فرادید؛ من اخیراً به یک آپارتمان در نیویورک نقل مکان کردهایم. در میان همهگیری جهانی تصمیم خیلی راحتی نبود. جابهجایی هرگز ساده نیست. انتخاب محله و تصمیمگیری بر اساس بودجهای که در اختیار دارید بسیار پراسترس است. اما در زمان همهگیری جابهجایی کار سختتری هم شده است. پرسشهای زیادی مطرح میشود: کدام شرکتهای باربری در دوران همهگیری بهتر عمل میکنند؟ اگر فاصلهگذاری اجتماعی طولانیتر شود آیا خانهام به اندازه کافی بزرگ خواهد بود؟ آیا اصلا ارزش دارد در چنین زمانی جابهجا شوم؟
به گزارش فرادید، بعد نوبت به تصمیمهای سرگرمکنندهتر میرسد. چه نوع مبلمانی تهیه کنم؟ آیا ارزش دارد برای گذران همهگیری یک مخلوطکن پیشرفته بخرم تا در خانه خمیرمایه درست کنم یا برای انجام این کار خیلی دیر شده است؟
این تصمیمها زندگی چند سال آینده من را شکل میدهند پس ضروری است که درست تصمیمگیری کنم. بااینحال همه میدانیم که تصمیمگیری میتواند فلجکننده باشد. ما برای گرفتن «تصمیم درست» به راحتی دچار استرس میشویم و در برخی موارد بهکل بیخیال تصمیمگیری میشویم و همه چیز را کنار میگذاریم.
فهم روشهای متفاوتی که افراد از طریق آن تصمیمگیری میکنند به شناسایی چشماندازهای مختلف کمک کرده است. مردم اغلب به یکی از دو گروه «راضیشوندگان» و «بیشینه خواهها» تعلق دارند. بیشینه خواه افرادی هستند که میخواهند مطمئن شوند از انتخاب خود بیشترین بهره را خواهند برد و راضیشوندگان آنهایی هستند که با رویکرد «این [انتخاب]به اندازه کافی خوب است» تصمیمگیری میکنند.
بیشینهخواهها: «عالیترین را انتخاب کن»
اگر شما در دسته بیشینهخواهها باشید، احتمالاً آنقدر گزینههایتان را ارزیابی میکنید تا بهترین گزینه را انتخاب کنید. البته این کار میتواند به نتایج عالی ختم شود. درواقع یک بیشینهخواه زمانی تصمیم میگیرد که آگاهیاش کامل است. تصمیمهای آنها روی کاغذ ممکن است منطقیترین و کارآمدترین تصمیمها به نظر برسد، هرچهباشد آنها زمان زیادی را صرف میکنند تا تمام امکانها و نتایج احتمالی را بررسی کنند.
اما نقصهایی هم وجود دارد. استفان پرستون، استاد روانشناسی در دانشگاه میشیگان، میگوید: «اینها افرادی هستند که معمولاً در تصمیمگیری مشکل دارند، زیرا سعی دارند که درستترین تصمیم ممکن را بگیرند.»
«آنها میخواهند نتیجه را به حداکثر برسانند، بنابراین زمان زیادی را صرف پردازش اطلاعات میکنند.» برای مثال، فکر کنید که میخواهید یک تلویزیون بخرید. اگر در گروه بیشینهخواه باشید، زمان زیادی را صرف میکنید تا 5مدل تلویزیون را ارزیابی کنید، زیرا شما میخواهید بالاترین منفعت را از تصمیم خود ببرید. آیا شما تلویزیونی را میخرید که بزرگترین صفحه نمایش را دارد یا ارزانترین را میخرید تا پول پسانداز کنید؟
سبک و سنگین کردن اطلاعات در ذهنتان که با هدف انتخاب «صحیحترین» گزینه صورت میگیرد، نهایتاً شما را در تصمیمگیری زمینگیر میکند و باعث میشود که احساس کنید به قدر کافی اطلاعات ندارید تا بهترین تصمیم را بگیرد و شاید هرگز تصمیمگیری نکنید.
حتی وقتی بیشینهخواهها بالآخره تصمیمگیری میکنند، ذهنشان به آنها احساس پشیمانی از تصمیمگیری میدهد. سالی میتلیس، استاد رهبری و رفتار سازمانی در دانشکده بازرگانی دانشگاه آکسفورد، میگوید: «فرایند پردازش کامل اطلاعات و انتخاب یک گزینه بعد از جستجو در میان گزینههای مختلف، نهتنها بسیار وقتگیر است بلکه با احساس پشیمانیِ بعدازتصمیم و افکار جعلی مرتبط است.»
«فرد از خودش میپرسد اگر گزینه دیگر را انتخاب کرده بودم بهتر نبود؟»
این یعنی وقتی بالاخره آن تلویزیون را میخرید و درحالیکه جلویش نشستهاید و دارید برنامه تماشا میکنید، نشخوار ذهن آغاز میشود: «من این روزها خیلی وقتم را در خانه میگذرانم. نباید یک تلویزیون با صفحه بزرگتر و گرانتر میخریدم؟» در حقیقت بسیاری از مطالعات نشان میدهند که بیشینهخواهها بیشتر احتمال دارد که دچار افسردگی و کمالطلبی افراطی شوند و بیشتر مستعد احساس پشیمانی و خودسرزنشی هستند.
راضیشوندگان: «به قدر کافی خوب است»
در انتهای این طیف، راضیشوندگان را داریم: افرادی که ترجیح میدهند خیلی سریع تصمیمگیری کنند. آنها به جای اتخاذ «بهترین» گزینه، گزینه قابلقبول را برمیگزینند. راضیشوندگان از آنچه کفایت میکند، احساس رضایت دارند. روانشناس آمریکایی، هربرت سیمون، نخستینبار در دهه 1950 این گروه را معرفی و نامی برای آنها ابداع کرد.
پرستون میگوید: «در قطب مخالف بیشینهخواه، راضیشونده قرار میگیرد. او فردی است که تشخیص میدهد همیشه محدودیتها و قیدهایی وجود دارد و شما اولاً نمیتوانید همه این محدودیتها را حل کند و ثانیاً نمیتوانید آنها را در کوتاهترین زمان حل کنید.» «بنابراین "بهقدر کافی خوب است" ویژگیِ تصمیمگیری راضیشوندگان است.»
راضیشوندگان برخلاف بیشینهخواهها نیازی به گزینهها و اطلاعات زیاد ندارند. آنها همچنین کمتر از بیشینهخواهها به منابع بیرونی متکی هستند که یعنی کمتر احتمال دارد که نظرات کاربران آنلاین را بخوانند و تا میتوانند برای تصمیمگیری اطلاعات جمعآوری کنند. آنها سریعتر تصمیمگیری میکنند، گزینههای کمتری را سبکوسنگین میکنند و با غریزه خود پیش میروند.
![بهترین روش تصمیمگیری کدام است؟ چگونه انتخاب کنیم](/files/fa/news/1400/2/6/380339_415.jpg)
الن پیترز، مدیر مرکز تحقیقات علوم ارتباطات در دانشگاه اورگون، میگوید: «برای مثال من در رستوران هرگز فهرست غذا را کامل نمیخوانم. من به اطراف نگاه میکنم تا ببینم که دیگران چه چیزی سفارش دادهاند. من گوش میدهم تا ببینم میزهای نزدیکم چه چیزهایی را سفارش میدهند. بعد از میان آن غذاها و پیشغذاها یکی را انتخاب میکنم. من راضی هستم و همیشه هم شام مطلوبی میخورم.»
