مقدمه
یکی از مباحثی که در دهه های اخیر مورد توجه محققان و دانشمندان اسلامی قرار گرفته، بحث طرح کلی دین می باشد و در دوره معاصر در این موضوع تحقیقات مفیدی ارائه شده است. یکی از دانشمندان دارای آثار در این زمینه محمدتقی مصباح یزدی است که به خاطر اهمیت علمی آراء ایشان و نیز اختلاف ظاهری و ابتدائی مطالب شان درصدد برآمدیم تا مباحث ایشان را به صورت مجموعه یک جا گردآوری کرده و بعد از مقایسه و بررسی آنها را سامان دهیم.
واژه شناسی و تعریف
چیستی دین: دین واژه ای است عربی که در لغت به معنای اطاعت و جزاء و... آمده، و اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان، و دستورات علمی متناسب با این عقاید می باشد. (مصباح یزدی، 1393ش: 11)
چیستی طرح کلی: ایشان در تفسیر موضوعی آیات به سه روش اشاره کرده و گفته اند:
می توان همه معارف قرآن را در قالب نظامی هماهنگ و پیوسته به هم براساس محوری واحد ملاحظه کرد و در آن قالب به شرح، تفسیر و بیان دیدگاه های قرآن پرداخت؛ همان گونه که در مجموعه معارف حاضر چنین شده است؛ دیگر آن که موضوعات قرآن را در قالب سه محور عقاید، احکام و اخلاق دسته بندی کرد و زیر محورهای مختلف آنها را براساس آیات قرآن تبیین کرد و سوم آن که موضوعات مطرح شده در قرآن را بدون طرح کلی و گسسته از هم بررسی کرد، مانند جهاد در قرآن یا امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و مانند آن. (مصباح یزدی، 1394ش: ج2، 140)
از این عبارت چند نکته استفاده می شود:
یکم: از نظر ایشان بهترین روش فهم آیات قرآن فهم آنها در قالب نظامی هماهنگ و به هم پیوسته و براساس محور واحد است.
دوم: این که قسم سوم را با قید «بدون طرح کلی» ذکر کردند، بدان معناست که طرح مورد قبول شان یعنی «نظامی هماهنگ و به هم پیوسته براساس محوری واحد» را یک طرح کلی می دانند.
سوم: بین اجزاء این نظام کلی باید هماهنگی و ارتباط و به هم پیوستگی باشد.
چهارم: محور ربط دهنده امر واحدی است که چگونگی ارتباطش با اجزاء همان طرح کلی معارف قرآن است.
البته ایشان در جای دیگری مجموع معارف قرآن را مساوی با محتوای دین دانسته و گفته است:
شاید ذهن با این تقسیم بندی بیشتر آشنا باشد که محتوای دین به سه قسم تقسیم می شود: 1. عقاید؛ 2. اخلاق؛ 3. احکام. در تفسیر المیزان نیز در بسیاری موارد، این روش یادآوری شده است. پس یک نوع تقسیم بندی این است که تمام معارف قرآن را به سه قسم تقسیم کنیم. (مصباح، 1394ش: 19)
بنابراین مراد ایشان از طرح کلی در معارف قرآن همان طرح کلی دین می باشد، این برداشت مطابق آیات و روایات می باشد، چنان که از جمع بین آیه شریفه:
(لا رَطبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کتابٍ مُبِینٍ). (انعام: 59)
و صحیحه ایوب بن حر از امام صادق علیه السلام که فرمودند:
کلُّ شَی ءٍ مَرْدُودٌ إِلَی الْکتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ کلُّ حَدِیثٍ لَا یوَافِقُ کتابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ. (کلینی، 1407ق: ج 1، 69، ح3)
و نیز موثقه ایوب بن راشد از امام صادق علیه السلام که در آن فرمودند:
مَا لَمْ یوَافِقْ مِنَ الْحَدِیثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ. (کلینی، 1407ق: ج 1، 69، ح4)
یکسانی مجموع معارف قرآن با معارف دین استفاده می شود، به این معنا که همه معارف دین (یا به اجمال و یا به تفصیل) در قرآن موجود است.
چنان که درباره این نظم و به هم پیوستگی و یکپارچگی بین اجزاء دین هم گفته اند:
دین اسلام تمام نظامش یک سیستم منسجم و همبسته و هماهنگ است که تمام عناصرش با هم مربوطند و هیچ گونه ناهماهنگی بین آنها وجود ندارد. (مصباح یزدی، 1375ش: 12)
شناخت ما از اسلام شناختی پراکنده است و رابطه منطقی مفاهیم گوناگونی را که به اسلام نسبت می دهیم نمی دانیم. فی الجمله اطلاع داریم که یک سلسله مسائل اعتقادی به نام توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد و یک سلسله احکام عملی، اجتماعی، حقوقی، جزایی، سیاسی و یک سلسله مسائل اخلاقی وجود دارد؛ گرچه همه آنها را نیز نمی دانیم. ما این مجموعه از مسائل را اسلام می دانیم ولی توجّه نداریم که بین این مسائل رابطه ای حقیقی وجود دارد و همه اینها یک سیستم منسجم را تشکیل می دهند که از نقطه ای شروع و به نقطه دیگری ختم می شوند. در میان آنها نیز حلقاتی وجود دارد که پیوستگی و ارتباط آنها را کامل می کند و نمی توان بعضی را از بعض دیگر تفکیک کرد و جداگانه مورد شناخت و بررسی قرار داد. کسی می تواند اسلام را به شکل صحیح بشناسد، که این مسائل را در چنین سیستم منظم و منسجمی تفحّص نماید؛ در غیر این صورت، اطلاعات متفرقه ای را به دست آورده که به هم مربوط نمی باشد و نتیجه آنها نیز اسلامی مُثله شده و دست و پا شکسته است؛ مانند، یک پیکر بدون سر یا سر بدون پیکر که سودی نخواهد داشت. باید تلاش کنیم تا رابطه میان این مسائل را بیابیم، به گونه ای که از آنها یک سیستم منسجم به وجود آید.
... باید اسلام را به صورت یک مجموعه بشناسیم و همه اجزای آن را در نظر بگیریم؛ سپس موقعیت هر جزء را در این مجموعه تشخیص دهیم، نه این که به دلیل وجود وضعیتی خاص به برخی از اجزای آن بیش از حد اهمیت دهیم و برخی دیگر را ناشناخته گذارده یا احیاناً انکار نماییم و یا با آنها معامله عدم انجام دهیم؛. .. پس باید تلاش کرد و همه ابعاد اسلام را شناخت و هر بعدی را به اندازه ای که خدا و پیامبر او برای آن ارج قائل شده اند، ما نیز ارج بگذاریم. (مصباح یزدی، 1392ش: 26-27)
بنابراین طرح کلی دین از نظر ایشان عبارت است از: نظامی یکپارچه و به هم پیوسته از معارف دین با محوریت اعتقاد به آفریننده ای واحد برای جهان و انسان.
تبیین طرح کلی دین
این بحث در کتاب های متعدد ایشان از زوایای مختلف مورد بحث واقع شده است، بنابراین برای استناد نظریه طرح کلی دین به ایشان لازم است موارد یاد شده ذکر شده و مورد بررسی قرار گیرد تا بتوانیم در انتها نتیجه نهایی را بیان کنیم.
کتاب یکم: خداشناسی
در این کتاب ایشان توحید را روح حاکم بر آموزه های دینی دانسته و گفته است:
توحید پایه ای ترین اصل اعتقادی اسلام است و دیگر معارف اعتقادی و ارزشی اسلام، از آن ریشه می گیرند. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در این باره می فرمایند: آیات قرآن، در حالی که این معارف الهی و حقایق حقه را به تفصیل در بردارد، متکی به حقیقت واحدی است که اصل همه اینهاست و تمام اینها فروع آن اند. آن حقیقت اساسی که بنیان دین بر آن استوار است، همان یگانگی و توحید خداوند متعال است که وقتی تحلیل شود، تمام تفاصیل معانی قرآنی - اعم از معارف و قوانین - به آن بازمی گردد و تفصیل و فروع آن، وقتی ترکیب شود، به همان اصل بازمی گردد. (مصباح، 1394 ش: 136)
کتاب دوم: توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام
در این کتاب ایشان دو بیان دارند:
بیان یکم: ایشان یک بار توحید را روح و پیکر اسلام و ریشه همه حقائق و محور نظام اعتقادی دانسته و گفته است:
توحید وقتی گسترش پیدا کند می شود کل اسلام و اسلام وقتی فشرده شود توحید به دست می آید. به عبارت دیگر کل اسلام مثل یک پیکری است که از اعضا و جوارح گوناگون تشکیل شده و روحش توحید است. (مصباح یزدی، 1375ش: 15)
پس توحید هم چنان که ریشه همه حقایق و محور نظام اعتقادی و یا به تعبیر امروزی محور جهان بینی اسلام را تشکیل می دهد هم چنان محور نظام ارزشی و ایدئولوژی اسلام هم هست. (مصباح یزدی، 1375 ش: 18)
بیان دوم: ایشان در این بیان محتوای دین را به دو قسمت عقائد و ارزش ها تقسیم کرده و گفته است:
در اسلام یک سلسله عقاید مطرح است که مردم باید آنها را باور کنند و بپذیرند ایمان بیاورند و یک سلسله ارزش ها مطرح است که باید آنها را هنگام رفتار و عمل مراعات کنند، بخش اول را سیستم عقیدتی و بخش دوم را سیستم ارزشی اسلام می نامیم و با الهام گرفتن از آیه شریفه شجره طیبه می توانیم از قسمت نخست به اصول و از قسمت بعدی فروع تعبیر بنمائیم... بین آنها رابطه ای وجود دارد مانند رابطه بین اصل و فرع رابطه بین ریشه و شاخ و برگ... از سوی دیگر بین ریشه و شاخ و برگ تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد هم ریشه در سبز شدن شاخ و برگ دادن درخت دارای نقش حیاتی است و هم شاخ و برگ در استحکام ریشه تاثیر به سزایی دارد. (مصباح یزدی، 1375ش: 13)
بنابراین ایشان در این کتاب در یک بیان توحید را روح و پیکر اسلام و ریشه همه حقائق و محور نظام اعتقادی دانسته اند و در بیان دیگر محتوای دین را به دوگانه عقائد و ارزش ها تقسیم کرده اند، به گونه ای که با هم مرتبط و همبسته بوده و بین آنها رابطه اصل و فرع و ریشه و شاخ و برگ وجود دارد و بین این شاخ و برگ هم رابطه تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد.
کتاب سوم: کاوش ها و چالش ها
در این کتاب ایمان را محور دعوت انبیاء دانسته و گفته اند:
آنچه که از منابع دینی و به خصوص قرآن کریم استفاده می شود این است که محور دعوت انبیا مسئله «ایمان» است... همه معارف دینی، حول این محور می چرخند. (مصباح یزدی، 1382ش: ج2، 156-158)
و در ادامه تحت عنوان «روش صحیح تحقیق در این مسئله» راه صحیح کشف محور بودن ایمان در دعوت انبیاء را درون دینی دانسته و گفته اند:
مدعای فوق، چیزی نیست که از طریق علوم تجربی یا با دلایل ریاضی قابل اثبات باشد، درستی یا نادرستی آن با مراجعه به متن دین آشکار می گردد. از این روی، بررسی این مسئله با نگرش برون دینی، که برخی آن را مطرح کرده اند، روش صحیحی نیست. آنان می گویند: ما باید ببینیم چه نیازی به دین و انبیا داریم تا روشن شود که دین و انبیا چه وظیفه ای دارند و باید کدام نیاز انسان را رفع کنند و به چه چیز دعوت نمایند. به نظر ما این مطلب اساساً باطل است. (مصباح یزدی، 1382ش: ج2، 158-159)
سپس در ادامه ذیل عنوان «متعلق ایمان در آیات قرآن» با استناد به آیات، 5 متعلق برای قرآن ذکر کرده و گفته اند:
قرآن که می فرماید ایمان بیاورید، ایمان به هر چیزی نیست، ایمان به «الله» است، ایمان به «یوم الاخر» است، ایمان به «انبیای الهی» است، ایمان به «کتاب آسمانی» است، ایمان به فرشتگان است. (مصباح یزدی، 1382ش: ج2، 198)
بررسی
یکم: 1. از نظر ایشان محور دعوت انبیاء(ع) ایمان است؛ 2. لازم است کشف این محور مستند به دین باشد؛ 3. با توجه به محور و مبداء بودن الله، ایمان به یوم الآخر و به انبیاء الهی و به کتاب آسمانی و به فرشتگان، همه به ایمان به الله برمی گردد.
دوم: آنچه در کلام ایشان درباره توحید و نیز ایمان بیان شد، با وجود فرق ظاهری، فرق محتوایی با هم نداشته و مهم ترین بخش ایمان ایمان به خدای واحد) همان اعتقاد به توحید است، چنان که خود ایشان هم به این حقیقت اشاره کرده و گفته اند:
ایمان به خدای یگانه بیاورید و به وحدانیت او شهادت دهید تا رستگار شوید. شهادت به توحید و ایمان به خدای یگانه دژ مستحکم خدای متعال است. آن توحیدی که منشأ سعادت ابدی و کمال حقیقی انسان است دائرمدار لفظ و زبان نیست بلکه حقیقتی است در دل و ایمانی است که در قلب حاصل می شود. (مصباح یزدی، 1375ش: 9 و 30)
کتاب چهارم: قرآن شناسی
ایشان برای ارائه معارف قرآن سه طرح کلی ارائه نمودند که عبارتند از:
1. تقسیم محتوای دین و معارف قرآن به سه بخش عقائد، اخلاق، احکام؛
2. چون قرآن کتاب هدایت برای انسان است، پس معارف قرآن را براساس ابعاد وجودی انسان تقسیم کنیم؛
3. محور را «الله» بدانیم و تقسیمات را نه در عرض هم بلکه در طول یکدیگر انجام دهیم.
سپس از بین این سه طرح، طرح اول را طرح ناقصی دانستند، زیرا:
الف) شامل داستان ها و مجموعه های تاریخی قرآنی نیست؛
ب) عقائد و اخلاق و احکام رابطۀ روشنی با یکدیگر ندارند و باید با تکلف رابطه ای بین آنها برقرار کرد.
در اشکال به طرح دوم هم بیان کردند که:
الف) اگرچه اشکال اساسی ندارد، اما اشکال فنی اش از اشکال طرح اول هم بیشتر است، چون محور قرار دادن انسان یک نوع گرایش اومانیستی است و قرآن با این گونه گرایش موافق نیست، تمام مفاهیم قرآن در هر بابی، از عقاید تا اخلاق، مواعظ، داستان ها، تشریعات، احکام فردی و اجتماعی و... همه یک محور دارد و آن «الله» تبارک و تعالی است. بنابراین آیات قرآن براساس «الله محوری» است. پس انسان را محور قرار دادن، نوعی انحراف است و باید در معارف قرآن «الله» را محور قرار داد؛
ب) ابعاد وجودی انسان مبهم بوده و معلوم نیست که انسان چند بعد دارد، از سویی، به حسب نظر بدوی، بین این ابعاد هم رابطه روشنی وجود ندارد؛
ج) گاهی یک حکم الهی یا فضیلت انسانی که ستایش شده، به بُعد خاصی از وجود انسان مربوط نیست، بلکه بسیاری از ابعاد وجود انسان با این حکم و قانون و اخلاق ارتباط دارند، به گونه ای که نمی توان گفت این بیان قرآنی دقیقاً به آن بُعد خاص وجود انسان مربوط است.
ایشان در نهایت طرح سوم را می پذیرند و می گویند:
اساس بر این است که معارف قرآنی را برحسب مراتب طولی در نظر بگیریم، این طرح به چند دلیل از نظر ما برتری دارد: نخست آن که: محور آن «الله» تبارک و تعالی است بر خلاف تقسیم های دیگر که در آنها یا باید محور را چیز دیگری مانند انسان قرار دهیم، یا اگر از توحید و عقائد نیز بحث می کنیم، باید در کنار آن اخلاق و احکام را به عنوان قسیم اعتقادات مطرح کنیم؛ دوم این که: ترتیب منطقی بین مسائل و تقسیمات حاصل می شود، زیرا هنگامی که این بحث های گوناگون سلسله وار به هم مربوط بود، به طور طبیعی بحث پیشین نوعی تقدم بر بحث بعد خواهد داشت که روشن و قابل فهم است، برخلاف تقسیم هایی که بحث ها را در عرض یکدیگر قرار می دهد که تقدم داشتن یکی بر دیگری نیازمند تبیین و گاهی تکلف است. بدین ترتیب نظام منسجمی از معارف به دست می آید که هم محور آنها اصالت حقیقی دارد و هم حلقه های آن دارای پیوند و ترتیب روشنی است، بر این اساس می توانیم نظام معارف قرآنی را به صورت زیر در نظر بگیریم: 1. خداشناسی، 2. جهان شناسی، 3. انسان شناسی، 4. راه شناسی، 5. راهنماشناسی، 6. قرآن شناسی، 7. اخلاق یا انسان سازی قرآن، 8. برنامه های عبادی قرآن، 9. احکام فردی قرآن، 10. احکام اجتماعی قرآن. (مصباح، 1394 ش: 19 -26)
بررسی
یکم: ایشان طرح دوم را به به دلیل این که شروع از انسان بوی اومانیستی دارد، رد کردند و گفتند باید از خداشناسی شروع کنیم، در حالی که:
الف) ایشان مباحث معرفت شناسی را به لحاظ منطقی مقدمه خداشناسی می دانند؛ (ر.ک: مصباح یزدی، 1382ش، 82)
ب) از طرفی علم حضوری انسان به نفس خود بر هر معرفتی مقدم است و این علم حضوری هم در نهایت متفرع بر ذات و وجود انسان است، پس خواستگاه اولیۀ مسئله شناخت نه از الله و نه از شناخت الله و نه از علم حضوری انسان به نفس خود، بلکه از خود انسان است؛
ج) ضمن این که شروع از یک موضوع یک مسئله و محور واقع شدن همان موضوع مسئله ای دیگر است، پس شروع از انسان به لحاظ منطقی به معنای محور لحاظ کردن آن نبوده و ناقض محور اصلی و حلقه ربط بودن الله تعالی در مباحث معرفتی نیست، در حالی که در معرفت اومانیستی انسان محور می باشد، ضمن این که در معارف دینی درست است که از لحاظ مبدئیت الله محور است، اما براساس نیاز انسان به الله انسان محور می باشد، پس الله به صورت مطلق محور نبوده و به لحاظ خاصی محور است چنان که انسان هم این گونه است.
دوم: ایشان طرح اول را به این دلیل ناقص دانستند که شامل داستان های تاریخی قرآن نیست، در صورتی که لازم نیست داستان های قرآنی سر فصل باشند. چنان که بسیاری از عنوان های ده گانه طرح سوم ایشان هم در 3 عنوان طرح اول شان نیست، اگر هم گفته شود بالاخره ذیل یکی هست، داستان های قرآنی هم بالاخره یا ذیل مباحث اعتقادی است و یا اخلاقی و یا احکام.
سوم: در ادامه قائل شدند رابطه روشنی بین عقائد و اخلاق و احکام نیست مگر با تکلف، در حالی که در طرح سوم از خداشناسی به اخلاق و از اخلاق به احکام ارتباط ایجاد کردند، به هر روشی که در آن 6 عنوان خداشناسی به اخلاق و آن هم به احکام مرتبط شد، این جا هم می تواند مرتبط باشد.
ضمن این که در ابتدای همین نوشته اشاره شد که ایشان درباره ارتباط میان اجزاء دین گفته اند:
دین اسلام تمام نظامش یک سیستم منسجم و همبسته و هماهنگ است که تمام عناصرش با هم مربوطند و هیچ گونه ناهماهنگی بین آنها وجود ندارد. (مصباح یزدی، 1375ش: 12)
و در جای دیگر گفته اند:
یک سلسله مسائل اعتقادی به نام توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد و یک سلسله احکام عملی، اجتماعی، حقوقی، جزایی، سیاسی و یک سلسله مسائل اخلاقی وجود دارد... ما این مجموعه از مسائل را اسلام می دانیم ولی توجّه نداریم که بین این مسائل رابطه ای حقیقی وجود دارد و همه اینها یک سیستم منسجم را تشکیل می دهند که از نقطه ای شروع و به نقطه دیگری ختم می شوند. (مصباح یزدی، 1392ش: 26)
بنابراین هم چنان که خود ایشان هم به درستی متذکر شدند، قرآن برای انسان کتاب هدایت است، پس تک تک آیات قرآن به لحاظ نیاز انسان نازل شده است، چنان که قرآن خودش را مایه هدایت برای متقین و مسلمین و حتی برای انسان ها قلمداد کرده و فرموده است:
(ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقِین). (بقره: 2)
(وَ نَزَّلْنا علَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شی ءٍ وَ هدی وَ رَحمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِین). (نحل: 82)
(شهر رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقان). (بقره: 185)
چهارم: اما اشکال معلوم نبودن ابعاد وجودی انسان هم قدری مبهم است، زیرا مشخص نیست مراد غیرمعلوم بودن از نظر روان شناسی است یا جامعه شناسی یا فلسفه و یا از نگاه غرب؟ و یا این که از نظر مفسر براساس آیات و روایات است که می خواهد آیات را جمع بندی کند؟
پنجم: اگر قرآن را کتاب هدایت دانستیم، در آن صورت باید ببینیم نگاه هدایتی به قرآن چه نوع دسته بندی موضوعات را اقتضاء می کند و نمی توانیم صرفاً با رویکرد علمی موضوعاتش را دسته بندی کنیم. شاهد این که خود ایشان هم گفتند که هیچ سوره ای موضوع واحدی ندارد، یعنی سوره های قرآن براساس نیاز هدایتی انسان تنظیم شده است نه براساس نظم ظاهری علمی و منطقی، چنان که برای مثال معلم کاری با وضعیت خارج از کلاس شاگرد ندارد چون فقط در فکر تعلیم بوده و از یک نظم علمی آموزشی خاصی تبعیت می کند، برخلاف مربی و هادی که مجموعه موانع و مقتضیات هدایتی زندگی متربی را در نظر گرفته و براساس مجموعه نیازها راهکار هدایتی ارائه می کند.
بنابراین چون قرآن کتاب هدایت برای انسان است، پس اول باید بدانیم انسان چگونه موجودی است و چه نیازها و چه مقتضیات و موانع هدایتی دارد تا براساس آن آیات قرآن را تقسیم بندی کنیم.
ششم: گفتند ویژگی طرح سوم طولی بودن آن است، در حالی که این ویژگی اختصاص به طرح سوم نداشته و در سه گانه عقائد و اخلاق و احکام هم طولی است.
هفتم: در احکام مثل بقیه عناوین به ذکر کلیات بسنده نشد و تقسیم فردی و اجتماعی آن هم ذکر شد.
هشتم: آیات زیادی که در قرآن به سنن تاریخی حاکم بر جوامع بشری دلالت دارد و با هدایت و ضلالت جوامع بشری مرتبط است و نه لزوماً افراد، در عین اهم بودنش نسبت به احکام فردی ذکر نشد، اما احکام فردی ذکر شد.
کتاب پنجم: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی
عناوین این 6 جلد کتاب با خلاصه مطالب شان به ترتیب عبارتند از:
1. معرفت شناسی
1. چیستی معرفت؛ 2. امکان معرفت؛ 3. اهمیت و ضرورت مباحث معرفت شناسی؛ 4.
اقسام معرفت؛ 5. راه های کسب معرفت(شهود، حواس پنج گانه، تعقل، نقل، مرجعیت و تجربه)؛ 6. به چه چیزهایی می توان معرفت یافت؟ 7. چگونگی ارزیابی معارف گوناگون؛ 8. شک گرایی و نسبیت گرائی و نقد آن دو؛ 9. تعدد قرائت ها و هرمنوتیک فلسفی و نقد آن؛ 10. پلورالیسم دینی. (ر.ک: مصباح، محمدی، 1399ش)
2. خداشناسی
1. ضرورت خداشناسی؛ 2. ارتباط خداشناسی با دیگر مبانی اندیشه اسلامی؛ 3. راه های خداشناسی؛ 4. وجوب، امتناع، امکان؛ 5. اصل علیت و اقسام آن؛ 6. امتناع دور و تسلسل و اثبات وجود خدا؛ 7. توحید و اقسام آن؛ 8. صفات سلبی و ثبوتی و ذاتی و فعلی؛ 9. بحث شرور؛ 10. جبر و اختیار. (ر.ک: مصباح، عبودیت، 1399ش)
3. انسان شناسی
1. تعریف، اهمیت و ضرورت انسان شناسی؛ 2. نسبت انسان شناسی با مبانی پیشین و پسین؛ 3. دو ساحت مجرد و مادی انسان؛ 4. اصالت و سرنوشت نفس؛ 5. هدف آفرینش انسان؛ 6. دین راه سعادت انسان؛ 7. حقانیت و خاتمیت دین اسلام؛ 8. امامت. (ر.ک: الهی راد، 1399ش)
4. فلسفه اخلاق
1. تعریف و اهمیت علم اخلاق؛ 2. ارزش ذاتی و غیری و بایدها و نبایدهای اخلاقی؛ 3. مطلق یا نسبی بودن اخلاق؛ 4. مکاتب اخلاقی واقع گرا و غیرواقع گرا؛ 5- معیار ارزش اخلاقی؛ 6- ارزیابی صفات اکتسابی و کارهای اختیاری. (ر.ک: مصباح مجتبی، 1399ش)
5. فلسفه حقوق
1. تعریف و هدف و جایگاه و ضرورت فلسفه حقوق؛ 2. حق و قانون؛ 3. مکاتب حقوقی؛ 4. نظام حقوقی اسلامی و ویژگی های آن؛ 5. حقوق بشر اسلامی و اعلامیه حقوق بشر؛ 6. نظام حقوقی زن و خانواده؛ 7. تفاوت های حقوقی زن و مرد. (ر.ک: دانش پژوه، عابدینی، 1399 ش)
6. فلسفه سیاست
1. نسبت سیاست با دیگر کتب مبانی اندیشه اسلامی؛ 2. تعریف و ضرورت فلسفه سیاست؛ 3. ضرورت حکومت اسلامی؛ 4. مشروعیت حکومت؛ 5. مفهوم و پیشینه و شرائط و ادله ولایت فقیه؛ 6. گستره اختیارات ولی فقیه؛ 7. نحوه تعیین ولی فقیه؛ 8. کارآمدی نظام مبتنی بر ولایت فقیه. (ر.ک: شبان نیا، 1399ش)
بررسی
یکم: هم چنان که از ترتیب عناوین این 6 کتاب پیداست، ارتباط منطقی و رابطه ترتب بین مطالب این کتاب ها وجود دارد و مجموعه مطالب این 6 کتاب به منزله پیکره ای واحد برای دین می باشد، چنان که به این مطلب در این کتاب اشاره شده است. (ر.ک: مصباح، محمدی، 1399ش: 32؛ مصباح، عبودیت، 1399ش: 29؛ الهی راد، 1399ش: 18 -27 و 29؛ دانش پژوه، عابدینی، 1399ش: 23؛ شبان نیا، 1399ش: 16)
دوم: هر چند این 6 جلد تألیف شاگردان ایشان است، اما به نوعی برگرفته از مباحث محمدتقی مصباح می باشد چنان که برخی از مؤلفان به این مطلب اشاره کرده اند. (ر.ک: مصباح، محمدی، 1399ش: 21)
علاوه بر این خود ایشان در جای دیگر به صورت کلی به مترتب بودن این موضوعات به همدیگر اشاره کردند به این که مسائل کلان اسلامی از اثبات وجود خدا گرفته تا اثبات نظریه سیاسی حکومتی اسلام مثل قضایای هندسی مترتب بر هم بوده و هر کدام در اثبات نیازمند اثبات مسئله قبل می باشد تا برسد به اولین مسئله. (ر.ک: نظریه سیاسی اسلام: ج1، درس17، 230-231)
چنان که در جای دیگر هم این گونه گفته شده است:
آنچه پیش روی شماست مجموعه سخنرانی هایی است که در مهرماه سال 78 توسط استاد فرزانه حضرت آیت الله مصباح یزدی در لبنان و در جمع گروهی از فرهیختگان ایراد گردیده است. در این سخنرانی ها استاد کوشیده اند گزیده هایی از مباحث هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست را که زیربنای منظومه معارف اسلامی را تشکیل می دهند، طرح نمایند. این شش موضوع در کتاب هایی با همین عناوین و در مجموعه ای با نام «سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامی» نسبتاً به تفصیل نگاشته شده و به وسیله انتشارات مؤسّسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) چاپ و منتشر گردیده است. (مصباح، 1393ش: 4)
بنابراین مطالب این 6 جلد کتاب برگرفته از آثار محمدتقی مصباح و به گونه ای تقریر مطالب ایشان توسط شاگردان شان می باشد.
سوم: آنچه در این 6 کتاب طرح شده، تقریباً با کمی فرق همان است که در کتاب معارف قرآن طرح شده است، با این فرق که:
1. آن جا 10 عنوان بود و این جا 7 عنوان است؛
2. آن جا با توجه به معارف قرآن و این که براساس طرح الله محوری بحث کردند، لذا خداشناسی را اولین عنوان قرار داده و معرفت شناسی را بحثی مقدمی دانستند، اما این جا مسئله شناخت های بنیادین انسان را مطرح کردند که در این صورت شناخت شناسی محوریت پیدا کرده و به لحاظ منطقی مقدم بر خداشناسی ذکر شد؛
3. این جا موضوع فلسفه حقوق هم ذکر شده که آن جا هم می توانست به لحاظ اهمیت مسئله و این که در آیات زیادی راجع به آن بحث شده، بعد از عنوان اخلاق ذکر شود.
چهارم: انبیاء الهی از اول تا آخر چه آدم علیه السلام که ابتدا با سه چهار نفر مواجه بوده و چه خاتم(ص) که با نسل ها و عصرهای انتهایی جهان مواجه بوده است، دعوت شان را از جایی شروع کردند که مخاطب در سفسطه نیفتد و به تعبیر قرآن از بینات شروع کردند:
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ. ..). (حدید: 25)
بیّن یعنی روشن، یعنی به چیز دیگری متکی نیست و این که در منطق گفته می شود ام القضایاء باید به حضوریات برگردد، نکته اش در بیّن بودن حضوریات است، برای همین در ساختار علوم ابتدا از حضوریات شروع شده، سپس نوبت به بدیهیات و ام القضایا می رسد، با این وضعیت دیگر انسان دچار سفسطه نمی شود تا نیاز به رد شک گرایی و نسبیت گرایی باشد، اگرچه ممکن است بعدا عارض شود که آن بحث دیگری است.
مثلاً آن جا که مخاطب عموم مردم مکه است، پیامبر(ص) از قولوا لا اله الا الله تفلحوا شروع می کنند، بر خلاف مثل کلام امام صادق علیه السلام با مثل ابن ابی الاوجاء منکر و شکاک که با کلام اول پیامبر(ص) متفاوت است و این به لحاظ نوع مخاطب است که چگونگی شروع را مشخص می کند.
نتیجه گیری
1. ایشان از این موضوع در چهار جا بحث کردند، یک جا ایمان را محور بحث انبیاء(ع) دانستند، جای دیگر اعتقاد به توحید را اساسی ترین اصل مباحث دینی و اعتقادی دانستند و یک جا هم مثل مباحث معارف قرآن طرح کلی الله محوری را از میان سه طرح محتمل مطرح کرده و 10 عنوان ذیل آن ذکر نمودند و در سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی 6 یا 7 موضوع را طرح نمودند. اما آنچه مهم است این است که این طرح ها همه به نوعی با هم هماهنگ می باشند اگر چه به لحاظ مسائل شان و به لحاظ اجمال و تفصیل به ظاهر متفاوت طرح شدند.
2. طرح کلی دین باید نظامی هماهنگ و به هم پیوسته بین اجزاء و براساس محور واحد ملاحظه شود و رابطه اجزاء هم باید طولی باشد و نه عرضی و در عین حال باید ارتباط منطقی و ترتبی هم بین آنها حفظ شود.
3. ایشان قائل شدند که این طرح از نظر ایشان به لحاظ معارف قرآنی باید الله محور باشد نه انسان محور که بوی اومانیستی دارد، در حالی که شروع از انسان یک مسئله و محور واقع شدنش مسئله ای دیگر است، البته درست است که در معارف دینی از لحاظ مبدئیت الله محور است، اما براساس نیاز انسان به الله انسان محور می باشد، پس الله به صورت مطلق محور نبوده و به لحاظ خاصی محور است چنان که انسان هم این گونه است.
4. محتوای قرآن از نظر ایشان همان محتوای دین بوده و فرقی با هم ندارند.
5. محور دعوت انبیاء(ع) به عنوان یک طرح کلی ایمان است و لذا لازم است کشف این محور مستند به دین باشد.
6. در مواجهه با مسئله شناخت های بنیادین انسان، ابتداء طرح از معرفت شناسی و به لحاظ تبیین معارف قرآن که کتابی الله محور است، از خداشناسی شروع می شود، اما چنان که گذشت، انبیاء(ع) به صورت کلی از بینات شروع کرده و کارشان هدایت بوده و کار تحققی خارجی می کردند نه علمی صرف، اگرچه به لحاظ نوع مخاطب ممکن بوده گاهی از خداشناسی و گاهی هم از مباحث معرفت شناسی شروع کنند.
منابع
1. دانش پژوه، مصطفی؛ عابدینی، جواد(1399 ش)، فلسفه حقوق: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، پنجم.
2. شبان نیا، قاسم(1399 ش)، فلسفه سیاست: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چهارم.
3. کلینی، محمدبن یعقوب(1407ق)، اصول کافی، مصحح: علی اکبر غفاری، قم، دارالکتب الاسلامیه.
4. مصباح یزدی، محمدتقی(1375ش)، توحید در نظام عقیدتی و نظام ارزشی اسلام، قم نشر شفق، چهارم.
5. مصباح یزدی، محمدتقی (1382 ش)، کاوش ها و چالش ها، تحقیق و نگارش: محمدمهدی نادری، سیدابراهیم حسینی، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، دوم.
6. مصباح یزدی، محمدتقی (1392 ش)، نظریه حقوقی اسلام، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، ششم.
7. مصباح یزدی، محمدتقی(1393ش)، آموزش عقائد، قم، چاپ و نشر بین الملل، شصت و ششم.
8. مصباح یزدی، محمدتقی (1393 ش)، چکیده ای از اندیشه های بنیادین اسلامی، ترجمه: حسینعلی عربی، تدوین: محمدمهدی نادری قمی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، هفتم.
9. مصباح یزدی، محمدتقی(1394ش)، خداشناسی(مجموعه کتب آموزشی معارف قرآن)، تحقیق و بازنگاری: اشرفی، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، دوم.
10. مصباح یزدی، محمدتقی(1394ش)، قرآن شناسی، تحقیق و نگارش: رجبی، قم، مؤسسه امام خمینی(ره)، ششم.
11. مصباح، مجتبی(1399 ش)، فلسفه اخلاق: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چهارم.
12. مصباح، مجتبی؛ عبودیت، عبدالرسول(1399ش)، خداشناسی: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، پنجم.
13. مصباح، مجتبی؛ محمدی، عبدالله(1399ش)، معرفت شناسی: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، پنجم.
14. الهی راد، صفدر(1399 ش)، انسان شناسی: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، پنجم.