«من ورّخ مؤمنا فکأنّما أحیاه... هرکس زندگینامه مؤمنی را بنگارد چنان است که او را زنده گردانیده است».[1]
حاج آقا مصطفی خمینی، مؤمن پارسایی بود از تبار پاکان که سراسر زندگی اش در هجرت و جهاد، همراه با تعلیم و تعلّم سپری شد و برکات وجودش به جامعه اسلامی رسید؛ چنان که سوگ شهادت او بهانۀ تجمّع مبارزان مسلمان در مساجد و آغاز انقلاب اسلامی ایران گردید.
ولادت تا بلوغ
سالنما، رقم 1309 ه. ش /1349. ق(ماه رجب)، را نشان می داد.
سراسر ایران، سوگوار مرگ انقلاب مشروطۀ خود بود که با کودتا و سلطۀ دیکتاتوری بیست سالۀ دست پروردۀ بریتانیا«رضا خان میرپنج»، آخرین دم و بازدم های آن نیز کاملا بریده شده بود؛ و صاحبان و پدیدآورندگانش مسلوب الیه گردیده و در خیابانها و خانه های خود ترور شده و یا در زندان ها و بیمارستان نظمیۀ رژیم کودتا با تزریق آمپول مرگ، جان سپرده؛ یا همچون آیت الله سید حسن مدرس در دورافتاده ترین و بد آب و هواترین نقطۀ خاک به خون کشیده شدۀ وطن(همچون«قلعۀ خواف» و امثال آن)به زنجیر اسارت کشیده شده بودند.
و در آن ایام ترکتازان رژیم کودتا با حمایت پنهان و آشکار بریتانیا، به عنوان وارثان نظام دو هزار و پانصد ساله ستم شاهی، در ظاهر، مسلط بر اوضاع، بر اریکۀ قدرت و حکمرانی تکیه داشتند.
در این میان، در شهر مذهبی و مقدس «قم»، در ماه آذر کودکی تولد یافت که به مناسبت نام جد(پدری) شهید و مقتولش، او را «مصطفی» نامیدند. پدر بزرگوار و حکیم و دانشمند این کودک، دانشمندی بنام و شناخته شده در حوزه علمیه آن روز قم بود، و در میان فضلا و روحانیون به عنوان«حاج آقا روح اللّه خمینی»، مشهور و مورد احترام بود.
آن روز جز خداوند، هیچ کس نمی دانست که سالها بعد، مرگ مظلومانۀ وی، همچون آذرخشی سوزان و روشنگر، شکوفایی انقلابی بزرگ در جهان را باعث گردیده و در انقراض و سرنگونی رژیم از درون پوسیدۀ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی در ایران و جانشینی و استقرار نخستین حکومت اسلامی در عصر غیبت، نقشی اساسی خواهد داشت. شهادتش موجب بیداری و خشم و خروش ملت مسلمان ایران و از هم پاشیدن و پاره شدن تار و پود نظام فرسودۀ ستم شاهی گردید که در وهم و خیال هیچ فردی نمی گنجید. همان طوری که تولدش در ماه آذر بود، مرگش نیز آذرخشی بر هستی سلاطین و ستمگران گردید.
سید مصطفی، دوران کودکی را پشت سر می گذاشت و در دامن مادری باتقوا و پدری دانشمند و فقیه، در محیطی آکنده از معنویت و عرفان، رشد می کرد. او هرچند که در بسیاری از رفتارهای فردی و اجتماعی خود مانند سایر کودکان شهر بود، لکن گاه به گاه، برخی حرکات و رفتارهای فردی و اجتماعی شگفت آور و نادر از او سر می زد که هر بیننده ای را به خود جلب می کرد، و چنان می نمود که نشانه هایی از«نبوغ» در این کودک دیده می شود. چرا که نوابغ، دارای نیروهای خاصی هستند که برای نشان دادن خود، دریچه ها و زمینه های گوناگونی را لازم دارند و در نتیجه در رفتار دارندگان آن بازتاب پیدا کرده و باعث بروز کنش و واکنش های فوق العاده می گردند، و همین رفتارهای فوق العاده هستند که موجب حیرت و شگفتی افراد ناظر می گردند.
بر مبنای گزارش ناظران، «سید مصطفی خمینی» در دوران کودکی خود دارای چنین وضعیتی و با جرأت، جسارت و شجاعت بود و این همه فوق العادگی او را نشان می داد.
او پس از مجاهدتهای علمی، اجتماعی و پیاپی گسترده-که در همین نوشتار به گوشه ای از آن اشاره خواهیم کرد -بالاخره در آبان ماه سال 1356 ش، احتمالا با تبانی و توطئه مشترک رژیمهای ایران و بعث عراق به گونه کاملا ناگهانی و مشکوک در سن 47 سالگی چشم از جهان فروبست، و روحش به ملکوت اعلا پیوست. پدر بزرگوارشان، حضرت امام خمینی(ره) در سوگ فرزند دانشمند خود فرمود: «خداوند الطافی دارد خفی، الطاف خفیّه ای که ما به آن علم نداریم، و این [رحلت حاج آقا مصطفی در آن شرایط]از الطاف خفیه الهی بود».[2]
از تلمذ تا اجتهاد
سید مصطفی خمینی، که کودکی لاغراندام و در عین حال پرتحرک و پر نشاط بود، علاقۀ مفرطش به اسلام و جامعه روحانیت و راهنمایی های پدر بزرگوار و دوستان صالحش، سبب گردید که بعد از اتمام دورۀ ابتدایی به جرگۀ طلاب حوزۀ قم بپیوندد. یکی از دوستان و معاشرت کنندگانش در این باره می گوید:
«او، در سن پانزده سالگی به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. و از ایشان شنیدم که در سن 27 سالگی شایستگی و قوۀ استنباط احکام پیدا کردند، یعنی به درجۀ اجتهاد رسیدند.[3]
او که اکنون به جرگه طلاب حوزه پیوسته بود و در راه فراگیری علوم اسلامی بی وقفه تلاش می کرد، نیرو و انرژی فوق العاده خود را، به گونه کامل برای کسب دانش وقف کرد و شبانه روز در تعقیب مقصد مقدس خود تلاش می کرد. از این رو در اندک مدتی از اقران خود پیشی گرفته و به رشد فرهنگی و علمی بالایی دست یافت. یکی دیگر از آشنایان و دوستان او در این باره چنین می گوید:
بر اثر نیروهای اضافی که همۀ نوابغ دارند، و این نیروها باید به گونه ای مصرف شود. مرحوم شهید مصطفی خمینی نیز در دوران اوایل بلوغ خود به سرگرمی هایی اشتیاق می ورزید، ولی از آنجا که خداوند خواسته بود او یک محقق متبحر و دانشمند باشد، بر اثر محیط و مصاحبت های سالم، مسیر ایشان عوض شده و صرفا معطوف کسب کمال و تحصیل دانش گردید. روی همین اصل بود که ایشان در طی دو سال و چند ماه کتاب های سیوطی، معالم، حاشیه ملا عبد الله، شمسیه، مجموع مطول و قسمتی از شرح لمعه را با درس خصوصی به پایان رسانید.[4]
یعنی ایشان دروس مقدماتی و ادبیات عرب را که دیگران به طور معمول در چهار-پنج سال فرا گرفته و به پایان می رسانند، در عرض دو سال و اندی فرا گرفت و وارد دوره ای گردید که در اصطلاح حوزه، به آن «دورۀ عالیه سطح» و یا به طور خلاصه«سطح» می گویند.
و دورۀ سطح را، نزد اساتید مهمّی همچون حضرات آیات مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، شهید صدوقی، سلطانی، حاج شیخ محمد جواد اصفهانی و... تلمذ کرده و در 21 سالگی به حوزۀ درس خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی پیوست و خارج علم اصول را نیز در محضر پدر بزرگوار خود استفاده کرد.[5]
آن بزرگوار، آموزش دورۀ سطح را همراه با تدریس دروس پایین تر ادامه داد؛ و همین شیوه باعث کسب تبحّر بیشتر در علوم و فنون اسلامی گردید؛ به گونه ای که درباره اش چنین گفته اند:
او، چنان در فهم درس و پیمودن راه های کمال مستعد بود که بعد از آنکه منظومۀ حکمت [ملا هادی سبزواری و یکی از متون مهم و دشوار فلسفی و کتب درسی حوزه ها] را نزد استادی آموخت، بلافاصله به تدریس آن پرداخت.[6]
وی، در سال 1340 ش، در مدرسه حجتیه، منظومۀ حکمت تدریس می کردند و در درس ایشان، شاگردان فاضل و دانشمند حاضر می شدند.[7]
اکنون نام آقا مصطفی، برای طلاب و فضلای حوزۀ علمیه قم آشنا و شناخته شده بود. او به طور فعال در درس های خارج فقه و اصول(یعنی عالی ترین دورۀ تحصیلات حوزوی) اساتید و مراجع بزرگی همچون: آیت اللّه داماد، آیت اللّه العظمی بروجردی و والد مکرمشان شرکت می کرد. چنانکه مباحث فلسفه را نیز از قبیل: کتاب «اسفار» ملاّصدرا و غیره، در نزد اساتید و فیلسوفان نامداری همچون: علامه سید محمد حسین طباطبایی، آیت اللّه سید ابو الحسن رفیعی قزوینی و امثال آن به تلمذ پرداخته مراتب عالیۀ علمی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت، و در سنین جوانی در محافل علمی آن روز حوزه، شناخته و نام آور گردید.
در اواخر اقامت حاج آقا مصطفی در قم، ورودش به صحنۀ سیاست و مبارزه با طاغوت، چهرۀ محققانه و علمی جوان او را، عظمت و ابهت دیگری بخشید و در ردیف رجال جوان و امیدهای آیندۀ حوزۀ علمیه قرار داد. در این مرحله، او دیگر به عنوان یک استاد مبارز و شجاع برای فرزندان حوزه مطرح بود و در دل های طلاب آگاه جای داشت. خواص، او را به عنوان «مجتهد مسلم» می شناختند و عموم نیز به او با دید بزرگی و عظمت می نگریستند. او آن چنان محبوبیت یافته بود که در مناسبت های خاص از طرف طلبه ها و مردم مورد استقبال قرار می گرفت؛ به گونه ای که بعد از تبعید امام خمینی به «ترکیه» وقتی که آیت اللّه حاج سید مصطفی خمینی بعد از 57 روز، از زندان رژیم پهلوی آزاد، و بدون اطلاع قبلی وارد صحن حرم حضرت معصومه(ع) گردید، روحانیون، طلبه ها و مردم قم به محض اینکه آگاهی یافتند، دور او گرد آمده و در اوج اختناق از ایشان استقبال و تمجید بسیار باشکوهی به عمل آوردند. دوست قدیمی و هم مباحثه دوران طلبگی ایشان، حضرت آیت اللّه فاضل لنکرانی، در این باره چنین می فرمایند:
به لحاظ اینکه، ما همیشه با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی نزدیک بودیم و از همان دوران دبستان و رشتۀ روحانیت با ایشان بودیم، خاطرات زیادی دارم، و ایشان را از نزدیک، خوب می شناسم... از نظر فضیلت علمی، به نظر من، سالیان دراز بود که مرحوم حاج آقا مصطفی یک مجتهد مسلم، کامل و صاحب نظر در فقه، اصول، فلسفه، رجال، تفسیر و سایر علوم اسلامی بود....
خاطره ای از مرحوم حاج آقا مصطفی به یادم آمد بدین مضمون که، به دنبال تبعید امام به ترکیه، آقای حاج مصطفی بازداشت شده و حدود دو ماه در زندان بودند. البته تأثیراتی هم در این دو ماه روی افراد چپ گرا گذاشته بودند و آنان را نسبت به اسلام متمایل کرده بودند، بالاخره در زندان از طرف سازمان امنیت با ایشان صحبت شد که شما می توانید از زندان آزاد شوید مشروط به اینکه به همان ترکیه پیش پدرتان بروید. ایشان همه این شرط را می پذیرد، لکن اضافه می کند که پس من چند روزی به قم بروم و آن وقت به ترکیه می روم، او را آزاد کردند و ایشان به قم آمدند و با استقبال عجیب از مردم روبرو شدند، با اینکه ایشان بدون اطلاع در بدو ورود به حرم مطهر رفتند و به محض اینکه مردم از این واقع اطلاع پیدا کردند، جمعیت کم سابقه ای در همان صحن مطهر ایشان را استقبال کرد.[8]
چنانکه ملاحظه می فرمایید آیت اللّه فاضل، ضمن نقل حادثۀ استقبال مهم روحانیون و مردم از ایشان، مراتب علمی و اجتهاد مسلم آن مرحوم را مورد تأیید و تصدیق قرار داده اند. البته کتاب های اصولی و تفسیری به یادگار مانده از ایشان نیز، به خودی خود اسناد زنده ای از اجتهاد آن مرحوم به شمار می آیند.
بر کرسی تدریس
حاج آقا مصطفی، تا زمانی که از قم به ترکیه تبعید نشده بود، همچنان در کنار تحقیق به تدریس علوم حوزوی ادامه می داد و زمانی هم که از ترکیه به نجف اشرف منتقل و مجبور به اقامت اجباری در آنجا گردید، علاوه بر اینکه یار و مددکار امام خمینی در مبارزه بود، ادارۀ دفتر و پاسخگویی به مراجعین مختلف و ایفای نقش«رابط» امام با برخی از مراجع بزرگ نجف، مانند: آیت اللّه سید محسن حکیم و دیگر کارهای لازم را نیز به عهده داشت، با این همه، به تحقیق و تألیف کتب و تدریس خارج اصول نیز اشتغال داشت، چنانکه در کتاب شهدای روحانیت نیز آمده: «ایشان هنوز به سی سالگی نرسیده بود که به مرتبۀ اجتهاد برآمد و ده سال در نجف خارج اصول تدریس می کرد.[9]
درس خارج اصول فقه حاج آقا مصطفی در نجف، غرور بی اساس برخی از ناآگاهان و یا مغرضان را شکست. آنان باور نمی کردند این درس ادامه پیدا کند و چنین می پنداشتند که چندی بیشتر به طول نمی انجامد. در این رابطه، آقای محتشمی یکی از شاگردان مرحوم حاج آقا مصطفی، اظهاراتی دارد که قابل توجه است:
در نجف، در حدود دوازده نفر بودند که از حاج آقا مصطفی تقاضای تدریس خارج اصول را کردند، ایشان قبول کردند، و آن زمان [بعضی در]نجف دارای غرور خاصی در خارج اصول بودند و به غیر از خودشان هیچ کس را قبول نداشتند، و به همین خاطر خیال می کردند که حاج آقا در کار تدریس این، می مانند. ولی همان طور که غرور آنان برای درس فقه، توسط امام شکسته شد، این بار هم بی اساسی نظرشان در مورد درس خارج اصول ثابت گردید.[10]
آقای سید محمد سجّادی، یکی دیگر از شاگردان آن مرحوم که دورۀ تفسیر ناتمام و نیز جلد اول از کتاب تحریرات فی الأصول حاج آقا مصطفی را نیز به چاپ رسانده است، راجع به حوزۀ درسی آن مرحوم سخنی دارد که اجمال آن چنین است:
از مکتب و محفل درس استاد بزرگ، زنده کنندۀ شریعت محمد صلّی اللّه علیه و اله و سلم، بت شکن قرن ما، امام خمینی(دامت برکاته)، گروهی از دانشمندان و فقهای بزرگ، فارغ التحصیل شدند که از جملۀ آنان استاد علاّمۀ ما، شهید آیت اللّه حاج سید مصطفی خمینی(قدس سره) می باشد، که به راستی جسما و روحا فرزند پدرش بود....
او با دو بال علم و تقوا پرواز می کرد، در تبعیدگاه خود نجف اشرف حوزۀ تحقیق و تدریس خود را دایر نمود، در محاضرات او پژوهش هایی که دربردارندۀ نتیجۀ تحقیقات بزرگان از سلف صالح ما، همراه با نقد و اصلاح و تبیین می باشد...[11]
برگزاری درس خارج اصول ایشان در نجف و استمرار طولانی آن، غرور عالمان دروغین و مخالف انقلاب را شکست. برخی از شاگردان دورۀ درس خارج ایشان، عبارتند از: آقایان حکمت -امام جمعه قبلی شهرستان گناباد-، محتشمی-وزیر اسبق کشور-، حلیمی کاشی، امامیان، سجادی و امثالهم که هر کدام در جایی مشغول به خدمت می باشند.
در صحنۀ سیاست و مبارزه
در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی که مبارزه«امام» با دستگاه وابسته «شاه» آغاز شد و وارد مرحلۀ تازه ای گردید، مرحوم حاج آقا مصطفی نیز در پی گیری فعالیتهای سیاسی قبلی خود، به طور جدی تری وارد صحنه سیاست و مبارزه با رژیم طاغوت گردید. او در این مبارزۀ دشوار و بلندمدت که سال ها به طول انجامید، همچنان نستوه و استوار در کنار پدر و مقتدای خود، امام خمینی، به انجام تکلیف مبارزه مشغول بود.
با توجه به سنّ و سال ایشان و جوّ ویژه حوزه های علمیۀ آن روز، باید گفت، این دانشمند مبارز، از بینش و آگاهی ژرف سیاسی برخوردار بود، و در هماهنگ سازی مسایل ظریف مبارزه و هدایت آن در مسیر درست، یار و مددکار امام و رابط او با اقشار مبارز کشور، به ویژه مبارزین مقیم خارج بود و این مسؤلیت سنگین را به خوبی انجام داد.
در رابطه با حوادث سیاسی مختلف، مطالب فراوانی دربارۀ کوشش و فعالیت های ایشان توسط اشخاصی گفته شده است که در مجموع روشنگر نقش مؤثر و حضور دایمی او در صحنه مبارزه با رژیم طاغوت و استکبار جهانی می باشد. لکن این نوشتۀ مختصر گنجایش درج همۀ آنها را ندارد. از این رو، از باب نمونه، اظهارات یکی از دوستان و معاشران آن شهید مهاجر را در اینجا عینا نقل می کنیم:
به دنبال مبارزه ای که امام در سال 41 و 42 شروع کردند، ایشان با امام همراه و همگام بودند و نقش مفیدی در مبارزه و نهضت ایفا می کردند و رتق و فتق امور امام، به دست ایشان بود. وقتی هم که رژیم طاغوتی و ضداسلامی شاه، در مقام پرونده سازی برای امام در جریان فروردین ماه سال 42 بود یک روز، مأموری از دادگاه قم می خواست احضاریه ای را به حضور امام بیاورد که مثلا امام را به دادگاه احضار کرده اند. مرحوم حاج سید مصطفی به مأمور گفتند که امام این احضاریه را نمی پذیرد، مأمور گفت: فقط این اعلامیه به رؤیت ایشان برسد کافی است. مرحوم حاجد سید مصطفی پاسخ داده بود که من نمی گذارم که این اعلامیه به رؤیت ایشان برسد و شما می توانید به مقامات مافوق خودت گزارش کنی که من از ابلاغ احضاریه جلوگیری کرده ام.[12]
مرحوم شهید حاج سید مصطفی در جریان قیام 15 خرداد سال 42، که امام دستگیر شدند، در حرکت درآوردن مردم مسلمان قم، نقش مهمّی ایفا کرد و اولین فرد بود که در صبح روز پانزده خرداد از منزل بیرون آمد و به چهارراه مریضخانه [شهداء] رفت و در آنجا مأمورین با بلندگو به ایشان اخطار کرده بودند که برگردید، امّا ایشان با دست خالی، دست به سنگ برده و به مأمورین حمله کرد و مأمورین متواری شدند. سپس ایشان به صحن مطهر حضرت معصومه(س) آمدند و نطقی ایراد کردند و مردم را به مقاومت و پایداری و ادامه نهضت فرا خواندند و از هرگونه تزلزل در ارکان نهضت جلوگیری کردند.
در مرداد ماه سال 42، که ساواک امام را از زندان به منزل خصوصی منتقل کردند، مرحوم حاج سید مصطفی، موفق شدند که مستقیما با امام در رابطه باشند و رابطه بین امام و ملت مسلمان ایران را به بهترین وجه انجام دهند. البته در همان موقع نیز که امام در زندان بودند به واسطه بعضی افسران متعهد و مسلمانی که در ارتش بودند توانستند با مرحوم حاج سید مصطفی رابطه برقرار کنند. مرحوم حاج سید مصطفی می گفتند: «اولین خبری که از زندان بمن رسید، وصیت نامه امام بود که از داخل زندان به بیرون فرستاده بودند». امام تقریبا، مدت 5 ماه در قیطریه تهران تحت نظر بودند و مرحوم حاج سید مصطفی بعنوان رابط بین ایشان و مردم نقش اساسی داشت و همین رابطه موجب نگرانی ساواک شده بود.
روزی سپهبد نصیری جلاّد، مرحوم حاج سید مصطفی را احضار کرد ولی ایشان رفتن به نزد او را نپذیرفتند.
عصار نامی، که از افسران ارتش و مراقب امام در آن منزل بود، آمده بود و اصرار می کرد که من خودم شما را می برم و برمی گردانم و بعد از چند بار آمد و رفت، ایشان-حاج آقا مصطفی -با نظر و مشاوره با امام، تصمیم گرفت که پیش نصیری برود. ولی عصار می خواست ایشان را با ماشین شخصی ای ببرد، ولی ایشان نپذیرفتند و گفتند که باید ماشین رسمی شهربانی باشد. یک جیپ شهربانی آوردند و مرحوم حاج آقا مصطفی سوار جیپ شهربانی شدند. خود ایشان می گفتند که: عصار، در راه از من پرسید چه نکته ای وجود داشت که شما با ماشین شخصی من نیامدید و حاضر شدید که با ماشین شهربانی بیایید؛ گفتم که می خواستم به خوبی ثابت شود که من از روی اجبار می آیم. اگر با ماشین شخصی شما می آمدم حاکی از این بود که ما با تفاهم و توافق می رویم ولی وقتی که ماشین رسمی شهربانی است بازگوکننده این حقیقت است که من از روی میل نمی آیم و از روی اجبار است و در حقیقت جلب شده ام.
نصیری، در آن موقع رییس شهربانی کل کشور بود و به ایشان گفته بود که ما نمی خواهیم وضعی پیش بیاید که شما را دستگیر کنیم، ولی گزارشات مرتبی می رسد که شما با عناصر ناراحت و اخلالگر(و در حقیقت با عناصر متعهد و مبارز و انقلابی) در رابطه هستید و نقش در حرکت مردم دارید. و به ایشان اخطار کرد که اگر این برنامه را ادامه بدهید، ناچاریم شما را دستگیر کنیم که البته روح بزرگ و تزلزل ناپذیر ایشان قوی تر و عمیق تر از این بود که باین گونه تهدیدات متزلزل بشود و دست از آن وظایف و رسالتی که برعهده دارد بردارد.
در همان شرایط، ایشان گاه و بی گاه در مجالس و محافلی که توسط مردم به مناسبت هایی تشکیل می شد، شرکت می کرده و گویا در همان روزها بود که آقای بهبهانی رحلت کردند و ایشان در تشییع جنازه شرکت کردند و مردم با دیدن فرزند امام خود، فریاد«خمینی بت شکن، ملت ترا می خواهد» را برکشیدند و ایشان [را] در همانجا دستگیر کردند و به اندازه ای ازدحام و هجوم مردم شدید بود که ایشان را به داخل مغازه ای بردند و کرکره را پائین کشیدند و تهدید کردند که دیگر حق ندارید در این چنین مراسم و محافلی شرکت کنید.
امام، در تاریخ فروردین ماه 43، بعد از ده ماه حبس و حصر به قم باز گردانده شدند، ایشان هم همراه امام بودند و در مبارزات توفنده امام، همگام و همراه و مشاور و مساعد امام بودند.
مقامات دولتی به هیچ وجه دسترسی به امام نداشتند و امام، از تاریخ دوّم فروردین 42، که آنان به مدرسه فیضیه حمله کرده بودند و آن جا و مردمش را کوبیده بودند، مقامات دولتی را به حضور نمی پذیرفتند و ملاقات و مذاکره نمی کردند. رژیم می کوشید که بتواند از طریق شهید حاج آقا مصطفی، مطالبی را به امام برساند و اصولا رژیم، مدتها این طمع را داشت که بتواند فرزند عالم و مؤثر و ارشد امام را تحت تأثیر قرار بدهد و از طریق او در امام نفوذ بکند. و البته این خیال واهی و پوچی بود، زیرا روح عظیم و فکر والا و بلند شهید حاج سید مصطفی به حدی قوی بود که نه تنها اینها نمی توانستند کوچک ترین تأثیری بر روی آن بگذارند، بلکه در برخوردها به خوبی درمی یافتند که راسخ تر و قاطع تر از اینست که بتوان در او نفوذ کرد.
به دنبال احیای ننگین کاپیتولاسیون، که امام به خروش درآمدند و تصمیم داشتن که در این زمینه نطقی ایراد کنند، رژیم سخت نگران بود و وحشت زده از اینکه امام در این نطق، می خواهند حقایقی را برملا کنند؛ و از آنجا که تجربه داشتند که از راه تطمیع و تهدید، امام را نمی توانند به عقب بنشانند؛ یکی از مقاماتی که در رژیم طاغوتی، رسمی نبود ولی وابسته به آنان بود، و از طرفی نسبتی نیز با خانوادۀ امام داشت، به نام«متسوفی» به قم آمد که با امام ملاقات کند، و چند روزی تلاش فراوانی کرد که با امام ملاقات کند ولی موفق نشد، و امام او را از آن جهت که با دستگاه رابطه داشت، به حضور نپذیرفت. بعد از چند روز، بالاخره با شهید حاج سید مصطفی ملاقات کرد[و گفت ]که شنیده ام، امام در رابطه با احیای کاپیتولاسیون می خواهند نطقی بکنند. و من به شما اخطار می کنم که در این نطق، اگر کوچکترین حمله ای به آمریکا بشود، با شدیدترین عکس العمل دستگاه مواجه خواهید شد، چون دستگاه، اکنون به آمریکا حساسیت زیاد دارد و آمریکا هم در ایران برای کسب وجهه، پول زیادی خرج می کند و دستگاه، هیچ گونه عکس العملی را علیه آمریکا تحمل نمی کند، و اکنون عکس العمل علیه آمریکا، خیلی شدیدتر از حمله به شخص شاه می باشد؛ که شهید حاج سید مصطفی، خیلی قاطعانه به او پاسخ داده بود که امام، به وظیفه خودش هرجور که صلاح بداند عمل می کند و این گونه حرف ها هم نمی توانند ایشان را در اجرای وظیفه [و]رسالتی که برعهده دارد به تجدید نظر وادارد.
به دنبال تبعید امام در 13 آبان ماه 1343، شهید حاج سید مصطفی، بار دیگر برای به عهده گرفتن رسالت سنگینی که خواه ناخواه بعد از دستگیری امام بر دوش ایشان قرار می گرفت، از منزل بیرون آمد و با علمای قم، یکی پس از دیگری به گفت وگو نشست تا آنان را به وظیفه سنگینی که در آن شرایط حساس به عهده دارند آگاه کند، ولی رژیم که از برخوردهای گذشته با مرحوم حاج سید مصطفی، به خوبی این خطر را احساس می کرد که ایشان آزاد باشد، حتما پانزده خرداد دیگری خواهد آفرید؛ و ملت مسلمان ایران را به حرکت درخواهد آورد؛ لذا، در ساعت ده صبح روز 13 آبان ماه 43، به منزل آقای نجفی حمله کردند و ایشان را در آنجا که در حال گفت وگو با آقای«آقا نجفی» بودند، دستگیر کردند و تحت الحفظ به تهران و به زندان قزل قلعه برد.[13]
آنچه که ملاحظه فرمودید، چکیده ای از تلاش های سیاسی و دورنمایی از فعالیت های مبارزاتی حاج آقا مصطفی بود. ایشان بعد از تبعید امام به ترکیه، بعد از آنکه قریب دو ماه در زندان قزل قلعه زندانی بود، از زندان آزاد گردید، مشروط بر اینکه پس از چند روز، با اختیار خود به تبعیدگاه پدر بزرگوارش، ترکیه برود و در آنجا بماند. لکن آن مرحوم همانطور که گذشت، پس از آزادی و پس از مشورت های لازم با اشخاص ذی صلاحیت، تصمیم گرفت از دستور ساواک برای رفتن به ترکیه سرپیچی کند، و در ایران بماند، تا بیت امام را در غیاب ایشان اداره کند.
این قضیه، منجر به تماس و تهدید تلفنی سرهنگ مولوی با ایشان شد، تا اینکه بالاخره حدود سه ماه بعد، رئیس سازمان امنیت قم به نام سرهنگ«بدیع» همراه با عده ای از مأموران و ساواکی ها به منزل ایشان یورش آورده و پس از دستگیری و انتقال ایشان به تهران، او را اجبارا به ترکیه تبعید کردند. پس از پایان یافتن دوران تبعید ترکیه، همراه امام، ایشان نیز به نجف اشرف، دوّمین محل اقامت اجباری خود رفتند.
آیت اللّه حاج سید مصطفی خمینی، در نجف اشرف نیز نقش مؤثر و فعالی در هدایت و تسریع مبارزه اسلامی علیه رژیم طاغوت داشتند. تکثیر و ارسال سخنرانی ها و بیانیه های امام به ایران و دیگر نقاط جهان، ادارۀ بیت امام که محل مراجعات عامه مردم و مبارزین بود، هماهنگ سازی تلاش های طلاب و روحانیون مبارز، راه اندازی و تقویت نشریه موسوم به «پانزده خرداد» در عراق، ارتباط با مبارزین فلسطین و حمایت سیاسی و مالی از آنان، اعزام برخی از روحانیون و طلاب به لبنان برای گذراندن دورۀ آموزش نظامی، مسؤلیت تنظیم و اجرای ارتباطات حضرت آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم با حضرت آیت اللّه العظمی امام خمینی در جهت هماهنگی و تسریع و مبارزۀ اصولی علیه دو رژیم طاغوتی ایران و عراق و بسیاری دیگر...، از جمله فعالیتهای مؤثر و نقش سیاسی ایشان در دوران اقامت در نجف اشرف می باشد.
در رابطه با ملاقات های مکرر ایشان با آیت اللّه حکیم، رژیم بعث عراق مشکوک و ناراحت شده بود، لذا ایشان را دستگیر و تحت الحفظ به بغداد منتقل و مستقیما نزد احمد حسن البکر، رییس جمهور وقت عراق بردند. حسن البکر، شخصا از ایشان بازخواست کرد که برای چه این همه با آقای حکیم ملاقات می کند؟!و سپس ایشان را تهدید کرد که از این قبیل فعالیت ها دست بردارد.
حاج آقا مصطفی، یادداشت های دستنویسی دارد تحت عنوان «قضیه آقای حکیم و دولت عراق» که دربارۀ مسایل روز می باشد. در آن یادداشتها با تحلیل سیاسی عمیق، نشان داده اند که رژیم بعث عراق از درافتادن با آقای حکیم چه مقاصدی دارد. و اهداف شوم خود را با چه وسایلی پیش می برد.
این تحلیل سیاسی، با این که یک یادداشت شخصی و پاکنویس نشده است، نشان می دهد که نویسندۀ آن یکی از تحلیل گران برجستۀ سیاسی می باشد.
در مسند تألیف
او، نه تنها در زمینه تدریس و شاگردپروری، فردی پرتلاش و موفق بود، بلکه در زمینه پژوهش و نگارش و تألیف کتاب های سودمند نیز، بسیار موفق و پیشاهنگ به حساب می آمد.
برخی از آثار قلمی و تألیفات ایشان که به چاپ رسیده و پخش شده است، نشانگر عظمت علمی آن مرحوم و ژرفایی و گستردگی پژوهش های او در زمینه های مختلف می باشد.
در هر صورت، تألیفات عمده و آثار قلمی قابل ذکر آن بزرگوار از این قرار است:
1- القواعد الحکمیه؛ نوشته ای است در فلسفۀ متعالیه و به عنوان حاشیه و تعلیقه ای بر کتاب«أسفار» صدر المتألهین شیرازی (مخطوط).
2- کتاب البیع؛ یک دورۀ کامل مباحث استدلالی بیع(در سه جلد، خطی).[14]
3- مکاسب محرمه؛ دو جلد در فقه استدلالی (مخطوط).
4- کتاب الإجاره؛ یکی از مباحث فقه که به صورت استدلالی بحث کرده بودند و گفته می شود که نسخۀ دستنویس آن در یورش مأموران مزدور ساواک به خانه او، به همراه 3000 جلد کتاب دیگر به غارت رفت.
5- مستند تحریر الوسیله؛ شرح کتاب فقهی و فتوایی حضرت امام خمینی(ره).
6- تعلیقه ای بر عروة الوثقی؛ متن اصلی کتاب عروة الوثقی که به طور خلاصه «عروه» نامیده می شود، نوشته فقهی و فتوایی مفصلی است از فقیه بزرگوار، سید کاظم یزدی(ره) می باشد، که بعد از ایشان فقها و مراجع تقلید شیعه، حواشی و تعلیقات زیادی بر آن نوشته اند حاج آقا مصطفی خمینی نیز از جمله کسانی است که بر این کتاب، تعلیقه زده و فتاوای خود را بر آن افزوده است. قابل ذکر است که توانایی بر نوشتن این قبیل کتابها از نظر عرف حوزه های علمیه، نشانۀ اجتهاد فقهی نویسندۀ آن می باشد.
7- تحریرات فی الأصول؛ یک دورۀ علم اصول، به سبک استدلالی و مفصل می باشد. جلد اول آن به همت آقای سید محمد سجادی، توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی(561 صفحه، قطع وزیری) به چاپ رسیده است.
8- شرح زندگانی ائمه معصومین؛ این اثر، در تاریخ ائمه معصومین و فقط تا شرح حال امام حسین علیه السّلام نوشته شده، اما هنوز به چاپ نرسیده است.
9- کتاب اصول؛ کتاب مختصر دیگری به جز تحریرات فی الأصول که در علم اصول فقه نوشته شده است. خطی.
10- القواعد الرجالیه؛ کتابی در مباحث علم رجال، که از علوم ابزاری و پیش نیاز فقه استدلالی می باشد.
11- کتابی در بحث نکاح و در موضوع فقه.
12- تفسیر القرآن الکریم؛ (که آن را جداگانه معرفی خواهیم کرد).
روش تفسیری حاج آقا مصطفی
چنان که گفته شد، یکی از آثار قلمی ارزشمند حاج آقا مصطفی خمینی، کتاب تفسیر او در قرآن کریم است که متأسفانه ناتمام مانده است. این کتاب پر محتوا که دربردارندۀ تفسیر آیات سوره حمد و سوره بقره(آیۀ 1-46) است، و در چهار مجلد که به اهتمام آقای سید محمد سجّادی اصفهانی در سال 1362 از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به چاپ رسیده است. البتّه جلد اوّل آن، قبلا توسط مطبوعاتی اسماعیلیان، در قم به چاپ رسیده بود که شامل جلد اوّل و جلد دوّم(تا صفحه 122)، از چاپ ارشاد می باشد.
متأسفانه چاپ و نشر این اثر ارزشمند مطلوب نیست، چرا که دارای اغلاط فاحش و فراوان بوده و فاقد فهرست های لازم است آن مرحوم، تفسیر هر آیۀ قرآن را در ابعاد و تخصّص های مختلف، مورد توجه قرار داده است. نوشته ایشان در این مورد، با طرح تفسیر نانوشته آیت اللّه سید حسن مدرس(ره) همسویی و هماهنگی دارد.
در میان اوراق دستنویس باقی مانده از مرحوم مدرس (ره) پیش نویس طرح تفسیری وجود دارد که اخیرا شناسایی و معرفی شده است. آن طرح، مشابهت زیادی با طرح کتاب تفسیر مرحوم حاج آقا مصطفی دارد. با اینکه طرح مدرس جزء اسناد خانوادگی بوده و تا همین یکی و دو سال اخیر در هیچ جا منتشر نگردیده و دیده نشده بود.
طرح مدرس، در میان اوراق شخصی او قرار داشت و آن را آماده کرده بود تا بر آن اساس تفسیر قرآنی نوشته شود و در مدرسۀ سپهسالار سابق مورد تدریس قرار بگیرد. اما بر اثر بازداشت و زندانی شدنش توسط دستگاه رضا خان میرپنج و عمال انگلیس در ایران، نتوانست طرح خود را تبدیل به کتاب کند، تا اینکه به شهادت رسید.
می توان گفت، آیت اللّه سید مصطفی خمینی در آن بخش از کتابش که آن را تمام کرده، حدود هشتاد درصد با طرح تفسیری مرحوم مدرس هماهنگ و همسو بوده است. و این بسیار عجیب است که اولیاء خدا در حرکتهای فکری و اصلاحی خود، بدون آنکه از اندیشه همدیگر خبر داشته باشند به نقطۀ مشترکی می رسند، و پیرو فکر اصیل واحدی می گردند. این دو فقیه و شهید بزرگوار نیز بدون آنکه از اندیشه یکدیگر دربارۀ شیوۀ تفسیر قرآن مجید خبر داشته باشند، تقریبا به یک فکر و طرح مشترک دست یافته بودند.[15] با این حال جای تأسف بسیار است که طرح مرحوم مدرس، اصولا نانوشته، و طرح مرحوم حاج آقا مصطفی نیز در سورۀ بقره، ناتمام ماند.
روش تفسیری حاج آقا مصطفی مبتنی بر تفصیل و توضیح کامل است. ایشان، اول آیات مورد نظر را درج می کند و سپس تحت عنوان «المسائل اللغویة و الصرفیة» به واژه شناسی و اشتقاق صرفی کلمات می پردازد، پس اگر بحثی راجع به نحوه نگارش و «رسم الخطّ» واژه های آن باشد، راجع به آن سخن می گوید، آن گاه بحثی درباره«اختلاف قرائتها» می گشاید؛ سپس بحثی دربارۀ چگونگی «اعراب و علم نحو» انجام می دهد؛ بعد از آن، آیات مورد نظر را از نگاه«علم معانی و بیان و فنّ بلاغت» مورد کاوش قرار می دهد، و بعد به استخراج و دسته بندی نکته هایی می پردازد که امکان برداشت آنها از آن آیات، راجع به علم «اصول فقه» وجود دارد. آن گاه تحت عنوان «الحکمة و الفلسفة» نکته های فلسفی آیه را مورد دقّت و گفتگو قرار می دهد. بعد از آن به «نکته های اخلاقی و پند و موعظه»ای که از آن آیه استفاده می شود، اشاره می کند و نیز اگر مطلبی عرفانی و اشراقی وجود داشته باشد آن را بیان می کند. و در پایان تحت عنوان «التفسیر و التأویل علی إختلاف المسالک و المشارب»، به جمع بندی مباحث گذشته و آراء و نظرات تفسیری گوناگون پرداخته و در ضمن آن با تبیین کامل و نهائی مفهوم آیه، دیدگاه خود را نیز بیان می کند.
در این قسمت، ایشان، نخست دیدگاه پیرامون تفسیر روایی را با عنوان «علی مسلک الأخباریین» درج می کند، آن گاه اصحاب اجتهاد و رأی را می آورد، سپس دیدگاه «اهل ذوق و عرفان» و یا «انس و عرفان» و نیز «فلاسفه و حکماء» مانند صدر المتألهین و غیره را می آورد.
خوانندگان محترم می توانند به عنوان نمونه، تفسیر آیه 31 سورۀ بقره را در جلد چهارم تفسیر ایشان(ص 313-369)، ملاحظه و تطبیق نمایند.
پی نوشت ها:
[1] قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، چاپ سنگی، 641/2؛ یادآوری می کنم، زندگینامه مفصّل ایشان را در کتاب«سیره صالحان» درج کرده ام، و این وجیزه را به درخواست برادر فاضلمان، آقای عبد اللهیان تهیه کرده ام.
[2] ر. ک: شهدای روحانیت، دفتر تبلیغات اسلامی(واحد یادبودها)، 38/1.
[3] روحانی، حمید، شهید هجرت و جهاد؛ آیت اللّه حاج سید مصطفی خمینی، به انتشار: بسیج مسجد الرسول/5.
[4] اظهارات حجت الاسلام و المسلمین آقای جعفر سبحانی(آرشیو بنیاد تاریخ).
[5] ر. ک: شهدای روحانیت، 33/1.
[7] شهید هجرت و جهاد.../ 5.
[8] مجله پیام انقلاب، ش 34/91، مصاحبه با حضرت آیت اللّه فاضل لنکرانی.
[10] اظهارات حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محتشمی(آرشیو بنیاد تاریخ).
[11] خمینی، سید مصطفی، تحریرات فی الأصول، به تصحیح: سید محمد سجّادی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 10/1(مقدمه مصحح).
[12] برای آگاهی بیشتر از طرح تفسیری آیت اللّه شهید مدرّس، ر. ک: مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج 2؛ و آن را با تفسیر القرآن الکریم، آیت اللّه شهید مصطفی خمینی مقایسه فرمایید.
[13] مجله پیام انقلاب، ش 49، 1361 ش، مصاحبه با حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی.
[14] شهید هجرت و جهاد.../ 8-13.
[15] در کتاب شهدای روحانیت 34/1، کتاب البیع حاج آقا مصطفی را 10 جلد معرفی کرده است. ولی در مصاحبه با برادر ایشان (حاج سید احمد آقا)، 3 جلد معرفی شده است.