اشکال کار اینجاست که ممکن است راضیشوندگان در تصمیمگیری سریع عمل کنند، اما لزوماً «بهترین» گزینهای که عالیترین فایده را برایشان داشته باشد، اتخاذ نمیکنند. برای مثال، مطالعهای که در سال 2006 انجام شد نشان داد که دانشجویان فارغالتحصیل دانشگاه با گرایش زیاد به سمت بیشینهخواهی شغلهایی را پیدا کرده بودند که حقوق اولیهاش 20درصد بالاتر از حقوق شغلهایی بود که راضیشوندگان پیدا کرده بودند. (البته بیشینهخواهها همچنان از تصمیم خود راضی نبودند).
کدام بهتر است؟
بری شوآتز، استاد بازنشسته روانشناسی در کالج اسوارتون در پنسیلوانیا میگوید: «یک قانون کلی هست که میگوید بیشینهخواهها بهترین تصمیم را میگیرند، اما بدترین احساس را دارند. برای مثال، بیشینهخواهها شغلهای بهتری انتخاب میکنند، اما کمتر از سایرین راضی هستند.
«پس سوال مهمتری که باید مطرح کنید آن است که آیا نتیجه ذهنی نتیجهگیری برایتان مهم است یا نتیجه عینی؟» نکته دیگری که باید به آن توجه کنید آن است که درست مانند برونگرایی و درونگرایی، اکثریت مردم بین این دو نوع قرار میگیرند. این خوب است، زیرا بهترین شیوه تصمیمگیری با ترکیب گرایشهای بیشینهخواه و راضیشونده به دست میآید.
پرستون میگوید: «در نظریه، بهترین ترکیب آن است که اغلب به شیوه راضیشوندهها تصمیمگیری کنید و زمانیکه خطرپذیری بسیار بالاست، به روش بیشینهخواهها گزینهها را پردازش کنید. به بیان دیگر در زمانهای حیاتی همه ابعاد مسئله و تمام راههایی که ممکن است تصمیم روی زندگی شما اثر داشته باشد را بررسی کنید. اما بعد از آنکه به دقت تصمیم گرفتید، باید دوباره مثل یک راضیشونده فکر کنید، زیرا درغیراینصورت هنوز از تصمیم خود، هر چند که خوب باشد، ناخشنود خواهید بود.»
پترز با این ایده موافق است. او میگوید: «در هنگام تصمیمگیریهایی مهم مثل خرید خانه یا انتخاب شغل بهتر است که مانند یک بیشینهخواه فکر کنید. برای تصمیمهایی که مهم نیستند مثل اینکه صبحانه چه بخورم و کافیشاپ کجا بروم، بهتر است که مانند یک راضیشونده سریع تصمیمگیری کنید.»
شوآرتز میگوید: «فکر میکنم توصیه عمومی میتواند این باشد که از تصمیمهای تکانشی پرهیز کنید و این احساس که نیاز دارید تمام ابعاد یک گزینه را بررسی کنید را هم از خودتان دور کنید.»
«ارسطو درباره «میانگین طلایی» نوشته است. در مورد تصمیمگیری میانگین طلایی مقدار مناسب فکر کردن است. افرادی که تکانشی تصمیم میگیرند باید این مقدار را کم کنند و افرادی که خیلی متهبهخشخاش میگذارند نیز باید این وسواس را کم کنند. البته که در حرف ساده است.»
اما روشهایی وجود دارد: اگر حس میکنید که خیلی بیشینه خواه هستید، تلاش کنید تا برخی از گزینهها را حذف کنید. اگر زیادازحد راضیشونده هستید، زمان بیشتری برای تصمیمگیری صرف کنید و فواید و ضررهای همه نتایج ممکن را بررسی کنید.
برای خود من خرید خانه یک تصمیم با خطرپذیری بالا بود و برای انتخاب همسایگی وقت زیادی را صرف کردم، اما خرید مخلوطکن و تلویزیون تصمیمهایی هستند که میتوانم سادهتر آنها را بگیرم.
منبع: The BBC World
نویسنده: Bryan Lufkin
ترجمه: سایت فرادید