ماهان شبکه ایرانیان

تحلیل مناسبتی آیه مباهله با دیگر آیات فضایل اهل بیت (ع)

یکی از مباحث برجسته علوم قرآنی، مسئله تناسب و ارتباط آیات با یکدیگر است. چه بسا هرخوانندۀ متفکری با قرائت آیات یک سوره به نظم و ارتباط شگفت انگیز بین آنها پی می برد؛ در تفسیر ترتیبی اغلب دانشمندان و مفسران به ارتباط آیات یک سوره باتوجه به سیاق آن آیات و شأن نزول آنها دقت داشته اند

تحلیل مناسبتی آیه مباهله با دیگر آیات فضایل اهل بیت (ع)

1. مقدمه

یکی از مباحث برجسته علوم قرآنی، مسئله تناسب و ارتباط آیات با یکدیگر است. چه بسا هرخوانندۀ متفکری با قرائت آیات یک سوره به نظم و ارتباط شگفت انگیز بین آنها پی می برد؛ در تفسیر ترتیبی اغلب دانشمندان و مفسران به ارتباط آیات یک سوره باتوجه به سیاق آن آیات و شأن نزول آنها دقت داشته اند. منظور از تناسب آیات در کتب الاتقان و البرهان که هریک بخشی را به «معرفة المناسبات بین الآیات» اختصاص داده اند نیز همین است. مؤلفان این کتب پس از آنکه معنای لغوی «مناسبت» را ذکر کرده اند، تناسب بین آیات را به وجود ارتباط عقلی، حسی، خیالی یا انواع دیگر علاقه ها بین آیات تعریف می کنند و درباره فایدۀ چنین ارتباطی (تناسب) چنین می نگارند: اجزای سخن گردن یکدیگر را می گیرند و بدین ترتیب ارتباط قوت می یابد و کلام مانند ساختمان محکمی می شود که قسمت های مختلف آن باهم سازگار هستند (سیوطی، 1421 ق، ج2، ص218). سپس، به بیان انواع ارتباط های ظاهری و غیرظاهری بین آیات و اسباب آنها می پردازند (زرکشی، 1410 ق، ج1، ص131). محتوای آیۀ مباهله ««فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبناءَنا وَ أَبناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِین» (آل عمران: 61)؛ در طول قرن های متمادی، موردتوجه ویژه دانشمندان و مفسران جهان اسلام قرارگرفته است و دربارۀ آن بحث و گفت وگو کرده اند. یکی از جنبه هایی که به آن پرداخته نشده است، ارتباط مناسبتی آیۀ مباهله با عمده ترین آیات فضایل در زمینه امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام است. ازاین رو، این پژوهش درصدد است تا ارتباط مناسبتی درون قرآنی آیۀ مباهله را با عمده ترین آیات فضایل در زمینه امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام  آیات موردی، اولوالأمر (نساء: 59)، ولایت (مائده: 55)، عهد (بقره: 124)، آیه مودت (شوری: 23)، آیه تبلیغ (مائده: 67)  را مورد تحلیل و تدقیق قرار داده و ازاین رهگذر به پرسش های اساسی زیر پاسخ دهد:

چه تناسب درون قرآنی بین آیۀ مباهله با عمده ترین آیات فضایل در زمینه امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام وجود دارد؟ قواعد ارتباط دهنده بین این آیات از چه نوع قواعدی است؟

برای نیل به این مقصود، کوشیده شده است که نخست به دلالت آیات امامت، ولایت و فضایل اهل بیت علیهم السلام پرداخته شود و ازرهگذر این دلالت، براساس نظریۀ علم المناسبه، انواع ارتباط های موجود بین آیه مباهله با دیگر آیات مورد بحث، بررسی شود. پیش فرض این مسئله بر وجود رابطه درون قرآنی بین آیات موردنظر است؛ بدین معناکه آیات به اشکال و روابط گوناگون با یکدیگر مرتبط هستند. روش این پژوهش در گردآوری داده ها، کتابخانه ای و در استناد به داده ها، اسنادی و در تجزیه وتحلیل، شیوه تحلیل محتوای کیفی (از نوع توصیفی  تحلیلی) است.

پیشینه تحقیق: بیشتر تلاش های مفسران، متکلمان و محققان شیعه در مورد اثبات ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام یا فضایل اهل بیت علیهم السلام با استناد به یکایک این آیات نگاشته شده است که با تلاش های طاقت فرسا با استناد به دلایل درون قرآنی (از راه واکاوی واژه و سیاق آیات) و برون قرآنی (از طریق روایات شأن نزول) انجام داده اند. اما در نگارش های شیعه ارتباط درون قرآنی و برون قرآنی این آیات به صورت سیستمی، کمتر دیده می شود. برای نمونه، تفسیر المیزان در ذیل بعضی از آیات وارده؛ ازجمله آیۀ 23 سوره شوری (طباطبایی، 1417ق، ج18، ص47) و آیۀ 124 سوره بقره (همان، ج1، ص274) به ارتباط آیات پرداخته است. نیز، کتاب «بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت» از آقای دکتر نجارزادگان، تنها به کلیت این مطلب اشاره ای دارد و وجه ارتباطی بین آیات مذکور را تبیین نکرده است (نجارزادگان، 1388ش، ص163173). همچنین، در مقالۀ «اهل بیت در آیه تطهیر»، نویسنده جهت مشخص کردن کیستی مصداق اهل بیت به آیه مباهله اشاره کرده و آیه مباهله را به عنوان تعیین مصداق اهل بیت در یک پاراگراف بیان نموده است (تاج بخش، 1391، ص71). بدین سان، ملاحظه می گردد که تحقیق مستقل و گسترده ای در رابطه با ارتباط و پیوستگی این آیات باهم صورت نگرفته است.

در مورد خود آیۀ مباهله می توان به مقالۀ تفسیر آیه «مباهله» از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام و اهل سنت، نگاشته ایلقار اسماعیل زاده، اشاره کرد که در آن به اثبات دلالت آیه بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام و بررسی دیدگاه های اهل تسن پرداخته است. در ضمن، مقاله بررسی دیدگاه آلوسی در آیۀ مباهله از منظر مفسران شیعه، نگاشتۀ محسن رفیعی و معصومه شریفی، دیدگاه آلوسی را مورد نقد و بررسی قرار داده است. مقالۀ بررسی تطبیقی آیۀ مباهله با رویکرد تبیین فضایل اهل بیت علیهم السلام از حسین ساجدی و محمدرضا سازمند نیز به تبیین و تفسیر این آیه پرداخته است. مقالات و کتاب هایی در این موضوع نگاشته شده است و همگی دلالت بر اهمیت این آیه است؛ اما هیچ اثری به تحلیل مناسبتی آیه مباهله با دیگر آیات فضایل در زمینه امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام نپرداخته است که این جستار به این مسئله می پردازد.

واژه «فضایل» در لغت و اصطلاح: فضایل جمع واژه «الفَضْلُ» در اصل به معنی افزون است (مصطفوی، 1430، ج9، ص116)، چه در کم یا درگذشتن از حد اعتدال در کاری یا چیزی است. راغب در مفردات «فضل» را در دو معنای متضاد بیان داشته است. یکی به معنای برتری در علم و بردباری که پسندیده است و دیگری، به معنای مذموم و ناپسند مثل برتری یا زیادتی خشم و غضب؛ حتی بر چیزی که خشم بر آن واجب است (راغب اصفهانی، 1374، ص639). به کار بردن فَضْل در موضوع پسندیده بیشتر است و واژۀ فُضُول برخلاف آن. عموماً فضایل در اصطلاح به مجموع صفت های پسندیده اطلاق می گردد که موجب وجه تمایز و برتری از جهت شخصیت بر کسی و دیگری است (همان). درواقع، این مجموع فضایل موجب برتری و افضلیت شخص بر دیگری می شود. باتوجه به این تعریف، از ویژگی ها و صفاتی که امام می بایست دارا باشد «افضلیت» است. افضلیت این است که امام باید در تمام صفات نفسانی حسنه، دانش ها و کمال ها بر دیگران برتری مطلق داشته باشد و در میان امّت افضل از او در هیچ موردی و امری نمی بایست وجود داشته باشد (شوشتری، 1409ق، ج2، ص322). شیعه در مباحث مربوط به «افضلیت امام»، به آیاتی که دربردارنده فضایل اهل بیت علیهم السلام چه در صفات نفسانی و چه در دانش و کمال است، در اثبات جانشینی بلافصل امام علیعلیه السلام و ائمه اطهارعلیه السلام استناد و استدلال کرده اند؛ ازجمله آیه لیلة المبیت (بقره:207)؛ آیه مباهله(آل عمران: 61)؛ آیه برائت (توبه:3)؛ آیه انفاق (بقره: 274)؛ آیه تطهیر (احزاب: 33)؛ آیه صادقین (توبه:119)؛ آیه محبت (مائده:54) و دیگر آیاتی که در شأن اهل بیت علیهم السلام نازل شده است، دلالت بر فضایل و افضلیت آنان دارد (طوسی، 1382ش، ج1، ص199).

