ماهان شبکه ایرانیان

روابط ایران و آلمان در دوران جنگ‌جهانی دوم

امید کاذب به هیتلر

روند ارتباط تجاری میان ایران و آلمان با آغاز جنگ دوم با رونق تمام ادامه یافت، اما با شروع جنگ دستخوش تغییر شد و فعالیت نظامی هیتلری‌ها در ایران پس از آغاز جنگ اروپا رو به افزایش نهاد

در مجله «ورلد روویو» در آذر 1319ش/  دسامبر 1940م، در مقاله‌ای چنین آمده بود: «خاور نزدیک یگانه قطعه جهانی است که در حدود دسترس آلمان قرار گرفته و می‌تواند تمام مصرف نفت آلمان و متفقینش را تامین کند.» جراید فاشیستی آلمان اندیشه‌های خود را در این باب پنهان نمی‌کردند؛ مثلا در 6بهمن 1318ش/  27 ژوئیه 1940م، نویسنده روزنامه «دویتشه الگماینه تایتونگ» در مقاله‌ای نوشت: «ثروت نفت ایران و عراق از نظر جنگی، این دو کشور را در آسیای صغیر مورد توجه قرار داده است. هر گونه واقعه‌ای که در یکی از کشورهای اروپا رخ می‌دهد، در خاور نزدیک که از نظر سیاسی زمینه‌اش ناپایدار است، منعکس می‌شود، ولی پس از انجام بررسی‌ها و برطرف کردن نافرمانی‌ها، بدون تردید اثرات خود را به شکل نهضت‌های بسیار سهمگین در این سرزمین آشکار خواهد کرد.»  به طور کلی، روابط ایران و آلمان در جنگ‌جهانی دوم به دو دوره تقسیم می‌شود: نخست، دوره‌ای که دولت‌های شوروی و آلمان پیمان عدم‌تجاوز منعقد کردند، از 31 مرداد 1318ش/  23 آگوست 1939م تا اول تیر 1320ش/  22 ژوئن 1941م؛ دیگر، دوره‌ای که از حمله آلمان به شوروی در تیر 1320ش آغاز می‌شود و تا اشغال ایران از سوی متفقین در شهریور 1320ش ادامه می‌یابد.

با آغاز جنگ‌جهانی دوم در 9شهریور 1318ش/  اول سپتامبر 1939م، ایران که سال‌ها برای توسعه اقتصادی و بازسازی کشور کوشش کرده بود، با توجه به تجربه تلخ جنگ‌جهانی اول، کوشید از جنگ و خسارات ناشی از آن برکنار بماند. بنابراین، علاوه بر اعلام بی‌طرفی در 11 شهریور 1318ش/  3سپتامبر 1939م به عموم مردم و سفرای خارجی، از سفارت آمریکا خواست که کلیه قوانین، مقررات و آیین‌نامه‌های بین‌المللی مربوط به عدم‌مخاصمه و حفظ بی‌طرفی را برای ایران ارسال کند تا نسبت به وضع کشور در قبال جریان جنگ بین‌المللی تصمیم لازم اتخاذ شود.

رضاشاه هنگام افتتاح دوره دوازدهم مجلس نیز درباره سیاست ایران در جنگ اعلام کرد: «در روابط ایران با کشورهای دیگر مخصوصا کشورهای همسایه که پایه آن براساس دوستی و احترام متقابل است، دولت ایران از بی‌طرفی کامل پیروی می‌کند و آرزومند است در نزدیک‌ترین وقت آرامش برقرار شود؛ زیرا ادامه جنگ به اوضاع مالی و اقتصادی کلیه امور لطمه وارد خواهد کرد و مدنیت دنیا را تهدید می‌کند» (همان سند). موضع بی‌طرف ایران در ابتدا با استقبال انگلیس و آلمان مواجه شد. انگلیس می‌خواست اوضاع خاورمیانه را آرام نگه دارد. از نظر وزارت امور خارجه آلمان نیز، با توجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلیس، فرانسه و چین، آنچه از لحاظ سیاسی اهمیتی ویژه داشت، تقویت موضع ایران در بی‌طرفی کامل بود.

وقوع جنگ نه‌تنها از روند نفوذ آلمان‌ها در ایران نکاست، بلکه در پی آن، شمار آلمانی‌های مقیم ایران به‌سرعت رو به فزونی نهاد: گذشته از مهندسان عادی، مستشاران نظامی هم به ایران آمدند. دولت آلمان علاوه بر وارد کردن ماشین‌آلات و لوازم تاسیسات فنی، دست به کار رساندن تسلیحات و مهمات شد. آلمانی‌ها نه‌فقط مقامات مهم کارخانه‌ها، بنگاه‌های ساختمان بنادر، کارگاه‌های کشتی‌سازی و راه‌های آهن و شوسه کشور را در دست داشتند، بلکه در اداره تلگراف، سازمان‌های اداری استان‌ها، بنگاه‌های ملی، بانکی، بازرگانی و حتی در چاپخانه مجلس هم کار می‌کردند. ماشین تبلیغات آلمان برای تاثیر بر افکار عمومی ایران سخت فعالیت می‌کرد: هزاران نسخه از مجله «سینیال» به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و آلمانی در ایران پخش می‌شد. رادیو برلن، روزی سه‌نوبت اخبار به زبان فارسی پخش می‌کرد. آلمان برای تامین خطوط هوایی خود بین برلن و بغداد، تهران و کابل فرودگاه بزرگی در تهران ساخت و با اجازه مقامات ایرانی، شرکت هوانوردی آلمانی از فرودگاه مشهد استفاده می‌کرد. علی گیلانی و مفتی اعظم فلسطین که از سوی آلمان هیتلری ماموریت داشتند علیه انگلیس شورش کنند، از عراق گریختند و در ایران از مهمان‌نوازی رضاشاه و مزایای پناهندگی برخوردار شدند.  نویسنده روزنامه «دیلی‌میل» در 13 خرداد 1320ش/  3 ژوئن 1941م نوشت: «آلمان گمان می‌کند این اشخاص در ایران بیش از هر جایی مفید خواهند بود.»

سبب اقبال رو به افزایش آلمان در ایران را باید در موضع دولت و ملت ایران نسبت به این کشور جست‌وجو کرد. با پیروزی‌های زودگذر آلمان در اروپا، همکاری رضاشاه با آلمان هیتلری رو به افزایش نهاد. تبلیغات نظامی آلمانی‌ها در ایران به آنجا رسید که شماری از افراد طبقه ممتاز، سران لشکر، افسران زیر پرچم ارتش و نمایندگان مجلس در ردیف هواخواهان آلمان هیتلری قرار گرفتند. مردم ایران نیز بیشتر طرفدار آلمان بودند؛ زیرا سلطه استعماری طولانی‌مدت انگلیس و روسیه در ایران، مردم را نسبت به آنها بی‌اعتماد کرده بود، در حالی که حضور آلمانی‌ها در مدت اقامت در ایران مثبت و سازنده ارزیابی می‌شد و روابط تجاری دو کشور اوضاع اقتصادی ایران را بهبود بخشیده بود. سر ریدر ویلیام بولارد، سفیرکبیر بریتانیا در ایران طی جنگ‌جهانی دوم در خاطراتش به این معنی اذعان کرده و از تمایل و دلبستگی فراوان ایرانی‌ها به آلمان و فتوحات هیتلر سخن به میان آورده است. شیفتگی رضاشاه، دولت و ملت ایران به آلمان و امید به پیروزی آن، برای متفقین به‌ویژه انگلستان بسیار نگران‌کننده بود.

سر ریدر بولارد و دکتر کاترین لمبتون، وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در ایران، از جمله اولین انگلیسی‌هایی بودند که از نفوذ و قدرت بیش از اندازه آلمان در ایران، سخت نگران شدند و دلواپسی خود را به دولت متبوع خویش گزارش دادند. بولارد به وزارت امور خارجه انگلستان گزارش داد: «فعالیت جامعه بزرگ و رو به افزایش آلمانی در اینجا مشعر بر این است که آلمانی‌ها ممکن است به نوعی از اشکال شناخته‌شده در اروپا قصد کودتا داشته باشند.» کاترین لمبتون نیز از سرایت احساس طرفداری از آلمان به تمام اقشار جامعه ایران سخن گفت و شمار قابل‌توجه آلمانی‌ها در ایران را نگران‌کننده خواند.  گزارش‌های محرمانه بولارد به وزارت امور خارجه انگلستان، حاکی از نگرانی قابل‌توجه بریتانیا نسبت به نفوذ و قدرت آلمان در ایران بود. مقایسه آمار گزارش‌هایی که وی در خصوص عملکرد دولت‌های مختلف در ایران به دولت متبوعش می‌فرستاد، گویای این حقیقت بود.

در سال‌های 1940 و 1941م. یعنی دوره نخست روابط ایران و آلمان در جنگ‌جهانی دوم، سر ریدر بولارد بیشترین گزارش را به آلمان اختصاص داده بود؛ یعنی دولت بریتانیا در این سال‌ها به منافع و مسائل مربوط به آلمان سخت توجه داشت و از نفوذ آلمان در ایران نگران بود. بولارد در یادداشت‌های روزانه برای دولت متبوعش نوشته است که هر دو حکومت اصلی انگلستان و هند از حضور آلمانی‌ها در ایران ناخشنود هستند و به این نتیجه رسیده‌اند که در اخراج عده قابل‌توجهی از آلمانی‌ها از ایران نباید درنگ کرد.  البته با موقعیت آلمان در ایران، بدیهی بود که دولت‌های متفق، پایه‌های حضور آلمان در ایران را مستحکم می‌دیدند و حضور آنان را کاملا کانالیزه و سازمان‌یافته می‌پنداشتند. به نظر متفقین، فعالیت آلمان بر ضد آنان در ایران از طریق سه‌کانال هدایت می‌شد: در آغاز آلمان کوشید شماری از چهره‌های شاخص سیاسی ایران و به‌ویژه قوام‌السلطنه را جذب کند و برای این هدف از طریق حسینعلی قراگوزلو و شاه بهرام شاهرخ، کانال «کیسلینگ ایرانی» وارد شد. بار دوم، آلمان درصدد توسعه نفوذ در حوزه‌های ایلی برآمد و برای دستیابی به این هدف، عوامل آلمانی خود را به صحنه فرستاد تا وارد عمل شوند و مستقیما با برلین ارتباط داشته باشند.

این وجه، به پدیده‌ای منجر شد که متفقین از آن به عنوان «ستون پنجم» یاد کردند. با حمله آلمان به شوروی، دوره دوم روابط ایران و آلمان در اول تیر 1320ش/  22 ژوئن 1941م آغاز شد. این تغییر خط‌مشی در جنگ، ایران را در موقعیت ویژه‌ای قرار داد. اتحاد جماهیر شوروی در 5تیرماه 1320ش/  26 ژوئن 1941م توجه دولت ایران را به خطر آلمانی‌ها در ایران جلب کرد. شوروی به اطلاع شاه ایران رساند که آلمانی‌ها درصدد کودتا هستند و در این زمینه، مدارک و اطلاعات موثق در اختیار دارد. سپس به طور مفصل تشریح کرد که جاسوسان آلمان یعنی فن رادانویچ، گاموتا، میبر، ویلهلم ساپف، گوستاو بور، هینریخ کلینگر، تراپه و دیگران در پوشش خدمت در تجارتخانه‌های آلمانی مشغول عملیات تحریک‌آمیز برای تشکیل گروه‌های مخرب و تروریستی در ایران هستند و از سوی دیگر، شرایط را برای کودتا در ایران تدارک می‌بینند. در 28تیرماه/  19ژوئیه، دولت شوروی و بریتانیا همزمان، در یادداشتی به جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه مساله قطع فعالیت آلمانی‌ها در ایران را مطرح کردند و خواستار اخراج آنها از ایران شدند.

در جلسه 25مرداد 16 اگوست نیز سفرای دو کشور برای بار سوم بر خواسته خود اصرار کردند. پس از آنکه اصرار و پافشاری در دولت بر مساله آلمانی‌ها به اوج رسید، سیاح، وزیر امور خارجه ایران در ملاقات با اسمیرنوف، سفیر کبیر شوروی تاکید کرد که آلمان و ایران عهدنامه مودت، تجارت و اقامت اتباع بسته‌اند و همه متخصصان آلمانی با قراردادهای جداگانه در ایران به کار اشتغال دارند و پذیرش تقاضای شوروی در اخراج اتباع آلمان، موجب نقض عهدنامه از سوی دولت ایران است و از طرف دیگر، در این موقع اجرای آن موجب نقض بی‌طرفی ایران هم می‌شود؛ همان بی‌طرفی که دولت شوروی هم از آن قدردانی کرده است. پیش از این، علی منصور در 5 مردادماه/  27 ژوئیه به بولارد گفته بود که تقاضای متفقین مبنی بر اخراج چهار پنجم آلمانی‌های مقیم ایران، نه‌تنها با بی‌طرفی ایران مغایرت دارد، بلکه نقض معاهده تجارتی ایران و آلمان نیز هست.

سفیر شوروی در برابر استدلال ایران، ضمن تاکید بر «مفسده‌جویی» آلمانی‌ها در ایران و اینکه دامنه این فساد به شوروی هم کشیده شده است، قرارداد 1921 ایران و شوروی را به یاد آورد که براساس آن، ایران ‌باید از حضور این قبیل افراد در خاک خود جلوگیری کند.  حتی در خصوص شمار آلمانی‌ها در ایران هم اختلاف‌نظر وجود داشت: شوروی آنها را بالای 2‌هزار نفر می‌دانست و فرماندهی بریتانیا در هند در 7 مرداد 1320ش/  29 جولای 1941م، شمار آلمانی‌های مقیم ایران را بین 2 تا 3هزار نفر تخمین می‌زد؛ حال آنکه بنا به نظر ایران، شمار آلمانی‌ها در ایران به 700تن هم نمی‌رسید. این مذاکرات حاصلی نداشت و دوطرف همچنان بر مواضع خود پافشاری می‌کردند. در واقع، حضور آلمانی‌ها در ایران تنها بهانه‌ای در دست متفقین بود تا به ایران یورش آورند. آلمانی‌ها با آغاز جنگ‌جهانی دوم چشم طمع به ایران ندوختند، بلکه از مدت‌ها قبل باب همکاری تجاری بین تهران و برلین باز شده بود. هر چند غیر از همکاری تجاری، دوطرف اهداف دیگری را هم دنبال می‌کردند؛ به‌خصوص رضاشاه که می‌خواست با ایجاد نیروی سوم در کشور، میان روسیه و انگلیس تعادل برقرار کند.

اساسا بزرگ‌نمایی حضور کارشناسان آلمانی تحت عنوان «ستون پنجم نازی» پرده‌ای بر سیاست‌های از پیش تعیین‌شده بود تا از شرایط ویژه ایران به‌عنوان پل پیروزی و دروازه شرق به طور کامل، بدون دردسر و بدون توقع و هزینه بهره ببرند. یکی از سیاست‌های از پیش تعیین‌شده، کمک‌رسانی به روسیه بود. با آغاز جنگ میان آلمان و روسیه، بریتانیا و آمریکا فکری برای کمک‌رسانی نظامی به روسیه نداشتند. در هفته اول جنگ و حمله بزرگ آلمان به مرزهای شوروی، دو کشور بزرگ دیگر، تنها از دور نظاره می‌کردند و حمایت سیاسی از روسیه را کافی می‌دانستند. در چند مورد، شمار معدودی سرباز را برای کمک به روسیه فرستادند که اغلب آنها در جنگ با نازی‌ها کشته شدند.

بنابراین، از آغاز جنگ تا پایان سال 1319ش/  1941م، مساله کمک نظامی به روسیه اصلا مطرح نبود و ضروری هم نمی‌نمود. در تیر 1320ش/  ژوئن 1941م، بریتانیا ناگاه به فکر کمک به روسیه افتاد؛ مهم‌ترین عامل، پیروزی‌های پی در پی آلمان در جبهه‌های مختلف اروپا و آسیا بود و افتادن حکومت عراق به دست رشیدالدین گیلانی عامل آلمان و سرانجام، امکان حمله آلمان به هند که نتیجه آن تهدید همه مناطق نفتی بریتانیا در خاورمیانه بود. نطق چرچیل، نخست‌وزیر انگلیس در 18 شهریور 1320ش/  سپتامبر 1941م در پارلمان شاهدی بر این مدعاست. وی یاری به شوروی را به هر وسیله ممکن بسیار بااهمیت تلقی کرد و بر این نظر بود که باید از هر راه ممکن، اسلحه و مهمات و مواد غذایی به شوروی رساند، سپس از محدودیت‌ها برای یاری‌رسانی سخن گفت: «فقط سه‌راه به روی ما باز است و امکان استفاده از آنها را داریم: جاده قطبی از راه آرخانگلسک که اغلب به واسطه زمستان‌های طولانی و یخبندان بسته است؛ دوم راه شرق دور از راه ولادی وستک که این راه هم از نظر ژاپنی‌ها که به ما با نظر سوءظن می‌نگرند، دارای اشکالاتی است و بالاخره راه ایران از طریق خلیج‌فارس که تا دریای خزر 800کیلومتر فاصله دارد و این همان دریایی است که نیروی دریایی روس‌ها در آن متمرکز شده، به حوزه رود ولگا یعنی قلب روسیه راه دارد. مدت زمانی است که آلمانی‌ها به ایران رخنه کرده به عناوین متداول خود یعنی جهانگرد، متخصص و دیپلمات، ستون پنجم را تشکیل داده‌ و نقشه کشیده‌اند که نه‌تنها چاه‌های نفت را که دارای اهمیت بسیار زیادی هستند اشغال یا خراب کنند، بلکه در این صورت نتایج بسیار وخیمی را برای ما به بار خواهند آورد و راه بسیار مطمئن و نزدیک به روسیه را به روی ما می‌بندند.

بنابراین تشخیص دادیم بسیار ضروری و لازم است که این اقدامات را خنثی کنیم؛ در نتیجه از دولت ایران تقاضا کردیم که به قید فوریت مهمانان توتونی (آلمانی) را از خاک خود تبعید کند.» وی در ادامه سخنرانی از حمله به ایران سخن گفت و تردیدی نداشت که این اقدامات را پارلمان تصدیق خواهد کرد: «اشغال ایران به ما اجازه خواهد داد که به کمک ارتشی که در جبهه‌های جنوبی روسیه در حال جنگ هستند بشتابیم و از راه زمینی و هوایی به وی یاری برسانیم. در ضمن بنا به مصالح و منافع کاملا انگلیسی راه پیشرفت آلمان را به طرف جنوب سد کنیم.»

گذشته از مساله کمک‌رسانی به روسیه، عوامل دیگری نیز سبب توجه بیش از پیش انگلیس به ایران می‌شد که مهم‌ترین آن هند بود. نگاه‌داشتن ایران، گویی کمربندی امنیتی برای هند تلقی می‌شد. دوم، منافع نفتی انگلیس در ایران و دیگر اینکه هرچند بریتانیا در قضیه عراق و رشیدالدین، سرانجام وی را اخراج کرد و حکومت را به دست عوامل وفادار به خود سپرد، اما رشیدالدین بعد از فرار، از حمایت رضاشاه برخوردار شد و همین تغییر روند و موضع شاه ایران، انگلیس را مصمم کرد تا در ایران کاری اساسی صورت دهد. بنابراین همراهی اولیه دولت انگلستان با سیاست بی‌طرفی ایران نیز با توجه به نقشه‌های جنگی و استراتژیک آنها تعریف شده بود و این سیاست تا هنگام حمله آلمان به شوروی ادامه یافت. اما با توافق‌های آشکار و نهان شوروی و انگلستان برای مقابله با آلمان، اساس استراتژی‌های جنگی و روابط آنها با کشورهای دیگر، از جمله ایران تغییر کرد و به ناگاه حضور آلمانی‌های مقیم ایران آنچنان خطرناک شد که هر گونه تعلل دولت ایران در اخراج آنها، گویی گناهی نابخشودنی بود.

آغاز حمله ارتش آلمان به خاک روسیه، شاه ایران را خوشحال کرد؛ زیرا چنین می‌پنداشت که پیروز واقعی جنگ، آلمان است و ترجیح می‌داد که در این بین، جانب آلمان را بگیرد. کسی هم جرات نداشت وی را از حقایق، مطلع و نتایج این جهت‌گیری را به او گوشزد کند. همین که گوینده رادیو لندن، خطر ستون پنجم آلمانی‌ها را در ایران اعلام کرد و سخنگوی دهلی و باکو آن را تایید کردند، اشغال ایران و سقوط رضاشاه قابل پیش‌بینی بود. حتی وزیر مختار آلمان در تهران هم این معنی را احساس و به دولت ایران اخراج آلمانی‌ها را توصیه کرد تا بهانه‌ای در دست متفقین نباشد. به‌رغم همه این هشدارها، دولت ایران از اخراج به‌موقع آلمانی‌ها شانه خالی کرد و زمانی هم که تصمیم گرفت به‌تدریج آلمانی‌ها را از ایران بیرون کند، دیگر دیر شده بود؛ زیرا شوروی به استناد ماده «6» قرارداد 1921م به خود حق می‌داد برای دفاع از خاک خود، نیروهای نظامی را وارد ایران کند. به این ترتیب، ارتش سرخ شوروی و نیروی نظامی انگلیس به بهانه جلوگیری از سیاست‌های فاشیستی آلمان در ایران، کشور را اشغال کردند.

ایران که بی‌طرفی‌اش نقض شده بود، ناچار و تحت فشار دولت‌های اشغالگر، در 17 شهریور 1323ش/  8 سپتامبر 1943م به آلمان اعلان جنگ داد و به روابط سیاسی دو کشور خاتمه داده شد. تنها اقدامی که دولت ایران برای وصول طلب خود توانست انجام دهد، تصرف پنج‌کشتی متعلق به کمپانی کشتیرانی هانزالاین در بندر شاهپور بود. ارزش این کشتی‌ها حدود 22میلیون مارک بود و ایران آن را در مقابل وجهی که آلمان به او مدیون بود، برداشت.

بخشی از مقاله‌‌‌ای به قلم مرجان برهانی - حسین میرزایی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان