سرویس جهان مشرق- بارها این مساله را در تحلیل رویدادها و تحولات حوزه سیاست خارجی شنیدهایم که «عرصه بینالملل، عرصه اخلاق نیست» و یا «محاسبات کشورها در روابط خارجی، باید صرفا محاسبات عقلانی مبتنی بر منافع ملی یک کشور باشد». در درستی این گزارهها نمی توان چندان چون و چرا کرد، به ویژه امروز که عرصه بینالملل روز به روز به عرصه «جنگل» شبیهتر می شود و قدرتهای جهانی، بر حسب منویات و منافع خود، دیگر حتی حفظ ظاهر هم نمی کنند و هر نوع قوانین و قواعد پذیرفته شده را یا تفسیر به رای می کنند و یا به کل نادیده می گیرند.
با این حال، حتی در «جنگل» هم آنارشی مطلق حاکم نیست، چه بسا برخی قوانین و نوامیس بر رفتار و سلسلهمراتب جانوران، بین هر گونه و بین گونههای مختلف با هم، حاکم است که به ندرت از آنها تخطی می شود. اگر بنا باشد بر اساس اصل «محاسبه عقلانی» و «منافع گرایی حداکثری»، هر نوع رابطهی دوستی، دشمنی، اتحاد، ائتلاف، واگرایی و همگرایی دچار «سیالیت محض» شود، اصولا دنیا نه تنها دنیای متمدن نمی ماند، که در سطحی فروتر از جنگل سقوط می کند.
جمهوری اسلامی، به تایید دوست و دشمن، در سیاست خارجی یک خصلت پایدار داشته و آن این که اهل «پیمان شکنی» نیست و تا زمانی که طرف مقابل خود به سمت زیرپا گذاشتن عهد مودت نرود، بر سر پیمان باقی است. از همین رو، بسیاری از منتقدان آن، جمهوری اسلامی را به «اخلاقی» فرض کردن روابط خارجی و به کارگیری اصول و اخلاقیات حاکم بر روابط انسانی(رفاقت، تخاصم و...) در عرصه سیاست خارجی متهم می کنند. از این رو، از دشمن مثال می آوریم که ظاهرا به همان مفهوم «محاسبات عقلانی» و «هزینه و فایده» منطبقتر عمل می کنند.
رابطهی ایالات متحده با رژیم اسراییل یک نمونه از همین تعبیر است که حتی در عرصه بینالملل هم «علقههای ایدئولوژیک» هنوز بر «محاسبات» می تواند غلبه داشته باشد. ایالات متحده تحت هیچ شرایطی، در چند دهه اخیر، حاضر به عقبنشینی از متحد ایدئولوژیک خود نشد. با نسبتی اندکی پایینتر، همین امر در ائتلاف شکلگرفته میان دولتهای دو سوی آتلانتیک از جنگ دوم جهانی به این سو قرار دارد. هیچگاه شاهد نبودیم که در چند دههای که از این ائتلاف می گذرد، دول حاضر در ائتلاف، اقدامی جدی، در تقابل با خطوط اصلی سیاست خارجی کشورهای موتلف بردارند.
این که کشورها، در اقصی نقاط دنیا، بر اساس همسویی کوتاهمدت، میانمدت یا بلندمدت خود، مبتنی بر همراستا شدن منافع ملی هر کشور با همکاری با کشور یا کشورهای دیگر، بر اساس مکانیسم «هزینه-فایده» و «محاسبه عقلانی» وارد اتحاد با دیگران شوند، یک امر است، و این که کشوری، به دیگر کشورهای صرفا به عنوان «سکویی» برای بالا رفتن، «کارتی» در بازی قدرت با دیگران، ابزاری برای «بیشینهسازی منافع خود» بدون قائل بودن سهمی برای منافع کشور یا کشورهای متحد، نگاه کند، گرچه شاید در کوتاهمدت کار آن کشور را راه بیاندازد، اما در بلندمدت آن را به عنوان کشوری «غیرقابل اعتماد»، «پیمانشکن» و «فرصتطلب» به دنیا می شناساند که نه تنها نمی توان روی اتحاد با آن حساب کرد، که عقلا باید با هر جبههای که به دنبال مهار یا تعدیل آن است، همسو شد. به ویژه آن که این کشور، بر خلاف اسم و رسم ادعایی خود، صرفا با رادیکالترین نوع «کاپیتالیسم» به جایگاهی صرفا «اقتصادی» رسیده و کشورهای دیگر را تنها از منظر حساب نفع و ضرر مادی، می سنجد، به کار می گیرد و با کوچکترین تغییر معادلهای از نظر اقتصادی، نسبت به آنها تغییر جهت و رویکرد می دهد.
به بیان دیگر، نه تنها «پرنسیب» و «اصول اتحاد» و «حسن نیت» در ساز و کار آن جای ندارد، که حتی از کمترین جذابیت «ایدئولوژیک» و «فرهنگی»، به عنوان کشوری که قصد ایجاد «هژمونی» جهانی دارد، برخوردار نیست. تنها جذابیت چنین کشوری، در حوزهی سرمایهگذاری اقتصادی است که البته بررسی دقیق پیمانهای اقتصادی آن با کشورهای در حال توسعه نشان از همان منفعتجویی یکطرفه و فارغ از مبانی و پرنسیبهای مبنایی قواعد و مبانی تفاهم و حسن همکاری است. تلاش برای قبضه و سیطره بر منابع خام دیگر کشورها، بدون تلاش جدی و پایدار برای انتقال فناوری یا توسعهی بومی، از شاخصههای مدل سرمایهگذاری «کمو-کاپیتالیستی» است.
البته تناقضات رفتاری چین در قبال ایران پیش از اقدام اخیر(بیانیه مشترک با دولتهای منطقه خلیج فارس علیه ایران) در رای مثبت به قطعنامه های تحریمی ایران در دهه گذشته، قطع مناسبات هسته ای با ایران در دهه 1990 و قطع همکاری رسمی موشکی و تسلیحاتی در دهه 2000 هم خود را نشان داده است. و در همهی این موارد، دولت حزب «کمونیست» چین، بر مبنای بازی طراحیشدهی جریان گلوبالیسم جهانی حرکت کرده است،
چرا که فارغ از همهی ظواهر، خود بخشی مهم و از همین جریان است. ضبط و مسدودسازی میلیاردها دلار از پول ملت ایران در بانکهای چین به بهانهی تحریمهای آمریکا، ایجاد انواع و اقسام موانع برای تاجران و فعالان اقتصادی و حتی شهروندان عادی ایرانی حاضر در چین، به اجرا نگذشتن حتی یک مورد پروژهی اقتصادی و صنعتی مهم در کشورمان در دوران بازگشت تحریمها حتی در حوزهی انرژی، عدم انتقال فناوری به ویژه در حوزهی زیرساختهای ارتباطاتی و...نمونههایی از رفتاری است که در بالا شرح آن رفت. این در حالی است که دولت چین فقط در بندر گوادر پاکستان(که رقیب راهبردی چابهار محسوب می شود) 54 میلیارد دلار سرمایهگذاری کرده است.
البته از کشوری که در سه سال گذشته، تحت عنوان «محدودیتهای کرونایی»، بیرحمانهترین و غیرانسانیترینروشها را علیه ملت صبور، زحمتکش و تقدیرپذیر چین به اجرا گذشت و پهنهی این کشور را به به نوعی «آزمایشگاه سنجش طاقت انسانی» تبدیل کرد، نمی توان چندان انتظار اصول «فتوت» و «پایداری بر عهد» با کشورهای دیگر داشت.
شدت این فشارها، که در موارد بسیاری با هدف شکستن حرمت انسانی «شهروندان» چینی بوده، مثل گرفتن تست مقعدی کرونا! [1] )، یا اجبار زانوزدن مردم چین مقابل ماموران بهداشت دولتی برای بررسی گواهی تست، یا قرنطینه کردن افراد «مشکوک» به کووید در ساختمانهایی شبیه محل نگهداری احشام و دهها مورد اینچنینی، چنان عرصه را بر این ملت صبور تنگ کرد که علیرغم جو سنگین کنترلی حاکم بر «جمهوری خلق چین» (که بیتردید «1984» جرج اورول را به یاد می آورد)، در دو هفته اخیر، به خیابانها آمدند و کمپهای غیرانسانی را به اتش کشیدند و دامنهی اعتراضات آنقدر گسترده شد که دولت چین مجبور به عقبنشینی در سیاستهای واقعا عجیب و غریب کرونایی خود شد. [2]
بگذریم از این که، بر مبنای گمانهها و برخی قرائنی که از حضار آهنی دولت چین به بیرون درز کرده، اصولا سیاستهای قرنطینه دولت حزب کمونیست، با هدف یکدست کردن هر چه بیشتر قدرت، کنار زدن رقبای درون حزبی و تضمین قدرت برای سالیان آتی در راس هرم بوده است. به ویژه گزارشها درباره جنگ قدرت پکن و شانگهای(که تحت نفوذ جیانگ زمین رهبر اسبق حزب قرار داشت) متعدد بود و برخی منابع، حتی درگذشت جیانگزمبن، در ماه جاری را نامرتبط با آن جنگ درونی نمی دانستند. برای نمونه، رفتاری که با «هو جین تائو»، رییسجمهور پیشین این کشور و از برجستهترین شخصیتهای حزب کمونیست در کنگرهی این حزب، در حضور رییس جمهور این کشور شد، یادآور جلسهی معروف حزب بعث عراق و خارج کردن منتقدان صدام حسین در هنگام سخنرانی او(ژوئیه 1979) بود.
جالب اینجاست که اقدام حقیقتا ماکیاولیستی و عهدشکنانهی دولت پکن در بیانیه مشترک با شورای موسوم به همکاری خلیج فارس، و دست گذاشتن روی یکی از خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران، یعنی تمامیت ارضی و مالکیت جزایر سهگانهی همیشه ایرانی، در حالی است که ماجرای شبهجزیرهی تایوان، همچون یک زخم باز بر پیکرهی تمامیت ارضی چین قرار دارد و محور جبههبندیهای امنیتی و حتی نظامی در دریای چین جنوبی است، تا حدی که در ماههای اخیر، بحث تقابل نظامی جمهوری خلق چین با ائتلاف متحدان تایوان جدیتر از همیشه بوده است. جالب اینجاست که وقتی هیات سیاسی آمریکا به ریاست نانسی پلوسی در مردادماه گذشته از قصد خود برای سفر به تایوان گفت، دولت چین تهدیدهای لفظی شدید و غلیظ صورت داد و حتی دست به یک رزمایش نظامی هم زد، اما رییس وقت مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان سفر کرد و دولت «منفعتطلب» و ابرمحاسبهگر» هم هیچ اقدام خاصی جز «محکومیت شدید» انجام نداد. از قدیم گفتهاند، کسی که در خانهی شیشهای است، به خانه همسایه سنگ نمی اندازد، به ویژه اگر آن همسایه، حسن نیت خود را(شاید بیش از اندازه) در زمینه تمایل به اتحاد و همراستایی ثابت کرده است.
[1] https://www.ntdtv.com/b5/2021/02/20/a103058673.html
[2] https://www.isna.ir/news/1401091006551