طرح مسئله
در آیات 4 الی 8 سوره مبارکه اسراء و همچنین آیه 104 همین سوره از اِعلام پیشین الهی در خصوص دو افساد بنی اسرائیل و دو عقوبتی که به تبع بر ایشان فرود می آید سخن رفته است؛ قاطبه مفسران با این ذهنیت که تحقق خارجی این حوادث نمی تواند با واقعیات بعد از ظهور اسلام سازگار باشد، تحقق این مراحل را مربوط به دوران پیش از ظهور اسلام دانسته و در خصوص مصادیق خارجی آن به نقل روایات آشفته و غیر جامعِ منقول از صحابه و تابعین پرداخته (مثلاً بنگرید به: طبری، 1412ق، ج15، صص36-16) و بعضاً از تاریخ بنی اسرائیل مدد جسته اند (مثلاً بنگرید به: ابن عاشور، 1997م، ج14، صص32-23) و ناچار از کنار اشکالات متعددی که در تطبیق آیات مزبور بر این موارد، مشهود است با تسامح گذشته اند.
در میان آثار متقدم تنها روایاتی از اهل بیت علیهم السلام است که تحقق آیات مزبور را مربوط به آینده دانسته (مثلاً بنگرید به: عیاشی، 1380ق، ج2، ص281 و مجلسی، 1403ق، ج57، ص216) و بالکل در تفاسیر مسکوت و مهجور مانده است. با تشکیل رژیم اسرائیل در 1948م، به تدریج برخی علما تأملات جدیدی را در این آیات انجام داده و مدعیِ پیوند آیات شریفه مزبور با فتنه کنونی شدند و امروزه ده ها کتاب و مقاله در این خصوص موجود است که البته انعکاسش در ایران محدود بوده است. طبعاً ارزیابی علمی تطبیقات مزبور که از جنبه های متعددی مهم و تأثیرگذار هستند، منوط به تفسیر دقیق و فهم صحیح مُفاد آیات محل بحث است و به همین جهت مسئله تحقیق حاضر، چیستیِ مُفاد دقیق آیات محل بحث است و هدف آن است که گزارشی تفصیلی و شفاف و منسجمی در این راستا عرضه گردد.
در خصوص شیوه تحقیق نیز اولاً با این پیش فرض که آیات قرآن کریم مصدّق و مبیّن همدیگر هستند سعی در شناسایی و استفاده از آیات و عبارات قرآنی مرتبط با آیات مورد بحث بوده و ثانیاً تحلیل و واکاوی عبارات شریفه و استخراج منطقی منطوقات، مفهومات و لوازم آن انجام گرفته است؛ به عبارت دیگر در این تحقیق از شیوه های توصیفی تحلیلی و تحلیل محتوا بهره گرفته شده است.
ازآنچه گذشت می توان اهمیت بحث را نیز استفاده نمود؛ چراکه بحثی مبتلا به و نقش آفرین در فضای امروز جهان اسلام است؛ و اگر ادعای مطابقت یکی از افسادهای مذکور در آیات شریفه، با تشکیل دولت اسرائیل اثبات شود، علاوه بر تأثیر عمیقی که می تواند در تقویت روحیه مسلمانان داشته باشد، می تواند متضمن مصداقی نو پیدا و شاخص از اعجاز قرآن از جهت اِخبار غیبی باشد.
پیشینه تحقیق
آثار نگاشته شده در این خصوص در دوران معاصر را می توان از حیثی به چهار دسته تقسیم نمود؛ دسته نخست آثاری هستند که گویا نویسندگانشان التفات و یا اطلاعی نسبت به دیدگاه های جدید نداشته و همان تفسیر پیشینیان را مطرح نموده اند که از این دسته می توان به مطالب مطرح شده در ذیل آیات شریفه مزبور توسط وحبه زحیلی در تفسیر «المنیر» و علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان» اشاره نمود؛ البته علامه اشکالاتی را متوجه دیدگاه های پیشین نموده است ولی نهایتاً نتوانسته از دایره همان تفاسیر بیرون رود. دسته دوم آثاری هستند که مؤلفانشان به رغم اطلاع از برخی دیدگاه های جدید در خصوص این آیات، ضمن نقد آن، اجمالاً همان دیدگاه پیشین را ترجیح داده اند؛ مانند دکتر محمد سید طنطاوی (شیخ الازهر) در «بنو اسرائیل فی القرآن و السنة» و دکتر محمد السُنَباطی در «افساد الیهود کما جاء فی القرآن و التوراة و الانجیل».
دسته سوم آثاری هستند که ضمن رد دیدگاه های پیشین، افساد نخست بنی اسرائیل را مربوط به پیش از اسلام یا صدر اسلام، دانسته و افساد دوم مطرح در آیات را بر حوادث کنونی تطبیق نموده اند؛ از پیشگامان این نظر می توان از محمدامین شیخو (متوفی1964م) در «السید المسیح(ع) یلوح بالافق» و شیخ اسعد تمیمی (متوفی 1998م) در «زوال اسرائیل حتمیة قرآنیة» یاد نمود؛ غالب نویسندگانِ متمایل به تفسیر جدید از این آیات به همین دیدگاه گرایش دارند؛ ازجمله شیخ علی کورانی در کتاب «عصر ظهور» و بسام جرار در مقاله پر بازتابِ «زوال اسرائیل عام 2022 م، نبوءة أم صُدَف رقمیة».
نهایتاً دسته چهارم از آثار معاصر نیز، ضمن رد تفاسیر متقدمین، حوادث کنونی را بر افساد نخستِ مذکور در آیات تطبیق داده و سایر مراحل را مربوط به آینده دانسته اند؛ از معدود نویسندگانِ قائل به این دیدگاه می توان از آیت الله صادقی تهرانی در تفسیر «الفرقان» و مهدی حمد الفتلاوی در کتاب «سقوط اسرائیل» نام برد؛ لازم به ذکر است که آثار واقع در هر دسته، در چارچوبی که بیان شد باهم هم نظرند و الا در دیگر جزئیات، ممکن است هماهنگ نباشند.
نگارنده معتقد است عمده آثاری که در پیشینه اجمالاً گزارش شدند، حتی آثاری که از حیث کلیِ ناظرِ بر دسته بندی ارائه شده در پیشینه، اصابت به واقع نموده اند، کم وبیش دارای نقایص و اشتباهات در تبیین و تطبیق آیات هستند که ریشه عمده آن، به خطا و غفلت در دریافتِ مفاد آیات شریفه برمی گردد؛ فلذا مقاله حاضر بر آن است تا برخی خطاهای مزبور را اصلاح و برخی مُفاد مغفول را ارائه نماید تا زمینه برای تشخیصِ تطبیق «صحیح و جامع» آیات محل بحث فراهم شود.
از باب توضیح بیشتر شایان ذکر است در فرایند کشف مراد این آیات شریفه –که به دلیل فضای چالشی موجود میان مسلمانان با اسرائیل، امکان تحمیلِ خودآگاه یا ناخودآگاهِ علائق و ذهنیت های غیرعلمی بر آن، نسبتاً زیاد است - ابتدا لازم است به طریقۀ علمی، واژگان و تعابیر مندرج در آن معناشناسی شود و در گام دوم مفاد و نکات و اشارات آیات استخراج گردد و در گام سوم با توجه به روایات مرتبط با این آیات و همچنین تاریخ بنی اسرائیل، مصداق خارجی وعید مزبور شناسایی گردد. نگارنده بعد از ارائه مقاله ای در راستای گام نخست، در این مقال سعی دارد در راستای گام دوم مطالبی ارائه نماید.
1- آیات وعید بنی اسرائیل در سوره اسراء
در آیات آغازین سوره مبارکه اسراء و همچنین در آیه ای از انتهای همین سوره مبارکه از دو افساد و به تبع آن، دو عقوبت بنی اسرائیل سخن رفته است؛ ذیلاً آیات مزبور با چند آیه قبلی ارائه می گردد:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکنَا حوْلَهُ لِنرِیهُ مِنْ آیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ * وَآتَینَا مُوسَی الْکتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنِی إِسرَائِیلَ أَلاَّ تتَّخِذُواْ من دُونِی وَکیلاً * ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْدًا شَکورًا *وَقَضَینَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکتَابِ لَتفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیرًا * فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیکمْ عبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فجَاسُواْ خلاَلَ الدِّیارِ وَکانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکمْ أَکثَرَ نَفِیرًا * إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیسُوؤُواْ وُجُوهَکمْ وَلِیدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مرَّةٍ وَلِیتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا *عَسَی رَبُّکمْ أَن یرْحَمَکمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیرًا» (إسراء: 1-8)
«وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکمْ لَفِیفًا» ( إسراء: 104).
اکثر مفسرین «وعد الآخرة» را در آیه 104 ناظر به قیامت دانسته اند؛ ولی به روشنی می توان متوجه شد که مراد همان «وعد الآخرة» مطرح در آیه 7 است؛ چراکه در کل قرآن، تعبیر «وعد الآخرة» تنها در همین دو بار استعمال شده است که هر دو در سوره اسراء و هر دو در خصوص بنی اسرائیل و هر دو مرتبط با «الارض» است و مهم تر آنکه هر دو بار، تعبیر مذکور در جمله ای یکسان مطرح شده است «فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ». علاوه بر آنچه گذشت علامه طباطبایی استفاده از فاء تفریع در آیه 104 «فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ» را نیز قرینه ای بر ناظر بودن آیه 104 بر آیه 7 دانسته است (طباطبایی، 1390ق، ج13، ص220).
ذیلاً تلاش می شود نکاتی حساس از آیات شریفه وعید در سوره اسراء ارائه گردد؛ نکاتی که اولاً ممکن است در بررسی گذرای آیات مغفول بماند و ثانیاً در رمزگشایی از آیات شریفه تأثیرگذار باشد.
2- شاخصه های دو افساد بزرگ در آیات وعید بنی اسرائیل
آیات شریفه محل بحث حاکی از آن است که بنی اسرائیل دو افساد خواهند نمود که به دنبال هرکدام عقوبت قطعی الهی شامل حالشان خواهد شد؛ آنچه در بدو امر لازم به نظر می رسد واکاوی بیشتر هویت این دو افساد است:
2-1- دو افساد شاخص و متمایز
بایستی توجه داشت که «لَتُفْسِدُنَّ» از باب افعال بوده و بیانگر دو افساد بنی اسرائیل است و نه دو فساد ایشان. روشن است که فساد چیزی است که خودِ فاسد را تباه می کند و ممکن است تأثیری در محیط خارج نداشته باشد اما افساد بیشتر ناظر به تباه نمودن محیط خارج است (بنگرید به: ابن عاشور، 1997م، ج1، صص281 -280)، هرچند که لازمه طبیعی مُفسد بودن فاسد بودن نیز هست.
دو افساد مذکور در آیات شریفه بایستی دو افساد کاملاً شاخص و روشن باشد؛ چراکه تاریخ بنی اسرائیل پر از انواع فسادها و افسادهاست، چنانکه آیات متعددی از قرآن کریم و فرازهایی از انجیلِ موجود و به ویژه فرازهای متعددی از توراتِ موجود، حاکی از آن اند (مثلاً بنگرید به: السنباطی، بی تا، صص267-231)؛ از جمله قرآن کریم در سوره مائده، افساد در زمین را فعل مستمر ایشان مطرح فرموده است: «... کلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فساداً وَ اللَّه لا یحبُّ الْمُفْسِدِینَ» (مائده: 64).
بنابراین تعبیر «لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَینِ» نشانگر ویژگی منحصربه فرد این دو افساد است به نحوی که بایستی در تاریخ بنی اسرائیل کاملاً شاخص و متمایز از سایر افسادها باشد. در نقل های مطرح شده در تفاسیر پیشین، غالباً از این نکته غفلت شده است؛ فلذا در برخی نقل ها اساساً هیچ مصداق خاصی برای افسادها مطرح نشده و در برخی دیگر مصادیقی ذکرشده که ویژگی منحصربه فرد و متمایزی با افسادهای متعددِ دیگرِ بنی اسرائیل ندارد (بنگرید به: سیوطی، 1404ق، ج4، صص 165-163؛ حمد الفتلاوی، 1385ش، صص203-195).
2-2- دو افساد استکباری
بایستی دقت نمود در اینکه دو افساد مذکور در این آیات شریفه در چه حوزه ای است؛ افساد می تواند در حوزه های متفاوتی اتفاق بیافتد، در حوزه عقیدتی، مانند ترویج و انجام بت پرستی، در حوزه اقتصادی، مانند رباخواری و کم فروشی، در حوزه اخلاقی، مانند ترویج زنا و لواط، و... ؛ در خصوص این آیات، عبارت شریفه «لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کبِیرًا»، ظاهراً ناظر به تعیین حوزۀ دو افساد مذکور است و روشن می کند که این افسادها ماهیتشان استکبار و برتری جویی و تفرعن، به گونه شدید، است. نقل های مطرح شده در تطبیق خارجی افسادهای مذکور، در تفاسیر پیشین و برخی آثار معاصر، از این حیث نیز دچار اشکال هستند، چراکه قابل تطابق با وصف علو کبیر نیستند و استکبار در آن ها نمود روشنی ندارد (بنگرید به: سیوطی، 1404ق، ج4، صص165-163).
در این میان نکته مهم و تعیین کننده آن است که از برخی فرازهای همین آیات شریفه می توان استفاده نمود که ظاهراً آنان که تحت دو افساد مستکبرانه بنی اسرائیل خواهند بود، مردمانی هستند که مجریانِ دو عقوبت الهی(عباداً لنا) از میان ایشان بر خواهند خواست؛ که تفصیلش در ادامه خواهد آمد. تاریخ بنی اسرائیل حاکی از آن است که در بسیاری از مقاطع تاریخشان و مخصوصاً در دوران بعد از ظهور اسلام، به صورت پراکنده و در میان اقوام مختلف به سر برده اند (پفایفر، 1386ش، ج4، ص440) و همین گروه های پراکنده ایشان، در مناطق مختلف متهم به افسادهای متعددی گشته اند (بنگرید به: میدانی، 1389ش، تمام متن)؛ اما مطلبی که ذیل آیات شریفه محل بحث، شایان دقت است، آنکه، در اینجا کلیت بنی اسرائیل مخاطب بوده و به افسادهای پیش رو متهم گشته و به عقوبتشان وعید داده شده است؛ به عبارت دیگر از شاخصه های دو افساد مذکور، آن است که به نوعی به کلیت بنی اسرائیل منتسب است؛ فلذا گویا دو افساد مزبور از ناحیه کل ایشان که در ناحیه ای متمرکز شده اند و یا از ناحیه جمعی متمرکز که نمایندگی کل ایشان را دارند انجام خواهد گرفت.
2-3- دو افساد دولتی
آیات شریفه محل بحث، از چند مرحله تبادل چیرگی میان بنی اسرائیل و «عباداً لنا» سخن می گوید؛ ابتدا بنی اسرائیل بر «عباداً لنا» چیره اند (بنگرید به ذیل عنوان: «چیرگی بنی اسرائیل بر«عباداً لنا») و سپس امر به عکس می شود و در مرحله سوم چیرگی به بنی اسرائیل برمی گردد و نهایتاً «عباداً لنا» دوباره بر بنی اسرائیل چیره می شوند؛ از طرفی دیگر این چیرگی ها با دست به دست شدن امکنه همراه است چراکه در عقوبت نخست، «عباداً لنا» بر خانه های بنی اسرائیل تسلط می یابند «فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیارِ» و در عقوبت دوم سخن از تسلط و دخول «عباداً لنا» به «مسجد» است. این گزاره ها حاکی از آن است که در دو افساد مزبور، بنی اسرائیل در منطقه افساد، دارای چیرگی و دولت بوده و اساساً صدور این دو افساد از ناحیه همین دولت خواهد بود. !
روال هماهنگ آن بود که بعد از تعبیر از افساد اول به «اولاهما» از افساد دوم نیز به «ثانیهما» یا «اُخراهما» و یا «آخِرِهما» تعبیر می شد و حال آنکه به «الآخره» (پایانی) تعبیر شده است. مفسران پیشین از کنار این مطلب نیز به سادگی گذشته و تعبیر «آخر» را در اینجا ناظر به آخرین مورد از دو مورد گرفته اند (مثلاً بنگرید به: آلوسی، 1415 ق، ج8، ص20) و حال آنکه ظاهر عبارت به طور مطلق از وعده آخر سخن می گوید؛ این تعبیرِ مطلق می تواند بیانگر این نکته ظریف باشد که افساد دوم مذکور در آیۀ شریفه، آخرین افساد بنی اسرائیل خواهد بود (بنگرید به: حمد الفتلاوی، 1385ش، ص296). برخی محققان تعبیر«وعد الآخره» را مشعر به قرابت وعده مذکور با قیامت دانسته اند (الرفاعی، بی تا، ص7)؛ که البته دلیل قانع کننده ای بر این ادعا ارائه نشده است.
3- عوامل زمینه ساز افساد بنی اسرائیل
آیات شریفه 2 و 3 پیش از آیات مربوط به دو افساد به چند مطلب اشاره دارند؛ یکی اینکه خلاصه تمام معارف تورات که خدای سبحان آن را مایه هدایت بنی اسرائیل قرار داد، توحید و توکل محض به خدای سبحان بود، و دیگر اینکه بنی اسرائیل ذریۀ کسانی هستند که همراه نوح سوار کشتی شده و نجات یافتند و اینکه نوح بنده ای شکرگزار بود. این مطالب گویا تلویحاً ناظر برآنند که دو افساد بزرگ مذکور در آیات شریفه ناشی از انحراف بنی اسرائیل از شکر و توحید است.
علاوه بر نکته گفته شده، آیه شریفه سوم شاید تلویحاً اشاره به این نکته باشد که شکر، سرّ نجاتِ نوح(ع) و پیروانش بود و بدین سان حاوی انذاری باشد برای بنی اسرائیل، که در صورت عدم شکر، عذابی مانند عذاب قوم نوح (ع) در انتظار ایشان است؛ و شاید یک سرّ انتساب ایشان در اینجا به حضرت نوح (ع)، به جای انتسابشان به ابراهیم(ع) یا اسحاق(ع) یا یعقوب(ع)، که ایشان نیز همگی دارای مقام شکرند و انتساب بنی اسرائیل به ایشان، نزدیک تر و روشن تر است، همین نکته باشد!
البته توجه به این نکته لازم است که هم شکر و هم توحید مقولاتی دارای حوزۀ مفهومی بسیار گسترده و ظریف و حائز مصادیق و مراتب متعدد هست. شاید مصداق مهم انحراف بنی اسرائیل از شکر آن باشد که به جای آنکه در پی شامل شدن فضل ویژه الهی بر ایشان (بقره: 127 و 142)، احساس تکلیف و مسؤولیت بیشتری بنمایند، مبتلابه غرور و تکبر و مفاخره نژادی شده اند (به عنوان شاهد بنگرید به: آل عمران: 73 و 75) و مصداق مهم انحراف بنی اسرائیل از توحید نیز آن است که برای نیل به مقصود، بجای اتکا به قدرت الهی به غیر خدای سبحان تکیه و توکل نموده اند.
لازم به ذکر است که غفلت و انصراف از توحید و شکر، داخل در مفهومِ ذو مراتبِ کفر است (مثلاً بنگرید به: بقره: 152، نمل: 40، لقمان: 12)؛ و ای بسا یک دلیل اینکه در انتهای آیات مورد بحث، آیه شریفه 8 ایشان را تلویحاً در زمره کفار قرار داده است «عَسَی رَبُّکمْ أَن یرْحَمَکمْ وَإِن عدتُّمْ عدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیرًا»، همین باشد.
آیه شریفه «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزیدَنَّکمْ وَ لَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (ابراهیم: 7) نیز که به شهادت سیاق ناظر به همین بنی اسرائیل است و در آن کفر، ناظر بر عدول از شکر مطرح گشته و در قبال آن عذاب شدید وعده داده شده است، ممکن است حکایت دیگرِ فرازی از همین وعید مذکور در سوره اسراء باشد – که بیان قرائنش مجالی دیگر می طلبد-؛ اگر ادعای مذکور اثبات شود شاهدی دیگر خواهد بود بر اینکه افتادن بنی اسرائیل در ورطه این دو افساد، ناشی از کفران نعمت و عدول از تکلیف شکر بوده است.
4- بررسی مکان تحققِ دو افساد بنی اسرائیل
آیه شریفه 4، دو افساد بنی اسرائیل را با قیدِ «فی الارض» مطرح می فرماید. ترکیب ماده «فسد» با قید «فی الارض»، ترکیبی پر بسامد در قرآن است که غالب استعمالات ماده «فسد» را شامل شده است؛ دقت در استعمالات مزبور قرآنی نشان می دهد که مکان تحقق فسادهای مزبور، در بسیاری موارد محل اعتنا نیست و مدخلیتی در حکم آیات شریفه ندارد فلذا قید «فی الارض» در آنها ظاهراً ناظر به ظرف مکان نیست و بلکه بیانگر غیر فردی بودن فساد و تحقق و تاثیرگذاری آن در محیط خارج و نسبت به طیف قابل توجهی از مخلوقات دیگر است (بنگرید به: ابن عاشور، 1997م، ج1، صص281 -280 و ج5، ص90 و فتاحی زاده، 1397ش، ص29).
با این وجود بعید نیست در برخی موارد که ظرف مکانی وقوع افساد نیز محل توجه و التفات باشد، تعبیر «فی الارض» علاوه بر معنای مجازی گفته شده، توأماً حاوی معنای ظرف مکانی خود نیز باشد و محل وقوع افساد را بیان نماید؛ به نظر می رسد آیات محل بحث چنین اند چرا که بحث مکان در آنها مدخلیت داشته و محل توجه است (جاسوا خلال الدیار نفیراً - لیدخلوا المسجد کما دخلوه جئنا بکم)؛ به این جهت لازم است عبارت «فی الارض» در این آیات به عنوان عبارتی ناظر به ظرف مکان نیز بررسی گردد.
4-1- مراد از «الارض»
یک احتمال آن است که تعبیر«الارض» ناظر به کل زمین باشد؛ چنانکه در همین سوره در چند آیه ازجمله آیات 44 و 55 به این معنا به کاررفته است؛ که در این صورت مفهوم آیه شریفه آن است که دو افساد علو آمیز بنی اسرائیل کل زمین را در بر خواهد گرفت. توجه به تعابیری چون «فجَاسُواْ خلاَلَ الدِّیارِ» و «لِیدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ» که حاکی از متمرکز بودن مبارزه در منطقه ای خاص است، این احتمال را منتفی می سازد و اساساً پذیرش این احتمال مستلزم آن است که عرصۀ مبارزۀ «عباداً لنا» و بنی اسرائیل کل زمین فرض شود و غلبه نظامی در دنیا مربوط به این دو گروه تصور گردد و چنین تصوری صرف نظر از «عباداً لنا»، نه با جمعیت پیشین بنی اسرائیل هم خوانی دارد و نه با جمعیت متصور برای آینده ایشان.
احتمال دیگر آن است که الارض ناظر به سرزمینی خاص باشد؛ چنانکه در همین سوره در آیات 76 و 103 و 104 ظاهراً در این معنا بکار رفته است؛ که در این صورت بایستی گفت که هر دو افساد در یک سرزمین خواهد بود که آن سرزمین به قرینه آیه شریفه 7، منطقه ای است که «مسجد» در آن واقع است.
و احتمال سوم آن است که الارض نه ناظر به کل زمین و نه ناظر به سرزمینی خاص، بلکه ناظر به مطلق سرزمین ها باشد؛ که در این صورت ایرادی نخواهد داشت که منطقه دو افساد بنی اسرائیل متفاوت باشد که البته منطقه افساد دوم چنانکه گذشت مشخص و همان منطقه «مسجد» است. برخی از آثار معاصر که محل افساد اول و دوم را به ترتیب منطقه مدینةالنبی(ص) و منطقه قدس عنوان کرده اند (مثلاً: التمیمی، بی تا، صص20-18)، ادعایشان با این معنا برای «الارض» ملازمه دارد. این احتمال نیز بعید به نظر می رسد؛ چراکه اولاً چنانکه در مباحث بعدی مطرح خواهد شد نظر مرجح آن است که در انتقام اول نیز «مسجد» فتح خواهد شد و این یعنی افساد اول نیز در منطقه «مسجد» خواهد بود؛ ثانیاً بنا به این احتمال، تصریح به واژه «الارض» ظاهراً بی فایده و غیر لازم بوده و از باب توضیح واضحات خواهد بود؛ چراکه بدیهی است که افسادها در سرزمینی واقع خواهند شد و نیازی به گفتن نیست! ثالثاً سرزمین دیگری غیر از سرزمین مسجد در آیات شریفه مطرح نشده است؛ فلذا ظاهر کلام از این حیث نیز ناظر بر وقوع کل اتفاقات در همین سرزمین است؛ و رابعاً سیاق ظاهری آیات شریفه وقوع کل حوادث را در یک سرزمین به ذهن متبادر می سازد.
نهایتاً قول راجح آن است که مرکز این دو افساد و محل تبادل کرّات و دول، سرزمینی است که «مسجد» در آن واقع است؛ البته می توان احتمال اول را نیز به نوعی با این نظر تلفیق نمود و آن اینکه آیه شریفه گویا مشعر به این نکته نیز هست که آثار و تبعات دو افساد بنی اسرائیل به نوعی کل زمین را در بر خواهد گرفت.
4-2- مراد از «مسجد»
از مطلب پیشین این نتیجه حاصل شد که هر دو افساد در سرزمینی خواهد بود که «مسجد» در آن واقع است؛ فلذا شناسایی سرزمین مزبور منوط به شناسایی «مسجد» خواهد بود. عموم مفسران «مسجد» را در اینجا ناظر به مسجدالاقصی که در شهر قدس واقع است دانسته اند (مثلاً بنگرید به: طبرسی، 1372ش، ج6، ص616)؛ در این خصوص دو قرینه قابل عرضه است؛ قرینه اول اینکه با توجه به اینکه خطاب آیات به بنی اسرائیل است بایستی، الف و لام موجود در «المسجد» در آیه شریفه، ناظر بر عهد ذهنی ایشان باشد، و روشن است که مسجد شاخصی که معهود بنی اسرائیل بوده است مسجدالاقصی است؛ چراکه قبله گاه ایشان است و روزگاری معبد سلیمان ع بر آن واقع بود (بنگرید به: وهبه، بی تا، ج5، ص177).
قرینه دوم اینکه اگر از منظری دیگر الف و لام «المسجد» را ناظر بر عهد ذکری لحاظ نماییم باز بازگشتش به «مسجدالاقصی» در آیه اول خواهد بود که مراد از آن به تصریح روایات متعدد فریقین همان مسجد بیت المقدس است (بحرانی، 1415 ق، ج3، صص499-473 و سیوطی، 1404ق، ج4، صص 161 -136)؛ و روشن است که نمی تواند به «مسجد الحرام» ارجاع داده شود؛ چراکه از طرفی «مسجدالحرام» محل توجه و علاقه بنی اسرائیل نیست و از طرف دیگر «مسجدِ» مذکور در آیات شریفه محل اهتمام ویژه «عباداً لنا» است و اساساً فتح آن آرمان مهم ایشان است (بنگرید به ذیل عنوان: دو بار دخول به مسجد)، بنابراین معقول نیست که بنی اسرائیل درصدد اشغال «مسجدالحرام» و تسلط بر آن باشد و بابت آن هزینه سنگین بپردازد.
عنوان «مسجدالاقصی» در قرآن کریم صرفاً در ابتدای سوره اسراء آمده است. علیرغم دیدگاه قاطبه علمای مسلمان در خصوص ناظر بودن «مسجدالاقصی» در آیه شریفه به مسجد موجود در بیت المقدس، در دوران معاصر دیدگاه های متفاوت شاذی در این خصوص ابرازشده است؛ برخی مستشرقین در دیدگاهی که صبغه سیاسی در آن مشهود است مسجدالاقصی را ناظر به مسجد جعرانه مابین مکه و طائف مطرح نموده اند (عفانه، 2015م، ص75 و فرحات العاملی، 1430ق، ص9) و یکی از علمای شیعه نیز با مبنا قرار دادن دو روایت متفاوت و با اعراض از قرائن متعارض متعدد و قوی، مراد از مسجدالاقصی را بیت المعمور در آسمان مطرح نموده است (مرتضی العاملی، 1433ق، ص21).
این دیدگاه ها به روشنی مردودند؛ هرچند در این مقال مجال تفصیل نیست اما اجمالاً می توان به این نکات اشاره کرد که اولاً روایات حاکی از ناظر بودن مسجدالاقصی به مسجد بیت المقدس فراوان و غیرقابل اعراض و اغماض است و ثانیاً مخالفین، دلیل قابل توجهی ارائه ننموده اند و ثالثاً توصیف مسجدالاقصی به «الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ» قرینه روشنی است که مرادِ آیه شریفه از «مسجدالاقصی»، مسجد واقع در شهر قدس است؛ چراکه نظیر این تعبیر در قرآن کریم در خصوص اماکن و مواضع آسمانی استعمال نشده و بارها - بنا به نظر تفاسیر - در خصوص سرزمین شام استعمال شده است! (ازجمله بنگرید به تفسیر انوار التنزیل بیضاوی ذیل آیات: اعراف: 137، انبیاء: 71 و 81). در خصوص نقد مفصل دیدگاه های شاذ مزبور بنگرید به: فرحات العاملی، 1430ق، صص69-7 و عفانه، 2015م، صص77-75).
ممکن است در خصوص ناظر دانستن «مسجد» به «مسجد الاقصی»، این اشکال مطرح شود که سیاق آیات شریفه محل بحث، به اعتبار آیات 2 و 103، ظاهر در آن است که ابلاغ وعید این دو افساد و دو عقوبت به بنی اسرائیل، توسط حضرت موسی ع و بعد از نجات از فرعون انجام یافته است و در آن دوره معبد و مسجدی در قدس بنا نشده بود و بنای معبد مربوط به حدود دو قرن بعد از حضرت موسی ع بوده و توسط حضرت سلیمان (ع) انجام یافته است.
در پاسخ به این اشکال می توان گفت اولاً بااینکه بنی اسرائیل در آن مقطع از قدس دور بودند ولی آن را می شناختند و امر الهی مبنی بر دخول به آن، به عنوان سرزمینی مقدس، به ایشان ابلاغ شده بود (بنگرید به: مائده: 21)؛ ثانیاً بنا به روایتی نبوی (ص) احداث مسجدالاقصی در بیت المقدس، مدت ها پیش از حضرت سلیمان(ع) اتفاق افتاده بود: «... أَبا ذَرٍّ - رَضی اللَّه عَنْهُ- قَالَ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، أَی مَسْجِدٍ وُضِعَ فِی الْأَرْضِ أَوَّلَ؟ قَالَ: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، قَالَ: قلْتُ: ثمَّ أَی؟ قالَ: الْمَسْجِدُ الْأَقْصَی، قُلْتُ: کمْ کانَ بَینَهُمَا؟ قَالَ: أَرْبَعُونَ سَنَةً، ثُمَّ أَینَمَا أَدْرَکتْک الصَّلَاةُ بَعْدُ فصَلِّهْ، فإِنَّ الْفَضْلَ فِیهِ» (بخاری، 1410ق، ج5، ص349؛ برای تفصیل این مطلب بنگرید به: ابن الجوزی، بی تا، صص37-35).
شایان ذکر است تعبیر به «مسجد» شاید به نوعی ناظر بر این نکته باشد که دوران درگیری میان بنی اسرائیل و «عباداً لنا» بعد از ظهور اسلام و در دورانی است که قبله گاه و معبد یهود تبدیل به مسجدی برای مسلمانان شده است! چراکه با اینکه ظاهراً تمام معابدِ ادیان توحیدی را می توان تحت عنوان «مسجد» جمع نمود (بنگرید به: اعراف: 31) ولی در مقام تفصیل، قرآن کریم ظاهراً عنوان «مسجد» را، در مقابل صوامع راهبان و بیع مسیحیان و صلوات یهودیان، خاص عبادتگاه مسلمانان مطرح فرموده است (بنگرید به: بیضاوی، 1418ق، ج4، ص73 و ابن کثیر، 1419ق، ج5، ص382):
«الَّذین أُخرِجُوا منْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ ببَعْضٍ لَهدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فیهَا اسْمُ اللَّهِ کثیراً وَ لَینْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عزیزٌ»(حج: 40). نهایتاً می توان گفت آیات شریفه، محل دو افساد بنی اسرائیل را در منطقه بیت المقدس مطرح فرموده است.
4-2-1- علت دو بار دخول به مسجد
چنانکه گذشت مسجد مطرح در این آیات، مسجد الاقصی است. آیه شریفه 7 بیان می فرماید که «عباداً لنا» در عقوبت دوم داخل در مسجد خواهند شد و آنگاه دخول مزبور را نظیر دخول اولشان بیان فرموده و به این ترتیب دخولی پیش از دخول در عقوبت دوم را نیز بر «عباداً لنا» اثبات می فرماید: «فَإِذا جاءَ وَعدُ الْآخرَةِ لِیسُوؤُا وُجُوهَکمْ وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً».
اکنون سؤالی که مطرح است زمان دخول نخست می باشد که آیا مطابق با همان عقوبت نخست است یا مربوط به زمان دیگری است؟ در تفاسیر پیشین و معاصر، دخول اول به مسجد مربوط به جریان عقوبت اول مطرح شده است اما در این میان یکی از دیدگاه های معاصر که افساد و عقوبت اول را مربوط به صدر اسلام و در منطقه مدینه النبی(ص) مطرح نموده، دخول اولِ «عباداً لنا» به مسجد را مربوط به جریانی غیر از عقوبت نخست بنی اسرائیل توسط عباداً لنا دانسته است (التمیمی، بی تا، ص21 و حوّی، سعید، 1424ق، ج6، ص3041)؛ اما ظاهر آن است که تعبیر «اول مرّه» بایستی ناظر به «وعد اولاهما» و به عبارت دیگر وعده انتقام افساد مرتبه اول از دو افساد (لتفسدنّ فی الارض مرّتین) باشد.
همچنین، آیات مزبور گزارش وعیدهای ناظر بر بنی اسرائیل است و اگر «اول مرّه» ناظر بر جریان دیگری غیر از عقوبت نخست باشد اساساً از حوزه وعیدها خارج و از مبحث آیات جدا خواهد بود و ذکر آن علی الظاهر، بلا وجه و محل اشکال خواهد شد؛ مضافاً بر اینکه بنا به نظر مرجحی که پیش تر در خصوص تمرکز هر دو افساد بنی اسرائیل در سرزمین قدس مطرح گردید، طبیعی است که در همان تسلط و عقوبت اول نیز دخول به مسجد اتفاق افتاده باشد که در این صورت بسیار بعید است عبارت «اول مرة» ناظر به آن نبوده و به قضیه ای خارج از وعیدها ناظر باشد!. نکته دیگری که در همین جا می توان به آن اشاره کرد آن است که تصریح ویژه بر دخول در مسجد در هنگامه عقوبت، این نکته را متبادر به ذهن می نماید که دخول به مسجد از آرمان ها و اهداف اساسی «عباداً لنا»ست! (حمد الفتلاوی، 1385 ش، ص261).
مطلب دیگری که توجه به آن لازم است تاکیدِ قرآن کریم بر نظیر هم بودن دو بار دخول به مسجد توسط «عباداً لنا» است و این تشابهِ مورد تصریح قرآنی، در ارزیابی تطبیقات مطرح شده برای این آیات می تواند روشنگر باشد.
4-2-2- دخول به مسجد و نه ویران کردن آن
در خصوص عبارت شریفه «وَلِیدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا»، تطبیقات مطرح شده در تفاسیر پیشین، یا آن را مسکوت گذاشته اند و یا ناظر بر ویران نمودن معبد سلیمان توسط بخت النصر بابلی و طرطوز رومی دانسته اند (مثلاً بنگرید به: مکارم، 1374ش، ج12، ص28) و حال آنکه آیه شریفه از دخول«عباداً لنا» به مسجد سخن می گوید نه ویران نمودن مسجد توسط ایشان. ممکن است گفته شود عبارت شریفه فوق ناظر به دخول منتقمان به محوطۀ مسجد و بعد تخریب ابنیه آن است.
این بیان از آیه شریفه نیز نمی تواند صحیح باشد چراکه اولاً خدای سبحان دخول به مسجد و تتبیر را جزء عملکردهای اصلی و محوری «عباداً لنا»ی مبعوث خود بیان می فرماید و بعد نیز بنی اسرائیل را در صورت تکرار افساد، تهدید به تکرار نظیر همین عقوبت ها می فرماید (و إن عدتم عدنا) و حال آنکه پذیرفتنی نیست که خدای سبحان راضی به تخریب بنای مسجد و توهین به آن باشد! ثالثاً از تکرار لام غایت مستقل برای «لیتبروا» همراه واو عطف می توان استفاده نمود که دخول به مسجد و تتبیر هرکدام هدفی مستقل و جداگانه هستند؛ با توجه به همین نکته است که برخی نویسندگان، عقوبت دوم را شامل سه مرحله اسائه وجوه، دخول به مسجد، و تتبیر مطرح نموده اند(جرار، 1423ق، ص35 و الباش، 1425ق، ص155).
5- بررسی زمان تحقق دو افساد بنی اسرائیل
در خصوص معنای عبارات شریفه «فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا» و «فَإِذَا جاء وَعْدُ الآخِرَةِ» در تفاسیر اختلافاتی دیده می شود؛ بعضاً «وعد اولاهما» را به معنی «وقت اولین بار از دو افساد» و «وعد الاخره» را «وقت آخرین بار از دو افساد» مطرح نموده اند (طبرسی، 1372ش، ج 6، ص615؛ ایشان این معنا را به عنوان یک وجه بیان نموده است)؛ معنای مزبور دارای اشکال است چراکه اولاً وعد به معنی وقت گرفته شده است و حال آنکه وعد مصدری است در معنای اسم مفعول (موعود) (ابن عاشور، 1997م، ج14، ص25 و آلوسی، 1415ق، ج8، ص18) و توجه به استعمالات دیگر این واژه در قرآن کریم نیز بیانگر آن است که مراد از آن یک موعود است و نه صرف یک هنگام (برای نمونه: انبیاء: 9، اسراء: 108، رعد: 31).
ثانیاً اگر چنین در نظر بگیریم معنا دچار اشکال می شود چراکه حاصل چنین خواهد بود که وقتی هنگام افساد ایشان رسید بلافاصله عقوبت اتفاق می افتد و در این صورت دیگر مجالی برای افسادهایی با این عظمت که در آیات مطرح شده فراهم نخواهد بود!
مطلب دیگر اینکه اساساً نمی توان متعلق وعد به معنی موعود را دو افساد بنی اسرائیل گرفت چراکه افسادها از ناحیه خود بنی اسرائیل است و خدای سبحان از افسادهای اختیاری ایشان پیش تر و در ضمن بیان وعید خبر داده است نه اینکه آن ها را وعده داده باشد! آنچه می تواند متعلق وعد باشد عقوبت الهی است. فلذا معنای صحیح عبارات شریفه چنین خواهد بود: «پس آنگاه که (هنگامه عقوبتِ) موعودِ اولین (افساد) از دو افساد ایشان برسد» و «پس آنگاه که (هنگامه عقوبتِ) موعودِ آخرین (افساد) برسد» (قریب این معنا در تفاسیر متعددی مطرح شده است؛ ازجمله بیضاوی، 1418ق، ج3، ص248 و آلوسی، 1415 ق، ج8، ص18).
قرآن کریم در این آیات شریفه، وعدۀ آمده در تورات، خطاب به بنی اسرائیل را بیان می فرماید و لذا بدیهی است که تعابیر مطرح شده تماماً ناظر به آینده خواهد بود. از طرفی دیگر در گزارش قرآنی از این وعید، تحقق دو عقوبت با دو «اذا» مطرح شده است (فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا- فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ)؛ طبق قواعد، در موارد استعمال اذای ظرفیۀ شرطیه، همواره فعل شرط و جواب آن ناظر به آینده است؛ اگرچه از حیث ظاهر، هر دو می تواند در قالب ماضی یا مضارع بیاید که تفاوتی در معنا ایجاد نمی کند (صغیر، 1422 ق، ص167 و ص630). بااین وجود در کلام الهی که تبلور اوج حکمت و ظرافت است، توقع آن است که نحوه آمدن فعل یا جواب شرط، متضمن نکات و اشارات باشد. حال مشاهده می شود که در خصوص وعده انتقام افساد اول، هم فعل شرط و هم جواب آن به صورت ماضی ذکرشده (جاء - بعثنا – فجاسوا) و از بازگشتِ دولت و چیرگی به بنی اسرائیل نیز با افعال ماضی یادشده است (رددنا – امددناکم – جعلناکم). در خصوص وعده عقوبت افساد دوم نیز، فعل شرط مانند قبل مطرح شده (جاء)؛ ولی جواب شرط محذوف است که به قرینه سیاق ظاهراً همان «بعثنا علیکم عباداً لنا» است که باز فعلش ماضی است؛ اما در ادامه سه جمله متعلق به جواب شرط، مطرح شده، که هر سه در قالب مضارع است (لیسوءوا - لیدخلوا - لیتّبّروا)؛ و البته در ضمن این موارد، دخول نخستین به مسجد طبعاً در قالب ماضی ذکر شده است (دخلوه).
در ادامه نیز با «ان» شرطیه، انذار نسبت به عقوبت مجدد در صورت افساد مجدد مطرح شده که هم فعل شرط و هم جواب آن ماضی اند (عدتم- عدنا). البته در آیه 104 نیز که ظاهراً ناظر بر عقوبت افساد دوم است، هم فعل شرط و هم جواب آن ماضی بیان شده است (فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ جِئْنَا بِکمْ لَفِیفًا).
برخی نویسندگان، حکمت این نحو گزارش قرآن از مطلب مندرج در تورات را چنین برداشت نموده اند که به نوعی اشاره دارد به اینکه افساد و عقوبت اول و چیرگی مجدد بنی اسرائیل پیش از نزول قرآن بوده و آنچه برای بعد از نزولِ قرآن مانده، تنها افساد و عقوبت دوم است (برای نمونه: هلال، 1417ق، ص27 و الرفاعی، بی تا، ص5). این برداشت صحیح نیست، چراکه در خصوص وعده دوم نیز، فعل شرط ماضی آمده و جواب آن نیز که محذوف است به قرینه سیاق ظاهراً ماضی است و صرفاً در سه جملۀ متعلق، افعال مضارع آمده است؛ و در آیه 104 نیز، هم فعل و هم جواب شرط، ماضی آمده است.
اما نکته ای که گویا بتوان از سیاق افعالِ آیات شریفه استنباط کرد آن است که تمام مراحلی که در آیات شریفه در قالب ماضی مطرح شده است، مقطعی، ولی مواردی که در قالب مضارع مطرح شده مستمر خواهد بود! به عبارت دیگر عذاب بنی اسرائیل مفسد، و خوار نمودن ایشان توسط «عباداً لنا» (لِیسوؤُا وُجُوهَکم) و تسلط و دخول «عباداً لنا» به مسجد (وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِد) و نابود نمودن استکبار یا نمودهای استکبار بنی اسرائیل (وَ لِیتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیرا) مستمر خواهد بود، ولی سایر موارد مطرح شده، به صورت مقطعی و گذرا طی خواهد شد. آنچه گفته شد می تواند اشاره ای ظریف به امتداد دائمی آثار و تبعات عقوبت دوم تا قیامت داشته باشد که مؤیدی دیگر بر مطلبی است که پیش تر تحت عنوان «ارتباط عقوبت دوم با فرجام بنی اسرائیل» مطرح گشت.
6- شناسایی مجریان وعید بر بنی اسرائیل
روشن است که با توجه به شرایط حاکم بر دنیا پس از ظهور اسلام، که همواره مسلمانان دارای دولت ها و حاکمیت های بزرگ بودند و به استثنای سال هایی که طی جنگ های صلیبی قدس به اشغال روم مسیحی افتاد، همواره حاکم قدس بودند (گویتین، 1379ش، ج5، صص101 -97) و با توجه به اینکه یهودیان همواره قومی پراکنده در مناطق مختلف و بدون حاکمیت و از حیث جمعیت بسیار کمتر از مسلمانان بودند، قاطبه تفاسیر پیشین، ناظر بودن آیات شریفه محل بحث را که حاکی از غلبه و حاکمیت یهود در منطقه قدس است، به دوران بعد از اسلام، غیرممکن تلقی نموده و با این پیش فرض به تفسیر آیات پرداخته اند که دو افساد و دو عقوبت بنی اسرائیل پیش از اسلام تحقق یافته و تمام شده است؛ فلذا چاره ای نداشتند جز اینکه عقوبت کنندگان را بر دشمنان شاخص و قاهر بنی اسرائیل در دوران پیش از اسلام، مانند بخت النصر و طرطوز رومی، تطبیق نمایند که همگی اینان، طبعاً افرادی کافر به اصل دین الهی یهود بوده اند (مثلاً بنگرید به: آلوسی، 1415ق، ج8، صص21-15)؛ ولی قرائن متعددی وجود دارد که مؤمن و اهل عبودیتِ الهی بودن عقوبت کنندگانِ بنی اسرائیل در دو وعده را قریب به قطعی می نماید؛ ازجمله دو تعبیرِ «بعثنا» - که بعث منتقمان را به خدای سبحان نسبت می دهد - و «عباداً لنا» -که وصف محوری عقوبت کنندگان است -، ظاهراً بیانگر آن اند که عقوبت کنندگان، دارای انگیزشی الهی و مقام عبودیت خاص هستند. تفصیل این مطلب مجال وسیعی می طلبد و نگارنده در مقاله ای دیگر به آن پرداخته است (بنگرید به مقاله در دست چاپ نگارنده با عنوانِ «معناشناسی واژگان و تعابیر مهم آیات وعید بنی اسرائیل در سورۀ اسراء»، ذیل عناوین «بار مفهومی بَعَثْنَا عَلَیکمْ» و « بار مفهومی عباداً لنا»).
6-1- چیرگی بنی اسرائیل بر «عباداً لنا»
آیات شریفه بعد از آنکه عقوبت نخست بنی اسرائیل پس از افساد اولشان را توسط «عباداً لنا» مطرح می فرماید، از بازگشتِ چیرگی و تسلطِ بنی اسرائیل بر «عباداً لنا» خبر می دهد: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ...»؛ در این عبارت شریفه، «ردّ» به معنی رجع و بازگشت است (ابن فارس، 1404ق، ج2، ص386 و ابن منظور، 1414ق، ج3، ص173) و «کرّه» نیز که در اصل به معنی رجوع و بازگشت می باشد، در اینجا به مفهوم دولت و غلبه است ( آلوسی، 1415ق، ج8، ص19 و زمخشری، 1407ق، ج2، ص650 و بیضاوی، 1418ق، ج3، ص248)؛ نکته اینجاست که این تعبیر ظاهراً بیانگر آن است که پیش از چیرگی«عباداً لنا» بر بنی اسرائیل در عقوبت اول، امر برعکس بوده است و درواقع، بعث «عباداً لنا» بر ایشان، یک بعثِ مسبوق به سابقه مظلومیت و مقهوریت بوده است؛ به عبارت دیگر «عباداً لنا»ی عقوبت کننده بنی اسرائیل در افساد اول، همان کسانی هستند که پیش تر زیر سلطه بنی اسرائیل بوده و استکبار و افساد بنی اسرائیل در قبال ایشان تحقق یافته بود. این نکته، نکته مهم و مغفولی است که در ارزیابی تطبیقات مطرح شده برای مراحل وعید مزبور، می تواند نقش مؤثری داشته باشد. ضمناً نمادِ مهمِ افساد دوم بنی اسرائیل نیز – چنانکه در مباحث آتی مطرح خواهد شد- گویا همان چیرگی و استکبارِ مجدد بر «عباداً لنا» است.
6-2- تحقق دو عقوبت توسط یک گروه
در بیانِ قرآنیِ عقوبت دوم، جواب شرط در تقدیر گرفته شده است: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیسُوؤُا وُجُوهَکمْ وَ لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیراً». روشن است که جمله مقدر که به قرینه ذکر قبلی حذف شده است همان جمله «بَعَثْنَا عَلَیکمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» می باشد (بنگرید به: ابن عاشور، 1997م، ج14، ص30)؛ یعنی اصل دو عقوبت امری مشترک و عبارت از برانگیختگی الهی یک گروه و جریان واحد (عباداً لنا) است. صرف نظر از جمله مقدّر مزبور، ضمایر ناظر به گروه منتقم دوم (لِیسُوؤُا لِیدْخُلُوا دَخَلُوه - لِیتَبِّرُوا)، در ظاهرِ آیات شریفه مرجعی جز «عباداً لنا»ی انتقام اول را نمی تواند بیابد؛ علاوه بر دو شاهد فوق، تعبیر «لِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کما دَخلُوهُ أَوَّلَ مرَّةٍ»، با عنایت به قول راجح در خصوص ناظر بودن دخول اول به عقوبت اول –که در نکته بعدی تبیین خواهد شد-، بر یکی بودن داخل شوندگان به مسجد در دو عقوبت اشاره دارد.
آنچه گذشت بیانگر آن است که بنا به ظاهر آیات شریفه، عقوبت اول و دوم توسط یک گروه انجام خواهد گرفت. مفسرانِ پیشین با نقل و تلقی به قبولِ تطبیقات حاکی از تفاوتِ منتقمان افساد اول با منتقمان افساد دوم، از این نکته مهم غفلت نموده اند؛ البته برخی از مفسرانِ اهل دقت، متوجه این نکته بوده اند ولی اولاً به جهتِ این پیش فرض ذهنی که دو عقوبت مزبور پیش از اسلام تحقق یافته است، و ثانیاً چون در تطبیقات تاریخی و روایی مطرح برای این آیات، منتقمان دو گروه جدا بودند، لذا مجبور به توجیه و اغماض نسبت به آن شده اند!(بنگرید به: طباطبایی، 1390ق، ج13، ص42 و 45 و ابن عاشور، ج14، ص30 و آلوسی، 1415ق، ج8، ص21). شایان ذکر است که گروه واحد بودن عقوبت کنندگان در دو وعده، لزوماً به این معنا نیست که افرادی مشترک این دو انتقام را تحقق خواهند بخشید بلکه مراد می تواند تحقق دو انتقام توسط تشکل و پرچم و جریان واحد باشد.
7- سنّت های الهی حاکم بر بنی اسرائیل
آیه شریفه 6 از بازگشتِ چیرگی به بنی اسرائیل و امداد ایشان با اموال و پسران سخن می گوید و موارد مذکور را خدای سبحان به خود نسبت می دهد: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکمُ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاکم بِأَمْوَالٍ وَبنِینَ وَجعَلْنَاکمْ أَکثرَ نَفِیرًا». اشکالی که در این راستا به نظر می رسد آن است که چگونه ممکن است خدای سبحان بنی اسرائیل را در مقابل «عباداً لنا»، که بنا به نظر مرجح، دارای مؤمن و اهل عبودیت اند، امداد فرماید؟
پاسخ آن است که امداد همواره از باب توفیق و برخاسته ازنظر رحمت نیست، بلکه بعضاً از باب املاء و استدراج و جهت زمینه سازی برای عقوبت است؛ چنانکه خدای سبحان جای دیگر می فرماید: «أَیحْسَبُونَ أَنَّمَا نمِدُّهُم بهِ من مَّالٍ وَبَنِینَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیرَاتِ بَل لَّا یشْعُرُونَ» (مؤمنون: 55-56).
در ادامه آیات مورد بحث نیز، ضمن آیات 18 الی 20 به همین حقیقت اشاره شده است: «مَنْ کانَ یریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیها وَ هُوَ مؤْمِنٌ فأُولئِک کانَ سَعْیهُمْ مَشْکوراً * کلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّک وَ ما کانَ عطاءُ رَبک مَحْظُوراً» (إسراء: 18-20). بنابر آنچه گذشت بایستی گفت: به قرینه سیاق، گویا امداد مذکور در آیه شریفه از باب املاء و استدراج و در راستای زمینه سازی برای عقوبت شدید نهایی است.
8- بشارت و انذار بر بنی اسرائیل
فعل شرط و جواب آن بعد از «إن» شرطیه، ناظر به آینده خواهد بود و اینکه دو فعل مزبور در قالب ماضی یا مضارع بیایند در معنا تأثیری ندارد (دقر، بی تا، ص97 و الحاج إبراهیم، 1995 م، ص8)؛ اگرچه در کلام الهی اینکه قالب مزبور ماضی یا مضارع باشد قطعاً حکیمانه است و نمی توان آن را اتفاقی و بی دلیل دانست. بر اساس این قاعده، ترجمه فراز شریفه «إن احسنتم...» چنین خواهد بود که «اگر خوبی نمایید به خودتان خوبی می نمایید و اگر بدی نمایید به خودتان (بدی می نمایید)».
بنا به ظاهر، این عبارت متضمن نوعی تشویق و ترهیب یا بشارت و انذار است که خدای تعالی خطاب به بنی اسرائیل مطرح می فرماید؛ در این میان اشکالی نمایان می شود و آن اینکه اولاً با توجه به نظریه مرجحی که متعاقباً در خصوص منطبق بودن چیرگی مجدد بنی اسرائیل بر «عباداً لنا» (ثم رددنا لکم...) با آغاز افساد دومشان مطرح خواهد شد، و ثانیاً با توجه به نظریه مرجحی که در خصوص ماهیت ممدوحِ «عباداً لنا» مطرح شد، به نظر می رسد موقعیت زمانی بعد از چیرگی بر «عباداً لنا» و شروع افساد بزرگ دوم و پیش از نزول عقوبت، تناسبی با طرح بشارت و انذار ندارد و اساساً چنین تصوری، متضمن مشروعیت بخشی به چیرگی بنی اسرائیل خواهد بود، به این تقریر که «اکنون که بر عباداً لنا چیره اید اگر نیکی کنید به خود کرده اید و...»، حال آنکه بنی اسرائیل در این مرحله در بطن افساد و ستمگری و زشتی واقع اند و نمی توان باوجود چیرگی مفسدانه و علو آمیز ایشان بر «عباداً لنا»، آن ها را به نیکی های جزئی در رفتار سفارش و نسبت به آثار آن بشارت داد.
به عبارت دیگر مقام مزبور مقام توبیخ و ملامت است نه مقام بشارت و انذار. اشکال مطرح شده از آنجا ناشی می شود که شرط مزبور با توجه به ظاهر کلام مربوط به بازه زمانی بعد از چیرگی مجدد بنی اسرائیل فرض می شود و معنای فراز چنین به ذهن متبادر می گردد که «اگر بعد از این چیرگی مجدد خوبی کنید به خود خوبی می کنید و...» اما باید توجه نمود که مفاد این جمله شرطی، مفادی عام و مطلق است و شامل تمام افراد و تمام حالات و زمان ها می گردد (بنگرید به: فصلت: 46 و جاثیه: 15) و ظاهراً دلیلی بر منحصر دانستن این بشارت و انذار عام و مطلق بر دایره زمانی مزبور وجود ندارد، مخصوصاً که بنی اسرائیل پیش از این چیرگی مجدد نیز، به دلیل تاریخ پر فسادشان همواره به این بشارت و انذار نیاز داشته اند به ویژه پیش از افساد نخستِ مذکور در آیات شریفه.
بنابراین به نظر می رسد که فراز بشارت و انذار (إن احسنتم...)، فرازی مستقل از فرازهای وعید مطرح شده به بنی اسرائیل است و به کلیت این وعید ناظر است؛ اما نکته دقیق تر در این خصوص آن است که به نظر می رسد اساساً فراز شریفه مزبور بیش از آنکه در پی بشارت و انذار باشد در پی اشعار به این مطلب است که اگر قرار است در آینده به این قضای قطعی مبتلا شوید به خاطر بدی های خودتان است. قرینه این معنا، سیاق کلام است که در کل، گزارش دو افساد قطعی و دو عقوبت قطعی الهی است و به عبارت دیگر، مقام، مقامِ بیان عقوبت نسبت به جرمی است که قطعاً مرتکب خواهند شد و چنین مقامی متناسب با بشارت و انذار نیست! حال اشکال دیگری می توان مطرح نمود و آن اینکه در این صورت نیز باز مناسب بود فراز «إن احسنتم...» در آغاز کل وعید بیاید نه بعد از بیان چیرگی مجدد بنی اسرائیل و پیش از بیان عقوبت دوم! اما این اشکال نیز قابل توجیه است به اینکه چون عقوبت دوم عقوبت نهایی بنی اسرائیل است که تا قیامت امتداد خواهد داشت (ر. ک: ذیل عنوان «ارتباط عقوبت دوم با فرجام بنی اسرائیل») لذا این فرازِ مشعر بر ملامت سنگین ایشان، در اینجا مطرح شده است. !
گویا خدای سبحان در هنگام صدور این وعید قطعی، این فراز کلی (إن احسنتم...) را که ظاهر در بشارت و انذار است در اصل به عنوان اشارتی بر منشأ و عاملِ دو عقوبت بنی اسرائیل و مخصوصاً عقوبت بی نظیر و مستدام دوم بیان فرموده است؛ به این تقدیر که: این عقوبت های سخت ناشی از بدی های خودتان است و نه هیچ عامل دیگر!
فی الجمله می توان گفت فراز «إن احسنتم...» در هنگامه صدور وعید الهی مذکور، هم به حسب ظاهر، شأن بشارت و انذار داشته و هم به حسب واقع شدنش در متن وعیدِ قطعی، شأن ملامت، که از شأن قبلی پررنگ تر بوده است اما این فراز در مرحله زمانی چیرگی مجدد بنی اسرائیل و پیش از عقوبت دوم، دیگر صرفاً یک شأن دارد و آن ملامت است! شاید یکی از حکمت های اینکه تمامی افعال در جمله شرطیه موردبحث در قالب ماضی آمده اشارتی ظریف به همین مطلب باشد که دیگر در این مرحله شأن بشارت و انذار این شرط گذشته است و اینک وقت ارائه کارنامۀ شما در قبال این فراز است و حاصل آن، عقوبتی است که شروع می شود! به عبارت دیگر در این مرحله انگار جمله مزبور متضمن این معنا است که «اگر پیش ازاین خوبی کردید به خودتان خوبی کردید و اگر بدی کردید به خودتان بدی کردید فلذا این عقوبت بی نظیر و مستدامی که اکنون بر شما سیطره خواهد یافت در اصل از ناحیه خودتان است»!
9- بررسی ماهیّت عقوبت دوم
از آیات شریفه به خوبی می توان استفاده نمود که عقوبت دوم به مراتب سنگین تر و سخت تر از عقوبت نخست خواهد بود. در عقوبت اول صرفاً از تجسس خلال دیار صحبت شده است ولی در عقوبت دوم از اسائه وجوه و ویران سازی و تخریبی بزرگ و فراگیر سخن رفته است. تعبیر سوء وجه کنایه از شدت عذاب و سختی است و در شدت این تعبیر همین بس که دو بار در قرآن استعمال شده است، یک مورد در این خصوص و مورد بعدی در وصف کفاری که جهنم را نزدیک می بینند: «فلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کفَرُوا وَقِیلَ هَذَا الَّذِی کنتُم بِهِ تَدَّعُونَ» (ملک/27)
با توجه به آیه شریفه 104 «وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ اسْکنُواْ الأَرْضَ فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخرَةِ جئْنَا بکمْ لَفِیفًا» اتفاق مهمی که در هنگامۀ وعدۀ عقوبتِ افساد نهایی (عقوبت دوم) رخ می دهد، تجمع بنی اسرائیل است. با توجه به آنچه پیش تر در خصوص محل دو افساد بنی اسرائیل گذشت، روشن است که محل این تجمع منطقه بیت المقدس خواهد بود؛ که البته خودِ تعبیر «اسْکنُواْ الأَرْضَ» نیز، بر اساس تفسیری که «ارض» را در آن ناظر به ارض مقدس و ناحیه بیت المقدس دانسته اند(ابن عاشور، 1997م، ج14، ص180) می تواند مشعر بر این معنا باشد.
10- فرجام بنی اسرائیل
چنانکه گذشت تعبیر «وعد الآخرة» در خصوص افساد دوم ظاهراً بیانگر آن است که افساد دوم، آخرین افساد بنی اسرائیل است؛ اما بااین وجود، شریفه «عَسَی رَبُّکمْ أَن یرْحَمَکمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عدْنَا وَجعَلْنَا جهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیرًا» بیانگر آن است که در عقوبت دوم، اولاً بنی اسرائیل به کلی از بین نمی روند و ثانیاً امکان بازگشتشان به افساد گری بازهم وجود دارد و تعبیر «وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکافِرِینَ حَصِیرًا» گویا بیانگر امتداد این دو مطلب تا پایان دنیاست. حال ممکن است تقابلی میان آخرین افساد بودن افساد دوم و این مطلب که بعد از عقوبت دوم امکان بازگشت ایشان به افساد وجود دارد، به نظر آید.
در توجیه این تقابل ظاهری، می توان گفت بعد از عقوبت دوم اگرچه امکان افساد برای بنی اسرائیل وجود دارد ولی این افساد محتمل، محدود و جزئی بوده و هرگز قابل مقایسه با دو افساد مطرح شده نخواهد بود؛ به عبارت دیگر افسادهای محتمل بنی اسرائیل بعد از عقوبت دوم، شاخصه های اساسی مطرح شده برای دو افساد موردبحث، به ویژه توأم بودن با کرّت و دولتی برای ایشان را نخواهد داشت.
در تکمیل مطلب فوق با توجه به دو مقدمه می توان به تحلیل دقیق تر و کامل تری رسید؛ اولاً جمع بندی آیات مرتبط با فرجام یهود و بنی اسرائیل، گویا حاکی از آن است که بقای تا قیامتِ یهود و بنی اسرائیلی که دل به اسلام نداده اند، از مقطعی به بعد به صورت غیررسمی و نهانی و منافقانه در زیر سیطره حکومت اسلام خواهد بود-که نگارنده پیش تر مستقلاً به آن پرداخته است (بنگرید به: رضایی، 1391 ش-الف، صص137-166 و رضایی، 1391 ش-ب، صص111-131)-؛ و ثانیاً آیه شریفه 167سوره اعراف «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّک لَیبْعَثَنَّ عَلَیهِمْ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یسُومُهُمْ سُوءَ الْعذابِ إِن رَبَّک لَسَریعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیم» که احتمال قابل توجه هم مصداق بودن وعید مندرج در آن با وعید سوره اسراء موجود است ولی تفصیلش مجالی دیگر می طلبد، بر امتداد سلطۀ سختِ منتقمان، بر بنی اسرائیل، تا قیامت تأکید شده است.
با عنایت به این دو مقدمه می توان گفت که بعد از عقوبت دوم، بنی اسرائیل تا قیامت در زیر سلطه سخت و قهار «عباداً لنا» - که با توجه به خاتمیت اسلام و غلبه نهایی آن بر ادیان (توبه: 33، فتح: 28 و صف: 9)، قهراً افرادی مسلمان اند - خواهند بود و توان و امکان افساد بزرگ از ایشان سلب خواهد شد، قرینه دیگر بر این استنتاج مطلبی است که ذیل عنوان بعدی مطرح می شود. با توجه به آیه 159 سوره مبارکه نساء که ظاهراً پایان حضور آشکار و رسمی یهود را دوران رجعت عیسی(ع) بیان می فرماید (برای تفصیل بنگرید به: رضایی، 1391 ش-الف، صص137-166) گویا می توان به این نتیجه مهم رسید که عقوبت دوم مرتبط با حضرت مسیح(ع) – که بنا به روایات فریقین در معیت حضرت مهدی(عج) خواهد بود - است. تفصیل این مطلب نیازمند مجالی وسیع و مستقل است.
نتیجه گیری
1- دو افساد محتوم بنی اسرائیل که پیشگوئی اش در تورات آمده و در آیات آغازین سوره اسراء بازگویی شده است، افسادهایی شاخص و از ناحیه دولت بنی اسرائیل در منطقه قدس خواهد بود؛ جوهرۀ این دو افساد، استکبار و علوِّ شدید است و این استکبار، تبلور کفران نعمت ایشان در قبال فضیلت ویژه هدایتی شان نسبت به سایر امم، یعنی خودبرتربینی بجای احساس تکلیف ویژه و تسلیم حقیقت شدن، است.
2- در هر دو افساد مستکبرانه، بنی اسرائیل بر «عباداً لنا» سیطره خواهند داشت و عقوبت هر دو افساد توسط همین گروه، که دارای انگیزه الهی و اهل عبودیت خدای تعالی هستند، تحقق خواهد یافت.
3- در عقوبت دوم و نیز ظاهراً در عقوبت اول، قدس فتح خواهد شد و اساساً فتح قدس، گویا امری آرمانی در هر دو عقوبت است.
4- بعدازآنکه افساد نخست بنی اسرائیل و سیطره شان بر «عباداً لنا»، با تسلط «عباداً لنا» بر ایشان سرکوب گشت، افساد دوم بنی اسرائیل با چیرگی مجدد ایشان بر «عباداً لنا» آغاز خواهد شد و در آستانه عقوبت دوم - که بسی سنگین تر از عقوبت اول است -، بنی اسرائیل از باب سنت استدراج الهی، از حیث عِده و عُده بر «عباداً لنا» تفوق خواهند یافت و تمام بنی اسرائیل در منطقه قدس جمع خواهند شد.
5- افساد دوم بنی اسرائیل آخرین افساد ایشان است و با تحقق عقوبت دوم طومار حیات مُفسدان از بنی اسرائیل، به عنوان جمعی دارای آیین و تشکل رسمی و آشکار، درهم پیچیده خواهد شد و علوّشان برای همیشه در هم خواهد شکست و ایشان تا قیامت زیر سیطره «عباداً لنا» خواهند بود. بر این اساس روشن است که «عباداً لنا» مؤمنان به آخرین دین الهی و مجاهدانی مسلمان هستند؛ در این دورانِ مقهوریت، باب دخول در رحمت الهی با تسلیم در قبال اسلام بر بنی اسرائیل گشوده است و البته عده ای از ایشان همواره تا قیامت دنبال افساد خواهند بود هرچند که هرگز امکان افساد شاخصی نخواهند یافت.
6- براساس آنچه گذشت اجمالاً روشن می شود که آیات شریفه ناظر به چالش میان مسلمانان و یهود در منطقه قدس است.
کتاب نامه:
قرآن کریم.
آلوسی، سید محمود، (1415 ق)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه.
ابن الجوزی، جمال الدین ابو الفرج، (بی تا)، تاریخ بیت المقدس، المحقق: محمد زینهم محمد عزب، بی جا: مکتبة الثقافة الدینیة.
ابن عاشور، محمد بن طاهر، (1997م)، التحریر و التنویر، تونس: دار سحنون للنشر والتوزیع.
ابن فارس، أحمد، (1404 ق)، معجم المقاییس اللغة، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، محقق: شمس الدین، محمد حسین، بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابن منظور، محمد بن مکرم، (1414 ق)، لسان العرب، محقق: میر دامادی، جمال الدین، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
الباش، حسن، (1425ق)، القدس من الإسراء الی وعد الآخره (سبع آیات تخزل التاریخ)، بیروت: دار قتیبه.
بحرانی، هاشم، (1415ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، محقق: بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی، قم: موسسة البعثة.
بخاری، محمد بن اسماعیل، (1410 ق)، صحیح البخاری، قاهره: لجنة إحیاء کتب السنة.
بیضاوی، عبدالله بن عمر، (1418 ق)، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبد الرحمن المرعشلی، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
پفایفر، (1386ش)، «بنی اسرائیل»، دانشنامه جهان اسلام، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
التمیمی، اسعد بیوض، (بی تا)، زوال اسرائیل حتمیة قرآنیة، قاهره: المختار الاسلامی.
الحاج إبراهیم، زیان أحمد، (1995 م)، «ان الشرطیه فی القرآن الکریم»، اللسان العربی، شماره 40، رباط: مکتب تنسیق التعریب.
جرار، بسام، (1423ق)، زوال إسرائیل عام 2022م نبوءة أم صُدَف رقمیة، بی جا: بی نا.
حمد الفتلاوی، مهدی، (1385ش)، سقوط اسرائیل، ترجمه: محمد باقر ذوالقدر، قم: بوستان کتاب.
حَوّی، سعید، (1424 ق)، الاساس فی التفسیر، قاهره: دار السلام.
دقر، عبد الغنی، (بی تا)، معجم القواعد العربیة فی النحو و التصریف، قم: الحمید.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، (1412ق)، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت: دار القلم.
رضایی کهنمویی، علی، (1391ش-الف)، «اجل یهود؛ پایان دنیا یا رجعت عیسی(ع)؟»، نشریه علمی پژوهشی مشرق موعود، شماره 22.
رضایی کهنمویی، علی، (1391ش-ب)، «غلبه نهایی اسلام بر ادیان»، نشریه علمی پژوهشی مشرق موعود، شماره 23.
الرفاعی، عدنان، (بی تا)، نهایة إسرائیل فی القرآن الکریم، بی جا: بی نا.
زحیلی، وهبه، (1411 ق)، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، دمشق: دار الفکر.
زمخشری، محمود، (1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت : دار الکتاب العربی.
السنباطی، محمد، (بی تا)، افساد الیهود کما جاء فی القرآن و التوراه و الانجیل، بی جا: بی نا.
سیوطی، عبدالرحمن، (1404ق)، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، قم: کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی.
شیخو، محمد امین، (2007م)، السید المسیح رسول السلام، یلوح بالافق، جمع و تحقیق: سامر احمد هندی، دمشق: دار النور بشیر.
صادقی تهرانی، محمد، (1365ش)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی.
صغیر، محمود احمد، (1422ق)، الادوات النحویه فی کتب التفسیر، دمشق: دار الفکر.
طباطبایی، سیدمحمدحسین، (1390ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
طبرسی، فضل بن حسن، (1372ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن ، بیروت: دار المعرفه.
طنطاوی، محمد، (1420 ق)، بنو اسرائیل فی القرآن و السنه، قاهره: دار الشروق.
فتاحی زاده، فتحیه؛ شیردل، معصومه، (1397ش)، «معناشناسی توصیفی «فساد» در تفسیر آیات قرآن کریم»، فصلنامه علمی پژوهشی مطالعات تفسیری، شماره34.
فرحات العاملی، شیخ جهاد عبد الهادی، (1430ق)، الشیعة والمسجد الأقصی، لبنان: دار الملک.
عفانه، حسام الدین، (2015م)، یسألونک، فلسطین: ابودیس.
عیاشی، محمد بن مسعود، (1380 ق)، تفسیر العیاشی، محقق: رسولی، هاشم، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة.
کورانی، علی، (1382ش)، عصر ظهور، ترجمه: عباس جلالی، تهران: شرکت چاپ و و نشر بین الملل.
گویتین، (1379ش)، «بیت المقدس»، دانشنامه جهان اسلام، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
مجلسی، محمد باقر، ( 1403 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
مرتضی العاملی، سید جعفر، (1433ق)، اسرائیل... فی آیات سورة بنی اسرائیل، لبنان: المرکز الاسلامی للدراسات.
مکارم شیرازی، ناصر، (1374ش)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
میدانی، عبد الرحمن حسن حنبکه، (1389ش)، مکاریت یهودیه من ابداع تاریخ (کارنامه ننگین یهود در طول تاریخ)، مترجم: زمانپور، عبد الرحمن، تهران: نشر احسان.
وهبه بباوی، ولیم، بی تا، دایرةالمعارف الکتابیه، قاهره: دار الثقافه.
هلال، محمد، (1417ق)، الاسراء و الاسرائیل، اردن: دار البشیر.