واژه «حقوق» در لغت و اصطلاح: ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻟﻐﻮﻱ «حقوق» که از واژه «حق» گرفته شده است (جوهری، 1399ق، ج4، ص1460) که این واژه؛ یعنی «حق» در ﻟﻐﺖ در ﻣﻌﺎﻧﯽ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮﺧﯽ از ﻣﻌاﻧﯽ ﻟﻐﻮی اﯾﻦ واژه، ﺑﻪ ﺷﺮح زﯾﺮ اﺳﺖ: راﺳﺘﯽ، ﻋﺪاﻟﺖ، ﺛﺎﺑﺖ و ﯾﻘﯿﻦ ﮐﻪ در آن ﺟﺎی ﺗﺮدﯾﺪ و اﻧﮑﺎر ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ و ﺳﺰاوار، راﺳﺘﯽ در ﮔﻔﺘﺎر، ﻣﺎل، ﻣﻠﮏ و ﺳﻠﻄﻨﺖ، ﺑﻬﺮه و ﻧﺼﯿﺐ، اﻣﺮ ﺻﻮرت ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺎریﺗﻌﺎﻟﯽ، ﻗﺮآن، اﻣﺮ ﻣﻘﻀﯽ و اﻧﺠﺎم ﺷﺪه، دوراﻧﺪﯾﺸﯽ، ﻣﺮگ، واﻗﻊ (جبران مسعود، 1394، ج1، ص689). ﻗﻄﻌﯽ، ﭘﺎﺑﺮﺟﺎ، ﺻﻼﺣﯿﺖ (دریایی، بی تا، ص332). اﻟﻮاﺟﺐ اﻟﻤﻮﺟﻮد، ﯾﻘﯿﻦ ﺑﻌﺪ از ﺷﮏ (شیخ احمدرضا، سال1377، ج2، ص133). ﻣﻮﺟﻮد ﺛﺎﺑﺖ، ﮔﻔﺘﺎر ﺣﻖ و ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ (ابراهیم مصطفی و دیگران، سال1989 187). ﻧﻘﯿﺾ ﺑﺎﻃﻞ (فراهیدی، 1409، ج3، ص6). امر، نبی، ﺻﻔﺖ ﺧﺪا، رؤﯾا (ابن منظور، 1414، ص255257). روﺷﻦ اﺳﺖ از ﻧﻈﺮ ﻟﻐﺖ، ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺘﻌﺪدی ﺑﺮای واژۀ «حق» ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ؛ اﻣﺎ از ﻣﯿﺎن ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻓﻮق، ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ واﻗﻊ ﺑﻮدن، ﺳﻠﻄﻨﺖ، ﺛﺒﻮت و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﺎی وﺻﻔﯽ دارد، ﻇﻬﻮر و ﻧﻤﻮد ﺑﯿﺸﺘﺮی دارد.

ﺣﻖ (حقوق)، در ﻋﻠﻮم ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن اﺳﺘﻌﻤﺎل ﻣﯽ ﺷﻮد. ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻌﻨﺎی آن در ﯾﮏ اﺻﻄﻼح، ﺑﺎ ﻣﻌﻨﺎی آن در اﺻﻄﻼﺣﯽ دﯾﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. ﺣﻖ ﺩﺭ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﻗﺮﺁﻥ ﻛﺮﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در ﻗﺮآن ﮐﺮﯾﻢ 742 ﺑﺎر واژۀ «حق» ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﺣﺪود ده درﺻﺪ از آﻧﻬﺎ، ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﻖ ﺑﻪ ﻣﻔﻬﻮم ﺣﻘﻮقی ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ. در ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ، ﻣﻌﺎﻧﯽ دﯾﮕﺮی از آن اراده ﺷﺪه اﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺣﻖ در ﻗﺮآن، ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﮥ ﺻﻔﺖ ﺑﺮای ﺧﺪای ﻣﺘﻌﺎل ﺑﻪ ﮐﺎر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. برای مثال: «این بدان سبب است که خدا حق است» (حج:62). در قرآن این واژه به معنای «فعل حکیمانه» (روم:8)؛ «حقیقیت و واقعیت خارجی» (یوسف:51)؛ «حق به معنی هدایت در مقابل گمراهی» (یونس: 32) و دیگر معانی به کار رفته است. (علی رمضانی، 1390، ص89-111).

در مقاله حاضر، معنای ثبوتی «حقوق» مدنظر است که در سه واژه «امتیاز، اختصاص و سلطنت» وجود دارد و جامع همه معنای مذکور است؛ حقوق فضایل اهل بیت علیهم السلام به معنای امتیازات یا آیاتی که مختص به اهل بیت علیهم السلام نازل شده است، می باشد.

2. مبانی نظری

2-1. تناسب محتوایی آیات

در مورد این علم، بسیاری از دانشمندان به عظمت آن معترف هستند و علم داشتن نسبت به آن را موجب رسیدن به غایت کلام وحی دانسته اند. دراین زمینه «ابن عربی» در کتاب سراج المریدین می نویسد: «ارتباط آیات قرآن با یکدیگر به حدی است که همچون یک کلمه، معانی آن منسجم و مبانی آن منتظم و علم بسیار ارزنده ای است که خداوند به روی ما راهی بدان گشود، چون برای آن اهلی نیافتیم، ناگزیر بر آن مُهر زده و بین خود و خدا قرار داده و به وی برگرداندیم» (سیوطی، 1421ق، ج2، ص217). یا «امام فخر رازی» در مورد سورۀ بقره گفته است: «هرکس در لطایف نظم و بدایع ترتیب این سوره تأمل کند، خواهد دانست که قرآن همان طور که از جهت فصاحت الفاظ و شرافت معانی اش معجزه است، به سبب نظم و ترتیب آیاتش هم اعجاز دارد» (فخررازی، 1420ق، ج7، ص107).

سید قطب برای ترسیم وحدت جامع و روح کلی هرسوره از تعبیر دقیق تری استفاده کرده است. او می گوید: «ازجمله هماهنگی های هنری در قرآن، تسلسل معنوی موجود بین اغراض و سیاق آیات و تناسب آنها در امر انتقال از غرض به غرض دیگر است» (سید بن قطب، 1412ق، ج1، ص135).

از متأخرین، «علامه طباطبایی» بر این نکته اصرار دارد که هر سوره صرفاً مجموعه ای از آیات پراکنده و بدون جامع واحدی نمی باشد؛ بلکه یک وحدت فراگیر بر هرسوره حاکم است که پیوستگی آیات را نشان می دهد و می گوید: «اینکه خداوند هردسته از آیاتی را جدا از دسته دیگر قرار داده و نام سوره بر هریک نهاده، شاهد بر این است که یک گونه انسجام و پیوستگی در هر مجموعه وجود دارد که در قسمتی از یک مجموعه و یا میان هرسوره و سوره دیگر، آن پیوستگی خاص وجود ندارد. ازاین درمی یابیم که اهداف و مقاصد موردنظر در هرسوره با سوره های دیگر تفاوت دارد. هر سوره برای بیان هدف و مقصد خاصی عرضه شده است که سوره جز با پایان یافتن آن هدف و رسیدن به آن مقصد پایان نمی یابد» (طباطبایی، 1417 ق، ج1، ص14).

گفتنی است، در این مسئله  وجود ارتباط بین آیات کل یک سوره  بین دانشمندان و مفسران اختلاف نظر است که در مجموع به چهار گروه تقسیم می شوند (خامه گر، 1386، ص1419). گروه اول، تناسب را فقط بین آیاتی می دانند که در یک مرحله نازل شده است: شهید دکتر محمدحسین بهشتی در کتاب روش برداشت از قرآن باعنوان «درک ارتباط ارگانیک آیات قرآن» این نظریه را مطرح کرده است (حسینی بهشتی، بی تا، ص12). گروه دوم، تناسب آیات را تنها در آیات هم جوار با یکدیگر دانسته اند. به اعتقاد این گروه، بین کلیه آیات هم جوار در یک سوره ارتباط و مناسبت وجود دارد و وظیفه مفسر کشف این ارتباط شگفت انگیز است (سیوطی، 1421ق، ج2، ص342). گروه سوم، هر سوره را مشتمل بر چند موضوع جداگانه دانسته است. برخی از مفسران که به ارتباط آیات هم جوار اعتقاد دارند، اما ساختار هندسی سور را نپذیرفته اند، با دسته بندی و عنوان گذاری هرمجموعه از آیات سعی کرده اند، انتقال مفاهیم و پیا م های سوره را برای خواننده آسان نمایند. این گروه عملاً پذیرفته اند که هرسوره دارای موضوعات متنوعی است و هر موضوع بخشی از آیات را به خود اختصاص می دهد. ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه این روش را برگزیده است. وی در ابتدای هر سوره، محتوای آن را به چندبخش تقسیم کرده و در هربخش عنوان کلی و آیات مربوط به آن را نوشته است (طباطبایی، 1417ق، ج1، ص43؛ مکارم شیرازی، 1362، ج24، ص312). گروه چهارم، هر سوره را دارای یک جامعیت واحد دانسته اند که در انسجام و به هم پیوستگی آیات نقش دارد. برخی از آنان از این حد جامع به عنوان «جان و روح سوره» یاد کرده اند (محمد مدنی، 1991 م، ص5؛ عبدالله شحاته، 1369 ش، ص27). همانگونه که بیان شد، اکثر دانشمندان به ارتباط درونی آیات یک سوره واقف هستند؛ امّا در دایره و محدودۀ ارتباط آیات با یکدیگر اختلاف دارند. آنان جهت ارتباط برقرار کردن آیات یک سوره باتوجه به سیاق و شأن نزول آیات، تلاش کرده اند که یک گونه انسجام و پیوستگی در هر سوره  چه در کل یک سوره یا بعضی آیات هم جوار و دسته بندی کردن آن موضوعات  را نشان دهند. درواقع، این توجه در تفسیر ترتیبی است که مفسران و دانشمندان همت خود را بر این داشته اند که بین آیات یک سوره وجه ارتباطی و مناسبتی را نشان دهند؛ امّا در مورد تفسیر موضوعی آن گونه که باید تلاش صورت نگرفته و در مورد آن قاعده ای شکل داده نشده است. ازجمله کسانی که در ارتباط موضوعی آیات قرآن تلاش طاقت فرسایی داشته است، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است. وی در ذیل آیات، علاوه بر نشان دادن ارتباط آیات یک سوره با یکدیگر، تلاش کرده است تا آیاتی که در یک موضوع هستند و یک وحدت معنایی بین آنها حاکم است را نشان دهد. درواقع، روش تفسیر قرآن به قرآن وی حاکی از این دیدگاه است. همانگونه که بیان شد، در تفسیر ترتیبی مفسران در ارتباط دهی بین آیات یک سوره به غرض و هدف کلی سوره دقت داشته اند و قایل به این هستند که تمامی آیات یک سوره جهت رسیدن به یک هدف کلی در آن سوره زنجیروار در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؛ اما مسئله ای که بدان کمتر دقت شده است، آیاتی است که در قرآن در یک موضوع بیان شده است. همانگونه که اشاره شد، طباطبایی در ذیل تفسیر آیات با روش قرآن به قرآن، به تفسیر و تبیین آیاتی را که در یک موضوع است همت گماشته است؛ امّا برای این روش به ابزار و قواعدی که بین آیات هم موضوع ارتباط برقرار می کند، اشاره نکرده است. با این توضیح، مقاله حاضر درصدد است تا با توجه به ارتباط یک موضوع، آن قواعد را به شکل دقیق بیان کند و به کار گیرد.

