مرثیه اول: حضرت مسلم(ع)
حلقه اتصال
ماه محرم در میان اعراب جاهلی احترام بسیاری داشته، قتل و غارت در آن را حرام می دانستند؛ ولی بدنفسان و منافقان امت پیغمبر آخر الزمان(ص) در این ماه، خون خاندان نبوت و یاران ایشان را حلال دانسته، هتک حرمت اهل بیتش نمودند. کما اینکه امام رضا(ع) خطاب به «ریان بن شبیب»[1] می فرمایند: ای پسر شبیب! ماه محرم ماهی است که مردم زمان جاهلیت نیز جنگ و جدال را در آن حرام می دانستند؛ ولی در این ماه ریختن خونهای ما حلال شد، احترام ما از بین رفت، فرزندان و زنان ما اسیر شدند، خیمه های ما طعمۀ آتش قرار گرفتند، اموال ما به یغما رفت و احترامی که ما برای پیغمبر خدا(ص) داشتیم، مراعات نشد.
«إِنَّ یوْمَ الْحُسَینِ أَقرَحَ جفُونَنَا وَ أَسبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا أَرْضُ کرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثَتْنَا الْکرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَی یوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیبْک الْبَاکونَ فَإِنَّ الْبُکاءَ عَلَیهِ یحُطُّ الذُّنُوبَ الْعظَام؛[2] همانا که مصیبت امام حسین(ع) پلک چشمان ما را زخم و اشکهای ما را جاری ساخت و عزیز ما را در زمین کربلا خوار کرد وغم و اندوه را تا روز قیامت نصیب ما کرده است. پس گریه کنندگان باید بر کسی مثل حسین (ع) بگریند؛ زیرا گریه بر آن حضرت باعث ریزش گناهان بزرگ می شود.»
به همین جهت در این ماه همۀ اهل بیت (ع)، تمام انبیاء و ملائکه، شیعیان و محبان اهل بیت(ع) محزون اند؛ بلکه باید گفت: محرم ماه حزن و اندوه تمام موجودات عالمیان است. روایت است که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا، پیراهن پاره و خونین سیدالشهدا(ع) را از عرش خدا به زمین می آویزند و حزن و اندوه موجودات عالم را فرا می گیرد.[3]
مقدمه
«سلَامُ اللَّه وَ سَلَامُ مَلَائِکتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَئِمَّتِهِ الْمُنْتَجَبِینَ عَلَیک یا مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلِ بنِ أَبی طالِبٍ...أَشْهَدُ أَنَّک وَفَیتَ بِعَهْدِ اللَّهِ . ..اَشهَدُ أَنَّک قُتِلْتَ مَظْلُوماً... لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَک وَ لَعنَ اللَّه منْ أَمَرَ بِقَتْلِک...»[4]
شب اول محرم باید از امام زمان(عج) اجازه بگیریم که برای ابا عبدالله الحسین(ع) پیراهن مشکی به تن کرده، اقامۀ عزا کنیم:
یابن الحسن نوا به دل بی نوا بده
با نور خود به دل محبان صفا بده
سر زد هلال ماه عزاداری حسین
اذن ورود ماه محرم به ما بده
به فرمودۀ امام رضا(ع): از امشب تا عاشورا کسی خنده روی لبهای امام کاظم(ع) نمی دید. مرسوم است شب اول برای مسلم بن عقیل(ع) عزاداری می کنند:
ای یار که در راهی و زینجا خبرت نیست
در راهی و از کوفه و از ما خبرت نیست
در راهی و یک قافله گُل پشت سر توست
می آیی و ناموس خدا همسفر توست
بر باد صبا گفته ام ای دوست، پیامم
شاید برساند به تو ای یار سلامم
گفتم به صبا حال من زار بگوید
از حال سفیرت به سر دار بگوید
گوید به تو در کوچه چه آمد به سر من
گوید که چسان بسته عدو بال و پر من
متن مرثیه
مرحوم محدث قمی می نویسد: بکر بن حمران ملعون ضربتی بر مسلم(ع) زد که لب بالا شکافته شد و دندان شکست؛ اما باز مسلم (ع) به هر طرف رو می کرد، کسی در برابرش نمی ایستاد. وقتی دیدند حریف او نمی شوند، از فراز بامها سنگ و چوب بر او زدند و آتش بر سر مسلم ریختند.[5]
با سنگ، سر راه و لب بام نشستندآن سر که پر از عشق تو می بود، شکستندخفاش صفت، نیمه شب از جای پریدندآن شب که ثناگوی تو می بود، دریدندننموده حیا طایفۀ سنگدل از تو من در عوض مردم کوفه، خجل از توتقدیر من این است و ندارم گله ای دوستاما تو میاور پی خود قافله ای دوست
روزی که قافلۀ اسرا به کوفه نزدیک شد، ابن زیاد امر کرد سرهای بر سر نیزه رفتۀ شهدا را پیش روی اهل بیت(ع) نصب کنند و پیشاپش کاروان وارد شهر کنند و در کوچه و بازار بگردانند.
چون بی کسان آل نبی در به در شدنددر شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدندسرهای سروران همه بر نیزه و سناندر پیش روی اهل حرم جلوه گر شدند
قسمت پایانی
بی شرم امتی که نترسید از خدا
بر عترت پیمبر خود پرده در شدند
دست از جفا نداشته بر زخم اهل بیت
هر دم نمک فشان به جفای دگر شدند[6]
مرثیه دوم: ورود به کربلا
حلقه اتصال
پیامبر(ص) در خطبۀ آخرین جمعۀ ماه شعبان فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدَ أَقبَلَ إِلَیکمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَة؛[7] ای مردم! ماه خدا به سوی شما روی آورده که با خود برکت، رحمت و مغفرت را آورده است.» این ماه، ماهی که: «أَیامُهُ أَفْضَلُ الْأَیامِ وَ لَیالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ. .. أَنْفَاسُکمْ فِیهِ تَسْبِیحٌ وَ نَوْمُکمْ فِیهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُکمْ فیهِ مقْبُولٌ وَ دُعَاؤُکمْ فِیهِ مُسْتَجَابٌ...»[8]
این آثار و برکات ماه مبارک رمضان، در زیارت کربلا و مجالس مصیبت خوانی امام حسین(ع) نیز هست؛ چراکه قدمها و نفسهای زائران حضرت، عبادت محسوب می شود. امام صادق(ع) می فرمایند: «نفَسُ الْمهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ؛[9] نفس کسی که به خاطر ظلم و مصیبتهای ما مغموم و ناراحت گشته، تسبیح خدا است و تلاش او برای زنده کردن معارف ما عبادت است.»
مقدمه
«اَلسَّلامُ عَلَی الْمُرَمَّلِ بِالدِّماءِ، اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهْتُوک الْخِباءِ، أَلسَّلامُ عَلی غَریبِ الْغُرَبآءِ، أَلسَّلامُ عَلی شَهیدِ الشُّهَدآءِ، اَلسَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْهُ مَلائِکةُ السَّماءِاَلسَّلامُ عَلَی ساکنِ الکَربَلا»[10]
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست
این سرزمین غم زده در چشم آشناست
این سرزمین که بوی نی و نیزه می دهد
این سرزمین تشنه که آبستن بلاست
گفتند طفّ و ماریه، شاطِئُ الفرات
گفتند غاضریه و گفتند نینواست
دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح
آهسته زیر لب به خودش گفت کربلا[11]
امام زمان(عج) خطاب به جدش اباعبدالله الحسین (ع) می گویند: «فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِی الدُّهُورُ، وَ عَاقَنِی عَنْ نَصْرِک الْمَقْدُورُ، وَ لَمْ أَکنْ لِمَنْ حَارَبَک محَارِباً، وَ لِمنْ نَصَبَ لَک الْعَدَاوَةَ مُنَاصِباً، فَلَأَنْدُبَنَّک صَبَاحاً وَ مَسَاءً، وَ لَأَبْکینَّ عَلَیک بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً علَیک وَ تأَسُّفاً علَی مَا دَهَاک وَ تَلَهُّفاً، حَتَّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاکتِیاب؛[12] اگر چه زمانه مرا به تأخیر انداخت، و مُقدَّرات الهی مرا از یاری تو بازداشت و نبودم تا با آنانکه با تو جنگیدند بجنگم و با کسانی که با تو اظهار دشمنی کردند دشمنی نمایم، (درعوض) صبح و شام بر تو گریه می کنم، و به جای اشک برای تو خون گریه می کنم، از روی حسرت و تأسّف و افسوس بر مصیبت هایی که بر تو وارد شد، تا جائی که از فرط اندوهِ مصیبت، و غم و غصّه حزن جان سپارم.»
آنکه دلها را گرفتار تو کرده، زینب است
هر دو عالم را خریدار تو کرده، زینب است
آنکه کرده کربلا را کعبۀ دلها، حسین
عرش را مدیون دربار تو کرده، زینب است
آنکه بعد از بوسه بر لبهای تو قدش خمید
گریه ها بر زخم بسیار تو کرده، زینب است
متن مرثیه
به محلی رسیدند حضرت فرمودند: «مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض؛ نام این سرزمین چیست؟» گویا گفتند: قادسیه، فرمودند: آیا نام دیگری دارد؟ گفتند: نینوا فرمودند: نام دیگری دارد؟ گفتند: کربلا، «فقال(ع): هَذَا مَوْضِعُ کرْبٍ» زمین رنج و بلاء اینجاست و گریه کردند و فرمودند: پدرم وقتی برای جنگ صفین از اینجا می گذشتند من هم با ایشان بودم به این مکان که رسیدند، ایستادند نام این سرزمین را پرسیدند. به ایشان گفتند: نامش کربلاست فرمود: «هَاهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ مُنَاخُ رِکابِهِمْ هَاهُنَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِم؛[13] محل فرود آمدن مرکبهای آنها مقابل آنهاست، اینجا محل ریخته شدن خونهای آنهاست.» پس مشتی از خاک این زمین را برداشتند و بو کردند و فرمودند: آه که چه خونهایی از دوستان در این زمین ریخته می شود.
عرضه بداریم یا امیرالمؤمنین(ع) نبودی ببینی چه خونهایی در این سرزمین ریخته شد. نبودی ببینی با حسینت چه کردند. با فرزندانت چه کردند همین جا حسین(ع) را محاصره کردند امام باقر(ع) فرمودند: «لَقد قُتِلَ بِالسَّیف وَ السَّنان وَ بِالحِجارَةِ وَ بِالخَشَبِ وَ بِالعَصا وَ لَقَدْ اَوْطاهُ الْخَیْلُ بَعْدَ ذلِکِ»[14] ای کاش فقط محاصره می کردند؛ اما هم شمشیرش زدند، هم نیزه زدند، هم سنگ زدند.
فرمودند: جدّم ابی عبدالله(ع) را با شمشیر، با نیزه، با سنگ، با چوب، با عصا کشتند، و بعد هم اسب بر بدن او تاختند.
طوفان وزید، قافله را بُرد با خودششمشیر بود و حنجره و دید در «منا» استطوفان وزید از وسط دشت، ناگهانافتاد پرده، دید سرش روی نیزه هاست
قسمت پایانی
از این زمین ببریدم که دل قرار ندارد
توان دیدن این خاک مرگبار ندارد
از این زمین به خدا بوی خون رسد به مشام
که اشک ریزد و گوید که اختیار ندارد
مرثیه سوم: حضرت رقیه(ع)
حلقه اتصال
«قال رسول الله(ص): إِنَّ الْیتِیمَ إِذَا بَکی اهْتَزَّ لَهُ الْعرْشُ فیقُولُ الرَّب تَبَارَک وَ تَعَالَی مَنْ هَذَا الَّذِی أَبْکی عَبْدِی الَّذِی سَلَبْتُهُ أَبَوَیهِ فِی صِغَرِهِ فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یسْکتُهُ أَحدٌ إِلَّا أَوْجبْتُ لَهُ الْجَنَّة؛[15] وقتی یتیم گریه می کند، عرش خداوند به لرزه در می آید، پس خداوند می فرماید: چه کسی این بندۀ مرا به گریه انداخته است؟ من پدرش و مادرش را از او گرفتم. پس قسم به عزت و جلالم! کسی این یتیم را ساکت و آرام نمی کند مگر اینکه من بهشت را بر او واجب می کنم.»
اما دلها بسوزد برای یتیمان امام حسین(ع)؛ هنگامی که در خرابه دخترش بانگ گریه برداشت، آیا کسی او را آرام کرد؟!
مقدمه
«اَلسَلامُ عَلَی الحسَین وَ علی علی بنِ الحُسَین وَ عَلی اَولادِ الحُسَینِ وَ عَلی اَصحابِ الحُسَینِ»[16]
خوش آمدی و شدی شمع محفلم بابا
نگو چرا شده ویرانه منزلم بابا
تو آفتاب منی و ز ابر خون هر بار
نگاه می کنی و می بری دلم بابا
درست شکل تو بود آن سری که می دیدم
به روی نی همه جا در مقابلم بابا
مگر که عمه به تو گفته از چه خیره شدی
به پای خسته و زخم پر آبلم بابا
به روی دامن خود هم دمی مرا بنشان
بگو رقیه گل ناز و خوشگلم بابا
متن مرثیه
تمام شهدای کربلا سر در آغوش سیدالشهدا(ع) جان دادند؛ اما در خرابۀ شام سر سیدالشهدا(ع) در آغوش این شهیده بود. در همه جا دختر در آغوش پدر قرار می گیرد؛ اما در خرابه پدر به آغوش دختر آمد، آن هم با سر بریده.
به روی دامن خود هم، دمی مرا بنشان
بگو رقیه گل ناز و خوشگلم بابا
مرا نگاه مکن این چنین و حرف بزن
سکوت تلخ تو گردیده قاتلم بابا[17]
هرچه گفت، از سر بریده صدایی نشنید. آنقدر گریه کرد که همه بی تاب شدند:
دل سنگ آب شد از گریۀ تو، گریه مکن
عمه بی تاب شد از گریۀ تو، گریه مکن[18]
سر را به دامن گرفت و سخن گفت. روضه خواند و اشک ریخت: «یا أَبتَا منِ الَّذِی حَضَیَکَ بِدِمَائِک، یَا اَبَتَاه مَن الَّذی اَیتَمَنِی عَلَی صِغَرِ سِنِّی، یَا ابَتَاه لَیتَنِی لَکَ الفِداء! یا ابتَاهُ لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرابَ و لا أَرَی شَیبَکَ مُخضَبّا بِدَمَائِک؛[19] ای پدر! چه کسی محاسنت را با خونت خضاب کرده؟ پدرجان! چه کسی مرا در کودکی یتیم نموده؟ ای کاش قربانت می شدم ای پدر! ای کاش خاک مرا در آغوش می کشید تا محاسنت را به خونت رنگی نمی دیدم.»
آنقدر گریه کرد و ناگهان گویا لب بر لبان پدر نهاد و بوسه زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[20]
قسمت پایانی
مرا که دانۀ اشک است، دانه لازم نیست
به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
به سنگ قبر من بی گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
به کودکی که چراغ شبش سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست[21]
مرثیه چهارم: حرّ بن یزید ریاحی(ره)
حلقه اتصال
حرّ بن یزید ریاحی (ره) صبح عاشورا فهمید که راه را اشتباه رفته است. پسرش علی، می گوید: پدرم آمد و مرا نصیحت کرد که: پسرم! همۀ کرامات این دنیا، همۀ زرق و برقش تمام می شود و تمام مردم از دنیا می روند. بیا خدمت امام حسین(ع) برویم: «به پسر فاطمه بپیوندیم، شاید اهل سعادت شویم.» خودش و پسرش به خدمت امام(ع) آمدند.
مقدمه
آمدم تا که ز بند غمم آزاد کنی
توبه ام را بپذیری و دلم شاد کنی
یا حسین از عمل خویش پشیمانم من
آمدم تا که مرا سوی حق ارشاد کنی
اولین کس که سر راه تو بگرفت منم
حال هنگام تلافی است گر امداد کنی
دوست دارم سر و جان را به فدای تو کنم
تا که راضی دل بشکسته اولاد کنی[22]
متن مرثیه
در شرح حال جناب «حرّ بن یزید ریاحی(ره)»، دو برخورد حرّ(ع) را با امام مشاهده می کنیم که بسیار زیبا و نشانۀ طینت پاک و فطرت بیدار اوست:
برخورد اول: وقتی امام در منزلگاه «ذوحُسَم» به حرّ و یارانش رسید، هنگام نماز ظهر بود. «حجاج بن مسروق» اذان گفت. امام به حرّ فرمودند: آیا با اصحابت نماز می خوانی؟ حرّ عرض کرد: خیر؛ بلکه همگی با شما نماز می خوانیم و جدا از امام، نماز جماعت بر پا نکرد؛ بلکه پشت سر امام نماز خواند. این موضع حرّ در مقابل امام(ع) ادب وی را نشان می داد.
برخورد دوم: وقتی امام(ع) اصحابش را امر کرد که سوار شوند و زنان را سوار نموده، دستور حرکت داد، حرّ مانع حرکت آنان شد. حضرت فرمود: بگذار ما به مکانی برویم که از آنجا آمده ایم؛ اما حرّ نپذیرفت... امام(ع) فرمودند: «ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ مَا تُریدُ مِنَّا؛ مادرت به عزایت بنشیند! از ما چه می خواهی؟» حرّ لحظه ای سر را به زیر انداخت، آنگاه عرض کرد: اگر دیگری متعرّض نام مادرم می شد، من نیز نام مادر او را می بردم؛ اما چه کنم که مادر شما فاطمه(ع) است. این نیز نشانۀ دیگری از ادب و معرفت جناب حرّ(ره) بود که باعث نجات او گردید.
صبح روز عاشورا دستان خود را (به علامت ندامت و پشیمانی) بر سر گذاشته، می گفت: «اللَّهُمَّ إِلَیک أَنَبْتُ فَتُبْ عَلَی؛ بارالها! به سوی تو بازگشتم، توبه ام را بپذیر!» همین که محضر امام(ع) رسید، با کمال شرمساری عرض کرد: «جُعِلْتُ فِدَاک أَنَا صاحِبُک الَّذِی حبَسَک عَنِ الرُّجُوعِ فَهَلْ تَرَی لِی مِنْ تَوْبَةٍ؛ فدایت شوم! من همان کسی هستم که راه را بر تو بستم. آیا توبۀ من پذیرفته می شود؟» امام(ع) فرمودند: «نَعَمْ، یتُوبُ اللَّهُ عَلَیک فَانْزِلْ؛[23] آری! خداوند توبۀ تو را می پذیرد. از اسب پیاده شو!»
در بعضی روایات آمده است که جناب حرّ(ره) به امام(ع) عرض کرد: «إِنِّی کنْتُ أَوَّلَ مَنْ خَرَجَ عَلَیک وَ أَنَا الْآنَ فِی حِزْبِک فَمُرْنِی أَنْ أَکونَ أَوَّلَ مقْتُولٍ فی نصْرَتِک لَعَلِّی أَنَالُ شَفَاعَةَ جَدِّک غداً؛[24] من اولین کسی بودم که علیه تو خروج کردم (و راه را بر تو بستم). اکنون که در لشکر تو هستم، اجازه بده تا اولین کسی باشم که برای یاری تو کشته می شوم، شاید فردا[ی قیامت] به شفاعت جدت نایل گردم.»
پایان مرثیه
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از یزید لبریز شود
ما پشت به سالار شهیدان نکنیم
مرثیه پنجم: عبدالله بن حسن (ع)
حلقه اتصال
در روایت داریم: «اِنَّ فِی الجَنَّةِ دارا یقالُ لَها دارُ الفَرَحِ لایدخُلُها اِلاّ من فرَّحَ یتامَی المُؤمِنینَ؛[25] در بهشت خانه ای است که آن را شادی سرا گویند و جز آنان که یتیمان مؤمنان را شاد کرده اند وارد آن نمی شوند.»
امام مجتبی(ع) چند پسر داشتند که اینها همراه اباعبدالله(ع) آمده بودند. یکی از آنها پسر ده ساله ای است که آخرین پسر ایشان است. این بزرگوار شاید از پدرش یادش نمی آمد؛ چون وقتی که بابای بزرگوارش از دنیا رفتند گویا چند ماهه بوده است. بزرگ شده خانه امام حسین(ع) است.
اباعبدالله(ع) به فرزندان امام مجتبی(ع) خیلی مهربانی می کرد، شاید بیش از آن اندازه که به پسران خودش مهربانی می کردند؛ چون آنها یتیم بودند.
مقدمه
خالق عشق و محبّت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین
ای گل صحرانورد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین
ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشکت یا حسین
آنقدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین
تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
تا بمیرم با شهادت یا حسین
دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین
متن مرثیه
ظاهراً عبدالله بن الحسن(ع) هنگام شهادت پدرش چند ماه بیش تر نداشته است. از وقتی که چشم باز کرد، عمویش، امام حسین(ع) را دید و از او طعم محبّت را چشید. امام حسین(ع) به او علاقۀ زیادی داشت. واپسین ساعات روز عاشورا، هنگامی که امام (ع) از روی اسب بر زمین افتاد و توان حرکت نداشت و دشمن او را محاصره کرده بود، عبدالله طاقت نیاورد. دست خود را از دست عمه اش زینب(ع) آزاد کرد و دوان دوان به سوی امام (ع) رفت و فریاد زد: «وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی؛[26] به خدا قسم! عمویم را رها نمی کنم.» خودش را به امام (ع) رساند.
عبداللهِ یگانه، عاشق به یک نگه شد
کبوتر حرم بود، نگین بارگه شد
با اشک دانه دانه، برون ز خیمه گه شد
ز خیمه گه روانه به سوی قتلگه شد
خود را فکند و ناگه، بر دامن عمویش
حسین گل حسن را، با گریه کرد بویش
یکی از دشمنان می خواست با شمشیر
به امام(ع) حمله کند که عبدالله دست خود را جلو آورد و فریاد زد: ای نامرد! می خواهی عمویم را بکشی؟ شمشیر او دست عبدالله را قطع کرد و نالۀ عبدالله بلند شد: «یا اُمَّاهْ!»[27]
کن قبولم پسرت هستم من
عاشق و خون جگرت هستم من
سر خونین تو خون کرده دلم
از رخ ماه تو مولا خجلم
ناله دادی ز جفای اعدا
دست من گشته چو دست زهرا(ع)
«فَأَخَذَهُ الْحُسَینُ(ع) فَضَمَّهُ إِلَی صَدْرِهِ وَ قَالَ یا بُنَی اصْبِرْ عَلَی مَا نَزَلَ بِک وَ احْتَسِبْ فی ذَلِک الْخیرَ فَإِنَّ اللَّهَ یلْحَقُک بِآبَائِک الصَّالِحِین؛[28] امام(ع) او را به سینه چسپاندند به فرمودند: پسرم صبر کن بر آنچه بر تو نازل شده است و این را در حساب خود به خیر و خوبی بگذار؛ زیرا که خدا تو را به پدران شایسته خودت ملحق می نماید.»
آنگاه حرملة بن کاهل او را در دامن عموی مظلومش با تیری سه شعبه به شهادت رساند.[29]
پایان مرثیه
تا به بازوی من آمد شمشیر
همچو زهرا شدم از عالم سیر
مرثیه ششم: قاسم بن حسن(ع)
حلقه اتصال
در برخی از مقتلها و منابع تاریخی از اسامی هفت فرزند حضرت امام حسن (ع) که در واقعه کربلا در رکاب حضرت سیدالشهداء(ع) حضور داشتند؛ نامبرده شده است. طبق نقل اکثر مقاتل ایشان اولین نفر از فرزندان حضرت امام مجتبی (ع) بودند که در حمایت از عموی مظلوم خویش به میدان نبرد شتافتند و جانفشانی نمودند.
مقدمه
اَلسَلامُ عَلَی اِبنِ خاتَمِ الاَنبیاء اَلسلام عَلَی اِبنِ سَیِّدِ الاَوصیاء اَلسلامُ عَلَی اِبنِ فاطِمَةَ الزَهراء اَلسَلامُ عَلَی اِبنِ خدیجَةَ الکبری؛[30]
ای حرمت خانۀ معمور دل
وی شجر عشق تو در طور دل
نجل علی درّ یتیم حسن
باب همه خلق زمین و زمن
همچو عمو ماه بنی هاشمی
چشم و چراغ شهدا، قاسمی[31]
متن مرثیه
بمیرم برای آن لحظه ای که خدمت عمو آمد تا اذن میدان بگیرد. برای ابی عبدالله(ع) سخت است به او اجازه بدهد، آخر او یادگار برادرش امام مجتبی(ع) است که بعد از پدر، روی دامن عمویش بزرگ شده. امام نگاهی به قاسم(ع) کردند:
هر دو نگه بر رُخ هم دوختند
هر دو به مظلومی هم سوختند
هر دو ربودند ز سر هوش هم
هر دو فتادند در آغوش هم[32]
این عمو و برادرزاده دست به گردن هم انداخته، آنقدر گریستند تا هر دو از حال رفتند. قاسم به دست و پای امام افتاد و بوسه زد تا اجازه گرفت.
با چشمان اشک ریز به میدان رفت و شروع به رجز خواندن کرد:
إِن تُنکرُونِی فَأنَا فَرعُ الحَسَن
سِبطُ النَّبِی المُصطَفَی وَ المُؤتَمَن
هَذَا الحُسَینُ کالأَسیرِ المُرتَهَن
بَینَ اُنَاسٍ لا سُقُوا صُوبَ المُزُن
اگر مرا نمی شناسید من پسر حسن(ع) هستم که او سبط پیامبر برگزیده و امین است. این حسین(ع) است که نظیر شخصی اسیر در بین این مردم می باشد. خدا کند این مردم از باران رحمت خدا سیراب نشوند.
راوی می گوید: بعد از اینکه جنگ نمایانی کرد، چنان شمشیری به سر این نوجوان زد که سرش شکافته شد و با صورت به زمین افتاد. صدایش بلند شد: یا عمّاه! امام با عجله آمد کنار بدن قاسم. جنگ درگرفت. بعد از اینکه گرد و غبار فرونشست: «فَرَأَیتُ الْحُسَینَ(ع) قَائِماً علَی رَأْس الْغُلَامِ وَ هُوَ یفْحَصُ بِرِجْلِه؛ دیدم امام حسین (ع) بالای سر آن جوان ایستاده، در حالی که او پای خودش را روی زمین می سایید.»
«وَ الْحُسَینُ (ع) یقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوک؛ امام حسین(ع) فرمودند: از رحمت خدا دور باد مردمی که تو را کشتند.»
«ثُمَّ حَمَلَهُ عَلَی صَدْرِه؛ سپس او را به سینه چسباند.» و به طرف خیام آورد، در حالی که پای او به زمین کشیده می شد.[33]
قسمت پایانی
کاش نمی برد تنت کاین چنین
جان دهی و پای زنی بر زمین
دیده به روی عمو انداختی
صورت او دیدی و جان باختی
مرثیه هفتم: علی اصغر(ع)
حلقه اتصال
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی(ره) از امام سجاد (ع) روایت می کند که فرمودند: هرگاه چشم شخص مؤمنی برای شهادت امام حسین (ع) به قدری پر از اشک شود که بر گونه هایش بچکد، خدا او را در غرفه های بهشتی جای خواهد داد. و هر شخص مؤمنی که چشمش برای آن اذیتهایی که در دنیا به ما رسیده، به قدری پر از اشک شود که بر گونه هایش بریزد، خدا او را در جایگاه صدیقین در بهشت جای خواهد. و هر شخص مؤمنی که در راه ما دچار اذیت و آزار شود و چشمانش برای آن اذیتها پر از اشک شود و بر گونه هایش بریزد، خدا اذیت و آزارها را از او دور می کند و روز قیامت وی را از غضب خود و آتش جهنم در امان خواهد داشت.
بر قبلۀ عشق جاودانه
افراشته پرچم حسین است
هر درد کند دوا به عالم
اشکی که به ماتم حسین است
خداوند در وجود انسانها قدرت تمییز بین حق و باطل قرار داده است. نمونۀ بارز آن در صحرای کربلا است. اگر از شخص بی دین بپرسیم: طفل شیرخواره در کدام مکتب گناهکار است؟ اگر تشنه باشد، هر انسانی دل می سوزاند و او را آب می دهد؛ اما آنهایی که در مقابل ابی عبدالله(ع) قرار گرفتند، آیا بشر بودند؟
مقدمه
با مهر حسین و عترت اطهر او
جوییم توسل به علی اصغر او
چون نخل بلند و دست ما کوتاه است
گیریم ثمر ز شاخ کوچک تر او
سلام بر آن دستان کوچکی که گره های بزرگ را باز می کند! سلام بر آن لبهای کوچک و خشکیده ای که تشنگان عدالت را سیراب می نماید! سلام بر آن قنداقۀ خون آلودی که در صحرای کربلا دست پدر را رنگین کرد!
متن مرثیه
از جمله مصائبی که خواندن و شنیدنش خیلی سخت است، مصیبت این طفل شیرخواره است. وقتی خواهران علی اصغر می دیدند در گرمای شدید دهان برادرشان خشکیده، رنگش پریده و دهانش مثل ماهی از آب بیرون افتاده، باز و بسته می شود، چگونه ناله می زدند و چه زبان حالی داشتند؟
در «لهوف» سید بن طاوس(ره) آمده است: وقتی اباعبدالله (ع) دید تمام جوانان و دوستدارانش کشته شده اند، صدا زد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یذبّ عنْ حرَمِ رَسُولِ اللَّه(ص)»[34] در این هنگام صدای گریۀ زنان حرم بلند شد. گویا (حضرت زینب(ع) علی اصغر را روی دستانش گرفت و به برادرش داد. عرض کرد: برادر جان! علی اصغر تشنه است، پس جرعۀ آبی برایش بخواه!) امام، علی اصغر را روی دستشان گرفتند و صدا زدند: «یا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذا الطفْلَ؛[35] ای لشکر اگر بر من رحم نمی کنید پس بر این طفل رحم کنید» وجرعه ای از آب به او بنوشانید.
حضرت در حال سخن گفتن بود که با تیر به گلوی علی اصغر زدند. امام دو دست مبارکش را به زیر گلوی اصغر بردند و خون گلویش را به آسمان پاشیدند. امام باقر(ع) می فرمایند: حتی یک قطره از آن خون به زمین بازنگشت.[36]
اصغر گر ز عطش تشنه و بی تاب شدی
به روی دست پدر خوب تو سیراب شدی
شمر رحمی نه اگر بر دل بی تابت کرد
نوک تیر ستم حرمله سیرابت کرد[37]
قسمت پایانی
طفل شش ماهه تبسم نکند،پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده، علی اصغر توست
مرثیه هشتم: علی اکبر(ع)
حلقه اتصال
در مناجات با پروردگار امام حسین(ع)، حضرت علی اکبر(ع) را اینگونه معرفی می کنند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلامٌ اشبَهُ الناسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ مُحَمَّدٍ(ص)، کُنَّا إِذَا اشْتَقْنا إِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا إِلی وَجْهِهِ؛[38] خدایا! بر این گروه ستمگر گواه باش که اینک جوانی به مبارزه با آنان می رود که از نظر صورت و سیرت و گفتار، شبیه ترین مردم به رسول تو، حضرت محمّد(ص) است. ما هر زمان که مشتاق دیدار پیامبرت می شدیم، به چهره او می نگریستیم.»
به همین خاطر وقتی امام حسین(ع) خبر کشته شدن خود و یارانش را می دهد، علی اکبر(ع) با یک سؤال، منطقِ رسول اللهی خودش را نشان می دهد که: پدرجان! آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: آری. بعد علی اکبر(ع) عرضه داشت: پس هیچ ترسی از مرگ نداریم.[39]
مقدمه
«السلَامُ علَی أَوَّلِ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیرِ سَلِیلٍ مِنْ سُلَالَةِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیک وَ عَلَی أَبِیک إِذْ قَالَ فیک: قتَلَ اللَّه قَوْماً قَتَلُوک. ..»[40]
من کیستم ولیّ خداوند اکبرم
سر تا قدم محمد و زهرا و حیدرم
در وصف خلق و منطق و خُلقم نظر کنید
زیباترین شبیه به شخص پیمبرم
متن مرثیه
اولین شخص از بنی هاشم که اجازۀ میدان گرفت، حضرت علی اکبر(ع) بود. امام بی درنگ اذن میدان دادند، بعد در حالی که با نگاه مأیوس وار او را بدرقه می کردند، چشمان مبارک را به زیر افکندند و با گریه فرمودند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلی هؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً برَسُولِک...؛[41] خدایا شاهد باش! جوانی به جنگ این مردم رفت که شبیه ترین افراد به پیامبر(ع) تو در خلقت، صحبت و اخلاقیات است. هرگاه ما مشتتاق زیارت پیامبرت می شدیم، به این جوان نگاه می کردیم.»
علی اکبر (ع) جنگ نمایانی کرد و بخاطر فشار عطش نزد پدر برگشت، عرض کرد: «یا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی، وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ أَجْهَدَنی، فَهَلْ إِلی شَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ سبِیلٌ أَتقَوّی بِها عَلَی الْأَعْداءِ؛[42] پدر جان! تشنگی مرا از پای درآورد و سنگینی سلاح ناتوانم ساخت. آیا جرعه آبی هست که بتوانم بنوشم و به جنگ ادامه دهم؟!»
وقتی امام(ع) این کلام را از جوانش شنید، به شدت گریست و فرمود: پسرم! به میدان جنگ برگرد، چیزی نمانده است که از دست جدت سیراب شوی.[43]
حضرت علی اکبر(ع) به میدان برگشت؛ اما مدتی بعد فریاد زد: «یا أَبَتاهُ السَّلامُ عَلَیْکَ هذا جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ قدْ سَقانِی بِکَأْسِهِ الْأَوْفی وَیُقْرِئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ: عَجِّلْ الْقُدُومَ إِلَیْنا فَإِنَّ لَک کأساً مذْخُورَةً؛[44] سلام بر تو یا أبتاه (خداحافظ پدرجان)، این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و بر تو سلام می رساند و می گوید در آمدنت به نزد ما شتاب کن، که برای تو جامی از شراب بهشتی ذخیره نموده ام.»
آنگاه فریادی زد و به شهادت رسید.[45]
قسمت پایانی
سرو ناز چمن باغ ولایی ولدی
یوسف گمشدۀ آل عبایی ولدی
اسمعیلی تو و قربان خدایی ولدی
گل پر پر شدۀ کرب و بلایی ولدی
مرثیه نهم: حضرت ابوالفضل(ع)
حلقۀ اتصال
شیخ صدوق در امالی نقل می کند که: امام زین العابدین(ع) نظری به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب کرد و گریست، سپس فرمود: هیچ روزی برای پیغمبر(ص) از جنگ احد سخت تر نبود؛ زیرا حضرت حمزة بن عبدالمطلب(ع) که شیر خدا و رسول بود، در آن روز شهید شد. بعد از جنگ احد، جنگ موته برای پیامبر(ص) ناگوار شد که پسرعموی آن حضرت؛ یعنی جعفر بن ابی طالب(ع) در آن روز شهید شد. و هیچ روزی مثل روز عاشورای امام حسین(ع) نبود؛ زیرا سی هزار نفر که گمان می کردند از این امت بودند، اطراف آن بزرگ مرد را گرفتند و هرکدام از آنان می خواستند به وسیلۀ ریختن خون امام حسین (ع) به خدا تقرب جویند.
امام حسین(ع) ایشان را یادآوری خدا می کرد؛ ولی نمی پذیرفتند، تا اینکه سرانجام آن حضرت را از راه ظلم و کینه شهید کردند. آنگاه حضرت سجاد(ع) فرمودند: خدا حضرت عباس را رحمت کند! حقا که امام حسین(ع) را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فدای آن حضرت نمود تا اینکه دستهای مبارکش قطع شد. خدای مهربان در عوض دستهای او دو بال به وی عطا کند تا با آنها در بهشت با ملائکه پرواز نماید. کما اینکه این نعمت را نیز به جعفر بن ابی طالب(ع) عطا کرد. حضرت عباس(ع) نزد خدا مقام و منزلتی دارد که فردای قیامت جمیع شهیدان به آن غبطه می خورند.
مقدمه
السَّلامُ عَلَیک أَیهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ سلَّمَ.[46]
جمال حق ز سر تا پاست عباس
به یکتائی قسم یکتاست عباس
اگرچه زادۀ اُم البنین است
و لیکن مادرش زهراست عباس
علم در دست، مشک آب بر دوش
که هم سردار هم سقاست عباس
هنوز از تشنه کامان شرمگین است
ببین در علقمه تنهاست عباس
امام حسین(ع) مانند شهاب ثاقب به بالین عباس(ع) شتافت؛ او را غرق در خون دید که پیکرش پر از تیر شده و دستهایش از بدن جداست و چشمهایش تیر خورده...
ناگهان از سوی آن قوم شریر
همچو باران بر سر او ریخت تیر
دست او افتاد و مشک گشت سر
منخسف شد ماه و انشق القمر
چون ز زین افتاد بر بالای خاک
گفت در دم یا أخا أدرک أخاک
با کمر خمیده به عباس(ع) نگریست و سپس بر بالین او نشست. پس با صدای بلند گریه کرد و فرمود: « الْآن انْکسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی؛[47] اکنون پشتم شکست و رشتۀ تدبیر و چاره ام از هم پاشید.»
قسمت پایانی
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سودۀ الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
مرثیه دهم: امام حسین(ع)
حلقۀ اتصال
روزی پیامبر(ص) خطبه می خواندند. ناگاه امام حسین(ع) که در آن زمان کودک خردسالی بودند، وارد مسجد شدند. تا چشمشان به پیامبر(ص) افتاد، دوان دوان به سمت منبر روانه شدند. در این هنگام پیراهن عربی اش به پایش پیچید و به زمین افتاد و صدای گریه اش بلند شد. پیغمبر(ص) با سرعت از منبر پایین آمدند و او را در آغوش کشیدند و فرمودند: به راستی این فرزندم دلرباست. به حق آنکه جانم در دست اوست! نفهمیدم که چگونه از منبر پایین آمدم، سپس حضرت سخنان قبلی را رها کرده و دربارۀ مراعات فرزندشان حسین (ع) مردم را گوشزد کردند، به طوری که مردم به گریه افتادند.[48]
مقدمه
«السَلَامُ عَلی غَرِیب الغُرَبَاء، اَلسَلامُ عَلی شَهیدِ الشُهَداء، اَلسَلامُ عَلی من بکَتهُ مَلائِکَتُهُ السَّماء»[49]
به داغ غمت مبتلایم حسین
چو نی در غمت در نوایم حسین
مبادا برانی مرا از درت
اگرچه بدم، آشنایم حسین
اسیر هوایم، سراپا خطایم
ولیکن محب شمایم حسین
به گاه مریضی و درماندگی
دهد تربت تو شفایم حسین
بخوان بار دیگر مرا کربلا
که من عاشق کربلایم حسین
متن مرثیه
اینجا وقتی پیغمبر(ص) زمین خوردن حسینش (ع) را دید، این گونه بی تاب شد؛ اما یا رسول الله! اگر کربلا بودی، آن لحظه ای که بر پهلوی نازنین حسین(ع) زدند و او را درون گودی قتلگاه انداختند، چه می کردی؟
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز جور مخالف چون قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
آنگاه که «فَسَقَطَ الْحسَینُ(ع) عنْ فَرَسِهِ إِلَی الْأَرْضِ عَلَی خدِّهِ الْأَیمنِ»[50] می دیدی نور چشمت با گونۀ راست بر زمین افتاده، چه می کردی؟
ولی گودال پر خون را ندیدی
در آتش فرم مجنون را ندیدی
ندیدی دست و پا می زد گل عشق
کنارش ناله می زد بلبل عشق
ثمر از باغ غم می چید زینب
بلا پشت بلا می دید زینب
امان از دورۀ سرد اسارت
امان از زینب و درد اسارت
قسمت پایانی
شکر خدا که در پناه حسینم
عالم از این خوب تر پناه ندارد
مرثیه یازدهم: امام حسین(ع)
حلقۀ اتصال
روزی اهل کوفه به خاطر خشکسالی خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدند، عرضه داشتند: دعا کنید باران ببارد؛ چراکه نخلهای ما از بین رفته است، حیوانها نزدیک است تلف شوند و... حضرت به امام حسین (ع) فرمودند: پسرم! تو دعا کن باران ببارد. ابی عبدالله(ع) دعا کردند. هنوز از دعا کردن فارغ نشده بودند که باران شدیدی درگرفت، به طوری که آمدند از امام تشکر کردند و گفتند: انشاءالله تلافی می کنیم.[51]
مقدمه
أَلسَّلامُ عَلَی الشَّیْبِ الْخَضیبِ
أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ
أَلسَّلامُ عَلَی الْبَدَنِ السَّلیبِ[52]
ای حسین ای که ز داغت در و دیوار گریست
هر دل زنده و هر دیدۀ بیدار گریست
انبیاء را همه دل سوخت ز مظلومی توست
اولیاء را همگی دیده و دل زار گریست
متن مرثیه
«علی بن عثمان» می گوید: در سپاه حرّ بودم، وسط روز، در گرما، با سپاه سیدالشهدا(ع) برخورد کردیم. تشنه بودیم، حضرت دستور دادند همه را سیراب کنید! حتی به حیوانات ما نیز آب دادند. خدمت حضرت رفتم. امام(ع) با دستان مبارک خود به من آب تعارف کردند و دهانی مشک را در دهانم گذاشتند. وقتی سیراب شدم، خود حضرت به اسبم آب دادند.[53]
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
چه خوب تلافی کردند! «هلال بن نافع» می گوید: لحظات آخر ابی عبدالله(ع) بود. در آن لحظات هم طلب آب کرد؛ اما دریغ کردند؛[54] اما ای کاش فقط به همین بسنده می کردند و آب نمی دادند. امان از آن لحظه ای که شمر به سمت گودی قتلگاه رفت «وَ جَلَسَ عَلَی صَدرِ الحُسین(ع)» شمر روی سینۀ امام حسین(ع) نشست. «وَ قَبَضَ عَلی لِحیَتِهِ» ریش مبارک امام حسین(ع) را گرفت. «وَ هَمَّ بِقَتلِهِ» همت کرد که سرش امام را با خنجر...»[55]
گیرم حسین زاده خیرالنساء نبود
یا آنکه نور چشم شه لافتی نبود
گر بود پس چرا احدی بهر یاریش
غیر از سنان و خنجر و تیغ و جفا نبود
آبی که کرده بود علی مهر فاطمه
خاکم به سر مگر به حسینش روا نبود
لب تشنه هیچ کس سر مرغی نمی برد
گیرم حسین محرم سرّ خدا نبود
مرثیه دوازدهم: حضرت زینب(ع)
حلقۀ اتصال
اگر در امری نیاز به صبر و حوصله باشد، هرچه این صبر زیباتر باشد، آن امر به نتیجه و هدف اصلی خود بیش تر نزدیک و ماندنی تر می شود. حضرت زینب (ع) در واقعۀ جانسوز و طاقت فرسای کربلا، به خصوص در شهادت برادرش اباعبدالله الحسین(ع) و اسارت، با صبر بی نظیر خود موجب بقای قیام امام حسین(ع) شد تا این قیام به هدف خود برسد و تا ابد ماندنی شود:
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود[56]
مقدمه
أَلسَّلامُ عَلَی الاَجْسادِ الْعارِیاتِ
أَلسَّلامُ عَلَی الدِّمآءِ السّآئِلاتِ
أَلسَّلامُ عَلَی النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ[57]
فلک بریده لباس عزا به قامت زینب
یقین من که نیاید زنی به طاقت زینب
ز بعد فاطمه در شأن و قدر و صبر نیامد
زنی به حوصلۀ زینب و لیاقت زینب[58]
متن مرثیه
حضرت زینب(ع) در طول عمر شریفش خیلی مصیبت کشیده، هم داغ پیغمبر دیده، هم پهلوی شکسته مادر دیده هم صدای استغاثۀ مادر شنیده، هم فرق شکافته پدر دیده، هم لخته های خون برادرش امام حسن(ع) را دیده، ولی هیچ داغی مثل داغ کربلا نبود، مخصوصاً عصر روز یازدهم، وقتی زینب(ع) را در لباس اسارت می خواهند از کربلا حرکت دهند: آمد کنار پیکر برادر، برادری که نه سر دارد، نه جای سالم در بدن دارد، بدن برادر قطعه قطعه است زینب(ع) نگاهش به برادر افتاد گویا رو کرد به مدینه و خطاب به پیامبر(ص) عرضه داشت: «یا مُحَمَّدَاهْ صَلَّی عَلَیک مَلِیک السَّمَاءِ هَذَا حُسَینٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعضَاء یا محَمَّدَاهْ وَ بنَاتُک سَبَایا»[59]؛ ای محمد! مالک آسمانها بر تو درود فرستد، این حسین توست که با بدن برهنه، به خون آغشته و اعضاء بدنش قطعه قطعه شده است وای از مصیبت که دختران تو هم اسیر شده اند.»
این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست[60]
به فدای نفسهای به شماره افتادۀ آن بانویی که حزن و اندوه او تمام عالم را محزون کرد. به فدای آن بانویی که هنگام رسیدن به کربلا چون غربت برادر را دید، گریبان پاره کرد و به صورت زد و فریاد کشید: «وَا مُحَمَدًا! وَا عَلیاً! وَا اِمَاماً!» به فدای آن بانویی که وقتی کنار گودال قتلگاه رسید و چشمانش به بدن برادر افتاد، با صدایی حزین و قلبی سوخته رو در مدینه کرد و به جدش رسول خدا(ص) عرضه داشت: «یا مُحَمَّدَاهْ. ..»[61] و چنان گفت که راوی گوید: دیدم دوست و دشمن با گریه و نالۀ زینب (ع) گریه می کنند.
آن که دل ها را گرفتار تو کرده زینب است
هر دو عالم را خریدار تو کرده زینب است
آنکه کرده کربلا را کعبۀ دلها، حسین
عرش را مدیون دربار تو کرده زینب است
آنکه بعد از بوسه بر رگهای تو قدش خمید
گریه ها بر زخم بسیار تو کرده زینب است
آنکه جای حضرت ام البنین در کربلا
مادری بهر علمدار تو کرده زینب است
آنکه در گودال نزد حضرت زین العباد
یاد از عشاق و زوار تو کرده زینب است
آنکه نطقش چون علی برنده تر از ذوالفقار
گرم تر از پیش، بازار تو کرده زینب است
آنکه از خصم لعین، پیراهنت را پس گرفت
شیعیان را زار و بیمار تو کرده زینب است
آنکه با صوت حزین و گریه ی جانسوز خود
دشمنان را هم عزادار تو کرده زینب است[62]
قسمت پایانی
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
پی نوشت ها:
[1] أمالی، شیخ صدوق، ترجمه کمره ای، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ص 128.
[2] بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 44، ص 284.
[3] خصائص الحسینیه، انوارالهدی، قم، 1383ش، ص 29، خصیصه نوزدهم.
[4] بحارالانوار، ج 97، ص 428. (سلام خدای بلند مرتبه بزرگ و سلام فرشتگان مقرب حق و انبیاء و رسولان الهی و امامان برگزیده بر تو باد ای مسلم بن عقیل فرزند ابی طالب سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد... گواهی می دهم که تو مظلوم شهید شدی و... خدا لعنت کند کسی را که تو را شهید کرد خدا لعنت کند آنکسی را که امر به قتل تو کرد…).
[5] منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، هجرت، قم، چاپ سیزدهم، 1378 ش، ج 1، ص 656.
[7] منتهی الآمال، ج 1، ص 656.
[8] (ایامش با فضیلت ترین ایام و شبهایش با فضیلت ترین شبها و ساعاتش بافضیلت ترین ساعات... نفسهایتان در آن تسبیح و خواب شما در آن عبادت و عملتان در آن مقبول و دعای شما در آن مستجاب است)؛ أمالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، چاپ ششم، 1376ش، ص 12.
[9] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج 1، ص 226.
[10] زیارت ناحیه مقدسه؛ (سلام بر آن آغشته به خون، سلام بر آنکه حرمت خیمه گاهش دریده شد، سلام بر غریبِ غریبان، سلام بر شهیدِ شهیدان، سلام بر ساکنِ کربلا).
[12] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، دار إحیاءالتراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 98، ص 320.
[13] وقعة الصفین، نصر بن مزاحم، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404ق، ص 142.
[14] بحارالانوار، ج45، ص91.
[15] ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی بن بابویه، دار الشریف الرضی، قم، 1406ق، ص 200؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 72، ص 5.
[17] شاعر: سید مهدی حسینی.
[19] نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین(ع) المظلوم، شیخ عباس قمی، المکتبة الحیدریه، قم، ص 456.
[21] شاعر: غلامرضا سازگار.
[22] شاعر: ژولیده نیشابوری.
[23] «آیا دادرسی نیست که برای رضای خدا به داد ما برسد؟ آیا دفاع کننده ای نیست که از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟» اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 102.
[24] کشف الغمة فی معرفۀ الأئمة، علی بن عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی، تبریز، 1381ش، ج 2، ص 50.
[25] نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، نشر لولو مرجان، 1385ش، ص 329، ح 864.
[26] الارشاد، شیخ محمد بن محمد بن نعمان مفید، مؤسسه آل البیت، قم، 1413ق، ج 2، ص 110.
[28] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، انتشارات جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش، ص122.
[32] قصه کربلا، علی نظری منفرد، انتشارات سرور، قم، 1383ش، ص 340.
[33] ترجمه لهوف سید بن طاووس، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، نشر نوید اسلام، قم، 1394ش، صص 140-141.
[34] تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، مؤسسه آل البیت (ع)، بیروت، چاپ اول، 1418ق، ص 252.
[36] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، ص 168.
[38] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، ص 113.
[40] (سلام بر اولین شهید از نسل بهترین سلاله ها از سلاله ابراهیم خلیل، صلوات الهی بر تو و بر پدرت هنگامی که گفته شد در باره ات: کشته باد قومی که تو را به شهادت رساندند) زیارت ناحیه مقدسه.
[41] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، ص 113.
[44] بحارالانوار، ج 45 ص 44.
[46] مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت ابوالفضل(ع).
[47] بحار الأنوار، ج 45، ص 42.
[48] در کربلا چه گذشت، ترجمه نفس المهموم، شیخ عبّاس قمی، ترجمه محمّدباقر کمره ای، نشر جمکران، قم، بیست و یکم، 1384 ش، ص 48.
[49] بحار الأنوار، ج 98، ص 235.
[50] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، ص 151.
[51] پانصد و چهل داستان از کرامات امام حسین(ع)، عباس عزیزی، نشر صقا، قم، چاپ هشتم، ص 89.
[53] الارشاد، شیخ مفید، امیر خان بلوگی، نشر تهذیب، قم، چاپ اول، ص 88.
[54] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، ص 81.
[57] بحار الأنوار، ج 98، ص 235.
[58] شاعر: سید ابراهیم حسینی.
[59] مثیر الأحزان، ابن نما حلی، انتشارات مدرسه امام مهدی(عج)، قم، 1406ق، ص 84.
[61] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ترجمه عزیزی، انتشارات صلاه، قم، چاپ سوم، 1381ش، ص 123.