز هدف مقدس آنها نبود.آنها وصیتنامههای خود را نوشته بودند و برای هر سرنوشتی آمادگی داشتند.
مشکلات، مشقتها و محدودیتهای متعددی که دشمن بعثی برای ما تراشیده بود، دوستان را در بدترین وضعیت جسمی قرار میداد، تا حدی که اگر یک پزشک میآمد، مثلا میگفت چند تا سرم بیاورید و به همه اینها تزریق کنید. ولی بعثیها سهل انگاری میکردند. چشمهای بچهها گود افتاده بود؛ هر چند روز، یکی شهید میشد؛ در حالی که با یک سرم و قدری پرستاری زنده میماندند. دست و پا توان تحرک نداشت؛ با این حال، دشمن کینهتوز بارها با اندک بهانهای روزی چند بار بچهها را شکنجه میکرد.
به هر حال، ماه ضیافت و خودسازی است. هنر مهمان در این ماه، استفاده هر چه بیشتر از سفره معنویت است. آزادگان به عنوان افرادی که در شرایط سخت جسمی و در عین حال با روحیهای قوی از این فرصت ماه مبارک بهترین استفاده را بردهاند، میتوانند تجربیات و راهکارهایی برای خودسازی ارائه دهند که شاید برای جوانان و افراد جامعه ما بسیار مفید باشد.