باتوجه به مطالب پیشین، به نظر می رسد باید یک دیدگاه دیگر به دیدگاه های پیشین اضافه کرد و آن ارتباط درون قرآنی بین آیات موضوعی است؛ دیدگاهی که صاحب نظران تفسیر موضوعی تنها به وحدت موضوعی آن آیات دقت داشته اند و در نحوه و روش این ارتباط تلاش جدی صورت نداده اند. در ادامه سعی شده است، قواعد و روش ارتباط دهی بین آیات دارای موضوع واحد را برشمرده و در مسئله مقاله؛ یعنی ارتباط درون قرآنی آیات امامت، ولایت و فضایل اهل بیت علیهم السلام به کار گرفته شود.

2-2- انواع تناسب[1] ارتباطی آیات هم موضوع

قواعد تناسبات ارتباطی آیات هم موضوع که ابزار ارتباط دهنده محسوب می شوند در دو قاعده و قرینیت نهفته شده است که عبارت اند از: روابط لفظی؛ روابط عقلی. قرینه بودن یک چیز برای چیز دیگر از این دو مقوله خارج نیست که هرکدام دارای زیرمجموعه و فروعی است.

روابط لفظی: لفظ، نماینده و نشانۀ معنی است و تصورات، تصدیقات، تفکرات و استدلالات به وسیلۀ آن بر دیگران معلوم می شود(شیرازی، 1365ش، ج2، ص306؛ خوانساری، 1392، ص70). ازسوی دیگر، لفظ، دلالتِ بر معنی دارد؛ دلالت بودن شیء است به نحوی که از علم به آن علم به چیز دیگر حاصل می شود؛ مانند دلالت دود بر آتش (دود=دالّ یعنی دلالت کننده؛ آتش= مدلول؛ یعنی دلالت شده) که خود به سه قسم تقسیم می شود: دلالت عقلی، دلالت طبعی و دلالت وضعی.

روابط عقلی: یکی دیگر از انواع روابط بین دو آیه توجه به قرائن عقلیه است که به موارد ذیل می توان اشاره کرد.

زمینه ساز (تمهید): یک آیه زمینه ساز آیه ای دیگر است که به شش قسم تقسیم می شود: یا سبب است یا علت است و یا شرط. و مشروط است یا شرط وجود است یا مقتضی است یا غایت و مغیا است یا عدم مانع است.

سبب و مسبب: یعنی اینکه رابطه بین دو آیه از طریق سبب و مسبب است. درواقع، در یک آیه سبب بیان شده است و در آیه ای دیگر که در یک وحدت موضوعی است مسبب. به عبارت دیگر، شیئی وجودش متقدم بر شیء دیگر است (فرید جبر، سمیح دغیم، رفیق العجم، جیرار جهامی، 1996م، النص، ص412) و یا، «هو ما یلزم من وجوده الوجود» آنچه از وجودش، وجود ملزم و پدید می گردد.(عاملی، 1416 ق، ص38)

علت: یعنی رابطه بین دو آیه هم موضوع، رابطه علت و معلولی است. یک آیه علت و دیگری معلول آن علت محسوب می شود که این علت یا علت نزدیک است و یا علت معد(دور) (جرجانی، 1412ق، ص6768).

شرط و مشروط: بین دو آیه یک قضیه شرطیه حاکم است که یکی شرط و دیگری مشروط شمرده می شود (همان). این شرط یا وجود است یا مقتضی (سجادی، 1373ش، ج4، ص335).

غایت و مغیا: یک آیه نسبت به آیه ای دیگر بیانگر هدف و غایت دلالت آن آیه محسوب می شود: «ان کان (وجود) ما لأجله الشی ء فهو (العلّة) الغائیة» (فرید جبر، سمیح دغیم، رفیق العجم، جیرار جهامی، 1996م، النص، 553). در اصول فقه غایت و مغیی زیرمجموعه «سبب و مسبب» است (عاملی، 1416ق، ص104). روابطی دیگر وجود دارد که در ادامه این پژوهش در نحوه ارتباط ها بیان خواهد شد.

3. بحث و بررسی

3-1- مفاد آیۀ مباهله از دیدگاه مفسران

«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ منْ بعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثمَّ نبْتَهِلْ فنَجْعَلْ لَعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِین» (آل عمران، 61). موضوع آیۀ مباهله تمییز بین حق و باطل است و این زاویه دید، اولین استدلالی است که مفسران شیعه بدان استناد کرده اند. سیاق آیات پیشین آیه مباهله با دو بیان اثباتی و سلبی، پیامبرصلی الله علیه وآله را ازهرجهت بر حق دانسته و بدین وسیله وی را خرسند و بر محاجّه با هیئت مسیحیان نجران ترغیب کرده است. در این آیه نیز در ارتباط با همان داستان، ضمن تثبیت پیروزی آن حضرت(ص)، وی را مأمور دعوت به مباهله فرمود (طوسی، بی تا، ج2، ص468؛ طبرسی، 1372ش، ج2، ص764؛ طباطبایی، 1417، ج3، ص224؛ جوادی آملی، 1388 ش، ج14، ص451). نکته ای که مفسران شیعه جهت استدلال در اثبات حقانیت خلافت و ولایت امام علیعلیه السلام و حسنینعلیه السلام بیان داشته اند، دقت در این است که آن کسانی که برای مباهله حاضر می شوند، باید در نزد خدا ازجهت باطنی صحیح ترین عقیده را داشته باشند و پیامبرصلی الله علیه وآله کسانی را باید با خود ببرد که مؤید عندالله باشند. بنابراین، اشخاصی که برای این هدف بزرگ به کار گرفته می شوند، باید از مقام بالایی برخودار باشند که بر دیگران ترجیح داده شوند. زاویه ای دیگری که مفسران شیعه آن را درنظر گرفته اند، توجه به معنا و مصداق واژگان «ابناءنا، نساءنا، انفسنا» است. آنها والاترین افراد زمان رسول اکرم(ص) هستند که خداوند تأیید خود را ازجهت صحت عقیده و فضیلت آنان بر سایر صحابه و خانواده پیامبرصلی الله علیه وآله، در این آیۀ شریفه بیان داشته است. در آیۀ شریفه، به استناد روایات شأن نزول  که از احادیث قطعی و متواتر است  بزرگان شیعه (عروسی حویزی، 1415ق، ج1، ص651؛ بحرانی، 1415ق، ج2، ص334؛ حسینی شیرازی، 1424ق، ج1، ص668؛ حسینی استرآبادی، 1409ق، ص117؛ بانو امین اصفهانی، 1361 ش، ج3، ص122) و سنی (آلوسی، 1415ق، ج3، ص301؛ بیضاوی، 1418 ق، ج2، ص47؛ زمخشری، 1979م، ج1، ص362؛ فخررازی، 1401ق، ج3، ص247)، به اتفاق معتقدند که در شأن اصحاب کساءعلیه السلام نازل شده است، مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند که «ابناءنا» در آیۀ فوق، اشاره به حسن و حسینعلیه السلام و «نساءنا» اشاره به فاطمهعلیه السلام و «انفسنا» اشاره به علیعلیه السلام است (همان). به مقتضای آیۀ شریفه، علیعلیه السلام نفس رسول خدا(ص) است. همچنین، حمل آیه بر معنای حقیقی محال است؛ چون حقیقتاً حضرت علی نمی تواند نفس حضرت رسول باشد. اما مراد، مساوات و مماثلت با آن حضرت است و ازآن جهت که پیامبرصلی الله علیه وآله افضل و اولی به تصرف در همه امور و شئون مسلمانان است، کسی که مساوی و مانند ایشان است نیز اولی به تصرف است (طوسی، بی تا، ج2، ص468؛ طبرسی، 1372ش، ج2، ص764؛ طباطبایی، 1417، ج3، ص224؛ جوادی آملی، 1388 ش، ج14، ص451). آیه شریفه از برتری حتمی علیعلیه السلام بر دیگر صحابه پرده برمی دارد؛ چراکه او همان «نفس» پیامبرصلی الله علیه وآله است. بنابراین، بر امت ضروری است آن گونه با علیعلیه السلام رفتار کنند که با پیامبر رفتار می کردند.

داشمندان و مفسران بعد از تبیین ظاهر آیۀ مباهله، احادیث مرتبط به آن را نقل می کنند و اشاره به روایاتی با این مضمون می کنند که: در سال دهم هجرت، مسیحیان نجران برای تحقیق درباره اسلام، نمایندگانی را به مدینه فرستاند و وقتی برای شرفیابی حضور رسول خدا(ص) حرکت کردند، سه نفر از بزرگان آنان به نام های «اهتم، عاقب و سید» آنها را همراهی می کردند. این جماعت در مسجد رسول آمدند و چون آنها دست از الوهیت مسیح برنداشتند، به وحی الهی، رسول(ص) از آنها خواست که درباره یکدیگر نفرین کنند. چون آن وعده به فردای آن روز قرار شد، اسقف مسیحیان شب به آنها گفت: اگر با خانواده خود بیاید، بدانید که او به کار خود مطمئن می باشد؛ حاضر نشوید و اگر با اصحاب آمد حاضر گردید با وی مباهله کنید. مسیحیان صبح روز بعد به سوی رسول خدا(ص) روانه شدند. آنها دیدند که پیامبرصلی الله علیه وآله و علی بن ابی طالب، فاطمه، حسن و حسینعلیه السلام برای مباهله آمده اند. مسیحیان پرسیدند: اینان چه کسانی هستند؟ به آنها گفته شد: این مرد پسر عمّ، وصی و داماد اوست و این زن دخترش فاطمهعلیه السلام است و این دو کودک فرزندان فاطمه علیها السلام حسن و حسین علیه السلام هستند (قمی، 1،104؛ عروسی حویزی، 1415ق، ج1، صص43 53؛ بحرانی، 1415ق، ج2، صص43 53؛ ابولفتوح رازی، 1408 ق، ج4، صص 360 363).

3-2- ارتباط آیۀ مباهله با آیۀ مودّت

متن حاضر: آیۀ مباهله.

متن غایب: آیۀ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی» (شوری:23)، بر فضیلت اهل بیت علیهم السلام و موقعیت ویژه آنان دلالت دارد. برخی (علامه حلی، 1982م، ص175) این آیه را یکی از ادله امامت امام علیعلیه السلام به شمار آورده اند. مودت به معنای دوستی و تمایل شدید معنا شده است (راغب اصفهانی، 1412 ق، 860). براساس روایات بسیاری که از طرق اهل سنت و شیعه وارد شده است، مراد از «مودت فی القربی» دوستی خویشاوندان رسول خدا(ص)؛ یعنی عترت او است (طبرسی، 1372 ش، ج9، ص28؛ زمخشری، 1407 ق، ج4، ص220؛ نخجوانی، 1999ق، ج2، ص290). مفسران شیعه در ذیل آیه، دو نوع استدلال و تقریر بیان داشته اند. دلالت نخست، مودّت مردم به اهل بیت علیهم السلام، مستلزم مرجعیت علمی آنان است (طباطبایی، 1417 ق، ج18، ص47؛ فضل الله، 1419ق، ج20، ص171؛ صادقی تهرانی، 1365ش، ج26، ص161؛ طیب، 1378ش، ج11، ص481) و دلالت دوم، مودّت مردم به اهل بیت علیهم السلام، مستلزم وجوب اطاعت از آنان (علامه حلی، 175). به دیگر سخن، منظور از واجب کردن مودت اهل بیت بر مردم و اجر رسالت قرار گرفتن، تنها این بوده که این محبت وسیله ای باشد برای اینکه مردم به ایشان ارجاع داده شوند، فهم و تفسیر معصومانه را از آنان دریافت کنند و آنان مرجع علمی مردم قرار گیرند و مرجعیت دینی چیزی فرای از اطاعت و تبعیت نیست.

رابطۀ مناسبتی (قواعد ارتباط دهنده) انواع ارتباطی که بین دو آیه مذکور وجود دارد، عبارت است از:

1. آیۀ مباهله مبین مصداق مشخص «فی القربی»: اولین وجه ارتباطی بین دو آیۀ مباهله و مودّت در مصادیق آن درمی یابیم؛ در آیۀ مباهله خداوند در مقابل مسیحیان نجران اشاره به کسانی می کند که باید در نزد خدا ازجهت باطنی صحیح ترین عقیده را داشته باشند و صادق باشند. این واژه در مفهوم مخالف کاذبین قرار دارد (لَعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ). صادق اطلاق بر کسی است که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت. اگر این گونه نباشد همراهی آنان با پیامبرصلی الله علیه وآله معنی و ملازمتی ندارد. پس، ملازمان پیامبرصلی الله علیه وآله باید معصوم باشند. در این مسئله، شیعه (عروسی حویزی، 1415ق، ج1، ص651؛ بحرانی، 1415ق، ج2، ص334؛ حسینی شیرازی، 1424 ق، ج1، ص668؛ حسینی استرآبادی، 1409ق، ص117؛ بانو امین اصفهانی، 1361ش، ج3، ص122) و سنی (آلوسی، 1415ق، ج3، ص301؛ بیضاوی، 1418ق، ج2، ص47؛ زمخشری، 1979م، ج1، ص362؛ فخررازی، 1401ق، ج3، ص247) بر مصداق معین آن اتفاق نظر دارند. در طرف وجه ارتباطی دیگر، مفسران اهل سنت اقوال متعددی را در مصداق «قربی» بیان داشته اند؛ ازجمله کفار قریش، انصار، تودد ناس به یکدیگر، خویشاوندان مادر پیامبرصلی الله علیه وآله و.. (آلوسی، 13،13). این اختلاف مصداق موجب خلط در معنای آیه گشته است. از یک سو، با قرار دادن مفاد آیۀ مباهله در کنار آیۀ مودت مصداق مودت فی القربی مشخص می شود  که خود احتجاجی است در مقابل دیدگاه اهل تسنن  و ازسوی دیگر، هدف نزول هر دو آیه بیش ازپیش روشن تر می شود.

در آیۀ مباهله تبیین شد که لفظ صادق، اطلاق بر کسی است که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت و آیه اجرِ رسالت که بر مرجعیت و تبعیت از فی القربی دلالت دارد. درواقع، اجر رسالت درصورتی درست است که آنان معصوم باشند، چون پیروی و تبعیت از مرجعی که عاصی است، ازسوی خدا و رسول اکرم(ص) نهی شده است.1 درنتیجه، این قربی که مرجعیت علمی مردم را بر مباهله دارند، کسانی هستند که عصمت آنان تأیید شده است.

نقطه مشترک این دو آیه، عصمت «ابناءنا، نساءنا و انفسنا» در آیۀ مباهله و عصمت مرجعیت علمی قربی در آیه مودّت است. خطاب قرآن اشاره به اشخاصی می کند که در

 «إِن اللَّه لا یأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»(اعراف: 28)؛ «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (ابن بابویه، 2/ 621).

عصر نزول زندگی می کردند؛ درنتیجه، مصداق آن شناخته شده بوده است. مصادیق معصوم آیه مباهله که شیعه و سنی، در خصوص آن اتفاق نظر دارند، مشخص و مبین است؛ امّا دربارۀ مصداق معصوم «قربی» نسبت به آیه مباهله، دیدگاه های متفاوتی بیان شده است. باتوجه به اینکه یکی از مصادیق قربی را اهل کساء نقل کرده اند و اثبات شد که قربی باید اشخاصی باشند که دارای مقام عصمت باشند و آیه مباهله نیز بر عصمت اهل کساء دلالت دارد؛ نسبت ارتباطی بین دو آیه این است که آیۀ مباهله بیانگر مصداق مشخص آیۀ مودّت است.

در کنار آن باید دقت داشت که هیچ نقلی دالّ بر اینکه صحابی را معصوم بیان کند وجود ندارد و هیچ کدام از مفسران به عصمت آنان قایل نبوده و تنها بر عدالت آنان تکیه و استناد می کنند. جان کلام آنکه، مصادیق آیۀ مباهله؛ یعنی اهل کساء، مبین و مصداق مشخص فی القربی در آیۀ مودّت است؛ چراکه قربی اشخاصی صاحب عصمت هستند و تنها معصومِ زمان نزول، به گواه آیۀ مباهله امام علیعلیه السلام، حسنینعلیه السلام و حضرت زهرا(ع) از خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله هستند.

2. رابطه تساوی بین دو آیۀ مباهله و مودّت: ازجهت ارتباط مصداقی دو آیه، نسبت تساوی حاکم است. شرط تساوی بین دو آیه، مشترک بودن در تمامی مصادیق است؛ یعنی هرآنچه بر آیه مودّت صدق کند، بر آیۀ مباهله نیز صدق کند و بازگشت تساوی بین دو آیه، قضیۀ موجبه کلیه است؛ یعنی هر فردی از آیه مودّت مصداق آیه مباهله است و هر فردی از آیۀ مباهله مصداق آیۀ مودّت است. این رابطه تساوی بین دو آیه در ارتباط مفاد آیه قابل اثبات است. بیان شد که در آیۀ مباهله مفهوم مخالف کاذب، صادق است و بر کسی که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را دربرگرفته باشد، اطلاق می کند و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت و آیۀ اجرِ رسالت بر مرجعیت و تبعیت از فی القربی دلالت دارد. درواقع، اجر رسالت واقع شدن مودت به قربی درصورتی درست است که آنان معصوم باشند. پس، مصادیق هر دو آیه معصوم اند و مشخص شد که آیۀ مباهله بیانگر مصداق مشخص آیۀ مودّت است. این وجه ربطی مفهومی در ارتباط مصادیق دو آیه دخیل است و نسبت دو آیه را در وجه مصداق تساوی و مشترک جلوه می دهد.

3-3- ارتباط آیۀ مباهله با آیۀ ولایت

متن حاضر: آیه مباهله

متن غایب: آیه «إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّه وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون» (مائده: 55) را شیعه جهت اثبات ولایت و امامت  ائمه علیه السلام به ویژه امامت علیعلیه السلام استدلال و استناد کرده اند. این آیه ولایت بر مسلمانان را محدود به سه نفر بیان کرده است: «خدا، رسول(ص)، الذین آمنوا». باید توجه داشت که منظور آیه از واژۀ «ولایت» به معنای «سرپرستی» است (راغب اصفهانی، 1412 ق، 533)؛ یعنی اینکه کسی نسبت به کس دیگر از نسبت و رابطه نزدیکی برخوردار می شود که بتواند در امور او تصرف کرده و به نوعی در تدبیر امور او نقش ایفاد کند. سیاق نشان می دهد که سنخ ولایت رسول و آن جماعت خاص اهل ایمان، از همان سنخ ولایت الهی است؛ به ویژه آنکه واژه «ولی» یک بار بیشتر نیامده و رسول و «الّذین آمنوا» به «الله» عطف شده اند (طباطبایی، 1417: ج6، ص14). طبعاً ولایت خدا به معنای مطلق آن همه شئون ولایی را در برگرفته و اختیارداری مطلق و حق تصرف عام او را نشان می دهد و «الّذین آمنوا» مؤمنان مخلصی هستند که سرپرستی دیگر مؤمنان تنها منحصر آنان است، و مفرد بیان شدن «ولی» به جای «اولیاء» گویای انطباق کامل ولایت پیامبرصلی الله علیه وآله و ولایت «الِذین آمنوا» بر ولایت خداست. به عبارت دیگر، ولایت الهی از مجرای ولایت پیامبرصلی الله علیه وآله و ولایت «الّذین آمنوا» جاری است که توسط آنها بر مؤمنان تحقق می یابد.

