فارغ از اینکه استقلال شبکه بازدارندگی و انعطافپذیری محور مقاومت یک واقعیت مسلم است و این مساله در کادر فرماندهی آن و جایگزینی سریع بر اساس تفکر شهادت ادامه پیدا خواهد کرد، اما ترورهای رژیم صهیونیستی باعث شده تا جمعی از فرماندهان نخبه و بلندپایه این جنبش مورد هدف قرار گیرند که جایگزینی آنان امری زمانبر خواهد بود. البته تغییر تاکتیکها و روزآمدسازی استراتژی بازدارندگی مسالهای پیچیده در یک بازه زمانی میانمدت است که نمیتواند در شرایط کنونی -که نیاز به پاسخ متوازن برای خنثی کردن حملات و تهدیدهای ارتش اسرائیل وجود دارد و آن را از حمله زمینی به جنوب لبنان بازدارد- کارآمد باشد. بنابراین اینکه حزبالله در شرایط کنونی چه باید بکند که سیاست جدید و ترمز بریده نتانیاهو بر اساس بازی مرد دیوانه را بر هم بزند، پرسش تعیینکنندهای است. برای رسیدن به این نقطه نیاز است تا تغییرات در کادر رهبری حزبالله پس از شهادت سیدعباس موسوی در سه دهه گذشته را مورد تبیین قرار داد.
سیدحسن نصرالله، پس از شهادت سیدعباس موسوی دومین دبیرکل حزب الله لبنان در 16 فوریه 1992، با اجماع اعضای حزبالله لبنان به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد. وی هنگام پذیرش دبیرکلی حزبالله 32سال داشت. حزبالله در دوران وی به قدرتی منطقهای تبدیل شد و توانست پس از انجام عملیاتهای متعدد، در سال 2000 رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی از لبنان و آزاد کردن اسرای لبنانی کند. دبیرکل حزبالله لبنان در سالهای مسوولیتش چند بار از جمله در سالهای 2004، 2006 و 2011 مورد تهدید تروریستی واقع شده بود.
سیدحسن نصرالله خط واقعگرایانهای را که شهید موسوی در پیش گرفته بود، در این سالها دنبال کرد، خطی که در عین حفظ موضع علنی خود نسبت به اسرائیل و مقاومت، رفتار عملگرایانه با دولت لبنان را در دستور کار خود قرار داده بود. این عملگرایی و التزام به قواعد و چارچوب کار سیاسی در لبنان، در کنار دیگر توفیقات و ظرافتها، مشروعیت قابلتوجهی برای این جنبش در جامعه کثرتگرای لبنان ایجاد کرد. نکته مهمی که طبیعتا مورد نظر رهبر جدید حزبالله لبنان قرار خواهد گرفت.
بنابراین این تاریخچه یک نکته بنیادی را به ما نشان میدهد و آن این است که ترس و نگرانیهایی که در شرایط کنونی درخصوص سرنوشت و آینده کادر رهبری حزبالله و جنبش مقاومت خودنمایی میکند، بر اساس این تجربه انتقال رهبری از شهید سیدعباس موسوی به شهید سیدحسن نصرالله تداوم پیدا خواهد کرد و دبیرکل جدید و فرماندهان جدید جایگزین خواهند شد. در مقطع 1992 تردیدهای زیادی درخصوص دبیرکلی سیدحسن نصرالله وجود داشت که ایشان را فردی جوان و بدون تجربه برای کادر رهبری حزبالله میدانستند. اما آنچه در طول بیشاز 30 سال گذشته نمایانگر شد خلاف آن ذهنیتها و نگرانیها و دغدغهها را نشان میداد که در مقطع کنونی هم به نظر میرسد از اساس واقعیت ندارد. در چارچوب این تجربه تاریخی حزبالله لبنان و محور مقاومت برای احیای شبکه بازدارندگی خود نیاز به سه گام مهم دارند:
گام اول- بازسازی سازمانی
گام اول در جهت احیای شبکه بازدارندگی حزبالله و محور مقاومت، بازسازی کادر فرماندهی و تعیین جانشین و جایگزینی فرماندهان است که طبیعتا با سرعت انجام خواهد شد تا خللی در روند برنامهها و اهداف این جنبش صورت نگیرد. این مساله از یک اضطرار دیگر نیز برخوردار است و آن وضعیت جنگی حاکم بر جنوب لبنان است که هر آن این احتمال وجود دارد که کابینه جنگی نتانیاهو به سمت حمله زمینی به جنوب لبنان با توجه به خلأ پیش آمده حرکت کند.
ارسال سیگنال آرامش و قاطعیت در شرایط کنونی اهمیت بنیادی دارد، چرا که هرگونه تردید میتواند اسرائیل را برای رسیدن به اهداف جدید تحریک کند. این مساله از بعد دیگری نیز قابلتوجه است که میتواند برای اسرائیل کار را سختتر کند. چرا که شناختی که از کادر اصلی و هسته فرماندهی حزبالله داشتند، نسبت به جایگزینها این اشراف اطلاعاتی وجود ندارد و این میتواند مزیتی برای بازسازی سازمانی و ساختاری درون تشکیلات حزبالله باشد.
گام دوم- برآورد پاسخ
ارزیابی از سطح و دامنه پاسخ، گام دوم و مهمتری است که نهتنها حزبالله بلکه تمام اعضای محور مقاومت از جمله جمهوری اسلامی ایران قطعا برای آن برآوردهای چندسطحی به عمل خواهند آورد. اینکه بلافاصله باید پاسخ، تنظیم و عملیاتی شود که اسرائیل را از فکر حمله زمینی به جنوب لبنان بازدارد یا نیاز به احتیاط و صبر راهبردی برای ترسیم یک پاسخ قابلتوجه، موثر، قاطع، فراگیر و تاثیرگذار است، موضوعی است که باید برای آن در کوتاهمدت تدبیر خردمندانهای اندیشیده شود.
واقعیت این است که چنین پاسخی باید چنان بازدارندگی ایجاد کند که اسرائیل را از تفکر حمله زمینی بازدارد و آن را به خطوط قرمز بازگرداند. در عین حال نباید غلبه احساسات و هیجانات مبنی بر پاسخ سریع، فضای مانوری برای راهبرد جنگی اسرائیل فراهم کند. تمام ارزیابیها حکایت از آن دارد که اسرائیل به دنبال یک جنگ منطقهای با ایران است که بتواند آمریکا را مجددا به دستورکار خاورمیانه بازگرداند و زمینه تاثیرگذاری بر عرصه داخلی اسرائیل و فضای انتخابات آمریکا را برای نتانیاهو فراهم کند. فضایی که در آن ترامپ بتواند با پیروزی در انتخابات 5 نوامبر با دستورکار ادامه توافقات ابراهیم به صحنه آشفته خاورمیانه بازگردد.
گام سوم- تغییر تاکتیکها و روزآمدسازی استراتژی
گام سوم اما گام بنیادیتر و عملیاتیتری است که البته نیاز به گذشت زمان دارد و در کوتاهمدت امکان تحقق ندارد. تغییر تاکتیکهای جنگی در خدمت روزآمدسازی استراتژی مواجهه با دشمن دیوانه نقش مهمی در احیای توانمندیها دارد که حرکت از نقطه A به B را فراهم میکند. در این روند منابع، نیروها و تجهیزات جدید در حوزه اطلاعات، ضد اطلاعات، تکنولوژیهای نوین و... باید مورد بازبینی قرار گیرد.
به عنوان مثال اگر بنیان شبکه بازدارندگی بر اساس مدل جنگ نظامی و نامتقارن شکل گرفت و پردازش شد، در شرایط کنونی با تغییر بازدارندگی از سوی اسرائیل دچار برخی آسیبها شده است و نیاز است تا ابزارهای جدید در خدمت استراتژی نوین قرار گیرد. به عنوان مثال در بحث تجهیزات حرکت به سمت فناوریهای هوش مصنوعی یکی از موارد قابلتوجه است. مساله دیگری که میتواند مدنظر باشد خرید تجهیزات جدید نظامی است که باید به خدمت گرفته شود. همزمان مساله نفوذ و جاسوسی و ضد جاسوسی نیز باید بسیار مورد توجه باشد، چرا که در شرایط کنونی یک مساله بسیار مهم است که هم در ماجرای انفجار پیجرها و هم بمباران اخیر خود را جلوهگر ساخت. این گسل باید به زودی ترمیم شود و بعد از ترمیم میتواند به ترمیم قدرت بازدارندگی حزبالله کمک کند.