سرویس فرهنگ و هنر مشرق - روز دهم اسفند 1398 خرس طلاییِ هفتادمین جشنواره برلین به فیلم «شیطان وجود ندارد» اهدا شد، فیلمی محصول تهیه کنندگانی از آلمان، چک و ایران (کاوه فرنام، فرزاد پاک، محمد رسولاف). بسیاری از منتقدان سینمایی، این جایزه را به سبب رویکرد سیاسی جشنواره برلین دانستند، چنانکه پیشتر به فیلمهای جعفر پناهی توجه نشان داده بودند؛ فیلمهایی بدون مجوز ساخت که صرفاً به خاطر مضمونشان در جشنوارههای سیاستزده تقدیر میشوند. مقایسه کنید با آثار کارگردانی مانند اصغر فرهادی که در جشنوارههای فراوانی در جهان تقدیر شدهاند، و جزو فیلمهای محبوب مردم هستند و در یادها میمانند.
بیشتر بخوانید:
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان
فیلم متشکل از چهار داستان مجزا دربارۀ نحوۀ اعدام مجرمان در زندان است. در داستان اول که نام فیلم نیز از آن گرفته شده، با زندگی روزمرۀ مردی به نام حشمت (احسان میرحسینی) آشنا میشویم. در انتها میفهمیم که او یکی از کارکنان زندان است که سحرگاه با زدن کلید الکترونیک، مجرمان را اعدام میکند. در داستان دوم، سربازی به نام پویا (کاوه آهنگر) را میبینیم که دوران خدمتش را در زندان میگذراند. او از اجرای حکم اعدام استنکاف کرده و میگریزد. در داستان سوم، یک سرباز به نام جواد (محمد ولیزادگان) به مرخصی میآید و متوجه میشود مردی که دیروز توسط او اعدام شده، معلم و استادِ نامزدش بوده است و حالا دختر با اقرار او، نامزدی را به هم میزند. داستان چهارم، حکایت مردی است که سالها قبل به دلیل استنکاف از اعدام مجرمان در دوران سربازی، مجبور به زندگی مخفیانه شده و دخترش در خارجه به دست برادرش، سپرده است.
بیشتر بخوانید:
نقد و نظر
فیلم شیطان وجود ندارد، یک فیلم دروغگو است. به طوریکه میتوان گفت که فیلمساز بیشرمانه کلاهی تا قوزک پا بر سر مخاطبانش گذاشته است. مخصوصاً مخاطبان خارجی زبان، که از قوانین کشور ما و مقررات اعدام بیخبرند و لذا فریب فیلم را میخورند. محمد رسولاف باید به طور علنی جواب دهد که چرا در فیلمش مدعی شده که عملیات اعدام در زندانهای ایران، به دست سربازها انجام میشود؟ سه اپیزود از چهار اپیزود فیلم، این دروغ بزرگ را ترویج میکند.
«شیطان وجود ندارد»، یک فیلم 150 دقیقهای است که جنبههای هنری و سینمایی در آن به چشم نمیآید. ریتم فیلم، کُند و خستهکننده است. به طوری که به راحتی میتوان نصف آن را دور ریخت. محمد رسولاف در هفتمین فیلمش هنوز در کارگردانی و تدوین، پیشرفت چندانی با فیلم اولش گاگومان (1380) نکرده است. بازیها در دو اپیزود اول، قابل قبولند اما در دو اپیزود آخر، آزاردهنده میشوند.
بیشتر بخوانید:
فیلمهای اخیر رسولاف، یادآور آثار محسن مخملباف در دهههای 1360 و 1370 هستند، فیلمهاییاز قبیل عروسی خوبان (1367) و شبهای زایندهرود (1369) که پیام دادنها و غرضمندی مخاطب را آزار میداد. در خصوص رسولاف نیز همین حکم برقرار است. استفادۀ ابزاری از سینما و القای پیامهای سیاسی، فیلمهای او را از هنر عاری کرده است، مخصوصاً که فیلمنامه نیز طبق معمول توسط خود او نوشته شده است. غرضورزی، همچون دم خروس از وسط فیلم بیرون میزند و مانع از باورپذیری و غرق شدن مخاطب در فیلم است.
موضوع فیلم را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: «ماجرای کسانی که چهارپایه را از زیر پای اعدامیها میکشند». این کار، در اپیزودهای اول و سوم فیلم انجام میشود. در اپیزود اول، توسط یک کارمند دولت از طریق الکترونیک (با نمایش قسمتی از پاهای آویزان افراد مثلاً اعدامی)، و در اپیزود سوم توسط یک سرباز (روایت از طریق دیالوگ). اما در اپیزودهای دوم و چهارم، اصلاً اعدام صورت نمیگیرد. زیرا دو سربازی که مأمور به این کار شدهاند، از آن استنکاف ورزیده یا میورزند. اپیزود دوم در زمان حال رخ میدهد، و اپیزود چهارم ماجرایی را در حدود سی سال قبل روایت میکند (صرفاً با دیالوگ). جناب فیلمساز این چهار قصه را به زحمت، تخیل کرده بدون آنکه توجه کند که جمع آنها ممکن نیست.
اپیزودها، همدیگر را نقض میکنند. اگر کسی خبر نداشته باشد که در زندانهای جمهوری اسلامی، سربازها در اجرای حکم اعدام نقشی ندارند، باز هم میتواند مشت فیلمساز را باز کند. اگر طبق اپیزود اول، اجرای حکم اعدام به دست مأموران زندان انجام میشود، پس ماجرای سه اپیزود بعدی جعلی خواهند بود. برخی ممکن است جواب دهند که اعدامها در زندانهای مجهزی مانند تهران (اپیزود اول) به طور پیشرفته با فشردن کلید الکتریکی انجام میشوند، اما در همۀ شهرها اینطور نیست. این ادعا نیز غلط است. زیرا اپیزود دوم نیز در تهران میگذرد. به تصویر برج میلاد در انتهای اپیزود دوم دقت کنید.
بنابراین، دروغ بزرگ رسولاف که رتبۀ او را به یک پیامبر کذبه تقلیل داده، این است که او مدعی شده که اجرای حکم اعدام به سربازها محوّل میشود. و این خلاف واقع است. زیرا مطابق آییننامهها و مقررات قوه قضائیه، مأمور اجرای احکام باید پایۀ قضایی داشته و کارمند رسمی باشد، حتی برای کارهایی کمتر از اعدام مانند شلاق زدن یا قطع عضو. ثانیاً که اعدامها باید در مراکز استانها و زندانهای پایلوت انجام شوند. مثلاً در زندانهایی مانند قزل حصار در تهران، حکم اعدام اجرا نمیشود. چون این کار، به امکانات و مهارتی نیاز دارد که در هر زندان یا بازداشتگاهی موجود نیست.
آمادهسازی هر فرد اعدامی از لحظۀ اذان مغرب شروع میشود و او تا اذان صبح کارهای مختلفی دارد که باید انجام دهد. از قبیل دعا، توبه، غسل، وصیت، معاینات پزشکی و... او در این مدت سه تا پنج نفر از مسئولان را خواهد دید. اگر چنانچه حکم او، قصاص نفس باشد، واحد معاضدت قضایی تا لحظات آخر با اولیاء دم در خصوص امکان عفو او مذاکره خواهند کرد. بنابراین، اینکه فیلمساز، محور فیلمش را اجرای اعدام به دست سربازها قرار داده، یک دروغ شاخدار و از مصادیق بارز تشویش اذهان عمومی، و قابل پیگرد قضایی است.
اپیزود چهارم با زمان 43 دقیقه، آزاردهندهترین بخش از فیلم است. رمزگشایی فقط در یک دقیقه و آن هم به بدترین شکل ممکن با دیالوگ و بازیهای افتضاح صورت میگیرد. حتی تماشای چند باره اپیزود نیز کمک چندانی به شما نمیکند تا از ماجرای آن سر درآورید. و این موضوعی بود که حتی صدای دبورا یانگ منتقد با سابقۀ هفتهنامۀ ورایتی را هم درآورد. او که سابقهای طولانی در تماشای فیلمهای ایرانی دارد و غالباً از آنها تمجید میکند، در نقدش به فیلم رسولاف اعتراض کرد که ماجرای سکانس چهارم قابل فهم نیست.
به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که حتی یک نفر هم در جشنوارۀ برلین نبوده است که ماجرای اپیزود آخر فیلم رسولاف را فهمیده باشد. پس آنها به چه چیزی جایزه دادند؟!! در واقع، خرس طلایی به موضوع کلی فیلم یعنی ضدیت با قانون قصاص و اجرای حکم اعدام در جمهوری اسلامی داده شده.
این ماجرا بر فیلمهای دیگر جشنواره برلین هم صادق است. مثلاً فیلم بانوی نیل ساختۀ عتیق رحیمی که جایزۀ بخش نسلها را گرفت، در سایت IMDb امتیاز 1ر3 از 10 را کسب کرده است. یعنی جزو بدترینها و ضعیفترین فیلمهایی که یک مخاطب میتواند در عمرش دیده باشد. سؤال این است که چنین فیلمهایی که عاری از هنر هستند، چطور میتوانند به یک جشنواره سطح الف راه یابند مضافاً بر اینکه جایزه هم بگیرند؟ مگر آنکه سیاستورزی و غرضمندی بر آرای مسئولان و داوران جشنواره حکمفرما باشد. فیلم بانوی نیل، تمسخر کنندۀ مسیحیان کاتولیک است و طبق معیارهای صهیونیسم جهانی ساخته شده. نمونههای مشابه آن را بارها در فیلمهای هالیوودی دیدهایم. آثاری مانند:
ـ داستان راهبه/ فرد زینهمان (1959)
ـ جنگیر/ دیلیام فردکین (1973)
ـ استیگماتا/ روپرت وینرایت (1999)
ـ رمز داوینچی/ ران هاوارد (2006)
ـ نورافکن/ تام مککارتی (2015)
ـ برنادت/ پل ورهوفن (2021)
حکم قصاص در متون مقدس
حکم قصاص در قرآن مجید، به طور نقل قول از تورات آمده است. یعنی خداوند بعد از معرفی قوم یهود، اینطور فرموده است که ما قبلاً تورات را نازل کرده و آن را به انبیاء یهود سپردیم:
وَ کَتَبْنَا عَلَیهِْمْ فِیهَا أنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَینَْ بِالْعَینِْ وَ الْأنفَ بِالْأنفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ، فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَّهُ، وَ مَن لَّمْ یحَْکُم بِمَا أنزَلَ اللهُ فَاُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون (مائده/ 45).
و در تورات بر آنان مقرر داشتیم که جان در برابر جان، و چشم در برابر چشم، و بینی در برابر بینی، و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان، و هر زخمی را قصاصی است. و هر که از قصاص درگذرد، گناهانش را کفارهای خواهد بود. و هر که به آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، از ستمکاران است.
این حکم، در تورات کنونی وجود دارد. در کتاب دوم از اسفار خمسۀ تورات چنین آمده است:
23 و اگر اذیتی دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده، 24 و چشم به عوض چشم، و دندان به عوض دندان، و دست به عوض دست، و پا به عوض پا، 25 و داغ به عوض داغ، و زخم به عوض زخم، و لطمه به عوض لطمه (سفر خروج، 21).
حضرت عیسی(ع) تمام تورات را تصدیق کرد و مطابق نقل انجیل متی، فرمود که همزه یا نقطهای از تورات حذف نخواهد شد (متی 5/ 17 و 18). اما در ادامه، احکام تورات را برای حوارایانش سنگینتر کرد:
21 شنیدهاید که به اولین گفته شده است، قتل مکن؛ و هر که قتل کند سزاوار حکم شود. 22 لیکن من به شما میگویم، هر که به برادر خود بیسبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هر که برادر خود را دشنام گوید، مستوجب قصاص باشد و هر که احمق گوید، مستحّق آتش جهنّم بُوَد (انجیل متی 5).
تورات، از زنا منع کرده است در حالیکه عیسی(ع) حواریان را از نگاه شهوت انگیز منع فرمود (متی 5/ 27 و 28). تورات از سوگند دروغ، نهی کرد و حضرت عیسی شاگردانش را از هر نوع سوگند پرهیز داد (متی 5/ 33 و 34).
بنابراین، اگر کسی پیرو ادیان ابراهیمی است نمیتواند مخالف حکم قصاص باشد. زیرا این قانون در تورات، انجیل و قرآن وجود دارد. حکم قصاص حتی در قوانین حمورابی که پیش از نزول تورات در بابل اجرا میشد، دیده میشود. این شباهتها به سبب آن است که «دین»، واحد است زیرا خدای تعالی، واحد است. همۀ انبیاء که از جانب خداوند مأموریت یافتهاند، یک «دین» را تعلیم دادهاند (شوری/ 13).
شهرت حکم قصاص و مسائل دیگر مانند ازدواج و طلاق و جزئیات آن (مانند نهی از ازدواج با محارم) که در دنیا معروف هستند، بدان علت است که پیامبران صدیق اینها را در جهان «معروف» کردهاند. بنابراین، آنچه آنها تعلیم ندادند، «منکر» نام گرفت.
اما در این زمانه، پیامبران کذبه با رهبریت یهودیان و مسیحیان لائیک، سعی دارند تا منکرات را به زور رسانه و سینما، معروف کنند و در اذهان خلایق بنشانند. عملههای آنها نیز در همۀ کشورها حضور دارند و قی کردههای آنها را به خورد خلایق میدهند. برخی مانند فیلمساز مورد بحث ما، فروش دین را سرمایۀ تجارت خود قرار داده است. چنانکه کاهنان یهود تورات را میفروختند و کاسبی میکردند (مائده/ 44). اما برخی دیگر، مزدور نیستند. از آن جهت که بیاجر و مواجب، سخنان آنها را تکرار میکنند.
خرداد 1360 زمانی که لایحۀ قصاص در مجلس شورای اسلامی بررسی میشد، عدهای غربزده به مخالفت با آن پرداختند و حتی به دعوت جبهۀ ملی، به خیابان آمده بر ضد حکم قصاص شعار دادند. امام خمینی(ره) در 26 خرداد 1360 در یک سخنرانی طولانی به آنها جواب داد و جبهۀ ملی را به سبب آنکه با حکم ضروری دین و یکی از مسلمات قرآن مخالفت کرده، مرتد اعلام کرد و به نهضت آزادی و پیروان بازرگان نیز شدیداً تذکر داد که خط و ربطشان را از آنها جدا کنند.
سینمای ایران و مخالفت با قانون قصاص
در دو سال اخیر، فیلمهایی علیه حکم قصاص ساخته شدهاند که در سینمای ایران سابقه نداشته. فیلمسازها پیش از این، نهایتاً قانون را بد جلوه میدادند و آبروی خود را میبردند و زحمت ما میداشتند، که باید نقد مینوشتیم و خطاهای آنها را متذکر میشدیم. اما اکنون رسماً شمشیر را از رو بستهاند.
در دو سال اخیر، حداقل پنج عنوان فیلم در مخالفت با قانون قصاص در جشنوارۀ فجر نمایش یافته است. بنده در یادداشتهای جشنوارهای، به قدر فرصت اندک خود، به آنها پرداختهام. فیلمهایی مانند:
ـ یلدا/ مسعود بخشی (1397)
ـ قسم/ محسن تنابنده (1397)
ـ جاندار/ حسین امیری دوماری، پدرام پورامیری (1397)
ـ قصیدۀ گاو سفید/ بهتاش صناعیها (1398)
ـ مغز استخوان/ حمیدرضا قربانی (1398)
فیلم شیطان وجود ندارد نیز در همین مقوله دستهبندی میشود.
آیا این مسئله، از روی اتفاق است که موضوع محوری هر دو فیلم ایرانی که در جشنوارۀ برلین 2020 پذیرفته شده، مخالفت با قانون قصاص است؟ فیلم رسولاف را که میدانیم بدون مجوز، ساخته شده. اما پیدا کنید مدیرانی را که چهارصد میلیون تومان از بیت المال مسلمین و بنیاد فارابی را برای مشارکت در فیلم یلدا هزینه کردهاند (25% از هزینۀ فیلم). برای شرح ماجرا، به نقد اخیر راقم بر این فیلم مراجعه کنید: (یلدا؛ فیلمی نمادگرا علیه رسول اکرم و قانون قصاص).
سؤال این است که چه جریانی در کار است که فیلمسازان در مخالفت با حکم قصاص، شمشیر را از رو بستهاند؟ آیا بودجهای از سوی کشورهای غربی در این خصوص تصویب شده و به آنها رسیده است؟ از قبیل سرمایهگذارانی که روی همین فیلم رسولاف مشارکت کردند. یا مثلاً بهتاش صناعیها و همسرش مریم مقدم که سالها در سوئد زیستهاند و آبشخورشان آنجا است. در این میانه، سهم امثال ابراهیم داروغهزاده که در سالهای اخیر، رئیس نظارت و ارزشیابی و همچنین رئیس جشنواره فیلم فجر بوده، چیست؟ مسئولان وزارت ارشاد اسلامی بخصوص آقای داروغهزاده، آیا اصلاً اسلام و قرآن را میشناسند؟ آیا قانون اساسی را مطالعه کرده و به آن پایبند هستند؟
***امیر اهوارکی