عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - از مجموع قوانین مدنی دوران ساسانیان چنین برمیآید که مقررات مربوط به روابط خانوادگی، جامعتر از دوران اشکانیان و هخامنشیان بود و البته این تفاوت عجیب هم نیست چراکه جامعۀ ایران، مثل اکثر جوامع، با گذشت زمان رو به تکامل بوده است.
در جامعۀ ایران در عصر ساسانیان، ریاست خانواده همانند گذشته با مرد بود، که کذکخدای نام داشت. با اینکه در آن دوران زنان از پارهای آزادیهای اجتماعی برخوردار بودند و حتی برخی از آنها به مقام سلطنت رسیدند، ولی مرد عنصر برتر جامعه قلمداد میشد و فرزندان پسر چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی، دارای ارج بیشتر و موقعیت بهتری بودند.
به دلیل "حفظ اصالت خون"، ازدواج با خویشان نزدیک در طبقات بالای جامعه معمول بود. مردان میتوانستند زنان متعدد اختیار کنند، ولی حقوق و موقعیت زنان در خانواده یکسان نبود.
زنانی که از طبقۀ ممتاز بودند، عنوان پادشاهزن یا کذک و بانوک داشتند و شوهر ناگزیر بود تمام عمر از آنان نگهداری کند و معیشتشان را فراهم سازد. زنانی که از طبقات پایینتر بودند، نسبت به زوجۀ ممتاز دارای وضع و موقعیت پستتر بودند و به آنان چاکرزن گفته میشد.
ازدواج دختر منوط به اجازۀ پدر بود. مرد میتوانست از درآمد زن و غلامان او استفاده کند، اما در هنگام جدایی باید درآمد زن را پس میداد.
مقررات ازدواج به شرح زیر بود:
- زنی که با رضایت والدینش به خانۀ شوهر میرفت، فرزندانش در دو جهان به همسرش تعلق داشتند. چنین زنی را پادشاهزن (زن ممتاز) میگفتند.
- زنی که تنها فرزند خانواده بود (اواغزن)، فرزند اولش را به والدینش میدادند تا جای خالی او را در خانواده پر کند. از این هنگام وی نیز، مانند مورد اول، ممتاززن محسوب میشد. در واقع فرزند اول این زن نزد پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش زندگی میکرد نه نزد پدر و مادرش.
- اگر مردی در سن ازدواج میمرد، خانوادهاش به زنی بیگانه جهیزیه میدادند و او را به همسریِ مردی بیگانه درمیآوردند. چنین زنی را سدززن یا همسرخوانده مینامیدند. نیمی از فرزندان او به مردِ مرده، که میبایست در جهان دیگر شوی او باشد، تعلق داشت و نیمی دیگر از آنِ شوهرِ زنده بود.
- بیوهای که دو بار به خانۀ بخت میرفت (چاکرزن) نام داشت. اگر او از شوهر اولش فرزندی نداشت، وی را همانند همسرخوانده میدانستند. یعنی نیمی از فرزندانش که از همسر دوم میزایید، به شوی نخست او، که میبایست در جهان دیگر به عقد همسرش درآید، تعلق داشت.
- زنی که بیرضایت پدر و مادرش ازدواج میکرد، فروتر از دیگر زنان بود. این زن را خودسرایزن (زنی که خود خانهای بنا کرده) میگفتند. او نمیتوانست از والدینش ارث ببرد. چنین زنی به محض اینکه پسر بزرگش به سن بلوغ میرسید، مقام ممتاززن مییافت.
در دوران ساسانیان شیربها نیز وجود داشت. مطابق این رسم، شوهر آیندۀ زن، مبلغی معین پول یا کالایی معادل آن مبلغ به والدین زن میداد. ولی اگر پس از ازدواج معلوم میشد که زن ارزش مبلغ پرداخت شده را ندارد، مثلا اگر زن نازا بود، این پول میبایست به شوهر پس داده شود.
در آن دوران که خبری از علم جدید نبود، طبیعتا نباید معلوم میشد که زن علت بچهدار نشدن است یا مرد؛ ولی چون بسیاری از مردان بیش از یک همسر داشتند و از همسران دیگرشان نیز فرزند داشتند، معمولا زایایی یا نازایی زنان به درستی معلوم میشد.
تولد فرزند جدید، به ویژه اگر پسر بود، با برپایی بزم و جشن و سرور و دادن صدقات همراه بود. هنگام نامگذاری فرزند دقت میکردند تا نامهایی را که بتپرستان به کار میبردند، بر فرزند خود ننهند.
فرزند موظف بود از پدر فرمان ببرد. تعلیم و تربیت پسران جوان بر عهدۀ مادر بود. اگر مادر درمیگذشت، این وظیفه بر گردن عمه یا دختر بزرگ خانواده بود.
پذیرفتن فرزندخواندگی، تابع مقررات سختی بود. البته منظور از فرزندخوانده در آن زمان، میراثدار یا سرپرست اموال فرد متوفی بود.
اگر مردی میمرد و پسر بالغی نمیداشت تا جای وی را بگیرد، سرپرستی کودکان وی را به قیم میسپردند. و اگر مرده توانگر بود، ادارۀ میراث وی را به پسرخوانده میدادند. و اگر آن مرد "زن ممتاز" داشت، او با نام پسرخوانده، ادارۀ زندگی و ماترک آن مرد را در دست میگرفت.
اما اگر تنها یک چاکرزن از چنان مردی باقی میماند، این زن دیگر اختیاری نداشت. یعنی او را نیز مانند کودکان صغیر به قیم میسپردند و در این مورد اگر پدر چاکرزن زنده بود، او را به پدر وگرنه به برادر یا یکی از خویشان نزدیکش میدادند تا از او نگهداری شود.
اگر مرد درگذشته ممتاززن یا دختری یگانه داشت، وظیفۀ پسرخواندگی به ترتیب بر گردن برادر،خواهر، دختر برادر، پسر برادر و دیگر خویشان نزدیک میافتاد.
فرزندخواندگی، شرایطی داشت. فرزندخوانده میبایست بالغ، مزداآیین و عاقل باشد؛ شمار افراد خانوادهاش زیاد باشد و مرتکب گناهان بزرگ نشده باشد.
اگر زنی این وظیفه را بر گردن میگرفت، نه میبایست شوهر داشته باشد و نه خواهان آن باشد. همچنین نمیبایست کنیز کسی باشد و از راه فاحشهگری گذران کند. نیز وی میبایست در خانوادهای دیگر، سمت فرزندخواندگی نداشته باشد؛ زیرا زنان جز در یک جا نمیتوانستند فرزندخوانده (یا فرزند خانواده) شوند. اما مرد بیآنکه محدودیتی داشته باشد، میتوانست پسرخواندۀ چند خانواده باشد.
کلمان اوار (1926-1854)، شرقشناس فرانسوی، در کتاب «ایران و تمدن ساسانی» دربارۀ خانواده در عصر ساسانیان نوشته است:
«مرد و زن میتوانستند با بستن پیماننامهای میان خود، در دارایی با هم شریک شوند. اگر مردی دو زن داشت و با عقد پیماننامه در مالکیت اموال با آنان شریک بود، در این مورد هر یک از دو زن، دارایی خود را به اشتراک با شوهر اداره میکرد، اما میزان دخالت زنان در ادارۀ اموال یکسان بود. مرد میتوانست هر گاه که خود بخواهد ین مالکیت مشترک را به هم بزند. ولی زنان چنین حقی نداشتند. کسی نمیتوانست وارثان قانونی را از حقشان در سهم بردن از میراث محروم کند، مگر در مواردی که میخواستند با آن، وام شخص درگذشته را بپردازند یا از زنِ فرزندان، پدر یا هر پیرمرد دیگر که در کفالت متوفی بود، نگهداری کنند. در این مورد، تقسیم بخشی از ماترک میان نانخورها قانونی بود. چون مردی وصیت میکرد، ملزم بود که یک سهم از دارایی خود را به هر یک از دختران مجردش و اگر زن ممتاز داشت، دو سهم را به او بدهد.»