به بهانه افزایش حس بشر دوستی
ذات انسان اقتضا دارد مورد محبت قرار بگیرد و یا کسانی را در زندگی داشته باشد که بتواند به آن ها مهربانی و مهرورزی کند و از این جهت به آسایش و آرامش دست یابد، حالا باید دید چه راهکاری برای افزایش حس بشر دوستی وجود دارد؟
یکی از ویژگی های فطری ما انسان ها حس مهرورزی نسبت به یکدیگر است. هر کسی دوست دارد که دیگران با او مهربانی کنند و خودش هم دوستانی دارد که به آن ها عشق می ورزد.
اساسا مهربانی یکی از اصول دینداری می باشد و ما هر روز در نماز ها و قران خواندن هایمان خداوند را با نام رحمن و رحیم ذکر می کنیم.
انسان خلیفه خدا در زمین است و خلیفه خدا باید آینه خدا نما و جلوه صفات کمالی او باشد.
همانگونه که خداوند به انسان ها مهربان و بخشنده است انسان نیز که مخلوق خدا است به دلیل سنخیت خالق و مخلوق باید مهربان و بخشنده باشد.
اسلام هم در حالی توانست رشد و توسعه بیابد و جهانی شود که پیامبرش رحمة للعالمین بود و به تعبیر قرآن نرم خوئی او اسلام را توسعه داد، فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛
حتی اگر انسانی مقید به دین هم نباشد باز هم می فهمد که مهرورزی و محبت ما بین انسان ها لازم است و همه انسان ها برای رسیدن به آرامش و آسایش به این عنصر کلیدی در زندگی نیاز دارند،
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
حالا اگر هرچه دایره بشر دوستی ما بزرگ تر شود شفافیت خدا نمایی ما هم بیشتر می شود و ما به خالق خود نزدیک تر خواهیم شد.
توجه کنیم به این که مانیز عیب و نقصهای فراوانی داریم اگر من به این توجه کنم که من نیز عیب و نقصهای فراوانی دارم عیب و نقص دیگران باعث این نمیشود که شفقتم را از آنها بازبگیرم.
محبت از زبان رهبران دین اسلام برنامه تکامل و تعالى انسان است. زیر بنا و اساس این برنامه و این مکتب محبت است. مسئله محبّت به اندازه اى در تحقّق برنامه هایى که اسلام براى پیشرفت جامعه انسانى پیش بینى کرده، مفید است که پیشوایان دین آن را اساس و پایه بلکه خود دین دانسته اند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «هَل الدّین إلاّ الحُبّ» [1] ؛ آیا دین به جز محبّت و مهرورزى است؟!
و امام باقر علیه السلام فرمود: «الدّینُ هوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُو الدّین»[2] ؛ دین همان محبّت و محبّت همان دین است.
راه های افزایش مهرورزی
1- آدمیان تحت جبرهای فراوانی در طول زندگیشان قرار دارند و خیلی از عقاید و احساسات و عواطف و خواستهها و گفتهها و کرده هایشان تحت جبر است که از آنها صادر میشود هر چه پی ببریم به این که انسانها خیلی مجبورتر از آن هستند که خودشان گمان میکنند یا گمان میکنیم ،شفقت ما نسبت به آنها بیشتر میشود.
2- این است که توجه کنیم به این که مانیز عیب و نقصهای فراوانی داریم اگر من به این توجه کنم که من نیز عیب و نقصهای فراوانی دارم عیب و نقص دیگران باعث این نمیشود که شفقتم را از آنها بازبگیرم و از آنها دریغ کنم. اگر شما میخواستید به عیب و نقصهای من توجه کنید مرده من را نیز دفن نمیکردید.اگر انسانها را چنان که هستند میدیدید مرده آنها را نیز دفن نمیکردید. من با این عیب و نقصها از شما شفقت میبینیم باید به شما نیز با آن عیب و نقصها شفقت بورزم.
3- نکته بعد توجه به تنهایی است؛ بزرگترین سرنوشت مشترک ما تنهایی مشترک همه ما است. همه ما تنها هستیم احساس تنهایی هر چه در انسان عمیقتر میشود شفقتش نسبت به انسانهای دیگر بیشتر میشود. چون میفهمد که دیگران نیز چه دردی را میبرند. همه سرنوشتهای مشترک وقتی احساس شوند شفقتزا هستند. ولی مهمترینشان سرنوشت مشترک تنهایی است. همه ماآدمیان به یک اندازه تنها هستیم.» [3]
پی نوشت:
[1] الکافی ،ثقة الاسلام کلینی ج 2 ص 125
[2] وسائل الشیعه، ج 16، باب 15، ص 171
[3] استاد ملکیان،اخلاق کاربردی، جلسه
منبع : پایگاه تبیان