علامه محمد تقی جعفری وجدان را غیر از عقل و غریزه می داند و معتقد است این که انسانها باید از احکام و دستورهای عقل پیروی کنند، سندی جز وجدان ندارد.
درباره اصل وجود وجدان، دیرزمانی است که بحثها و مناقشات دامنهداری میان اندیشمندان جهان وجود داشته است . گروهی اصل وجود وجدان را به طور کلّی نفی کرده و آن را وَهْم و خیالی بیش نمیدانند. بعضی آن را وجه تمایز انسان و حیوان دانستهاند. نه مادیون در مورد وجدان دیدگاه مشترکی دارند و نه الهیون، حتی دانشمندان اسلامی دیدگاه یکسانی در این موضوع ندارند. فروید برای وجدان اخلاقی اصالت طبیعی قائل نیست و آن را امری اکتسابی می داند و می گوید: قضاوتهای وجدان هم نمیتواند صد در صد صحیح و اطمینان بخش باشد، زیرا منشأ آن، تربیتهای خانواده و اجتماع است و محتوای وجدان اخلاقی مردم را، مجموعهای از واردات (= درکهای) صحیح و ناصحیح تشکیل می دهد.
بر خلاف نظریه فروید، عده زیادی از دانشمندان غربی، وجدان اخلاقی فطری را قبول دارند و معتقدند: آدمی علاوه بر وجدان اکتسابی (که ناشی از تربیت خانواده و اجتماع است) دارای وجدان اخلاقی فطری میباشد.
ویکتور هوگو، ژان ژاک روسو، کانت و حتی راسل بر این نکته تأکید کردهاند. ویکتورهوگو وجدان را به قطب نمای کشتی انسانی در اقیانوس هستی تشبیه کرده است. به عقیده ژان ژاک روسو متفکر فرانسوی، هر یک از انسانها در درون خود صاحب نیرویی به نام وجدان است که فهم خوب و بد، حکم به انجام کارهای خوب و اجتناب از کارهای بد، نیز سرزنش و ملامت انسان به سبب انجام بدیها و ترک خوبیها، از شؤون و کارهای آن است. وی با ستایش وجدان آن را غریزه ملکوتی و ملاک برتری انسان بر چارپایان می داند. کانت فیلسوف آلمانی، اخلاق را دستورهای صریح و قاطعی می داند که وجدان انسان، به وی الهام می کند. او وجدان را ماهیت اعجاب انگیزی دانسته است.
برترراند راسل با آن که پدیده اخلاق را تقریباً انکار کرده، ولی در مورد وجدان با صراحت می گوید: در تاریخ جهان هرگز در هیچ زمانی همکاری اندیشه و وجدان فردی برای جهان مانند امروز مهم نبوده است. الهیون و پیروان مکتب پیامبران، وجدان اخلاقی فطری را ثابت دانسته و آن را مانند سایر موجودات جهان، آفریده حضرت حق می دانند. اینان عقیده دارند خداوند این راهنمای واقع بین را به اراده حکیمانه خود آفریده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش خوب و بد را بشناسند. اصول فضایل و رذایل را درک کنند و راه رستگاری و سعادت را از گمراهی و بدبختی تمیز دهند.
استاد مطهری، وجدان را یکی از ویژگیهای روح انسان و منشأ امر و نهیهای اجتماعی می داند که بر اساس آیه و نَفْسٍ و ما سوّیها فألهمها فجورها و تقویها خداوند کارهای زشت و تقوا و پاکی را به آدمی الهام کرده و در ذات و سرشتش این نکته را نهاده که چه کاری زشت است و نباید انجام داد، یا چه کاری خوب است و باید انجام گیرد. از این رو وقتی انسان کار قبیحی می کند و به جرم و خیانتی دست می زند، نفس لوّامه یا وجدان اخلاقی اش او را مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد.
علامه محمد تقی جعفری نیز وجدان را غیر از عقل و غریزه می داند و معتقد است این که انسانها باید از احکام و دستورهای عقل پیروی کنند، سندی جز وجدان ندارد. در معنای عمومی وجدان، تمام حیوانات اشتراک دارند، ولی در انسانها وجدان در معنای عمومی غریزی منحصر نمی گردد، بلکه دریافتهای عالیتری وجود دارد که حیوانات از آن محروم می باشند.
استاد مصباح یزدی، شناختن خوب و بد و تعیین مصادیق هر یک را بخشی از کار عقل میداند و نسبت دادن فهم آنها را به نیروی جداگانه به نام وجدان موجه نمیشناسد. وی درباره حکم وجدان می گوید: وجدان غیر از تحسین و تقبیح، امر و نهی حقیقی ندارد. او ندامت را نتیجه فهم و درک زیان وارد آمده و از کف رفتن منفعت و سرمایه مادی یا معنوی می داند. به عقیده وی عذاب وجدان، فرع بر آن است که شخصی ارزش هایی را پذیرفته باشد و صفات و ملکاتی را به دست آورده و آنها را سرمایه و کمال معنوی خود بداند و کاری انجام داده باشد که به اعتقاد خودش مستلزم زیان و نقص او است. بنابراین دانشمندان علوم اسلامی، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطری پذیرفتهاند، ولی در حوزه کاری وجدان اختلاف نظر دارند. قرآن مجید به نفس سرزنشگر سوگند یاد کرده و می فرماید: و لا أقسم بالنفس اللوامة. در ایه دیگر نفس انسان را چنین توصیف می کند که خوبی و بدیها را خداوند به او الهام کرده است. در احادیث اسلامی از آن به عنوان واعظ درونی یاد شده است. حافظ با توجه به این نکته می گوید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست***که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
البته باید به این نکته توجه داشت که قدرت دعوت وجدان و پایه مقاومت او در مقابل طوفانهای نفسانی و منافع شخصی بسیار محدود است و تکرار عمل زشت، دید وجدان را کور می کند و تشخیص او را دگرگون می سازد. گاهی کارهای خلاف و زشت، موجّه جلوه می کند و کار به جایی می رسد که انسان از کار خلاف، کوچکترین احساس ناراحتی نمیکند و چه بسا انسان از کشتن جگر گوشه خود لذت می برد، چنان که قرآن مجید می فرماید: بر بسیاری از افراد مشرک کشتن فرزندان، زیبا جلوه می نمود.
منبع : پاسخگو