ابن خلدون در تعریف علم هیأت گوید «علم هیأت، علمی است که از حرکات کواکب ثابته (و به چشم دیدنی) و کواکب متحرکه و متحیره (قمر، عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل) بحث می کند . (1) و از روی این حرکات، و به طرق هندسی، بر اشکال و اوضاع افلاک استدلال می کنند... و از فروع آن علم ازیاج یا دانش زیج هاست» . زیج (2) عبارت از جدولی است که حساب مواقع نجوم و کواکب یکی یکی، همراه با محاسبه حرکات آنها در هر زمانی، در آن قید می گردد. باید دانست که زیجها کتاب هایی بوده اند که برای اعمال حاسبان و راصدان آماده می شده است. گاهی جمع آن گذشته از ازیاج به زیجات و زیجه نیز نوشته می شده است. اصل زیج از لغت پهلوی است که ایرانیان در زمان ملوک ساسانی آن را بکار می برده اند. در این زبان زیگ به معنی دوکی است که تارهای نخ بر آن بافته می شود، پس از آن فارسیان این نام را بر جداول عددی به سبب مشابهت خطوط سر آنها به نخ های دوک اطلاق کرده اند (3). و این کتب مشتمل بر همه جداول ریاضی یی است که همه حساب فلکی با افزودن عمل آنها در آن آمده، و بکاربردن آنها غالبا عاری از براهین هندسی است (4).
عصر جاهلیت
تازیان در روزگار جاهلیت ملاحظات فلکی زیادی داشتند، و از این گذشته، از کشورهای دیگر نیز که مجاور آنان بودند به ویژه کلدانی ها چیزهایی در این باب اخذ یا اقتباس کرده بودند، و از این جهت مواقع ستارگان و حساب تقریبی سیر آنها را به کمک چشم شناخته بودند، و بدین طریق بر زمانها (فصول) و اوقات (ساعات شب و روز) استدلال می کردند، و برای نمونه امرؤ القیس به زیارت معشوقه خویش زمانی آمد که «ستاره پروین در آسمان پدیدار می شد» .
همین طور تازیان جاهلیت شماره زیادی از اختران و ستارگان را به اسامی تازی، فارسی و کلدانی آن می شناختند. مثلا مریخ تعریب نام آرامی (کلدانی بابلی) مردوخ است. همین طور زحل و مشتری و مریخ و زهره را به اسامی فارسی آنها یعنی: کیوان، برجیس، بهرام و ناهید، به ترتیب می شناختند.
در زبانهای خارجی نیز شماره زیادی از اسامی نجوم و مصطلحات فلکی هست که از الفاظ عربی روزگار جاهلی گرفته شده است.
اعراب جاهلی به حرکات ماه توجه زیادی داشتند (یعنی به ظهور حرکات و مرئی شدن آن)، و ماهها و سالها را بدان شماره می کردند. ولی اندک اندک دریافتند که وقوع فصول چهارگانه در ماههای قمری هر چند سالی اختلاف می یابد، پس به نسی ء (5) یا تأخیر ماهها متوسل شدند و سنوات را کبیسه می کردند (یعنی در سر هر سه سال یک ماه زیاد می کردند) . و تازیان برای این کار مردی از بنی کنانه که قلمس نامیده می شد، برگزیدند و با او پیمان کردند و پس از وی با پسرانش که حساب نسی ء در جاهلیت تقریبی و مضطرب بود زیرا اعراب جاهلی به قواعد حساب و هندسه و مثلثات معرفتی نداشتند. و نسی ء همچنان بر این حال اضطراب باقی بود تا اینکه اسلام آمد و به سال 10 ه.ق /631 م. آن را تحریم کرد (6).
عصر عباسی
تازیان تا زمان عباسیان و حرکت ترجمه و نقل علوم یونانی اهتمامی به رصد کواکب و نجوم و حساب حرکات آنها به شیوه علمی و بر اساس قواعد ثابت نداشتند، و این کار با ظهور عباسیان (132 ه.ق) آغاز گردید و از همین زمان بود که حرکت ترجمه و نقل نیز رونق گرفت.
در روزگار منصور و به سال (154 ه.ق)، تازیان سدهانتا (السند هند) و قسمت اعظم کتاب المجسطی را به عربی ترجمه کردند، و ابواسحق ابراهیم بن حبیب فزاری (قرن دوم هجری) کتابی بر پایه سند هند پرداخت و از آن زیجی استخراج کرد که در آن سالهای نجومی هندیان را به سنوات قمری تازی تحویل کرد. ابراهیم بن حبیب فزاری در صناعت اسطرلاب براعت داشت و در عمل به اصول آن بسیار کاردان بود، و گویند نخستین اسطرلاب را ساخت.
مأمون (218/833) خلیفه عالم و دوستدار علم بود و می دانست که پیشینیان محیط زمین را قیاسهای مختلف کرده اند، و طالب آن بود که قیاس دقیق را در این باره بداند. برای این منظور دو گروه از مهندسان روزگار خویش را فرمان داد فرقه یی که سند بن علی (وفات 250 ه.ق) و خالد بن عبد الله مروزی در میان ایشان بود، و گروهی که علی بن عیسی اسطرلابی (زنده به سال 215 ه.ق) و علی بن البحتری در ضمن آنها بودند (و راحج این است که خوارزمی و بنوموسی بن شاکر نیز در میان دو گروه پراکنده بوده اند) (7) که به دو بقعه گوناگون بروند و درجه واحدی از محیط زمین را بر پایه عظمی (8) قیاس گیرند.
در این کار سه نشان از عبقریت وجود داشت: اعتقاد به کرویت زمین در آن روزگار، اکتفاء به قیاس درجه واحده از محیط دایره زمین، پرداختن به اندازه گیری دو مکان جداگانه (9).
خوارزمی (وفات 232 ه.ق) نیز به علم فلک پرداخت، و زیجی ساخت بر پایه کتاب سند هند و در آن میان مذاهب فارسیان و مذهب بطلمیوس (شیوه یونانی) جمع کرد، ولیکن آن را بر پایه سالهای پارسی نهاد. این زیج در شرق و غرب تأثیر بزرگی داشت.
زیج خوارزمی نخستین کتاب در دوره اسلامی است که اصطلاح «جیب» در آن بکار رفته است ولی بعضی از مورخان ریاضی احتمال می دهند که اصطلاح «ظل» توسط مسلمة بن احمد مجریطی (سده چهارم هجری) وارد تهذیب زیج خوارزمی شده باشد. زیج خوارزمی نه تنها شامل جداول مثلثاتی و غیره است بلکه مقدمه یی طولانی درباره نجوم نظری نیز دارد (10).
یعقوب بن اسحق الکندی (وفات 261 ه. ق)
فیلسوف معروف عرب نیز به علم فلک اشتغال داشته، ولیکن اهمیت او بیشتر مربوط رهیافت درست و شیوه درس و تدریس علم فلک و اعتقاد او به فساد و بی بنیادی تنجیم یا اختر شماری است، تا به تفاصیل تازه یی در علم فلک (11).
از جمله، کندی خلاصه جامعی از زیج خوارزمی فراهم آورده که برای کسانی که بخواهند از محتویات زیج مذکور مطلع شوند بسیار مفید است. وی همچنین درباره منشأ زیج خوارزمی و معلومات نجومی ایرانیان قبل از اسلام بحث جالب توجهی کرده، و از جمله نتایجی که از آن بحث گرفته این است که در قرنهای پیش از اسلام دست کم یک کتاب نجومی و شاید هم بیشتر در زمان ساسانیان در ایران موجود و مورد استفاده بوده و عده کمی از زیجهایی که در دوره اسلامی تألیف شده بر اساس تئوری های هندی یا ایرانی تألیف گردیده است، و تنها زیجی که از این نوع به دست ما رسیده زیج خوارزمی است (12).
از کسانی که در علم نجوم شهرتی یافته اند جعفر بن محمد بن عمر البلخی معروف به ابو معشر فلکی (وفات 272 ه.ق) است. وی در آغاز به خواندن علوم ریاضی و طبیعی پرداخت ولیکن استعداد فطری او کمتر از این بود که در جنبه عددی و برهانی این علوم براعتی حاصل کند از این روی به فن تنجیم روی آورد. بزرگترین کتابهای ابومعشر و مشهورترین همه کتابهای تنجیم کتاب المدخل الی علم احکام النجوم نام دارد که در شرق و غرب تأثیر بسزایی داشته است (13).
از بزرگترین دانشمندان فلکی در جهان اسلام ابوعبد الله محمد بن جابر بن سنان حرانی معروف به بتانی است که در بتان نزدیک حران حدود سال (240 ه.ق) از مادر زاد و بیشتر عمر خود را در رقه بر روی نهر فرات گذرانید، و در همانجا به کارهای رصدی خویش پرداخت (از سال 264 تا 306 ه. ق/ 877 تا 918 م)، و در سال (317 ه.ق/929 م) در گذشت.
بتانی زیجی ساخت که در آن کواکب ثابته (نجوم ثوابت) سال (299 ه.ق/ 911 912 م) را ثبت کرد، و از این زیج دو نسخه پرداخت که بهترین و دقیقترین آنها نسخه دوم بود «زیج الصابی» . ابن خلکان و صفدی تعدادی کتاب از بتانی یاد کرده اند اما معلوم نیست که همه آن کتابها نوشته خود بتانی باشد (14).
اهتمام بتانی در آغاز کار مصروف به کتاب المجسطی بطلمیوس بود، و چنین بر می آید که وی به نسخه یی که از اصل سریانی ترجمه شده بوده است، اعتماد می کرد (15). در تقسیم بروج آسمان از ترتیبی که نزد تازیان معروف بود عدول کرد و به ترتیبی که هندیان به آن پرداخته بودند روی آورد (16). پس از آن بتانی به اصلاح رصدهای قدماء پرداخت، و دلیل این کار آن بود که یا خود پیشینیان در محاسبه این رصدها به خطا رفته بوده اند، و یا اینکه مواقع نجوم با گذشت زمان و در نسبت با زمین اختلاف پیدا کرده بود (17).
اخوان الصفاء
ارزش معارف فلکی در رسائل اخوان (سده چهارم هجری/دهم میلادی) به این حقیقت باز می گردد که این رسائل وضع علم فلک را چنانکه در روزگار نویسندگان آن بوده نمایان می سازد. و شاید در رسائل آنها نکاتی و چیزهایی وجود داشته باشد که نزد دیگران از آنها خبری نمی توان گرفت. نظام اخوان در علم فلک و ستاره شناسی، مطابق مذهب بطلمیوس است (افلاک متداخله سپهرهای تو در تو)، نه مذهب ارسطویی (افلاک متمرکز سپهرهای هم مرکز) . و نیز به عقیده آنان همه افلاک پیوسته در گردشند (دائم الدوران اند)، و هرگاه از گردش باز ایستند عالم منقرض می شود و حیات باطل می گردد (18).
اخوان الصفاء را در باب فیزیک فلکی نیز قول ویژه یی است چه آن جماعت گویند اجسام فلکی نه سبک اند و نه سنگین زیرا این اجسام ملازم جاهای ویژه به خود هستند. و هر جسمی در مکان ویژه خویش نه سبک است و نه سنگین. چه سبکی و سنگینی برای اجسام وقتی دست می دهد که اجسام مذکور ازکانهای ویژه خود به طرف مکان جدیدی خارج شوند. جسم وقتی که به سوی مرکز عالم متوجه باشد آن را سنگین و زمانی که متوجه محیط عالم باشد سبک خوانند.
گاه، شماری از اجسام در مکان واحدی گرد می آیند و هر یک از آنها می کوشند که به مکان ویژه خود باز گردند، و هرگاه مانعی آنها را از این کار باز می دارد، میان آنها و آن مانع تنازع و تدافعی پدید می آید که آن را ثقل می نامند (19).
و نیز اخوان معتقدند که اجسام سماوی نه گرم اند و نه سرد و نه تر، اما تعلیل ایشان درباره این اعتقادشان خیالی است (20).
پیشینیان در این باره که آیا در همه جوانب زمین آدمی زاده وجود دارد یا نه، اختلاف کرده اند . اما نظر اخوان در این باره روشن است، و می گویند آدمی بر همه جوانب زمین که کروی است زندگانی می کند. و همیشه سر او به سوی آسمان است، یعنی زمین در هر نقطه آسمان که باشد، سر آدمی به سوی بالا و پاهای او به پایین و به سوی مرکز زمین قرار می گیرد، و هر گاه انسان از موضع معینی بر روی زمین به موضعی مقابل آن منتقل گردد، از آسمان درست به اندازه یی که از چشم او نهان مانده بوده ظاهر می گردد، و بدین ترتیب او در موضع اولش نیست بلکه در موضع مقابل آن است (21).
در روزگار اخوان الصفاء اعتقادی رایج بود که زمین گاه به سوی بالا و گاه به سوی پایین حرکت می کند، ولیکن مردم به علت بزرگی زمین آن را حس نمی کنند. اما اخوان الصفاء این عقیده را انکار می کنند (22).
مسلمین دریافته بودند که ماه در گردش خود در میانه هر یک سال اختلاف پیدا می کند. و ابوالوفاء بوزجانی (وفات 388 ه.ق) یکی از معادلات مهم را برای تقویم مواقع ماه کشف کرده بوده است که آن را «معادله سرعت» نامیده اند. و نیز بوزجانی در حساب ماه به اختلاف دیگری نیز برخورده بود که برخی کشف آن را به تیکوبراهه (23) نسبت می دهند (24). این مطلب تاریخچه یی دارد که اجمال آن به قرار زیر است:
«در بیست و هشتم ماه فوریه 1836 لوئی آملی سدیو (25) به آکادمی علوم فرانسه اعلام کرد که ابوالوفای بوزجانی، منجمی که در قرن دهم میلادی می زیسته، اختلاف سوم حرکت ماه را که واریاسیون (Variation) نامیده می شود و تا آن موقع کشف آن را به تیکوبراهه نسبت می دادند کشف کرده ا ست. سدیو متن عربی قسمتی از کتاب مجسطی ابوالوفای بوزجانی را که به گمان او مشتمل بر کشف مذکور بود با ترجمه فرانسوی آن در اختیار آکادمی علوم فرانسه گذاشت و آکادمی هیأتی را مرکب از بیو (Biot) و آراگو (Arago) و... برای بررسی این نکته شگفت... تاریخ ریاضیات مأمور کرد» ، و بحث شدیدی درگرفت و موافقان و مخالفان بسیاری یافت «و از سال 1836 تا 1871 به طول انجامید و بالاخره هم بی نتیجه ماند تا اینکه در سال 1892 کارادوو موضوع را در طی مقاله مبسوط و جامعی مورد بررسی قرار داد و نظریه خود را در (روزنامه آسیایی (26) منتشر ساخت و نشان داد که نظریه سدیو درست نبوده است.» در پایان این مقاله آمده است «حق هر کس را به خود او واگذاریم: تیکوبراهه از افتخار کامل خود در مورد کشف (واریاسیون) برخوردار است... ابوالوفاء و هموطنان او از این مطلب سهم مهمی ندارند و حداکثر سهم آنان این است که رصدهای مکرر ولی بی ثمر انجام داده اند، که برای تأیید علم مفید بوده است و نه برای پیشرفت آن (27) » .
فیلسوف نامدار، ابن باجه اندلسی (وفات 533 ه.ق) نیز در ریاضیات و علوم فلکی براعت داشته است. گفته اند: «وی وقت کسوف بدر را به صناعت تعدیل می دانست. دو بیت شعر خطاب به ماه سرود و در دل خود آن را با آهنگ همراه ساخت، و اندکی پیش از زمان کسوف (در حالی که جماعتی از یارانش نزد او بودند) آن را فرو خواند:
شقیقک غیب فی لحده
و تشرق یا بدر من بعده؟
فهلا کسفت فکان الکسوف
حدادا لبست علی فقده؟
بدر را مخاطب ساخته بود و این دو بیت را تکرار می کرد، و هنوز این ابیات تمام نشده بود که خسوف آغاز شد، و حاضران همه شگفتی بسیار نمودند (28) » .
مسلمین درباره کلف (لکه های سیاه) روی خورشید نیز بحث کرده اند، و نخستین کسی که کلف خورشید را دیده و در باب آن مطلبی نوشته فیلسوف مشهور اندلسی ابن رشد (وفات 595 ه.ق) است. همچنین ابن رشد به کمک حساب فلکی زمان عبور عطارد بر قرص خورشید را می شناخته و آن را رصد کرده و لکه (بقعه) سیاهی نیز (در وقتی که معین کرده بود) بر روی قرص آن دیده است. و این کاری است که در زمان ما نیز جز راسخان در ریاضیات فلکی به آن نپرداخته اند (29).
رصدخانه ها و نقشه های جغرافیایی:
شرف الدوله دیلمی از سال 372 تا 379 ه.ق بر جنوب فارس و عراق حکم می راند وی در بغداد رصدخانه یی ساخت و گروهی از دانشمندان فلکی مانند ابوسهل ویجن (بیژن) بن رستم کوهی (وفات حدود 405 ه.ق)، ابوحامد احمد صاغانی اسطرلابی (وفات 380 ه.ق) و ابراهیم بن هلال صابی (وفات 384 ه.ق) و ابوالوفاء بوزجانی را برای این کار گرد آورد. به ظن غالب ابوسهل کوهی رئیس این رصدخانه بود. کوهی رجال دولت و بزرگان بغداد را دعوت می کرد، و نیز منجمان و مهندسان را گرد می آورد تا در رصدگیریهای او حاضر باشند آنگاه برای این کار محضری می نوشت و توقیع حاضران را بر آن نوشته ها می گرفت (30). از صورت این محاضر دو نمونه را ابن القفطی در تاریخ الحکماء (195، چاپ لیپرت) آورده است.
کوهی شاگرد ابوحامد صاغانی (چغانی) بوده، زیرا رساله یی از ابوالجود در دست است به نام «رسالة فی طریقی أبی سهل الکوهی و شیخه ابی حامد الصاغانی (31) » که این مطلب را به وضوح نشان می دهد. اما اینکه چگونه با وجود صاغانی شاگردش ریاست رصدخانه را داشته، باید گفت: از امثال اینگونه وقایع در این مرز و بوم تعجب نباید داشت ! شاید هم کوهی به راستی بر استاد خود تفوق یافته بوده است.
کوهی علاوه بر آنکه منجمی دقیق و زبردست بود، در ریاضیات و به خصوص در هندسه مقامی شامخ داشت. جرج سارتن می نویسد: «کوهی هم خود را مصروف آن عده از مسائل کرد که طرح آن را ارشمیدس و اپولونیوس ریخته بودند و حل آنها منجر به معادلات بالاتر از درجه دوم می شد . وی برخی از آنها را حل کرد و شرایط قابل حل بودن آنها را وارسی کرد. تحقیقات وی در این باب جزو بهترین آثار هندسی روزگار اسلامی است (32) » . اغلب ریاضیدانان بزرگ پس از وی نیز مانند بیرونی در قانون مسعودی (1/91؛ 2/642، چاپ حیدرآباد، 1944 1945) و عمر خیام در رساله جبر و خواجه طوسی در تحریر مأخوذات و نیز القفطی در تاریخ الحکماء (چاپ لیپرت، 295، 1903) او را بسیار ستوده اند.
از آثار کوهی یکی کتاب البرکار التام (به عربی) است که نسخه های خطی آن در استانبول و لیدن و کتابخانه خدیویه مصر موجود است (33). و وپکه متن عربی و ترجمه فرانسه آن را با مقدمه فاضلانه و یادداشتهای سودمند در سال 1874 میلادی چاپ کرد. از این پرگار تام که دارای یک مقدمه و دو مقاله است ابوریحان بیرونی نیز در رساله استیعاب (صفحه 119) نام برده است (34).
مقصود از پرگار تام پرگاری است که بتوان با آن خطوط قیاسی یعنی خط راست و دایره و بیضی و هذلولی و سهمی را با حرکت اتصالی ترسیم کرد (35).
از ریاضیدانان و دانشمندان فلکی اندلس یکی نیز ابواسحق ابراهیم النقاش معروف به زرقالی یا پسر زرقیل (وفات 493 ه.ق) است. و او کتابی نوشته است به نام الصفیحة الزیجیه یا الصفیحة الزرقالیة (36) که در آن حساب اوساط و تعاویل را بنابر شیوه های گوناگون و از جمله به شیوه سند هند یاد می کند (37). و هم در این رساله کاربرد اسطرلاب را به شیوه جدید و آسانی بیان می کند، و از بیانات او بر می آید که در خود اسطرلاب نیز اصلاحاتی انجام داده است (38).
همچنین زرقانی نخستین کسی است که بر حرکت (یا میل) اوج خورشید نسبت به نجوم (ثوابت) دلیل آورد که بالغ بر 04 و 12 ثانیه می شود (در حالی که رقم درست 8 و 11 ثانیه است (39).
یکی دیگر از دانشمندان بزرگ فلکی که نزد عامه مردم شناخته نیست ابوسعید سجزی (ابوسعید احمد بن محمد بن عبد الجلیل سجزی) از مردم سیستان است که دوره حیات او را در حدود سالهای (0340 415 ه.ق) تخمین زده اند. وی از معاریف منجمان سده چهارم هجری و معاصر با ابوریحان بیرونی و عضد الدوله دیلمی است (که از 338/ 949 تا 372 / 983 در بغداد و فارس و خوزستان و کرمان و غیره سلطنت کرد (40).
اهمیت و مقام بلند سجزی در تاریخ علم فلک از این نظر است که او مخترع اسطرلاب زورقی است که پایه اش بر این اصل است که زمین متحرک است و بر محور خود می چرخد، و فلک با آنچه در آن است، به استثنای کواکب سیاره هفت گانه، ثابت است (41).
از آثار ریاضی سجزی پیداست که وی مخصوصا در هندسه بسیار زبر دست بوده و تحقیقاتی درباره تقاطع قطوع مخروطی کرده است. سوتر (42) نوشته است که وی یکی از مبرزترین هندسه دانان دوره اسلامی است. تا زمان سجزی ریاضیدانان مسأله تثلیث زاویه را با روش هندسه متحرک (یعنی روشی که در آن برای رسم کردن شکل و حل مسأله باید آن قدر خط کش را حرکت داد تا به وضع معینی درآید) به وجهی تقریبی حل می کردند . سجزی به جای این روش، مسأله مذکور را به وسیله تقاطع یک دایره و یک هذلولی متساوی القطرین حل کرد و آن روش را هندسه ثابت نامید (43).
ابن یونس صفدی مصری (وفات 397 ه.ق) نیز از دانشمندان بزرگ ریاضی و رصد بود، فاطمیان مصر بر روی جبل مقطم (در شرق قاهره) برای او رصدخانه یی بنا کردند، و او در آنجا از سال 380 تا 397 ه.ق به رصدهای زیادی پرداخت.
ابن یونس زیجی ساخت که آن را زیج الحاکمی الکبیر گویند که منسوب به الحاکم بامر الله فاطمی (وفات 411 ه.ق) است و در آن همه خسوف و کسوفها و جمیع قرانات اخترانی را که پیشینیان و معاصران رصد کرده بودند، ضمیمه کرد. آنگاه همه را وارسی کرد و برخی را با برخی دیگر سنجید و برای او روشن شد که حرکت ماه در تزاید (و سرعت) است. همین طور ابن یونس میل دایره بروج و زاویه اختلاف منظر و مبادره اعتدالین را تصحیح کرد یعنی صحت آن را ثابت کرد (44).
ابوریحان بیرونی (وفات 440 ه.ق) در فلک و رصد افلاک تبحر داشته و شهرت او در میان اهل علم چندان زیاد است که به بحثی درباره حیات و آثار و عقاید فلسفی او نیازی نیست (45). از کتابهای معتبر او در بحث مورد نظر ما القانون المسعودی فی الهیاة و النجوم نام دارد (چاپ حیدر آباد دکن، 1944 1946)، که در آن حرکت روزانه کره آسمانی بر گرد زمین و آنچه بدان متعلق است، و نیز عروض یا ظهور و پیدایش بلاد صورة الارض و سمت قبله و اوضاع شهرها یا کشورهای مشهور را به تفصیل آورده است. (46)
در سال (467 ه.ق) شاعر نامدار و دانشور ایرانی عمر خیام نیشابوری که از نوابغ ریاضیدانان و علمای فلکی اسلامی است به ایجاد رصدخانه جدیدی در شهر ری برای اصلاح تقویم فارسی دعوت شد. سال پارسی از دوازده ماه تألیف می شد که هر ماه نیز سی روز بود، پس از آن پنج روز خالی می ماند (که آن را عید می گرفتند) و به این ترتیب سال در 365 روز تمام می شد .
عمر خیام (به همراهی عده ای از ریاضیدانان دیگر همچون عبدالرحمن خازنی و اسفزاری و میمون بن نجیب واسطی [وفات حدود 518 ه.ق ] و دیگران) این تقویم را اصلاح کردند و لیکن روایات در مقدار خطایی که در آن باقی ماند اختلاف دارد. برخی می گویند عمر خیام در تقویم مذکور 17 روز در هر 70 سال افزود (از این روی، خطایی باقی ماند که مقدار آن در هر 1540 سال یک روز تمام است)، و گویند: پانزده روز در هر 62 سال افزود (و از این روی، خطایی باقی ماند که در هر 3770 سال یک روز می شود)، و گویند در هر 33 سال هشت روز افزود (و از این جهت، خطا در هر پنج هزار سال یک روز می شود) (47).
ابن اثیر درباره این واقعه علمی خطیر می گوید: «در این سال (یعنی 467 ه.ق) نظام الملک و سلطان ملکشاه گروهی از بزرگان نجوم را گرد کردند، و نوروز را اول نقطه حمل قرار دادند، و حال آنکه پیش از آن نوروز به زمان رسیدن خورشید در نیمه حوت می افتاد. و آنچه سلطان انجام داد مبدأ تقویمهای دیگر شد. و نیز در آن سال خیام رصدی برای ملکشاه درست کرد و در انجام آن گروهی از منجمان بزرگ گرد آمدند که از آنها ابو المظفر اسفزاری و میمون بن نجیب واسطی بودند، و سلطان در این کار مالی عظیم خرج کرد. و رصد دایر بود تا اینکه به سال 485 ه.ق سلطان در گذشت و رصد نیز باطل شد (48) » .
ابوعلی حسن المراکشی (وفات 660 ه.ق) نیز از علمای نجوم و ریاضی مغرب بوده است و نقشه جغرافیایی (خارطه) مغرب را تصحیح کرده است. مراکشی کتابی نوشته است به نام جامع المبادی و الغایات فی علم المیقات که حاوی شرح آلات رصدی قدماء و حل چند مسأله در جبر و مقابله است. نیمه اول این کتاب به ترجمه فرانسه رسیده و در سال 1834 در پاریس چاپ شده است.
مراکشی در «جامع المبادی و الغایات» (نیمه چاپ نشده) در وصف اسطرلاب زورقی که مخترع آن ابوسعید احمد بن محمد بن عبدالجلیل سجزی، ریاضیدان معروف است می نویسد که: بیرونی گوید این اسطرلاب را که سجزی اختراع کرده بنایش بر حرکت زمین است نه حرکت فلک؛ و فلک به جز از سبعه سیاره، ثابت است. و بیرونی می گوید که حل این مشکل (یعنی حل شبهه حرکت زمین) سخت است. (49)
پس از آنکه مغولان بغداد را مسخر کردند، و خلافت عباسی به سال (656 ه.ق) منقرض شد، هولاکو خان (به سال 657 ه.ق) رصد خانه یی در مراغه ایجاد کرد، و ریاست این رصدخانه را به خواجه نصیر طوسی (وفات 672 ه.ق) سپرد. خواجه نصیر گروهی از علمای فلک را از همه اطراف بلاد اسلامی در مراغه گرد هم آورد که از میان آنها محیی الدین القرطبی اندلسی مغربی (وفات پیش از 690 ه.ق) و، مؤید الدین عرضی دمشقی و، فخر الدین مراغی موصلی و، فخر الدین خلاطی تفلیسی و نجم الدین علی بن عمر معروف به کاتبی قزوینی (50) (وفات 676 ه.ق) شهرت بیشتری دارند. چنین بر می آید که خواجه طوسی بعدها دو جوان دانشمند و نامدار یعنی قطب الدین شیرازی (وفات 710 ه.ق) و کمال الدین فارسی (وفات 720 ه.ق) را بر آن عده افزود (51).
پس از سقوط دولت عباسی در بغداد، شکوفایی فرهنگ اسلامی در ترکستان آغاز گردید، و اوج آن در روزگار الغ بیگ بود که سمرقند را پایتخت ساخت و در آنجا مجمعی بر پا کرد و عالمان و ادیبان را در آنجا گرد آورد. خود الغ بیگ (قتل 853 ه.ق) ادیب و مورخ و فقیه و عالم و فلکی و امیری دوستدار عمران و آبادانی بود. داستان زندگانی این پادشاه که شاید یکی از مصادیق نسبی اندیشه پادشاه فیلسوف یا فیلسوف پادشاه افلاطونش بشمار توان آورد دردناک است. وی در سال 850 ه.ق پس از فوت پدرش شاهرخ میرزا به سلطنت رسید. مدت دو سال اول سلطنت او در زد و خورد با برادران و فرزندانش که مدعی سلطنت بودند گذشت. ولی عاقبت در سال 853 ه.ق به دست پسر خودش عبداللطیف که در بلخ قیام کرده بود اسیر و کشته شد. گویند الغ بیگ بنا بر احکام نجومی در یافته بود که به دست عبداللطیف پسر بزرگ خود کشته خواهد شد و به این سبب او را از مناصب و مشاغلی که داشت معزول کرد. عبداللطیف نیز علم طغیان بر افراشت و حکم عزل پدر را به چیزی نگرفت، و پدر خود را شکست داد. الغ بیگ به ترکستان فرار کرد و چندی بعد با وجود پیشگوییهای منجمان به سمرقند بازگشت شاید به امید عاطفه پدر فرزندی ، اما در آنجا به دست پسرش کشته شد. در زبان فارسی مثلی است که می گویند «اگر عبداللطیف بگذارد (52) » ، و ریشه مثل داستانی است که مربوط به همین عبداللطیف پسر الغ بیگ است، و آن چنین است که «چون مولانا علی قوشچی از زایچه طالع عبد اللطیف عقوق و عصیان تفرس کرده بود، پس از وفات میرزا شاهرخ، که در یکشنبه بیست و پنجم ذی حجه سال 850 در فشافویه ری روی نموده بود، روزی الغ بیگ در مجلسی بر زبان آورد که عن قریب ممالک موروثی به تحت تصرف ما خواهد آمد. مولانای مذکور بی محابا گفت: اگر عبد اللطیف بگذارد (53)!» با توضیحی که پیش از این دادیم، معلوم شد که البته عبد اللطیف نگذاشت، و پیش بینی احکامی قوشچی درست از آب درآمد.
مقصود از این قوشچی، علاء الدین علی به محمد سمرقندی قوشچی (وفات 879 ه.ق) است که جزو اعضای علمی رصد خانه سمرقند بوده است، و او را قوشچی بدان سبب گفته اند که باز مخصوص الغ بیگ را در شکارگاه نگاه می داشته است. و ظاهرا پس از مرگ الغ بیگ به سفر حج رفت، و پس از آن به خدمت اوزون حسن آق قویونلو (وفات 882 ه.ق) رسید. اوزون حسن او را به سفارت نزد سلطان محمد دوم پادشاه عثمانی فرستاد. سلطان عثمانی از او خواست که پس از انجام مأموریت خود به قسطنطنیه برگردد. وی نیز دعوت سلطان را پذیرفت و به قسطنطنیه برگشت و به فرمان سلطان در مسجد آیا صوفیه به تدریس پرداخت. وی کتب و رسائلی نیز به فارسی و عربی نوشته است که از آن جمله کتاب هیأت مقدماتی معروف به فارسی هیأت. و شرح تجرید الکلام خواجه نصیر الدین طوسی است.
به هر صورت، الغ بیگ در رصد خانه سمرقند با صلاح الدین رومی معروف به قاضی زاده موسی چلپی و غیاث الدین کاشانی (54) (وفات هر دو پیش از 840 ه.ق) به تصحیح رصدهای یونانی پرداختند. چون در آن رصدها اختلاف زیادی یافتند، الغ بیگ و یارانش به گرفتن رصدهای جدیدی پرداختند که از سال 827 تا 839 ه.ق طول کشید، و سپس از مجموع آنان زیجی کامل ساخت که به «زیج الغ بیگ» مشهور شده است، و در آن مواقع نجوم را به درجات و به دقایق درجات (بدون ثانیه ها) با دقت بسیاری حساب کرده اند. در این زیج همچنین راههای عملی متعددی برای محاسبه خسوف و کسوف، و جدولهای نجوم ثابت و حرکات ماه و خورشید و کوکبهای سیار و خطوط طولی و عرضی شهرهای بزرگ عالم وجود دارد. (55)
شمس الدین رودانی فاسی (وفات 1094 ه.ق / 1683 م) نیز آلت نادر شگفتی جهت توقیت (گاه شماری) ساخته بوده است. و آن عبارت از کره یی بوده است که بر روی آن دائره ها و رسومی بوده . بر روی این کره کره دیگری قرار داشت که به دو بخش تقسیم می شده و در آن قطعات و سوراخهایی برای دوائر بروج و مدارات وهمی (برای کواکب و نجوم) تعبیه کرده بوده اند. و گفته اند که کاربرد این ابزار آسان بوده و به درد شناخت اوقات در همه شهرها می خورده است.
این رودانی رساله یی هم دارد که طرز ساختن و بکار بردن این ابزار را در آن بیان کرده است (56).
اصلاح نظام بطلمیوس در اندلس
مسلمة بن احمد مجریطی (وفات 398 ه.ق)
مقام وی بیشتر به این است که او از نخستین دانشمندان اندلسی است که در رواج علوم ریاضی در آن دیار کوشیده است به نحوی او که او را «امام الریاضیین پیشوای ریاضیدانان» خوانده اند . در این راه وی شاگردان بسیاری را تربیت کرده است. و هم به دست او علوم تعالیم (ریاضیات) و فلک و کیمیا و سحر وارد اندلس شده است. اما از اقسام این علوم، اهتمام او به ویژه به فلک بوده، و زیج خوارزمی (وفات، حدود 232 ه.ق) را بیش از همه مورد توجه قرار داد و آن را از سالهای فارسی به سالهای تازی برگردانید، آنگاه آن کتاب را مختصر و اصلاح کرد؛ مجریطی کتابی هم دارد که در آن تعدیل کواکب را از زیج بتانی مختصر کرده است.
جابر بن افلح اشبیلی اندلسی (وفات 540 ه.ق)
وی را نیز کتابی است به نام کتاب الهیأة فی اصلاح المجسطی، که در آن نظام بطلمیوسی را انتقاد کرده است اما هیچ یک از وجوه اصلاح خویش را بر نگزیده است.
یکی دیگر از بزرگترین فیلسوفان و عالمان اندلس ابوبکر بن طفیل (وفات 540 ه.ق) است که در هندسه و فلک و طب نیز دستی قوی داشت. وی عصاره فلسفه خود را در رساله حی بن یقظان («زنده بیدار») گنجانیده است و آن تنها کتابی است که از او به دست ما رسیده است.
