1. عبادت
امام سجّاد (ع) زینت عبادت بود و شب را مرکبی برای رسیدن به معبود قرار می داد. وقتی برای نماز، وضو می گرفت، رخسار مبارکش زرد می شد و می فرمود: می دانید در مقابل چه کسی می خواهم به عبادت بایستم؟[1] نوشته اند امام در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند، هرگاه به نماز می ایستاد، اضطراب و لرزه تمام وجودش را فرا می گرفت.[2] چنان غرق معبود بود که روزی خانة حضرت آتش گرفت، در حالی که امام در سجدة نماز بودند. مردم فریاد می زدند: ای فرزند رسول خدا! آتش؛ ولی او سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش سازد. عرضه داشتند: چه چیزی شما را از این آتش بازداشت؟ فرمود: (خوف از) آتش جهنم.[3]
شبی در محراب خویش مشغول عبادت بود که شیطان به صورت ماری بزرگ مجسم شد تا حضرت را از عبادت با خدا بازدارد؛ ولی امام توجهی به او نکرد. سپس شیطان شست پای امام را به دندان گرفت؛ ولی امام باز هم توجهی نکردند. هنگامی که نماز ایشان تمام شد، خدا حقیقت آن مار را به امام نشان داد که او شیطان است. حضرت به او فرمودند: دور شو ای ملعون! سپس به تعقیبات نماز خود پرداختند. در این هنگام امام صدایی شنیدند، بدون اینکه گویندة آن را ببینند که می گفت: حقا تو زین العابدین هستی! و این سخن را سه بار تکرار کرد؛ پس به این لقب مشهور گشت.[4]
2. نیایش
تاریخ از اشکها و نیایشهای شبانه روزی امام سجاد(ع) حکایتها دارد. طاووس یمانی می گوید: مردی را در مسجدالحرام دیدم که زیر ناودان کعبه نماز می خواند و دعا و گریه می کرد. وقتی نمازش را تمام کرد، نزد او رفتم، دیدم او علی بن الحسین(ع) است. گفتم: شما دارای سه خصلت هستید که همان شما را از آتش ایمن می سازد؛ هم فرزند رسول خدایی؛ هم به شفاعت جدّت امیدواری و هم به رحمت خدایت امید داری. امام به من فرمود: ای طاووس! فرزند رسول خدا(ص) بودن، مرا ایمنی نمی بخشد؛ زیرا خداوند می فرماید: (فَإِذا نفِخَ فی الصورِ فَلا أَنْسابَ بَینَهُمْ)؛[5] «پس آنگاه که در صور دمیده شود، در میان شان نسبت خویشاوندی وجود ندارد.»
اما شفاعت جدم نیز مرا ایمنی نمی بخشد؛ زیرا خداوند می فرماید: (وَلَا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَیٰ)؛[6] «جز برای کسی که خدا رضایت دهد، شفاعت نمی کند.»
رحمت خدا نیز به من ایمنی نمی دهد؛ زیرا خداوند می فرماید: (إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ)؛[7] «همانا رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.» و من نمی دانم جزء نیکوکاران هستم یا نه.[8]
3. گذشت و بردباری
امام سجاد(ع) در برابر ناملایمات اطرافیان خویش، بردبار بود و هرگز به ایشان عتاب نمی کرد؛ بلکه با آرامش، آنان را عفو می فرمود. نوشته اند: بین حضرت و پسرعمویش، حسن بن حسن، اختلافی بود. روزی حسن نزد امام آمد، در حالی که حضرت همراه یارانش در مسجد بود، پس با سخنانش امام را آزار داد؛ ولی حضرت سکوت کردند تا اینکه حسن از مسجد بیرون رفت. وقتی شب فرا رسید، امام به منزل حسن رفته، فرمودند: برادر! اگر در آنچه به من گفتی راست گو باشی، خداوند مرا ببخشد و اگر در نسبتی که به من دادی دروغگو باشی، خداوند تو را ببخشد. سپس از آنجا رفت. حسن به دنبال امام آمد، در حالی که گریه می کرد. امام دلش برای او سوخت. او عرض کرد: به خدا قسم! دیگر کاری نمی کنم که دوست نداشته باشی. امام نیز به او فرمودند: من نیز تو را حلال کردم.[9]
امام سجاد(ع) به نقل از پیامبر(ص) می فرمایند: «وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ ما جُمِعَ شَیْ ءٌ اِلی شَیْ ءٍ اَفْضَلُ مِنْ حِلْمٍ اِلی عِلْمٍ؛ به خدایی که جانم در دست اوست! دو چیز با هم جمع نشده اند که بالاتر از بردباری همراه با علم باشند.»[10] حضرت در رفتارهای اجتماعی، بردباری را پیشة خود ساخته بود و بدون چشم داشت، از اشتباه دیگران می گذشت و بدین وسیله، هر روز در دلها محبوب تر می شد، تا بدان جا که مردم مدینه، مهربان تر از او سراغ نداشتند.
روزی امام از منزل خارج شد و با مردی روبرو گردید که ایشان را دشنام داد. غلامان و دوستان حضرت به سوی مرد حمله کردند؛ اما امام به آنها فرمودند: صبر کنید! سپس به سوی مرد رفت و فرمود: بدان که آنچه خداوند از امر ما بر تو پوشیده و به آن آگاه نیستی، بیش تر است. آیا نیازی داری که به تو کمک کنیم؟ مرد خجالت کشید. سپس امام عبای خویش را بر دوش مرد انداخت و دستور داد هزار درهم به او بدهند. مرد با شرمساری عرض کرد: گواهی می دهم که تو از فرزندان پیامبران هستی.
امام می فرمایند: «اَلصَّبْرُ مِنَ الایمانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لا ایمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ؛ صبر [نسبت] به ایمان به منزلة سر [نسبت] به بدن است. کسی که صبر ندارد، ایمان ندارد.» و نیز می فرمایند: «روز قیامت منادی ندا می زند: اهل فضیلت برخیزند! در این هنگام جمعی پیش از آنکه در مقام محاسبه قرار گیرند، بر می خیزند. به آنها گفته می شود: به سوی بهشت بروید! وقتی فرشتگان به آنها می رسند، می پرسند: کجا می روید؟ می گویند: بهشت. می پرسند: چطور چنین شایستگی یافتید؟ می گویند: هرگاه [مردم] به ما با نادانی برخورد می کردند، بردبار بودیم؛ اگر ستم می کردند، شکیبا بودیم و زمانی که به ما بدی می کردند، می بخشیدیم. بار دیگر منادی صدا می زند: صبرکنندگان برخیزند! عده ای می گویند: ما بر اطاعت از فرمانهای خدا صبر کردیم و با شکیبایی خود را از گناه و نافرمانی بازداشتیم.[11]
4. انفاق
امام سجاد(ع) پس از حادثة جان سوز کربلا، بر زخمهای شیعه مرهم گذاشت؛ به فقیران رسیدگی نمود و با آنها دل سوزی و مهربانی نشان داد. در آن روزگار که شیعه، دل شکسته تر و فروخورده تر از همیشه روزگار می گذراند، دستهای مهربان و بخشندة حضرت طعم شیرین همدردی را در کام تلخ ایشان می چکاند.
از دیگر مناقب آن امام این است که وقتی به شهادت رسید، بر مردم آشکار شد که صدها خانواده از مردم مدینه، نان خور او بوده اند و حضرت نیازمندیهای شان را برآورده می کرد.[12] «محمد بن اسحاق» می گوید: در مدینه مردمی بودند نمی دانستند که رزق و روزی آنها از کجا می آید. وقتی امام سجاد(ع) شهید شد، آنچه را که حضرت شبانه برای آنها می برد، از دست دادند.[13]
ابوحمزة ثمالی نیز می گوید: امام زین العابدین(ع) کیسة نان را شبانه به دوش می کشید و آن را صدقه می داد و می فرمود: صدقة پنهانی، خشم خدا را خاموش می سازد.[14]
نوشته اند: پس از شهادت امام، هنگامی که ایشان را غسل می دادند، بر پشت گردن حضرت آثاری دیدند. از علت آن آثار سؤال کردند، گفته شد: امام کیسه های آرد را شبانه بر پشت خود حمل می کرد تا مخفیانه به فقرای مدینه برساند.[15]
روایت شده است امام علی بن الحسین (ع) برای حج از مدینه خارج گشت. خواهرش سکینه، توشه ای به اندازة هزار درهم برای ایشان تهیه کرد. وقتی حضرت به منطقة حرّه رسید، آن را به ایشان رساند؛ ولی امام آنها را بین فقرا تقسیم کرد.
حضرت دربارة خدمت به دیگران می فرمایند: کسی که یک نیاز برادرش را برآورد، خداوند صد نیازش را رفع می کند. کسی که اندوهی را از دل برادرش بردارد، خداوند اندوه روز قیامت را هر قدر که زیاد باشد، از او برطرف می سازد، و هر کسی برادرش را که در مقابل ستم کار قرار گرفته، یاری کند، خدا او را در وقتی که قدمها می لغزد، در عبور از پل صراط یاری می دهد. و کسی که به دنبال حاجت برادر مؤمنش برود و با برآوردن حاجتش، او را مسرور سازد، چنان است که رسول خدا(ص) را مسرور ساخته است. و هر کس مؤمنی را سیراب کند، خدا او را از شراب سر به مُهر بهشتی سیراب می سازد. و هر کسی گرسنگی برادرش را با طعام برطرف کند، خدا او را از میوه های بهشت سیر می کند. و کسی که برهنگی او را بپوشاند، خدا وی را با پارچه های زر و حریر بپوشاند. و اگر با اینکه برهنه نیست، او را لباسی بپوشاند، پیوسته در حفظ خدا خواهد بود تا هنگامی که نخی از آن لباس بر تن او باشد. و کسی که کار مهم برادرش را کفایت کند، خداوند غلامان بهشتی را خدمتگزار او می سازد و کسی که او را بر مرکبی سوار کند، خدا او را در قیامت بر ناقه ای بهشتی سوار می کند که فرشتگان به آن می بالند. هر کسی مؤمن مرده ای را کفن کند، گویا او را از روز ولادت تا مرگش پوشانده است. و هر کس مؤمنی را همسری دهد که مایة انس و آرامش او گردد، خداوند برای او در قبرش مونسی به شکل محبوب ترین افراد خانواده اش قرار می دهد. و کسی که برادر مؤمن بیمارش را عیادت کند، فرشتگان دور او را می گیرند و برایش دعا می کنند تا هنگامی که از آنجا بیرون آید و به او می گویند: خوشا به حالت و بهشت گوارایت، به خدا سوگند! برآوردن حاجت مؤمن در پیشگاه خدا محبوب تر از دو ماه روزة پی درپی با اعتکاف در ماه های حرام است.[16]
5. مهربانی
گفتنی ها و شنیدنی ها در مهربانی، مهرورزی و گذشت آن پیشوای دوسرا بسیار است. روایت شده است: گروهی نزد امام میهمان بودند. خادم او غذای بریانی را روی اجاق آماده می کرد. وقتی که غذا را می آورد سیخهای آهنی از دستش رها شد و بر سر یکی از کودکان امام ریخت و او مُرد. امام در حالی که غلام متحیر و مضطرب بود، به او فرمود: «أَنتَ حرٌّ لِوَجهِ اللَّهِ تَعَالَی؛[17] تو آزادی برای خدای تعالی»؛ زیرا تو به عمد چنین کاری نکردی. سپس امام برخاست و به تجهیز و دفن فرزندش پرداخت.»
روایت شده: روزی کنیزی آب بر دست امام می ریخت؛ ولی بر اثر خستگی، آبریز از دست او رها شد و دست امام را مجروح ساخت. امام سرش را بلند کرد. کنیز گفت: (وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ)؛ «کسانی که خشم شان را فرو می برند.» امام فرمودند: خشم خود را فرو می برم. کنیز گفت: (وَ الْعافینَ عنِ الناسِ)؛ «و کسانی که از مردم در می گذرند.» امام فرمودند: از تو گذشتم. کنیز گفت: (وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ)[18]؛ «خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.» امام فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم.[19]
6. ارشاد
امام سجاد(ع) همواره در اندیشة هدایت امت جدش بود. نوشته اند: روزی امام دیدند که حسن بصری، دانشمند منحرف، برای مردم سخن می گوید. ابتدا سخنانش را شنیده، سپس نزد او رفتند و با اشارة دست فرمودند: اندکی ساکت بمان. سپس فرمود: ای حسن بصری! من از تو پرسشی دارم: تو که این گونه مردم را به قول خودت ارشاد می کنی، آیا سرانجام کار، از این حال که بین خود و خدا داری، راضی خواهی بود؟ او پاسخ داد: خیر، راضی نخواهم بود. امام دوباره پرسید: آیا در فکر تغییر و اصلاح این وضع هستی تا به وضع و حال شایسته ای برسی؟ حسن بصری سر به زیر انداخت و گفت: هر بار که تصمیم می گیرم وضع خود را تغییر دهم، شکست می خورم و همیشه عهدم در حد حرف باقی می ماند. فرمود: آیا امید داری پس از محمد(ص) پیامبری بیاید که تو سابقة آشنایی با او را داشته باشی؟ پاسخ داد: نه! امام پرسیدند: دربارة این جهان چه؟ آیا فکر می کنی جهانی غیر از این جهان بیاید تا تو در آن کار نیک انجام دهی؟ پاسخ داد: نه. امام فرمودند: اگر کسی اندکی عقل داشته باشد، به همین اندازه که تو راضی هستی، راضی خواهد بود. تو که تلاشی در درست کردن وضع خود نداری، پس چرا مردم را امر به معروف و نهی از منکر می کنی؟ حسن بصری سر به زیر انداخت و شرمنده شد. از آن پس، هرگز کسی ندید که او مردم را پند دهد.[20]
7. امرار معاش
امام سجاد(ع) هرگز بار خود را بر دوش دیگران نمی انداخت. نوشته اند: مردی امام را دید. نزدیک آمد و از ایشان پرسید: یابن رسول الله! در این هوای تاریک کجا می روید؟ فرمود: از خانه بیرون آمده ام تا برای خانواده ام صدقه ای بدهم. مرد پرسید: چگونه می خواهید برای خانواده تان صدقه بدهید؟ فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْحلَالَ فهُوَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ صَدَقَةٌ عَلَیه؛[21] هر کسی تلاش کند تا روزی حلالی به دست آورد، پس آن روزی از طرف خداوند جلیل و عزیز صدقه ای برای اوست.»
پی نوشت ها
[1] کشف الغمة، ج2، ص108.
[4] بحار الانوار، ج99، ص194.
[8] کشف الغمة، ج2، ص108؛ بحار الانوار، ج46، ص101.
[10] الخصال، شیخ صدوق، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ چهارم، 1414ق: ص5.
[12] بحار الانوار، ج45، ص271.
[16] ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی بن بابویه، دار الشریف الرضی، قم، 1406ق، ص81.
[17] مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص57.
[20] بحار الانوار، ج46، ص116.