ماهان شبکه ایرانیان

تحرکات سیاسی

کارشناسان امور نظامی از آغاز حمله عمومی سپاه علی علیه السلام پیروزی را از آن امام می دانستند، زیرا با چشمان خود می دیدند که هر روز وضع جنگ به نفع آن حضرت تغییر می یابد وسپاه معاویه را انهدام ومرگ تهدید می کند. این پیروزی ناشی از عواملی بود که به برخی از آنها اشاره می شود:

کارشناسان امور نظامی از آغاز حمله عمومی سپاه علی علیه السلام پیروزی را از آن امام می دانستند، زیرا با چشمان خود می دیدند که هر روز وضع جنگ به نفع آن حضرت تغییر می یابد وسپاه معاویه را انهدام ومرگ تهدید می کند. این پیروزی ناشی از عواملی بود که به برخی از آنها اشاره می شود:

1- رهبری داهیانه وشایسته فرمانده کل قوا، یعنی حضرت علی علیه السلام. به سبب همین قیادت نظامی صحیح بود که سپاه معاویه تقریبا دو برابر سپاه امام علیه السلام کشته داد. (در پایان نقل حوادث جنگ صفین آمار کشتگان طرفین را خواهیم نگاشت) .

2- شجاعت بی نظیر امام علیه السلام که چشم جهان تاکنون مانند آن را ندیده است. به تعبیر یکی از دشمنان آن حضرت، علی علیه السلام باهیچ قهرمانی روبرو نشد مگر اینکه زمین را با خون او سیراب کرد.در پرتو این دلاوری، شر رزم آوران بزرگی از پیش پای سپاه عراق برداشته شد ورعب شدیدی در جان دشمن نشست وغالبافرار را بر قرار برگزیدند.

3- ایمان وعقیده راسخ سپاه امام علیه السلام به فضیلت وتقوی وخلافت وامامت بر حق آن حضرت. آنان که تنصیص الهی را ملاک پیشوایی می دانستند وآنان که انتخاب مهاجران وانصار را معیار خلافت می انگاشتند، همگی، برای نبرد حق با باطل ومبارزه اهل عدل با اهل بغی، به زیر پرچم امام علیه السلام گرد آمده بودند.درحالی که وضع سپاه معاویه به صورت دیگر بود.اگر گروهی به عنوان خونخواهی خلیفه مظلوم در پی معاویه به راه افتاده بودند وبرای او شمشیر می زدند، گروه بی شماری با اغراض مادی وامیال دنیوی دور او را گرفته بودند وبرخی دیگر نیز به سبب عداوت دیرینه با امام علیه السلام به این راه آمده بودند واین حقیقت از هیچ تاریخنگاری پنهان نیست.

4- وجود چهره های معروف ومحبوب امت اسلامی در سپاه امام علیه السلام ; اشخاصی که در بدر واحد وحنین در رکاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به جهاد پرداخته بودند وپیامبر بر صداقت وپاکی آنان شهادت داده بود. از میان آنان می توان عمار یاسر وابو ایوب انصاری وقیس بن سعد وحجر بن عدی وعبد الله بن بدیل و... را نام برد که شک وتردید ویرانگری در دل بسیاری از سربازان بی غرض ولی ساده دل از سپاه معاویه انداخته بود.

این عوامل وعواملی دیگر سبب شد که معاویه وعقل منفصل او، عمروعاص، شکست خود را قطعی ببینند وبرای جلوگیری از آن دست به تلاشهای مرموزانه بزنند تا چرخ پیروزی نظامی سپاه امام علیه السلام را به گونه ای متوقف سازند، از جمله این تلاشها، مکاتبه با سران سپاه علی علیه السلام وجلب علاقه آنان به خود وایجاد تفرقه وپراکندگی در سپاه آن حضرت بود.

1- وفادارترین قبایل به امام علیه السلام در نبرد صفین قبیله ربیعه بود.اگر از قبیله مضر نااستواری مشاهده شد، ولی ربیعه مانند کوه پا برجا بود. وقتی چشم امام علیه السلام به پرچمهای آنان افتاد پرسید که این پرچمها ازا ن کیست.گفتند: از آن ربیعه است. فرمود:«هی رایات الله. عصم الله اهلها و صبرهم وثبت اقدامهم ». (1) یعنی:اینها پرچمهای خداست. خدا صاحبان آنها را حفظ کند وبه آنان استواری بخشد وپابرجایشان بدارد.

به امام علیه السلام گزارش رسید که یکی از سران این قبیله به نام خالد بن معمر با معاویه سر وسری پیدا کرده ونامه یا نامه هایی میان آن دو رد وبدل شده است. امام علیه السلام فورا وی وبزرگان ربیعه را احضار کرد وبه آنان فرمود:شما، ای قبیله ربیعه، یاران ولبیک گویان ندای من هستید. به من گزارش رسیده که یکی از یاران شما با معاویه نامه نگاری داشته است. آن گاه رو به خالد کرد وگفت:اگر آنچه از تو به من رسیده است راست باشد من تو را می بخشم وامان می دهم، مشروط بر اینکه به عراق وحجاز یا به هرجا که در قلمرو قدرت معاویه نیست بروی ودر آنجا زندگی کنی.واگر آنچه که در باره تو گفته شد دروغ است، دلهای داغ ما را با سوگندهای اطمینان زای خود خنک کن. او در همان مجلس سوگند یاد کرد که هرگز چنین نبوده است.یاران او گفتند که اگر این نسبت راست باشد او را می کشند،ومردی ازا ن میان به نام زیاد بن حفصه به امام علیه السلام گفت:از خالد به گرفتن سوگندها کسب وثوق کن که به تو خیانت نکند. (2)

قرائن گواهی می دهد که وی جزو ستون پنجم معاویه در سپاه امام علیه السلام بود ودر مواقع پیروزی وحتی در لحظاتی که نزدیک بود برخود معاویه دست یابند واو را در خیمه اش دستگیر کنند فرمان عقب نشینی می داد وسپس کار خود را توجیه می کرد. به نمونه ای در این زمینه اشاره می شود.

قبیله ربیعه بخش میسره سپاه امام علیه السلام راتشکیل می داد وفرماندهی آن با عبد الله بن عباس بود. میسره سپاه امام علیه السلام در مقابل میمنه سپاه شام قرار داشت که آن را متنفذترین شخصیت شامی به نام ذو الکلاع حمیری وعبید الله بن عمر رهبری می کردند. قبیله حمیر به فرماندهی ذو الکلاع وعبیدالله سواره وپیاده حمله شدیدی بر میسره سپاه امام علیه السلام آوردند ولی کاری از پیش نبردند. در حمله دوم عبیدالله بن عمر در پیشاپیش سپاه ایستاد ورو به مردم شام کرد وگفت: این طایفه از مردم عراق عثمان را کشته اند.اگر آنان را شکست دهید انتقام خود را گرفته اید وعلی را نابود کرده اید.در این حمله نیز افراد ربیعه، با ثبات خاصی، از خود دفاع کردند وجز افراد ناتوان کسی گام به عقب ننهاد.

تیزبینانی از سپاه امام علیه السلام نظر دادند که وقتی خالد عقب نشینی گروهی از سربازان را دید او نیز به همراه آنان عقب نشینی کرد وخواست ازاین طریق ثابت قدمان از سپاه امام را به عقب نشینی وادار کند، ولی چون ثبات آنان را مشاهده کرد فورا به سوی آنان برگشت وبه توجیه عمل خود پرداخت وگفت:هدف از انصراف این بود که فراریان را به سوی شما بازگردانم. (3)

ابن ابی الحدید می نویسد:

مورخان اسلامی مانند کلبی وواقدی اتفاق نظر دارند که او درحمله دوم عمدا فرمان عقب نشینی را صادر کرد تا سپاه امام را در میسره دچار شکست کند، زیرا معاویه به وی قول داده بود که اگر بر سپاه امام پیروز شود تا وقتی خالد زنده است فرمانروایی خراسان با او باشد. (4)

ابن مزاحم نیز آورده است:

معاویه به خالد پیام داده بود که اگر در این نبرد پیروز شود فرمانروایی خراسان، از آن اوست. خالد فریب معاویه را خورد ولی به آرزوی خود نرسید، زیرا وقتی معاویه زمام امور را به دست گرفت او را به عنوان والی به خراسان گسیل داشت ولی خالد پیش از آنکه به محل ماموریت خود برسد در نیمه راه هلاک شد. (5)

سپاه شام به وجود عبید الله بن عمر افتخار می کرد ومی گفت:پاکیزه، فرزند پاکیزه با ماست! وعراقیان به وجود محمد بن ابی بکر افتخار می کردند واو را طیب بن الطیب می نامیدند.

باری، سرانجام نبرد شدید میان حمیر از سپاه شام وربیعه از سپاه امام علیه السلام به کشته شدن تعداد زیادی از طرفین منجر گردید وکمترین ضایعه آن این بود:پانصد نفر از سپاه امام علیه السلام، در حالی که تا دندان غرق سلاح بودند وجز چشمانشان چیزی از بدن آنان نمایان نبود، گام به میدان نهادند وبه همین کم وکیف از سپاه معاویه به مقابله با آنان برخاستند. پس از نبردی شدید میان این دو گردان، احدی از طرفین به پایگاه خود باز نگشت وهمگی کشته شدند.

در هنگام فاصله گیری دو سپاه، تلی از جمجمه ها پدید آمد که به آن «تل الجماجم » می گفتند ودر همین نبرد بود که ذو الکلاع، بزرگترین پشتیبان معاویه وآماده کننده قبیله حمیر برای دفاع از جان او، به دست مردی به نام خندف کشته شد وتزلزل عجیبی در میان حمیریان پدید آمد. (6)

2- عبید الله بن عمر در شدیدترین لحظات جنگ، به منظور شیطنت وایجاد اختلاف، کسی را به نزد حضرت مجتبی علیه السلام فرستاد و از وی درخواست ملاقات کرد. فرزند امام علیه السلام به اذن آن حضرت با او ملاقات کرد.در ضمن مذاکره، عبید الله به امام مجتبی گفت:پدر تو در گذشته ودر حال خون قریش را ریخته است. آیا تو آماده ای که جانشین او باشی وتو را خلیفه مسلمین معرفی کنیم؟ فرزند امام به تندی دست رد بر سینه او زد وآن گاه از طریق علم امامت سرانجام نکبتبار عبیدالله را به او خبر داد وگفت: امروز یا فردا تو را کشته می بینم. آگاه باش که شیطان کار زشت تو را در نظرت زیبا جلوه داده است. راوی می گوید:وی همان روز یا روز بعد با هنگ چهار هزار نفری سبز پوش خود به میدان آمد ودر همان روز به دست هانی بن خطاب از قبیله همدان به هلاکت رسید. (7)

3- معاویه برادر خود عتبة بن ابی سفیان را، که مرد فصیح وزبان آوری بود، به حضور طلبید وبه او گفت:با اشعث بن قیس ملاقات کن و او را به صلح وسازش دعوت نما. او به سوی سپاه امام علیه السلام آمد وبا صدای بلند فرزند قیس را طلبید. به اشعث خبر دادند که مردی از سپاه معاویه با تو قصد ملاقات دارد.گفت نام او را بپرسید. وقتی خبر آوردند که او عتبه فرزند ابی سفیان است گفت:او جوان خوشگذرانی است که باید با او ملاقات کرد. به هنگام ملاقات عتبه به اشعث چنین گفت:

اگر بنا بود معاویه با کسی غیر از علی ملاقات کند با تو ملاقات می کرد، چه تو در راس مردم عراق وبزرگ یمنیان هستی وداماد عثمان واستاندار او بودی.تو خود را با دیگر فرماندهان سپاه علی قیاس مکن، زیرا اشتر کسی است که عثمان را کشته و عدی بن حاتم مردم را به قتل او تحریک کرده وسعید بن قیس همان است که علی دیه او را برگردن گرفته است وشریح و زحر بن قیس جز هوای نفس چیزی نمی شناسند. تو به عنوان نمک شناسی از اهل عراق دفاع کردی واز روی تعصب با شامیان جنگیدی، به خدا سوگند، می دانید که کار ما وشما به کجا انجامیده است.نمی گویم علی را ترک کن ومعاویه را یاری کن، ما تو را به ماندن که صلاح تو وما در آن است دعوت می کنیم.

تاریخ مدعی است که اشعث در نهان سر وسری با معاویه داشته ومترصد فرصت بوده که مسیر جنگ را به نفع او تغییر دهد.

او در آغاز پاسخ خود، از امام علیه السلام ستایش کرد وسخنان عتبه را یک به یک رد کرد، ولی در پایان تلویحا موافقت خود را برای پایان دادن به جنگ اعلام نمود وگفت: شما به ماندن وزندگی کردن نیازمندتر از ما نیستید. من در این امر می اندیشم ونظر خود را به خواست خدا اعلام می دارم.

وقتی عتبه به سوی معاویه بازگشت واو را از ماوقع آگاه کرد، معاویه خوشحال شد وگفت:وی علاقه خود را به صلح اعلام کرده است. (8)

4- معاویه به عمروعاص گفت:شخصیت سرشناس پس ازعلی، ابن عباس است. او اگر سخن بگوید علی با آن مخالفت نمی کند. هرچه زودتر چاره ای بیندیش که جنگ هستی ما را از بین برد. ما هرگز به عراق نمی رسیم مگر اینکه مردم شام نابود شوند.

عمروعاص گفت: ابن عباس فریب نمی خورد.اگر بتوان او را فریب داد، علی را نیز می توان، اصرار معاویه سبب شد که عمروعاص نامه ای به ابن عباس بنویسد ودر پایان نامه شعری نیز ضمیمه آن سازد. وقتی عمرو نامه وسروده خود را به معاویه نشان داد، معاویه گفت:«لا اری کتابک علی رقة شعرک ». یعنی:هرگز نامه تو به پایه زلالی شعر تو نیست!

پیر خدعه وفریب در آن نامه ودر ضمن اشعارش، عباس وآل او را ستوده واز مالک نکوهش کرده وسرانجام وعده داده بود که اگر جنگ پایان پذیرد ابن عباس عضو شورایی خواهد بود که به وسیله آن امیر معین می گردد. چون نامه به دست ابن عباس رسید آن را به امام علیه السلام نشان داد. آن حضرت فرمود:خدا فرزند عاص را بکشد; چه نامه فریبنده ای است. هرچه زودتر پاسخ آن را بنویس وشعر او را برادرت فضل که شاعر توانایی است پاسخ بگوید.

ابن عباس در پاسخ نامه نوشت:

من مردی بی حیاتر از تو در میان عرب ندیدم. دین خود را به بهای کمی فروختی ودنیا را مانند گنهکاران بزرگ می شماری وریاکارانه زهد می ورزی.اگر می خواهی خدا را راضی کنی نخست هوای حکومت مصر را از سر بیرون کن وبه خانه خود باز گرد... علی ومعاویه یکسان نیستند، همچنان که مردم عراق وشام نیز یکسان نیستند. من خدا را خواسته ام، تو ولایت مصر را. آن گاه اشعاری را که برادر او فضل بر وزن اشعار عمرو سروده بود ضمیمه نامه کرد ونامه را به امام علیه السلام نشان داد. حضرت فرمود: اگر عاقل باشد، دیگر نامه تو را پاسخ نمی گوید.

وقتی نامه به دست عمرو رسید آن را به معاویه نشان داد وگفت: تو مرا به نامه نگاری دعوت کردی. اما نه تو را سود بخشید ونه مرا. معاویه گفت:قلب ابن عباس وعلی یکی است وهمگی فرزندان عبد المطلب هستند. (9)

5- هنگامی که معاویه احساس کرد تحرک سربازان امام علیه السلام بیشتر شده است ودایره محاصره تنگتر می شود ونزدیک است که پایگاه شامیان سقوط کند، تصمیم گرفت که مستقیما به ابن عباس نامه بنویسد ویاد آور شود که این جنگ اخگری از عداوت بنی هاشم به بنی امیه است و او را از عواقب این کار بترساند. در این نامه ابن عباس را تطمیع کرد وگفت:اگر مردم با تو بیعت کنند، ما به بیعت با تو آماده ایم.

چون نامه به دست ابن عباس رسید پاسخ مستدل ودندانشکنی به معاویه نوشت، به گونه ای که معاویه از نوشتن نامه پشیمان شد وگفت:این نتیجه کار خود من است. دیگر تا یک سال نامه ای به او نمی نویسم. (10)

پی نوشتها:

1- تاریخ طبری،ج 3،جزء6،صص 19- 18،شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 5،صص 226- 225.

2- تاریخ طبری،ج 3،جزء6،صص 19- 18،شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 5،صص 226- 225.

3- تاریخ طبری، ج 3، جزء6، ص 19; کامل ابن اثیر، ج 3، ص 156.

4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 228.

5- وقعه صفین، ص 306.

6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 5، ص 233; وقعه صفین، ص 297; الاخبار الطوال، ص 179.

7- وقعه صفین، ص 297; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 233.

8- وقعه صفین، ص 408.

9- وقعه صفین، ص 414- 410(با کمی تفاوت وحذف اشعار از هر دو نامه); الامامة والسیاسة، ج 1، صص 99- 98.

10- وقعه صفین، صص،416 - 414; الامامة والسیاسة، ج 1، ص 100.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان