ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل کارکرد نزول حضرت عیسی(ع) در دولت امام مهدی(عج) از منظر مفسران فریقین

در این پژوهش برای بررسی آرای مفسرین، به برخی از مهم ترین تفاسیر شیعه و سنی که پیرامون مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان بحث داشته اند رجوع می شود

تحلیل کارکرد نزول حضرت عیسی(ع) در دولت امام مهدی(عج) از منظر مفسران فریقین

مقدمه

در این پژوهش برای بررسی آرای مفسرین، به برخی از مهم ترین تفاسیر شیعه و سنی که پیرامون مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان بحث داشته اند رجوع می شود. در این راستا ابتدا به نظرات مفسرین شیعه در این زمینه رجوع شده و سپس نظرات مفسرین سنی بررسی می شوند. هرچند این تقسیم بندی در برخی موارد دقیق نمی باشد چرا که بسیاری از روایات تفسیری که ذیل آیات مربوطه آمده است، هم در تفاسیر شیعه مورد اشاره قرار گرفته و هم در تفاسیر اهل سنت آورده شده است؛ اما از آن جا که شیعیان علاوه بر روایات پیامبر اکرم (ص) به روایات اهل بیت(ع) نیز ملتزم بوده و از آن روایات نیز برای تفسیر آیات قرآن استفاده کرده اند، در موارد بسیاری نکات تفاسیر شیعه کامل تر بوده و مسئله چرایی و چگونگی نزول حضرت عیسی علیه السلام در رکاب امام زمان(عج)  که در روایات اهل سنت کمتر به آن اشاره شده است در تفاسیر شیعه بیشتر بررسی شده است. یکی از علل آن که برخی از اهل سنت در تفاسیر خود اشاره ای به امام عصرعجل الله فرجه نداشته اند همین امر است، و شاید به همین دلیل است که فحوای کلام برخی از مفسرین اهل سنت آن است که حضرت عیسی علیه السلام خود منجی آخرالزمان است. در ادامه پژوهش پس از آن که مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام و همراهی ایشان با امام عصرعجل الله فرجه در قیام جهانی از منظر تفاسیر شیعه بررسی شد، آراء و نظرات مفسرین اهل سنت در این باب بررسی می شود.

از آن جا که بیشتر نکات تفسیری در این باب پیرامون چند آیه محدود بیان شده اند، از تکرار آیات در طول پژوهش خودداری شده و پس از ذکر آیه و ترجمه آن، در طول پژوهش تنها به آدرس آن آیه اشاره می شود.

اصل نزول حضرت عیسی علیه السلام در منابع فریقین

1- اثبات نزول

اصل نزول حضرت عیسی علیه السلام نزد مفسران شیعه براساس آیات قرآن کریم امری مسلم و بدون هیچ گونه ابهام و تردیدی می باشد.

بسیاری از مفسران شیعه ذیل آیه 55 سوره آل عمران[1] به این مسئله اشاره کرده اند که از جمله آنها می توان به تفسیر مقاتل بن سلیمان (بلخی، 1423ق: ج1، 278)، ابوالفتوح رازی (ابوالفتح رازی، 1371 ش: ج4، 351)، مقاتل بن سلیمان ذیل آیات 157 و 158[2] سوره نساء به معجزه خداوند پرداخته و می گوید:

«خداوند چهره یکی از حواریون خیانت کار را به چهره حضرت درآورده و یهودیان به جای حضرت عیسی علیه السلام آن شخص را علیرغم انکارش اعدام کرده اند» و سپس به چگونگی رفع ایشان به آسمان در شب قدر می پردازد. (بلخی، 1423ق: ج1، 420)

شیخ طوسی در تفسیر تبیان ذیل آیه 159 سوره نساء به این روایت اشاره می کند که:

حجاج به ابن شهر بن حوشب گفت: ای شهر، این آیه در کتاب خداوند مرا خسته نموده است، چرا که من بسیاری از یهود و نصارا را دستور دادم گردن بزنند و در آن هنگام آنها را به دقت می نگریستم. هیچ گاه ندیدم که لب های خود را پیش از مرگش به منظور ایمان آوردن به عیسی علیه السلام حرکت دهند. ابن شهر تأویل این آیه را از زبان امام باقر علیه السلام این طور بیان می کند: عیسی بن مریم علیه السلام پیش از روز قیامت به دنیا فرود می آید و در آن موقع پیروان هیچ دینی اعم از یهودی و غیره نمی ماند جز این که قبل از مرگ، به وی ایمان می آورند. (طوسی، 1409ق: ج3، 387)

این روایت از آن رو حائز اهمیت است که طبق آیه 159 سوره نساء، ضروری است که هر اهل کتابی قبل از مرگ به حضرت عیسی علیه السلام ایمان آورده باشد، در حالی که این امر هنوز محقق نشده است.

ابوالفتوح رازی نیز در تفسیر خود ذیل آیه 55 سوره آل عمران، به نزول حضرت عیسی علیه السلام اشاره می کند. (ابوالفتح رازی، 1371ش: ج4، 351)

در تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی روایتی از رسول اکرم(ص) ذیل آیه 181 سوره اعراف[3] آمده است که آن حضرت فرمود:

همانا از امت من مردمی بر حق هستند تا آن که، عیسی بن مریم علیه السلام بر آنها فرود آید. (طبرسی، 1427ق: ج4، 773)[4]

مفسران اهل سنت پیرامون مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام دیدگاه های متفاوتی دارند که برخی در تضاد با دیدگاه های شیعه و برخی همسو با آن است. نظرات همسو نیز خود به دو دسته تقسیم می شوند، نظراتی که در تضاد با دیدگاه های شیعه نیستند اما به طور کامل مؤید آن هم نیستند، و نظراتی که با دیدگاه های شیعه برابری می کنند. اما به طور کلی در اصل نزول حضرت عیسی علیه السلام به جز معدودی از مفسرین عامه، اتفاق نظر وجود دارد.

محکم الهواری در آیه 159 سوره نساء، ایمان را قبل از موت حضرت عیسی علیه السلام می داند. (محکم الهواری، 1426ق: ج1، 446) ایشان همچنین در آیه 61 سوره زخرف[5] منظور از «عِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ» را نزول عیسی علیه السلام و طریق او را اسلام دانسته است. (همان: ج4، 120) مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام، مسلمان شدن پیروان دیگر ادیان و همچنین امنیت گسترده، در برخی مطالب دیگر تفسیر ایشان تکرار می شود اما ایشان هیچ اسمی از حضرت مهدی(عج) نمی آورد. (همان: 158، 180 و 348).

ضحاک بن مزاحم هلالی(از مفسران اهل سنت) ذیل آیه 55 سوره آل عمران به حیات و نزول حضرت عیسی علیه السلام اشاره نموده (هلالی، 1403ق: ج1، 248) و نیز ذیل آیه 61 سوره زخرف منظور از «عِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ» را خروج آن حضرت قبل از قیامت مطرح نموده است. (همان: 746)

حسن بصری در تفسیر خود ذیل آیه 55 سوره آل عمران با ذکر هفت روایت مرفوعه ثابت کرده که حضرت عیسی علیه السلام زنده است و از دنیا نرفته و قبل از قیامت بر خواهد گشت (بصری، 1401ق: ج1، 215) وی همچنین ذیل سوره زخرف آیه 61 منظور از «عِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ» را نزول عیسی علیه السلام دانسته است. (همان: ج2، 275) ایشان نیز تنها به نزول عیسی علیه السلام اشاره می کند و با وجود این که سخنی خلاف نظر شیعه بیان نمی کند اما هیچ اشاره ای هم به امام عصر(عج)  در کلام وی دیده نمی شود.

طبری در ذیل آیه 55 سوره آل عمران به طور مفصل با ذکر روایات زیادی از رسول اکرم(ص) و صحابه ایشان، به مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام و اقدامات ایشان می پردازد و همین طور به فوت ایشان و نماز خواندن مسلمانان بر جنازه او به شیوه اسلام اشاره نموده است. (طبری، 1412ق: ج3، 202)

ماتریدی در تفسیر خود مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام را ذیل آیه 55 سوره آل عمران آورده است، او منظور از «مُتَوَفِّیک» را فوت حضرت عیسی علیه السلام بعد از نزولش می داند. (ماتریدی، 1426ق: ج1، 273)

ابن ابی حاتم نزول حضرت عیسی علیه السلام را از مصادیق آیات 157، 158و 159 سوره نساء (ابن ابی حاتم، 1417ق: ج4، 1110) و آیه 181 سوره اعراف (همان: ج5، 1623) و آیه 61 سوره زخرف (همان: ج10، 3285) می داند.

در تفسیر قرطبی نیز به مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام در آیه 55 سوره آل عمران (قرطبی، 1364ش: ج4، 99)، آیه 159 سوره نساء (همان: ج6، 11)، آیه 181 سوره اعراف (همان: ج7، 329) و آیه 81 سوره اسراء[6] (همان: ج11، 315) اشاره شده است. ایشان توضیح بیشتری پیرامون اقدامات آن حضرت نمی دهد و به ذکر نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان اکتفا می کند.

مجاهد مکی نیز در ذیل آیه 159 سوره نساء با ذکر سه روایت اثبات کرده که حضرت عیسی علیه السلام به صلیب کشیده نشده است؛ و آن شخصی که به صلیب کشیده شده شخصی شبیه آن حضرت بوده است؛ لذا حضرت عیسی علیه السلام زنده است. (مکی، 1410ق: 125)

2- منکران نزول و رد کلام ایشان

در میان مفسران شیعه هیچ یک منکر نزول حضرت عیسی علیه السلام نیستند اما دربین مفسران اهل سنت هستند کسانی که اساساً نزول عیسی علیه السلام را قبول ندارند، که البته این دیدگاه حتی با نظر قاطبه علمای اهل سنت نیز در تضاد است. این دسته از مفسرین اهل سنت بسیار معدود هستند و نظرات آنها را دیگر مفسرین اهل سنت نیز مردود می دانند.

طنطاوی یکی از مفسرین اهل سنت نظری متفاوت با نظر شیعه و سنی ابراز می کند که خود نیز به شاذ بودن نظر خود معترف است. طنطاوی ذیل آیه 61 سوره زخرف می گوید ضمیر در «انه» به قرآن برمی گردد، و خود اعتراف می کند که این رأی مخالف نظر جمهور مفسران است که معتقدند ضمیر به حضرت عیسی علیه السلام باز می گردد. ایشان سپس روایاتی را در باب نزول حضرت عیسی علیه السلام نقل می کند و ماحصل کلام در این بحث را عدم نص قرآن در نزول عیسی علیه السلام و دلیل آن را احتمالی می داند. (طنطاوی، 1425: ج10، 170)

البته ایشان اعتقاد به حضرت عیسی علیه السلام را قوی تر از [امام] مهدی(عج) می داند، چرا که در کتب صحیح بخاری و صحیح مسلم (از منابع روایی اهل سنت) آمده است و معتقد است تغییر وضعیت زمینی که در آن زندگی می کنیم و بهتر شدن آن در یک روز یا یک سال و یا حتی یک قرن اتفاق نمی افتد، زیرا انقلاب انسانی قرن ها زمان نیاز دارد و با زندگی هفت ساله کمتر یا بیشتر حضرت عیسی علیه السلام همان طور که در روایات آمده این تغییر امکان پذیر نیست. پس نزول حضرت برای بار دیگر اتفاق نمی افتد مگر بعد از دگرگونی تدریجی حال امت ها به حالتی که زمین مشابه بهشت گردد. و شاید عقل ها در آن زمان با نزول حضرت عیسی علیه السلام به علمی برسند که او را بپذیرند. (همان: 173)

طنطاوی در این جا بحثی را مطرح می کند تحت عنوان فائده کلی این موضوع، ایشان دلیل پرداختن به موضوع نزول حضرت عیسی علیه السلام را هرچند صریحاً در قرآن نیامده است ولی با توجه به این که احادیث (بخاری و مسلم) آن را نقل کرده اند، اعلام می کند و می گوید:

وقتی به آیات ظاهر و آشکاری از قبیل وعده به غلبه اسلام بر جمیع ادیان، گواه بودن مسلمانان بر مردم و گواه بودن رسول اکرم (ص) بر آنها و بهترین امت بودن مسلمانان که خدا آنها را به وجود آورده است، رجوع می کنیم و رحمة للعالمین بودن پیامبر (ص) را به آن ضمیمه می کنیم و این که امروز ما نماینده امت اسلامی روی زمین هستیم، بر ما واجب می شود که رحمة للعالمین باشیم و به این ترتیب امت ها به سبب نشر معارف اسلامی به جهانی سالم نزدیک شوند و امت اسلامی دارای فضیلت برتر در این دوره باشند. به این ترتیب به سبب اسلام و آشکار شدن حقایق وعده داده شده، روح عیسوی در عالم تسری پیدا می کند. پس هنگامی که حضرت مسیح علیه السلام ظهور کند امت را آماده جهانی آباد می یابد و فرقی نمی کند که او شخصاً نازل شود و یا این که نفوس انسان ها سلامتی را درک کنند، در این رمزی است که ما متعرض آن نمی شویم زیرا مخصوص علم خدا است. آنچه در توان ماست بگوییم این است که بر مسلمانان واجب است نقش خود را در پیشرفت ایفا کنند و دعوت کننده انسان ها به آبادانی و درستی و گسترش دهنده علوم باشند. (همان: 178)

به بیان دیگر ایشان نزول حضرت عیسی علیه السلام را امری که لزوماً جسمی و ظاهری باشد نمی داند و این مسئله را مطرح می کند که قلوب مردم به سمت آن حضرت گرایش پیدا کرده و خود به برقراری عدالت در زمین براساس آموزه های مسیح می پردازند.

ایشان همچنین به موضوع مدعیان دروغین حضرت عیسی علیه السلام در شهرهای مختلف و تعدد آنها پرداخته و آن را دلیلی بر رد ادعای نزول شخصی حضرت می داند و معتقد است:

سخن به جا و عمل صحیح این است که رهبران امت های اسلامی همت های شان را به سوی گسترش علوم و مدارس و انتشار تفکر اسلامی متوجه سازند تا این ادعاها خود به خود خنثی شود و نیازی به صرف وقت برای تکذیب آنها نباشد. (همان: 182)

با توجه به این مسئله مشخص می شود طنطاوی نه تنها همراهی حضرت عیسی علیه السلام با امام عصر (عج)  را، بلکه اصل نزول جسمی و مادی ایشان را نیز فاقد موضوعیت می داند و معتقد است از آیات قرآن این مسئله استنباط نمی شود. هرچند خود ایشان نیز معترف است که این سخن در بین مفسرین شاذ بوده و مسئله نزول حضرت مسیح علیه السلام اصلی مسلم نزد دیگر مفسرین است.

زمان و مکان نزول حضرت عیسی علیه السلام

1- زمان نزول

می توان گفت که همه مفسران شیعه و اکثر مفسران اهل سنت (حقی بروسوی، بی تا: ج4، 27؛[7] آلوسی، 1415: ج4، 106)[8] زمان نزول حضرت عیسی علیه السلام را پیش از قیامت و همزمان با ظهور حضرت مهدی(عج) می دانند.

تفسیر مقاتل بن سلیمان ذیل آیه 55 سوره آل عمران[9] به این مسئله اشاره کرده و زمان نزول حضرت عیسی علیه السلام را به عهد دجال گره زده و فوت ایشان را بعد از قتل دجال بیان کرده است. (بلخی، 1422ق: ج1، 278)

شیخ طوسی به نقل از ابن شهر بن حوشب و با تأویل امام باقر علیه السلام ذیل آیه 159 سوره نساء، نزول حضرت عیسی علیه السلام را پیش از روز قیامت می داند.

ماتریدی در سوره نساء آیه 159 همزمانی نزول حضرت با خروج دجال و غلبه کامل اسلام را بیان می کند (ماتریدی، 1426ق: ج1، 525)

اطفیش در تیسیر التفسیر ذیل آیه 61 سوره زخرف زمان نزول حضرت را صبح می داند. (اطفیش، 1407 ق: ج12، 51)

2- مکان نزول

مقاتل بن سلیمان ذیل آیه 159 سوره نساء[10] وضعیت حضرت را پس از نزول بررسی می کند و محل نزول ایشان را شهر «افیق» می داند. (بلخی، ج2، 68) اطفیش در تیسیر التفسیر ذیل آیه 61 سوره زخرف علاوه بر سیره و اقدامات حضرت عیسی علیه السلام اشاره به محل نزول (دمشق) ایشان می کند. (اطفیش، 1407ق: ج12، 51)

کارکرد نزول حضرت عیسی علیه السلام

1- تأیید امام مهدی(عج)

می توان گفت در تمام تفاسیر شیعه و در برخی از تفاسیر اهل سنّت نقل شده که پس از شروع قیام امام مهدی(عج)، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام برای تأیید و نصرت وی از آسمان فرود می آید. (حقی بروسوی، بی تا: ج3، 416)[11]

در جای دیگر در تقسیم کارها می گویند:

عیسی علیه السلام قائم به شریعت و امامت است و مهدی(عج) قیام مسلحانه، خلافت و زمامداری را عهده دار می شود و هر دو به دین اسلام خدمت خواهند کرد. (حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 385؛[12] ج 3، 416)[13]

این تأیید و نصرت در برخی موارد به صورت برجسته تری نمود پیدا می کند، مانند:

الف) با معرفی به ادیان

سیدهاشم بحرانی در تفسیر البرهان ذیل آیه 159 سوره نساء، روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل می کند که حضرت فرمود:

[عیسی علیه السلام] چون به دنیا رجوع می کند، تمام طبقات مردم به او ایمان می آورند. (بحرانی، 1334ش: ج2، 197)[14]

هرچند در این روایت اشاره ای به همراهی آن حضرت با امام عصر (عج)  نشده است اما می توان از محتوای آن این امر را متوجه شد، چرا که مسلمانان وقتی به آن حضرت ایمان می آورند که ایشان را در رکاب امام عصر (عج)  ببینند و از آن جا که طبق این روایت تمام طبقات مردم (از جمله مسلمانان و شیعیان) به ایشان ایمان می آورند، پس روشن می شود که آن حضرت به تنهایی قیام نکرده، بلکه در رکاب امام شیعیان است.

در تفسیر قمی نیز ذیل آیه فوق، مسئله ایمان آوردن یهود و نصارا به حضرت عیسی علیه السلام و نماز خواندن ایشان پشت سر امام مهدی(عج) بیان شده است. (قمی، 1363 ش: ج1، 158) از آن جا که در این روایت اشاره به نماز خواندن شده است، می توان فهمید طبق این تفسیر، حضرت عیسی علیه السلام یهود و نصارا را به دین اسلام دعوت کرده و آنها نیز می پذیرند، و خود نیز در رکاب امام مسلمین است.

ب) اقتدا در نماز (نمایش اطاعت از امام)

شیخ طوسی در تفسیر تبیان ذیل آیه 159 سوره نساء با روایتی از امام محمدباقر علیه السلام به نقل از ابن شهر بت حوشب بیان می کند که:

عیسی علیه السلام خود پشت سر مهدی(عج) نماز می گذارد. (طوسی، 1409ق: ج3، 387)[15]

همچنین فرات کوفی در تفسیر خود ذیل آیه 158 سوره انعام[16] پس از نقل روایتی مبنی بر نزول حضرت عیسی علیه السلام و کشتن دجال بیان می کند که:

او پشت سر مردی از اهل بیت که همان مهدی موعود(عج) باشد نماز خواهد خواند. (فرات کوفی، 1410ق: 139)

در این تفسیر به صراحت از همراهی عیسی علیه السلام با امام عصر (عج)  یاد شده، و نماز خواندن آن حضرت پشت سر مهدی موعود عجل الله فرجه به منزله اطاعت و پیروی ایشان از امام زمان (عج)  می باشد.

از اخبار موجود در تفاسیر اهل سنت استفاده می شود نخستین کار حضرت عیسی علیه السلام پس از نزول از آسمان (ابن عربی، 1422: ج 2، 239؛ زمخشری، 1385: ج 4، 261؛ فخر رازی، 1421: ج 27، 191؛ أبی السعود، بی تا: ج8، 53؛ بغوی، 1420: ج 4، 166؛ بیضاوی، بی تا: ج5، 150-151 و 94؛ نووی الجاوی، 1417: ج 2، 387؛ ابن عجیبه، 1422: ج 5، 260؛ حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 384)[17] تأیید امام مهدی(عج) و اطاعت از ایشان است و این مهم به صورت عملی، با اقتدای به امام مهدی (عج)،[18] در نماز جماعت نمود پیدا می کند. (قرطبی، 1405: ج 4، 101، ج 16، 106؛ سیوطی، بی تا: ج 2، 242؛ بغدادی، 1415: ج 1، 252، ج 4، 112؛ بغوی، 1420: ج 4، 167؛ ملاحویش، 1382: ج 4، 79؛ دروزة، 1421: ج 4، 520؛ مظهری، 1412: ج 2، قسم 1، 57، ج 8، 358؛ آلوسی، 1415: ج 13، 95)[19]

شرح ماجرا از این قرار است که جماعت مسلمانان به همراه امام مهدی(عج) در بیت المقدس (قرطبی، 1405: ج 16، 106؛ زمخشری، 1385: ج 4، 261؛ ابن عربی، 1422: ج 2، 226-227؛ فخر رازی، 1421: ج 27، 191؛ بغوی، 1420: ج 4، 166؛ بیضاوی، بی تا: ج5، 150-151 و 94؛ أبی السعود، بی تا: ج8، 53؛ ابن عجیبه، 1422: ج 5، 260؛ نووی الجاوی، 1417: ج 2، 387؛ خطیب شربینی، بی تا: ج3، 452؛ مظهری، 1412: ج 8، 359؛ حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 384؛ آلوسی، 1415: ج 13، 95)،[20] اورشلیم (قنوجی بخاری، 1420: ج2، 599) یا دمشق (آلوسی، 1415: ج 13، 95)[21] می خواهند نماز صبح (ابن عربی، 1422: ج 2، 226-227؛ زمخشری، 1385: ج 4، 261؛ فخر رازی، 1421: ج 27، 191؛ بیضاوی، بی تا: ج5، 150-151 و 94؛ أبی السعود، بی تا: ج8، 53؛ نووی الجاوی، 1417: ج 2، 387؛[22] خطیب شربینی، بی تا: ج3، 452؛[23] آلوسی، 1415: ج 13، 95؛[24] حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 384)[25] یا عصر (قرطبی، 1405: ج 16، 106؛ بغوی، 1420: ج 4، 166؛ ابن عجیبه، 1422: ج 5، 260؛ مظهری، 1412: ج 8، 359؛[26] خطیب شربینی، بی تا: ج3، 452؛[27] حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 384)[28] بخوانند.

در این حال عیسی بن مریم علیه السلام وارد می شود امام عقب می آید و به ایشان می فرماید: «جلو بایستید تا به شما اقتدا کنیم.» حضرت عیسی علیه السلام نمی پذیرد و پسی از اقرار به فضل امام مهدی(عج) و این که او امام مسلمانان است. (مظهری، 1412: ج 2 قسم 1، 57؛ سیدقطب، 1412: ج5، 3199،[29] ج 8، 359)[30] به نماز ایشان، مطابق شریعت اسلام اقتدا می کند (قرطبی، 1405: ج 16، 106؛ ابن عربی، 1422: ج 2، 226-227؛ زمخشری، 1385: ج 4، 261؛ فخر رازی، 1421: ج 27، 191؛ أبی السعود، بی تا: ج8، 53؛ بغوی، 1420: ج 4، 166؛ بیضاوی، بی تا: ج5، 150-151 و 94؛ ابن عجیبه، 1422: ج 5، 260؛ حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 384؛ آلوسی، 1415: ج 13، 95؛ نووی الجاوی، 1417: ج 2، 387)[31]

این نماز جماعت به دلیل این که تأیید عملی امام مهدی(عج) است، اهمیتی ویژه دارد. بر همین اساس، در روایت نبوی (بخاری، 1401: ج4، 143)[32] (ابن حنبل، بی تا: ج2، 272[33] و 336؛ مسلم، بی تا: ج1، 94) در شمار افتخارات مسلمانان شمرده شده و در سایر روایات نیز ویژگی های آن بیان شده است.

مفسّران اهل سنّت به ویژه عرفا و متکلمان آنان درباره این نماز جماعت، وجه تعارف امام مهدی عجل الله فرجه به حضرت عیسی علیه السلام ، نپذیرفتن ایشان و اقتدا به امام مسلمانان سخنانی مبسوط بیان کرده اند (حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 385). [34]

درباره این که پس از تعارفات، بالأخره امام جماعت در این نماز چه کسی خواهد بود، در بین اهل سنّت اختلاف است؛ امّا مشهور می گویند: امام مهدی(عج) امامت خواهد کرد (آلوسی، 1415: ج 11، 214،[35] ج 13، 95؛[36] حقی بروسوی، بی تا: ج 8، 385).[37] برخی دیگر نیز بر این باورند که تنها در این نماز به خصوص حضرت مهدی(عج) امام است که توهّم نشود عیسی علیه السلام برای نسخ شریعت پیامبر (ص) آمده است؛ ولی در نمازهای بعدی عیسی علیه السلام امام جماعت خواهد بود (ملاحویش، 1382: ج 4، 82؛[38] آلوسی، 1415: ج 13، 95).[39]

ابن عربی در وجه تعارف امام مهدی(عج) به حضرت عیسی علیه السلام و نپذیرفتن حضرت عیسی علیه السلام می گوید:

و الامام الذی یتأخر هو المهدی و إنما یتأخر مع کونه قطب الوقت مراعاة لأدب صاحب الولایة مع صاحب النبوة و تقدیم عیسی علیه السلام إیاه لعلمه بتقدمه فی نفس الأمر لمکان قطبیته و صلاته خلفه علی الشریعة المحمدیة(ص) اقتداؤه به تحقیقا للاستفاضة منه ظاهرا و باطنا و اللّه أعلم؛ (ابن عربی، 1422: ج 2، 226-227)

چون عیسی علیه السلام پیامبر است، امام مهدی(عج) می خواهد ادب صاحب الولایة را نسبت به صاحب النبوة رعایت کرده باشد؛ امّا حضرت عیسی علیه السلام عالم به واقعیت است و می داند که امام مهدی(عج) مقام قطبیت را داراست و نسبت به ایشان اولویت دارد و بر همین اساس نمی پذیرد که امام ایشان باشد.

آلوسی نیز به نقل از خفاجی می گوید:

الظاهر أن المراد من کونه علی دین نبینا(ص) انسلاخه عن وصف النبوة و الرسالة بأن یبلغ ما یبلغه عن الوحی و إنّما یحکم بما یتلقی عن نبینا _ علیه الصلاة و السّلام _ و لذا لم یتقدّم لامامة الصلاة مع المهدی؛ (آلوسی، 1415: ج11، 214)

همین که بناست نماز جماعت، مطابق شریعت اسلام خوانده شود؛ معلوم می شود عیسی علیه السلام به عنوان نبوّت و رسالت نیامده و به همین دلیل بر امام مسلمانان (امام مهدی (عج)) مقدم نمی شود.

2- نزول حضرت عیسی علیه السلام در رکاب امام مهدی(عج)

براساس روایات معصومین(ع)، جملگی مفسران شیعه بر این عقیده اند که آن حضرت در رکاب امام عصر عجل الله فرجه نزول کرده و به یاری آن حضرت می شتابد.

در این موضوع دسته ای از مفسرین اهل سنت ترجیح داده اند درباره همراهی عیسی علیه السلام با امام عصر(عج)  سخنی به میان نیاورند. بیشتر مفسرین اهل سنت در مبحث حضرت عیسی علیه السلام ذیل این دسته قرار می گیرند که نشان می دهد هرچند گرایشات مذهبی آنها مانع بیان مباحث مهدوی شده است، اما قادر به انکار حقیقت نیز نبوده و به واسطه وجود روایات صحیح پیرامون همراهی عیسی علیه السلام با حضرت مهدی(عج)، از بیان مطالبی که خلاف این امر باشد نیز خودداری کرده و تنها به بیان کلیاتی که مورد تأیید هر دو مذهب باشد اکتفا کرده اند. که برخی از آنها عبارتند از ماتریدی، طبری، حسن بصری، صنعانی، ضحاک بن مزاحم هلالی.

ابوالفتوح رازی در تفسیر خود ذیل آیه 55 سوره آل عمران، به نزول حضرت عیسی علیه السلام و اقدامات ایشان در رکاب امام عصر (عج)  اشاره کرده و منکران حضرت مهدی(عج) را بی انصاف می خواند و علت آن را منسوخ بودن شریعت حضرت عیسی علیه السلام دانسته و معتقد است:

«لازم است او با کسی نازل شود که شرع اسلام بداند و استحقاق اقتدای حضرت عیسی علیه السلام به او را داشته باشد.» در واقع ایشان مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام و لزوم همراهی ایشان با امام زمان(عج)  را به صورت عقلی و کلامی بررسی کرده و منسوخ بودن شریعت آن حضرت را دلیل برای این امر می داند. (ابوالفتح رازی، 1371ش: ج4، 351)

وی در ادامه روایتی از رسول اکرم(ص) نقل می کند که آن حضرت می فرماید:

او [حضرت عیسی علیه السلام] بر امت من و به همراه جانشینی از فرزندان من نازل می شود. (همان)

که دلالت بر نزول آن حضرت در معیت امام عصر(عج)  دارد و نشان می دهد از نظر رازی، همراهی حضرت عیسی علیه السلام با امام معصوم هم دارای دلیل عقلی است و هم دلیل نقلی.

همچنین در میان مفسران اهل سنت طبری ذیل آیه 55 سوره آل عمران به طور مفصل با ذکر روایات زیادی از رسول اکرم(ص) و صحابه ایشان، به مسئله نزول حضرت عیسی علیه السلام و اقدامات ایشان می پردازد و همین طور به فوت ایشان و نماز خواندن مسلمانان بر جنازه او به شیوه اسلام اشاره نموده است. (طبری، 1412ق: ج3، 202) که از این بیان به طور ضمنی لزوم همراهی حضرت با امام مسلمین برداشت می شود زیرا فقط در این صورت است که مسلمانان به شیوه اسلام بر ایشان نماز می خوانند. و نیز بسیاری از مفسران اهل سنت به غلبه کامل اسلام اشاره نموده اند[40] که با کمی تأمل در این موضوع روشن می شود که تنها در صورتی غلبه اسلام بر سایر ادیان قابل تأیید است که با همراهی امام مسلمین صورت بپذیرد.

سیوطی در آیه 181 سوره اعراف منظور از «أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ» را با بیان روایتی از رسول اکرم(ص) به قوم برحقی از امت خودش که در زمان نزول عیسی علیه السلام خواهند آمد؛ تأویل برده است. (سیوطی، 1432 ق: ج3، 149) با توجه به کلام ایشان، روشن می شود سیوطی قائل به همراهی حضرت عیسی علیه السلام با شخصی دیگر (که از وی به امام تعبیر می کند) بوده، اما نام آن امام را در این جا ذکر نکرده است. با این حال سیوطی آن چنان به مسئله مهدویت معتقد بوده است که کتاب مستقلی به نام «العرف الوردی فی اخبار المهدی(» تدوین کرده است و این امر نشان می دهد که منظور وی از امام در تفسیر خود، همان امام مهدی(عج) است و تنها در کلام جا افتاده است. از طرف دیگر سیوطی ذیل آیه 18 سوره محمد[41] یکی از مصادیق اشراط الساعه (نشانه های قیامت) را نزول عیسی علیه السلام و ظهور مهدی(عج) عنوان می کند (همان: ج5، 314) که نشان می دهد مسئله مهدویت نزد وی امری مسلم بوده و نزول عیسی علیه السلام را تنها در معیت آن حضرت می داند.

اطفیش در تیسیر التفسیر ذیل آیه 18 سوره محمد نزول عیسی علیه السلام و خروج امام مهدی عجل الله را جزو اشراط الساعه دانسته است. (اطفیش، 1407ق: ج12، 244)

ابن کثیر نیز در تفسیر خود روایتی نقل می کند که از جمله وعده های الهی در آیه 55 سوره نور [امام] مهدی عجل الله بوده که همنام و هم کنیه رسول گرامی اسلام (ص) است و جهان را پر از عدل و قسط خواهد کرد. (ابن کثیر، 1420ق: ج6، 163) ایشان نیز نام مهدی(عج) را به صراحت بیان می کند. حتی سعید حوی که شخصیتی سلفی مسلک است هرچند تلاش می کند ذیل آیه 55 سوره نور، خلفا را از جمله وعده های خداوند عنوان کند اما در ادامه اعتراف می کند که [امام] مهدی عجل الله که هم اسم و هم کنیه پیامبر (ص) است نیز از وعده های خداوند است. (حوی، 1409ق: ج7، 3804) این دو مفسر البته به مسئله همراهی حضرت عیسی علیه السلام با حضرت مهدی(عج) اشاره ای ندارند، اما از آن جا که به مسئله ظهور حضرت مهدی(عج) اشاره کرده اند مشخص می شود که نزول عیسی علیه السلام را به تنهایی نمی دانند.

اطفیش با این بیانات به صراحت خبر از ظهور امام مهدی عجل الله داده و نزول حضرت عیسی علیه السلام را جهت همراهی آن حضرت می داند. همچنین ایشان ذیل آیه 105 سوره انبیاء[42] همانند مفسران شیعه می گوید: «منظور از وعده خداوند، وعده به عزت و استیلای اسلام است و آنچه که نزد ما معتبر است در زمان امام مهدی(عج) و عیسی علیه السلام خواهد بود» (اطفیش، 1407ق: ج8، 277) که در این بیان مشخص می شود نظر ایشان پیرامون نزول عیسی علیه السلام و ظهور حضرت مهدی(عج) به طور کامل منطبق با نظرات مفسرین شیعه است.

3- قتل دجال

مقاتل بن سلیمان ذیل آیه 159 سوره نساء، اقدام اولیه ایشان را قتل دجال می داند. (بلخی، 1423ق: ج2، 68)

فرات کوفی در تفسیر خود ذیل آیه 158 سوره انعام با ذکر روایتی منظور از لفظ «آیات» را به نزول عیسی علیه السلام و خروج دجال تاویل برده است و سپس ادامه می دهد که دجال به وسیله آن حضرت کشته خواهد شد. (فرات کوفی، 1410ق: 139)

محکم الهواری(از مفسران اهل سنت) در آیه 33 سوره توبه به سیره و اقدامات حضرت بعد از نزول مثل شکستن صلیب و قتل دجال و. . . می پردازد و البته اسمی از امام مهدی(عج) نمی برد. (محکم الهواری، 1426ق: ج2، 127)

بسیاری دیگر از مفسران شیعه و سنی یکی از اقدامات حضرت عیسی علیه السلام را قتل دجال می دانند که به عنوان نمونه می توان به مواردی از این قبیل اشاره کرد؛ طبری در ذیل آیه 55 سوره آل عمران (طبری، 1413ق: ج3، 202) سیوطی در ذیل آیه 46 سوره آل عمران[43] با ذکر روایاتی می گوید:

لحن سخن گفتن حضرت عیسی علیه السلام بعد از نزول شان در مقابل دجال همانند سخن گفتن در گهواره خواهد بود. (سیوطی، 1432ق: ج2، 25)

4- از بین بردن مظاهر شرک

در بسیاری از موارد در ضمن بیان اقدامات عیسی بن مریم علیه السلام پس از نزول، تعابیری مانند «یرفع (توضع) الجزیة»، «یقتل النصاری»، «یهدم البِیَع والکنائس»، «یکسر الصلیب» و «یقتل الخنزیر» به چشم می خورد (ابن کثیر، 1412: ج 2، 402 -403؛[44] ابن ابی حاتم، بی تا: ج 4، 1113؛[45] طبری، 1415: ج 3، 204؛[46] قرطبی، 1405: ج 16، 106؛ زمخشری، 1385: ج 4، 261؛[47] ابن عربی، بی تا: ج 1، 103،[48] ج 2، 239؛[49] فخر رازی، 1421: ج 27، 191؛[50] سمرقندی، بی تا: ج 1، 356؛[51] سیوطی، بی تا: ج 2، 242،[52] ج 3، 231؛[53] بیضاوی، بی تا: ج 5، 94؛[54] ابوحیان، 1422: ج 3، 177؛[55] ابن عجیبه، 1422: ج 5، 260؛[56] ملاحویش، 1382: ج 4، 80-81؛[57] مظهری، 1412: ج 2، قسم 1، 56؛[58] طنطاوی، بی تا: ج 2، 122؛[59] رشید رضا، 1990: ج6، 47؛[60] حقی بروسوی، بی تا: ج 2، 41؛[61] آلوسی، 1415: ج 11، 213).[62]

در برخی منابع، درباره این عبارات توضیحاتی داده شده است:

در توضیح برداشتن حکم جزیه از غیرمسلمانان توسط حضرت عیسی علیه السلام گفته شده که مراد این است که ایشان جزیه و تابعیت بدون اعتقاد قلبی - که نوعی ارفاق در اسلام است - نمی پذیرد و آنها را بین متدین شدن به دین اسلام و کشته شدن مخیّر می کند. (ابن کثیر، 1412: ج 2، 402-403)[63]

درباره تخریب عبادتگاه ها توسط حضرت عیسی علیه السلام گفته شده است که تصاویر و مجسمه ها را خراب می کند و به صورت مساجد عادّی درمی آورد، یا آن اماکن را به این دلیل که مرکز گناه شده اند تخریب می کند. (ملاحویش، 1382: ج 4، 80 -81)[64]

درباره کشتن خنزیر نیز می توان گفت کشتن خوک کنایه از مبارزه ایشان با حرام خواری و مظاهر آن است. (ابن حجر، بی تا، ج4، 344؛[65] عینی، بی تا: ج12، 35)[66]

همه این اقدامات به نوعی تأیید امام مهدی(عج) و از مظاهر اعتلا و ظهور دین اسلام بر سایر ادیان است.

5- ایمان آوردن جمله ادیان (یهود و مسیح) به حضرت

مقاتل بن سلیمان بلخی ذیل آیه 159 سوره نساء معتقد است که مردم در آن زمان علیرغم دروغ پراکنی یهود به حضرت ایمان می آورند و این ایمان تا قیامت باقی است. (بلخی، 1423ق: ج2، 68)

شیخ طوسی در تفسیر تبیان ذیل آیه 159 سوره نساء، به نقل از ابن شهر بن حوشب، تأویل این آیه را از زبان امام باقر علیه السلام این طور بیان می کند:

عیسی بن مریم علیه السلام پیش از روز قیامت به دنیا فرود می آید و در آن موقع پیروان هیچ دینی اعم از یهودی و غیره نمی ماند جز این که قبل از مرگ، به وی ایمان می آورند و عیسی علیه السلام خود پشت سر مهدی(عج) نماز می گذارد. (طوسی، 1409ق: ج3، 387)

از این روایت این گونه برداشت می شود که ایمان آوردن اهل کتاب به حضرت عیسی علیه السلام به معنی منجی بودن آن حضرت نیست بلکه به معنی زمینه سازی آن حضرت برای ایمان آوردن اهل کتاب به حضرت مهدی(عج) است.

محکم الهواری(از مفسران اهل سنت) در آیه 159 سوره نساء، به مناسبت روایتی از رسول اکرم(ص) به وضعیت آخرالزمان پرداخته و بیان می کند:

همه ملت ها در آن زمان مسلمان می شوند. (محکم الهواری، 1426ق: ج1، 446)

ضحاک بن مزاحم هلالی ذیل آیه 159 سوره نساء علاوه بر اثبات مسئله حیات حضرت عیسی علیه السلام اشاره ای هم به ایمان آوردن همه مردم قبل مرگ و در زمان نزول آن حضرت دارد. (هلالی، 1403ق: ج1، 314) همچنین ایشان ذیل آیه 33 سوره توبه[67] می گوید:

در زمان نزول عیسی علیه السلام همه ادیان به اسلام گرایش پیدا خواهند کرد و هیچ دینی باقی نخواهد ماند. (همان: 405)

صنعانی ذیل آیات 157و 158 سوره نساء دو روایت نقل می کند که در یکی اشاره به ایمان آوردن همه ادیان به حضرت عیسی علیه السلام دارد و در دیگری همین مسئله بدون ذکر همه ادیان آمده است. (صنعانی، 1411ق: ج1، 176) این عبارت مانند برخی تعابیر تفاسیر شیعه در ایمان آوردن پیروان تمامی ادیان به حضرت مسیح علیه السلام است، اما دلالتی به این که عیسی علیه السلام به تنهایی نزول می کند یا همراه دیگری است ندارد. به عبارت دیگر ایشان نیز تنها به نزول عیسی علیه السلام و ایمان آوردن همه ادیان به ایشان اشاره می کند که مورد اتفاق شیعیان نیز هست، اما به دلالت آن که معیت حضرت عیسی علیه السلام با امام عصر عجل الله است اشاره نمی کند.

حسن بصری در سوره نساء آیه 159 بعد از اثبات نزول حضرت قبل از قیامت در روایاتی به ایمان آوردن همه یهودیان و مسیحیان و حتی کفار به حضرت عیسی علیه السلام اشاره می کند (بصری، 1401ق: ج1، 305)

طبری با بیان دیدگاه بیش از 40 صحابی و مفسر و ذکر روایات متعدد در ذیل آیه 159 سوره نساء ثابت می کند که یهود و نصارا قبل از مرگ شان در دوران نزول حضرت عیسی علیه السلام به او ایمان می آورند، البته در بعضی از روایات هم اشاره ای به سیره و اقدامات ایشان مثل غلبه کامل اسلام و یکی شدن ملت ها و ادیان و قتل دجال، شده است. (طبری، 1413ق: ج6، 14-17)

این موضوع را دیگران از مفسران اهل سنت نیز بیان کرده اند ازجمله ماتریدی در سوره نساء آیه 159 (ماتریدی، 1426ق: ج1، 525)، ابن ابی حاتم ذیل آیه 159 سوره نساء (ابن ابی حاتم، 1417ق: ج4، 1113)، مجاهد مکی ذیل آیه 159 سوره نساء. (مکی، 1410ق: 125)[68]

یک پرشس: آیا حضرت عیسی علیه السلام همان مهدی موعود(عج) است؟

مفسران شیعه متفقا بر این باورند که هرگز چنین نیست و حضرت عیسی علیه السلام در رکاب حضرت مهدی(عج) ظهور خواهد کرد؛ اما دسته ای از مفسرین اهل سنت، نظراتی که پیرامون آیات عیسوی دارند در تضاد با نظرات شیعه است، به گونه ای که حضرت عیسی علیه السلام را همان منجی موعود می دانند. مانند محکم الهواری که ذیل آیه 33 سوره توبه و با ذکر کلماتی از عایشه و ابوهریره حضرت عیسی علیه السلام را به عنوان حاکم عدل و امام مقسط معرفی کرده. (محکم الهواری، 1426ق: ج2، 127). اما در این میان برخی مانند طبری، روایت «لا مهدی الا عیسی» را رد می کنند، (طبری، 1412ق: ج8، 122) اما نامی هم از امام مهدی(عج) در تفسیر خود نمی برند.

نتیجه گیری

آنچه در مجموع بررسی تفاسیر شیعه و اهل سنت پیرامون بحث نزول حضرت عیسی علیه السلام بر می آید آن است که اعتقاد به نزول آن حضرت در آخرالزمان برای برقراری عدالت و صلح و امنیت در جهان، اعتقادی فراگیر در میان مسلمانان است و آنها براساس آیات قرآن کریم برخلاف مسیحیان معتقد به زنده بودن آن حضرت می باشند. اما در این زمینه تفاوت های اساسی میان آراء مفسرین شیعه و اهل سنت وجود دارد. شیعیان نزول حضرت عیسی علیه السلام را در کنار حضرت مهدی(عج) و برای یاری آن حضرت می دانند، چرا که علاوه بر دلایل نزول عیسی علیه السلام، دلایل قرآنی و روایی بسیار قوی تر و بیشتری دال بر ظهور مردی از نوادگان حضرت زهرا(ع) وجود دارد و در روایات مربوط به ظهور حضرت مهدی(عج) نیز به همراهی حضرت عیسی علیه السلام با ایشان اشاره شده است.

اما برخی از مفسران اهل سنت ضمن تأکید بر نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان براساس آیات قرآن کریم و روایت تفسیری پیرامون آنها، به مسئله حضرت مهدی(عج) اشاره ای نکرده و حتی برخی از آنها مانند محکم الهواری امام عادل و مقسط آخرالزمان را خود حضرت عیسی علیه السلام معرفی می کنند و برخی دیگر از مفسرین مانند طنطاوی، اصل نزول حضرت عیسی علیه السلام را منکر شده اند. این امر با وجود روایات متعدد و صریحی که درباره مهدویت از رسول اکرم(ص) نازل شده است نشان می دهد برخی از مفسرین اهل سنت از بیان حقایق پیرامون مهدویت سر باز زده و یا گرفتار مصلحت اندیشی شده اند. اما از طرف دیگر بسیاری از مفسران اهل سنت صراحتا از نزول عیسی علیه السلام در معیت امام عصر(عج)  سخن گفته و منجی را مهدی موعود(عج) می دانند. افرادی مانند سیوطی نیز به همراهی مسیح علیه السلام با یک امام (بدون ذکر نام امام) اشاره کرده اند. این دسته از مفسرین ضمن رد دیگر نظرات، بنابر اصول عقلی و نقلی منجی بودن حضرت عیسی علیه السلام را قابل قبول ندانسته و معتقدند نزول آن حضرت باید در معیت امامی از مسلمین باشد که طبق روایات صریح از رسول خدا(ص)، آن فرد مهدی موعود(عج) است.

به طور کلی مسئله مهدویت امری مسلم نزد بسیاری از عالمان اهل سنت است و حتی کتب بسیاری توسط آنها اختصاصاً پیرامون این مسئله تدوین شده است و یا در کتب روایی خود به مسئله ظهور اشارات بسیاری کرده اند. از این رو می توان فهمید که از نظر غالب آنها نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان در معیت امام عصر(عج)  خواهد بود. اما از آن جا که این تحقیق تنها به کارکرد نزول حضرت عیسی علیه السلام در دولت امام مهدی(عج) در کتب تفسیری پرداخته است تنها به ذکر موارد مهم در تفاسیر اهل سنت پرداخته است. در مجموع به جز موارد شاذی که عیسی علیه السلام را خود منجی دانسته یا اساساً نزول عیسی علیه السلام را برخلاف صراحت آیات قرآن منکر شده اند، بقیه مفسرین اهل سنت را می توان همسو با مفسرین شیعه دانست که نزول عیسی علیه السلام را همراه با امام عصر(عج)  می دانند، چرا که بسیاری از آنها بر این امر تصریح کرده و بسیاری دیگر که آن را به صراحت بیان نکرده اند نظرات خود را به گونه ای بیان کرده اند که با نظر شیعه در تضاد نیست و حتی برخی از آنها نیز جمله «لا مهدی الا عیسی» را رد می کنند که نشان می دهد دلیل عدم ذکر نام مهدی(عج) توسط آنها، نه مخالفت با معیت عیسی علیه السلام با آن حضرت، که مصلحت اندیشی های مذهبی است.

منابع

قرآن کریم

1- ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمدبن ادریس الرازی(1417ق)، تفسیر القرآن العظیم، ریاض، مکتبة نزار مصطفی الباز.

2- ابن کثیر، اسماعیل(1420ق)، تفسیر القرآن العظیم، ریاض، دارطیبة.

3- ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار(1420ق)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالمفید.

4- اطفیش یسقنی جزائری، محمدبن یوسف (1407 ق)، تیسیر التفسیر، عمان ، وزارة التراث القومی و الثقافی.

5- اندلسی، ابوحیان محمدبن یوسف (1420ق)، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر.

6- آلوسی، شهاب الدین(1415ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.

7- بحرانی، سیدهاشم(1334ش)، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بعثت.

8- بصری، حسن بن ابی الحسن(1401ق)، تفسیر حسن بصری، ریاض، دارطیبة.

9- بلخی، مقاتل بن سلیمان (1423 ق)، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

10- بیضاوی، عبدالله بن عمر(1418 ق)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

11- حوی، سعید(1409ق)، الاساس فی التفسیر ، قاهره، دارالسلام.

12- رازی، ابوالفتوح(1371 ش)، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن ، مشهد، آستان قدس رضوی.

13- زمخشری، محمود(1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی.

14- سیوطی، جلال الدین (1432 ق)، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر.

15- صنعانی، عبدالرزاق بن همام(1411 ق)، تفسیر القرآن العزیز، بیروت، دارالمعرفة.

16- طبرسی، فضل بن حسن(1427ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمرتضی.

17- طبری، محمدبن جریر(1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة.

18- طنطاوی، ابن جوهری(1425ق)، الجواهر فی التفسیر القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه.

19- طنطاوی، محمد سید(1406ق)، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، قاهره، نهضة مصر.

20- طوسی، محمدبن حسن (1409ق)، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

21- عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه(1383ق)، تفسیر نور الثقلین، قم، مطبعة العلمیة.

22- فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمدبن عمر (1371 ش)، تفسیر مفاتیح الغیب، تهران، نشر اساطیر.

23- فرات کوفی، ابوالقاسم(1410ق)، تفسیر، تهران، وزارت ارشاد.

24- فیض کاشانی، ملا محسن(1416ق)، تفسیر صافی، قم، مؤسسه الهادی.

25- قرطبی، محمدبن احمد (1364 ش)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، تهران، ناصر خسرو.

26- قمی، علی بن ابراهیم(1363ش)، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب.

27- ماتریدی سمرقندی، ابی منصور محمدبن محمود (1426ق)، تفسیر القرآن العظیم تأویلات اهل سنة، بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون.

28- مجلسی، محمدباقر(1403ق)، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، بیروت، مؤسسة الوفاء.

29- محکم الهواری، هودبن محکم (1426ق)، تفسیر کتاب الله العزیز، الجزایر، دارالبصائر.

30. مشهدی قمی، میرزامحمد(1367ش)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، مؤسسة الطبع و النشر.

31- مکی، مجاهدبن جبیر(1410ق)، تفسیر مجاهد، مصر، دارالفکر الإسلامی الحدیثة.

32- نسایی، ابی عبدالرحمن احمدبن شعیب بن علی(1410ق)، تفسیر نسایی، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة.

33- هلالی، ضحاک بن مزاحم بلخی(1403ق)، تفسیر ضحاک، بیروت، دارالفکر.

پی نوشت ها:

[1] «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَک مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ منْ علْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یقیناً، إِذْ قَالَ اللّهُ یا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرَافِعُک إِلَی وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوک فَوْق الَّذِینَ کفَرُواْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بینَکمْ فیمَا کنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» ([یاد کنید] هنگامی که خدا فرمود: ای عیسی! من تو را [از روی زمین و از میان مردم] بر می گیرم، و به سوی خود بالا می برم، و از بودن در میان اجتماع آلوده کافران پاک می کنم، و آنان را که از تو پیروی کردند تا روز قیامت برتر از کسانی که کافر شدند قرار می دهم؛ سپس بازگشت شما به سوی من است، و در میان شما در آنچه با هم اختلاف داشتید. ([به حقّ و عدالت] داوری می کنم)

[2] «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَک مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یقیناً بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً». (و به سبب گفتارِ [سراسر دروغ] شان که ما عیسی بن مریم فرستاده خدا را کشتیم، در صورتی که او را نکشتند و به دار نیاویختند، بلکه بر آنان مشتبه شد [به این خاطر شخصی را به گمان این که عیسی است به دار آویختند و کشتند]؛ و کسانی که درباره او اختلاف کردند، نسبت به وضع و حال او در شک هستند، و جز پیروی از گمان و وهم، هیچ آگاهی و علمی به آن ندارند، و یقیناً او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد؛ و خدا همواره توانای شکست ناپذیر و حکیم است)

[3] «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ». (و از خلقی که آفریده ایم فرقه ای به حق هدایت می کنند و به حق حکم و دادگری می کنند)

[4] این روایت را برخی دیگر از مفسرین شیعه مانند (فیض کاشانی، ج2، 256) و حتی اهل سنت نیز نقل کرده اند، مانند: (ابن ابی حاتم، ج5، 1623)، (زمخشری، ج2، 181)، (فخرالدین رازی، ج15، 72)، (اندلسی، ج5، 232)، (ابن کثیر، ج3، 466)، (سیوطی، ج3، 149)، (آلوسی، ج5، 117) و (طنطاوی، 1406: ج5، 443)، همچنین این روایت در کتاب بحارالانوار (مجلسی، ج24، 144؛ ج54، 318) نیز نقل شده است.

[5] «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ». (و هر آینه او نشانه فرارسیدن قیامت است. در آن شک مکنید، و از من متابعت کنید. این است راه راست)

[6] «وَ قُلْ جاءَ الْحقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کان زَهوقاً». (و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدنی است)

[7] «و قد وقع هذا الاختلاف و سیقع الی أن یقوم المهدی(عج) و ینزل عیسی علیه السلام».

[8] «جاء فی غیر ما خبر أنه(ص) إذا عصفت الریح یصفر وجهه الشریف و یقول: أخاف أن تقوم الساعة مع أن اللّه تعالی أخبره أن بین یدیها ظهور المهدی و عیسی علیه السلام و خروج الدجال و طلوع الشمس من مغربها».

[9] «وَ قوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صلَبُوهُ وَ لکن شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَک مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یقیناً، إِذْ قَالَ اللّهُ یا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرَافِعُک إِلَی وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوک فَوْق الَّذِینَ کفَرُواْ إِلَی یوْمِ الْقیامَةِ ثمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بَینَکمْ فِیمَا کنتُمْ فِیهِ تخْتَلِفُونَ» ([یاد کنید] هنگامی که خدا فرمود: ای عیسی! من تو را [از روی زمین و از میان مردم] بر می گیرم، و به سوی خود بالا می برم، و از بودن در میان اجتماع آلوده کافران پاک می کنم، و آنان را که از تو پیروی کردند تا روز قیامت برتر از کسانی که کافر شدند قرار می دهم؛ سپس بازگشت شما به سوی من است، و در میان شما در آنچه با هم اختلاف داشتید [به حقّ و عدالت] داوری می کنم).

[10] «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلاَّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ یکونُ عَلَیهِمْ شَهیدا» (و هیچ کس از اهل کتاب نیست جز آن که پیش از مرگ به وی (عیسی) ایمان خواهد آورد و در روز قیامت او بر آنان گواه خواهد بود).

[11] «و فی الحدیث (... لا مهدی إلّا عیسی بن مریم علیه السلام) و معناه لا یکون أحد صاحب المهدی إلّا عیسی بن مریم فانه ینزل لنصرته و صحبته».

[12] «و یجتمع عیسی و المهدی(عج) فیقوم عیسی بالشریعة و الامامة و المهدی(عج) بالسیف و الخلافة فعیسی خاتم الولایة المطلقة کما انّ المهدی(عج) خاتم الخلافة المطلقة».

[13] «و ایضا ان عیسی خاتم الولایة المطلقة و المهدی(عج) خاتم الخلافة المطلقة و کل منهما یخدم هذا الدین الذی هو خیر الأدیان و أحبّها الی اللّه تعالی».

[14] این روایت در بسیاری دیگر از کتب تفسیری نیز آمده است، مانند: (قمی، 1363ش: ج1، 58؛ فیض کاشانی، 1416ق: ج1، 519؛ عروسی حویزی، 1383ق: ج1، 571؛ مشهدی قمی، 1367ش: ج3، 584) و همچنین در کتاب بحارالانوار (مجلسی، 1403ق: ج53، 50) نیز نقل شده است.

[15] این روایت از امام باقر علیه السلام صراحت در پیروی حضرت عیسی علیه السلام از امام عصر (عج) دارد و در بسیاری دیگر از کتب تفسیری مانند: (ابوحمزه ثمالی، 1420ق: 151؛ قمی، 1363ش: ج1، 158؛ طبرسی، 1427ق: ج3، 212؛ فیض کاشانی، 1416ق: ج1، 480؛ بحرانی، 1334ش: ج2، 197؛ عروسی حویزی، 1383ق: ج1، 571؛ مشهدی قمی، 1367 ش: ج3، 583) و همچنین در کتاب بحارالانوار (مجلسی، 1403ق: ج9، 195؛ ج14، 349؛ ج53، 50) نیز آمده است.

[16] «هَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیهُمُ الْمَلَائِکةُ أَوْ یأْتِی رَبُّک أَوْ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لَا ینْفَعُ نفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» (آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند، یا پروردگارت بیاید، یا پاره ای از نشانه های پروردگارت بیاید؟ [اما] روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد. بگو: منتظر باشید که ما [هم ] منتظریم).

[17] «و یروی: «أنه ینزل علی ثنیة بالأرض المقدسة و علیه ممصرتان و شعر رأسه دهین و بیده حربة و هی التی یقتل بها الدجّال، فیأتی بیت المقدس و...».

[18] در بیشتر روایات، لفظ مهدی نیامده و فقط لفظ امام دارد؛ اما به قرینه تمامی روایاتی که نام امام مهدی(عج) را در کنار عیسی بن مریم علیه السلام می برد و همزمانی این دو را ثابت می کند و بعضی از روایات و تفاسیری که تصریح می کنند به این که این امام جماعت، همان مهدی موعود(عج) است، مانند: «و المشهور نزوله علیه السلام بدمشق و النّاس فی صلاة الصبح فیتأخّر الامام و هو المهدی فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه و یقول: إنّما أقیمت لک و قیل بل یتقدّم هو و یؤم النّاس و الأکثرون علی اقتدائه بالمهدی فی تلک الصلاة» (آلوسی، 1415: ج 13، 95) می توان نتیجه گرفت که این امام، امام مهدی(عج) است.

[19] «قال رسول اللّه(ص): کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم».

[20] «فیأتی بیت المقدس - و النّاس فی صلاة العصر - و الامام یؤم بهم فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی و یصلّی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[21] «المشهور نزوله بدمشق و النّاس فی صلاة الصبح فیتأخّر الامام و هو المهدی فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه. و فی بعض الروایات أنه ینزل علی ثنیة یقال لها أفیق بفاء و قاف بوزن أمیر و هی هنا مکان بالقدس الشریف نفسه».

[22] «فی الحدیث... فیأتی ببیت المقدس فی صلاة الصبح و الامام یؤم بهم فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[23] «و روی... ویأتی بیت المقدس والنّاس فی صلاة العصر وروی فی صلاة الصبح فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[24] «المشهور نزوله علیه السلام بدمشق و النّاس فی صلاة الصبح».

[25] «فیأتی بیت المقدس و النّاس فی صلاة الصبح و فی روایة فی صلاة العصر فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی و یصلی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[26] «و فی الحدیث... فیأتی بیت المقدس و النّاس فی صلاة العصر و الامام یؤم بهم، فیتأخّر الامام، فیقدمه عیسی و یصلی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[27] «و روی... و یأتی بیت المقدس و النّاس فی صلاة العصر و روی فی صلاة الصبح فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[28] «فیأتی بیت المقدس و النّاس فی صلاة الصبح و فی روایة فی صلاة العصر فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[29] «قال فینزل عیسی بن مریم فیقول أمیرهم تعال صلّ لنا فقال لا ان بعضکم علی بعض أمراء تکرمة اللّه لهذه الأمة».

[30] «و روی مسلم من حدیث جابر فیقول أمیرکم تعال صلّ لنا فیقول ان بعضکم علی بعض أمراء مکرمة لهذه الأمّة».

[31] «فیتأخّر الامام فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه علی شریعة محمد(ص)».

[32] «قال رسول اللّه(ص): کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم؟»

[33] «فأمکم أو قال امامکم منکم».

[34] «و فی شرح العقائد ثم الأصح ان عیسی یصلی بالنّاس و یؤمهم و یقتدی به المهدی(عج) لانه أفضل منه فامامته اولی من المهدی(عج) لان عیسی نبی و المهدی(عج) ولی و لا یبلغ الولی درجة النبیّ یقول الفقیر فیه کلام لان عیسی علیه السلام لا ینزل بالنبوة فان زمان نبوّته قد انقضی و قد ثبت انه لا نبیّ بعد رسول اللّه(ص) لا مشرعا کأصحاب الکتب و لا متابعا کأنبیا بنی إسرائیل و إنّما ینزل علی شریعتنا و علی انه من هذه الأمّة لکن للغیرة الالهیة یؤمّ المهدی(عج) و یقتدی به عیسی لانّ الاقتداء به اقتداء بالنبیّ(ص) و قد صحّ ان عیسی اقتدی بنبیّنا لیلة المعراج فی المسجد الأقصی مع سائر الأنبیاء فیجب ان یقتدی بخلیفته ایضا لانه ظاهر صورته الجمعیّة الکمالیة».

[35] «قد ذهب معظم أهل العلم إلی أنه حین ینزل یصلّی وراء المهدی، صلاة الفجر».

[36] «فیتأخّر الامام و هو المهدی فیقدمه عیسی علیه السلام و یصلّی خلفه و یقول: إنّما أقیمت لک و قیل بل یتقدّم هو و یؤم النّاس و الأکثرون علی اقتدائه بالمهدی فی تلک الصلاة دفعا لتوهّم نزوله ناسخا».

[37] «للغیرة الالهیة یؤمّ المهدی (عج) و یقتدی به عیسی لان الاقتداء به اقتداء بالنبیّ(ص) و قد صح ان عیسی اقتدی بنبینا لیلة المعراج فی المسجد الأقصی مع سائر الأنبیاء فیجب ان یقتدی بخلیفته ایضا لانه ظاهر صورته الجمعیة الکمالیة».

[38] «و ان المهدی یقدمه للصلاة فیقول له إنّما أقیمت لک و یصلّی خلفه بما یدل علی دفع توهّم نزوله ناسخا بل متبعا لشریعة محمد(ص) و مؤیدا کونه مقتدیا بشریعته و ما عدا هذه الصلاة یکون هو الامام دائما، لأنه صاحب الوقت و لا یجوز أن یتقدّم علیه أحد».

[39] «و الأکثرون علی اقتدائه بالمهدی فی تلک الصلاة دفعا لتوهّم نزوله ناسخا و أما فی غیرها فیؤم هو النّاس لأنه الأفضل و الشیعة تأبی ذلک».

[40] مانند ماتریدی در سوره نساء آیه 159 (ماتریدی، 1426ق: ج1، 525)

[41] «فَهَلْ ینْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّی لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِکرَاهمْ». (آیا [کافران ] جز این انتظار می برند که رستاخیز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟ و علامات آن اینک پدید آمده است. پس اگر [رستاخیز] بر آنان دررسد، دیگر کجا جای اندرزشان است؟)

[42] «وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ» (و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث می برند).

[43] «وَ یکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کهلًا وَ منَ الصَّالِحِینَ» (و با خلق در گهواره سخن گوید بدان گونه که در سنین بزرگی، و او از جمله نیکویان جهان است).

[44] «و إنه سینزل قبل یوم القیامة، کما دلت علیه الأحادیث المتواترة... فیقتل مسیح الضلالة و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة یعنی لا یقبلها من أحد من أهل الأدیان، بل لا یقبل إلّا الإسلام أو السیف».

[45] «أن رسول اللّه(ص) قال: ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یضع الجزیة».

[46] «رسول اللّه(ص) یقول: لیهبطنّ اللّه عیسی ابن مریم حکما عدلا و اماما مقسطا، یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یفیض المال حتی لا یجد من یأخذه».

[47] «ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس و یقتل النصاری إلّا من آمن به».

[48] «قال(ص): ینزل فیکم ابن مریم حکما مقسطا یکسر الصّلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة».

[49] «فی الحدیث... یکسر الصلیب و یهدم البیع و الکنائس»

[50] «فی الحدیث: «... ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس و یقتل النصاری إلّا من آمن به».

[51] «یهبط عیسی علیه السلام من السماء إلی الأرض... ثم یقتل الدجّال و یکسر الصلیب و یهدم البیع و الکنائس و لا یبقی علی وجه الأرض یهودی و لا نصرانی إلّا آمن بالمسیح و دخل فی الإسلام».

[52] «و یقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یضع الجزیة و یفیض المال... ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقتل الخنزیر و یمحی الصلیب و یجمع له الصلاة و یعطی المال حتی لا یقبل و یضع الخراج... و یکسر الصلیب و یضع الجزیة».

[53] «حتی توضع الجزیة و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و ذلک إذا نزل عیسی بن مریم علیه السلام».

[54] «فی الحدیث... ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس و یقتل النصاری إلّا من آمن به».

[55] «قال ابن عطیة: و أجمعت الأمّة علی ما تضمنه الحدیث المتواتر من أن عیسی فی السماء حی و أنه ینزل فی آخر الزّمان، فیقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یقتل الدجّال و یفیض العدل و تظهر به الملة، ملة محمد(ص)».

[56] «و فی الحدیث: إن عیسی علیه السلام... و یقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس و یقتل النّصاری إلّا من آمن به و بمحمد(ص)».

[57] «ثم یقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس (المراد بتخریبها إزالة ما فیها من الصور و التماثیل و قلبها إلی مساجد عادیة أو أنه یهدمها جزاء لما وقع فیها من المحرمات) و یقتل النصاری إلّا من آمن أی آمن به و مشی علی شریعته التی یقوم فیها فی الأرض و هی شریعة محمد(ص)».

[58] «عن النبیّ(ص) قال و الذی نفسی بیده لیوشکن ان ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة».

[59] «قال رسول اللّه(ص) یوشک أن ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا، یقتل الدجّال و یقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یضع الجزیة و یفیض المال و تکون السجدة واحدة للّه رب العالمین».

[60] «یعلم الخاص و العام أنه ورد فی علامات الساعة من الأخبار... و ینزل فی آخر مدّته عیسی ابن مریم من السماء، فیرفع الجزیة و یکسر الصلیب».

[61] «قیل سینزل عیسی علیه السلام من السماء علی عهد الدجال حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة فیفیض المال حتی لا یقبله أحد و یهلک فی زمانه الملل کلها إلّا الإسلام».

[62] «قوله( إن عیسی ینزل حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة» (بغوی، 1420: ج 1، 448). «النبیّ( [أنّه ] قال: «و الذی نفسی بیده لیوشکنّ أن ینزل فیکم ابن مریم حکما عادلا، یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة، فیفیض المال حتی لا یقبله أحد».

[63] «و إنه سینزل قبل یوم القیامة، کما دلت علیه الأحادیث المتواترة التی سنوردها إن شاء اللّه قریبا، فیقتل مسیح الضلالة و یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة یعنی لا یقبلها من أحد من أهل الأدیان، بل لا یقبل إلّا الإسلام أو السیف».

[64] «ثم یقتل الخنزیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنائس (المراد بتخریبها إزالة ما فیها من الصور و التماثیل و قلبها إلی مساجد عادیة أو أنه یهدمها جزاء لما وقع فیها من المحرمات) و یقتل النصاری إلّا من آمن أی آمن به و مشی علی شریعته التی یقوم فیها فی الأرض و هی شریعة محمد(ص)».

[65] قوله ویقتل الخنزیر أی یأمر باعدامه مبالغة فی تحریم أکله وفیه توبیخ عظیم للنصاری الذی یدعون انهم علی طریقة عیسی ثم یستحلون أکل الخنزیر ویبالغون فی محبته.

[66] قوله: «ویقتل الخنزیر»، قال الطیبی: ومعنی قتل الخنزیر تحریم اقتنائه وأکله، وإباحة قتله.

[67] «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسولَهُ بالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ» (اوست خدایی که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد هر چند مشرکان ناراضی و مخالف باشند).

[68] البته ایشان اشاره به این روایت که پیروان همه ادیان از جمله اسلام به وی ایمان می آورند نمی کند و تنها به ایمان آوردن یهود و نصارا اشاره می کند، بنابراین نمی توان از سخن ایشان همراهی عیسی علیه السلام با امام عصر(عج)  را استنباط کرد.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان