برترینها: احمد فردید 26 سال بعد از درگذشتش بیش از آنکه آرای فلسفیاش در باب سیاست محل نقد و نظر شود، شخصیت شبهسیاسیاش در حکم پدرخوانده یا تئوریسین منش سیاسی اصولگرایان جلب نظر میکند.
درباره احمد فردید
سید احمد فردید یکی از شناخته شدهترین و پرنفوذترین فیلسوفان تاریخ معاصر ایران است که همانند همه خطیبان ایرانی فرزند فرهنگ و سنت دوران خویش بود. او علاوه بر مقام استادی دانشگاه تهران توانست شاگردان زیادی پرورش دهد که به عنوان چهرههایی شناخته شده در عرصه علم و فرهنگ ایران محسوب میشوند.
پدرخوانده منش سیاسی اصولگرایان
بهویژه اگر به تقابل او و سروش بهعنوان یکی از تئوریسینهای سلف اصلاحطلبی نظر بیفکنیم، میتوان گفت در زمین بازی سیاست دو جریان اصلاحطلبی و اصولگرایی در حال بازی بودند، اما پشت زمین ایدهها و نظریات دو مربی در حال چالش با هم بودند؛ تاجاییکه گفته شده است مستندی که اخیرا با نام «تئوریسین خشونت» از سوی سازمان فرهنگی- هنری اوج برای دفاع از سیداحمد فردید ساخته شد، بیشتر کوششی بود برای تخریب شخصیت عبدالکریم سروش.
گفته میشود درحالیکه در دهه 70 جمعی در حلقه مجله فرهنگی کیان و حول سروش، شکل گرفته بودند، جماعتی دیگر در مقابل اینها، حول مجله سوره تشکیل شدند که اغلب نویسندگانش وجه مشترکی در تفکر داشتند و آن انتساب مستقیم یا با واسطه به تفکر سیداحمد فردید بود. درحالیکه نه زندگی شخصی و سلیقه فردی فردید و نه کلیت منظومه فکری او شباهتی به سبک زندگی اصولگرایان متقدم و متأخر نداشت، اما آنچه گفت، در عالم سیاست چون علیه غرب بود، به کار اصولگرایان آمد.
رسانههایی که در این سالها دست به تکریم فردید زدهاند، از جناح راست بودند. مهدی نصیری، پژوهشگر حوزه دین و اندیشه و مدیرمسئول سابق روزنامه کیهان، در بخشی از خاطرات خود از دوران حضور در کیهان، در کانال شخصیاش، فردید را یکی از جدیترین متفکران معاصر ایران دانسته که از سوی روشنفکران مدافع جامعه باز و انقلابیون فلسفهزده صدرایی، گرفتار تحریم و بایکوت نیمقرنه شده است. علت علاقه اصولگرایان ایرانی به فردید با وجود تفاوت خاستگاه فرهنگی و حتی زیست سیاسی فکری، همینطور زبان مغلق و پریشانگویش در فلسفه، تعارض یا حملات او به مدرنیته و تقابلش با لیبرالیسم است؛ تا جایی که مهدی نصیری مینویسد: «دکتر فردید ارائهدهنده نگرشی عمیق و ماهیتکاو از مدرنیته و تجدد بود و در شرایطی که شیخ و شاب در برابر برق علم و تکنولوژی مدرن دل و دین از دست میدادند، او از عمق اومانیستی و خودبنیادانه مدرنیته و ایلغار غرب جدید علیه جهان و بشریت، در فضای دانشگاهی و روشنفکری سخن میگفت».
این نگاه گزینشی یا رجوع ابزاری اصولگرایان به فردید را میتوان در بخشی از خاطره مدیرمسئول کیهان دید. زمانی که او به فرد یا افرادی حمله میکند که چندان باب میل دوستان نبوده اما حرفهایش درباره غرب به مذاقشان خوش میآید: «در سال 71 یا 72 به اتفاق آقایان حجتالاسلام محمدعلی معلی و یوسفعلی میرشکاک به دیدن او در منزلش رفتیم و ساعتی را با او گپ زدیم. اگرچه در آغاز دیدار، تعرض تندش به برخی از افراد توی ذوقمان زد؛ اما وقتی وارد بحثهای غربشناسیاش شد میخکوب حرفهایش شدیم و سراپا گوش». نکتهای که خود اصولگرایان هم به آن باور دارند این است که تا قبل از انقلاب اساسا تأثیرگذاری چندانی بر مسیر انقلاب و همراهی با آن جریان نداشت و همچون سیدحسین نصر ظاهرا سیاست را در نظریهپردازی خود دخیل نمیکرد.
در تأیید همین مسئله میتوان به بخشی از سخنرانی سروش به نقل از روزنامه جوان اشاره کرد که گفته بود: «فردید یکشبه پس از انقلاب صورت و سیرت عوض کرد. یعنى تا قبل از انقلاب، ذرهاى از دیانت و رسالت در سخنان او ذکرى نمىرفت. نه فقط ذکرى نمىرفت بلکه شاگردان نزدیک به او مىگفتند اعتقادى به هیچچیز ندارد [...]، اما پس از انقلاب ناگهان از آقاى بازرگان و شریعتى هم در دیندارى پیشى گرفت... فردید بهشدت طرفدار خشونت بود... او این ضدیهودىبودن را از استادش هایدگر آموخته بود که البته طرفدار نازیسم و فاشیسم بود و امروزه هیچکس در این موضوع شکى ندارد. اینان اگر حمله به لیبرالیسم مىکنند، از موضع فاشیسم است نه اسلام یا سوسیالیسم یا چیز دیگر». سروش در ابتدای همین سخن اول میگوید: «فردید شخصى بود بهشدت مریدباز».
طرفه آنکه محمد رجبیدوانی، برادر فاطمه رجبی، همسر غلامحسین الهام، در مطلبی به مناسبت سالگرد درگذشت فردید در خبرگزاری میزان، متعلق به قوه قضائیه پنج سال پیش برعکس سروش منکر این شخصیت مریدبازی او شده و نوشته بود: «آنچه میراث فردید است، استمرار در کسب دانش و تفکر و بازاندیشی مدام و پرهیز از تکرار مکررات و تقلید و مرید و مرادبازی در حوزه مسائل نظری است!».
اما آبشخور جریان فکری فردید به دسته یا گروه خاصی در اصولگرایی محدود نمیشود. در کلیت گفتمان و سمبلهای گفتمانی این جریان میشود بهوضوح ردپای تفکر فردیدی را دید. روزنامه جوان البته پای مصباح یزدی و حامیانش را هم به ماجرای فردیدیها باز کرده و از یک سهضلعی نام میبرد. «این نزاع فکری سهجانبه میان حامیان تفکر آیتالله مصباح، فردید و عبدالکریم سروش به طرز پررنگی خصوصا در مطبوعات دهه 70 قابل مشاهده است». این اشاره همسویی دو فیلسوف مکلا و معمم از سوی روزنامه جوان را سال 84 همزمان با پاگرفتن دولت احمدینژاد خود سروش هم طرح کرده و گفته بود که رفتارهای دولت کنونی را تنها باید در مبانی دو فیلسوف ایرانی که ازقضا دو یزدیاند، بازشناسیم؛ یکی دکتر فردید و دیگری آیتالله مصباح!
تقابل و درگیری سیداحمد فردید و عبدالکریم سروش بههیچعنوان صرفا یک تقابل فکری- فلسفی «پوپری- هایدگری» نبود؛ جنبه مهمتر این تقابل به عرصه سیاسی بازمیگردد. بههرحال بهکاربردن عباراتی مانند تئوریسین خشونت، اولین فردی که بذر یهودیستیزی را در ایران کاشت و مدرس غربزدگی از سوی عبدالکریم سروش درباره شخصیت سیداحمد فردید حکایت از آن دارد که تقابل صرفا تقابل فلسفی و ایدئولوژیک نیست، بلکه این تقابل جنبههای سیاسی هم به خود گرفته است.
میگویند طیف رنگارنگی از چهرههای سیاسی- فرهنگی چون جلال آلاحمد، سیدحسین نصر، داریوش شایگان، رضا داوریاردکانی، داریوش آشوری، احسان نراقی، حمید عنایت، امیرحسین جهانبگلو، محمد مددپور، محمد رجبی، عباس معارف، علی معلمدامغانی و مرتضی آوینی با شدت و ضعفی متفاوت در دورههایی از فردید متأثر بودهاند. هرچند برخی از آنان مانند شایگان و آشوری و نراقی و عنایت بعدا به منتقدان و مخالفان جدی او تبدیل شدند.
روزنامه جوان درباره فردیدیها (پیروان اندیشههای فردید) نوشته بود که آوینی در دهه تقابل فکری با سروش، سردبیر و پرچمدار نشریه سوره بود که در خط مقدم مبارزه با انحرافات فکری عقاید لیبرالمآبانه آن دوران قرار داشت. علاوه بر شخصیتهای نامبرده بهعنوان متأثران مکتب فردید، درحالحاضر نیز شخصیتهایی مانند شهریار زرشناس و یوسفعلی میرشکاک که از همراهان سیدمرتضی آوینی محسوب میشدند تا حدودی در میان نسل جوان انقلابی شناخته شدهاند... .
جلسههای فردیدیه
بنابر گفته رضا داوری اردکانی استاد فلسفه دانشگاه تهران، فردید در حدود 20 سال در تهران شمع یک محفلی بود و بعضی از اهل نظر و استادان فلسفه در مجلس ایشان حاضر میشدند و به مطالب ایشان گوش میدادند. جلسه هایی که بنابه گفته داریوش شایگان فیلسوف و متفکر ایرانی به دلیل حضور فردید به فردیدیه معروف بودند و به گفته داوری اردکانی خود فردید تقریباً سخنگوی تمام وقت مجلس بود.
رامین جهانبگلو استاد ایرانی دانشگاه یورک کانادا فرزند امیرحسین جهانبگلو که به نظر می آید، تعدادی از این جلسه ها در منزل آنها برگزار می شده که در آن زمان در دوره نوجوانی خود به سر میبرد، می گوید: مهمترین خاطره، حضور افرادی چون شاهرخ مسکوب، داریوش شایگان، ابوالحسن جلیلی و داریوش آشوری بود اما این جلسه ها محدود به همین چند تَن نمی شد و افرادی همچون رضا داوری اردکانی، حمید عنایت، نجف دریا بندری، غلامحسین ساعدی و تعدادی دیگر که به گفته داوری اردکانی چون بدرستی گفته ها را نمی شنیدند و آنچه را می شنیدند، مجمل و معقد می یافتند، دیگر نمی آمدند اما همه آنها هم که می ماندند، تمام مطالب را در نمی یافتند و با همه آنچه درمی یافتند، موافقت کامل نداشتند.
در مجالس شبانه فردید اشخاص فاضل و دانشمند و صاحب نظر همچون رضا داوری اردکانی، غلامحسین ساعدی، داریوش آشوری، داریوش شایگان، امیرحسین جهانبگلو، رضا عنایت و ... حضور داشتند اما همه افرادی که در این جلسه ها حضور داشتند یک نوع تفکری نداشتند و همدل نبودند.
شب هائی پربار و در عین حال غم انگیز بودند اما داوری اردکانی اعتقاد دارد که این مجلس، مجلس عیش و طرب نبود و می گوید: حتی گاهی سخنانی به زبان دکتر فردید می آمد که مایه آزردگی و تکدر خاطر و تلخکامی بعضی از حاضران می شد. تکرار می کنم که حاضران مجلس مریدان دکتر فردید نبودند و گاهی با ایشان اختلاف نظرهای اساسی داشتند. همه شان هم اهل بحث و نظر بودند با وجود این بیشتر گوش می دادند و کمتر سخن می گفتند. به هر حال بسیاری اوقات ما می نشستیم و مثلا از ساعت نه تا یک بعد از نیمه شب فردید متکلم وحده بود. نه او خسته می شد از گفتن و نه ما از شنیدن ملول می شدیم، همه ما گوش می دادیم.
احمد فردید؛ متفکر، پریشانگو یا فرصتطلب؟
راز آلودگی و تناقض از معرفی او شروع میشود. چون «دکتر سید احمد فردید» نه دکتری داشت و نه پیش از انقلاب واژه «سید» را در معرفی خود به کار میبرد و نه نام اولیه او « فردید» بود و نه حتی تاریخ تولد او که 1289 ذکر میشود دقیق و قطعی است.
این قدر میدانیم که «احمد مهینی یزدی» که بعدها به عنوان «فردید» شهرت یافت، نظریاتی را به صورت شفاهی مطرح میکرد و مطلقا اهل نوشتن هم نبود اما بر گروهی از افرادی که فعالیتهای فکری انجام می داد اثر گذاشت و مشهورترین مورد نیز وضع و رواج اصطلاح «غرب زدگی» است.
چندان که جلال آل احمد که خود یکچند مراد و مقتدای جماعتی از روشنفکران شد تصریح کرده بود این اصطلاح را از فردید، وام گرفته است: «این تعبیر غرب زدگی را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت فردید وام گرفتهام.»
پس وجه اول، کنجکاوی دربارۀ فیلسوفی است که اهل نوشتن نبود و تنها سخن میگفت و منسجم هم نمیگفت و نزد برخی همین پراکنده یا حتی پریشانگویی جاذبه داشت.
وجه دوم چنان که اشاره شد اصطلاح بسیار تأثیر گذار «غربزدگی» است که جلال از او وام گرفت و بعدتر به گفتمان رایج در فضای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بدل شد.
وجه سوم این است که او را مروج اندیشه های ضد لیبرالی «مارتین هایدگر» فیلسوف آلمانی در ایران میدانند. فیلسوفی که به همکاری با نازیها هم متهم شده بود.
بدین ترتیب دو گانۀ « هایدگر- پوپر» با دو گفتمان «اقتدارگرایی دربرابر تکثر گرایی» در ایران با دو نماینده شناخته شد: «فردید» و «سروش» و راز حملات صریح دکتر سروش به دکتر رضا داوری اردکانی نیز همین است که او را ادامه دهندۀ راه «فردید» میداند.
وجه چهارم این است که چگونه فردی که در مظان دفاع از سلطنت و ادبیات پهلوی بود ناگهان در آستانۀ انقلاب، کراوات را کنار نهاد و ریش خود را هم دیگر نتراشید و از آخرالزمان گفت و اتفاقا در سال های بعد از انقلاب برخی از نیروهای مذهبی نیز گرد او حلقه میزدند؟ آیا همان گونه که مخالفت با کمونیسم خیلیها را به هم نزدیک کرده بود این بار ضدیت با لیبرالیسم آنان را به فردید علاقهمند ساخته بود؟
قضاوت درباره افکار و آرای فردید دشوار است چون نمینوشت. یوسفعلی میر شکاک، روزنامه نگار و شاعر اصولگرا و از شیفتگان او میگوید: « روی کاغذ نمینوشت چون به نوشتن بر دلها اهتمام داشت» و داریوش شایگان معتقد بود «از نوشتن میترسید».
مهم ترین دلیل مخالفان او اما لحن اوست و این که می گویند احمد فردید، به نام تفکر، نفرت پراکنی می کرد و فضای انقلابی چون با پرخاش به غرب ودستاوردهای دنیای مدرن توأم شد کوشید خود را با این فضا هماهنگ کند و از این رو هم نامزد انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی در تابستان 1358 شد و هم اولین دوره مجلس شورای اسلامی در زمستان همان سال و آرای بسیار اندکی به دست آورد و جالب این که درست در همان زمان احسان نراقی در زندان انقلابیون بود. هم او که پیش از انقلاب به علیرضا میبدی سفارش کرده بود او را به تلویزیون ببرد و برده بود. ( برنامه " این سو و آن سوی زمان" با اجرای علیرضا میبدی و حضور احمد فردید).
دربارۀ پیش از انقلاب می توان حدس زد با تیزهوشی دریافته بود جامعه خالی است و با اصطلاحات فرانسوی و آلمانی و گاهی هم هندی می کوشید پرتره ای جذاب از خود بسازد و چون نه مذهبی بود نه کمونیست و نه هوادار دموکراسی و حکومت لیبرال باب طبع تلویزیون شاهنشاهی و البته سفارش شده دو چهره نزدیک به فرح پهلوی (احسان نراقی و سید حسین نصر) و رضا قطبی رییس تلویزیون هم که از بستگان نزدیک فرح بود و چه از این بهتر؟ هم پز روشن فکری و هم به خدمت گرفتن استادِ جلال آل احمد؟
اما راز جذابیت فردید برای دوستدارانش این بود که از «پریروز» و « پس فردا» می گفت. پریروزی که ماقبل تاریخ است و پس فردایی که نیامده است!
به عبارت دیگر نه از «دیروز» می گفت که در تاریخ ثبت شده است و نه از «امروز» که در آن قرار داریم و نه از «فردا» که با سر رسیدن آن می توان ادعاهای او را محک زد.
پریروز و پسفردا کردنها و ننوشتن هر چند به او این مجال را داد که راز آلود به نظر رسد ولی در مقابل سبب شد «پریشان گو»یی لقب گیرد که اندیشههای ضددموکراتیک خود را در هر ساختار سیاسی با توجه به علایق حکومت مطرح کند. یک دوره به خاطر جبهه گیری علیه کمونیسم و یک دوره هم به سبب اشتهار به مقابله با غرب زدگی.
از تناقضها هم نخست این که احمد فردید به مظاهر تکنولوژی و فناوری ابراز بیعلاقگی میکرد ولی اندیشههای اوبه یاری ضبط صوت و اینترنت که هر دو دستاورد تکنولوژی هستند باقیمانده وگرنه او که اهل نوشتن نبود! دیگر این که به جز معدودی چون میرشکاک و آوینی دیگر علاقهمندان او به جای پریروز و دیروز یا فردا و پس فردا دست در کار «امروز»... .
شاگردان
پس از انقلاب افرادی مانند غلامحسین ابراهیمی دینانی، شهید مرتضی آوینی، محمد مددپور، سید عباس معارف و بسیاری از جوانان به دور او گرد میآیند و همه آنها به نحوی تحت تاثیر او قرار میگیرند و بعدها در آثاری که به وجود میآورند، اصطلاحات و دیدگاه های او را به کار میگیرند. او در حالی که کتاب و مقاله نمینویسد اما در تلویزیون و در مجامع دانشجویی و یا حتی در منزل خود سخنرانی میکند و در مصاحبههای رادیویی، تلویزیونی و مطبوعاتی شرکت میکند و به تشریح نظرات خود میپردازد.
فردید در دوران حیات طولانی خود هیچ اثری منتشر نکرد. بهطوریکه به «فیلسوف شفاهی» مشهور شد. کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان مجموعهای است از درس گفتارهای وی که پس از مرگش منتشر شد.
درگذشت
او سرانجام در منزلش واقع در خیابان برادران مظفر تهران چشم از جهان فرومی بندد و پیکر او در بهشت زهرا به خاک سپرده می شود تا داریوش آشوری بنویسد: با مرگ احمد فردید دفتر یک دوران از تاریخ فکر و روشنفکری در این کشور بسته شد... نگرش در ماهیت و معنای تاریخ ماست که او را سزاوار داشتن عنوان فیلسوف میکند.
منابع: روزنامه شرق، عصر ایران.