رابطۀ مناسبتی (قواعد ارتباط دهنده): انواع ارتباطی که بین دو آیه مذکور وجود دارد عبارت است از:

آیه مباهله مبین مصداق مشخص «الذین آمنوا»: اولین وجه ارتباطی بین دو آیه ولایت و مباهله را در مصادیق آن درمی یابیم؛ در آیه مباهله خداوند در مقابل مسیحیان نجران اشاره به کسانی می کند که باید در نزد خدا ازجهت باطنی صحیح ترین عقیده را داشته باشند و صادق باشند. این واژه در مفهوم مخالف کاذبین قرار دارد لَعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ  صادق اطلاق بر کسی است که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت. اگر این گونه نباشد همراهی آنان با پیامبرصلی الله علیه وآله معنی و ملازمتی ندارد. پس، ملازمان پیامبرصلی الله علیه وآله باید معصوم باشند. در این مسئله شیعه و سنی، بر مصداق معین آن اتفاق نظر دارند. در طرف وجه ارتباطی دیگر، در سیاق آیه ولایت، از رسول خدا و جماعت خاص اهل ایمان به عنوان ولی توده اهل ایمان به لسان حصر و اختصاص یاد شده است. این سیاق نشان می دهد که سنخ ولایت رسول و آن جماعت خاص اهل ایمان، از همان سنخ ولایت الهی است؛ به ویژه آنکه واژه «ولی» یک بار بیشتر نیامده و رسول و «الّذین آمنوا» به «الله» عطف شده اند (طباطبایی، 1417: ج6، ص14). طبعاً ولایت خدا به معنای مطلق آن، همۀ شئون ولایی را در برگرفته و اختیارداری مطلق و حق تصرف عام او را نشان می دهد و «الّذین آمنوا»، مؤمنان مخلصی هستند که سرپرستی دیگر مؤمنان تنها منحصر آنان است، و مفرد بیان شدن «ولی» به جای «اولیاء» گویای انطباق کامل ولایت پیامبرصلی الله علیه وآله و ولایت «الِذین آمنوا» بر ولایت خداست، امّا در مصداق «الذین آمنوا» بین فریقین در مصداق اختلاف نظر وجود دارد و نسبت به آیۀ مباهله از تعین مصداقی واحدی برخوردار نیست. حال سؤال این است که: وجه ارتباطی بین دو آیه در چه چیزی نهفته شده است؟ آیا این دو آیه به هم مرتبط هستند؟ جواب این پرسش، نخست در مفاد استنباط شده از هر دو آیه که بر عصمت مصادیق دلالت دارد، قابل بحث و پی گیری است. در آیۀ مباهله تبیین شد که «صادق» اطلاق بر کسی است که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت. در آیۀ ولایت، «الّذین آمنوا» مؤمنان مخلصی هستند که سرپرستی دیگر مؤمنان تنها منحصر آنان است و مفرد بیان شدن «ولی» به جای «اولیاء» گویای انطباق کامل ولایت پیامبرصلی الله علیه وآله و ولایت «الذین آمنوا» بر ولایت خداست. چون عصمت رسول اکرم(ص) در نزد همه مسلمانان ثابت شده است؛ درنتیجه، کسی می تواند در چنین جایگاهی قرار بگیرد که معصوم از خطا باشد. ازآنجایی که واژه «ولی» یک بار بیشتر نیامده و «الّذین آمنوا» به «رسول» و هر دوی آن به «الله» عطف شده اند (همان)، و ولایت خدا به معنای مطلق آن، همه شئون ولایی را در برگرفته و اختیارداری مطلق و حق تصرف عام او را نشان می دهد؛ عصمت برای «الذین آمنوا» امری حتمی است.

نقطه مشترک این دو آیه، عصمت «ابناءنا، نساءنا و انفسنا» در آیۀ مباهله و «رسول و الذین آمنوا» در آیۀ ولایت است. پس، معصومانی در زمان نزول قرآن در میان مسلمانان وجود داشتند و خطاب قرآن مخصوص آنان است. مصادیق معصوم آیۀ مباهله که شیعه و سنی در خصوص آن اتفاق نظر دارند نیز مشخص و مبین است؛ امّا مصداق معصوم «الذین آمنوا» در آیه ولایت واضح نیست. ازآنجایی که از هیچ کدام از مذاهب اسلامی در مورد معصوم بودن تمامی صحابه نقلی بیان نشده است و تنها در مورد اهل بیت علیهم السلام نقل های فراوانی از شیعه وجود دارد، می توان این گونه نتیجه گرفت که مصادیق آیۀ مباهله؛ یعنی اهل کساء، مبین و مصداق مشخص آیه ولایت است؛ چراکه «ولی» باید معصوم باشد و تنها معصومان زمان نزول به گواه آیۀ مباهله، علی بن ابی طالبعلیه السلام، حسنینعلیه السلام و حضرت زهرا(ع) از خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله هستند و «ولی» به غیراز این افراد نمی تواند باشد.

3-4- تحلیل ارتباط آیۀ مباهله با آیۀ اولی الامر

متن حاضر: آیۀ اطاعت

متن غایب: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم» (نساء: 59). در این آیه خداوند به اطاعت «اولوالأمر»، امر جزمی کرده است. پس، واجب است که «اولوالأمر»، تنها بر طاعت دستور دهند؛ زیرا اگر جایز باشد که آنان به معصیت دستور دهند، بااینکه خداوند به ما دستور داده که مطلقاً از آنان اطاعت کنیم، لازمه اش آن است که خدا ما را به گناه کردن دستور داده باشد و این، امر باطلی است؛ زیرا هرگز خدا ما را به نافرمانی از خویش دستور نمی دهد، بلکه ما را از نافرمانی نهی کرده است. وقتی این امر ثابت شد، یقین پیدا می شود که «اولوالأمر»  که اطاعتشان واجب شده است  تنها به طاعت دستور می دهند و مقتضای چنین چیزی، آن است که باید «اولوالأمر» معصوم باشند. بنابراین، منظور از اولوالأمر افرادی از امت اند که در گفتار و کردارشان معصوم اند و به راستی اطاعتشان واجب است؛ به عین همان معنایی که اطاعت خدا و رسولش واجب است (طباطبایی، 1417: ج4، صص391400).

رابطۀ مناسبتی (قواعد ارتباط دهنده): انواع ارتباطی که بین دو آیۀ مذکور وجود دارد، عبارت است از:

آیۀ مباهله مبین روشن ترین مصداق اولی الامر: مناسبت در متن دو آیه در وهلۀ نخست در ساختارشان نهفته است. در آیه مباهله سه واژه وجود دارد که در روشن تر شدن مصداق «اولی الامر» و کیستی آن مبین است (أَبْناءَنا  نِساءَنا  أَنْفُسَنا). بین فریقین، شک و شبهه ای در مصداق واژه های مذکور وجود ندارد و مصداق آن را امام حسن، امام حسین، حضرت زهرا (ع)، امام علیعلیه السلام و خود پیامبرصلی الله علیه وآله ذکر کرده اند و متفقاً این مصادیق را پذیرفته اند (جصاص، 1405، ج2، ص297؛ فخررازی، 1420، ج3، ص247)؛ امّا مصداق «اولی الامر» برخلاف آیۀ مباهله بین فریقین مورد اختلاف است. اهل تسنن درباره مراد و مقصود از «اولی الامر» در این آیۀ شریفه، چهار دیدگاه متفاوت را ارایه کرده اند. برخی از مفسران آن را امیران و حاکمان می دانند (سیوطی، 1416، ص87؛ زمخشری، 1407، ج1، ص523؛ ابن عاشور، بی تا، ج4، ص165؛ آلوسی، 1415، ج3، ص65؛ طنطاوی، بی تا، ج3، ص191). برخی دیگر از مفسران مراد از «اولی الامر» را مطلق حکام دانسته اند و معتقدند هرکسی و به هر شکلی که زمامدار جامعه اسلامی گردد، باید بدون قید و شرط اطاعت شود (رشید رضا، 1947 م، ج5، ص154155). برخی دیگر آن را مؤمنانی ذکر کرده اند که خدا و رسولش را اطاعت می کنند (سید بن قطب، 1412، ج3، ص686). برخی دیگر مراد از آنان را علمای جامعه و جماعت اهل حل و عقد از مسلمانان دانسته اند (فخر رازی، 1420، ج10، ص113؛ رشید رضا، 1947 م، ج5، ص155). شیعیان نیز مصداق واقعی آن را  ائمه علیهم السلام و علمای راستین مکتب تشیع بیان داشته اند (طباطبایی، 4، 390؛ صادقی تهرانی، 7، 133؛ فضل، 7، 323). با این توضیح، مصداق آیۀ مباهله نسبت به آیۀ اطاعت روشن تر و بدون اختلاف است؛ امّا چه ارتباطی باهم دارند؟ وجه ارتباطی این دو مصداق در چه چیزی است و در کدام قسمت آیه نهفته است؟ با دقّت در دو آیه، وجه ارتباط مناسبتی در دو مقام «اولی الامر» و «فنجعل لعنت...» نهفته است. «اولوالأمر» که اطاعتشان واجب شده است، تنها به طاعت دستور می دهند و مقتضای چنین چیزی، آن است که باید «اولوالأمر» معصوم باشند. بنابراین، منظور از اولوالأمر افرادی از امت اند که در گفتار و کردارشان معصوم اند؛ زیرا هرگز خدا ما را به نافرمانی از خویش دستور نمی دهد، بلکه ما را از نافرمانی نهی کرده است. وقتی این امر ثابت شد، یقین پیدا می شود که اطاعت از اولی الامر، اطاعت از معصوم است و آنان معصومانی هستند که باید اطاعت شوند. در آیۀ مباهله، پیامبرصلی الله علیه وآله تنها کسانی را در امر ملاعنه شرکت داد که به جز پیوند نسبی، پیوند مقامی نیز داشتند. در آنجا اشاره به افرادی می کند که در جایگاه «جعل الهی» نشسته اند؛ جعل الهی مقام در دست داشتن امر «کن فیکونی» خداوند است که هرگاه اراده چیزی کنند آن امر محقق شود. این جایگاه که از مقرب ترین جایگاه های قرّب الهی است؛ مانند مقام انبیا در زنده کردن مرده و تبدیل عصا به اژدها و...، دارای یک خصیصه مشترک؛ یعنی عصمت است و همه آنان از حتمیت معصوم بودن جهت انجام آن کار ثابت اند. پس، افراد موردنظر باید معصوم باشند؛ چراکه آن فعل تنها توسط معصوم به منصۀ ظهور می رسد و غیر از معصوم توانایی انجام چنین فعلی را ندارد. با این توضیح، وجه مشترک این دو آیه در عصمت نهفته است. اولی الامر تنها درصورت معصوم بودن شایسته اطاعت شدن هستند و مقام جعل الهی تنها در صورت عصمت داشتن قابل تصور است. ازسوی دیگر، خطاب قرآن در عصر نزول قرآن بر افرادی مشخص است که هویت آنان را همه می شناختند. مصداق آیۀ مباهله برای همه مشخص و همه مفسران و دانشمندان فریقین بر آن مصادیق اتفاق نظر دارند؛ شیعه (عروسی حویزی، 1415ق، ج1، ص651؛ بحرانی، 1415ق، ج2، ص334؛ حسینی شیرازی، 1424ق، ج1، ص668؛ حسینی استرآبادی، 1409ق، ص117؛ بانو امین اصفهانی، 1361ش، ج3، ص122) و سنی (آلوسی، 1415ق، ج3، ص301؛ بیضاوی، 1418ق، ج2، ص47؛ زمخشری، 1979م، ج1، ص362؛ فخررازی، 1401ق، ج3، ص247). امّا مصداق آیۀ اطاعت در نزد فرق اسلامی مختلف است (سیوطی، 1416، ص87؛ زمخشری، 1407، ج1، ص523؛ ابن عاشور، بی تا، ج4، ص165؛ آلوسی، 1415، ج3، ص65؛ طنطاوی، بی تا، ج3، ص191؛ سید بن قطب، 1412ق، ج3، ص686) و مصداق واحدی را معرفی نکرده اند. با در نظر داشتن این مطلب که اولی الامر معصوم اند و تنها معصومانی که در عصر پیامبرصلی الله علیه وآله زندگی می کردند، همان مصادیق آیۀ مباهله و دیگر آیات چون آیه تطهیر است، شکی را باقی نمی گذارد که مصادیق معین آیۀ مباهله، اختلاف مصداق در ذیل «اولی الامر» را شفاف و مبین می کند و مصداق آن کسانی به جز امام حسن، امام حسین، (ابنائنا) حضرت زهرا(ع) (نسائنا)، امام علیعلیه السلام (انفسنا) نمی توانند باشند (جصاص، 1405، ج2، ص297؛ فخررازی، 1420، ج3، ص247)، و تنها آنان دارای چنین مقام و فضیلتی بودند و تاریخ صدر اسلام کسی دیگر به غیر از این ذوات مقدسه را در چنین جایگاهی معرفی نکرده است.

دو متن بیان شده در مناسبتی مرتبط با یکدیگر هستند و براساس ساختار و مضمون دو آیه، یکی مبین مصداق مشخص دیگری است. همان گونه که در شرح آن بیان داشته شد، مضمون مشترک هر دو آیه در عصمت نهفته است که این رهگذر معبری است تا دو آیه را از جهات مصداقی و مضمونی مرتبط با یکدیگر گرداند.

3-5- تحلیل ارتباط آیۀ مباهله با آیۀ عهد

متن حاضر: آیۀ مباهله

متن غایب: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ منْ ذُرِّیتی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمین» (بقره، 124). ازیک سو، مفاد کلی این آیه بر «امامت» و ازسوی دیگر، بر «عصمت» دلالت دارد. مراد از «عهد» در آیه، امامت است؛ همچنان که گروهی از مفسران اهل سنت (زمخشری، 1407، ج1، ص184؛ ابن جوزی، 1422، ج1، ص108) نیز همین معنا را قبول دارند. واژۀ «ظالم» در اصطلاح به هر معصیت و کم گذاری چه در حق خود و دیگران یا در حق الهی اطلاق می شود (راغب اصفهانی، 1412ق، ص592). نکته دیگر آنکه در این آیه، «ظالمین» به صورت جمع و همراه الف ولام آمده است که حاوی شمول و استغراق مفهومی بوده و همه انواع مراتب ظلم را دربرمی گیرد. طبعاً نفی امامت ظالمین با این مفهوم فراگیر، ملازم اثبات شرط عصمت خواهد بود (طبرسی، 1372، ج1، ص280). عدم ظلم، شرط برخورداری و اعطای مقام امامت به فرزندان ابراهیمعلیه السلام است و منصب امامت مقامی است که به غیراز معصوم  که مطهر از انواع ظلم باشد  اعطا نمی شود.

رابطۀ مناسبتی (قواعد ارتباط دهنده): انواع ارتباطی که بین دو آیه مذکور وجود دارد، عبارت است از:

1- آیۀ مباهله مصداق مشخص آیۀ عهد: اولین وجه ارتباط مناسبتی بین دو آیۀ مباهله و عهد را در مصادیق آن درمی یابیم. در آیۀ مباهله خداوند در مقابل مسیحیان نجران اشاره به کسانی می کند که باید در نزد خدا ازجهت باطنی صحیح ترین عقیده را داشته و صادق باشند. این واژه در مفهوم مخالف کاذبین قرار دارد (لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ). صادق اطلاق بر کسی است که صفت صدق همه ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت. اگر این گونه نباشد همراهی آنان با پیامبرصلی الله علیه وآله معنی و ملازمتی ندارد. پس، ملازمان پیامبرصلی الله علیه وآله باید معصوم باشند. ازسوی دیگر، آیۀ عهد نیز امامت را مختص به ذرّیه حضرت ابراهیمعلیه السلام به شرط ظالم نبودن بیان داشته است که ملازم با عصمت است. باتوجه به دلالت هر دو آیه که بر عصمت مصادیق دلالت دارد، مصادیق یک آیه مبینِ مصداق مشخص آیه ای دیگر است. آیۀ مباهله در تعیین مصداق مشخص ذرّیه حضرت ابراهیمعلیه السلام که معصوم و مبرا از کذب و ظلم هستند، دلالت مشخصی دارد. همان گونه که بیان شد، ملازمت پیامبرصلی الله علیه وآله را صادقانی به همراه دارند که معصوم باشند و هرآن کس که در آیۀ مباهله در معیت پیامبر در امر مباهله قرارگرفته است، باید صادق و معصوم باشد. در نصّ آیۀ «ابناءنا، نساءنا، انفسنا» در ملازمت پیامبرصلی الله علیه وآله بیان گشته است و با استناد به روایات شأن نزول از شیعه (عروسی حویزی، 1415 ق، ج1، ص651؛ بحرانی، 1415ق، ج2، ص334؛ حسینی شیرازی، 1424ق، ج1، ص668؛ حسینی استرآبادی، 1409 ق، ص117؛ بانو امین اصفهانی، 1361ش، ج3، ص122) و سنی (آلوسی، 1415ق، ج3، ص301؛ بیضاوی، 1418ق، ج2، ص47؛ زمخشری، 1979م، ج1، ص362؛ فخررازی، 1401ق، ج3، ص247)، این آیه را در شأن اصحاب کساءعلیه السلام نازل دانسته اند و در این مسئله اتفاق نظر دارند که «ابناءنا» در آیۀ فوق، اشاره به حسن و حسین(ع) و «نساءنا» اشاره به فاطمه(ع) و «انفسنا» اشاره به علیعلیه السلام است (شوشتری، سال1409 3، 4662). درنتیجه، این اشخاص مصداق مشخص ذرّیه حضرت ابراهیم اند و کسانی هستند که وجودشان به ظلم آلوده نشده است و صادق و ملازم پیامبرند که جایگاه و مقام امامت را دارا هستند.

2- آیۀ عهد بیانگر شرط وجودی آیۀ مباهله: مفهوم مرکزی آیۀ مباهله «جعل لعن الهی بر کاذبین توسط پیامبرصلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام» است و مفهوم مرکزی آیۀ عهد، «تبیین مقام امامت، مشروط بر عدم ظلم در ذرّیه حضرت ابراهیمعلیه السلام» است؛ در وجه ارتباط مناسبتی پیشین، این نتیجه حاصل شد که اهل بیت علیهم السلام مصداق مشخص ذرّیه حضرت ابراهیم اند و کسانی هستند که وجودشان به ظلم آلوده نشده است و صادق و ملازم پیامبرند و دارای جایگاه و مقام امامت هستند. باتوجه به این مقدمه، می توان ارتباط مناسبتی دیگر آیۀ عهد را شرط وجودی کسانی دانست که در آیۀ مباهله در جایگاه جعل الهی قرارگرفته اند؛ چراکه کسی می تواند در جایگاه جعل الهی قرار بگیرد و امر کن فیکونی خداوند را بر مباهله داشته باشد که به عالی ترین درجه؛ یعنی پیامبر و امامت (یا اولیاءالله) رسیده باشد و به غیرازاین افراد کسی دیگر شایسته قرار گرفتن در چنین جایگاهی را ندارد. بیان آن مصادیق در آیۀ مباهله؛ یعنی«ابناءنا، نساءنا، انفسنا» که همان ذوات مقدس هستند، دلالت بر چنین جایگاه و مرتبه ای است؛ یعنی امامت. درنتیجه، آیۀ مباهله شرط وجودی چنین جایگاهی را که همان عدم ظلم و ملازمت بر عصمت است، بیان کرده است و وجه مناسبتی را در ملازمت آن امر می توان برشمرد.

3-6- ارتباط آیۀ مباهله با آیۀ تبلیغ

متن حاضر: آیۀ مباهله

متن غایب: دانشمندان و مفسران در آیۀ تبلیغ با توجه به تفسیر عبارت «یا أیها الرّسول بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تفْعَلْ فما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده: 67) و «والله یعصمک من الناس»، به اهمیت پیام الهی که عدم ابلاغ آن برابر است با عدم ابلاغ کل رسالت، اشاره و تفصیل بحث داشته اند و براساس اهمیت روایات شأن نزول که بیان کنندۀ اهمیت موضوع است، آن را بر امامت امام علیعلیه السلام تبیین و تفسیر کرده اند (شیخ مفید، 1413، ص184؛ طوسی، بی تا، ج3، ص236؛ طبرسی، 1372 ش، ج5، ص202؛ حسینی استرآبادی، 1409، ص162؛ طباطبایی، 1417، ج6، ص44؛ فیض کاشانی، 1418، ج1، ص285؛ بانوی اصفهانی، 136 ش، ج4، ص348؛ جوادی آملی، 1388 ش، ج23، ص27). دیگر وجه استدلال شیعه بر امامت امام علیعلیه السلام براساس حدیث غدیر بنیان شده است که اتقان کامل در مسئله مورد نظر دارد و خود آیه نشانه ها و شواهد درون قرآنی مهمی را در نیل به مسئله مذکور رهنمون می سازد. این مسئله، براساس شواهد برون قرآنی منابع روایی شیعی، و به اتفاق فریقین به جریان غدیر خم و اعلان عمومی ولایت و امامت علیعلیه السلام مربوط است. علّامه امینی، شأن نزول بیان شده را از 30 نفر از مفسران و محدثان اهل سنت نقل و تصریح کرده است که این آیه درباره انتصاب امام علیعلیه السلام به عنوان خلیفه پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است (امینی، 1416، ج1، ص423 428). سورۀ مائده از آخرین سوره های نازل شده بر قلب پیامبرصلی الله علیه وآله است (طبرسی، 1372، ج10 ص405 406) و از آیات آن، آیۀ تبلیغ است که در سال دهم هجری و در حجةالوداع روز هجدهم ماه ذی الحجه در غدیر خم بر پیامبر جهت ابلاغ آن امر مهم نازل شده است (امینی، 1416، ج1، ص230 232).

رابطۀ مناسبتی (قواعد ارتباط دهنده): انواع ارتباطی که بین دو آیه مذکور وجود دارد، عبارت است از:

1- آیۀ مباهله زمینه ساز ابلاغ امامت امام علیعلیه السلام: ارتباط مناسبتی مضمون دو آیه را براساس چگونگی دلالت و مصداق آن درمی یابیم. آیۀ تبلیغ در سال دهم هجری، در حجة الوداع بر پیامبرعلیه السلام نازل شد. همه مفسران پیشین و پسین به قسمت اول آیه تبلیغ؛ یعنی «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ آن لَمْ تفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» به اهمیت موضوع که عدم ابلاغ پیام را برابر با عدم انجام رسالت می دانند، توجه دارند. در این میان، آنان باتوجه به روایات شأن نزول، تنها موضوعی را که برابری با کل رسالت است را اعلان امامت امام علیعلیه السلام می دانند (شیخ مفید، 1413، ص184؛ طوسی، بی تا، ج3، ص236؛ طبرسی، 1372 ش، ج5، ص202؛ حسینی استرآبادی، 1409، ص162؛ طباطبایی، 1417، ج6، ص44؛ فیض کاشانی، 1418، ج1، ص285؛ بانوی اصفهانی، 136 ش، ج4، ص348؛ جوادی آملی، 1388 ش، ج23، ص27؛ حائری تهرانی، 3،123؛ طیب، 4،113). ازسوی دیگر، آیۀ مباهله به نقلی که در سال نهم هجری روی داد اشاره دارد. توسط پیامبرصلی الله علیه وآله نامه های متعددی به سران قبایل و کشورهای همسایه ارسال می شد. ایشان نامه ای به مسیحیان نجران فرستاد. ایشان از آنان خواسته بود که اسلام بیاورند یا جزیه بدهند و یا آماده جنگ شوند.

بزرگان مسیحی نجران، پس از دریافت نامۀ پیامبرصلی الله علیه وآله گرد هم آمدند و به گفت وگو پرداختند. سرانجام، پس از مذاکرات طولانی، به نتیجه مشخصی نرسیدند و تصمیم گرفتند به دیدار پیامبرصلی الله علیه وآله بروند تا راه حل مناسبی بیابند (مجلسی، 21،228318). اینجا بود که در آن سال داستان مباهله به عنوان آخرین حربه به کار گرفته شد. در جریان مباهله، خداوند در مقابل مسیحیان نجران اشاره به کسانی می کند که باید در نزد خدا از جهت باطنی صحیح ترین عقیده را داشته باشند و صادق باشند. این واژه در مفهوم مخالف کاذبین (لَعْنَتَ الله عَلَی الْکاذِبِینَ) قرار دارد. صادق اطلاق بر کسی است که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را در برگرفته است و نیت، قول و فعل او همگون و هماهنگ، مطابق با حق باشد و این یعنی همان عصمت. درواقع، شرط ملازمت با پیامبرصلی الله علیه وآله این است که آن اشخاص در تمام ابعاد وجودی خود صدق حکمیت کنند و اگر این گونه نباشند همراهی آنان با پیامبرصلی الله علیه وآله معنی و ملازمتی ندارد. پس، ملازمان پیامبرصلی الله علیه وآله باید معصوم باشند. در کیستی آنان (ابناءنا، نساءنا، انفسنا) شیعه و سنی، بر مصداق معین آن اتفاق نظر دارند.

بیان این مقدمه، بیانگر این مطلب است که آیۀ مباهله به شرط تقدم زمان نزول، زمینه ساز و تمهید آیۀ تبلیغ به شمار می آید. برای توضیح بیشتر، در ذیل آیۀ تبلیغ مفسران شهیر معاصر (طباطبایی، 1417ق، ج4، ص390؛ 4،390؛ صادقی تهرانی، 1365 ش، ج7، ص133؛ فضل الله، 1419 ق، ج8، ص260؛ طیب، 1378 ش، ج4، ص423؛ جوادی آملی، 1385ش، ج23، ص283) در دلالت آیه بر اعلان ولایت امام علیعلیه السلام و علت تأخیر در ابلاغ آن توسط پیامبرصلی الله علیه وآله، اشاره به جو عصر نزول و توهم مردم آن زمان در مورد شناخت امر نبوت و شباهت آن با ملوک و پادشاهان است. مردم عصر نزول امر نبوت را بسان امر پادشاهان در اجرای اداره حکومت و وضع قوانین می پنداشتند. در این بین، منافقان و عامه مردم بر این باور بودند که با فوت پیامبرعلیه السلام به خاطر نداشتن جانشین و فرزند ذکور، این امر را با تمام قوانینی که آورده با خود به خاک می برد که آیۀ ابلاغ در قسمت «والله یعصمک من الناس» بر این مطلب صحه می گذارد. ازسوی دیگر، با اعلان ولایت امام علیعلیه السلام، گمان موروثی بودن امر نبوت مانند امر ملوک را تشدید می کرد. این ذهنیت موجب عدم ابلاغ آن امر مهم می شد. خداوند برای اینکه این ذهنیت را اصلاح کند و توطئه منافقان را خنثا سازد، در آیاتی به مقام و قرب امام علیعلیه السلام در نزد خود اشاره کرده است. درواقع، جهت برچیده شدن چنین ظن ها و توهم ها، زمینه سازی و مقدمه چینی کرده است. دراین میان، آیۀ مباهله همان آیه ای است که خداوند در آن به مقام امام علیعلیه السلام در نزد خود اشاره داشته است. خداوند، خواهان فهم این جریان به مردم عصر نزول است که شخصی که در آیۀ مباهله به عنوان «نفس» آورده شده است در چه جایگاه و مقامی است. بیان این آیه علاوه بر کارکرد اصلی خود که ملاعنه در مقابل خصم بوده است، موجب برچیدن توهم موروثی بودن نبوت و حاکمیت هم بوده است. درواقع، آیۀ مباهله یک مقدمه و زمینه ای است تا امید منافقان و بدپنداران به دین را ناامید کند و به آنان بفهماند که منصب ولایت یک منصب ارثی و پادشاهی نیست که میان هر شخصی دست به دست بگردد؛ بلکه آن جایگاه مخصوص اشخاصی است که هم نَفَسِ معنوی پیامبرصلی الله علیه وآله باشند نه هم سبب خونی. عدم ابلاغ اعلان ولایت امام علیعلیه السلام با وجود چنین زمینه سازی، دلیلی جز این نمی تواند باشد که منافقین باوجود آنکه به مقام امام علیعلیه السلام در آیه مباهله پی برده بودند، ولایت آن حضرت را تمکین نمی کردند؛ چراکه خواهان ازبین رفتن اسلام بودند. بعد از اینکه خداوند اطمینان به ماندگاری و ناتوانی آنان در مقابل اعلان آن پیام می کند، آن حضرت پیغام خدا را که ولایت امام علیعلیه السلام بود، بیان می دارد.

2- دلالت عقلی بین آیۀ مباهله و آیۀ تبلیغ: ازجمله قواعد ارتباطی که بین دو متن مورد نظر حاکم است، دلالت عقلی است. عقل با پی بردن به شخصی که در آیۀ مباهله به عنوان نفس و جان پیامبرصلی الله علیه وآله معرفی شده است، بدین معنا نایل می شود که آن شخص در جایگاه و مقام رفیعی از حیث قرب الله است و دارای مقام بلندی است و آن شخص می تواند به عنوان جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله در میان دیگر صحابه معرفی گردد. چراکه هم نفس پیامبرصلی الله علیه وآله بودن از میان آن همه صحابه حاکی از جایگاه رفیع او است. براساس خود آیۀ مباهله هم نفس پیامبرصلی الله علیه وآله باید فردی صادق باشد؛ شخصی که صفت صدق همۀ ابعاد وجودی او را چه در نیت، قول و فعل، همگون و هماهنگ، مطابق با حق در برگرفته باشد و این همان عصمت است. جان کلام آنکه، شرط ملازمت با پیامبرصلی الله علیه وآله که صادق بودن است را آن شخص دارا باشد. عقل با نگاه به چنین جایگاهی با کنار هم قرار دادن آیۀ تبلیغ و آیۀ مباهله، به اثبات جریان غدیر و اعلان امامت علیعلیه السلام معترف می گردد. درواقع، اعلان امامت امام علیعلیه السلام در آیه مباهله به صورت غیر شعوری و ناآگاهانه به شکل غیر مستقیم بیان شده است که با کنکاش و تأمل در آن هویدا می شود.

یعنی نفس پیامبرصلی الله علیه وآله که عصمت و صداقت در تمام ابعاد وجودی ملازم اوست، با جانشین و خلیفه بلافصل پیامبرصلی الله علیه وآله به دلیل دارا بودن آن مقام، هر دو در یک نفس ظاهر شده اند.

3- دلالت وضعی بین دو آیۀ مباهله و تبلیغ: یکی دیگر از وجوه ارتباطی بین دو متن دلالت وضعی است؛ به این معنی که در آیۀ مباهله چیزی را علامت و نشانۀ ولایت و امامت امام علیعلیه السلام قرار داده باشند. در آیۀ مباهله لفظ «انفسنا» دلالت و نشانه ای است جهت دارا بودن مقام ولایت و امامت در علیعلیه السلام که مثبت اعلان آن، در روز غدیر در شأن آیه تبلیغ است.

4. نتیجه گیری

حاصل پژوهش حاضر در کشف انواع ارتباطات و مناسبات آیۀ مباهله با عمده ترین آیات فضایل اهل بیت علیهم السلام این است که: آیۀ مباهله با عمده ترین آیات فضایل اهل بیت علیهم السلام ارتباط دارد، ولی گونه های قواعد ارتباطی آیۀ مباهله با هریک از آیات مورد بحث از جهت تعداد روابط مناسبتی متفاوت و با یکدیگر مختلف است. به این صورت که:

آیۀ مباهله با آیۀ مودت دو نوع رابطه مناسبتی پنهان یا غیرآگاهانه و آگاهانه وجود دارد. آیه مباهله مبین مصداق مشخص «فی القربی» است و بین دو آیۀ مباهله و مودّت رابطه تساوی حاکم است.

آیۀ مباهله مبین مصداق مشخص «الذین آمنوا» در آیه ولایت است. آیه مباهله مبین روشن تر مصداق «اولی الامر» در آیۀ اولی الامر می باشد. ازسویی، آیۀ مباهله مصداق مشخص آیۀ عهد را روشن کرده است و ازسوی دیگر، آیۀ عهد بیانگر شرط وجودی آیۀ مباهله است. آیۀ مباهله زمینه ساز ابلاغ امامت امام علیعلیه السلام در آیۀ تبلیغ است.

بین مضمون آیۀ مباهله و آیۀ تبلیغ دلالت عقلی برقرار است. عقل با پی بردن به شخصی که در آیۀ مباهله به عنوان نفس و جان پیامبرصلی الله علیه وآله معرفی شده است، بدین معنا نایل می شود که آن شخص در جایگاه و مقام رفیعی از حیث قرب الله است و دارای مقام بلندی است و آن شخص می تواند به عنوان جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله در میان دیگر صحابه معرفی گردد.

منابع

1. قرآن کریم.

2. ابراهیم مصطفی و دیگران، المعحم الوسیط، ترکیه: دار الدعوه موسسه ثقافیه للتألیف و الطباعه و النشر و التوزیع استانبول، 1989م.

3. ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد؛ النهایة فی غریب الحدیث والأثر؛ چاپ چهارم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367.

4. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم؛ منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة والقدریة؛ تحقیق محمد رشاد سالم؛ ریاض: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، 1406.

5. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی؛ زاد المسیر فی علم التفسیر؛ بیروت: دارالکتاب العربی، 1422.

6. ابن عاشور محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیروت: مؤسسة التاریخ، الطبعة الاولی، بی تا

7. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ تحقیق محمدحسین شمس الدین؛ الطبعة الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1422.

8. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ الطبعة الثالثة، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1414.

9. أحمد رضا، معجم متن اللغة موسوعة لغویة حدیثة، بیروت: دار مکتبه الحیاه، چاپ اول، 1959 /1378 ق.

10. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت: دارالکتاب العربی، الطبعة الثالثة، 1387ق

11. آلوسی، سید محمود؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ الطبعة الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415.

12. بانوی اصفهانی، سیده نصرت امین؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن؛ تهران: نهضت زنان اسلام، 1361.

13. بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تهران: بنیاد بعثت، 1416.

14. بیضاوی، عبد الله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق محمد عبد الرحمن المرعشلی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1418ق

15. تاج بخش، اسماعیل؛ «اهل بیت در آیه تطهیر»؛ مجله سراج المنیر، شماره 9، زمستان 91.

16. ترمذی، محمد بن عیسی؛ الجامع الکبیر؛ بیروت: بشّار عوّاد معرو، 1998.

17. جبران مسعود، فرهنگ الفبایی الرائد، ترجمۀ رضا ترابی نژاد، مشهد: آستان قدس رضوی، به نشر، چاپ 3، 1381ش.

18. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم: مرکز نشر اسراء، چاپ هشتم، 1388ش

19. حائری تهرانی، میرسیدعلی؛ مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1377.

20. حسکانی، عبیدالله بن احمد؛ شواهد التنزیل لقواعد التفضیل؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1411.

21. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین علی؛ تأویل الآیات الظاهرة، چاپ اول، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1409.

22. حسینی بهشتی، محمد؛ روش برداشت از قرآن؛ تهران: انتشارات سیدجمال، بی تا.

23. حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان؛ چاپ اول، بیروت: دارالعلوم، 1424.

24. حلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر (علّامه حلی)؛ نهج الحق و کشف الصدق؛ بیروت: دارالکتاب اللبنانی، 1982 م.

25. خامه گر، محمد؛ ساختار هندسی سوره های قرآن؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، 1386.

26. خوانساری، محمّد؛ منطق صوری؛ چاپ چهل وهشتم، تهران: دیدار، 1392.

27. رازی، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت: دار التراث العربی، 1420.

28. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ تحقیق صفوان عدنان داوودی؛ الطبعة الاولی، بیروت: دارالقلم، 1412.

29. رمضانی، علی؛ «معنای حق در نگاه اندیشمندان اسلامی»؛ مجله معرفت حقوقی، سال اول، شماره دوم، زمستان 1390.

30. زرکشی، بدرالدین؛ البرهان فی علوم القرآن؛ چاپ اول، بیروت: دارالمعرفه، 1410 ق.

 31. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل؛ الطبعه الثالثه، بیروت: دارالکتاب العربی، 1407.

32. سجادی، سیدجعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ چاپ سوم، تهران: دانشگاه تهران، 1373ش.

33. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن؛ الإتقان فی علوم القرآن؛ الطبعه الثانیه، بیروت: دارالکتاب العربی، 1421ق.

34. شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم؛ فی ظلال القرآن؛ الطبعه السابعه عشر، قاهره: دارالشروق، 1412.

35. شحاته، عبداللّه محمد؛ درآمدی بر تحقیق در اهداف و مقاصد سوره ها؛ محمدباقر حجتی؛ تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1369.

36. شوشتری، قاضی نورالله؛ إحقاق الحق و ازهاق الباطل؛ چاپ اول، قم: مکتب آیت الله مرعشی، 1409ق.

37. شیخ مفید، محمّد بن نعمان؛ تفسیر القرآن المجید؛ چاپ اول، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1424.

38. شیرازی، قطب الدین محمود؛ درّة التاج لعزه الدباج؛ تهران: نشر حکمت، 1365ش.

39. صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن؛ قم: انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365.

40. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ الطبعه الخامسه، قم: مکتبة النشر الإسلامی، 1417.

41. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ تحقیق محمدجواد بلاغی؛ چاپ سوم، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372.

42. طبری، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ چاپ اول، بیروت: دارالمعرفه، 1412.

43. طوسی، خواجه نصیرالدین؛ اساس الاقتباس؛ تصحیح مدرس رضوی؛ چاپ سوم، تهران: دانشگاه تهران، 1381.

44. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ الطبعة الاولی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

45. ______________؛ تلخیص الشافی؛ قم: انتشارات المحبین، 1382ش.

46. طیب، سید عبدالمحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ چاپ دوم، تهران: انتشارات اسلام، 1378.

47. عاملی، زین الدین (شهید ثانی)؛ تمهید القواعد الاصولیه و العربیه؛ چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1416.

48. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان، الطبعة الرابعة، 1415 ق

49. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛ الطبعه الثانیه؛ قم: نشر هجرت، 1409 ق.

50. فرید جبر، سمیح دغیم؛ رفیق العجم؛ جیرار جهامی؛ موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، چاپ اول، بیروت: مکتبه لبنان ناشرون، 1996م.

51. فیض کاشانی، محسن؛ تفسیر الصافی؛. تحقیق حسین اعلمی، الطبعه الثانیه، تهران: انتشارات الصدر، 1415.

52. قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لأحکام القرآن؛ الطبعه الاولی، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1364.

53. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1429.

54. مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار؛ چاپ دوم، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1403.

55. مدنی، محمد محمد؛ المجتمع الاسلامی کما تنظمه سورة النساء؛ مصر: بی نا، 1991 م.

56. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

57. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1362.

58. نجارزادگان، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت اهل بیت(ع) در دیدگاه فریقین؛ چاپ اول، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388 ش.

59. نخجوانی، نعمت الله بن محمود، الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، مصر: دار رکابی للنشر 1999 م.

پی نوشت:

[1] Proportions.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان