دست برداشتن از سودهای کلان کار آسانی نیست. همه میدانند که وقتی بازار سهام با سرعتی بیمحابا بالا میرود، ممکن است همهچیز ناگهان فروبپاشد، اما بااینحال، خیلیها ترجیح میدهند همچنان بختشان را محک بزنند.
نمونهای بسیار شاخص، آیزاک نیوتون، بزرگترین ریاضیدان عصر خودش و مظهر عقلانیت و هوش بود که علیرغم هشدارها، تمام ثروتش را پای سودای سود بیشتر در بازار سهام به باد داد. طرفه آنکه این اتفاق سیصد سال است که بارها رخ داده و همچنان سرمایهگذاران را قربانی خود میکند.
اوایل آگوست 1720، آیزاک نیوتن در دوراهی سختی مانده بود. در سالی که بازار بورس لندن رشدی کاملاً بیسابقه داشت، نیوتن دودل بود که تمام سرمایهگذاریهای ایمن خودش را بفروشد تا در شرکت دریای جنوب سهام بخرد یا نه؟ ارزش سهام آن شرکت (که از بزرگترین شرکتهای خصوصی تاریخ بود) از ژانویۀ آن سال هشتبرابر رشد کرده و هزاران نفر را روی کاغذ ثروتمند کرده بود.
نیوتن ثروت زیادی داشت، اما معمولاً در سرمایهگذاری محتاط بود. در ماههای نخست سال، بخش زیادی از پولش در انواع اوراق قرضۀ دولتی خوابانده شده بود، سرمایهگذاریهایی مطمئن و قابلپیشبینی که درآمدی ثابت و تدریجی برای فرد به ارمغان میآورد.
البته نیوتن در بازار بورس هم چند سهم از شرکتهای بزرگتری از جمله دریای جنوب داشت، اما هیچوقت در تجارت عجول و هیجانزده نبود.
اما این نگرش در آن چند ماه تغییر کرده بود؛ نیوتن در بازار روبهرشد به خرید و فروش مشغول بود و گویا این امید را در سر میپروراند که ثروت نسبتاً زیادش را به ثروتی کلان تبدیل کند. پیش از ماه آگوست اکثر اوراق قرضهاش را آزاد کرد و آنها را به همراه داراییهای دیگرش به سهام دریای جنوب تبدیل کرد. حالا به سرش زده بود بقیۀ اوراق قرضهاش را هم بفروشد تا باز هم سهام بیشتری بخرد.
واقعاً هم تقریباً تمامشان را فروخت که تصمیمی فاجعهبار از آب درآمد. طی سه هفته، بازار چرخید و تا پیش از کریسمس سقوطی تمامعیار را پشت سر گذاشت. زیان مالی نیوتن به پول قرن بیستویکم به میلیونها دلار میرسید.
همۀ سرمایهگذاران ممکن است اشتباه کنند، اما نیوتن بازندهای معمولی نبود. او بزرگترین ریاضیدان روزگارش بود، کسی که عمیقاً به تغییر در گذر زمان، خطر و محاسباتی که تجربه را به عدد درمیآورد میاندیشید.
این نیوتن دوم (نه آن نابغۀ استثنایی، بلکه آن بازیکنی که در بازی بورس شکست خورد) امروزه پیروان بیشماری دارد. نظام مالی جهانی امروز نیز مثل سیصد سال پیش در هم میشکند.
حباب داتکام که از سال 2000 تا 2002 سقوط کرد و حباب مسکن در سالهای 2007 و 2008 بخشی از الگویی تکرارشونده هستند که پس از رشد ناگهانی، دچار سقوط شده و افراد، نهادها و ملتهای بیشماری را ورشکسته میکند. خطاهای نیوتن مسئلهای مهماند، چون هنوز هم همان اشتباهات را تکرار میکنیم.
چندین ماه است که بیماری کشنده و همهگیری دنیا را درنوردیده و میلیونها آمریکایی را از کار بیکار کرده است. این بحران جدید، حالا، بحرانی که منجر به رکود بزرگ اقتصادی شد را به خاطرهای دور تبدیل کرده است. فراموشی یکی از دلایلی است که باعث میشود حبابها دوباره و دوباره شکل بگیرند.
دههها پیش، از همان لحظهای که کنگره محدودیتهای جدیدی روی کسبوکارهای پرخطر اعمال کرد، صنعت خدمات مالی ترفندهای جدیدی را برای دورزدن این محدودیتها در پیش گرفت. اما با نگاهی به تجربیات گذشته، دلیل چندانی نمییابیم که به خرد و عقلانیت کارشناسان مالی و سرمایهگذاران اعتماد کنیم. مردمانِ همدورۀ نیوتن او را باهوشترین آدم روزگار میدانستند.
وقتی او اشتباه میکند و نیمی از ثروتش را بیمحابا به خطر میاندازد، پس این کار ممکن است از هرکسی سر بزند. اندرو آدلایزکو، ریاضیدان لهستانی-آمریکایی، سال گذشته پژوهشی دربارۀ فعالیتهای اقتصادی نیوتن در دوران حباب شرکت دریای جنوب منتشر کرد که بهجز اشتباهات دور و دراز این متفکر بزرگ، الگویی از بلاهت مکرر انسانی را نیز نشان میدهد. وقتی بازارهای مالی با رشد پیوستۀ ارزشها آدمها را به وسوسه میاندازند، حتی باهوشترینها هم یارای مقاومت ندارند.
رویدادهای 1720 آزمایش اولیهای در حوزۀ مهندسی مالی بود که بهشکل بسیار بدی به قهقرا رفت. شرکت دریای جنوب، که محور این رشد ناگهانی و سپس سقوط بازار بود، ظاهراً شرکتی تجاری بود که در بریتانیا حقوق انحصاری دادوستد کالا و بردههای صادراتی به مستعمرات اسپانیا در آمریکای لاتین را در دست داشت.
در این جایگاه بیش از 30هزار بردۀ ربودهشده از آفریقا را به آنسوی اقیانوس اطلس فرستاد. اما این شرکت نقش دیگری نیز داشت و شبهبانکی بود که دولت بریتانیا برای مدیریت بدهیهایش به آن رجوع میکرد.
شرکت دریای جنوب در طول مدت حدود یک دهه کسبوکاری ثابت و بیفرازونشیب داشت و در نقش شرکت تسویۀ وجوه برای بعضی از انواع اوراق قرضه و اوراق بهادار عمل میکرد. پرداخت سود از خزانه انجام میشد و سود سهام به سهامداران برمیگشت.
در این بین، چند سفر تجاری نهچندان سودآور هم انجام میشد تا توجهی به سوی پشتصحنۀ سازمان جلب نشود. نیوتن یکی از آن سهامداران اولیه بود و تصمیماتش در نامههای خودش و دیگران و البته سیاهۀ املاکش ثبت شده است. او سهامی با ارزش 100 پوند برای هر سهم خرید و تا پایان 1719 ثروتی بالغ بر 13 هزار پوند جمع کرد که به پول امروزیِ بریتانیا حدود 2 میلیون پوند ارزش دارد.
سپس در ژانویۀ 1720 مدیران شرکت دریای جنوب جاهطلبی بیشتری به خرج داده و طرحی مالی پیشنهاد دادند که قرار بود تمام بدهیهای مالی بریتانیا را دگرگون کند. هرکس اوراق قرضه، سالواره یا هرنوع اوراق بهادار رسمی داشت، میتوانست اوراقش را با سهام شرکت معاوضه کند.
چیزی که این پیشنهاد را وسوسهبرانگیز میکرد این بود که مردم میتوانستند بهجای سود جزئی و ثابت، به سودهای کلانی از بازار سهام دست پیدا کنند. در عوض، قرار بود شرکتْ نرخی را که خزانه باید در ازای بدهیهایش میپرداخت کاهش دهد. برای کارایی این طرح کافی بود ارزش سهام این شرکت افزایش بیابد و آنقدری بالا بماند که طلبکاران دولت سراغش بروند.
مجلس و کابینۀ حاکم رشوۀ زیادی گرفتند و در فوریه این طرح را پذیرفتند. در ماه آوریل همهچیز به مرحلۀ اجرایی درآمد و خیلی هم با موفقیت روبهرو شد. سرمایهگذاران و قماربازان مثل مور و ملخ به کوچۀ صرافیهای لندن ریختند و، در اولین روزی که سهام به فروش گذاشته شد، با پیشنهاداتشان ارزش سهام را تا 315 پوند بالا بردند، یعنی افزایشی 8 درصدی در همان روز نخست و دوبرابری نسبت به ژانویه.
این تازه شروعش بود. سهام در 25 آوریل به 352 پوند و در 23 میبه 487 پوند رسید و این روال به همین شکل ادامه داشت.
بررسیهای سال بعد نشان داد که این رشد ناگهانی تأثیری مثبت داشته است: مدیران ارشد شرکت دریای جنوب از هیچ تلاشی دریغ نمیکردند تا سهام را به مردم تزریق کنند تا هزینۀ خریدها، بازخرید مخفیانۀ سهام، استفادۀ بیرویه از درآمدهای اولیه و خیلی موارد دیگر را دستوپا کنند.
این رشد ناگهانی ثروتی ظاهراً نامحدود فراهم میکرد. نویسندگان آن دوران این جنون را در نوشتههایشان ثبت کردهاند. در اوایل ماه می، از دنیل دفوی نویسنده میخوانیم که بهخاطر سروصدا و هیاهو، روز یکشنبه صدای موعظۀ کلیسا را نمیشنید. «در ایوان بودم که صدای بلند فریادی شنیدم ... اوضاع سهام چطور است؟ دیگری گفت: رشد که چه عرض کنم، پرواز میکند».
آیزاک نیوتن در ابتدا در برابر این وسوسه ایستادگی کرد و به همان سهامی که از قبل در شرکت دریای جنوب داشت اکتفا نمود، اما هیچیک از اوراق بهادار دولتیاش را، که ارزشی بالغ بر 19 هزار پوند داشتند، با سهام شرکت معاوضه نکرد.
سپس در پایان ماه آوریل، او هم مثل بعضی سرمایهگذاران محتاط دیگر بدین نتیجه رسید که شرکت دریای جنوب به او ثروتی کافی رسانده است.
آدلایزکو اخیراً مروری جامع از دادوستدهای نیوتن در بازار سهام در سال حباب منتشر کرد که نشان میدهد طی چند هفته، نیوتن تمام سهامش در شرکت دریای جنوب را با قیمتهایی که بین 400 تا 500 پوند بود فروخت و نقد کرد. کارش که تمام شد، سودی به دست آورد که آدلایزکو آن را بالغ بر 20 هزار پوند برآورد میکند، یعنی برابر با حقوق 200 سال در شغل سابقش که تدریس در دانشگاه کمبریج بود.
در آن روزهایی که نیوتن سهام خود را میفروخت، سهام شرکت دریای جنوب از 350 پوند به 595 پوند رسید. درتاریخ 1 ژوئن، رشد ارزش سهام شرکت از این هم بیشتر شد. کارگزاران رقم 720 پوند را برای سهام گزارش دادند که پنج روز بعد به 770 پوند رسید.
در اواسط ژوئن، نیوتن دیگر نمیتوانست تحمل کند که با فروش زودهنگام سهامش، چه پولی را «از دست داده» است و چنین بود که دوباره شروع به خرید سهام کرد.
تا اواسط آگوست، 700 الی 1000 پوند بابت هر سهم میپرداخت، یعنی بیش از دو برابر مبلغی که بهار همان سال بابت فروش سهامش دریافت کرده بود. تمام آن سودِ پیشین و بخش زیادی از مابقی ثروتش حالا بستگی به عملکرد سهام دریای جنوب در بازار داشت.
در طول تابستان، دادوستد سهام دامنۀ نسبتاً کمی داشت و از 800 پوند به حدود 900 پوند رسید. اما وقتی سرمایهگذاران اعتمادشان را از دست دادند، همهچیز سرعت گرفت.
در 31 آگوست، سهام دریای جنوب 810 پوند بود. یک هفته بعد این رقم به 700 پوند و در 14 سپتامبر به 570 پوند رسید. سقوط از آنجا به بعد شتاب گرفت. سهام شرکت در 1 اکتبر 290 پوند ارزش داشت (یعنی تمام سود سهام از ابتدای این طرح از بین رفت) و تا اوایل نوامبر به کمتر از 200 پوند نزول یافت.
زیان مالی نیوتن فاجعهبار بود، حدود 20 هزار پوند که به پول امروز حدود 4 میلیون دلار است و طبق حساب آدلایزکو، شاید حتی بیشتر هم باشد.
نیوتن این پیامد را هم فاجعهبار و هم مبهم میدانست. چطور ممکن بود چنین اندیشمندی بدین شکل شکست بخورد، درحالیکه برخی دیگر، که به اندازۀ او باهوش نبودند، خطر بزرگ بازار را در دوران اوجش تشخیص داده بودند؟ مثلاً یکی از اعضای مجلس به نام آرچیبالد هاچسن از همان ماه مارس جمعوتفریقی انجام داده بود تا نشان دهد که سهام دریای جنوب حتی در همان مراحل اولیۀ حباب هم قیمتی خطرناک و بسیار بیش از حد معقول دارد.
محاسباتی زیرکانه بود، اما برای نیوتن خیلی چیز ساده و پیشپاافتادهای به نظر رسید، چون مبتنی بر مفاهیمی بود که نیوتن چند دهه پیش یاد گرفته بود. با توجه به این سادگی و اینکه هاچسن آن را منتشر کرده بود تا همه ببینند، چرا به فکر نیوتون نرسید که ثروتش را نجات دهد؟
او برای خطایش توضیح سادهای داشت. در آن لحظۀ سرنوشتساز عقلش پریده بود. یا در اصل، عقل اطرافیانش پریده بود. خواهرزادهاش از او نقل میکند: «من میتوانم حرکت اجرام آسمانی را اندازهگیری کنم، اما جنون مردم را نه».
البته که این بهانهای بیش نبود. وقتی دنیا عقلستیز باشد، تقصیرات از گردن او ساقط میشود. اما حالا که سه قرن گذشته، آن توضیحات نمیتواند دلیلی بر توالی خاص تصمیمات نیوتن در بهار حباب باشد، چون هرکدام از تصمیماتش در زمان خود معقول به نظر میرسد.
دلیل حرکت اولش، یعنی تصمیم به فروش در ماه آوریل، کاملاً واضح است: به این نتیجه رسیده بود که به ثروت کافی رسیده و میخواست این سود را نقد کند. چند هفته بعد که به بازار برگشت هم با داستانی بههمیناندازه منسجم قابلتوجیه است.
همین تصمیم اساسی قبلاً برای صدها و چهبسا هزاران نفر کارساز شده بود، افرادی که بیش از یک بار به بازار سهام ورود و خروج کرده بودند. ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است. پس چرا برای نیوتن چنین نباشد؟
و واقعاً هم برایش چنین شد، تا اینکه ورق برگشت. آنچه تا سالها نیوتن را آزار داد و امروزه هنوز هم عجیب به نظر میرسد این است که تواناییاش در تحلیل بدون تعصب و غرض به دردش نخورد، آن هم درست در دورانی که بیش از همیشه به آن نیاز داشت. نیوتن کسی بود که لگاریتمها را تا 50 رقم اعشار محاسبه میکرد. اما در تب زمانه، نتوانسته بود جمعوتفریق سادهای انجام دهد.
این ضعف فردی نیوتن به یکی از ویژگیهای عمومی پولپرستان اشاره میکند. به بیان اَن مککنتس، مورخ اقتصاد، بحرانهای بازار پدیدههایی اجتماعیاند: عواطفی که انسانها احساس میکنند و به یکدیگر انتقال میدهند منجر به بروز تصمیماتی میشوند که ما در ذهن خود آنها را عینی و «عقلانی» جلوه میدهیم.
این موضوع 300 سال پیش در اولین فاجعۀ مالی چشمگیر در دنیای مدرن صحت داشت و امروزه نیز صحت دارد. پرسش اینجاست که آیا میتوان کاری انجام داد تا بهجز فاکتور فکر (که بیشک همۀ ما از این لحاظ از آیزاک نیوتن ضعیفتریم)، چارۀ دیگری اندیشیده شود؟ و اگر بتوان چنین کرد، آیا عملیاش خواهیم کرد؟
از سال 1721، رهبران جدید مجلس بریتانیا شروع به اجرای تمهیداتی کردند تا جلوی تکرار فاجعۀ سال پیش را بگیرند. در فجایع اقتصادی بعدی همچون رکود بزرگ نیز واکنش معمول همین بود. الگوی دیگری که همیشه تکرار شده این است که، با رنگباختن خاطرۀ سقوط پیشین، میگذاریم آن مقررات جدید اثر خود را از دست بدهند.
از سال 2017 به این سو، دولت ترامپ به شکلی نظاممند حتی جزئیترین تمهیدات صورتگرفته پس از رکود پیشین را نیز از میان برده است. چنین تغییراتی اگر پابرجا بمانند، هنگام بروز فاجعۀ مالی بعدی، آسیب بیشتری را به جا خواهند گذاشت.
حالا پس از گذشت سه قرن از زمانی که آیزاک نیوتن دار و ندارش را از دست داد، آخرین پیامش برای ما میتواند چنین باشد: شاید بتوان او و همتایانش را بهخاطر شکست در آن فاجعه بخشود، چرا که آن موقع اولین بار بود که رخ میداد، اما ما چنین عذر و بهانهای نداریم.
اطلاعات کتابشناختی:
Levenson, Thomas. Money for Nothing: The Scientists, Fraudsters, and Corrupt Politicians Who Reinvented Money, Panicked a. Nation, and Made the World Rich. Random House, 2020
پینوشتها:
• این مطلب را توماس لوِنسون نوشته است و در تاریخ 23 آگوست 2020 با عنوان «Investors Have Been Making the Same Mistake for 300 Years» در وبسایت آتلانتیک منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 2 مهر 1399 با عنوان «وقتی آیزاک نیوتون دار و ندارش را در بورس باخت» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• توماس لوِنسون (Thomas Levenson) نویسنده، مستندساز، موسیقیدان و استاد مطالعات رسانه و روزنامهنگاری علمی در دانشگاه امآیتی است. آخرین کتاب او پول مفت1 (Money for Nothing) نام دارد.
••• این مطلب برگرفته از کتاب جدید لونسون است به نام پول مفت: دانشمندان، شیادان و سیاستمداران فاسدی که معنای پول را دگرگون کردند، ملتی را به وحشت انداختند و دنیا را ثروتمند کردند.
[1]Money for Nothing