ماهان شبکه ایرانیان

گفت وگوی اعتقادی امام جواد(ع) با یحیی بن اکثم(۱)

قبل از ورود به گفت وگوی اعتقادی، به گزارش توضیحات امام جواد(ع) درباره کفّاره صید می پردازیم:

گفت وگوی اعتقادی امام جواد(ع) با یحیی بن اکثم(1)

قبل از ورود به گفت وگوی اعتقادی، به گزارش توضیحات امام جواد(ع) درباره کفّاره صید می پردازیم:

مأمون گفت: فدایت شوم! چه خوب است مسایلی که درباره کفاره صید بیان فرمودید، توضیح دهید.

امام فرمود: اگر مُحرِم به قتل شکاری در خارج حرم اقدام کند و شکار از پرندگان باشد، اگر بزرگ است کفاره آن ذبح یک گوسفند است و اگر جوجه است، کفاره آن برّه ای است که از شیر گرفته شده است و اگر در حرم باشد کفاره آن مضاعف است. کفاره گورخر در خارج حرم یک گاو و کفاره شترمرغ در خارج حرم یک شتر و کفاره آهو در خارج حرم یک گوسفند است و اگر در حرم باشد، کفاره دو برابر می شود.

مُحرِم اگر در احرام حج باشد، کفاره را در مِنی ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد، جای ذبح کفاره، مکه است. کفاره شکار برای عالم و جاهل یکسان است. اگر از روی عمد، باشد گناهکار است و اگر غیرعمد باشد، گناهکار نیست. کفاره شخص آزاد برعهده خودش و کفاره برده بر عهده مالک و کفاره طفل صغیر بر عهده ولی او است. پشیمانی موجب سقوط عذاب اخروی است و اصرار بر شکار، عذاب اخروی در پیدارد.[1]

مراسم عقدکنان تمام شد؛ ولی جلسات بحث و مناظره با حضور مأمون ادامه می یافت و سمت و سوی گفت وگوها مباحث مذهبی و اعتقادی بود. شخص مأمون همبه مسایل کلامی علاقه مند بود و روش اشعری و اهل حدیث را که پای بند ظواهر بودند و از آیه استواء بر عرش استفاده می کردند که خدا بر کرسی نشسته است، نمی پسندید. او به روش عقلی معتزله گرایش داشت. در دوره خلافت او، کار معتزله بالا گرفت. جبهه مخالف، سؤال را بدعت می شمرد. می گفتند: استواء خدا بر عرش معلوم، ولی کیفیت آن مجهول است. هر که سؤال کند، تنبیه می شود.

جلسات بحث و مناظره ای که مأمون در حضور امام هشتم(ع) با ارباب ملل و نحل برگزار می کرد، بسیار پربار بود و شاید حکمت قبول ولایتعهدی از سوی حضرت همین بود که پیام مکتب و مذهب را به سمع عالمان ادیان و مذاهب دیگر برساند و چه خوب هم انجام شد.

در حقیقت باید گفت که طلوع ستاره اقبال معتزله عقل گرا در برابر اشاعره ظاهرگرا در خلافت مأمون بود. روحیه خلفای قبل و بعد از وی با مباحث آزاد عقلی سازگار نبود؛ از این رو ستاره بخت معتزله در زمان او خوش درخشید ولی دولت، مستعجل بود. تشیع مکتب وسط و میانه است. هم سنت گرایی اهل حدیث و اشاعره را -که راه اهل حدیث را در قالب استدلال ادامه می دادند- افراطی بود، و هم عقل گرایی معتزله -که همه حقایق مکتب را تأویل و توجیه می کردند- به افراط کشیده می شد.

علی القاعده یحیی بن اکثم که نزد مأمون جایگاهی و پایگاهی داشت، متمایل به معتزله بود. مأمون که از قبل به مجالس بحث و مناظره خوگر شده بود، همچنان این روحیه را حفظ کرده بود؛ به خصوص که می دید جواد الائمه (ع) همچون پدر، عالم الائمه است و چه بهتر که فضای بحث و مناظره را باز بگذارد و به زبان حال یا زبان قال به پور اکثم بگوید:

هیچ آدابی و ترتیبی مجوی

هر چه می خواهد دل تنگت بگوی

یحیی عرض می کند: ای یادگار پیامبر خدا(ص) در خبر آمده است که جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و عرض کرد: خدای متعال به تو سلام می دهد و می فرماید: من از ابوبکر خشنودم از او سؤال کن آیا او از من خشنود است؟!

امام جواد(ع) فرمود: من منکر فضل ابوبکر نیستم(از باب تقیه)، ولی راوی این خبر باید ببیند پیامبر اکرم(ص) در حجة الوداع چه فرموده است. حضرتش فرمود:

قد کثرت علی الکذّابةُ و ستکثُر فمن کذبَ علی متعمِّدا فلْیتَبَوَّء مقعدُه من النار فإذا أتاکم الحدیثُ فاعرِضوه علی کتاب الله و سنّتی فما وافق کتاب الله و سنتی فخُذوه و ما خالف کتاب الله و سنتی فلا تأخذوا به.

آن هایی که به من دروغ می بندند، زیاد شده اند و باز هم زیاد می شوند. هر کس عمدا دروغی به من ببندد، جایش آتش است. هرگاه حدیثی به شما رسید، به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید. آن چه موافق است، بپذیرید و آن چه مخالف است، رو کنید.

سپس به یحیی فرمود: این خبری که درباره ابوبکر نقل کردی، با کتاب خدا ناسازگار است. خدای متعالی می فرماید:

و لقد خلقنا الإنسان و نعلَمُ ما تُوَسوِسُ به نفسه و نحن أقربُ إلیه من حبل الورید.[2]

ما انسان را آفریدیم و آن چه نفسش به او وسوسه می کند، می دانیم و ما از رگ قلب به او نزدیک تریم.

آیا خدا از درون ابوبکر بی خبر بود و نمی دانست که او خشنود یا ناخشنود است و ناگزیر بود به وسیله پیامبر(ص) از مکنون قلبی وی آگاه گردد؟! عقل می گوید: چنین چیزی محال است.

بازهم یحیی گفت: در روایت آمده است که مَثَل ابوبکر و عمر در زمین مانند مَثل جبرئیل و میکائیل در آسمان است.[3]

حضرت فرمود: این خبر هم در خور تأمل است. جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقربند. آن ها هرگز گناهی مرتکب نشده اند و لحظه ای از طاعت حق باز نمانده اند. اما ابوبکر و عمر در آغاز مشرک و بت پرست بوده اند، هرچند که بعدا مسلمان شده اند. آن ها بیشتر عمر خود را در شرک گذرانیده اند. چگونه ممکن است که شبیه جبرئیل و میکائیل باشند؟!

گویا یحیی که از پیش در مذاکرات و مباحثات فقهی -چه در نقش سؤال کننده و چه در نقش سؤال شونده- خود را در برابر کوهی ستبر از علم و ادب و وقار دیده و تشخیص داده بود که باید دانش آموز این بزرگ آموزگار باشد، فرصت را غنیمت شمرده و می خواهد راه حل مسائلی که برایش قابل هضم نبوده، از امام(ع) فرا بگیرد، از این رو می گوید: در خبری آمده است که عمر و ابوبکر سرور پیران بهشتند.[4] در این باره چه می گویید؟

فرمود: این هم از محالات است؛ زیرا اهل بهشت همه جوانند و پیرمردی در بین آن ها نیست. این خبر، ساخته بنی امیه است. آنان، این خبر را جعل کردند تا در برابر خبری باشد که درباره حسنین(علیهما السلام) رسیده است. پیامبر خدا فرمود:

«الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنّة؛ حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند».

چه خوب است که باب مذاکره و گفت وگو و نقد و تحلیل میان علمای ادیان و مذاهب باز باشد و از روی عقل و سند و انصاف، عقاید و مسلمات و مستندات یکدیگررا مورد بحث قرار دهند تا ذهن افراد بصیر و کنجکاو قانع شود و هیچ کس کورکورانه ومتعصبانه گرایش پیدا نکند. نباید مردم، اعرابی وار راهی بروند که به کعبه مقصود منتهی نشود.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

این ره که تو می روی، به ترکستان است

جاه طلب های معاند نتوانستند در کلام خدا تصرف کنند و تافته ها و بافته های خود را در آن بگنجانند یا آن چه را خلاف میلشان بود از آن بکاهند، از این رو به جان سنت افتادند. نخست کتابت حدیث را ممنوع کردند تا گفته ها و آداب و رفتار پیامبر(ص) فراموش شود. آن گاه کذّابه ها برای جعل حدیث به خدمت و مزدوری گمارده شدند و تا توانستند فضا را آلوده و مسموم کردند و اکنون با گذشت دویست و اندی از بعثت آسمانی و هجرت یزدانی نبوی، امام آن عصر و زمان مواجه است با اکذوبه هایی چندش آور که عالمی از علمای آن دوران با استفاده از فضای باز مباحثات طلبگی، شمه ای از دروغ های شاخدار و مجعولات بی اصل و تبار را مطرح می کند و راه حل آن ها را به صورت مستدل از یک منبع بسیار اصیل می آموزد.

هیچ یک از خلفای جور برای باز کردن چنین فضائی آمادگی نداشتند، بلکه باروحیه حنبلی و اشعری «السؤال بدعة» دمساز و همخوان بودند. تنها مأمون که روحیه معتزلی و عقل گرایی داشت، فضای بحث و گفت وگو را باز گذاشت و خودش هم درمباحثات و مذاکرات حضور می یافت. از این جهت باید سپاس گزارش بود. بعد از او معتصم هم ادامه دهنده همان روحیه دگماتیسمی بود. خدای متعال می فرماید:

فبشِّر عباد الّذین یستمعُونَ القولَ فیتَّبِعُونَ أحسنَه أُولئک الذین هداهم الله و أولئک هم أولوا الألباب.[5]

؛ بندگانم را که سخن را می شنوند و از بهترینش پیروی می کنند، مژده ده. اینان کسانی اندکه خدا هدایتشان کرده و اینان صاحبان خرد نابند.

اگر چنین فضائی باز می ماند و روحیه ناپسند تعصب و دگماتیسم تبلیغ وتشویق نمی شد و اجازه می دادند که أئمه اطهار(ع) و فرهیختگان مکتبشان با مردم مستعد به گفت وگو بنشینند، وضع جهان اسلام بسی بهتر بود، از آن چه اکنون هست.

امام صادق(ع) به این موضوع بسیار اهمیت می داد. حضرتش از خلأ فروپاشی بنی امیه و قدرت یافتن بنی عباس که فضا را تا حدودی باز می گذاشت، استفاده کرد و عده ای به نام متکلم پرورش داد و آن ها را با سران ادیان و مذاهب به مناظره وامی داشت و خود، نظارت می کرد. آن هایی که عالم بودند، ولی قدرت مناظره نداشتند، مجاز نبودند که مناظره کنند.

اگر در عصر امام صادق(ع) حکومتی ها سرگرم جنگ و جدال بودند و فرصتی برای محدود کردن فضای بحث نداشتند، در عصر امامین همامین -عالمُ الأئمّه وجوادالأئمّه- خلیفه ای بر مسند نشسته که برای بحث و جدال -آن هم جدال أحسن[6] آمادگی داشت و سزاوار نبود که از چنین فرصتی طلائی بهره گیری نشود.

اکنون خوب متوجه می شویم که چگونه یحیی بن اکثم در فضایی باز و عاری ازخفقان احادیثی مطرح می کند که برای جعل و نشر آن ها بسیار سرمایه گذاری شده بود و امام جواد(ع) مجعولیت آن ها را به طور مستدل شرح می دهد.

یحیی عرض کرد: در روایتی آمده است که «انّ عمر بن الخطّاب سراج أهل الجنّة عمر چراغ اهل بهشت است؛.

حضرت فرمود: این هم از محالات است؛ زیرا فرشتگان مقرب و همه انبیاء ورسل -از آدم تا خاتم- در بهشتند. آیا نور آن ها برای روشن شدن بهشت کافی نیست و تنها عمر است که با نور خود، بهشت را روشن می کند؟!

گذشته از جواب دندان شکن حضرت، معلوم می شود قبل از ورود عمر، بهشت ظلمت کده بوده و با ورود او روشن شده است، وانگهی خدای متعال می فرماید:

«متَّکئِین علی الأرائِک لا یرونَ فیها شمسا و لا زمْهَریرا؛[7] در آن جا اهل بهشت برتخت ها تکیه می زنند. نه آفتابی می بینند که از تابشش ناراحت شوند و نه سرمائی که از سختیش به زحمت افتند».

و نیز می فرماید:

«هم و أزواجهُم فی ظِلالٍ علی الأرائِک متَّکئُون؛[8] اهل بهشت و همسرانشان زیر سایه هایی آرام بخش بر تخت هایی تکیه زده اند».

از این گونه آیات استفاده می شود که بهشت، تاریک خانه نیست و نیازی به نور عمر ندارد.

یحیی در ادامه بحث گفت: در روایت آمده است که سکینه و وقار و طمأنینه برزبان عمر جاری می شود.

حضرت فرمود: من منکر فضایل عمر نیستم(از باب تقیه) ولی ابوبکر بر عمر برتری داشت. او بر فراز منبر اعلام کرد که:

«انّ لی شیطانا یعترینی فإذا مِلتُ فسَدِّدونی؛[9] مرا شیطانی است که بر من مسلطمی شود. هرگاه منحرف شدم، مرا به راه راست آورید».

ابوبکر شبیه مطلب فوق بسیار بر زبان آورده است. جمله «أقیلونی فلستُ بخیرکم و علی فیکم» از وی مشهور است.

او ملتمسانه و شاید متظاهرانه، می گفت: من بهتر از شما نیستم. اگر مرا به راه حق دیدید، کمکم کنید و اگر به راه باطل یافتید، مرا برگردانید. من بر این مقام کراهت داشتم. کاش یکی به من کمک می کرد و مسئولیت را از دوشم بر می داشت؛ مگر من می توانم به سنت پیامبر خدا(ص) عمل کنم. او به واسطه وحی الهی مصونیت داشت و همواره فرشته ای با او بود و من هماره گرفتار یک شیطانم. اگر خشمگین شدم، از من دوری بجویید. اگر رفتارم درست بود، کمکم کنید و اگر غلط بود، بازم دارید.

این ها مضامینی است که در مسند احمد بن حنبل و «الریاض النضرة» و تاریخ طبری و کنزالعمّال و طبقات ابن سعد و «الامامة و السیاسة» و سیره ابن هشام و عیون الاخبار و «العقد الفرید» و تاریخ الخلفاء سیوطی و سیره حلبی و شرح نهج البلاغه حدیدی و تهذیب الکمال و غیره نقل شده است.

ابن قتیبه دینوری از وی چنین آورده است:

و لقد قلَّدتُ أمرا عظیما مالی به طاقةٌ و لا یدٌ و لَوَدَدْتُ أنّی وجدتُ أقوی الناس علیه مکانی فأطیعونی ما أطعتُ اللّه فإذا عصیتُ فلا طاعةَ لی علیکم.[10]

مسئولیت سنگینی بر عهده گرفته ام. مرا طاقت و توان آن نیست دوست می داشتم قوی تر از من به جای من بود. هرگاه خدای را اطاعت کنم، اطاعتم کنید و هرگاه معصیت کنم، اطاعتم نکنید.

همو که به قول یحیی مظهر طمأنینه و وقار و سکینه بود، هنگامی که بر مسند خلافت نشست و مسجدالنبی را پایگاه خود ساخت، مردی بر او وارد شد و گفت: مرا حاجتی است. نزدیک بیایم؟! عمر گفت: نه. مرد گفت: پس بر می گردم. خدا مرا بی نیاز می کند. و به راه افتاد. عمر برخاست و جامه اش را گرفت و گفت: چه حاجتی داری؟! گفت: کینه ات با مردم و کراهت مردم از تو! عمر گفت: وای بر تو! چرا؟! گفت: با زبانت کینه توزی می کنی و با عصایت کراهت مردم را بر می انگیزی![11]

در ادامه آمده است که عمر دعا کرد که مردم محبوب او و او محبوب مردم شود و آن مرد گفت: از آن پس هیچ کس نزد من محبوب تر از او نبود!

این کجا و فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع) کجا که فرمود:

«صیرها فی حوزةٍ خشناء یغلظ کلمها و یخشُنُ مسّها و یکثر العِثار بینها...[12]

ابوبکر خلافت را در شخصی خشن قرار داد که زخم زبانش سخت و دیدارش رنج آوربود. اشتباهش بسیار و عذرخواهیش بی شمار بود».

پی نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج50، ص77، حدیث 3 (ما متن روایت را ترجمه کرده ایم. برخی از یازده فرعی که مطرح شده در جواب نیامده است. به این روایت در کتب فقهی استناد شده است: نک: مستند الشیعة، ج13، ص165).

[2] سوره ق، آیه 16.

[3] آیا جبرئیل و میکائیل از آغاز خلقت در میان اهل آسمان برجستگی داشته اند، یا این که بعدا به چنان مقامی رسیده اند؟! در صورت اول، باید گفت: عمر و ابوبکر نیز از آغاز خلقت زمین و اهل آن، برجسته و برازنده بوده اند و این؛ با شرک و حدوث آن ها ناسازگار است و در صورت دوم باید گفت: جبرئیل و میکائیل هم زمانی مشرک بوده اند نعوذ بالله.

[4] روایت فوق را از عبیدالله عمر نقل کرده اند. او در انحراف از اهل بیت (ع) شهره آفاق بوده و به روایتش -حتی بر مبانی اهل سنت- اعتمادی نیست. وانگهی پرواضح است که در بهشت، نه پیرزنی وجود دارد و نه پرمردی. اهل بهشت همگی جوانند و اگر مقصود این است که وی سید پیرزن ها و پیرمردهایی است که وارد بهشت می شوند و جوان می شوند، لازمه اش این است که او بر حسنین هم سیادت داشته باشد. این ادعا با حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل ا لجنّة» که اجماعی عامه و خاصه است، ناسازگار است.

[5] زمر، آیه 17 و 18.

[6] اُدعُ الی سبیل ربک بالحکمة والموعظةِ الحسنة و جادِلهم بالّتی هی أحسنُ انّ ربک هو أعلم بمن ضلّعن سبیله و هو أعلم بالمهتدین (نحل آیه 125).

[7] انسان، آیه 13.

[8] یس، آیه 56.

[9] تمام موارد سؤال و جواب از بحارالانوار، ج5، ص80، و 81، ح6 نقل شده است. ادامه سؤال ها و جواب ها در مقاله ای دیگر خواهد بود.

[10] الإمامة و لاسیاسة، بیعة أبی بکر... خطبة أبی بکر.

[11] همان، ولایة عمر.

[12] نهج البلاغه، خطبه 3.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان