مقدمه
دین در بین روحانیون ایرانی همواره از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است. در تبیین اندیشه و عملکرد گروه هایی که به نحوی در تاریخ ایران معاصر اهمیت بالایی دارند، دین مقوله ای غیر قابل انکار است. یکی از گروه هایی که در بررسی تحولات سیاسی دهه های 20 و 30 شمسی ایران نمی توان حضور آشکار آن را نادیده گرفت، گروه فدائیان اسلام است. فدائیان اسلام پس از جنگ جهانی دوم به نیرویی فعال تبدیل شدند. بیشتر اعضای این گروه از خانواده های تقریبا نیمه فقیر و بازاریان خرده پا بودند و غالبا نیز جوان بوده و شور و حال مبارزه را دارا بودند. (حسینی، 1379: 16؛ فیضی، 1383: 59) سید مجتبی نواب صفوی از روحانیون انقلابی جوانی است که در جهت گیری این گروه نقش قابل ملاحظه ای داشت. او با تشکیل گروه فدائیان اسلام، کوشید تا قوانین اسلام را احیا کرده و در این مسیر کسانی را که مخالف اجرایی شدن اسلام هستند، از سر راه بردارد. از نظر عنایت، نواب صفوی مردی دارای جذبه بالای روحانی بود که به نیروی آن توانست وفاداری صمیمانه اطرافیان نزدیکش را کسب کند و از احترام روحانیون عالی رتبه در ایران نیز برخوردار باشد. (عنایت، 1362 الف: 118-117)
برخی بر این نظرند، اگرچه فدائیان اسلام در بیشتر موارد، با حمایت برخی روحانیون، به حذف فیزیکی شخصیت های برجسته داخلی روی آوردند، با این وجود استدلال رهبر این گروه آن بود که وقتی دشمن به خانه شما هجوم آورده، کشتن وی نیاز به مجوز ندارد. (جعفریان، 1386: 209) با مطالعه ای بر احوال و زندگانی و آثار نواب صفوی می توان دریافت، یکی از دغدغه های اصلی او، پیاده شدن احکام اسلام در جامعه ایران است. آنچه می تواند به تبیین رفتار نواب صفوی مدد رساند، کارکرد ویژه دین در اندیشه و عمل نواب صفوی است. در این تحقیق، این کارکرد در حوزه اندیشه و عملکرد گروه فدائیان اسلام به ویژه نواب صفوی بیان خواهد گردید.
چارچوب مفهومی و نظری
«مک گوئر» در تعریف دین دو دسته از تعاریف را از هم متمایز ساخته و آنها را تعریف ذاتی و تعریف کارکردی نامیده است. او می گوید:
تعریف ذاتی یا جوهری به چیستی دین نظر دارد، در حالی که تعاریف کارکردی به آثار و تبعات فردی و اجتماعی آن توجه دارد. (شجاعی زند، 1380: 42-41) در واقع تعریف کارکردی به دنبال پاسخ گویی به این پرسش است که اساسا دین دارای چه کارکردهای فردی و اجتماعی است. برخی از نظریه پردازان بیشتر بر روی کارکرد فردی دین نظر دارند. از نظر ماکس وبر دین به عنوان تکیه گاهی برای بشر، قادر است به حیات معنا بخشد و به زندگی جهت بدهد. او معتقد است کارکرد دین در یک کلام، توجیه الهی بدبختی و خوشبختی است.
به نظر وبر «تضمین روانی دین چه از طریق پیامبر و چه به وسیله کاهن ، هرچند که می تواند صورت های مختلفی داشته باشد، اما کارکردش همیشه یکی است و آن چیزی جز درک پذیر ساختن جهان نیست». (همیلتون ، 1381: 248) برخی از نظریه پردازان نیز در تعریف دین بر روی جایگاه و کارکرد اجتماعی دین تأکید کرده اند. «کلیفورد گیرتز» دین را این چنین تعریف می کند:
دین نظامی از نمادها و سمبول ها است که طوری عمل می کنند که موجب وجود انگیزه ها و آمادگی هایی نیرومند، عمیق و پایدار برای انسان ها شده و به تدوین و تنظیم تصورات و مفاهیم نظام کلی وجود می پردازند و بر این مفاهیم و تصورات چنان نمود و ظهوری از حقیقت می پوشانند که می نماید این انگیزه ها و ترتیبات مبتنی بر حقیقت هستند. (ویلم، 1377: 168)
در تعریفی دیگر، دین به معنای مجموعه ای از اصول، جهان بینی، عقاید، ارزش ها و احکام عملی است که نوعی خاص از زندگی اجتماعی را از پیروان خود طلب می کند، در نتیجه، اشکالی خاص از زندگی و روابط اجتماعی را پدید می آورد. (یوسفی اشکوری، 1379: 72)
آنچه مسلم است نمی توان میان دو کارکرد فردی و اجتماعی دین تفکیک مطلقی قائل شد.
کسانی که تنظیم وجوه زندگی و ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... را به طور اصولی به عهده خود انسان می دانند، منکر این نیستند که دین بر اعمال اجتماعی بی تأثیر باشد. (قادری، 1378: 370) بنابراین در این پژوهش هر دو کارکرد فردی و اجتماعی دین منظور است.
با توجه به تأثیر عوامل گوناگون بر روی افراد، نوع کارکرد دین در نگرش ایشان نیز متفاوت خواهد بود. همچنان که رضوان السید می گوید:
درست است که نصوص دینی و تأویلات آن، راه های قابل اعتمادی در میراث و ریشه های فکری ما دارد، اما این تأویلات در خلأ و تنها مبتنی بر ساختارهای زبانی، اصولی و کلامی انجام نمی گیرد، بلکه فضای فکری، فرهنگی، سیاسی تأثیر بالایی در آن دارند. (السید، 1383: 43)
اگرچه توضیح مبسوط و پرداختن به عوامل شکل دهنده بر کارکرد دین ، از حوصله این مقاله خارج است، با این وجود در ارائه چارچوبی برای این بحث می توان گفت، محیط خانوادگی، اجتماعی و مذهبی از مهم ترین عواملی است که بر باورهای یک فرد موثر افتاده و سبب می شود که آن فرد با گونه ای انتظار و تفسیر از دین، نظامی از هنجارها و ارزش ها را برای خود متصور شود. مثلا چنانچه برای فردی کارکرد اجتماعی دین منظور باشد، با توجه به این کارکرد، آن فرد هنجارها و ارزش ها و به بیانی دیگر مجموعه ای از بایدها و نبایدها و نمادهایی را از جامعه اش انتظار خواهد داشت که ممکن است با تفسیر فرد دیگر متفاوت باشد. در صورتی که این انتظارات با وضع موجود ناسازگار باشد، فرد برای ارائه راه حل، در موارد زیادی به رویکردهایی چون انزواطلبی، تقلیل انتظار از دین، حرکت های رادیکال یا بنیادگرایانه و... روی خواهد آورد. در ادامه ضمن ارائه نموداری، نقش کارکردی دین در شکل دهی به اندیشه و عملکرد نواب صفوی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
نمودار کارکرد دین در اندیشه و عمل نواب صفوی
زندگی نامه
سید مجتبی میرلوحی فرزند سید جواد میرلوحی در سال 1303 در خانی آباد تهران متولد شد. پدر نواب، فردی روحانی بود که در جریان خلع لباس روحانیت از این کسوت بیرون رفت و وکیل دعاوی دادگستری شد. سید جواد در سال 1315 با داور، وزیر عدلیه رضاخان، درگیر شد و سیلی محکمی به او زد و سه سال زندانی شد. نواب پس از مرگ پدر خود، زیر نظر عمویش بزرگ شد و نام خانوادگی نواب را که از آن مادرش بود برگزید. وی مدتی در رشته مکانیک در دبیرستان آلمانی ها تحصیل کرد. روح ضدیت با وضع موجود از همان ابتدا درون نواب هویدا بود. او در 17 آذر 1321 طی یک سخنرانی پرشور به دانش آموزان می گوید:
برادران! ما در مقطعی از تاریخ وطنمان قرار گرفته ایم که در برابر آینده مسئولیم. هجوم اجانب به خصوص فرهنگ غربی، همه بنیادهای مذهبی ما را تهدید می کند و انسان عصر ما را به صورت برده در می آورد. در گذشته اقتصاد ما و اکنون شخصیت ما را می کوبند. (سیدکباری، 1372: 31)
نواب بعد از مدتی برای کار به آبادان رفت و پس از چندی کار را رها کرده و به نجف رفت و به تحصیل علوم دینی در حوزه نجف مشغول شد. (جعفریان، 1386: 183) نواب در اسفند 1324 طی اعلامیه ای موجودیت فدائیان اسلام را اعلام کرد. در این اعلامیه که با عنوان «دین و انتقام» نگاشته شده بود، آمده است:
ما زنده ایم و خدای منتقم بیدار، خون های بیچارگان از سر انگشت خودخواهان شهوتران که هر یک به نام و رنگی پشت پرده سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی و جنایت خزیده اند، سالیان درازی است فرو می ریزد.
اعلامیه سرتاسر از مبارزه، جهاد، شهادت و انتقام دم می زد و در آخر اعلامیه با آوردن آیه «وکلا تکحؤسکبکن الذین ک قتلوا فی سکبیل الله أمؤوکاتا کبل ؤ أحؤیکاء عنؤدک ربهم ؤ یرؤزکقون» مشروعیت جهاد را یاد آور شده بود. (حسینیان، 1384ب: 291) احمد کسروی، عبد الحسین هژیر، حاجعلی رزم آرا، دکتر فاطمی و حسین علا از مهم ترین شخصیت هایی هستند که توسط گروه فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی مورد حمله قرار گرفتند.
وضعیت جامعه ایران
اگرچه نفوذ مظاهر تمدن غرب در ایران به چندین دهه قبل برمی گشت، با این وجود، حضور کشورهای خارجی و نفوذ چند صد ساله استعمار در ایران با آغاز قرن بیستم پر رنگ تر شد. اسپوزیتو می نویسد:
بعد از مشروطه، کشور مبدل به یک نیمه مستعمره شد، به طوری که بلژیکی ها اداره امور گمرکات را عهده دار شدند. افسران سوئدی بر اداره پلیس فرمان می راندند، افسران روس ژاندارمری را تحت سیطره داشتند، اتریشی ها خرانه داری را در تملک داشتند، لهستانی ها مالک همه کاره تنها خط تلگراف بودند و صنایع بزرگ و منسوجات را تحت مدیریت داشتند. (اسپوزیتو و وال، 1389: 114) سیاست اسلام زدایی رضاشاه و حملات نویسندگان طرفدار رضا شاه، علیه مبانی اسلام ، تلاش نویسندگان ناسیونالیست افراطی در اسطوره سازی ایران قبل از اسلام ، انتساب عقب افتادگی ها به اسلام و ادامه چنین روندی در دهه بیست موجب گردید تا نوعی نگرش دشمن ستیزانه در بین دین مداران به وجود آید. (حسینیان، 1384 الف: 9) از نظر بشیریه، واکنش مذهبی به تحولات جدید نوسازی در ایران به شیوه غربی در طی یک قرن متحول شد و از موضعی تدافعی به تدریج موضعی تهاجمی گرفت. (بشیریه، 1380: 146)
در دوره رضا شاه برای از بین بردن برخی ویژگی های زندگی سنتی و فرهنگی اسلامی اقداماتی صورت گرفت. رواج دادن پوشش های غربی، کشف حجاب و احیای فرهنگ و تاریخ ایران پیش از اسلام، تغییر نظام آموزشی کشور، بخشی از این کارهاست. (مکی، 1362: 586)
در ابتدای سلطنت محمد رضا شاه، کم تجربگی و ضعف شخصی شاه، فعالیت گسترده سفارت خانه های خارجی و عواملشان در عرصه سیاست ایران که به دنبال یک دوره طولانی حضور در کشور شکل گرفته بود و بالاخره آزادی نسبی که به دنبال خلع رضا شاه فراهم آمده بود، فرصت مناسبی را برای گروه های مختلف فراهم آورده بود. (فیضی، 1383: 14) اگرچه اختناق و خودکامگی پس از خروج رضاشاه از ایران بسیار تعدیل یافت و امکان انتقاد و اعتراض تا حدودی فراهم شده بود، با این حال، حضور سربازان بیگانه، بحران شدید اقتصادی و ناامنی و بی ثباتی فزاینده سیاسی، هرگونه آسایش و آرامش را از مردم سلب کرده بود. میهمانان ناخوانده روسی، آمریکایی و حتی هندی با دیده تحقیر به ایرانیان نگاه می کردند. بخش عمده ای از مایحتاج روزانه مردم با دشواری و هزینه های طاقت فرسا تأمین می شد. ناتوانی دولت نیز در حل بحران روز به روز برجستگی بیشتری می یافت. (گل محمدی، 1382: 29)
با قرار گرفتن ایران تحت تأثیرات مختلف تمدن غربی از اواخر قرن نوزدهم به بعد و ناتوانی نظام های فکری سنتی و دینی در تأمین توجیهات نظری برای تحولات جدید، خلأیی فکری در محیط معنوی ایران پدید آمد که به تدریج تا اندازه ای به وسیله شاخه های گوناگون اندیشه مدرن پر شد. مدرنیسم به عنوان خرده فرهنگ جدید بر اندیشه هایی چون ناسیونالیسم، همبستگی ملی، اصلاح، انقلاب ، حاکمیت مردم، مشروطیت، دموکراسی و سکولاریسم در این دوره تأکید داشت. (بشیریه ، 1380: 140)
از نظر اسپوزیتو میراث و پیام حضور خارجیان در ایران ظهور چندین بحران به هم پیوسته حاکمیت، مشروعیت و مشارکت در ایران بود. این بحران ها زمینه ای برای اسلام شیعی فراهم کردند تا به تدوین ایدئولوژی جدیدی برای اعتراض و مخالفت بپردازد و برای علما دلیلی فراهم آورد تا نقش خود را در مقام حافظان اسلام و جامعه شیعی، در برابر دولت مطلقه و حکومت استبدادی ایفا کنند. (اسپوزیتو و وال ، 1389: 114)
کوشش های مختلفی برای تجدید سنت و نزدیکی اسلام با گرایش های فکری مدرن انجام گرفت و در عمل هم علمای مذهبی از نهضت مشروطه حمایت کردند و میان حکومت مشروطه و اصول مذهب سازشی صورت گرفت، ولی این کوشش ها شکست خورد. گرایش حکومت پهلوی به سوی ساخت قدرت مطلقه نوساز و گسترش فرایند نوسازی به شیوه غربی، موجب تضعیف مواضع روحانیون شد؛ (بشیریه، 1380: 149-148) لذا شاهد اتخاذ مواضع رادیکال از جانب برخی روحانیون و تأثیر این محیط دینی بر نواب صفوی هستیم.
یکی از مواردی که بر روی نواب صفوی تأثیرگذار بود، محیط دینی و مشوق ها و فتاوای دینی است که به نوعی به برداشت نواب جهت دادند. در این میان، تعاریفی که عالمان دینی از دوست و دشمن و لزوم از بین بردن دشمن با توجه به متون دینی ارائه می دادند در نحوه تفسیر نواب از اسلام و عملکرد وی موثر بودند. از نظر علمای دین، اعدام انقلابی نوعی تکلیف دینی در شرایط خاص است که هدف از آن دفع مفاسد و مظالم و اصلاح امور جامعه و بالاخره قوام و دوام دین است. (فیضی، 1383: 45) به طور نمونه نواب با حمایت برخی از روحانیون نجف و با پولی که شیخ محمد حسن طالقانی از روحانیون تهران، برای خرید اسلحه در اختیارش گذاشت، علیه کسروی وارد عمل شد. (جعفریان، 1386: 185)
فدائیان اسلام برای مشروعیت بخشیدن به کار خود در خصوص قتل کسروی بیان داشتند که از مراجع و علمایی چون آیت الله ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی، شیخ محمد تهرانی، حاج شیخ ابوالقاسم کاشانی، علامه امینی و حتی سید محمد بهبهانی اجازه گرفته اند. (همان: 187) برای تشریح این محیط دینی، به طور نمونه آیت الله غلامحسین تبریزی در تقدیر از نواب گفت:
حاضرم نیم قرن نوکر امام حسین بودن ، نوشتن ، گفتن، تبلیغ کردن را بدهم به این بچه پیامبر و در عوضش اجر کشتن کسروی را بگیرم. (حسینیان، 1384ب: 293)
آیت الله قمی نیز می گوید:
قتل کسروی از ضروریات دین مانند نماز است، زیرا کسی که به پیامبر و ائمه توهین می کند قتلش واجب و احتیاج به فتوی ندارد. (همان: 294)
در مورد قتل رزم آرا، آیت الله کاشانی با مهدور الدم دانستن رزم آرا فتوای قتل وی را داده بود. (جعفریان، 1386: 192) لازم به ذکر است که ترور رزم آرا چنان مورد قبول افکار عمومی قرار گرفت که مجلس شورای ملی در ماده واحده ای قاتل او را قهرمان ملی دانسته و حکم به آزادی اش داد. (حسینی، 1379: 16)
فدائیان اسلام در اشاره به مجرمان کرارا از اصطلاح مفسد فی الارض استفاده می کردند. از نظر عنایت این اصطلاح به آسانی قابل انطباق با هر جرمی است که علیه منافع عمومی جامعه انجام می گرفت و باعث می شد که انواع و اقسام اعمال ناشایست از لواط گرفته تا حیف ومیل بیت المال و خیانت را شامل شد. (عنایت ، 1362الف: 175)
استدلال نواب برای ترور مخالفان این بود که هیئت حاکم ، محارب با قرآنند و عمل دفاع بر هر مسلمانی واجب است. این استدلال را از علامه امینی صاحب الغدیر گرفته بود. برخی معتقدند علامه امینی به عنوان استاد نواب گفته بود:
اینها محارب هستند، اینها احکام اسلام را مهجور نگه داشته اند، پای خارجی را به این کشور باز کرده اند، اینها همان کاری را می کنند که استعمار خارجی می خواهد، اینها همان عملی را می کنند که سرباز خارجی می خواهد به وسیله نیزه انجام دهد، اما به عنوان نخست وزیر قانونی، به همین جهت محارب هستند. (حسینی، 1379: 73)
باورهای دینی در رفتار سیاسی فدائیان
کارکرد دین به عنوان طیفی از باورها بر نحوه عمل افراد موثر است. کارکرد دین در حوزه فردی نیز با عملکرد فرد و به تبع آن ، با جامعه در تعامل است. همچنان که باورها و اعتقادات دینی نقش مهمی در عمل نواب صفوی و سایر کسانی که به او پیوستند داشت. به طور مثال نواب در مورد انتخاب نام فدائیان می گوید:
حضرت سیدالشهدا را در خواب دیدم که بازوبندی بر بازویم بست که روی آن نوشته شده بود فدائیان اسلام، و من از این جهت نام فدائیان اسلام را بر این گروه نهادم. (قیصری، 1384: 42)
در بین شعارهای فدائیان می توان باورها را به وضوح دید. اولین جمله خلیل طهماسبی در بازجویی این بود «فدایی اسلام، نابود کننده دشمنان اسلام و ایران، عبدالله موحد رستگار هستم».(طاهری، 1383: 140)
قاتل رزم آرا در بازجویی می گوید:
مسلم بدانید کسی که شخصی را خائن به دین و مملکت تشخیص داد و کشت، از کشته شدن ترسی ندارد. (حسینیان، 1384ب: 312)
و در جای دیگر می گوید: «چون تشخیص دادم رزم آرا فردی خائن و وطن فروش است، مصمم شدم تا شرش را از عده مسلمان کوتاه کنم». طهماسبی می گوید: «اگر حسین ابن علی در حالی که یزید و یزیدیان حاکم بودند و جامعه خالی از تقوی بود فریاد «هل من ناصر ینصرنی» می زد، منظور آن حضرت آن بود که تا انقراض دنیا باید به من و جدم و دین خدا یاری کنند منظور آن جناب آن روز نبود.» (حسینیان، 1384ب: 312) زمانی که سید حسین امامی قاتل هژیر، به حصبه شدیدی مبتلا گشته بود، می گفت: «این مرض طولانی او را پاک کرده و گناهانش برطرف شده است». او می گفت:
نذری کرده ام که آرزو دارم به عهدم وفا کنم. نذر کرده ام که خدای جهان از این مرض نجاتم داده صحت مرا بازگردانده در عوض من هم در اولین فرصت خود را فدای اسلام می کنم و در میدان نبرد آغشته به خون جان سپارم، زیرا از مرگ در رختخواب عار دارم و مایلم همانند اجدادم در میدان پیکار در راه خدا با چهره ای گلگون و گردنی افراشته و روحی پر افتخار شهید شوم. (میزبانی، 1381: 94)
در ردیابی کارکرد دین در اندیشه و نگرش نواب، به طور مثال در یادبودی از شهادت سید حسین امامی می گوید:
ای فرزند شهید زهرا، تو در آسمان شهادت، اختر فروزانی شدی و در صف نورانی شهدای عاشورا قرار گرفته ،... تاریخ شهدای عاشورا را مجسم نموده و تجدید کردی. فتوحات معجزه آسای اسلام را به یادآورده، بیان کردی. سلام پرسوز و مهر ما فرزندان اسلام به روح مقدس تو ای شهید جوان و ای شاهین آسمان بهشت عرضه باد تا مگر به یاری خدای عزیز به زودی پس از نابود کردن ریشه های دشمنان اسلام و محکم کردن بنیاد حکومت قرآن به تو ملحق شویم. (خسروشاهی، 1379: 301-300)
با بررسی سخنان اعضای فدائیان می توان استنباط کرد که دغدغه آنها اساسا دینی است؛ به طوری که نواب وضعیت موجود را مخالف باورهای دینی خود به شمار آورده و حکومت موجود و سیاستمدارانش را به نوعی عامل و باعث وضعیت فعلی می داند. عبد خدایی از فدائیان اسلام درک خود را از وقایع کشور این گونه بیان می کند:
من آن روز یک نوجوان بودم و نمی توانستم این مسائل را درک کنم، نمی توانستم بفهمم طرح مارشال در اروپا یعنی چه، پیمان ناتو یعنی چه، اصل چهار ترومن یعنی چه، پیمان سیتو یعنی چه، اینها را نمی فهمیدم... اینجور نبود؛ من این آگاهی ها را نداشتم. من یک مسلمان سنتی بودم. به قول روشنفکران من یک مذهبی قشری بودم آنچه را که مولا فرموده بود می فهمیدم ، من می دیدم در کشور بی حجابی است و مشروب فروشی بیش از نانوایی است، می فهمیدم در این کشور احکام اسلام مهجور مانده است، آرزو داشتم در این کشور حکومت اسلامی به وجود بیاید. (حسینی، 1379: 101)
انتظار و تفسیر متفاوت از دین
انتظار و تفسیر نواب از دین، بخشی از نقش کارکردی دین در اندیشه اوست که نقش قابل توجهی در نوع عملکرد او دارد. نواب مدینه فاضله خود را در اسلام می بیند. این آرمان دینی را می توان عنصر مهمی در تهییج و عمل گرایی فدائیان و رهبر آنها قلمداد نمود. در قسمتی از کتاب برنامه حکومت اسلامی به قلم نواب آمده:
آری، آری، همه با هم همه با ایمان همه دانا همه خرسند، همه با نظافت، همه بی نیاز، همه نورانی، همگی امانت دار، همه جا امانت گاه، همه امین، همه جا سبز و خرم، همه جا آب های روان، جویبارهای پاکیزه، همه جا خیابان های نظیف، چراغ های پرنور، همه جا عدالت، همه یکسان، آب های روان، و درختان سبز و دل های پر مهر و محبت و فضایی پر از نغمه قرآن و اذان، گویا ایران بهشت جهان است. (به نقل از: قیصری ، 1384: 11)
نواب انتظار دارد در صورت اجرایی شدن اسلام تمامی مشکلات ایران حل شود. او می نویسد:
آری، آری، قانون مجازات اسلام هم اجرا می شود، دست دزد بریده می شود نه اینکه در آسایشگاه و شهوتخانه و زندان استراحت کنند... دیگر کجا دزدی خواهد شد، بیچاره و فقیر را هم در مملکت اسلامی رسیدگی می کنند، دیگر چرا دزدی کند. (خسروشاهی ، 1379: 202)
با بررسی نوشته های نواب، می توان انتظار نواب از دین اسلام به عنوان عنصری هویت بخش در برابر غرب را مشاهده کرد. نواب حتی معتقد است پیشرفت غربی ها نیز به دلیل آن است که روش ها و بسیاری از متون علمی را از اسلام گرفته اند و شاهد آن را نسخه بسیاری از آثار علمی علمای اسلامی موجود در کتابخانه های غربی می داند. نواب معتقد است:
جهان اسلام برای ایفای نقش راستینش لازم است بیدار شده دو نهضت را در پیش گیرد، یکی نهضت اتحاد اسلامی و دیگر نهضت علمی و عالی انسانی بر مبنای معارف و اخلاق اسلام در برابر اروپای وحشی وگمراه. (جعفریان، 1386: 207-206)
تفسیر نواب از دین جزئی از اندیشه اوست. از ویژگی های اندیشه نواب صفوی، تردید در توانایی مردم در اداره امور خود بدون استفاده از تعالیم خداوند بود. او می گفت:
مردمی که سال ها بلکه قرن ها تحت سلطه فرهنگ استعمار بوده اند چگونه می توانند خود بخود صلاح و فساد خویش را تشخیص دهند، بلکه باید این مردم را طبق دستورات اسلام رهبری کرده و با تشکیل حکومت اسلامی و اجرای تمام مقررات آن آنان را در مسیر صحیح اخلاق و زندگی انسانی قرار داد. (خوش نیت ، 1360: 210)
نواب بر این نظر بود که اسلام نظام کامل زندگی است و اتحاد جهان اسلام با اجرای قوانین اسلامی ممکن بوده و تنها در این شرایط مشکلات مسلمانان حل می شود. (جعفریان، 1386: 207) همان طور که گفته شد، در مورد چگونگی کارکرد دین، محیط خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، دینی دست به دست هم داده و باعث می شود فرد تفسیر خاصی از دین ارائه دهد. کارکرد دین در اندیشه و عمل نواب با بیشتر هم عصرانش متفاوت بود. به طور مثال او در تفسیر از دین با کسانی چون آیت الله بروجردی هم رأی نبود. باید گفت ریشه اختلافات با آیت الله بروجردی در نوع نگاه و نگرش آنان به دین برمی گشت. فدائیان دین را سیاسی می دانستند که بخشی از این نگرش را در اندیشه های آیت الله قمی و آیت الله خوانساری می توان یافت، در حالی که بروجردی کمتر در سیاست مداخله نموده و در بیشتر موارد ساکت ماند. (جعفریان، 1386: 201) آیت الله بروجردی پس از دوره ای با فعالیت فدائیان اسلام مخالفت کرد. وی تأکید کرد این افراد نمی توانند از طلاب دینی باشند و باید آنان را از ردیف طالبین علوم روحانی طرد نمود. (همان: 203)
اختلاف در نوع نگرش نسبت به کارکرد دین بین این دو شخصیت کاملا مشهود است.
آیت الله بروجردی در ارتباط با برخی کادرهای فدائیان اسلام گفته بود:
آخر، دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست، با تهدید و غصب اموال مردم که نمی شود مبارزه کرد.
نواب در جواب گفته بود:
آنچه ما به قصد قرض می گیریم، آنچه می گیریم برای تشکیل دولت علوی است، هدف ما مقدس و مقدم بر اینهاست، هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم قرض مردم را می پردازیم. (همان: 204)
آیت الله محمد یزدی در خصوص ترور رزم آرا معتقد است که ترور امثال رزم آرا در سطح بسیار محدودی در حوزه علمیه با مقبولیت مواجه شد. او اضافه می کند که عده ای هم این کار را مقبول شمردند، ولی لازم الحمایه نداستند؛ برخی هم می پرسیدند که فدائیان در روز قیامت جواب این خون ها را چگونه خواهد داد. (رهنما، 1384: 204-203)
نواب برخی نمادها را ابزار استعمار غربی و ضد دین و فرهنگ مردم ایران می دانست. وی با تعریفی که از اسلام و بایدها و نبایدهای آن داشت، این نمادها را با نمادهای دینی خود سازگار نمی دانست و آنها را به نوعی توهین و اهانت به نمادها و باورهایش به شمار می آورد، در نتیجه با حمله به کسانی که آنها را مروجان این نمادها می دانست، جبهه گیری کرد. برای نمونه، او معتقد بود کروات را استعمارگران مانند افساری بر گردن ملل مستضعف و خصوصا مسلمین بسته اند و کلاه شاپو را نیز آنان بر سر این امت نهاده اند و این دو شعار علنی، قبول خواسته های استعمار است و باید به هر ترتیب که شده این دو شعار ذلت بار را از جامعه مسلمین زائل گردانید. نواب همچنین معتقد بود مردان باید در صورت خود ریش داشته باشند و هر کسی ریش خود را می تراشد پاسخ مثبتی به ریشخند غرب استعمارگر داده است. در این رابطه وی با جدیت مخصوصا با جوانان درباره جا گذاشتن ریش صحبت می کرد و معتقد بود اگر جوانی از روی عقیده و ایمان ریش بگذارد، دیگر دنبال معصیت نخواهد رفت. (خوش نیت، 1360: 225)
در ادامه چند نمونه از این باید و نبایدها به نقل از نوشته های نواب در کتاب راهنمای حقایق ذکر می شود که ملاحظه گردد که تا چه میزان وجهی نمادین دارند.
وزارت کشور باید مشروب و مشروب خانه ها را به کلی ببندد از خوردن و نگه داشتن مشروبات جلوگیری کند با بدحجابی مبارزه کند. (خوش نیت، 1360: 236-233)
آری بایستی دانشگاه های پزشکی دنیا و دانشگاه اسلامی ایران، مطالعات دقیقی در معارف و احکام نورانی اسلام نموده بشر را بدان متکی کنند و سلامت عمومی را تأمین نمایند. در این راه مقدس برای کمک های علمی و عملی بزرگ به دنیا و دانشگاه اسلامی ایران آماده هستیم. (همان: 252)
شاه بایستی مسلمان و پیرو آل محمد و مروج اسلام و مذهب پیروان آل محمد باشد. خود و رفتارش را کاملا با قوانین اسلام و شیعه بیاراید و میزان اصلاح خود را وجود مقدس اعلی حضرت علی × پیشوای معظم اسلام و شیعه قرار دهد. (همان: 277)
نواب معتقد بود تمام مکاتب دنیا باید در برابر اسلام سر فرود آورده و بشر را از افسون های خودشان آزاد کنند، چون هیچ یک از این مکاتب جواب گوی فطرت پاک بشر نبوده و قدرت رهبری دائمی او را ندارند و جز اینکه با فشار تبلیغات و زور سرنیزه خود هر یک چند روزی خیانت ورزیده و عمر عزیز انسان ها را تلف نمایند خاصیتی ندارند. (همان: 217) نواب در نوشته هایش به نوعی بر مدرسان همجنس برای دختران و پسران تأکید نمود و هرگونه همکاری زنان و مردان در ادارات دولتی را مردود دانست. او وظیفه زنان را در وهله اول رسیدگی به امور خانواده می دانست. وی در کتاب رهنمای حقایق نوشت:
زوایای ادارات و وزارت خانه ها نیز بایستی از وجود زن ها و حقه بازی ها، بنام همکاری زن و مرد و کمیسیون های خصوصی و رذالت ها بوسیله آنان یکسره پاک گردد و چنانچه زنانی پیدا شدند که به نحوی به انحاء وظیفه بزرگ مدیریت خانواده و اولین مهد تربیت جامعه محروم مانده و نیازی به کار داشتند کارخانجات و ادارات مستقلی بدون دخالت هیچ مردی در تمام وزارت خانه های مربوطه تشکیل دهند تا زن ها مستقلا به کار بپردازند و همکاری و حقه بازی غیرمشروع با مردان که جز تأخیر امور و افسادکاری ها نتیجه ای ندارد تبدیل به کار و روش پاک و مشروعی گردد. (همان: 280)
نواب بر اجرای قوانین اسلام تحت نظر روحانیت تأکید دارد و حتی قانونگذاری توسط مجلس را مردود می شمارد. او می نویسد:
آری بایستی انتخابات آزاد بوده و نمایندگان مسلمان و پاک باشند و قوانین پوسیده غیر قانونی لغو نمایند و از این پس قانونگذاری نفرمایند و قانون مقدس اسلام را اجرا نمایند... و در انجام وظیفه خود در مجلس شورای ملی تحت نظر حوزه روحانیت و علمای پاک طراز اول قرار گیرند. (همان: 284)
مبارزه جویی
همان طور که ذکر شد، در خصوص کارکرد دین، هر تفسیری ، عملی خاص را در پی دارد و این کارکرد برای یک فرد دین مدار، به تبع جامعه را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. با توضیح چگونگی کارکرد دین بر اندیشه نواب ، مش وی که نوعی احیاگری دینی رادیکال نسبت به دین است آشکار می شود. وی در کتاب رهنمای حقایق می نویسد:
اگر چنانچه تبلیغات شدید استعمار و امپریالیست شرق یا غرب توانست مردم مسلمان بلکه مملکت اسلامی را یا تمام جوامع اسلامی دنیا را تحت تأثیر خود قرار داده و از حرکت به سوی حقایق جهان آفرینش و اهداف آن باز دارد، ما هرگز نباید دست روی دست نهاده و در برابر این اکثریت گمراه شده ، ساکت و آرام بنشینیم، بلکه همان گونه که تمام انبیاء عمل کردند، پیشقدم شده، جان بر کف نهاده و برای نجات توده ها به راه افتادند و گاهی یک تنه در برابر یک دنیا مخالف قرار گرفتند، ما نیز به همان شیوه عمل کنیم. (همان: 210)
نواب حکومت شاه را از آنجایی که پیرو احکام اسلامی نبوده و در جهت اهداف اسلام قدم برنمی داشت غاصب می دانست و آن را مانعی برای تحقق حکومت اسلامی محسوب می نمود. او در کتاب رهنمای حقایق آورده است:
اگر روزی ملت مسلمان ایران در اظهار رأی خویش آزاد باشند آرای عمومی و فقهاء مجاهد اسلام بدون استثناء حکم قتل و فتوای نابودی این غاصبین حکومت اسلامی ایران و دشمنان اسلام را به طور قطع می دهد. حکومت ایران لغو و غیر قانونی بوده رسمیت ندارد. (خسرو شاهی، 1379: 315)
نواب برای اجرای دین و برداشتن موانع تنها راه حل را مبارزه دانسته و می نویسد:
اصلاح تنها در سایه قدرت و قدرت یعنی فداکاری و فداکاری تنها در سایه تربیت اسلام است. پس ما فرزندان اسلام به یاری خدای توانا مقتدریم و اصلاحات عمومی در سایه جانبازی های ماست. (همان: 293)
تأثیر این گونه برداشت رادیکال و عمل گرایانه را علاوه بر حذف فیزیکی شخصیت های داخلی، در ادبیات پیام های فدائیان اسلام نیز می توان مشاهده کرد. نواب هرگونه قصور علما در عدم مداخله در سیاست را مردود می دانست و به طور صریح این گونه برداشت را مورد هجوم قرار داد:
تو ای عالم اسلامی، تو ای بی وفا؛ علوم آل محمد؛ و معارف الهی را تحصیل نمودی، آنگاه که افکارت به دین معارف نورانی پرورش یافت و در گلستان نورانی حق پر و بال یافتی، روش و لباست را تغییر دادی و در صف بدعت گذاران و ظالمین قرار گرفته، بی رحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجرای نقشه های دشمنان اسلام ، همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی نواختی، تو ای بی وفا بشر، ای کاش وفاداری را از سگ آموخته بودی، تو برای مرجعیت و ریاست خود آن قدری که کوشیدی به خدا برای حفظ اساس اسلام یک هزارم آن در تمام مدت عمرت کوشش نکردی.... آخ، آخ ای بشر بی وفا به خدا سگ باوفا از تو بی وفا شریف تر است. (نواب صفوی، بی تا: 83)
نواب صفوی ضمن وابستگی به روحانیت شیعه آن را دارای دو اشکال می دانست که باید آن را از بین برد: الف) روح خمود و بی اعتنایی نسبت به مسائل جامعه و خودسری های حکومت ها در سرنوشت امت مسلمان یا به عبارت دیگر جدا دانستن دین از سیاست؛ ب) وجود و حضور دنیاپرستان و راحت طلبان در بین روحانیت است که از نظر نواب باید آنها را پاک سازی کرد. (خوش نیت، 1360: 217)
همین برداشت سبب رویکرد تند و رادیکال فدائیان اسلام بود. فدائیان در سال 1325 که قرار بود سید مرتضی برقعی در مجلس ختم رضاشاه منبر برود به او نوشتند: «اگر در مجلس ختم رضا خان قلدر، این مرد جهنمی منبر رفتی شکمت را... پاره می کنیم». (جعفریان ، 1386: 188) پس از زمزمه آوردن جنازه رضاشاه به قم در سال 1329 نیز نواب صفوی خود را به قم می رساند و بعد از درس آیت الله بروجردی در مدرسه فیضیه شروع به سخنرانی می کند. او پس از برشمردن جنایات رضاشاه از طلاب می خواهد تا از آوردن جنازه به قم تا آنجا که در توان دارند جلوگیری کنند. در جای دیگر می گوید:
در روز آوردن جنازه به قم هیچ طلبه ای حق ندارد حتی از منزل خارج شود و اگر چنانچه معممی در مراسم تشییع جنازه شاه دیده شود این "عمامه به سر"، حق زندگی ندارد. (رهنما، 1384: 83)
نواب در مخالفت با پیوستن ایران به پیمان بغداد در جلسه ای به بختیار می گوید:
آقای سپهبد به شاه بگوید پدرش نتوانست با اسلام بجنگد او هم نمی تواند بجنگد. به شاه بگوید هنوز بچه مسلمان هایی در ایران زنده هستند. مگر این جوانها مرده اند که بگذارند در این کشور خلاف شرع صورت گیرد. (حسینیان، 1384ب: 241)
بعد از پیوستن ایران به پیمان بغداد در سال 1334، نواب ناخشنودی خود را چنین اظهار داشت که قبول این پیمان به معنای حضور و رواج فرهنگ آمریکا در کشور اسلامی ایران است و این عمل محاربه با خدا و اسلام است و حسین علاء چون در رأس مخروط تهاجم به اسلام و قرآن و ملت مسلمان ایران قرار گرفته مهدور الدم است. (حسینیان، 1384ب: 242) مشروع دانستن این عمل برای نواب ، ناشی از کارکرد دین در اندیشه و عمل اوست. نواب این حق را با توجه به برداشت دینی اش، برای خود قائل می شود تا به احیای ارزش های دینی بپردازد و در این میان با عمل گرایی رادیکال مانع و دشمن را از میان بردارد. او چنین می نویسد:
پس خدای جهان می داند که حق با ما فرزندان اسلام است که می خواهیم غاصبین حکومت اسلامی، خیانتکاران و دشمنان اسلام را که سالیان درازی با نوامیس اسلام و حقوق مسلمین بازی کرده و مقدسات اسلام و مسلمین را دست خوش شهوات آن قرار داده اند به یاری خدای توانا نابود کنیم و حقوق مسلمین را بازگیریم و حکومت قرآن و اسلام را به جای حکومت کفر و غصب قرار دهیم. بت خانه ها را بشکنیم و مساجد را احیا کنیم. (خسروشاهی، 1379: 288)
نتیجه
فدائیان اسلام در زمره نخستین گروه های سیاسی ایران در قرن بیستم بودند که به صورت مسلحانه مبارزه با مظاهر فرهنگ غربی را هدف خود قرار دادند. (طاهری ، 1383: 14) ایدئولوژی فدائیان نوعی ایدئولوژی دینی بود که در اثر اقدامات ضد دینی پهلوی و روشنفکران ضد مذهبی حامی او شکل گرفته بود. (فیضی ، 1383: 50) این ایدئولوژی نوعی برداشت از کارکرد دین را در هواخواهان خود القا می کرد که رادیکالیسم محصول آن بود. این رادیکالیسم البته به گروه نسبتا کوچکی محدود ماند.
عنایت معتقد است حرکت فدائیان هرگز شکل توده ای به خود نگرفت و همواره به صورت یک گروه هم مسلک از افراد غیور که خود را وقف تعقیب پیکارجویانه هدف خویش ساختند باقی ماند و هر چند که برخی از شعارهای ضد امپریالیستیشان در موارد مختلف پذیرش مردمی یافت، رهبرانشان را نمی توان با اصلاح گرانی چون حسن البنا و سید قطب و مودودی از لحاظ عمق فکری و سطح دانش برابر دانست. (عنایت، 1362الف: 117) عنایت شهرت فدائیان را بیشتر به پاس قتل های سیاسی بین سال های 1945 تا 1963 می دانست تا اینکه این شهرت به علت ورودشان در مباحث سیاسی باشد. (همان: 118)
جمعیت فدائیان اسلام به لحاظ نوع مدیریت خاصی که داشت و قائم بر شخص نواب صفوی بود به لحاظ سازمانی هم خیلی زود دچار پراکندگی و انحلال شد. اعضای درجه دوم جمعیت نیز به دلایل مختلف نتوانستند جمعیت را مجدد سازماندهی کنند. (فیضی، 1383: 59) سرانجام با اعدام نواب صفوی، خلیل طهماسبی، سید محمد واحدی و مظفر ذوالقدر در سال 1334 عملا فعالیت رسمی جمعیت فدائیان اسلام پایان یافت. با این حال، گفتمان رادیکالی که فدائیان سرمنشأ آن بودند بعدها در حرکت های مبارزه جویانه روحانیت شیعه به رهبری امام خمینی، گروه های مسلمان هوادار مبارزه مسلحانه و نیز اندیشمندانی چون دکتر علی شریعتی به شکل روشن تر و دقیق تری بازتاب یافت.
منابع و مآخذ
1. احمدی، حمید، 1383، هویت، ملیت، قومیت (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
2. اسپوزیتو، جان و وال، جان، 1389، اسلام و دموکراسی، ترجمه احمد شجاع وند، تهران، نشر نی.
3. اسپریگنز، توماس، 1377، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجایی، تهران، نشر اگه، چ 3.
4. السید، رضوان، 1383، اسلام سیاسی در کشاکش هویت و تجدد، ترجمه مجید مرادی ، تهران، نشر باز.
5. امینی، داوود، 1381، جمعیت فداییان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
6. باربیه، موریس، 1384، دین و سیاست در اندیشه مدرن ، ترجمه امیر رضایی، تهران، قصیده سرا.
7. بشیریه، حسین، 1380، موانع توسعه سیاسی در ایران ، تهران ، گام نو.
8. ویلم، ژان پل، 1377، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، مؤسسه فرهنگی تبیان.
9. جعفریان، رسول، 1386، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران: از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، تهران، نشر مورخ، چ 7.
10. حسینی، مهدی، 1379، خاطرات محمد مهدی عبد خدایی: مروری بر تاریخچه فدائیان اسلام، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
11. حسینیان، روح الله، 1384 الف، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران (١٣٤٠ ٩١٣٢٠، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
12. ، 1384 ب، نقش فدائیان اسلام در تاریخ معاصر ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
13. خوش نیت، سیدحسین ، 1360، سید مجتبی نواب صفوی: ریشه ها، مبارزات و شهادت او، تهران، بی نا.
14. دکمجیان، هرایر، 1372، جنبش های اسلامی در جهان عرب، تهران، نشر کیهان.
15. رهنما، علی، 1384، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، تهران، گام نو.
16. سیدکباری، علیرضا، 1372، نواب صفوی سفیر سحر، بی جا، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
17. سعید، بابی، 1379، هراس بنیادین: اروپا مداری و ظهور اسلامگرایی، ترجمه غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
18. شرابی، هشام، 1369، روشنفکران عرب و غرب (سالهای تکوین ١٩١٤ ١٨٧٥)، ترجمه عبدالرحمان عالم ، تهران ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، چ 2.
19. شجاعی زند، علیرضا، 1380، دین، جامعه و عرفی شدن: جستارهایی در جامعه شناسی دین، تهران، مرکز.
20. طاهری، حجت الله، 1383، خاطرات نیرهالسادات احتشام رضوی ، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
21. عنایت، حمید، 1362 الف، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی.
22. ، 1362 ب، تفکر نوین سیاسی در اسلام، تهران ، سپهر.
23. فیضی، سیروس، 1383، چالش مشروعیت رژیم شاه و قتل نخست وزیران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
24. قیصری، مهدی، 1384، رهبری به نام نواب، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
25. قادری، حاتم، 1378، اندیشه هایی دیگر: مقالاتی در شناخت دوگانه اسلام و ایران ، تهران، بقعه.
26. گل محمدی، احمد، 1382، جمعیت فدائیان اسلام به روایت اسناد، جلد اول، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
27. میزبانی، مهناز، 1381، خاطرات شهید سید محمد واحدی، تهران ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
28. مشیرزاده، حمیرا، 1381، درآمدی نظری بر جنبش های اجتماعی، تهران، معاونت پژوهشی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
29. مکی، حسین، 1362، تاریخ بیست ساله ایران، ج 3، تهران، ناشر، چ 3.
30. مجتهد شبستری، محمد، 1377، هرمنوتیک، کتاب و سنت، تهران، طرح نو، چ 3.
31. نقوی، علی محمد، بی تا، مقدمه ای بر نهضت شناسی: جامعه شناسی نهضت ها از حسن البنا تا خالد اسلامبولی، بی جا، بی نا.
32. نواب صفوی، سید مجتبی، بی تا، برنامه انقلابی فدائیان اسلام، راهنمای حقایق، بی جا، بی نا.
33. خسروشاهی، سیدهادی، 1379، فدائیان اسلام تاریخ، عملکرد، اندیشه ، تهران، اطلاعات، چ 2.
34. همیلتون، ملکم، 1381، جامعه شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی ، تهران ، موسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، چ 2.
35. هیوود، اندرو، 1379، درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی ، تهران ، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
٣٦. یوسفی اشکوری، حسن، 1379، خرد در ضیافت دین، تهران، قصیده سرا.