رکسانا خوشابی - کارشناس ارشد مشاوره بالینی
تحریریه زندگی آنلاین : افرادیکه درزندگی روزانهشان خوشحالترند،نسبت به کسانیکه احساسات مثبت کمتری دارند از مواد شیمیایی کلیدیتری برخوردارند.یعنی اینکه آدمهای خوشحالتر قلب و سیستم گردش خون سالمتری دارند ودرنتیجه احتمال ابتلای آنها به بیماریهایی مثل دیابت کمتر است. مطابق تحقیقات اخیر، شادی، ارتباط نزدیکی با میزان کورتیزول خون(هورمون استرس) دارد و خندیدن نقشی کلیدی در این رابطه بازی میکند. هر چه خوشحالتر باشیم، میزان کورتیزول کمتر و در نتیجه احتمال ابتلا به فشارخون نیزکمتر خواهد بود خلاقیت را با شادی تقویت کنید مطابق یافتههای جدید، خُلق ما بر نحوه پردازش اطلاعات تأثیرمیگذارد.
بیشتربخوانید:
داشتن خلق و خوی شاد میتواند ذهن را "آزاد" کند، توانایی فکرکردن خلاقانه را افزایش دهد و بنابراین در حل مسئله مؤثر باشد. بعلاوه، شاد بودن، میدان دیدفیزیکی ما را هم افزایش میدهد و البته همین میتواند دلیل پرت شدن حواس در انجام کارهایی مثل خواندن یک برگه یا محاسبه باشد. افرادی که روحیه بسیارخوبی دارند به اطرافشان زیادتوجه میکنند و در نتیجه به عواملی که باعث حواس پرتی میشودنیز توجه بیشتری دارند.در مقابل، خلقِ گرفته، باعث محدود کردن حوزه دید و در نتیجه تمرکز برچیزی میشود که فرد در آن مقطع نگرانش است.
کار بیشتر خوشحالی بیشتر
یک پروفسور دانشگاه کلرادو میگوید تجارب انسان بیش از داشتههای مادی او را خوشحال میکنند. وقتی انسان در جستجوی خوشبختی است، خوب زندگی کردن با بیشتر داشتن به دست نمیآید بلکه با انجام کار است که حاصل میشود.
طبق تحقیقات اخیر آنچه افراد را بیشتر خوشحال میکند تجارب غنی در زندگی است نه داشتنیها. تجربه، خوشحالی بیشتری به زندگی میآورد، زیرا بخش بامعناتری از هویت فرد را تشکیل میدهد، سهم بزرگتری در برقراری موفق روابط اجتماعی دارد و بعلاوه صحبت کردن از تجارب زندگی لذت بخش است. در حالیکه دارایی به کلی از هویت ما جداست. انسان تنها موجودی است که به آینده فکر میکند. بیشتر خوشحالی ما از فکرکردن به این به وجود میآید که چه چیزی خوشحالمان خواهد ساخت و طبق نظر محققان ظاهراً ما در این پیشفرضهای خود چندان مهارتی نداریم. مثلاً اکثر ما فکرمیکنیم تنوع، نمک زندگی است اما آزمایشات خلاف این را ثابت کردهاند. زیرا چیزهای جالب فقط همان بار اول، عالیاند و تکرار، هیجان آنها را از بین میبرد.
ژن خوشحالی
خوشبختی ارتباط ضعیفی با وقایع زندگی دارد.طبق گفته محققان، سطح خوشحالی فرد بیشتر با ساختار مغز تعیین میشود نه با وقایع خوب و بد. وقایع بد آدم را اذیت میکنندیا احساس بدی به وی میدهند اما به اندازهای که فکرمیکنیم بد نیستند و آنقدر که فکرمیکنیم ادامه پیدانمیکنند. خوشحالی، یک مسئله فردی است و درست مثل یک ترموستات در مغز ماست و یک حد پایین دارد که با ژنهای ما تعیین میشود. راز خوشحالی این است که فراتر از این حد برویم. طبق نظر بعضی محققان، با تغییر نوع روابط فردی، تغییرمحیط کار و داشتن کنترل در زندگی روزمره، میتوان خوشحالی را تقویت کرد.
بیشتر بخوانید:
شادی، در مسیر تحقق هدف!
به نظر شما آیا ممکن است موفقیت افسردگی بیاورد؟! عوامل زیادی هست که دست به دست هم میدهند و باعث میشوند افرادی مانند مدیران موفق دچار افسردگی شوند. دکتر استیون برگلاس میگوید: متاسفانه برای بعضی آدمها موفقیت پایان کار است. چون هنگامی که برای رسیدن به هدفی تلاش میکنیم، بدن پاسخهای شیمیایی تولید میکند که شادیآور است و ما را نسبت به رنج مقاوم میسازد. اما پس از رسیدن به هدف، دیگر از احساسی که در طول مسیر موفقیت با خود داشتیم خبری نیست. علاوه بر این، فرد پس از موفقیت، به هر چیزی به چشم «آنچه انجام شده» نگاه میکند نه «آنچه در حال انجام است». بعضی افراد برای ضربه روانی که در امتداد موفقیت میآید آماده نیستند آنها فقط وقتی در حال تلاشند، راضی و خوشحالند. بعلاوه آنها در خیال زندگی در جهانی هستند که کاملاً در کنترل خودشان است «اما همین که کارتان گسترش پیدا میکند ناچارید حسابدارها ، کارمندها و مدیرانی استخدام کنید و اوضاع از کنترل خارج میشود». قرار گرفتن در مرز نهایی موفقیت، وضعیت عاطفی مغز را از مثبت به منفی تغییر میدهد. ریل میگوید: «در این حالت زندگی دیگر براساس رسیدن به چیزی نیست بلکه حول محور از دست دادن میچرخد. مهم نیست چه چیزی باعث موفقیت شده، آنهایی که به قله میرسند با ترس از دست دادن آنچه بدست آوردهاند یعنی مقام و موقعیت، ثروت، شهرت زندگی میکنند.» در اوج بودن، فرد را محافظه کار و گریزان از ریسک میکند. خیلی آسانتر است که از پایین به بالا صعود کنیم تا اینکه در قله باقی بمانیم. فرد وارد حالت دفاعی میشود و احساس یأس میکند.
بیشتربخوانید:
کمبود هیجان، دشمن شادی!
مسئله دیگر این است که وقتی عزت نفس فرد براساس رسیدن به موفقیت پایهگذاری شده باشد پس از پایان همه تلاشها فرد احساس بیارزش بودن میکند. برای نمونه، بنیانگذار شرکت کداک، جرج ایستمن موفقیتی شگفتانگیز پیدا کرده بود اما با این وجود دست به خودکشی زد. او در یادداشت خودکشیاش نوشته بود «کار من انجام شده پس دیگر منتظر چه هستم»؟. احساس افسردگی اخطاری است که نشان میدهد فرد از لحاظ عزت نفس احساس رضایت نمیکند و لازم است راه بهتری برای تأمین و افزایش عزت نفس پیدا کند. اما بعضی افراد نسبت به علائم درد به موقع عکسالعمل نشان نمیدهند آنها تا جایی ادامه میدهند که دیگر از پا میافتند و وقتی به فکر چاره میافتند که اوضاع خیلی وخیم شده است. انسانهایی که به اوج میرسند تصور میکنند احساس افسردگیشان به خاطر کمی هیجان در زندگی است و چون قدرت و منابع زیادی در دست دارند برای رفع مشکل به کارهایی رو میآورند که آنها را برانگیخته کند. البته مناستترین راه،ساختن دوباره عزت نفس بر پایههایی ارزشمندتر است. درک معنای واقعی زنده بودن و تلاش، میتواند راهی برای جلوگیری از سقوط در افسردگی و به دست آوردن شادی بیشتر باشد.