ماهان شبکه ایرانیان

توحید، نبوت و امامت در کلام آیت الله علوی گرگانی(ره)

ابوذر غفاری، یار وفادار و سرباز فداکار رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) بود. او در مکتب پُر فیض اسلام و در پرتو انوار درخشان ولایت، پرورش یافت و به مراتب بالای معنوی دست یافت.

توحید، نبوت و امامت در کلام آیت الله علوی گرگانی(ره)

ابوذر غفاری، یار وفادار و سرباز فداکار رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) بود. او در مکتب پُر فیض اسلام و در پرتو انوار درخشان ولایت، پرورش یافت و به مراتب بالای معنوی دست یافت.

ابوذر، اسوه فداکاری در راه خدا و مبارزه با زر و زور و تزویر بود و تا آخرین لحظات عمر شریف خود دست از مبارزه و جهاد برنداشت و پیوسته با حق بود و از حق می گفت و بالاخره در صحرای خشک و سوزان «ربذه» به حق پیوست.

ابوالاسود دوئلی یکی از شیعیان راستین وفادار حضرت علی (ع) می گوید: در روزگاری که ابوذر، در ربذه تبعید بود، پیش او رفتم. ابوذر گفت: روزی در مسجد به خدمت رسول خدا (ص) رسیدم، درحالی که به جز حضرت علی (ع) کس دیگری در محضرشان نبود. فرصت را غنیمت شمردم، پیش رفتم و گفتم: ای رسول خدا (ص)! پدر و مادرم فدایت، مرا وصیت و سفارش کن، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد و ایشان فرمودند:

چه خوب ای ابوذر! تو از مایی. تو از خانواده مایی و تورا سفارش می کنم که آن را خوب فراگیری. وصیت و توصیه ای که دربردارنده تمام راهها و روشهای خیر و خوبی است. اگر آن را بیاموزی و پاسدارش باشی، به منزله دو بالی خواهد بود که تو را در پرواز مدد کند. ..

یکی از ویژگی های اصحاب رسول خدا (ص) این بود که فرصت ها را مغتنم می شمردند. یعنی دنبال این بودند که موقعیتی به دست آورند که حضرت رسول خدا (ص) تنها باشند تا آنها از وجود ایشان استفاده کنند. امیدواریم ما همه این گونه باشیم و محضر بزرگان را قدر بدانیم.

یکی از بزرگان می فرمود: وقتی می شنیدم که درس حوزه تعطیل است، آنقدر متأثر می شدم که به گریه می افتادم و عرض می کردم: یابن رسول الله جواب تو را چه بدهم؟

به راستی مگر عمر ما چقدر است که بخواهیم آن را به بطالت و تعطیلی بگذرانیم. تا می خواهیم چیزی یاد بگیریم، باید به خانه آخرت برویم.

از این مواعظ رسول خدا می فهمیم که موعظه کردن نوعی پذیرایی کردن است و ما نباید هیچگاه از نصایح بزرگان ناراحت شویم.

پیامبر در اینجا می فرماید که ای ابوذر تو از ما هستی. از این جمله می فهمیم که اگر کسی ما را موعظه کرد، مثل این است که ما را

از خودش دانسته و از سرِ دلسوزی ما را نصیحت کرده است.

من شما طلاب و فضلای عزیز را دوست دارم که نصیحت می کنم. مانند پدری که به فرزندش علاقه مند است.

1- شناخت حق تعالی

یا اباذَرْ! اعْبُدُ اللهَ کانَّک تَراهُ فَانْ کنْتَ لا تَراهُ فَانَّهُ یراک. وَاعْلَمْ انَّ اوَّلَ عِبادَةِ اللهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ، فَهُوَ الْاوَّلُ قَبْلَ کلِّ شَی ءٍ، فَلا شَی ءَ قَبْلَهُ وَالْفَرْدُ فَلا ثانِی لَهُ، وَالْباقِی لا الی غایةٍ، فاطِرُ السَّماواتِ وَالْارْضِ وَما فیهِما وَ ما بَینَهُما مِنْ شَی ءٍ وَ هُوَ اللَطیفُ الْخَبیرُ وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ قَدیرٍ.

ای ابوذر! خدا را آنگونه عبادت کن که گویا او را می بینی. اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند. بدان که سرآغاز عبادت و خداپرستی، معرفت است. او قبل از هر چیز، (اول) است و چیزی پیش از او نبوده است. او یکتایی است که دومی ندارد. پاینده ای است که نهایت ندارد. آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، پدید آمده از قدرت اوست. و او آگاه و تواناست.

گرچه خدا به چشم ظاهری دیده نمی شود، امّا با چشم باطن دیده می شود همانطور که امام حسین (ع) فرمودند:

 «عَمِیتْ عَینٌ لا تَراک»

 «کور باد چشمی که ترا نبیند»، و علی (ع) فرمودند: خدا به چشم سردیده نمی شود لکن با چشم دل می توان خدا را دید.

واقعاً وای برحال ما که خدا ما را در نماز و دیگر عبادات با این کیفیت ها می بیند، نماز می خوانیم امّا لحظه ای یاد خدا نیستیم که فکرمان در جاهای مختلف است. می گوئیم: «ایاک نَعْبُدُ وَ ایاک نَسْتَعینُ» امّا فی غیر الله هستیم، اگر به ما بگویند: چرا می گویی «ایاک نعبد و ایاک نستعین» در حالیکه «أَنْتَ فی غَیرِاللهِ» چرا دروغ می گویی؟ چه جواب بدهیم؟

یکی از بزرگان می گفت: اگر دستور خدا نبود که در نماز «ایاک نعبد و ایاک نستعین» گفته شود، نمی گفتم، زیرا چگونه بگویم در حالیکه واقعیت اینطور نیست. آیا ما خدا را می پرستیم؟ و آیا از خدا کمک می خواهیم یا اینکه بنده دیگران هستیم و از دیگران کمک می خواهیم؟

قبلا خوانده ایم که اولین علم، علم خداشناسی است و اینجا پیغمبر اکرم می فرمایند: سرآغاز عبادت خدا، شناخت خداست. در واقع همه عبادتها و نمازها برای عرفان و معرفت پروردگار عالم است. حالا سؤال این است که خدا را به چه عنوان بشناسیم؟

پاسخ این است که بدانیم خدا قبل از هرچیزی بوده و اول است، هیچ چیز قبل از خدا نبوده است.

سؤال دیگر اینکه این عرفان برای ما چه سودی دارد؟

پاسخ این است که اگر انسان بداند که خدا، علت همه کائنات است، یقین پیدا می کند که آفریننده او ذات اقدس حضرت حق است؛ پس یقین پیدا می کند که از خود هیچ چیزی ندارد و هرچه دارد از اوست.

در نهج البلاغه آمده است:

 «انَّهُ الْفَرْدُ وَلا ثانِی لَهُ»

فرد بلاثانی چیست و از چه جهاتی فرد است؟

این به لحاظ حالت اوّلیت خداست یعنی وقتی اعتقاد داشتیم که

 «انَّهُ اوَّلُ الْاشْیاءَ وَ قَبْلَ کلِّ الْاشیاءِ»

بنابراین

 «هُوَ الْفَرْدُ بِلاثانِی لَهُ»

یگانه ای است که دیگر دومی ندارد: در «معانی الاخبار» شیخ صدوق رَحمَهُ الله نقل شده که شریح بن هانی در جنگ جمل از امیرالمؤمنین (ع) سؤال کرد که می گویند: خدا یکی است. واحد یعنی چه؟ آن حضرت فرمودند: واحد است یعنی برای او دومی نیست. همان طور که خیلی چیزها بقاء دارند، اما بقاءشان محدودیت دارد لکن خدا باقی است و غایت ندارد.[1]

2- ایمان به رسالت پیامبر (ص)

ثُمَّ الْایمانُ بی وَالْاقْرارُ بِانَّ اللهِ تَعالی ارْسَلَنی الی کافَّةِ النّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ داعیاً الَی اللهِ بِاذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً.

پس از توحید، مرحله دوم بندگی خدا، ایمان آوردن به من است و اقرار به این که خداوند مرا به سوی تمامی بشریت، به عنوان «بشیر و نذیر»، فرستاده است، تا اینکه خلایق را به فرمان خدا به سوی حق دعوت کنم.

سرآغاز عبادت، معرفت و شناخت حق تعالی است و انسان باید خدا را بشناسد. بعد از این مرحله، انسان باید به رسالت پیامبر گرامی اسلام (ص) ایمان آورد و آنرا قبول کند. این جزء معتقدات ماست که خداوند پیامبر (ص) را برای همه مردم در همه زمان ها فرستاده است و رسالت ایشان محدود به زمان خود آن حضرت نیست.

در قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره شده است: وَ ما أَرْسَلْناک إِلّا کافَّةً لِلنّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً[2]

 «ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم. ..».

ما باید معتقد باشیم که خداوند، پیامبر (ص) را بر همه ما، مبشّر فرستادند و ایشان برای همه ما منذر هستند و ما در جواب مرحوم میرزای قمی رَحمَهُ الله که خطابات را مخصوص مُشافهین می دانست، می گوئیم که از روایات برمی آید که خود ما جزو مخاطبین هستیم؛ منتهی خطابی که شفاهی است، فقط جنبه توصلی دارد. یعنی اگر گفته می شود «ایهَا الْحاضِرینَ» منظور این است که توجه فعلًا به اینهاست و الّا این طور نیست که خطاب مال اینها باشد، بلکه محتوای خطاب مال همه مردم است. در این قسمت حدیث، حضرت می فرماید که معتقد باشید که خداوند، پیامبرش (ص) را برای همه مردم فرستاده است؛ درحالی که برای همه بشیر و نذیر است و همه را به طرف خداوند دعوت می کند و برای همه ما چراغ تابنده و درخشنده ای است.

3- محبت به اهل بیت

ثُمَّ حُبُّ اهْلِ بَیتی الَّذینَ اذْهَبَ الله عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهیراً.

پس از توحید و اعتراف به رسالت من، دوستی کردن با اهل بیت من است. این خانه و خانواده ای که به خواست خدا و اراده او نجاست و پلیدی از آنان به دور و همگی طاهرند. ای ابوذر بدان که خداوند اهل بیت مرا در میان امتم، همچون کشتی نجات بخش نوح قرار داده است که هرکس بر آن برآید نجات می یابد و هرکس از آن روی گرداند، غرق خواهد شد و آنها به منزله «باب حِطَّه» در بنی اسرائیل هستند که هرکس وارد آن شود، در امان است.

بعد از معرفت خدا و شهادت به رسالت رسول الله (ص) باید محبت اهل بیت را داشت و ما امروز نتایج و نمونه های محبّت این مردم به اهل بیت را می بینیم. این همه سینه های مجروح شده و اشک های جاری شده و دلهای شکسته؛ این همه شیعیان در این شب و روزهای ایام فاطمیه، اشک می ریزند و به سر و سینه می زنند، روضه خوانی و عزاداری می کنند. چه کسی باید غرامت این همه ظلم و ستم را بدهد؟ یک آدم، کاری را انجام می دهد؛ مردم باید سالهای متمادی بیایند و بنشینند گریه کنند و اشک بریزند؛ اینها به حساب کیست؟ خداوند همه اینها را به حساب کسانی می گذارد که اوّلین ظلم را کردند.

 «اللّهُمَّ الْعَنْ اوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک»[3]

ای چه بسا که انسان اولین ظلم را مرتکب شده و تا یوم القیامه ادامه دارد.

این همه پیغمبر (ص) سفارش اهل بیت را کرد و آن حضرت چیزی نمی خواست جز محبت به اهل بیت. آیا باید نتیجه اش این باشد؟ اینها حرکتهایی کردند که جداً ما را در مقابل همه گروهها و مذاهب شرمنده کردند و مصیبت اینجاست که جرم را مرتکب شده اند و زیر بار هم نمی روند؛ اهل بیت را اذیت کرده اند و می گویند: هیچ اتفاقی نیفتاده است، و این مصیبت بزرگی است.

ممکن است کسی خطایی بکند و بعداً بگوید: اشتباه کردم و عذرخواهی می کنم. این، مصیبت را مقداری کاهش می دهد امّا اگر جنایت را مرتکب شود و هیچ باکش هم نباشد بلکه بالاتر، دیگران کار او را تمجید کنند که کار خوبی است، این خیلی مصیبت است. مصائب اهل بیت با برگزاری چند مجلس روضه تمام نمی شود.

یکی از بزرگان که من پای منبرشان بودم، می فرمود: ما حتی یک هزارم مصیبت های اهل بیت را نمی دانیم؛ چون به دست ما نرسیده است، والّا چه معنا دارد که شخصیت بزرگی مانند دختر پیغمبر (ص) در خانه بنشیند و گریه کند و این همه اشک بریزد. درست است که مصیبت فقدان پدر، بزرگ است، امّا مسأله فقدان دین بود که زهرای اطهر عَلَیهاالسَّلام را زجر می داد؛ چون می دید همه چیز از دست رفته است و تمام زحمات بیست و سه ساله پدرش دارد از بین می رود. آنها کاری کردند که حضرت زهرا عَلَیهاالسَّلام دق کرد. آیا اینها نمونه های محبتی بود که به اهل بیت کردند؟ یا مثلًا تنها کسی که بدرقه اباذر آمد، علی (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و در بعضی نقلها حضرت زهرا عَلَیهاالسَّلام بودند و الّا بقیه مردم یا ترسیدند و وحشت کردند و یا مصلحت ندیدند. اهل بیت کسانی هستند که «الَّذینَ اذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهیراً» و پیغمبر عَلَیهِماالسَّلام نشانه ها و علامت های زیادی را در رابطه با اهل بیت بیان کردند، اما با این حال عده ای می گویند اهل بیت مخصوص زهرا عَلَیهاالسَّلام و فرزندانش نیست و دیگران هم جزء اهل بیت هستند. این حرف ها زخم دل انسان را بیشتر می کند در تعجبم چرا بعضی ها «رجس» را به معنای «رجس ظاهری» گرفتند و حال آنکه مراد، رجس معنوی است؛ اهل بیت لحظه ای کافر نشدند و لحظه ای بر خدا شرک نیاوردند. دیگران که این طور نبودند و این نعمت را نداشتند.

بین خودشان می گفتند: نَحْنُ اهْلِ بَیتِ رَسُولِ اللهِ. روزی امّ سَلَمِه از پیامبر (ص) پرسید: آیا من از شما نیستم؟ با اینکه امّ سَلَمِه واقعاً زن مؤمنه و دارای کمال بود و پیغمبر او را دوست می داشت، لکن حضرت (ص) در جواب فرمود: خیر، از اهل بیت ما نیستی ولی مورد علاقه ما هستی. بنابراین وقتی امّ سَلَمِه با این موقعیت و عظمت جزء اهل بیت نباشد، آیا دیگران می توانند جزء اهل بیت باشند؟ حضرت فرمودند:

 «وَاعْلَمْ یا اباذَرْ انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ اهْلَ بَیتی فی امَّتی کسَفینَةِ نُوحٍ»

خدا اهل بیت مرا در میان امت من مثل کشتی نوح قرار داده است.

مثل این که دنیا به منزله آب است. که طبع این آب، غرق کردن است. تنها کسی می تواند از تلاطم افکار و هواهای نفسانی و اجتماعی نجات پیدا کند که در کشتی ولایت قرار گیرد و اگر چنین کرد گرفتار مظاهر باطل نمی شود و هرکس از این خانواده دست بکشد در وادی ظلمات و بدبختی فرو می رود.

ما باید شکرانه نعمت محب اهل بیت بودن را بجا آوریم و نماز شکر بخوانیم که بهترین نعمت در دست ماست و باید قدرش را بدانیم و متوجه باشیم.

شما روحانیون که این منصب با عظمتِ مبلّغ اهل بیت بودن را به دست تان داده اند، دارای نعمت بزرگی هستید به شرط آنکه قدرش را بدانید. اگر خدای نکرده کسی از این کار مقدس دست بردارد، نفهمیده که چه نعمت بزرگی را از دست داده است. البته این کار مشکلات زیادی دارد که باید با مشکلات آن سازگاری داشت؛ همانطور که خانواده رسالت این مشکلات را دیدند.

درباره «مرحوم حاج سید علی اصغر جابلقی بروجردی» (متوفی 1313) نوشته اند که پدر و برادرش از علماء بودند. وقتی آمد درس طلبگی بخواند، به حسادت بعضی از فامیلها و اقربا و رفیقان مبتلا شد، آنها نمی گذاشتند که ایشان رشد و ترقی کند و او را آزار و اذیت می کردند. هنگامی که می خواست کتاب بنویسد، او را زجر می دادند. بعد از فوت پدر و برادرش کینه ها را بر سر او خالی کردند ولی او در میان این فشارها توانست کتاب «طرائف المقال» را بنویسد که جای تعجب است.

بنا نیست که روحانیت در راحتی به جایی برسند و همه باید سختی ببینند. روحانیت باید با این مشکلات بسازد و این نعمت را از دست ندهد و این امر، خیلی مهمّ است. در ادامه حدیث حضرت می فرمایند:

مَنْ رَکبَهانَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ.

  پندهای رسول اعظم «ص» به اباذر غفاری، ص: 21

هرکس سوار این کشتی شود، نجات پیدا می کند و هرکس تخلف کند، غرق می شود.

و در ادامه می فرمایند:

وَمَثَلُ بابِ حِطّةٍ فی بَنی اسْرائیلَ مَنْ دَخَلَها کانَ آمِناً.

باب حِطَّه در بنی اسرائیل باب توبه آنها از گناهان بوده است. یهودیان می آمدند در آنجا سرفرود می آوردند و اظهار توبه می کردند که خدایا گناهان ما را ببخش و از آن درب که وارد می شدند، علامت توبه آنها بوده است و برمی گشتند. بنابراین پیامبر می فرمایند:

اهل بیت من هم «بابُ الحِطَّه» بنی اسرائیلند؛ هرکس به ولایت اهل بیت من تمسک جوید، خدا توبه او را قبول می کند.

پی نوشت ها:

[1] بحار الانوار ج 32 ص 206.

[2] سباء/ آیه 28.

[3] مفاتیح الجنان، زیارت عاشوراء.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان