واکاوی ادبی، تاریخی، دینی در برخی اخبار زندگی حضرت سکینه سلام الله علیها با رویکردی تحلیلی و ناقدانه

در طول تاریخ تحریف های فراوانی دربارۀ بسیاری از حقایق، به ویژه حقایق اهل بیت عصمت و طهارت صورت گرفته که برخی از آنها ناخواسته و غیرعمدی بوده و صرفاً در اثر بی اطلاعی به وقوع پیوسته و برخی دیگر کاملاً از روی عمد و با اهداف از پیش تعیین شده، انجام گرفته است

واکاوی ادبی، تاریخی، دینی در برخی اخبار زندگی حضرت سکینه سلام الله علیها با رویکردی تحلیلی و ناقدانه

1. مقدمه

در طول تاریخ تحریف های فراوانی دربارۀ بسیاری از حقایق، به ویژه حقایق اهل بیت عصمت و طهارت صورت گرفته که برخی از آنها ناخواسته و غیرعمدی بوده و صرفاً در اثر بی اطلاعی به وقوع پیوسته و برخی دیگر کاملاً از روی عمد و با اهداف از پیش تعیین شده، انجام گرفته است. تحریف حقیقت به هر طریقی که پدید آمده و بر اذهان مردم نشسته، یا در لابه لای کتاب ها مسطور شده باشد گناهی نا بخشودنی محسوب می شود؛ زیرا انسان های ناآگاه فراوانی را ناخواسته به بیراهه می کشاند و نسل های آینده را نیز در جهل مرکب فرو می برد و به اهداف شیطانی که همانا «یخرجونهم من النور إلی الظلمات» (بقره/257) است جامۀ عمل می پوشاند. در این راستا افرادی نیز وجود دارند که تلاش می کنند تا با پژوهش های دقیق و علمی و ارائه چهرۀ واقعی حق، جلو انحرافات فکری و عقیدتی انسان ها را بگیرند و ناراستی های پدید آمده را اصلاح کنند و به تعبیر قرآن «یخرجهم من الظلمات إلی النور» (بقره/257) را به اذن خداوند تبارک و تعالی تحقق بخشند.

یکی از شخصیت هایی که تاریخ در باره او ظلمی فراوان روا داشته، حضرت سکینه سلام الله علیها دختر امام حسین(ع) است. او که نامش به عنوان دختر امام حسین(ع) در کتاب های تاریخی و مذهبی و به عنوان ناقد و ادیب در کتاب های ادبی ذکر شده، ابهامات زیادی در مورد زندگی اش وجود دارد و مورد نسبت های ناروایی نیز واقع گردیده است.

سکینه دختری زیبا، باهوش، صریح اللهجه، دارای ذوق لطیف شعری و مهر و عاطفۀ فراوان است که از کودکی مورد توجه ویژۀ امام حسین(ع) و در پرتو عنایات، الطاف و محبت های ایشان بود تا جائی که امام حسین(ع) او را «خیرة النساء» (مناقب: ج 4، ص 109) و بهترین بانو می خواند. او همچنین یکی از برگزیدگان الهی برای شرکت در سفر مقدس عاشورایی است که علی رغم صغر سن، نقش مهمی را در آنجا ایفا می نماید و مسئولیتی بزرگ را بر عهده می گیرد و آثاری ارزشمند در این سفر از خود به جا می گذارد.

با همه اینها گاهی تاریخ چهره ای کاملاً مغایر با شخصیت اصیل خاندان حسینی را از او ارائه می دهد که با ویژگی های روحی و شخصیتی حضرت سکینه فاصله ای فراوان دارد و کاملاً روشن است که این گونه مطالب حکایت از ناآگاهی یا کینه توزی برخی از نویسندگان نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دارد؛ کینه هایی که آثارش را در جای جای زندگی حضرت سکینه، حتی در نامش به جای گذاشته و نه تنها در آن عصر، که عصرها را در نوردیده و امروزه با همان رنگ های برتافتۀ دشمنان به دست ما رسیده است. در باره حضرت سکینه گذشته از مطالب پراکنده ای که در کتابهای تاریخی و ادبی و همچنین کتابهای تراجم وجود دارد، کتابها و مقالاتی چند به رشته تحریر آمده است که در هیچ یک از این نوشته ها به صورت مستقل به سؤالات پرداخته نشده و در صورت طرح آن، یافته هایی از قبیل نتایج این پژوهش به دست نیامده است.

این مقاله تلاش می کند تا روایاتی را که در رابطه با حضرت سکینه آمده، مورد بررسی دقیق قرار دهد و ابهامات یا تحریف هایی را که در لا به لای کتابهای تاریخی و ادبی در بارۀ ایشان وجود دارد، برطرف کند. در این رابطه سه موضوع زیر مدّ نظر نویسنده بوده است:

* ابتدا به سؤالاتی در مورد نسب و خاندان حضرت سکینه پرداخته و در این راستا به خطای دائرة المعارف بزرگ اسلامی پی برده و به اصلاح آن همت گماشته است.

* نام و لقب ایشان را تحت عنوان سَکینه یا سکَینه مورد تحلیل و نقد لغوی قرار داده و به پاسخی منطقی دست یافته است.

* سن ایشان در واقعۀ کربلا یکی از مهم ترین اموری است که علی رغم اختلافات فراوان، به پاسخی قطعی و مستند در این مقاله دست یافته است.

2. نسب و خاندان حضرت سکینه و رفع خطای دائرة المعارف اسلامی

شرف، شخصیت، مقام والا و غیر قابل وصف پدر و اجداد پدری حضرت سکینه بر کسی پوشیده نیست. او دختر امام حسین، سبط رسول گرامی اسلام و از خاندانی است که مهد رسالت، ارکان ولایت، منبع وحی، معدن علم، اصول و ریشه های تقوی در جهان هستی به شمار می روند. آنان یگانه برگزیده های الهی در عالم خلقت، و هدف آفرینش اند که از اصلاب شامخه و ارحام مطهره پدید آمدند و با عبور از دوران جاهلیت، کوچکترین آلودگی دامانشان را نیالود. از ابتدای خلقت راهنمایی بشریت به سوی خالق و پدید آورنده جهان هستی و نجات انسانها از ظلمات جهالت و نادانی به سوی نور حقیقت و روشنایی علم را بر عهده گرفتند و در عالم آخرت شفیع مؤمنان به سوی بهشت ابدی خواهند بود.

اما مادر ایشان، رباب دختر امرؤالقیس بن عدی بن اوس است. امرؤالقیس بزرگ خاندان بنی کلب و بر آئین مسیحیت بود. در زمان خلافت عمر به مدینه آمد و اسلام آورد و فرماندهی قوم قضاعه و کلب را در شام عهده دار شد. (بلاذری، انساب الأشراف:2/194)

امرؤالقیس جد مادری حضرت سکینه، در زمان خلافت عمر اسلام آورد و خلیفۀ وقت او را بدون آنکه رکعتی نماز خوانده باشد، حکومت و ولایت داد. بلاذری از اعلام قرن سوم هجری خبری از عوف بن خارجه مرّی آورده که ترجمه آن چنین است: «ما در نزد عمر بودیم که امرؤالقیس بن عدی بن أوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب کلبی وارد شد. او در برابر عمر ایستاد و گفت: ای امیرمؤمنان من اسلام را دوست دارم، آن را برایم شرح بده. عمر گفت: تو کیستی؟ گفت: من امرؤالقیس بن عدی بن اوس علیمی از کلب هستم. عمر پرسید: آیا او را می شناسید؟ گفتند: آری، او همان است که بر بکربن وائل حمله کرد و دعاءبن عمرو را به اسیری گرفت. آنگاه عمر اسلام را بر او عرضه کرد و او را به فرماندهی قوم قضاعه برگزید. تا آن زمان دیده نشده بود مردی که هنوز رکعتی نماز به جای نیاورده است فرماندهی لشکری از مسلمانان را عهده دار شده باشد- امرؤالقیس در حالی از خدمت خلیفه بیرون می آمد که پرچم به دست گرفته بود و باد آن را به این طرف و آن طرف حرکت می داد- آنگاه علی(ع) دست بر شانه های او گذاشت و فرمود: عمو جان! من علی بن أبی طالب پسرعموی پیامبرم و این دو فرزندم حسن و حسین فرزندان حضرت زهرا دختر رسول خدایند. من مصاهرت با تو را برای خود و فرزندانم دوست می دارم. امرؤالقیس گفت: عالی است، بر روی چشم و چه کرامتی بهتر از این؟ من دخترم محیّا را به شما و دخترم زینب را به حسن و دخترم رباب را به حسین(ع) می دهم...» (انساب الأشراف، 2/ 194)

اصفهانی نیز همین خبر را از عوف بن خارجه مرّی با اختلافی اندک در أغانی خود آورده است (16/ 361). أما دائرة المعارف بزرگ اسلامی (10/ 212) می نویسد: «دو امرؤالقیس دیگر می شناسیم که اخبار آنها در هم خلط شده است. طبری از مردی به نام امرؤالقیس بن اصبغ نام می برد که بر قضاعه یا قضاعه و کلب از جانب پیامبر اکرم امارت یافت. هنگام رحلت پیامبر گروهی از کلبیان مرتد شدند، أما امرؤالقیس بر اسلام باقی ماند. ابن اثیر در پایان روایت خود می افزاید: «ابوبکر به او که جد سکینه دختر امام حسین(ع) بود نامه فرستاد ». در همین جاست که دو شخصیت در هم می آمیزند؛ زیرا آن که نیای حضرت سکینه خوانده شده است، امرؤالقیس فرزند عدی بود. او در روایات متعدد دیگر مردی نصرانی و با شوکت جلوه می کند که نزد عمر آمد و اسلام آورد. در همان مجلس نیز امام علی(ع) دختر او رباب را برای امام حسین(ع) خواستگاری کرد. به همین مناسبت، بسیاری از منابع با اشاره به فضائل رباب دو بیتی را که حضرت امام حسین(ع) در محبت خود به سکینه و رباب سروده اند، نقل می کنند. (ابوالفرج 14/ 163-164؛ صفدی 9/ 383؛ ابن حجر 3/ 113) این امرؤالقیس پیش از آنکه اسلام آورد، چندی اسیر بنی شیبان شد و در آنجا شجاعتی از خود بروز داد و دو بیت نیز سرود که در غالب منابع تکرار شده است. (آمدی، 8-9، نیز نک سندوبی، 355-357) سندوبی (ص 355) برخلاف نظر سیوطی (2/ 456)، این دو تن را یکی پنداشته و از آن یک امرؤالقیس بن عدی معروف به اصبغ کلبی ساخته است. اما این هر دو تن، از نظر مرتضی عسکری دو شخصیت مجهول بیش نیستند که تاریخ سازان مغرض - به خصوص سیف بن عمر که منبع اصلی مورخان بزرگی چون طبری بوده است - از خود بر ساخته اند تا سیر تاریخ اسلام را بر حسب اهداف خویش تحریف کنند. اخبار مربوط به اصبغ در واقع از قرن 4 پدیدار می گردند و طی زمان، وسعت می گیرند. حال آنکه روایت در اصل بسیار کوتاه بوده که آن را هم سیف جعل کرده بوده است (3/ 195-204، 4/ 23 -24، 28 و 29)».

تا اینجا متن دائرة المعارف بزرگ اسلامی بود. همان طور که مشاهده شد این کتاب ادعای جعلی بودن دو شخصیت یعنی امرؤالقیس بن عدی و امرؤالقیس بن اصبغ را به علامه مرتضی عسکری نسبت داده است. در حالی که مرتضی عسکری هر دو را جعلی نمی داند؛ بلکه فقط امرؤ القیس بن اصبغ را ساختۀ دست یوسف بن عمر معرفی می کند؛ زیرا عسکری نه نام امرؤالقیس بن عدی را در بین صد و پنجاه صحابی ساختگی ذکر کرده و نه در جای دیگری به این امر تصریح نموده است؛ بلکه در جلد سوم کتابش در صفحات 203 تا 210 به تحلیل مطالبی در رابطه با امرؤالقیس در منابع تاریخی پرداخته و معتقد است که همان امرؤالقیس فرزند اصبغ را سیف بن عمر ساخته و پرداخته و در کتاب «فتوح» آورده و تاریخ نگارانی چون ابن عبد البر و ابن اثیر و ذهبی و ابن حجر را به اشتباه و انحراف کشانده است. عسکری تحت عنوان جایگزینی امرؤالقیس اصبغ، به جای امرؤالقیس عدی چنین می گوید:

دوم اینکه سیف، امرؤالقیس مخلوق خود را فرزند اصبغ معرفی کرده و این اصبغ همنام با اصبغ کلبی است که بزرگ و رئیس خاندانش در دومة الجندل بوده، و رسول خدا عبدالرحمن عوف را به همراهی گروهی از سربازان اسلام نزد او فرستاده است. در این تماس، عبدالرحمان، (تماضر) دختر اصبغ را به زنی گرفته و پسرش ابوسلمه از او به دنیا آمده است. ابن عبدالبر از این همنامی در نام اصبغ دستخوش اشتباه شده و چنین گمان کرده است که اصبغی را که سیف نام برده باید همان بزرگ خانوادۀ کلبی در دومة الجندل باشد واز همین جا چنین برداشت نموده که همین امرؤالقیس سیف، برادر تماضر، و دائی ابوسلمه فرزند عبدالرحمن عوف می باشد. در صورتی که هیچکس نگفته پدر تماضر را پسری به نام امرؤالقیس بوده است. همچنین ابن عبدالبر از این نکته غافل بوده که سیف بن عمر سازنده همین امرؤالقیس، قهرمان داستان خود را جد سکینه دختر امام حسین(ع) آفریده است. در حالی که امرؤالقیسی که جد مادری حضرت سکینه دختر امام حسین(ع) می باشد، فرزند عدی است نه اصبغ. نیز همین امرؤالقیس بن عدی هم در زمان خلافت عمر و به دست او اسلام آورده است، نه در زمان حیات رسول خدا و به هیچ روی کارگزار آن حضرت نبوده است. بنابراین، امرؤالقیسی که سیف آفریده است نه فرزند اصبغ، رئیس و بزرگ خاندانش در دومة الجندل بوده و نه جد سکینه؛ بلکه تنها اسمی بوده است در ردیف دیگر اسم هایی که شخص سیف برای اجرای افکار و مقاصدش آفریده و در افسانه های خود نقشی به آنها واگذار کرده است تا به سادگی بتواند تاریخ اسلام را به ابتذال کشد و محققین را دچار تحیّر و سرگردانی کند. آری، سیف از این دست خلق و آفرینش، با خلق دو قهرمان همنام با چهره های واقعی و حقیقی تاریخ، توانسته است دانشمندان را دچار تحیر و سرگردانی کند و در این راه سخت موفق و پیروز باشد» (صد و پنجاه صحابی: ج 3/ ص 204)

با توجه به مطالب بالا که نظر صریح مرتضی عسکری است؛ روشن می شود که دو قهرمان ساختگی وجود دارد به نام امرؤالقیس و پدرش اصبغ، و دو شخصیت واقعی و حقیقی که یکی امرؤالقیس بن عدی جد مادری حضرت سکینه است و در زمان خلیفه دوم اسلام آورده، دیگری اصبغ کلبی است که در زمان رسول خدا رئیس خاندانش در دومة الجندل بوده و رسول خدا عبدالرحمن عوف را به همراهی گروهی از سربازان اسلام نزد او فرستاده است. پس به ناچار باید بگوییم که نویسندگان محترم دائرة المعارف بزرگ اسلامی در فهم مطالب مرتضی عسکری به اشتباه افتاده و تصور کرده اند که امرؤالقیس بن عدی یک شخصیت ساختگی است.

امرؤالقیس جد مادری حضرت سکینه سلام الله علیها شخصیتی برجسته و همچنین دارای هیبت، جلال و شکوه خاصی بود. تا جائی که به محض اسلام آوردن مورد وثوق و اعتماد خلیفه قرار می گیرد و بدون اینکه حتی رکعتی نماز گزارده باشد به فرماندهی قوم قضاعه انتخاب می شود و پرچم اسلام را به دست می گیرد. بالاتر از همۀ این فضیلت ها همین بس که علی(ع) او را به مصاهرت خود و بهترین فرزندانش برمی گزیند؛ بنابر این حضرت سکینه از نسبی بسیار غنی و خاندانی بس ارزشمند برخوردار بود که از یک طرف به رسول خدا و علی مرتضی و زهرای اطهر و امام حسین(ع) منتسب می شود و از سوی دیگر به امرؤالقیس بن عدی بزرگ خاندان قضاعه؛ مردی که باشکوه و عظمت کم نظیرش نظر امام متقین را به خود جلب، و افتخار پدر زن بودن برای سه امام همام را از آن خود می کند.

3. تاریخ ولادت و نقد صاحب نظران

تاریخ ولادت حضرت سکینه سلام الله علیها در کتاب های تاریخی و روایی نیامده و سنّ دقیق ایشان معلوم نیست. طبری وفات حضرت سکینه را در حوادث سال 117 ه.ق آورده است. ابن خلکان نیز در همان سال 117 را ذکر کرده است. (وفیات الاعیان ج 2 ص 396)

عایشه عبدالرحمن برای کشف تاریخ ولادت حضرت سکینه از سنّ تقریبی ایشان که هنگام مرگ، هفتاد ذکر شده کمک می گیرد تا اثبات کند که تولد او در سال 47 ه.ق رخ داده است. با این حساب حضرت سکینه در حادثه کربلا دقیقاً چهارده ساله بودند. شاید سلیمان سلیم بوّاب هم که در کتاب تاریخ تولد حضرت سکینه را بدون ذکر منبعی سال 47ه.ق دانسته (مئة اوائل من النساء/299) از همین محاسبات استفاده کرده باشد؛ هرچند به نظر می آید چنین محاسبه ای با توجه به روایت های دیگر چندان دقیق نباشد؛ زیرا اولاً: به فرض اینکه در بعضی کتب سیر و تاریخ، سن ایشان هفتاد ذکر شده باشد، باید بدانیم که این عدد، سن تقریبی ایشان است نه تحقیقی؛ و إلا تاریخ ولادت ایشان مجهول نمی ماند. ثانیاً: منابع دیگری وجود دارند که وفات حضرت سکینه را در سال 126ه.ق دانسته اند و دائرة المعارف تشیع در ماده سکینه به آن تصریح کرده است. که در این صورت باید تاریخ تولد ایشان سال 56 هجری قمری باشد. ثالثاً: حکیمی سن حضرت سکینه را هنگام وفات 75 و در سال 117 نوشته و سن شریف ایشان را در کربلا نوزده سال رقم زده است. (اعیان النساء /222) رابعاً: سلیمان سلیم بوّاب عمر ایشان را هنگام وفات 80 سال دانسته است. خامساً: برخی از تاریخ ها امثال طبری و ابن أثیر، او را به هنگام شهادت پدرش دخترکی کوچک دانسته و گفته اند: «کانت فتاةً صغیرةً عندما مات أبوها».

اگر عمر ایشان بر اساس سال 126 و در 70 سالگی محاسبه گردد در کربلا فقط پنج سال می توانسته داشته باشد، و اگر بر اساس سال 117 محاسبه گردد و هشتاد سال زیسته باشد در کربلا بانویی 24 ساله بوده است. فاصله بین 5 تا 24 فاصله ای بسیار زیاد و غیرمعقول است. از این رو، با این تاریخ های تقریبی و بسیار متفاوت هرگز نمی توان به نتیجه ای درست دست یافت.

عایشه عبدالرحمن گذشته از محاسبات فوق، دلیل دیگری هم ارائه داده و به آن روایتی استناد کرده است که جریان خواستگاری پسر امام حسن(ع)را مطرح می کند و می گوید: «پسر امام حسن(ع) از امام حسین(ع)خواستگاری کرد و امام حسین(ع) فاطمه را که بزرگتر بود برای او انتخاب نمود » عایشه عبدالرحمن به همین روایت استناد کرده، می گوید: «پس معلوم می شود که سکینه به سن ازدواج رسیده بود.» (سیده سکینه /28)

البته ما این روایت را رد نمی کنیم ولی واقعاً نمی دانیم از تاریخ خواستگاری تا واقعه کربلا چه قدر فاصله بوده است. گذشته از این، سنّ ازدواج در بین عرب ها حدود نُه سال بوده و خواستگاری قبل از نه سالگی هم؛ به خصوص در بین فامیل، عادی بوده است. به هر حال، با این استدلال ها نمی توان سنّ چهارده سالگی را در کربلا برای حضرت سکینه ثابت کرد.

با توجه به مطالب بالا به نظر می رسد این استدلالها ناقص بوده و در هیچیک از آنها امکان دستیابی به دلایل متقن و قطعی که بتواند سن حضرت سکینه را به طور دقیق معین کند، وجود ندارد. ما در اینجا برای رسیدن به نتیجه ای بهتر، داده های تاریخی دیگر را از نظر می گذرانیم و روشی دیگر را برای به دست آوردن تاریخ تولد تقریبی ایشان در پیش می گیریم؛ لذا با در نظر گرفتن برخی معلوم های تاریخی که تقریبا در همه تاریخ ها ذکر شده و می توان جزو مسلّمات به حساب آورد، پژوهش خود را آغاز می کنیم تا با تمرکز بر معلوم های معادله بتوانیم مجهول آن را بیابیم و به پاسخ پرسش خود برسیم. از این رو ابتدا معلوم های این معادله را می نویسیم که عبارتند از:

1. می دانیم که فاطمه دختر امام حسین(ع) بزرگتر از سکینه بود (طبری ج 5/ 464) این مطلبی است که تاریخ نویسان دیگر نیز به آن اشاره کرده اند.

2. مادر فاطمه بنت الحسین، «أم اسحاق» دختر طلحة بن عبیدالله تیمی است.

3. ام اسحاق که بانویی زیبا و با وقار از قبیله تیم بود، نامش در شمار همسران امام حسن(ع) آمده، و از ایشان نیز دارای فرزندانی از جمله «طلحة» بوده است. او پس از شهادت امام حسن(ع) طبق وصیت ایشان با امام حسین(ع) ازدواج کرده است. حکیمی در اخبار فاطمه بنت الحسین(ع) می گوید: «مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله تیمی بود. او همسر امام حسن(ع) بود که پسری به نام طلحه را برای او به دنیا آورد. سپس امام حسین(ع) بنا بر وصیت امام حسن(ع) با او ازدواج کرد. ام اسحاق فاطمه را به دنیا آورد. حسن مثنی پسر امام حسن(ع) با او ازدواج کرد. او سپس به نقل از اسعاف الراغبین چنین می گوید: حسن مثنی پسر امام حسن(ع) خدمت عمویش رسید و یکی از دخترانش، فاطمه و سکینه را خواستگاری کرد. ابوعبدالله(ع) فرمود: من فاطمه را برای تو انتخاب می کنم. او شبیه ترین شخص به مادرم فاطمه است و در امور دین هم چنان است که قیام لیل دارد و صیام نهار، و در زیبایی شبیه حورالعین است. اما سکینه دختری است که مستغرق در خداست و صلاحیت برقراری ارتباط با مرد را ندارد.» (اعیان النساء/503)

4. شهادت امام حسن(ع) در آخر ماه صفر سال 50 و یا 49 ه. ق رخ داده و حادثۀ کربلا در محرم سال 61 هجری و دقیقاً یازده یا دوازده سال بعد از شهادت امام حسن(ع) به وقوع پیوسته است.

5. حداقل فاصلۀ زمانی بین شهادت امام حسن(ع) و ازدواج ام اسحاق با امام حسین(ع) فقط می تواند چهار ماه و ده روز باشد که مدت عدّۀ اوست.

6. دورۀ بارداری غالباً نه ماه است.

با توجه به این معلوم ها می توان گفت اگر مدت عدّه امّ اسحاق، یعنی چهار ماه و ده روز را در نظر بگیریم و با سنوات دورۀ بارداری ایشان جمع کنیم، سیزده ماه و ده روز می شود. این در صورتی است که امّ اسحاق بلافاصله بعد از مدت عدّۀ خود با امام حسین(ع) ازدواج کرده و بلافاصله فاطمه را باردار شده باشد؛ ولی اگر بعد از مدت عده هم زمانی بیوه مانده باشد (همانطور که عایشه عبدالرحمن می گوید) و یا باردار شدن او به تأخیر افتاده باشد، یقیناً مدت سیزده ماه و ده روز افزایش خواهد یافت.

حال اگر فاصلۀ بین شهادت امام حسن(ع) و شهادت امام حسین(ع) را که یازده یا دوازده سال است، در نظر بگیریم، آنگاه زمان عدۀ ام اسحاق را با زمان دورۀ بارداری ایشان که در مجموع، سیزده ماه و ده روز است، از آن کم کنیم بیشترین سن فاطمه دختر امام حسین(ع) به دست می آید. با این حساب حضرت فاطمه بنت الحسین(ع) در واقعۀ عاشورا باید کمتر از ده یا کمتر از یازده سال داشته باشد، یعنی سنّ او نُه سال و اندی و یا ده سال و اندی می تواند باشد، و اصلاً بیشتر از این امکان ندارد؛ در حالی که امکان کمتر از این وجود دارد. براین اساس و با توجه به اینکه حضرت سکینه کوچکتر از حضرت فاطمه صغری بوده است، به فرض این که یک سال کوچکتر باشد، بیشترین عمر حضرت سکینه در کربلا حوالی نه سال و اندی یا هشت سال و اندی - تخمین زده می شود؛ ولی اگر تفاوت سنی این دو خواهر بیشتر از یک سال و در حدی باشد که نامزدی را برای بزرگتر ممکن و برای کوچکتر غیرممکن می کند، باید گفت که عمر حضرت سکینه در واقعۀ عاشورا کمتر از هشت سال هم بوده است. با این محاسبات سخن دکتر عایشه عبدالرحمن که حضرت سکینه را در کربلا چهارده ساله و همنیطور سخن محمدرضا حکیمی که او را نوزده ساله می داند، قطعاً مردود خواهد بود. عجیب است که حکیمی خودش جریان ازدواج ام اسحاق با امام حسین(ع) را بعد از شهادت امام حسن(ع) نوشته و آنگاه عمر سکینه سلام الله علیها را در کربلا نوزده سال تخمین زده است!!! همینطور عایشه عبدالرحمن که عمر شریف حضرت سکینه را تحلیل کرده، معتقد بوده فاطمه بزرگتر از سکینه بود و خودش هم در رابطه با ازدواج ام اسحاق با امام حسین(ع) بعد از شهادت امام حسن(ع) به تفصیل سخن گفته، هرگز متوجه این فاصله زمانی که بین شهادت امام حسن(ع) و حادثۀ کربلا وجود داشته، نشده است!!!

در نتیجه، به یقین می توان گفت که ولادت باسعادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بنت الحسین(ع) در سال 51 یا 52 هجری قمری و یا قدری بعد از آن به وقوع پیوسته است و ولادت حضرت سکینه سلام الله علیها که بعد از ایشان است، باید در سال 52 یا 53 و یا بعد از آن باشد.

4. نام و لقب

یکی از مهم ترین عواملی که مرا به تحقیق دربارۀ حضرت سکینه واداشت نام بس مبارک ایشان بود و تعمدی که در تحریف آن از سوی برخی نویسندگان و گویندگان در گذشته و حال وجود داشت. با توجه به سابقۀ ذهنی اینجانب که از دوران کودکی توسط آموزه های پدر ارجمندم حضرت آیت الله العظمی حکمت نیا (قدس سره) درباره معنای نام سَکینه (به فتح سین و کسر کاف) و فرق آن با معنای سُکینه (به ضم سین و فتح کاف) در سال ها پیش پدید آمده بود و ایشان تأکید زیادی بر صحت نام سَکینه (با فتح سین) داشتند، و دست مصعب بن زیبر را در انتساب نام سُکینه (با ضم سین) به دختر امام حسین(ع) و ترویج آن، عامل اصلی می دانستند، حساسیت خاصی به این موضوع پیدا کرده بودم تا اینکه مصمم شدم تحقیقی علمی در این مورد انجام دهم و به نتیجه ای معقول ومنطقی رسیده، طی این مقاله ارائه نمایم.

4-1. سَکینه یا سُکینه؟

برای جواب دادن به این سؤال ابتدا باید منطق و بینش خاندان امام حسین(ع) را در نامگذاری فرزندانشان بررسی کنیم و سپس معنی هر دو کلمه را از بین فرهنگ های لغت به دست آوریم. آنگاه بررسی کنیم کدامیک از این نام ها لایق اهل بیت رسول خدا و در شأن دختران خاندان امامت و منطبق با دیدگاه آنان است و کدامیک دور از دیدگاه اسلام و با شئونات خانه امام حسین(ع) بیگانه می باشد. در اینجا به دو مقدمه اشاره می کنیم:

1. یکی از وظایف مهم والدین، انتخاب نام نیکو برای فرزندانشان است. این امر به عنوان دستوری مؤکد از جانب شارع مقدس اسلام بیان شده و رسول اکرم(ص) آن را یکی از وظایف والدین دانسته اند و خود نیز بهترین نام ها را برای فرزندان و نوادگان خویش برگزیده اند. اصولاً آئین مقدس اسلام آئین پاکی و خوبی است و در هر کاری به خوبی امر می کند، پاکیزگی ها را برای انسان می پسندد و ناپاکی ها را برای آنان هرگز نمی پسندد. در قرآن نیز در وصف پیامبر چنین آمده: «... بأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یُحلّ لهم الطیبات و یُحرّم علیهم الخبائث.... » (اعراف/157) نام نیکو نیز یکی از مصادیق خوبی ها و پاکی هاست که پیامبر، خودشان به آن عامل بودند و پیروانشان را نیز به آن فرمان داده اند، در حدیثی است که پیامبر فرمود: «ای علی حق فرزند بر پدرش این است که او را نام نیکو گذارد و نیکو ادب کند و در موقعیت شایسته ای قرارش دهد. (من لا یحضره الفقیه 4/ 371)»

2. ائمه اطهار(ع) رهبران حقیقی جهان اسلام و نمونه های عملی شرع مقدس و بیان کنندگان دستورات مبین و آئین پاک رسول اکرم(ص) بودند. بنابراین غیرممکن است که از دستورات جدی اسلام و برنامه های ارائه شده از جانب پیامبر تخلف کنند و نامی غیرنیکو برای فرزندانشان انتخاب نمایند.

انتخاب نام نیکو برای فرزندان، گذشته از این که دستور دین مبین اسلام و نشان دهنده تمسک انسان به دین الهی است، می تواند بیانگر شخصیت پدر و مادر و فرهنگ خانواده نیز باشد، همان طور که در شکل دادن به شخصیت فرزند نیز بسیار مؤثر است. یقیناً شخصیت کسی که برای فرزندش نام عبداللات می گذارد با کسی که نام عبدالله می گذارد فرق می کند؛ بنابراین ائمه اطهار(ع) نه از نظر دینی ممکن است نام غیرنیکو برای فرزندانشان بگذارند و نه فرهنگ آنها اجازه چنین کاری را می هد.

بعد از این دو مقدمه کوتاه برمی گردیم به دو کلمه (سَکینه) و (سُکینه) و معانی هر یک را در لغت و قرآن وحدیث مورد بررسی قرار می دهیم؛ تا بدانیم کدامیک از این دو نام در شأن این خاندان است و ممکن است امام حسین(ع) و یا رباب برای فرزندشان برگزیده باشند، و کدامیک دور از شئونات خانوادگی آنهاست؟

4-2. واژه سَکینه در لغت

- فراهیدی (ت 175) در کتاب العین خود که قدیمی ترین معجم لغوی عرب است می نویسد: «السَّکینه: الوداعه و الوقار؛ هو ودیع وقور ساکن».

- اسماعیل بن عباد (ت 385) در کتاب المحیط فی اللغه آورده است: «السَّکینه: الوقار و الوداعه».

- در کتاب مجمل اللغة تألیف شیخ احمد بن فارس بن زکریا (ت 395) گفته شده:

«السَّکینه: الوداعه و الوقار».

- در کتاب معجم مقائیس اللغه نوشته همان مؤلف به تحقیق عبدالسلام هارون چنین آمده است: «و من الباب السَّکینه و هو الوقار».

در معاجم فوق که از قدیمی ترین مراجع معتبرند فقط لغت سکینه (با فتح) آمده و هیچ ذکری از واژه سُکینه (با ضم) وجود ندارد و همان طور که مشاهده شد، سَکینه به معنی آرامش و وقار است.

4-3. واژه سکینه در اصطلاح قرآن و حدیث

سَکینه گذشته از این که دارای معنایی زیبا و لطیف است، واژه ای قرآنی نیز است و در احادیث هم به کرات از آن یاد شده است. خداوند در قرآن، سَکینه را حقیقتی معرفی کرده است که بر مؤمنان نازل می شود و بر ایمانشان می افزاید: «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادو إیماناً مع إیمانهم.» (فتح/4) و بر پیامبر نازل می شود و او را با لشکری نامرئی یاری می رساند: «فَاَ نزل الله سکینته علَیه و أیّده بجُنود لَم تَرَوها.» (توبه/4) هم چنین به گواهی قرآن، سکینه در صندوقی قرار گرفته بود که در آن، میراث آل موسی و آل هارون وجود داشت و به وسیله فرشتگان حمل می شد تا در بین بنی اسراییل بیاید ونشان پادشاهی طالوت باشد. این صندوق همیشه در بین بنی اسرائیل رمز پیروزی و فتح به شمار می آمد: «و قال لهم نبیّهم إنّ آیة ملکه أن یأتیکم التابوتُ فیه سَکینةٌ من ربّکم و بقیّةٌ ممّا ترکَ آل موسی و آل هرون تحمله الملائکة. ..» (بقره/248)

اما در احادیث، بیشتر موارد در همان معنای لغوی استعمال، و تأثیر آن بر وجود انسان بیان شده است که بر زیبایی این نام می افزاید، مثلا پیامبر اکرم(ص) سکینه را نیروبخش و قوت دهندۀ عقل می داند (بحار الانوار1/107). و علی(ع) سکینه را زینت و زیبایی عبادت بیان می فرماید. (اعلام الدین321) و در نهج البلاغه آن را روپوش و آرایه نیکان معرفی می کند. (خطبه 66/1)

در بعضی از احادیث، مصادیق زنده ای برای سَکینه ارائه و تعریف شده است که معلوم می شود لفظ سَکینه گذشته از معنای لغوی عام، معنای عرفی خاص نیز در شرع دارد، در این احادیث دقت کنیم: «یونس می گوید از امام رضا(ع) پرسیدم: فدایت شوم وسعت تابوت موسی(ع) چه قدر بود؟ فرمود: سه ذراع در دو ذراع. گفتم: درون آن چه بود؟ فرمود: عصای موسی(ع) و سَکینه. گفتم: سَکینه چیست؟ فرمود: روح خداست که سخن می گوید. هرگاه در بین بنی اسرائیل اختلاف پدید می آمد سکینه (روح خدا) با آنان سخن می گفت و هر آنچه را که می خواستند بیان می کرد. (بحارالأنوار 13/ 443)».

علی بن اسباط نیز می گوید از امام پرسیدم: فدایت شوم سکینه چیست؟ فرمود: نسیمی از بهشت است که صورتی چون صورت انسان دارد و از مشک خوشبوتر است. آن را خداوند در جنگ حُنین بر رسولش فرود آورد و باعث شد که مشرکان را شکست دهد. (کافی 5/ 256) بر اساس حدیث دیگر، قبل از بنای خانۀ خدا، سکینه به صورت نسیمی برای حضرت ابراهیم(ع) آمد و بر گرد محدوده خانۀ خدا گردید و جایگاه خانۀ خدا را معین کرد و حضرت ابراهیم(ع) بر اساس آن، خانه را بنا نهاد. (مستدرک 9/ 325)

در دائرة المعارف الاسلامیه سکینه را کلمه مستعار از لفظ «شکینا» می داند که اصلاً عبری است و به مرور زمان به سکینه تغییر یافته، کما اینکه آن را معادل «رواح هقودیس» در بین یهود و «روح القدس» در بین مسلمانان دانسته است.

با توجه به مطالب فوق معلوم می شود که سَکینه در اصطلاح دینی به معنی نسیم و روحی الهی است که در وجود انسان آرامش، خضوع و خشوع پدید می آورد و بر انبیاء و رسول گرامی اسلام نازل شده است. بر مؤمنان نیز فرود آمده سبب افزایش ایمان و باورشان می گردد.

قابل ذکر است که در زیارات ائمه اطهار(ع)، ائمه معصومین به عنوان مأوی و جایگاه سکینه معرفی شده اند (مستدرک 10/ 416) گویا جایگاه واقعی این روح، وجود نازنین معصومین(ع) است و از خورشید وجود آنان بر انبیا و اولیا و مؤمنین می تابد.

حال بعد از این توضیح دربارۀ واژۀ سَکینه و درک جمال معنی آن برمی گردیم تا نگاهی هم به معنی (سکینه) بیندازیم.

4-4. واژۀ سکینه

در معجم العین فراهیدی و المحیط اسماعیل بن عباد و مجمل و مقائیس اللغه تألیف احمد بن فارس بن زکریا که در صفحات پیشین نام آنها به عنوان قدیمی ترین مراجع آمد و معنی لغت سَکینه را ارائه داد، هیچ ذکری از کلمۀ سُکینه (به ضم سین و فتح کاف) به میان نیامده است. اما در معاجم دیگر بدین قرار است:

ابن منظور (ت 711) در لسان العرب بعد از ترجمه کلمه های: سَکَنٌ و سُکنٌ و سُکَینٌ بدون اینکه سُکینه را معنی کند، می نویسد: «وسُکینة بنت الحسین بن علی علیهما السلام؛ سُکینه نام دختر حسین بن علی(ع) است».

سپس به نقل از ابن الأعرابی می گوید: «السُکینُ و هو الحمار الخفیف السریع. و الأتان اذا کانت کذالک سُکینة و به سمیت الجاریة الخفیفة الروح سُکَینة. وقال: السُکَینة أیضاً اسم البقعة الّتی دخلت أنف نمرود بن کنعان الخاطئ فأکلت دماغه. و السُکین الحمار الوحشی». پس سُکین به معنی الاغ تیزرو یا الاغ وحشی است و سُکینه ماده الاغ تیزرو را گویند.

در معاجم دیگر از قبیل محیط المحیط بستانی و معجم لاروس و اقرب الموارد و المنجد همگی سُکینه را «ماده خر» دانسته اند. در حالی که همۀ این معاجم، سَکینه را همان آرامش، وقار و متانت معنی کرده اند.

ناگفته نماند که کتاب معارف و معاریف ج3، نام دختر امام حسین(ع) را سَکینه (با فتح سین و کسر کاف) دانسته است. حکیمی نیز گفته است: «مادرش رباب او را سَکینه لقب داد، همانطور که در شرح حال سکینه در وفیات الأعیان و همینطور در شذرات الذهب ج1/ص154 و نورالأبصار ص 157 آمده است و ظاهراً مادرش به خاطر سکون و آرامشی که سکینه داشته این لقب را به او داده است. بنابراین فتح سین و کسر کاف در آن مناسب تر است نه آنچنان که با ضم سین و فتح کاف بر زبان ها جاری شده است». (اعیان النساء/222)

حال، با توجه به اصالت لفظ سَکینه در فرهنگ دینی از زمان حضرت ابراهیم(ع) تا پیامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) ومعنی لغوی بسیار زیبای آن که «آرامش و وقار است»، و هم چنین معنی سُکینه که «ماده خر» است، جا دارد از خودمان بپرسیم شخصیتی عظیم چون حسین(ع) که نشان دهندۀ امر ونهی الهی و اسوه و الگوی جهان اسلام است کدامیک از این دو نام را برای فرزندش برمی گزیند؟ سَکینه یا سُکَینه؟

پس باید بگوئیم آنان که نام دختر امام حسین(ع) را سُکینه رقم زده اند و عمداً در کتاب ها با ضمّه می آورند، یا جاهل به فرهنگ شرع و فرهنگ لغت عرب اند و یا جاهل به مقام شامخ ائمه معصومین و فرهنگ خانه وحی، و یا در توهین به خاندان رسول خدا(ص) تعمد دارند؛ به خصوص که مشاهده کردیم معاجم قدیمی نامی از سکینه به عنوان دختر امام حسین(ع) نیاورده اند و اگر نام دختر امام حسین(ع)، سُکینه بود نویسندگان قدیمی تر به شنیدن آن اولی بودند.

نتیجه گیری

با بررسی دقیق ادبی و تاریخی در برخی از اخبار حضرت سکینه سلام الله علیها به نتایجی دست یافتیم که نشان دهنده دسیسه های دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت در آلوده کردن کتابهای ادبی و تاریخی و به دنبال آن مسموم نمودن اذهان مردم از ساده لوحان گرفته تا پژوهشگران می باشد.

به لطف و عنایت حق متعال با اقدام به این پژوهش توفیقی نصیب شد تا با بررسی لغت، ادب، حدیث و تاریخ به خطاهای این منابع پی ببریم و بی اعتبار بودن واژه «سُکَینه» به عنوان نام دختر امام حسین(ع) برای ما مکشوف گردد و با استدلال قوی مدافع لقب «سَکینه « برای ایشان باشیم. دیگر اینکه با اعتماد به داده های مسلم تاریخی، ادبی، حدیثی و برقراری معادله، مجهولی را که در پژوهش های مشابه همچنان لا ینحل باقی مانده بود، رمزگشایی کرده، به صغر سن ایشان در جریان عاشورا واقف شویم، که خود در رفع برخی ابهامات و شناخت شخصیت حضرت سکینه در سفر عاشورایی و زندگی پسا عاشورایی ایشان بسیار مؤثر خواهد بود.

منابع

قرآن

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، مؤسسۀ تحقیقاتی امیرالمؤمنین.

1. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تحقیق یوسف خیاط، ج3، بیروت: دارالجیل، (1408ه.ق)

2. ابن خلکان، احمدبن محمد، وفیات الاعیان تحقیق دکتر یوسف علی طویل و دیگران، چاپ اول، بیروت: دارالکتب العلمیة، (1419ه.ق).

3. ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل أبی طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، (1379ه. ق)

4. ابن عباد، اسماعیل، المحیط فی اللغه، تحقیق محمدحسن آل یاسین، چاپ اول، ج6، بیروت: عالم الکتب، (1414ه.ق).

5. اصفهانی، ابوفرج، الأغانی، چاپ اول، بیروت: داراحیاء التراث العربی، (1407ه.ق).

6. الطبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: مؤسسة الأعلمی. بی تا.

7. الفندی، محمد ثابت، دائرة المعارف الاسلامیة ج12. تهران: انتشارات جهان.

8. البستانی، بطرس، محیط المحیط، لبنان: مطبعة تیبو برس، 1987م.

9. البلاذری، احمدبن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق محمدباقر الحمودی، بیروت، دارالتعارف.

10. البواب، سلیمان، سلیم، مئة أوائل من النساء، دمشق، دارالحکمة، (1404ه.ق).

11. حاج سید جوادی، احمد و دیگران، دائرة المعارف تشیع، سازمان چاپ و انتشارات فرهنگ و ارشاد اسلامی، (1381 ه. ش).

12. حسینی دشتی، مصطفی، معارف و معاریف. چاپ اول. قم. اسماعیلیان، (1369ه.ش).

13. حکیمی، محمدرضا، اعیان النساء، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الوفاء، (1403ه.ق).

14. الخوری، سعید، أقرب الموارد فی فصح العربیة والشوارد. بیروت: مکتبة لبنان، 1992 م.

15. الرازی، احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، چاپ اول، ج3، بیروت: دارالجیل، (1411ه.ق).

16. الرازی، احمدبن فارس بن زکریا، مجمل اللغه، تحقیق شهاب الدین ابوعمرو.

17. صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم انتشارات جامعۀ مدرسین، (1423ه.ق).

18. عبدالرحمن، عایشه، سکینه بنت الحسین، بیروت: دارالکتاب العربی (1406ه. ق).

19. عسکری، سید مرتضی، صد و پنجاه صحابی ساختگی ترجمه محمد سردارنیا، (1362 ه.ش).

20. فراهیدی، خلیل بن احمد، معجم العین، ج 5.

21. کلینی، محمد، اصول کافی، تحقیق احسان عباس، تهران: دارالکتب الإسلامیة، (1365 ه.ش).

22. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، (1494 ه. ق).

23. معلوف، لویس، المنجد فی اللغة والأعلام، لبنان: المطبعة الکاتولیکیة.

24. موسوی، کاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ اسلامی. (1380 ه. ش).

25. نوری، محدث، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل بیت، (1408ه.ق).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان