اشاره
ائمه(ع) در کنار هدایت جامعه، اهل خیررسانی به مردم، انفاق و بخشش بوده اند. در زیارت جامعه می خوانیم: «وَ عَادَتِکُم الاِحسان، وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم؛[1] عادت شما احسان و صفت ثابت و خوی درونی تان بخشش و کرم است.»
بعد از رسول خدا(ص) بر اثر انحراف وسیعی که در دستگاه خلافت پدید آمد و به خاطر اسراف ها و عیاشی های حکام، حکومت ناگزیر بود از مردم مبالغی را اخذ کند که رفته رفته به خاطر عدم کفاف درآمدهای دولت، به ناچار بر میزان مالیات ها افزوده شد و وضع زندگی را بر مردم سخت کرد. مثلاً «سلیمان بن عبدالملک» به مأمور مالیات خود گفت: «پستان را تا جایی که شیر می دهد، بدوش و آنگاه که شیرش تمام شد، خون بدوش!»[2] ازجمله علویان و دوستان اهل بیت(ع) برای گذراندن زندگی خود، به ویژه در دوران هارون الرشید ستمگر، دچار مشکلات فراوانی بودند، از طرفی نیز عزت نفسشان مانع از آن بود که از دیگران درخواست کمک کنند.[3] در آن دوران رسیدگی به فقرا و نیازمندان بر دوش امامان (ع) و شیعیان خالص آن ها بود.
آنچه پیش رودارید، بازخوانی بخشش ها و انفاق های مالی در سیره و رفتار امام کاظم علیه السلام است. امید است جامعۀ ما نیز از این روش الگو گرفته، به نیازمندان و فقرای جامعه توجه بیش تری نمایند.
ضرورت این بحث
در هر جامعه ای فقیر و نیازمند، ورشکسته و حادثه زده ای از حوادثی چون سیل، زلزله و بیماری های فراگیر وجود دارد و دولت تنها نمی تواند از پس تمامی رفع این نیازها برآید. بنابراین، لازم است کل جامعه در این مسئله نقش ایفا نموده، به طور مستمر پیگیر باشند، و برخوردهای فصلی، به ویژه در ایامی مثل زلزله و سیل و کرونا نمی تواند به صورت یک سیره و رفتار در کل جامعه ثابت بماند.
منابع مالی و درآمدی امام کاظم علیه السلام
قبل از بیان بخشش ها و انفاق های حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام جا دارد به این شبهه پاسخ داده شود که این همه انفاق از طرف ائمه(ع) از کدام منابع مالی و درآمدی بوده است؟
پاسخ تفصیلی این مطلب نیاز به مقالۀ مفصلی دارد؛ ولی آنچه را مربوط به امام کاظم علیه السلام می شود، به صورت اختصار متذکر می شویم.
منابع مالی آن حضرت از موارد متعدد بوده است، از جمله:
1. وجوهات: بخشی از اموال عمومی امام کاظم علیه السلام شامل: خمس، زکات، نذورات و صدقات بوده که گاه مستقیماً از سوی شیعیان تحویل امام می شد و گاه از طریق وکلا و نایبان حضرت دریافت و توزیع می گردید.[4] شاهدش کثرت اموال باقی مانده نزد وکلای ایشان پس از شهادت آن حضرت است که مبلغ هفتاد هزار دینار نزد «زیاد بن مروان عیسی» و سی هزار دینار تحویل «علی بن حمزه بطائنی» بود.[5] یا مبلغ سی هزار دینار و شش کنیز نزد «عثمان بن عیسی رواسی» نمایندۀ امام در مصر بود که نقل شده است پس از شهادت حضرت، امام رضا علیه السلام کسی را نزد زیادقندی و عثمان بن عیسی فرستاد و پیغام داد: اموالی را که از پدرم نزد شما مانده است، برایم بفرستید.[6] یا «هشام بن احمر» می گوید: اموالی را برای امام هفتم علیه السلام به مدینه بردم، حضرت فرمودند: آن را نزد «مفضّل بن عمر» برگردان![7] که از این نمونه ها بسیار است و ما به جهت اختصار همین چند نمونه را بیان کردیم.
2. اموال خصوصی: اموالی که با کار و تلاش اقتصادی به دست آورده بودند. صفوان می گوید: ابوالحسن علیه السلام را دیدم که نوجوان خردسالی بود، در حالی که گوسفندی به همراه داشت و آن را به جلو می راند و خطاب می کرد: بر پروردگارت سجده کن.[8]
«علی بن ابی حمزه» می گوید: امام کاظم علیه السلام را دیدم که در زمین کشاورزی خود کار می کردند و عرق می ریختند. عرض کردم: قربانت گردم! پس کارگران کجا هستند؟ فرمودند: ای علی! بهتر از من و پدرم، [رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام] روی این زمین با بیل کار می کردند.. .. هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ الصَّالِحِین؛. ..کشاورزی شغل پیامبران و جانشینان آنان و برگزیدگان و شایستگان است.[9]
حضرت زمین های فراوانی داشتند که گاه خود زمین را می بخشیدند. برای نمونه، حضرت به یکی از غلامان که در حق ایشان احسان کرده بود، قطعه ای زمین کشاورزی اهدا کردند[10] و در موردی دیگر، حضرت زمین کشاورزی را به غلامی بخشیده و او را آزاد کردند.[11]
حضرت بخشی از زمین کشاورزی خود را به فرزندش، احمد که مرد خیّری بود، هدیه کردند.[12] در وصیت نامۀ آن حضرت نیز آمده است که سی اصله درخت خرمای خود را برای فقرای آبادی وقف کردند و بقیه را بین فرزندان خود تقسیم فرمود.
3. موقوفات: از دیگر منابع مالی حضرت، موقوفه ها بودند. برای نمونه، وقف نامه ای که ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل کرده و در آن به وصیت نامۀ حضرت زهرا علیها السلام در مورد وقف مزارع هفت گانه و وقف نامه های امام علی علیه السلام اشاره شده که تولیت آن به فرزندان ایشان واگذارشده است.[13]
در وصیت نامۀ امام کاظم علیه السلام نیز آمده که یک سوم موقوفۀ پدرش را وصیت کرده است.[14] این امر نشان می دهد که اموال و املاکی از طریق موقوفه و ارث از سوی امام صادق به امام کاظم علیهما السلام منتقل شده است.
4. هدایا: بخش دیگری از انفاقات امام کاظم علیه السلام هدایا بود. برای نمونه می توان به هدایایی که «علی بن یقطین» برای امام کاظم علیه السلام توسط هشام بن حکم می فرستاد، اشاره کرد.[15] در روایتی، حضرت در جواب هارون فرمودند: به خاطر آنکه ما از حق مالی و شرعی خودمان (خمس) باز داشته شده ایم، مجبور به پذیرش هدیه هستیم.[16]
حتی گاهی برای حل مشکل شیعیان هدایای هارون را قبول نموده، خرج ازدواج جوانان از خاندان سادات می کردند.[17] در مورد دیگر، مهدی عبّاسی، امام کاظم علیه السلام را دستگیر و زندانی کرد، سپس در خواب امیرالمؤمنین علیه السلام را دید که او را مورد عتاب و تهدید قراردادند،[18] آنگاه دستور داد امام را آزاد کنند و مبلغ سه هزار دینار به او بدهند و ایشان را راهی مدینه کنند.[19] منصور دوانیقی نیز در روز عید نوروز از امام کاظم علیه السلام خواست تا جلوس کنند و هدایایی که مردم و به ویژه سربازان ایرانی می آورند، بپذیرند.[20]
این ها فهرستی از اموال حضرت بود که در انفاق از آن ها استفاده می کردند.[21]
خصوصیات کمک ها و بخشش های مالی امام کاظم علیه السلام
کمک های امام کاظم علیه السلام به فقرا دارای این خصوصیات بوده است:
1. مخفیانه و شبانه به فقرا برای حفظ عزّت نفس و کرامت انسانی آنان و عدم ترویج تکدی گری؛
2. تقدیم خویشاوندان بر سایرین تا دیگران نیز به آن ها توجه نمایند؛
3. تنوع و گوناگون بودن؛ از پول نقد گرفته تا آرد و خرما؛
4. کمک امام در حدّی بود که آن ها را کاملاً بی نیاز می ساخت و ضرب المثل شده بود؛ زیرا به کسی که پول حضرت را می گرفت و باز فقیر می ماند، می گفتند: «عجباً لِمَن جائه صرةُ موسی فَشَکا القلَّة؛[22] کسی که کمک مالی امام موسی بن جعفر علیهما السلام را دریافت کرده، تعجب است که از بی پولی بنالد.»
تنوع انفاق ها
کمک ها و انفاق های حضرت متنوع بودند که به اهم آن ها اشاره می شود:
الف) کمک به فقرا و درماندگان
شیخ مفید (ره) سخاوت و فقیرنوازی امام را چنین توصیف می کند: «و کانَ اوصلُ الناسِ لاهلِهِ وَ رَحِمه و کان یَفتقَّدُ فقراءَ المدینةِ فی اللیلِ فیَحملُ اِلیهم الزنبیلَ فیهِ العینُ و الورقُ و الاقَّةُ و التمورُ فیُوصلُ الیهم ذلکَ و لایَعلمونَ مِن اَی جهةٍ هو؛[23] او بیش تر از همۀ مردم، به صلۀ رحم و رسیدگی به اهل و عیال و خویشاوندان می پرداخت؛ شبانه به جستجوی مسکینان مدینه بیرون می آمد و با زنبیلی به دیدار ایشان می رفت که در آن پول نقد و آرد و خرما نهاده بود و آن را به ایشان می داد، در حالی که نمی دانستند از جانب چه کسی این کمک ها آمده است. مورّخان و منابع دینی هدیۀ معمولی آن حضرت را بین 200 تا 400 دینار ذکر کرده اند.[24] این در حالی بود که خلفای معاصر امام کاظم علیه السلام با وجود ثروت های فراوان، به عیش و نوش و فساد مشغول بودند و به فقرا توجه نداشتند و نسبت به شیعیان تعمد داشتند که در فقر بمانند، مبادا دست به قیام بزنند؛
در روایت می خوانیم: روزی آن حضرت از کنار یک اعرابی که خیلی بدقیافه بود، عبور می کردند، به او سلام کرند و در کنار او نشستند و با مهربانی با او هم سخن شدند. سپس به او فرمودند: اگر مشکلی پیدا کردی، به من مراجعه کن! اطرافیان حضرت به عنوان اعتراض عرض کردند: آیا کنار چنین فردی می نشینی و از نیاز وی سؤال می کنی؟ حضرت فرمودند: او بنده ای از بندگان خدا و برادری است که خداوند در قرآن برادر بودن او را تعیین کرده و همسایه ای است که روی زمینی زندگی می کند. ما و او فرزندان آدم و طرفدار بهترین ادیان الهی هستیم. شاید روزگار ما را محتاج او گرداند و ببیند که ما روزی نسبت به او فخر فروختیم و اینک نیازمند او هستیم. سپس حضرت این شعر را خواندند:
نواصل من لایستحق وصالنا
مخافةَ اَن نبتغی بغیرِ صدیقٍ
«ما باکسی که نیاز به ارتباط با ما ندارد، ارتباط برقرار می کنیم؛ چون می ترسیم که روزی برسد که هیچ رفیقی نداشته باشیم.»[25]
ب) کمک به مقروضین و ورشکستگان
1. «محمد بن عبدالله بکری» می گوید: قرض دار بودم و برای حل آن وارد مدینه شدم و هرچه زحمت کشیدم، پولی برای ادای قرض خود به دست نیاوردم. به فکر افتادم به امام کاظم علیه السلام مراجعه کنم، گفتم: از راهی خدمت آن حضرت می روم که به زمین کشاورزی اش برسم. آن حضرت را با غلام خود در زمین کشاورزی یافتم. وقتی مرا دید، از من با غذایی از گوشت خشک تکه تکه شده که روی غربال بود، پذیرایی کرد و با هم غذا خوردیم، سپس از من پرسیدند: چه کار داری؟ من داستان قرض خود را گفتم. حضرت وارد ساختمان شدند و زود برگشتند و غلامشان را کناری فرستادند و دست خود را دراز کرده همیانی به من دادند که سیصد دینار در آن بود. آن گاه حضرت برخاستند و رفتند. من هم مرکبم را سوار شدم و برگشتم.[26] در اینجا حضرت بدون راستی آزمایی به او کمک کرد و غلام خویش را از صحنه دور ساختند که آبروی بکری حفظ شود و احساس شرمندگی نکند و سریع هم جوابش را دادند تا با معطلی کرامتش خدشه دار نشود؛
2. شخصی به نام «ابن مغیث» می گوید: نزدیک مدینه صیفی کاری داشتم. موقعی که فصل برداشت محصول رسید، ملخ ها آن را نابود کردند. خرج مزرعه را با پول دو شتر بدهکار بودم. نشستم و فکر می کردم، ناگاه امام موسی بن جعفر علیهما السلام را دیدم که در حال عبور از آنجا بودند. مرا دیدند، فرمودند: چرا ناراحتی؟ عرض کردم: ملخ ها کشاورزی مرا نابود کرده اند. حضرت فرمودند: چه قدر ضرر کرده ای؟ عرض کردم: صدوبیست دینار، با پول دو شتر. حضرت به غلام خود فرمودند: صد و پنجاه دینار به او بده! سی دینار سود، به اضافۀ اصل مخارج و دو شتر نیز به وی تحویل بده!
وقتی این کمک را تحویل گرفتم، عرض کردم: وارد زمین شوید و در حق من دعا کنید. حضرت وارد زمین شدند و دعا کردند. سپس از رسول خدا(ص) نقل فرمودند که: «تمَسَّکُوا بِبَقایَا الَمصَائِب؛ باقیمانده های بلاها را محکم نگهدارید.» ابن مغیث می گوید: من با آن دو شتر در زمین بلازده ام کار کردم و به موقع به آبیاری آن پرداختم و خداوند برکت داد و محصول سرشاری به دستم آمد که آن را به ده هزار دینار فروختم.[27]
3. فردی مغازه اش مورد سرقت قرارگرفته بود، حضرت توسط علی بن حمزه چهل دینار به او کمک کردند.
بکار قمی میگوید: چهل بار به حج مشرف شدم. در سفر آخر پولم تمام شد و آن قدر در مکه ماندم تا حجّاج برگشتند، سپس برای زیارت قبر رسول الله(ص) و ملاقات با امام کاظم علیه السلام عازم مدینه شدم تا شاید در آنجا پولی به دست آورم و به کوفه بازگردم. پس از زیارت مرقد رسول خدا(ص) در میان کارگران منتظر ایستادم تا کاری پیدا کنم. لحظاتی بعد مردی آمد و تعدادی از کارگران را انتخاب کرد و به راه افتاد. من نیز به دنبالش رفتم و به او گفتم: من غریبم. اگر مایلی، مرا هم برای کارگری ببر! گفت: اهل کوفه ای؟ گفتم: آری. به ساختمان نیمه کاره ای رسیدیم و مشغول کار شدیم. هفته ای یک روز تعطیلی داشتیم. اواسط کار دیدم عمله ها خوب کار نمی کنند. به پیشنهاد خودم سرعمله شدم؛ هم نظارت می کردم، هم کار. روزی بالای نردبان بودم که چشمم به امام موسی بن جعفر علیهما السلام افتاد. تازه فهمیدم برای امام کار می کردم. امام نگاهی به من کرده، فرمودند: بکار! برای دیدن ما آمده ای، بیا پایین! سریع پایین آمدم. فرمودند: اینجا چه می کنی؟ قصه را گفتم. فرمود: کار امروزت بس است.
فردا که روز مزدگیری بود، نزد امام رفتیم. وکیل حضرت کارگرها را یکی یکی صدا می زد و مزدشان را می داد. هر بار که می خواستم مزدم را بگیرم، اشاره می کرد صبر کنم. سرانجام آخرین نفری بودم که خدمت امام رفتم. امام 15 دینار به من داده، فرمودند: فردا حرکت کن! پس از مدت کوتاهی فرستادۀ امام آمد و گفت: امام فرمودند که فردا پیش از حرکت بار دیگر نزد ما بیا! وقتی به دیدار امام رفتم، فرمودند: این نامه را در کوفه به علی بن ابی حمزه بده و هم اکنون حرکت کن و تا منزلگاه فید (توقفگاهی در راه مکه و کوفه) برو. کاروانی در آنجا خواهی دید که به سمت کوفه می رود، با آن ها همراه شو! به دستور امام حرکت کردم و در فید با کاروان همراه شدم. سرانجام به کوفه رسیدیم.
نزدیک غروب بود، گفتم نامۀ امام را فردا به علی بن ابی حمزه می دهم. وقتی به منزل آمدم، به من گفتند که در نبود من، دزدها مغازه ام را دستبرد زده اند. پس از نماز صبح متفکّرانه نشسته بودم که علی بن ابی حمزه به دیدارم آمد و گفت: نامۀ مولایم را بده! وقتی نامه را گرفت، بوسید و گریست. گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: از شوق. سپس نامه را گشود و خواند و به من گفت: به مغازه ات دستبرد زده اند و امام در نامه نوشته است چهل دینار به تو بدهم. وقتی قیمت اموال مسروقه را حساب کردم، دیدم چهل دینار بود.[28]
4. شعیب می گوید: دویست دینار به غلام خود دادم تا نزد امام ببرد. پنجاه دینار آن را بدون رضایت دخترم از وی گرفته بودم. موقعی که پول به حضرت رسید، پنجاه دینار دخترم را بیرون آوردند و به غلام من دادند و فرمودند: این پول را به صاحبش برسان؛ چون محتاج آن است. دختر شعیب قصد داشت زمین بی آب وعلفی را خریداری کند.[29]
ج) حمایت های مالی از شیعیان و مروّجان تشیع
در روایات متعددی، کمک های مالی امام کاظم علیه السلام به شیعیان ذکرشده که نشان می دهند هدف حضرت، تقویت، توسعه و حفظ نهاد شیعه بوده است.
1. منصور دوانیقی در عید نوروز از امام کاظم علیه السلام خواست تا جلوس کند و هدایایی که مردم و به ویژه سربازان ایرانی می آورند، بپذیرد. حضرت ابتدا از انجام چنین کاری خودداری کردند؛ اما با اصرار و فشار منصور، پذیرفتند. شخصیت ها، فرماندهان و سربازان به دیدن حضرت می آمدند و به آن حضرت تبریک می گفتند و هدایایی به ایشان می دادند و مأمور منصور از هدایا صورت برداری می کرد. آخرین فردی که داخل شد، پیرمردی شیعه بود که عرض کرد: ای پسر دختر رسول خدا (ص)! من فقیرم و ثروتی نداشتم که برایت هدیه بیاورم. سه بیت شعری که جدّم دربارۀ جدّت حسین بن علی علیهما السلام سروده است، آورده ام. اشعار خود را خواند:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُیَوْمَ الْهِیاجِ وَقدْ علاکَ غبارٌوَلاِسْهُمٍ نَفَذَتکَ دونَ حَرائِرَیَدْعُونَ جَدَّکَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌاِلاّ تَقَضْقَضَتِ السِّهامُ وَ عاقَهاعَنْ جِسْمِکَ الاْجْلالُ وَالاْکْبارُ
«یا ابا عبدالله! من [از دشمنان تو تعجب نمی کنم که چرا تو را کشتند؛ بلکه] تعجب می کنم از شمشیری که بر بدن نازنین تو در روز عاشورا فرود آمد، درحالی که غبار کربلا بر بدن تو نشسته بود. من شگفت زده هستم از آن تیرهایی که بر بدنت فرورفتند، درحالی که خانواده ات با چشمان اشک بار قتل تو را نظاره کرده و جدّت را صدا می زدند. چرا بزرگی و جلالت تو مانع نشد از این که تیرها بر بدنت اصابت کنند و آن جسم پاک را مجروح نمایند؟!»
امام کاظم علیه السلام فرمودند: احسنت! بارک الله فیک! هدیه ات را پذیرفتم، بفرما بنشین! خدا به تو برکت دهد. سپس رو به مأمور منصور کردند و به وی فرمودند: نزد منصور برو و هدیه ها را بازگو کن و نظرش را دربارۀ مصرف آن به دست آور. او رفت و بازگشت و گفت: منصور می گوید: تمام هدایا را به موسی بن جعفر علیهما السلام بخشیدم. هر اقدامی می خواهد، دربارۀ آن ها بنماید. امام تمام هدایا را به آن پیرمرد بخشید و خود از آن ها استفاده نکرد؛[30]
2. یکی از یاران و شیعیان قصد ازدواج داشت. حضرت همیان پولی به او بخشید تا برای ازدواج خود هزینه کند.[31] امری که امروز به شدت در جامعۀ ما نیاز است؛
3. غلامی شیعه به نام صاعد، عشق و ارادت خود را به امام نشان داد و به حضرت احسان نمود. امام در پاسخ او را از صاحبش خریداری کرده، سپس آزاد کردند و زمینی نیز به او هدیه دادند.[32]
د) کمک های مالی به مخالفان و ضعفای اهل سنت
بخش دیگری از عطایا و کمک های مالی امام کاظم علیه السلام مربوط به کمک های حضرت به مخالفان است، اعم از اهل سنت یا شیعیانی که با حضرت مخالف بودند. این بخش بسیار توجه مورّخان و سیره نویسان را به خود جلب کرده است. این اقدام عمدتاً به خاطر ارشاد و هدایت افراد ضعیف النفس صورت می گرفت؛ به عنوان «مؤلفة قلوبهم» و اساساً یکی از موارد مصرف وجوهات اسلامی، همین است که افراد ضعیف را با کمک های مالی به تشیع جذب کنیم. کاری که در این زمان به آن کم تر توجه می شود. استعمار و نوکران آن ها، به ویژه وهابیت و عربستان کمک های فراونی را خرج انحراف شیعیان ضعیف و جذب آن ها به سوی وهابیت می کنند.
1. مورّخان در مورد این ویژگی امام کاظم علیه السلام نوشته اند: کان مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام إِذَا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ مَا یکرَهُ بَعَثَ إِلَیهِ بِصُرَّةِ دَنَانِیرَ وَ کانَتْ صراره [صُرَرُهُ] مَا بَینَ الثَّلَاثِمِائَةِ إِلَی المائتین [الْمِائَتَی ] دِینَارٍ فکانَتْ صرار [صُرَرُ] مُوسَی مَثَلا؛[33] هرگاه از فردی به موسی بن جعفر علیهما السلام بدی می رسید (که عمدتاً از مخالفین و اهل سنت بودند) آن حضرت کیسۀ دیناری برای او می فرستاد و آن کیسه ها تا سیصد دینار بود، به گونه ای که ضرب المثل شده بود.»
این امر دلالت بر کثرت کمک های مالی و سیرۀ حضرت می کند؛
2. یکی از فرزندان عمر بن خطّاب که در مدینه ساکن بود، هر وقت امام را می دید، به آن حضرت اهانت می کرد و به امام علی علیه السلام ناسزا می گفت. برخی از یاران امام خواستند تا حضرت اجازه دهند آن فرد را به قتل برسانند؛ اما ایشان به شدت مخالفت کرده، نشانی او را جویا شدند و روزی به سراغ او در مزرعۀ کشاورزی رفتند.
امام همان گونه که سوار مرکب خود بود، وارد مزرعۀ آن فرد شدند و به طرف وی رفتند. او فریاد کشید: کشاورزی مرا لگدمال نکن! حضرت اعتنایی نکرده، نزد او رفتند و به گفتگو نشستند و فرمودند: چقدر در این زمین خرج کرده ای؟ گفت: صد دینار. حضرت فرمودند: چه مقدار انتظار سود داری؟ گفت: علم غیب ندارم. فرمود: انتظار داری چقدر سود ببری؟ گفت: آرزو دارم دویست دینار سود ببرم. امام همیانی بیرون آورد که سیصد دینار در آن بود و به او داده، فرمودند: این کشاورزی تو بر جای خود. خداوند آنچه را امیدواری، به تو عنایت کند و از زمین بهره مند شوی. او برخاست و سر حضرت را بوسید و درخواست کرد از اشتباه وی درگذرد. امام تبسّمی کردند و برگشتند و به مسجد وارد شدند. آن فرد نیز به مسجد آمده بود. وقتی چشم او به امام افتاد، گفت: خدا بهتر می داند که مسئولیت جامعه را به دوش چه کسی بگذارد. آن گاه امام به کسی که پیشنهاد قتل او را داده بود، فرمودند: این روش بهتر بود یا روش شما؟[34]
3. وقتی امام مطلع شد که «علی بن اسماعیل» برادرزاده اش، تصمیم دارد نزد هارون برود و اوضاع امام را به او گزارش دهد، نزد وی آمدند و از حال او جویا شدند. امام که می دانستند او به طمع دنیا و رسیدن به آرزوهای مادی خود، با هارون طرح دوستی ریخته است، سعی کردند تا با دادن کمک و هدایای مالی، وی را از رفتن نزد هارون منصرف سازند؛ اما دنیاپرستی و حرص و طمع فراوان مانع از نفوذ هدایت امام شد، تا جایی که حضرت در حق او نفرین کردند.
علی بن اسماعیل نزد هارون رفت و از امام چنین سعایت کرد که از شرق و غرب برای او پول می فرستند و خراج دریافت می کند... هارون دویست هزار درهم به او داد؛ اما علی بن اسماعیل به دلیل نفرینی که امام دربارۀ او نموده بود، نتوانست از آن پول بهره ای ببرد و از دنیا رفت.[35]
پی نوشت ها:
[1] من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، مصحح: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413ق، ج 2، ص 616؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق، ج 99، ص 132.
[2] سیره معصومان، سید محسن امین، ترجمه: علی حجتی کرمانی، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول، 1376ش، ج 5، ص 65.
[3] حلیة الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، دار الکتب العربی، بیروت، 1407ق، چاپ اول، ج 3، ص 40.
[4] سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه(ع)، محمدرضا جباری، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، 1382ش، ج 1، ص 280.
[5] اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، تهران، 1348ش، ص467.1.
[6] عیون اخبارالرضا(ع)، شیخ صدوق، مکتبة الحیدریة، نجف، 1385ق، ج 1، صص 91-92.
[7] الغیبة، شیخ طوسی، مؤسسةالمعارف الاسلامیة، قم، 1411ق، ص 347.
[8] اصول کافی، ج 2، ص 87.
[9] بحار الانوار، ج 48، ص 115.
[10] حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، باقر شریف قرشی، نشر اسلامیة، قم، چاپ اول، 1389ق، ج 1، ص 152.
[11] شرح نهج البلاغه، هبة الله بن ابی الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق، ج 7، ص 215.
[12] الارشاد، شیخ مفید، مؤسسه آل البیت، قم، 1416ق، ج 2، ص 244.
[13] الکافی، ج 7، صص 47-48.
[14] عیون اخبار الرضا(ع)، ص 28.
[15] اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، دانشگاه الهیات، مشهد، چاپ اول، ص 433؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1380ش، ص 456.
[16] بحار الانوار، ج 48، ص 122.
[17] همان: «واللّهِ لولا اَنّی اری اَن اَتزوّجَ بِها مِن عزّاب بنی طالبٍ لئلا ینقَطعَ نسلَهُ ابدا ما قبلتُها».
[19] زندگانی حضرت امام موسی کاظم(ع) (ترجمه جلد 48 بحار الأنوار)، مترجم: موسی خسروی، نشر اسلامیة، قم، ص 124.
[21] اختیار معرفة الرجال، ص 434.
[22] کشف الغمه فی معرفة الائمّه، علی بن عیسی اربلی، نشر شریف رضی، قم، چاپ اول، 1421ق، ج 2، ص758.
[23] الارشاد، ج 2، ص 231.
[24] همان: «أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ (ع) کانَ یصِلُ بِالْمِائَتَی دِینَارٍ إِلَی الثَّلَاثِمِائَةِ دِینَارٍ وَ کانَتْ صِرَارُ أَبِی الْحَسَنِ موسَی مثَلًا.»
[25] زندگانی امام کاظم(ع)، مصطفی زمانی، عصر ظهور، قم، چاپ اول، 1378ش، ص 32.
[26] بحار الانوار، ج 48، ص 102: «محَمَّدِ بنِ عبْدِ اللَّهِ الْبَکرِی قَالَ قَدِمْتُ الْمَدِینَةَ أَطْلُبُ بهَا دَیناً فأَعْیانِی فقُلْتُ لَوْ ذَهبْتُ إِلَی أَبی الْحَسَنِ (ع) فَشَکوْتُ إِلَیهِ فَأَتَیتُهُ بِنَقَمَی فِی ضَیعَتِهِ فَخَرَجَ إِلَی وَ مَعَهُ غُلَامٌ وَ مَعَهُ مِنْسَفٌ فِیهِ قَدِیدٌ مُجَزَّعٌ لَیسَ مَعَهُ غَیرُهُ فَأَکلَ فَأَکلْتُ مَعَهُ ثُمَّ سَأَلَنِی عَنْ حَاجَتِی فَذَکرْتُ لَه قِصَّتِی فَدَخَلَ وَ لَمْ یقُمْ إِلَّا یسِیراً حَتَّی خَرَجَ إِلَی فَقَالَ لِغُلَامِهِ اذْهَبْ ثُمَّ مَدَّ یدَهُ إِلَی فَنَاوَلَنِی صُرَّةً فِیهَا ثَلَاثُمِائَةِ دِینَارٍ ثُمَّ قَامَ فَوَلَّی فَقُمْتُ فَرَکبْتُ دَابَّتِی وَ انْصَرَفْت.»
[27] تاریخ بغداد (تاریخ مدینة الاسلام)، خطیب بغدادی، دارالعرب الاسلامی، بیروت، چاپ اول، 1422ق، ج 15، ص 16؛ کشف الغمه، ج 3، ص 11.
[28] بحار الانوار، ج 48، ص 182.
[29] اثبات الهداة، شیخ حرّ عاملی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1422ق، ج 3، ص210.
[30] بحار الانوار، ج 48، ص 108: «وَ حُکی أَنَّ الْمنْصُورَ تقَدَّمَ إِلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع بِالْجُلُوسِ لِلتَّهْنِیةِ فی یوْمِ النَّیرُوزِ وَ قَبْضِ ما یحمَلُ إِلَیهِ فَقَالَ (ع): إِنِّی قَدْ فتَّشْتُ الْأَخبَارَ عَنْ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَلَمْ أَجِدْ لِهَذَا الْعِیدِ خَبَراً وَ إِنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ وَ محَاهَا الْإِسلَامُ وَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نُحْیی ما محَاهُ الْإِسلَامُ فَقَالَ الْمَنْصُورُ إِنمَا نفْعَلُ هَذَا سِیاسَةً لِلْجُنْدِ فسَأَلْتُک باللَّهِ الْعَظِیمِ إِلَّا جَلَسْتَ فَجَلَسَ وَ دَخَلَتْ عَلَیهِ الْمُلُوک وَ الْأُمَرَاءُ وَ الْأَجْنَادُ یهَنِّئُونَهُ وَ یحْمِلُونَ إِلَیهِ الْهَدَایا وَ التُّحَفَ وَ علَی رَأْسهِ خَادِمُ الْمَنْصُورِ یحْصِی مَا یحْمَلُ فدَخَلَ فی آخِرِ الناسِ رَجلٌ شیخٌ کبِیرُ السِّنِّ فَقَالَ لَه یا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوک لَا مَالَ لِی أُتْحِفُک وَ لَکنْ أُتْحِفُک بِثَلَاثَةِ أَبْیاتٍ قَالَهَا جدِّی فی جَدِّک الْحُسَینِ بْنِ عَلِی (ع)... قَالَ قبِلْتُ هدِیتَک اجلِسْ بارَک اللَّه فِیک وَ رَفَعَ رَأْسهُ إِلَی الْخادِمِ وَ قَالَ امْضِ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَرِّفْهُ بِهَذَا الْمَالِ وَ مَا یصْنَعُ بِهِ فَمَضَی الْخَادِمُ وَ عَادَ وَ هُوَ یقُولُ کلُّها هبَةٌ منِّی لَهُ یفْعَلُ بِهِ مَا أَرَادَ فَقَالَ مُوسَی لِلشیخِ اقبِضْ جمِیعَ هذَا.»
[31] زندگانی امام کاظم(ع)، مصطفی زمانی، ص 43.
[32] حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج 1، ص 152.
[33] کشف الغمة، ج 2، ص 758.
[34] مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، مکتبة الحیدریه، نجف، چاپ اول، 1385ق، ص 332.
[35] شیخ مفید، همان، ج 2، ص238.