دوران زندگانى امام باقر (علیه السّلام) مقارن با افول قدرت و هیبت امویان و اقتدار عباسیانشده بود. در دورهاى که جامعه هنوز در تب و تاب بزرگترین و تأثیر گذارترین انقلاب صدر اسلام؛ عاشورا مىسوخت و طواغیت زمان کمر به ریشه کن نمودن جنبشهاى ناشى از این انقلاب سترگ بسته بودند امام باقر (علیه السّلام) در سنگرى دیگر مبارزه را ادامه داد و تمام لحظات عمر با برکت خویش را صرف تعالى فرهنگ ناب شیعى نمود. امام باقر (علیه السّلام) به عنوان شخصیت ممتاز علمى عصر، با تکیه بر این ویژگى خود، بزرگترین خدمات ممکن را در عصر خود به اسلام نمود. شخصیت علمى امام باقر (علیه السّلام) در دوران حیات او، بسیار برجسته و محضر او همواره مملو از دانشمندان و دانشورانى بود که در جست و جوى سرچشمه دانش بودند.
1. پویایى تلاشهاى علمى امام باقر (علیه السّلام)
امام از کودکى شکافنده دانشها خوانده مىشد؛ چرا که سرآمد دانشمندان و عالمان روزگار بود. آوازه دانش امام (علیه السّلام) به تمامى سرزمینهاى اسلامى رسیده بود و مردم، به ویژه دانشوران شیفته نام و آوازه او بودند و این شیفتگى در بین مردم عراق بیشتر به چشم مىخورد و دوست و دشمن زبان به ستایش دانایى او گشوده بودند. آمده است: هشام بن عبدالملک - خلیفه وقت - او را در مسجد الحرام دید، در حالى که بر دست غلامش تکیه کرده بود، پرسید: «آیا او همان کسى است که مردم عراق شیفته و بهت زده [علم] اویند؟» پاسخ داد: آرى. سپس به غلامش دستور داد تا نزد او برود و امام را براى پاسخ به پرسشهاى خلیفه فرا خواند. خلیفه پرسشهایش را مطرح کرد و امام به گونهاى پاسخ داد که هشام خاموش ماند و هیچ نتوانست بگوید.
با این مقدمه نیکوست نگاهى به تلاشهاى سودمند و کارآمد امام در مسیر پیشبرد اهداف اسلامى و اشاعه فرهنگ ناب علوى انداخته شود.
2. پىریزى تدوین حدیث
در پى انحرافات عمیقى که پس از رحلت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) به وجود آمد، رخداد تأسف برانگیزى دامنگیر جهان اسلام شد و آن جلوگیرى از تدوین احادیث اهلبیت (علیهمالسلام) بود که آثار زیانبار آن سالیان دراز بر پیشانى فرهنگ دینى مردم باقى ماند. نزدیک به یک قرن از نگاشتن و محفوظ داشتن احادیث نبوى (صلى الله علیه و آله) و سخنان تابناک اهلبیت (علیهمالسلام) جلوگیرى شدیدى به عمل آمد و به جاى آن سیل عظیمى از تحریفات در زمینه احادیث نبوى و جعل آنها به فرهنگ و اعتقاد مردم روى آورد که به «اسرائیلیات» شهرت یافت؛ تا سال 100 هجرى که «عمر بن عبدالعزیز» فرمان تدوین احادیث را به «ابوبکر بن محمد انصارى» صادر کرد.
او که از رجال و بزرگان تابعین به شمار مىرفت و از اصحاب على (علیه السّلام) شمرده مىشد، به بازگرداندن فدک به اهلبیت (علیهمالسلام) و تدوین حدیث کمربست. امام باقر (علیه السّلام) از این فرصت استثنایى کمال بهرهرا برد و بیان احادیث را آغاز کرد و راویان مختلف از ایشان دهها هزار حدیث نقل کردند. در واقع، امام باقر (علیه السّلام) نماینده مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) و نخستین سرو سامان دهنده احادیث تابناک معصومان (علیهمالسلام) بود.
از این رو، بسیارى از محدثان وقت با دیدن تلاشهاى بى دریغ امام، به نگاشتن و نگاهدارى سخنان امام کمر بستند و بدین سبب، بیشتر احادیث اهلبیت (علیهمالسلام)، از امام باقر و امام صادق (علیهمالسلام) است.
3. اصول استنباط احکام فقهى
یکى از شاخههاى بزرگ علوم اسلامى «علم اصول» است که با بهرهگیرى از آن احکام شرعى را از ادله شرعیه استخراج مىکنند. از این رو، اجتهاد متوقف بر آن است و مجتهد براى استنباط احکام شرعى به آن نیاز مبرم دارد و ملکه اجتهاد براى او حاصل نمىشود، مگر اینکه به تمامى بحثهاى آن آشنایى کامل داشته باشد.
تمامى دانشمندان شیعى بر این باورند که امام باقر (علیه السّلام)، نخستین کسى بود که این علم را تأسیس کرد و قواعد آن را به وجود آورد وبدین وسیله دروازه اجتهاد را به روى دانشمندان اسلامى گشود. قواعدى را که امام تأسیس کرد به این نامها در بین اصولیین شهرت یافت.
استصحاب، قاعده تجاوز، قاعده فراغ، قاعده نفى ضرر، علاج تعارض بین اخبار و... تمامى این قواعد به همراه اخبارى که از امام در مورد آنها صادر شده است، در کتابهاى اصولى موجود است. به گونهاى که هر یک از این روایات، درون مایه تأسیس قاعدهاى بزرگ در اصول فقه قرار گرفت و آن را مبناى قواعد اصولى قرار دادند.
امام باقر (علیه السّلام) وقتى باب اجتهاد را به روى دانشمندان گشود، عدهاى با اتخاذ برخى شیوههاى نادرست در اجتهاد، مانند «قیاس» و «استحسان» استنباط احکام شرعى را با خطرى جدى روبهرو کردند. آنان با قوانینى این گونه، گاه به مخالفت با نصّ کتاب و سنّت و سیره رسول خدا (صلى الله علیه و آله) برخاستند.
از این دانشمندان، مىتوان از «نعمان بن ثابت» نام برد که به نام «ابو حنیفه» شهرت یافت. او فتاواى عجیب و قیاساتى را وارد کرد و بر پایه گمان و سلیقه خود فتواهایى داد که این فتاوى اکنون در دست است. از دیگر این افراد مىتوان از «سفیان بن سعید بن مسروق» مشهور به «سفیان ثورى» نام برد که برخى نیز او را از اطرافیان امام صادق (علیه السّلام) ذکر کردهاند. از او نیز روایاتى در دست است که دلالت بر کژ اندیشى او دارد. آنان گاه مورد لعن اهلبیت (علیهمالسلام) نیز قرار مىگرفتند.
آنچه اهمیت دارد این است که این گونه برداشتهاى اشتباه و به کارگیرى شیوههاى نادرست در استنباط احکام، همواره مورد ذمّ اهلبیت (علیهمالسلام) بوده و بخشى از تلاشهاى امام باقر (علیه السّلام) را نیز در زمینه مبارزات فرهنگى به خود اختصاص مىداده است. امام براى زدودن این شیوه و به کارگیرى کارکردهاى صحیح اجتهاد به اصحاب وارسته خود مىفرمود: «سنت رسول خدا قیاس بردار نیست. چگونه مىتوان قیاس را ملاک [استنباط حکم] قرار داد، در حالى که بر زن در دوران قاعدگىاش قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نیست؟»
4. بازیافت بهرهگیرى صحیح از قرآن
هر چند سیاست جلوگیرى از تدوین احادیث نبوى (صلى الله علیه و آله) با شعار «کافى بودن قرآن» پیش مىرفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگیرى از نشر معارف اهلبیت (علیهمالسلام) استفاده مىشد. کتاب خدا به ابزارى براى دست یابى به اغراض سیاسى و سرکوبى پیروان اهلبیت (علیهمالسلام) با تأویل و تفسیر به رأى، به ابزار سرکوبى مخالفان تبدیل شده و در واقع، قرآن در انزواى شدید بود.
امام باقر (علیه السّلام) در جایگاه بهترین مفسّر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیارى از ابهامها را زدود و مشت مخالفان و سودجویان را باز کرد. او همواره براى به اثبات رسانیدن مدّعاهاى خود از آیات قرآن بهره مىجست و کلام خدا را گواه بر سخن خویش مىگرفت و مىفرمود:
«هر آنچه را مىگویم از من سؤال کنید که در کجاى قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم».
امام به اندازهاى بر آیات قرآن تسلط داشت که «مالک ابن اعین جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود:
اگر مردم در صدد جست وجوى علوم قرآن برآیند، باید بدانند که قریش بهترین داناى آن را دارد و اگر امام باقر (علیه السّلام) در علوم قرآنى لب به سخن گشاید، فروع زیادى براى آن ترسیم خواهد نمود...»
شایان ذکر است که امام کتابى در تفسیر قرآن نگاشت که «زیاد بن منذر» و بسیارى از بزرگان چون «ابو بصیر» از آن روایت مىکردند.
5. مرجعیت فقهى
از دیگر تلاشهاى چشمگیر امام در جهت نشر تعالیم اسلامى، مرجعیت عملى امام در پاسخگویى به مسائل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مىگوید:
«نزد امام باقر (علیه السّلام) در مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشسته بودم که مردى نزد من آمد و سلام کرد و پرسید: کیستى اى بنده خدا؟ گفتم: از کوفیان هستم، چه مىخواهى؟ گفت: آیا ابا جعفر را مىشناسى؟ گفتم: بله، کارت با او چیست؟ گفت: چهل مسئله آماده کردهام و در پى جواب آنم تا بدانم به کدام باید عمل کنم... در این هنگام، امام وارد شد؛ در حالى که جماعتى از اهل خراسان و دیگر استانها همراه وى بودند ودر مورد مسائل حج از امام مىپرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و پرسشهاى خود را مطرح کرد و پاسخ گرفت».
همچنین، بسیارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس یمانى»،«عاصم بن عمر»، هرگاه حضرت را مىدیدند براى پاسخ گرفتن پرسشهاى خود از لحظات بهره مىجستند و در هر حالى از امام سؤال مىکردند. نمونههاى زیادى از این گونه گفت و گوها و پرسش و پاسخها در تاریخ آمده است.
6. رهیافت شناساندن جایگاه امام
امام باقر (علیه السّلام) تلاش فراوانى براى جلب دلها به سوى دوستى اهلبیت (علیهمالسلام) مبذول مىداشت و در صدد بود تا با این شیوه، جایگاه امامت را به گونهاى روشنتر براى مردم ترسیم کند و وسیله نجات و رستگارى را به آنان بنمایاند. «حکم بن عتیبه» طى داستان تأثیر گذارى در این باره مىگوید:
«من کنار ابا جعفر (علیه السّلام) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم که پیرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پیامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضران کرد و به آنان نیز سلام نمود. سپس پیش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا! مرا نزدیک خود جاى ده که جانم فدایت باد! به خدا سوگند که من شما (اهلبیت) را دوست مىدارم و با هر که شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند که این دوستى با شما (اهلبیت) و دوستدارانتان به خاطر مطامع دنیوى نیست. من از دشمنان شما بیزارم و سوگند که دشمنىام با آنان به خاطر گمراهى و زبونىشان است. سوگند که حلال شما را حلال مىدانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار دادهام. فدایت شوم، آیا بر من امیدى [از رستگارى [هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بیا. و او را آنقدر به پیش خواند که پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پیرمرد! مردى از پدرم على بن الحسین (علیه السّلام) همین را پرسید و پدرم پاسخ داد: آنگاه که از دنیا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حسن (علیه السّلام) و حسین (علیه السّلام) و فرزندانش وارد مىشوى.
دلت سرور مىیابد، خاطرت آسوده مىگردد، چشمت [به دیدارشان] روشن مىشود و به بهترین گونه نزد پروردگارت حاضر مىشوى و آن گاه که جانت به اینجا رسید - و به گلوى پیرمرد اشاره فرمود - در بالاترین منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد.
پیرمرد از خرسندى پرسید: چگونه؟ امام باز هم برایش گفت. پیرمرد با شور و اشتیاقى بسیار گفت: اللّه اکبر! آیا به راستى آن گاه که بمیرم نزد پیامبر و خاندانش وارد مىشوم و [از دیدارشان] دیده روشن مىکنم؟ ...
اشک شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانوانش سست شد، گریهاش بالا گرفت و بر زمین نشست. حاضران نیز با دیدن این عشق بازى اشک شوقشان بیرون تراوید. امام اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا! فدایت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسید و بر صورت و چشمانش کشید. آن گاه گریبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما (اهلبیت (علیهمالسلام)) باد و رفت. امام به حاضران رو کرد و فرمود: هر که دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. راوى مىگوید: هرگز مجلسى را چنین حسرت زده ندیده بودم».
7. نیایش؛ کانون ترویج آموزههاى دینى
یکى از فعالیتهاى بارز امامان در زمینه نشر تعالیم دینى و آموزههاى بلند عرفانى، بهرهگیرى از زبان نیایش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى که جامعه را امواج تلاطم فساد و تباهى، زورگویى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستیزى در نوردیده بود، با خداى خویش راز و نیاز مىکردند و براى بیان بخشى از عقاید و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مىگرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بیشتر به پروردگار و مبارزه با زورگویان فرا مىخواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در این نیایش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابیرى که در نیایش آنها وجود دارد از لابهلاى آن، مفاهیمى چون خلافت اهلبیت (علیهمالسلام)، عدم سکوت در برابر ظلم و... را نیز مىتوان دریافت.
در بیشتر ادعیه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به چشم مىخورد و این در حالى است که دشنام به اهل بیت (علیهمالسلام) به ویژه امیر مؤمنان (علیه السّلام) سکه رایج حکمرانان وقت شده و آیات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر (علیه السّلام) در نیایشى براى دریافت خواستههاى خود از خدا، چنین مىفرماید:
«... پروردگارا! تو را به تمامى نامهایت مىخوانم که آنها را خود نامیدى و یا در کتابت فرو فرستادى، و یا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى که بر محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم و آن را نور چشمم و وسیله از بین بردن غمهایم قرار دهى...».
امام در دیگر دعاهاى خود افزون بر این مسائل، اعتقادات درست اسلامى را در زمینه یگانه پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسههاى شیطان و... نیز بیان مىفرمود.
8. توسعه فرهنگ انتظار
تلاشهاى گسترده و عمیق امام باقر (علیه السّلام) در نشر معارف اسلام ناب، مردم را به سوى فرهنگ انتظار امام آخرین (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) سوق مىداد. او در تبیین این فرهنگ بر آن بود تا با روشن کردن زوایاى پنهان فرج آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پاسخ دادن به پرسشهاى گوناگون، غیبت وظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختیار معرفى و نیز منتظران را به انتظار ظهور او ترغیب کند. «ام هانى ثقفیة» مىگوید: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر (علیه السّلام) رسیدم و گفتم: سرورم! آیهاى از کتاب خدا بر دلم خطور کرده و مرا پریشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم:«فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الکُنّسِ» (تکویر: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى! خوب مسئلهاى پرسیدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى این دودمان است و براى او غیبتى خواهد بود که اقوامى در آن گمراه مىشوند و گروهى نیز هدایت مىیابند و خوشا بر تو اگر او را دریابى و خوشا به حال کسى که او را دریابد.»
برگرفته از : یاس - اسفند 1385، شماره 48