از نشانه های براعت ابن طفیل در هندسه یکی این است که معتقد است: همه اجسام متناهی اند، زیرا می توان در همه آن خطوطی را فرض کرد (یا به عبارت دیگر جسم محدود به اجزائی از خطوط است) و نیز به این دلیل که هر جسمی که نتوان در آن خطوطی فرض کرد باطل است (زیرا در آن صورت ممکن نیست اجسامی باشند که ضلعهای نامتناهی داشته باشند) . و بنابراین، اجرام سماوی نیز متناهی اند، و عالم نیز یکسره متناهی است.
شکل عالم نیز کروی است. و دلیل ابن طفیل بر این عقیده این است که ستارگانی که به چشم ما دیده می شوند در مشرق طلوع می کنند و در مغرب غروب می کنند، و زمانی که از سمت الرأس (یعنی عمود بر سر شخص ایستاده) می گذرد، دائره یی که آن را قطع می کند بزرگتر از دوائری است که اختران و ستارگانی که از چپ یا راست مرد ایستاده طلوع می کند آن را قطع می کنند . همین طور چون اختران با هم طلوع می کنند با هم نیز غروب می کنند، هر چند که در فلکهای مختلف سیر بکنند. به نظر ابن طفیل خورشید کروی است، و زمین نیز کروی است. و خورشید بسیار از زمین بزرگتر است. ابن طفیل رأی بطلمیوس را درباره افلاک متداخل نادرست دانست و آن را رها کرد، و به جای آن رأی ارسطو را در باب افلاک متمرکز پذیرفت. و به همین منظور یعنی جهت اصلاح ضعف نظام بطلمیوسی به شاگرد خود نور الدین بطروجی شیوه اصلاح آن را القاء کرد. بطروجی (57) نیز کتاب الهیأة را بر اساس قول استاد خویش نوشت، و برای اجرام آسمانی گردشی لولبی (58) (مارپیچ حلزونی) قائل شد. اما این فرض جز بر تعقید و پیچیدگی مطلب نیفزود، زیرا وی همواره اموری خیالی فرض می کرد. اما به هر صورت، اقدام اصلاحی (و لو در عالم خیال) در عالم علم رهیافت درستی است. و از اینجاست که برخی از پژوهشگران گفته اند: نظریه حرکت مارپیچی افلاک که در کتاب الهیأة بطروجی مطرح شده، اوج نهضت ضد بطلمیوسی عالمان اسلامی در علم هیأت است. (59)
پی نوشت ها:
.1 مقدمه، 487 .488
.2 «زیک: تارهایی باشد که استادان نقش بند، نقش جامه هایی که بافند، بدان بندند؛ و کتابی که منجمان، احوال نجوم و افلاک را از جداول آن معلوم کنند و همچنان که آن قانونی است جامه بافان را در بافتن نقشه های جامه، این کتاب نیز دستوری است منجمان را در شناختن احوال و اوضاع فلکی. و همچنان که کیفیات نقوش جامه ها از آن تارها پیدا شود، کمیات و حرکات کواکب از جدولهای این کتاب ظاهر می گردد، و معرب آن زیج است.» (برهان قاطع) .
.3 نالینو، علم الفلک، 40، چاپ رم، .1911
.4 همانجا، .42
.5 نسأ الشهور: تأخیرها (لسان العرب) . ابوریحان آرد «نسی ء چیست: تفسیر او سپوختن و تأخیر کردن است. و معنیش آن است که سال قمری از سال شمسی یازده روز، به تقریب، پیشتر آید. و زین جهت ماههای تازی به همه فصلهای سال همی گردند، به قریب سی و سه سال...، پس ناچاره سال را کبس بایست کردن به ماهی که از آن روزها گرد آید که میان سال قمری و سال شمسی اند. و [کبس ] معنیش آبستن بود. زیرا که آن ماه سیزدهم را که بر سال زیادت شد تشبیه کردند. به بار زن که افزوده است به شکم او، و بدین کبس کردن سال به جای آید از پس آن که بیشتر شده باشد» . (التفهیم، 223 224، چاپ استاد همایی، تهران، 1316 ه.ش) .
.6 التفهیم، 224 و ما بعد، چاپ همائی «و آن [کبیسه ] به دست گروهی کردند به لقب قلامس (قلمس) و آن شغل پسر از پدر همی یافت. و این شماره نگاه همی داشت. چون کبیسه خواستی کردن، به خطبه اندر گفتی: فلان ماه را تأخیر کردم... و بر این بودند [یعنی اعراب ] تا آن گه که اسلام آن را باطل کرد به سال نهم از هجرت. و این سال حجة الوداع است که پیغامبر علیه السلام جهان را و امت خویش را بدرود کرده است» .
.7 بنو موسی، شهرت سه برادر به نامهای ابوجعفر محمد بن موسی (وفات 257 یا 259 ه.ق)، ابوالقاسم احمد بن موسی و حسن بن موسی، از عالمان معروف ریاضیات و نجوم و مکانیک و در حوزه علمی بغداد، که از حامیان علم و عالمان بودند. پدر آنان موسی بن شاکر بود که گویند در خراسان راهزنی می کرد، و سپس به هندسه و نجوم پرداخت و جزو ملتزمان مأمون به بغداد آمد، و در شمار منجمان دربار وی شد. این دودمان در گردآوری و خرید کتب علمی و تقریب دانشمندان به مأمون خدمات بزرگی کرده اند، الفهرست، ابن ندیم، 330 331، چاپ تهران، به اهتمام رضا تجدد؛ ابن خلکان، وفیات، 2/195 196 چاپ تهران.
.8 بر پایه خط وهمی یی که ممکن است دائره یی ترسیم بکند که آن عظیمترین دوایر بر روی کره زمین باشد.
.9 عمر فروخ، تاریخ العلوم عند العرب، 161 .162
.10 قربانی، ریاضیدانان ایرانی، .19
.11 عمر فروخ، تاریخ العلوم عند العرب، .162
.12 قربانی، ریاضیدانان ایرانی، 18 .19
.13 نالینو، علم الفلک، 87 89، 90 94، 135، 181 183، 217 218 و 279، رم، .1911
.14 وفیات الاعیان، 2/196، چاپ تهران؛ صفدی، الوافی بالوفیات، 3/ .273
.15 نالینو، علم الفلک، 225 .226
.16 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .164
.17 نالینو، علم الفلک، 119 .120
.18 رسائل، 2/77، مصر، مطبعة التجاریة الکبری، 1928/1347، چاپ خیر الدین زرکلی.
.19 همان کتاب، 2/ .40
.20 همان کتاب، 2/ .42
.21 همان کتاب، 1/ .112
.22 همان کتاب، 3/.309 باید دانست که این عقیده را که مع الاسف اخوان انکار می کنند، ممکن است از نظر علمی محملی داشته باشد، چه شاید مراد از آن میل زمین بر محور خود به سوی شمال و به سوی جنوب باشد، و همین میل است که به سبب آن فصول چهارگانه در زمینه صورت می گیرد.
(d. 1601) 23. Tycho Brahe
.24 عمر فروخ، تاریخ العلوم عند العرب، .167
25. L. Am. Sedillot
26. Journal Asiatique
.27 برای تفصیل این مطلب: قربانی، ریاضیدانان ایرانی، 128 .133
.28 المقری، نفخ الطیب، 25 26، چاپ مصر، 1949، چاپ شیخ محیی الدین عبد الحمید.
.29 منصور حنا جرداق، مآثر العرب فی الریاضیات و الفلک، .22
.30 عمر فروخ، تاریخ العلوم، 171؛ گاهنامه 1310 ه.ش سید جلال تهرانی، 083 85 که این محاضر و توقیعات را آورده است؛ و نیز . The Legacy of Islam, P. 471
.31 تاریخ ادبیات عربی، بروکلمان، 1/620؛ قربانی، ریاضیدانان بزرگ ایرانی، .195
32. G. Sarton, Introduction to the History of Science, vol. 665, 1950, Baltimore
.33 قربانی، ریاضیدانان ایرانی، 0196 198؛ سید جلال تهرانی، گاهنامه 1310 ه.ش.
.34 تاریخ ادبیات عربی، 1/ .254
.35 ریاضیدانان ایرانی، 0200 .201
.36 وجه تسمیه زرقالی این است که چون او کتابی به نام صفیحه زرقالیه در رصد کواکب و آلتی فلکی به اسم «زرقله» نوشت مؤلف را به نام تألیف ولد الزرقیال و زرقالی خواندند (سید جلال تهرانی، گاهنامه 1310 ه.ش / 64) .
.37 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .171
.38 نالینو، علم الفلک، 176، چاپ رم، .1911
.39 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .172 در دوره قرون وسطی زرقالی را (Arzakhel) می خوانده اند . برای آگاهی بیشتر از اختراعات زرقالی و اعمال نجومی وی، گاهنامه 1310، سید جلال تهرانی، 64 .65
.40 ابن خلکان، وفیات الاعیان، 1/193 191، چاپ تهران.
.41 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .172
42. Hienrich Suter
.43 قربانی، ریاضیدانان ایرانی، .251
.44 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .172
.45 برای آگاهی از این مطالب، تاریخ فلاسفه ایرانی، نوشته نگارنده، 255 271، چاپ زوار، 1361 ه.ش.
.46 برای آگاهی بیشتر: نالینو، علم الفلک، 040 41، 038 40، 175، 245 و مواضع دیگر؛ نیز .038 The legacy of Islam , pp. 436
.47 عمر فروخ، تاریخ العلوم، .173
.48 ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، 10/98، بیروت، .1961
.49 سید جلال طهرانی، گاهنامه 1310/66؛ نالینو، علم الفلک، صص 250 251، رم، 1911؛ عین عبارت مراکشی این است: «قال ابوالریحان البیرونی ان مستنبط هذا الاسطرلاب هو ابوسعید السجزی و هو مبنی علی أن الارض متحرکة بما فیه الا السبعه السیارة ثابت. قال البیرونی و هذه شبهة صعبة الحل» .
.50 کاتبی در کتاب عین القواعد فی المنطق و الحکمة، چنانکه عمر فروخ آورده (تاریخ العلوم، 174) «بر گردش زمین به دور خود استدلال کرده، ولی نتوانسته هیأت قطعی این گردش را بیان بکند» .
.51 گفته اند که به سبب رنجشی که قطب الدین شیرازی از خواجه داشت از ادامه کار خود در رصدخانه مراغه تن زد، و کار رصدخانه چنانکه باید و شاید پیش نرفت. ابن شاکر کتبی، فوات، 2/ .193
.52 امثال و حکم دهخدا، 1/223، چاپ سوم، 1352 ه.ش.
.53 دولتشاه سمرقندی، تذکره دولتشاه، 417، تهران 1337 ه.ش چاپ محمد عباسی.
.54 غیاث الدین کاشانی از سمرقند نامه یی به پدر خویش نوشته (که در کاشان بوده) که مبین مشکلات کار او در سمرقند و حسادت همکارانش و از آن جمله قاضی زاده رومی و نیز خوش نیتی و دانشمندی الغ بیگ است. زنبیل، فرهاد میرزا فرزند عباس میرزا، 308 322، تهران، 1318 ه. ش.
.55 عمر فروخ، تاریخ العلوم، 174 .175
.56 همان کتاب، .175
.57 البطروجی را به لاتین آلپتراگیوس (Alpetragius) می گویند.
.58 لولبی: ما کان بهیأة اللولب. و اللولب اداة من الخشب او حدید ذات محور منه حلزونیة ناتئة او داخلة (الرائد) . در انگلیسی لولبی را (Spiral) گویند.
.59 عمر فروخ، تاریخ العلوم، 176 177؛ دائرة المعارف فارسی، 1/ .431