ماهان شبکه ایرانیان

اهمیت حج از دیدگاه قرآن کریم

کسانی که کفر ورزیدند و از راه خدا و مسجد الحرام که ما آن را برای همه مردم معبد قرار دادیم و مقیم و مسافر در آن یکسان است باز می دارند بدانند که ما به هر کس از ایشان که بخواهد در آنجا تجاوزی و ستمی بکند عذابی دردناک خواهیم داد(۲۵).

ترجمه آیات 25 تا 37

کسانی که کفر ورزیدند و از راه خدا و مسجد الحرام که ما آن را برای همه مردم معبد قرار دادیم و مقیم و مسافر در آن یکسان است باز می دارند بدانند که ما به هر کس از ایشان که بخواهد در آنجا تجاوزی و ستمی بکند عذابی دردناک خواهیم داد(25).

و چون ابراهیم را آن روز که این خانه نبود در جای این خانه جا دادیم(و مقرر داشتیم)چیزی را با من شریک نپندارد و خانه ام را برای طواف کنندگان و مقیمان و سجده گزاران پاکیزه دارد(26).

و به او گفتیم مردم را ندای حج ده تا پیاده سوی تو آیند و سوار بر مرکب های لاغر شده از دوری راه از دره های عمیق بیایند(27).

تا شاهد منافع خویشتن باشند و نام خدا را در ایامی معین یاد کنند که ما شما را از حیوانات روزی دادیم، از آن بخورید و به درمانده فقیر نیز بخورانید(28).

آنگاه کثافاتی که در حال احرام بر ایشان است بسترند و به نذرهایشان وفا کنند و بر این خانه کهن طواف کنند(29).

آری این چنین، و هر کس حرمت یافتگان خدای را بزرگ بدارد همان برای او نزد پروردگارشان عمل نیکی محسوب می شود، و خدا چارپایان را بر شما حلال کرده مگر آنچه که برایتان خوانده شود.

پس، از پلیدی بتها کناره گیری کنید و از گفتار دروغ اجتناب ورزید(30).

مخلصان خدا باشید نه مشرکان او، و هر که به خدا شرک آورد چنان است که از آسمان در افتاده مرغان او را بربایند، و یا باد او را به جایی دوردست برد(31).

چنین، و هر کس قربانی های خدا را بزرگ دارد این از پرهیزگاری دلها است(32).

شما را تا مدتی از آن منفعت ها است، سپس زمان رنج آن تا برگشتن به خانه کعبه ادامه دارد(33).

برای هر امتی عبادتی دادیم تا نام خدا را بر حیوانات بسته زبان که روزیشان کرده است یاد کنند، پس معبود شما خدای یگانه است، مطیع او شوید و فروتنان را بشارت ده(34).

همان کسانی که چون نام خدا برده شود دلهایشان بترسد که بر حادثات صبورند و نماز بپا دارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق کنند(35).

و قربانیها را برای شما از مراسم حج قرار دادیم که غذایتان نیز هست نام خدا را در آن حال که به پا ایستاده اند بر آنها یاد کنید و چون پهلو به زمین نهادند از گوشتشان بخورید و به فقیر و سائل هم بخورانید.این چنین، حیوانات را به خدمت شما گرفتیم شاید سپاس دارید(36).

گوشت قربانی و خون آن به خدا نمی رسد، چنین، حیوانات را به خدمت شما گرفتیم تا خدا را برای هدایتی که شما را کرده، بزرگ شمارید و نیکوکاران را بشارت بده(37).

 

بیان آیات برابری همه مؤمنین در عبادت در مسجد الحرام و تهدید کس انی که راه خدا و مسجد الحرام را می بندند

این آیات مزاحمت و جلوگیری کفار مشرک از ورود مؤمنین به مسجد الحرام را ذکر می کند، و تهدیدی که به ایشان نموده نقل می کند.و اشاره ای دارد به تشریع حج خانه خدا برای اولین بار در عهد ابراهیم، و ماموریت او به اینکه حج را در میان مردم اعلام بدارد.و نیز پاره ای از احکام حج را بیان می کند.

"ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس"

کلمه"صد"به معنای جلوگیری است.و کلمه"سواء"مصدر به معنای فاعل است.

و"عکوف در مکان"به معنای اقامت در آن است.و کلمه"بادی"از"بدو"و به معنای ظهور است. و مراد از آن به طوری که گفته اند کسی است که مقیم مکه نباشد، بلکه از خارج وارد مکه شود.و کلمه"الحاد"به معنای میل به خلاف استقامت است، و اصل آن کجی پای حیوان بوده.

و مراد از جمله"الذین کفروا"مشرکین مکه است که به نبوت رسول خدا(ص)کفر ورزیدند و در اول بعثت، یعنی قبل از هجرت، مانع از گرویدن مردم به اسلام می شدند.و مقصود از" سبیل الله"همان اسلام است، و نیز مؤمنین را از داخل شدن به مسجد الحرام، برای طواف کعبه، و نماز خواندن در آن و سایر عبادات باز می داشتند.پس جمله "یصدون" استمرار را می رساند، و عطف آن بر فعل ماضی"کفروا"ضرری به این افاده نمی رساند، و معنای آیه این است: آنهایی که قبلا کفر ورزیدند و بر جلوگیری مردم از راه خدا و جلوگیری مؤمنین از مسجد الحرام مداومت نمودند.

و با این بیان روشن می شود که: جمله"و المسجد الحرام"عطف است بر جمله "سبیل الله"، و مراد از جلوگیری مؤمنین از ادای عبادات، مناسک در کعبه است، و لازمه این

جلوگیری این بوده که نگذارند کسی هم از خارج وارد مکه شود.

و با این بیان روشن می گردد که منظور از جمله"الذی جعلناه للناس" - که وصف مسجد الحرام است - این است که"جعلناه لعبادة الناس - آن را محل عبادت مردم قرار دادیم"، نه اینکه ملک آن را به مردم واگذار نمودیم.پس به حکم این آیه، مردم مالک این معنا هستند که در مسجد الحرام عبادت کنند، و کسی نتواند از ایشان جلوگیری کند.و اگر اینطور تعبیر فرموده برای این است که بفهماند عبادت مردم در مسجد الحرام حق ایشان است، و جلوگیری ایشان، تعدی در حق و الحاد به ظلم است.همچنانکه اضافه"سبیل"به کلمه "الله"برای افاده این معنا است که جلوگیری مردم از عبادت در مسجد تعدی به حق خدا است.

مؤید این معنا این است که بعد از جمله مورد بحث فرموده: "سواء العاکف فیه و الباد" یعنی اهل آن و خارجی هایی که داخل آن می شوند، در اینکه حق دارند در آن مسجد عبادت کنند برابرند.

و مراد از اقامت در آن، و در خارج آن، یا اقامت در مکه و در خارج مکه به طور مجاز عقلی است.و یا از این باب است که ملازم بودن مسجد برای عبادت آن است که از خارج وارد آن شوند.

"و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم"

این جمله کیفر کسی که مردم را در این حق ظلم می کند بیان می فرماید، و لازمه آن تحریم این عمل، یعنی بازداری مردم از دخول مسجد برای عبادت است.و مفعول"یرد" حذف شده تا دلالت بر عموم کند . و حرف"باء"در"بالحاد"برای ملابست، و در"بظلم" برای سببیت است.جمله مورد بحث دلالت می کند بر اینکه خبر"ان"در جمله"ان الذین کفروا"چیست.

و معنای آیه این است که: کسانی که کافر شدند و همواره مردم را از راه خدا، که همان دین اسلام است، باز می دارند و مؤمنین را از ورود به مسجد الحرام که ما آن را معبدی برای مردم قرار دادیم که عاکف و بادی در آن برابرند، جلوگیری می کنند بدانها از عذاب می چشانیم چون آنها با مردم با الحاد و ظلم مواجه می شوند و کسی که چنین باشد ما از عذابی دردناک بدو می چشانیم.

مفسرین در اعراب مفردات آیه و جملات آن گفته های بسیار زیادی دارند، و شاید آنچه ما آوردیم مناسب ترین وجه نسبت به سیاق آیه باشد.

معبد شدن کعبه برای مردم و مقصود از دستور الهی به ابراهیم(علیه السلام):

"و طهر بیتی للطائفین..."

"و اذ بوانا لابراهیم مکان البیت ان لا تشرک بی شیئا و طهر بیتی للطائفین و القائمین و الرکع السجود"

"بوء له مکانا کذا"معنایش این است که برای او فلان مکان را مهیا کرد، تا مرجع و بازگشت گاه او باشد و همواره بدانجا برگردد.و کلمه"مکان"به معنای محل استقرار هر چیزی است.بنا بر این"مکان خانه"قطعه ای است از زمین که خانه کعبه در آن بنا شده، و مراد از"قائمین"آن طور که از سیاق استفاده می شود، کسانی هستند که خود را برای عبادت خدا و نماز به تعب می اندازند.و کلمه"رکع"جمع"راکع"است، مانند"سجد"که جمع " ساجد"است.و همچنین"رکوع"و"سجود"نیز جمع راکع و ساجد است.

کلمه"اذ"در جمله"و اذ بوانا..."ظرفی است متعلق به مقدر، و تقدیر آن"اذکر وقت کذا" است.و در این جمله داستان معبد شدن کعبه برای مردم را بیان می کند، تا همه بهتر بفهمند، که چطور جلوگیری مردم از عبادت در آن الحاد به ظلم است.

و اینکه خدای تعالی مکان بیت را برای ابراهیم(ع)تبوئه قرار داد معنایش این است که آن را مرجع برای عبادت قرار داد، تا عبادت کنندگان آنجا را خانه عبادت خود قرار دهند.و این که خانه را هم به خود نسبت داد، و فرمود: "و طهر بیتی - پاک کن خانه ام را"اشاره به همین قرار داد دارد.

و بدون تردید این قرارداد عبارت بوده از وحی به ابراهیم که تو این مکان را مکان و مرجع برای عبادتم بکن.پس معنای"بوءنا لابراهیم مکان البیت"این است که: ما وحی کردیم به ابراهیم که برای عبادتم قصد این مکان کن.به عبارتی دیگر مرا در این مکان عبادت کن.

با این بیان روشن گردید که کلمه"ان"در جمله"ان لا تشرک بی شیئا"تفسیری است که وحی سابق را به اعتبار اینکه از مقوله قول بوده، تفسیر می کند و دیگر احتیاجی به تقدیر"وحی کردیم که"و یا"گفتیم"و امثال آن نیست.

و نیز روشن شد که مقصود از جمله"ان لا تشرک بی شیئا"البته در خصوص این سیاق، نهی از شرک به طور مطلق نیست، هر چند شرک به طور مطلق مورد نهی است، ولی مقصود نهی از خصوص شرک در عبادت است، چون کسی که به زیارت کعبه می رود مقصودش عبادت است.و به عبارتی روشن تر: نهی از شرک در اعمال حج، از قبیل تلبیه برای بتها اهلال برای آنها و امثال آن است.

و همچنین معنای جمله"و طهر بیتی..."این است که وحی کردیم که خانه مرا برای

طواف کنندگان و نمازگزاران و راکعان و ساجدان تطهیر کن.و تطهیر هر چیز به معنای این است که آن را آنچنان از کثافات و پلیدیها پاک کنند و به حالتی برگردانند که طبع اولی اقتضای آن حالت را دارد.و منظور از اینکه بیت را به خود نسبت داده، فرمود: "بیتی"، این است که بفهماند این خانه مخصوص عبادت من است.

و تطهیر معبد، به همان جهت که معبد است، این است که آن را از اعمال زشت و پلیدیها که مایه فساد عبادت است پاک کنند، و چنین پلیدی همان شرک و مظاهر شرک یعنی بتها است.

پس تطهیر خانه خدا، یا منزه داشتن آن از خصوص پلیدیهای معنوی است، و ابراهیم (ع) مامور شده که طریقه عبادت را به نحوی که خالی از قذارت شرک باشد به مردم تعلیم دهد، همانطور که خودش مامور به چنین عبادتی شده بود، و یا تطهیر آن از مطلق نجاسات، و پلیدیها چه مادی و چه معنوی است.

لیکن از این دو احتمال آنکه با سیاق آیه نزدیکی بیشتری دارد همان احتمال اول است، و حاصل تطهیر معبد، از ارجاس و پلیدیهای معنوی، برای پرستندگان که از دور و نزدیک قصد آن می کنند، این است که عبادتی برای آنان وضع کند که خالص برای خدا باشد، و مشوب به شائبه شرک نباشد در آنجا تنها خدا را بپرستند و چیزی را شریک او نکنند، پس بنا بر آنچه سیاق افاده می کند معنای آیه این می شود که به یاد آور زمانی را که به ابراهیم وحی کردیم که در خانه من مرا پرستش کن به اینکه آن را مرجع عبادت من کنی و چیزی را در عبادت من شریک نسازی و برای کسانی که قصد خانه من می کنند عبادتی تشریع کنی که خالی از شائبه شرک باشد.در این آیه اشعاری به این معنا دارد که عمده عبادت قاصدان کعبه طواف و نماز و رکوع و سجود است و نیز اشعاری به این معنا است که رکوع و سجود مثل دو متلازم، همیشه با هم هستند و هیچ وقت از یکدیگر جدا نمی شوند.از جمله حرف هایی که در تفسیر این آیه زده اند یکی این است که معنای" بوانا"(قلنا تبوا)است یکی دیگر این است که گفته اند معنایش"اعلمنا"است یکی دیگر اینکه کلمه(ان)در جمله"ان لا تشرک..."مصدریه است یکی دیگر اینکه مخففه از(ان)با تشدید است یکی دیگر اینکه گفته اند: مراد از طائفین طارئین یعنی واردین از خارج و مراد از قائمین مقیمین و اهل مکه است دیگر اینکه مراد از قائمین و رکع و سجود همه نمازگزاران است ولی همه این اقوال بعید است.

"و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامر یاتین من کل فج عمیق"

کلمه"اذن"امر از"تاذین"و به معنای اعلام کردن با صدای بلند است و به همین

 

توضیحی در مورد منافع دنیوی و اخروی حج

جهت دیگران آن را به ندا تفسیر کرده اند . و کلمه"حج"در اصل لغت به معنای قصد است و اگر عمل مخصوص در بیت الحرام را که اولین بار ابراهیم(ع)آن را تشریع نمود و در شریعت محمدی(ص)نیز جریان یافت حج نامیده اند به همین جهت است که هر کس بخواهد این عمل را انجام دهد قصد خانه خدا می کند.و کلمه"رجال"جمع"راجل پیاده"است که در مقابل"راکب - سواره"است.و کلمه"ضامر"به معنای لاغری است که از زیاد راه رفتن لاغر شده باشد.و کلمه"فج"به طوری که گفته اند (1) به معنای راه دور است.

"و اذن فی الناس بالحج" - یعنی در میان مردم ندا کن که قصد خانه کنند و یا عمل حج را انجام دهند.این جمله عطف است بر جمله"لا تشرک بی شیئا"و مخاطب در آن ابراهیم (ع)است.و اینکه بعضی (2) از مفسرین مخاطب به آن را رسول خدا(ص)دانسته اند از سیاق آیات بعید است.

"یاتوک رجالا..." - این جمله جواب امر است.یعنی در میان مردم اعلام کن که اگر اعلام کنی مردم چه پیاده و چه سوار بر اشتران لاغر از هر راه دوری خواهند آمد.و لفظ"کل"در امثال این موارد معنای کثرت را افاده می کند، نه معنای استغراق و کلیت را.

"لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات..."

لام بر سر جمله مورد بحث لام تعلیل، و یا لام غایت است.و این جار و مجرور متعلق است به جمله"یاتوک"یعنی اگر اعلام کنی می آیند، به سوی تو، برای اینکه منافع خود را مشاهده کنند.و بنا بر اینکه لام غایت باشد معنا این می شود که: می آیند به سوی تو و منافع خود را مشاهده می کنند.

در این جمله"منافع"مطلق ذکر شده، و نفرموده منافع دنیایی، و یا اخروی، چون منافع دو نوع است یکی دنیوی که در همین زندگی اجتماعی دنیا سود بخشیده، و زندگی آدمی را صفا می دهد و حوائج گوناگون او را بر آورده، نواقص مختلف آن را بر طرف می سازد، مانند تجارت، سیاست، امارت، تدبیر، و اقسام رسوم و آداب و سنن، و عادات، و انواع تعاون و یاریهای اجتماعی، و غیر آن.

و معلوم است که وقتی اقوام و امتهای مختلف از مناطق مختلف زمین با همه تفاوتها

که در انساب و رنگ و سنن و آداب آنها هست در یکجا جمع شده، و سپس یکدیگر را شناختند، و معلوم شد که کلمه همه واحده و آن، کلمه حق است، و معبود همه یکی است و او خدای عز و جل است، و وجهه همه یکی است و آن کعبه است، این اتحاد روحی آنها به اتحاد جسمی و آن وحدت کلمه، ایشان را به تشابه در عمل می کشاند.این از آن دیگری آنچه می پسندد می آموزد، و آن دیگری نیز خوبیهای این را می گیرد، و این به کمک آن می شتابد و در حل مشکلات آن قوم کمر می بندد و به اندازه مقدور خود یاریش می دهد، در نتیجه جامعه های کوچک به صورت یک جامعه بزرگ مبدل می شود، آن وقت نیروهای جزئی نیز به نیروی کلی مبدل می شود که کوههای بلند هم در مقابل آن نمی تواند مقاومت کند، و هیچ دشمن نیرومندی حریف آن نمی شود.و جان کلام اینکه: هیچ راهی به سوی حل مشکلات به مانند تعاضد و تعاون نیست، و هیچ راهی به سوی تعاون چون تفاهم نیست و هیچ راهی به سوی تفاهم مانند تفاهم دینی نیست.

نوع دوم از منافع، منافع اخروی است که همان وجود انواع تقرب ها به سوی خدا است. تقرب هایی که عبودیت آدمی را مجسم سازد، و اثرش در عمل و گفتار آدمی هویدا گردد.و عمل حج با مناسکی که دارد انواع عبادتها و توجه به خدا را شامل و متضمن است، چون مشتمل است بر ترک تعدادی از لذایذ زندگی، و کارهای دنیایی و کوششها برای دنیا، و تحمل مشقت ها، و طواف پیرامون خانه او، و نماز و قربانی، و انفاق و روزه، و غیر آن.

در سابق هم گفتیم که عمل حج با ارکان و اجزایی که دارد یک دوره کامل مسیر ابراهیم خلیل(ع)در مراحل توحید، و نفی شرک، و اخلاص عبودیت او را مجسم می سازد.

به همین بیان روشن می شود که چرا فرمود: "در میان مردم حج را اعلام کن تا به سویت بیایند"، چون معنای آمدن مردم به سوی ابراهیم، این است که مردم به سوی خانه ای که او بنا کرده بیایند و آن را زیارت کنند.و آمدنشان مستلزم این است که این منافع اخروی و دنیوی را مشاهده کنند، و وقتی مشاهده کردند، علاقمند به آن خانه می شوند، چون خلقت انسان به گونه ای است که منفعت را دوست دارد.

"و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات علی ما رزقهم من بهیمة الانعام"

راغب گفته: کلمه"بهیمه"به معنای حیوان بی زبان است.و از این جهت بهیمه اش خوانده اند که در صوت آن ابهام است و کسی نمی داند از این صدا که می کند چه منظوری دارد.و لیکن هر چند در اصل لغت عام است، ولی در متعارف تنها به معنای حیوانات بی

 

توضیح مفردات و جملات آیات مربوط به مناسک حج

زبان غیر درنده به کار می رود و در قرآن کریم هم آنجا که فرموده: "احلت لکم بهیمة الانعام"به همین معنا است، یعنی شامل درندگان نیست (3).

و نیز در باره کلمه"نعم"گفته: این کلمه تنها در خصوص شتر استعمال می شود، و جمع آن" انعام"می آید.و اگر شتر را به این نام نامیده اند، بدین جهت است که این حیوان در نظر اعراب از بزرگترین نعمت ها به شمار می رود، این اختصاصی که گفتیم در خصوص مفرد این کلمه است.و اما جمع آن"انعام"در شتر و گاو و گوسفند، هر سه استعمال می شود، البته به شرطی که شتر هم در میان باشد، یعنی به گاو تنها و گوسفند تنها، و یا گاو و گوسفند انعام نمی گویند، ولی به هر سه انعام می گویند (4).

پس مراد از"بهیمة الانعام"انواع سه گانه مذکور یعنی شتر و گاو و گوسفند است، البته گوسفند هم اعم از بز و میش است، و اضافه"بهیمة الانعام"اضافه بیانیه است.

و جمله مورد بحث یعنی جمله"و یذکروا..."، عطف بر جمله"یشهدوا"است، و معنایش این می شود: تا ببینند منافع خود را، و تا یاد آرند نام خدا را در ایامی معین یعنی ایام تشریق - روز ده و یازده و دوازده و سیزده ذی الحجه - ائمه اهل بیت(ع)ایام معلومات را به همین ایام تفسیر کرده اند.

و ظاهر جمله"علی ما رزقهم من بهیمة الانعام"این است که متعلق به جمله "یذکروا" باشد، و جمله"من بهیمة الانعام"بیان موصول"ما"بوده باشد. و مراد از"ذکر نام خدا بر بهیمه"ذکر آن در هنگام ذبح گوسفند و یا نحر شتر است.و این عمل بر خلاف عمل مشرکین است که گوسفند و شتر را در راه بتهای خود قربانی می کردند.

زمخشری گفته: جمله"و یذکروا اسم الله..."کنایه از ذبح و نحر است (5) ولی این گفتار از این نظر بعید است که می دانیم در این کلام عنایت خاصی به ذکر اسم خدای تعالی هست، و اگر عبارت را کنایه بگیریم، در کنایه عنایت تنها متوجه مکنی عنه(منظور واقعی)است، نه خود کنایه.و از کلام بعضی از مفسرین (6) بر می آید که خواسته اند بگویند: مراد مطلق ذکر خدا در ایام حج است، نه تنها بردن نام خدا در هنگام ذبح. ولی این حرف صحیح نیست.

"فکلوا منها و اطعموا البائس الفقیر"

کلمه"بائس"از"بؤس"است که به معنای شدت فقر و احتیاج است.و این آیه شریفه مشتمل بر دو نوع حکم است یکی ترخیصی که همان امر به خوردن از قربانی است و یکی الزامی که عبارت است از اطعام به فقیر.

"ثم لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم و لیطوفوا بالبیت العتیق".

کلمه"تفث"به معنای چرک بدن است.و"قضای تفث"به معنای زایل کردن هر چیزی است که به خاطر احرام در بدن پیدا شده، مانند ناخن، مو، و امثال آن. و قضای تفث، کنایه است از بیرون شدن از احرام و مقصود از جمله"و لیوفوا نذورهم"اتمام هر تکلیفی است که با نذر و امثال آن به گردنشان آمده.و مراد از"و لیطوفوا بالبیت العتیق"بنا بر آنچه در تفسیر ائمه اهل بیت(ع)آمده، طواف نساء است، چون خروج از احرام به طوری که همه محرمات احرام حلال شود جز با طواف نساء صورت نمی گیرد و طواف نساء آخرین عمل حج است که بعد از آن تمامی محرمات حلال می شود.

و منظور از"بیت عتیق"کعبه است که به خاطر قدیمی بودنش به این نام نامیده شده، چون اولین خانه ای که برای عبادت خدا در زمین ساخته شد همین کعبه بوده همچنانکه قرآن کریم هم فرموده: "ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین" (7) و امروز قریب چهار هزار سال از عمر این خانه می گذرد و هنوز آباد و معمور است. و در آن روزهایی که آیات مورد بحث نازل می شود بیش از دو هزار و پانصد سال از عمر آن گذشته بود.

"ذلک و من یعظم حرمات الله فهو خیر له عند ربه"

کلمه"حرمت"به معنای هر چیزی است که هتک و اهانت به آن جایز نباشد، و رعایت حرمتش لازم باشد.و کلمه"اوثان"جمع"وثن"است که به معنای"بت"می باشد.

و کلمه"زور"به معنای انحراف از حق است، و به همین جهت دروغ را نیز"زور"می گویند، و همچنین هر سخن باطل دیگری را.

و کلمه"ذلک"در تقدیر"الامر ذلک"است، یعنی آنچه ما برای ابراهیم و مردم بعد از وی تشریع کردیم و مناسکی که برای حج مقرر داشتیم این ها است که ذکر کرده و بدان اشاره نمودیم.و به عبارت ساده تر بعد از آنکه بیان کرد که مناسک حج عبارت است از

احرام، طواف، نماز، قربانی، اخلاص و اجتناب از شرک، با کلمه"ذلک"فرمود: این بود آنچه در زمان ابراهیم و به زبان او برای مردم تشریع کردیم.

و جمله"و من یعظم حرمات الله فهو خیر له"، تحریک و تشویق مردم است به تعظیم حرمات خدا.و"حرمات خدا"همان اموری است که از آنها نهی فرموده، و برای آنها حدودی معین کرده که مردم از آن حدود تجاوز نکنند، و به ما وراء آنها قدم نگذارند، پس تعظیم آن حدود همین است که از آنها تجاوز نکنند.

آنچه از سیاق بر می آید این است که این جمله مقدمه و زمینه چینی باشد برای آیه بعد که می فرماید: "و احلت لکم الانعام الا ما یتلی علیکم"، چون اگر این جمله را به جمله قبلی ضمیمه کنیم این معنا را می فهماند که انعام - در عین اینکه از جمله رزقهایی است که خدا به مردم داده و بر ایشان حلال کرده - حدودی هم برای آن معین نموده که نباید از آن تجاوز شود، و جمله استثنائی"الا ما یتلی علیکم"به آن حدود اشاره می کند.

و منظور از اینکه فرمود: "الا ما یتلی علیکم - مگر آنچه برایتان خوانده می شود" استمرار تلاوت است، یعنی همه را در همین سوره برایتان می خوانیم، زیرا خوردنیهای حرام همه در سوره انعام نازل شده و نزول آن در مکه بوده و نیز در سوره نحل که در اواخر دوره قبل از هجرت و اوائل دوره بعد از هجرت، در مکه و مدینه نازل شده و نیز در سوره بقره آمده که آن نیز در اوایل هجرت، یعنی شش ماه بعد از هجرت(به طوری که روایات می گویند)نازل شده و با این حال، دیگر معنا ندارد ما کلمه"یتلی"را برای استقبال بگیریم و مانند بعضی (8) از مفسرین آن را اشاره به آیه سوره مائده بدانیم که بعدا نازل می شود.

و آیاتی که گفتیم خوردنیهای حرام را بیان می کند، هر چند که یکی از محرمات را، میته و خون و گوشت خوک و آنچه برای غیر خدا ذبح شده، نام برده است و لیکن در آیه مورد بحث به دلیل سیاق ما قبل و ما بعد آن، عنایت به خصوص ذبح شده برای غیر خدا است، چون مشرکین در حج خود برای بتها قربانی می کردند، با اینکه از سنن ابراهیم(ع)تنها سنت حج در میان آنان باقی مانده بود، آن را هم به این صورت در آورده بودند که بتهایی بر بام کعبه، و عده ای را بالای صفا و مروه و عده ای را در منی نصب کرده و قربانیهای خود را به نام آنها ذبح می کردند.پس اجتناب از این عمل منظور نظر آیه است، هر چند که خوردن میته و خون و گوشت خنزیر هم از جمله محرمات خدا باشند.

مؤید این معنا علاوه بر آنچه گذشت این است که کلام را با جمله"فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور"تعقیب کرده، چون اجتناب از اوثان و اجتناب از سخن باطل هر چند که از مصادیق تعظیم"حرمات الله"است و به همین جهت آن را بر جمله"و من یعظم حرمات الله..."تفریع کرده و فرموده: "فاجتنبوا..."لیکن نامبردن این دو تا از میان همه محرمات، و حرمات خدا در سیاق آیات حج جز برای این نبوده که در عمل حج این دو تا مورد ابتلای آن روز بوده، و مشرکین در باره تقرب به بتها و قربانی کردن برای آنها و به نام آنها اصرار می ورزیدند.

با این بیان روشن شد که جمله"فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور"نهی عامی است از تقرب به بتها و قول باطل که در مورد خاص حج به کار رفته و به همین جهت بوده که با فای تفریع آمده است.

و اگر حکم اجتناب را نخست معلق بر"رجس"کرد، و سپس آن رجس را با جمله "من الاوثان" بیان نمود، و از اول نفرمود: "فاجتنبوا من الاوثان"برای این بود، که به علت حکم هم اشاره کرده باشد که علت وجوب اجتناب این است که"اوثان"، "رجس"هستند.

و نیز اگر اجتناب را معلق بر خود اوثان کرد، نه به عبادت و تقرب و توجه و یا لمس آنها و یا امثال این عناوین، با اینکه همه می دانیم که اجتناب در حقیقت متعلق به این گونه عناوین است نه به عین بتها، برای این بود که در تعبیر از اجتناب مبالغه فرموده باشد.

از آنچه گذشت روشن گردید که کلمه"من"در جمله"من الاوثان"بیانیه است، ولی بعضی از مفسرین (9) آنرا ابتدایی گرفته و گفته اند: معنای آیه این است که رجس را که از پرستش بتها شروع می شود اجتناب کنید، (و خلاصه اولین رجسی که اجتنابش واجب است پرستش بتها است).

بعضی (10) دیگر آن را تبعیضی گرفته، گفته اند معنای آیه این است که: بعضی از جهات اوثان را که همان عبادت آنها است اجتناب کنید.ولی در این دو وجه تکلفی است که بر خواننده پوشیده نیست، و معنای آیه را از استقامت و روانی می اندازد.

"حنفاء لله غیر مشرکین به و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر..."" حنفاء"جمع"حنیف"است و حنیف به معنای چیزهایی است که از دو طرف

(افراط و تفریط)، به وسط می آیند، و بدان سو متمایل می شوند.و معنای اینکه مردمی برای خدا حنفاء باشند این است که از اغیار(یعنی آلهه و بتها)به سوی خدا مایل گردند.و لذا این جمله و جمله"غیر مشرکین"یک معنا را افاده می کند.

و این دو جمله، یعنی جمله"حنفاء لله"و جمله"غیر مشرکین به"هر دو حال از فاعل" فاجتنبوا"هستند، و آن را چنین معنا می دهند: شما از اوثان و قربانی کردن برای آنها اجتناب کنید در حالی که از غیر خدا مایل به سوی خدا باشید، و در حج خود به او شرک نورزید، چون مشرکین در عمل حج اینطور تلبیه می گفتند: "لبیک، لا شریک لک الا شریکا هو لک، تملکه و ما ملک"یعنی لبیک ای خدا، شریکی برای تو نیست، مگر شریکی که مال خود تو است، تو هم آن را مالکی و هم ما یملک آن را مالکی.

"و من یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر" - یعنی مرغ شکاری آن را به سرعت بگیرد.در این جمله مشرک را در شرک ورزیدن و سقوطش از درجات انسانیت، به هاویه ضلالت و شکار شیطان شدنش را، تشبیه کرد به کسی که دارد از آسمان سقوط می کند و عقاب لاشخور او را به سرعت بگیرد.

"او تهوی به الریح فی مکان سحیق" - و یا باد او را به"مکانی"سحیق"یعنی بسیار دور پرتاب کند.این جمله عطف است بر جمله"تخطفه الطیر"، و تشبیه دیگری است از مشرکین از نظر دوری از راه حق.

"ذلک و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب"

کلمه"ذلک"خبر است برای مبتدایی که حذف شده، و تقدیر آن"الامر ذلک - قضیه از این قرار است"بوده.و کلمه"شعائر"جمع"شعیرة"است، و شعیره به معنای علامت است، و شعائر خدا علامتهایی است که خداوند آنها را برای اطاعتش نصب فرموده، همچنانکه خودش فرمود: " ان الصفا و المروة من شعائر الله" (11) و نیز فرموده: "و البدن جعلناها لکم من شعائر الله..." (12).

و مراد از آن، شتری است که برای قربانی سوق داده می شود، و با شکافتن کوهانش از طرف راست آن را علامت گذاری می کنند تا معلوم شود که این شتر قربانی است - ائمه اهل بیت(ع)آیه را چنین تفسیر کرده اند.ظاهر جمله"لکم فیها منافع"که بعد از

 

اشاره به اینکه"تقوی"امری معنوی و قلبی است و قائم به اعمال خارجی نیست(فانها من تقوی القلوب)

جمله مورد بحث است نیز آن را تایید می کند، و همچنین جمله بعد که می فرماید: "و البدن جعلناها لکم..."ولی بعضی از مفسرین گفته اند که مراد از"شعائر"همه علامتهای منصوبه برای اطاعت خدا است، ولی سیاق با این گفته مساعد نیست.

"فانها من تقوی القلوب" - یعنی تعظیم شعائر الهی از تقوی است، بنا بر این ضمیر در " فانها"به تعظیم شعائری بر می گردد که از کلام مفهوم می شود، آنگاه گوئی که مضاف تعظیم حذف شده، و مضاف الیه(شعائر)به جای آن نشسته، و ضمیر مضاف هم به همان قائم مقامش برگشته است.

و اضافه تقوی به قلوب اشاره است به اینکه حقیقت تقوی و احتراز و اجتناب از غضب خدای تعالی و تورع از محارم او، امری است معنوی که قائم است به دلها.و منظور از قلب، دل و نفوس است.پس تقوی، قائم به اعمال - که عبارت است از حرکات و سکنات بدنی - نیست، چون حرکات و سکنات در اطاعت و معصیت مشترک است، مثلا دست زدن و لمس کردن بدن جنس مخالف در نکاح و زنا، و همچنین بی جان کردن در جنایت و در قصاص، و نیز نماز برای خدا و برای ریا، و امثال اینها از نظر اسکلت ظاهری یکی است، پس اگر یکی حلال و دیگری حرام، یکی زشت و دیگری معروف است، به خاطر همان امر معنوی درونی و تقوای قلبی است، نه خود عمل و نه عناوینی که از افعال انتزاع می شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن.

"لکم فیها منافع الی اجل مسمی ثم محلها الی البیت العتیق"

کلمه"محل" - به کسره حاء - اسم زمان و به معنای وقت حلول، و سر رسید مدت است.و ضمیر" فیها"به شعائر بر می گردد.و بنا بر اینکه معنای شعائر شتر قربانی باشد، معنا چنین می شود: برای شما در این شعائر - این شتران قربانی - منافعی است، از قبیل سوار شدن بر پشت آنها، و نوشیدن شیر آنها در موقع احتیاج تا مدتی معین، و آن وقتی است که دیگر باید قربانی شوند، و سپس وقت رسیدن اجل آن برای ذبح تا رسیدن به خانه کعبه منتهی می شود.و این جمله معنای جمله"هدیا بالغ الکعبة"را می دهد.البته این معنا بنا به روایاتی است که از ائمه اهل بیت(ع)رسیده.

و اما بنا بر قول به اینکه مراد از شعائر مناسک حج است، بعضی (13) گفته اند: مقصود

منافعی است که در آن ایام از راه خرید و فروش عاید حاج می شود، که سرآمد مناسک حج کنار خانه خدا است، چون آنجا آخرین عمل، که همان طواف است انجام می شود.

"و لکل امة جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله علی ما رزقهم من بهیمة الانعام..."

کلمه"منسک"مصدر میمی، و اسم زمان و مکان است از"نسک"و در اینجا از ظاهر جمله" لیذکروا اسم الله"بر می آید که مصدر میمی و به معنای عبادت باشد، عبادتی که مشتمل بر قربانی و ذبح هم هست.

و معنایش این است که: ما در امتهای گذشته آنهایی که ایمان داشتند، عبادتی با پیشکش قربانی قرار داده بودیم تا آنان نیز نام خدا را بر بهیمه انعام که خدایشان روزی کرده بود ببرند.و خلاصه شما پیروان ابراهیم اولین امتی نیستید که قربانی برایتان مقرر شده بلکه برای قبل از شما هم مقرر شده بود.

"فالهکم اله واحد فله اسلموا" - یعنی وقتی خدای شما همان خدایی باشد که برای امتهای گذشته نیز احکام شما را تشریع کرده، پس بدانید که معبود شما و آن امتها یکی است پس اسلام بیاورید، تسلیمش شوید به اینکه عمل خود را خالص و تنها برای او به جا بیاورید، و در قربانیهای خود به خدایی دیگر تقرب مجویید.بنا بر این، حرف"فاء" در جمله"فالهکم"برای تفریع سبب بر مسبب، و در جمله"فله اسلموا"برای تفریع مسبب بر سبب است.

"و بشر المخبتین" - در این جمله اشاره ای است به اینکه هر که برای خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد او از"مخبتین"است، و آن وقت خود قرآن کریم "مخبتین" را چنین تفسیر فرموده: "الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و الصابرین علی ما اصابهم و المقیمی الصلوة و مما رزقناهم ینفقون"و انطباق این چند صفتی که در آیه شریفه در تفسیر"اخبات"آمده با کسی که حج خانه خدا را با اسلام و تسلیم به جا می آورد، روشن است چون صفات مذکور عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق که همه اش در حج هست.

"و البدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر..."

کلمه"بدن" - به ضم باء و سکون دال - جمع"بدنه" - به دو فتحه - که عبارت است از شتر چاق و درشت.و در سابق گفتیم که اگر آن را از شعائر خوانده به اعتبار این است که قربانی خدا شده است.

"فاذکروا اسم الله علیها صواف" - کلمه"صواف"جمع"صافة"است.و معنای صافه بودن آن این است که ایستاده باشد دستها و پاهایش برابر هم و دستهایش بسته باشد.

 

حکمت قربانی کردن برای خدا(...و لکن یناله التقوی منکم)

"فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر" - کلمه"وجوب"به معنای سقوط است.وقتی می گویند"وجبت الشمس"معنایش این است که آفتاب غروب کرد.و کلمه" جنوب"جمع"جنب"است، و مراد از"وجوب جنوب قربانی"این است که با پهلو به زمین بیفتد، کنایه از اینکه بمیرد.

و امر در جمله"فکلوا منها"برای اباحه و رفع ممنوعیت است.و خلاصه معنای "کلوا"این است که می توانید بخورید.و کلمه"قانع"به معنای فقیری است که به هر چه به او بدهند قناعت می کند، چه سؤال هم بکند یا نکند.و"معتر"فقیری است که برای سؤال نزد تو آمده باشد.و معنای آیه روشن است.

"لن ینال الله لحومها و لا دمائها و لکن یناله التقوی منکم..."

این جمله به منزله دفع دخل است.به عبارت ساده تر: پاسخ از سؤالی است که ممکن ست بشود، چون ممکن است ساده لوحی توهم کند که خدا از این قربانی استفاده می کند و بهره ای از گوشت و یا خون آن عایدش می شود، لذا جواب داد، که: نه، چیزی از این قربانی ها و گوشت و خون آنها عاید خدا نمی شود، چون خدا منزه است از جسمیت و از هر حاجتی.تنها تقوای شما به او می رسد، آن هم به این معنا که دارندگان تقوی به او تقرب می جویند.

و یا ممکن است کسی که آنطور ساده لوح نیست چنین توهم کند که با اینکه خدا منزه از جسمیت و از هر نقص و حاجتی است و از گوشت و خون قربانی ها بهره ای نمی برد دیگر چه معنا دارد که ما حیوانات خود را به نام او قربانی کنیم؟.

لذا جواب داده که مطلب همینطور است، و لیکن این قربانی ها اثری معنوی برای آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوی است که جا دارد که به خدا برسد، به معنای اینکه جا دارد که به سوی خدای تعالی صعود کند و صاحبش را به خدا نزدیک کند آنقدر نزدیک کند که دیگر حجابی بین او و خدا نماند.

"کذلک سخرها لکم لتکبروا الله علی ما هدیکم" - ظاهرا مراد از"تکبیر خدا"ذکر او به کبریایی و عظمت باشد که ما را هدایت فرمود.پس مراد از هدایت هم هدایت به اطاعت و عبودیت خود او است.و معنای آیه این است که: خداوند آن حیوان را این چنین برای شما مسخر نمود تا همان تسخیر وسیله هدایت شما به سوی اطاعت و تقرب به سویش شود، شما آن را قربانی کنید و در هنگام قربانی کردن و یاد کبریاء و عظمت او در برابر این هدایت بیفتید.

بعضی (14) از مفسرین گفته اند: مراد از"تکبیر"معرفت خدای تعالی به عظمت است و مراد از"هدایت"هدایت به سوی تسخیر آن حیوان است و معنا چنین است که: خداوند آن حیوان را مسخر شما کرد تا او را به عظمت بشناسید و فکر کنید که او چقدر بزرگ است که راه تسخیر این حیوان را به ما نشان داده است.

ولی وجه اول از این دو وجه بهتر، و با سیاق سازگارتر است، چون بنا بر آن وجه، تعلیلی که آمده با مقام(تسخیرش برای قربانی و تقرب)سازگارتر است، چون حاج به یاد کبریایی خدا می افتد و او را در برابر اینکه هدایت به چنین عبادتی شده که هم رضای او را دنبال دارد و هم ثوابش را، تکبیر گوید.

و بنا بر وجه دوم این ارتباط با مقام رعایت نمی شود، چون تسخیر شتر برای آدمیان و هدایت ایشان به چگونگی تسخیر آن، اختصاصی به حاجیان ندارد.

"و بشر المحسنین" - و بشارت ده نیکوکاران را، یعنی آنهایی را که چنین اعمال نیک به جا می آورند.و یا این چنین احسان و در راه خدا انفاق می کنند.

 

بحث روایتی

در الدر المنثور است که ابن ابی حاتم از ابن عباس روایت کرده که در تفسیر"و من یرد فیه بالحاد..."، گفته این آیه در باره عبد الله بن انیس نازل شد که رسول خدا(ص)او را با مردی مهاجر و مردی از انصار به دنبال کاری فرستاد، و این سه در بین راه به انساب خود افتخار کردند تا آنجا که عبد الله بن انیس را خشم گرفت و مرد انصاری را کشت و از اسلام مرتد شده به مکه گریخت.آیه شریفه نازل شد که هر کس در مکه به خاطر ظلمی که کرده از اسلام ملحد شود، از عذابی دردناک بدو می چشانیم، یعنی هر کس به خاطر الحاد، و اعراضش از اسلام پناهنده به مکه شود... (15).

مؤلف: نازل شدن این آیه در خصوص این داستان، نه با سیاق سازگاری دارد و نه با رجوع ذیل آیه به صدر آن، تا ذیل متمم معنای صدر شود که بیانش گذشت.

و در تفسیر قمی در ذیل آیه"ان الذین کفروا...و الباد"گفته: این آیه در باره قریش

 

روایاتی در باره برابری مردم در مکه (سواء العاکف فیه و الباد)، ظلم در آن شهر مقدس(و من یرد فیه بالحاد بظلم...)و منافع مترتب بر حج(لیشهدوا منافع لهم)

آنگاه که رسول خدا(ص)را از مکه جلوگیری کردند نازل شده، و مقصود از "عاکف"اهل مکه، و مقصود از"بادی"کسانی است که از خارج می آیند.هیچ کس حق ندارد کسی را از دخول در حرم و منزل کردن در آن ممانعت کند (61).

و در تهذیب به سند خود از حسین بن ابی العلاء روایت کرده که گفت: امام صادق (ع) آیه"سواء العاکف فیه و الباد"را قرائت کرد و فرمود: مردم مکه هیچ یک از خانه هایشان در نداشت، اولین کسی که برای خانه خود دو لنگه در گذاشت معاویة بن ابی سفیان بود، و حال آنکه برای احدی سزاوار نبود که حاجی را از خانه و منزلهای مکه جلوگیری کند (17).

مؤلف: روایات در این معنا بسیار است، و اصل این مساله باید در فقه مورد بحث قرار گیرد.

و در کافی از ابن ابی عمیر از معاویه روایت کرده که گفت: از امام صادق (ع) معنای کلام خدای عز و جل را پرسیدم که می فرماید: "و من یرد فیه بالحاد بظلم" فرمود: هر ظلمی الحاد است، حتی زدن خادم بی گناه هم از همین الحاد است (18).

و در همان کتاب به سند خود از ابی الصباح کنانی روایت کرده که گفت: از امام صادق(ع)از معنای آیه"و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم"پرسیدم، فرمود: هر ظلمی که شخص در مکه مرتکب شود، چه ظلم به نفس، و چه ظلم به غیر، من آن را الحاد می دانم، و به همین جهت امام از اینکه در مکه سکونت گزیند پرهیز می کرد (19).

مؤلف: این روایت را صاحب علل الشرایع هم از ابی الصباح از آن جناب آورده، و در روایت وی آمده: و به همین جهت امام همواره مردم را نهی می کرد از اینکه مجاور مکه شوند.

و در معنای این روایت و روایت قبلش روایاتی دیگر نیز هست (20).

و نیز در کافی به سند خود از ربیع بن خثیم روایت کرده که گفت: امام صادق (ع)را دیدم که داشت پیرامون کعبه طواف می کرد، در حالی که در محملی قرار داشت، چون سخت مریض بود، پس دیدم که هر وقت به رکن یمانی می رسید دستور می داد او را به زمین بگذارند، دست خود از سوراخ محمل بیرون می آورد و آن را به زمین می کشید بعد

می فرمود بلندش کنند.

بعد از آنکه دیدم در هر شوط این کار را تکرار کرد، عرضه داشتم: فدایت شوم یا بن رسول الله!این کار برای شما زحمت زیاد داشت؟فرمود: من از خدای عز و جل شنیدم که می فرمود: "لیشهدوا منافع لهم"پرسیدم منظور منافع دنیا است یا آخرت؟فرمود: همه (21).

و در مجمع البیان در ذیل همین آیه گفته: بعضی گفته اند منافع آخرت منظور است، و آن عفو و مغفرت است، و بدین مضمون از امام باقر(ع)هم نقل شده است (22).

مؤلف: اثبات یکی از این دو نوع منافع، منافاتی با عموم آیه ندارد.

و در کتاب عیون از جمله مسائلی که حضرت رضا برای محمد بن سنان و پاسخش به سؤالات او از علل نوشت، یکی علت وجوب حج بوده که امام نوشته است: علت آن رفتن به میهمانی خدای عز و جل و طلب حوایج و بیرون شدن از همه گناهان است و برای این است که از گناهان گذشته تائب شود و نسبت به آینده اش تجدید عمل کند.و نیز در حج، انسان موفق به بذل مال می شود.و تنش به زحمت می افتد، و در مقابل اجر می برد.آدمی را از شهوات و لذات باز می دارد، و به وسیله عبادت به درگاه خدای عز و جل نزدیک می شود و آدمی را به خضوع و استکانت و اظهار ذلت در برابر آن درگاه وا می دارد.حج دائما آدمی را دچار سرما و گرما و ایمنی و خوف می کند و آدمی با این حوادث خو می گیرد.

و نتیجه آثارش این است که امید و ترس آدمی همه متوجه خدا می شود.نتیجه دیگرش اینکه قساوت را از قلب و خشونت را از نفس و نسیان را از دل می زداید و امید و ترس از غیر خدا را می برد و حقوق خدایی را تجدید می کند و نفس را از فساد جلو می گیرد. منافع شرقیان را عاید غربیان و ساحلیان را عاید خشکی نشینان که به حج آمده اند و حتی آنها که نیامده اند می سازد چون حج موسم آمد و شد تاجران و وارد کنندگان و فروشندگان و مشتریان و کاسبان و مسکینان است.در حج حوائج محتاجانی که از اطراف و اماکن می آیند و می توانند بیایند بر آورده می شود.اینها همه منافعی است که حج برای بشر دارد (23).

مؤلف: قریب به این مضمون از فضل بن شاذان نیز از آن جناب روایت شده است (24).

و در کتاب معانی الاخبار به سند خود از ابی الصباح کنانی از امام صادق علیه السلام

 

روایاتی دیگر در ذیل آیات راجع به مناسک حج و وجه تسمیه خانه کعبه به: "بیت العتیق"

روایت کرده که در تفسیر کلام خدای عز و جل که فرموده: "و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات"فرمود: یعنی ایام تشریق (25).

مؤلف: در این معنا نیز روایات دیگری از امام باقر و صادق(ع)رسیده، البته در این میان روایات دیگری نیز هست که معارض با این روایات است، مثل آن روایاتی که"ایام معلومات"را دهه ذی الحجه دانسته، یا آن روایاتی که"ایام معلومات" را دهه ذی الحجه و ایام معدودات را ایام تشریق دانسته و آیه شریفه با آن روایتی که ایام مذکور را ایام تشریق دانسته سازگارتر است (26).

و در کافی به سند خود از ابی الصباح کنانی از امام صادق(ع)روایت کرده که در تفسیر جمله"ثم لیقضوا تفثهم"فرمود: منظور، سر تراشیدن و ازاله مو از بدن است (27).

و در فقیه، در روایات بزنطی از حضرت رضا(ع)آمده که فرمود: "تفث"ناخن گرفتن و چرک گرفتن از بدن و افکندن جامه احرام است (28).

و در تهذیب به سند خود از حماد ناب، روایت آورده که گفت: از امام صادق (ع)از معنای جمله"و لیطوفوا بالبیت العتیق"پرسیدم: فرمود: منظور طواف نساء است (29).

مؤلف: در معنای این سه روایت، روایات دیگری از ائمه اهل بیت(ع)آمده است.

و در کافی به سند خود از ابان از کسی که برای او حدیث کرده از امام ابی جعفر (ع) روایت کرده که گفت: از آن جناب پرسیدم چرا خداوند خانه کعبه را"بیت العتیق" نامید؟فرمود: برای اینکه(هر خانه ای در دنیا در قید ملک مالکی است)و خداوند خانه را از قید ملکیت انسانها آزاد کرده، هیچ کس مالک آن نشده است (30).

و در تفسیر قمی گفته: پدرم از صفوان بن یحیی از ابی بصیر از امام صادق (ع) برایم حدیثی کرد و در ضمن آن از داستان غرق شدن قوم نوح گفت، و سپس

فرمود: خانه کعبه از این جهت بیت عتیق نامیده شده که از غرق شدن آزاد گردیده (31).

و در الدر المنثور است که بخاری در تاریخ خود و ترمذی - وی حدیث را حسن دانسته - و ابن جریر و طبرانی و حاکم - وی آن را صحیح دانسته - و ابن مردویه و بیهقی - در کتاب دلائل - از عبد الله بن زبیر روایت کرده اند که گفت: رسول خدا(ص)فرمود:اگر خدا خانه کعبه را بیت العتیق نامیده بدین جهت است که خداوند آن را از شر جبابره دنیا آزاد کرده، و تاکنون هیچ جباری بر آن غلبه نکرده است (32).

مؤلف: تاریخ به هیچ وجه این روایت را تصدیق نمی کند برای اینکه یکی از جبابره که این خانه را خراب کرد خود همین عبد الله زبیر و دیگری حصین بن نمیر به دستور یزید و یکی دیگر حجاج بن یوسف به امر عبد الملک مروان و یکی قوم قرامطه بودند.و ممکن است مراد آن حضرت تاریخ گذشته این خانه باشد.و اما روایت سابق بر این روایت که ثابت نشده است.

باز در همان کتاب آمده که سفیان بن عیینه و طبرانی و حاکم - وی حدیث را صحیح دانسته - و بیهقی - در کتاب سنن خود - از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: حجر اسماعیل جزء خانه است برای اینکه رسول خدا(ص)از پشت دیوار حجر طواف می کرد.و حجر را داخل طواف می ساخت، خدای تعالی هم فرموده: "و لیطوفوا بالبیت العتیق" (33).

مؤلف: در این معنا روایات دیگری از ائمه اهل بیت(ع)آمده.

باز در همان کتاب است که ابن ابی شیبه و حاکم - وی حدیث را صحیح دانسته - از جبیر بن مطعم روایت کرده اند که گفت رسول خدا(ص)فرمود: ای بنی عبد مناف!زنهار که احدی را از طواف این خانه و نماز در آن ممانعت مکنید، هر وقت که باشد چه شب و چه روز (34).

و در مجمع البیان در ذیل جمله"فاجتنبوا الرجس من الاوثان"گفته: اصحاب ما امامیه روایت کرده اند که بازی شطرنج و نرد و سایر انواع قمار، از این رجس است. و در ذیل "و اجتنبوا قول الزور"گفته: اصحاب ما روایت کرده اند که غنا و سایر سخنان لهو از مصادیق

"قول زور"است (35).

و در همان تفسیر آمده که ایمن بن خزیم از رسول خدا(ص)روایت کرده که روزی ما را مخاطب قرار داد و فرمود: ای مردم!خداوند شهادت بناحق را هم لنگه شرک به خود حساب کرده، و فرموده: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور" (36).

مؤلف: ذیل این روایت در الدر المنثور، از احمد، ترمذی، ابن جریر، ابن منذر و ابن مردویه از ایمن روایت شده است (37).

و در کافی به سند خود از ابی الصباح کنانی از ابی عبد الله(ع)روایت کرده که در ذیل جمله"و لکم فیها منافع الی اجل مسمی"فرمود: یعنی مادام که قربانی نشده، اگر در راه خسته شد می تواند سوارش شود، البته نه اینکه خسته اش کند و اگر تشنه شد می تواند از شیرش بدوشد، البته به شرطی که همه آن را ندوشد (38).

و در الدر المنثور است که ابن ابی شیبه از علی(ع)روایت کرده که فرمود:حاج می تواند سوار شتر خود شود، اما به طور شایسته (39).

مؤلف: نظیر این روایت را از جابر از رسول خدا(ص)نیز آورده (40).

و در تفسیر قمی در ذیل آیه"فله اسلموا و بشر المخبتین"فرموده: یعنی عبادت کنندگان (41).

و در کتاب کافی به سند خود از عبد الله بن سنان از امام صادق(ع)روایت کرده که در ذیل جمله"و اذکروا اسم الله علیها صواف"فرمود: این آن هنگامی است که شتر برای نحر، می ایستد که دست و پایش در یک صف قرار گرفته، دستهایش از پا تا زانو بسته شده.و جمله"فاذا وجبت جنوبها"مربوط به آن هنگامی است که به زمین می افتد (42).

و در همان کتاب به سند خود از عبد الرحمان بن ابی عبد الله، از امام صادق (ع) روایت کرده که در تفسیر جمله"فاذا وجبت جنوبها"فرمود: یعنی وقتی به زمین افتاد از آن بخورید و به"قانع"یعنی کسی که هر چیزی به او بدهی راضی می شود و ناراحت

نمی گردد و قهر نمی کند، و به"معتر"یعنی کسی که از کنار تو عبور می کند بلکه تعارفش کنی، بخوران (43).

و در معانی الاخبار به سند خود از سیف تمار روایت کرده که گفت: امام صادق (ع) فرمود: سعید بن عبد الملک به حج آمد و پدرم را بدید، پس گفت: من شتری سوق داده ام(با خود برای قربانی آورده ام)حال چه کنم؟فرمود یک ثلث آن را برای خوردن خانواده ات بده، و ثلث دیگر را به قانع بخوران، و ثلث سوم را به مسکین بده. پرسیدم: مسکین یعنی سائل؟فرمود: بله و قانع آن کسی است که هر چیز برایش بفرستی هر چند یک تکه گوشت باشد قناعت می کند، و معتر آن کسی است که به طمع گوشت از کنار تو می گذرد، ولی سؤال نمی کند (44).

مؤلف: در همه مضامینی که در این روایات گذشت، روایات بسیار دیگری هست که آنچه ما نقل کردیم مختصری از آنها بود.

و در کتاب جوامع الجامع در تفسیر جمله"لن ینال الله لحومها و لا دماؤها" می گوید:و روایت شده که مردم جاهلیت را رسم بر این بود که وقتی شتر را نحر می کردند، خون آن را به دیوار کعبه می مالیدند، پس وقتی مسلمانان به حج رفتند می خواستند همین رسم جاهلیت را انجام دهند این آیه نازل شد (45).

مؤلف: در معنای این روایت در الدر المنثور حدیثی از ابن منذر و ابن مردویه از ابن عباس آمده است (46).

و در تفسیر قمی بعد از جمله"لتکبروا الله علی ما هدیکم"گفته: تکبیر در ایام تشریق در منی به دنبال پانزده نماز و در شهرها به دنبال ده نماز گفته می شود (47).

پی نوشت ها:

1)مجمع البیان، ج 7، ص 81.

2)روح المعانی، ج 17، ص 142.

3)مفردات راغب، ماده"بهم".

4)مفردات راغب، ماده"نعم".

5)تفسیر کشاف، ج 3، ص 153.

6)مجمع البیان، ج 7، ص 81 و منهج الصادقین، ج 6، ص 157 و ابو الفتوح رازی، ج 8، ص 95.

7)اولین خانه ای که برای مردم بنا نهاده شد، هر آینه آن خانه ای است که در مکه است، خانه ای است مبارک و مایه هدایت عالمیان، سوره آل عمران، آیه 96.

8)کشاف، ج 3، ص 154.

9)کشاف، ج 3، ص 155 روح المعانی، ج 17، ص 148.

10)روح المعانی، ج 17، ص 148.

11)سوره بقره، آیه 158.

12)سوره حج، آیه 36.

13)کشاف، ج 3، ص 157.

14)تفسیر صافی، ج 3، ص 380.

15)الدر المنثور، ج 4، ص 351.

16)تفسیر قمی، ج 2، ص 83.

17)تهذیب، ج 5، ص 420.

18 و 19)فروع کافی، ج 4، ص 277.

20)علل الشرایع، ص 455.

21)فروع کافی، ج 4، ص 422.

22)مجمع البیان، ج 7، ص 81.

23)عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 90.

24)عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 119.

25 و 26)عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 119.

27)فروع کافی، ج 4، ص 503.

28)من لا یحضر الفقیه، ج 2، ص 290.

29)تهذیب ج 5، ص 253.

30)فروع کافی، ج 4، ص 189.

31)تفسیر قمی، ج 1، ص 328.

32 و33)الدر المنثور، ج 4، ص 357.

34)الدر المنثور، ج 4، ص 358.

35 و 36)مجمع البیان، ج 7، ص 82.

37)الدر المنثور، ج 4، ص 359.

38)فروع کافی، ج 4، ص 492.

39 و 40)الدر المنثور، ج 4، ص 361.

41)تفسیر قمی، ج 2، ص 84.

42)فروع کافی، ج 4، ص 497.

43)فروع کافی، ج 4، ص 499.

44)معانی الاخبار، ص 207.

45)جوامع الجامع، ط قدیم، ص 296.

46)الدر المنثور، ج 4، ص 363.

47)تفسیر قمی، ج 2، ص 84.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان