ماهان شبکه ایرانیان

داستان جنگ حنین

خداوند در مواقف بسیاری شما را یاری کرد، و مخصوصا در روزجنگ حنین که کثرتتان شما را به شگفتتان آورده بود، اما کاری برایتان نساخت،و زمین با همه فراخیش بر شما تنگ شد، و سرانجام پا بفرارنهادید

لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا و ضاقت علیکم الارض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین (25)ثم انزل الله سکینته علی رسوله وعلی المؤمنین و انزل جنودا لم تروها و عذب الذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین (26)ثم یتوب الله من بعد ذلک علی من یشاءو الله غفور رحیم (27)یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عیلة فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء ان الله علیم حکیم (28)

ترجمه آیات

خداوند در مواقف بسیاری شما را یاری کرد، و مخصوصا در روزجنگ حنین که کثرتتان شما را به شگفتتان آورده بود، اما کاری برایتان نساخت،و زمین با همه فراخیش بر شما تنگ شد، و سرانجام پا بفرارنهادید(25).

آنگاه خدا سکینت خود را بر پیغمبرش و بر مؤمنان نازل نمود، ولشکریانی که شما نمی دیدید فروفرستاد، و کسانی را که کافر بودند عذاب کرد و همین است کیفر کافران(26).

و بعد از این سرانجام خدا بهر که بخواهد عطف توجه می کند که خدا توبه پذیر و رحیم است(27).

ای کسانی که ایمان آورده اید!مشرکان نجسند و بعد از امسال دیگر نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از فقر می ترسید زود باشد که خدا اگربخواهد از کرم خویش شما را توانگر کند که خدا دانا وشایسته کار است(28).

صفحه : 289

بیان آیات بیان آیات مربوط به جنگ حنین

این آیات به داستان جنگ حنین اشاره نموده و بر مؤمنین منت می گذارد که چگونه مانند سایر جنگها که در ضعف و کمی نفرات بودند آنها را نصرت داد، آنهم چه نصرت عجیبی.و بخاطر تایید پیغمبرش آیات عجیبی نشان داد، لشکریانی فرستاد که مؤمنین ایشان رانمی دیدند، وسکینت و آرامش خاطر در دل رسول خدا(ص)و مؤمنین افکند وکفار را بدست مؤمنین عذاب کرد.

ودر میان این آیات آیه ایست که ورود مشرکین را در مسجد الحرام ممنوع و تحریم کرده، و فرمودهبعد از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوندو آنسال، سال نهم هجرت بود، همانسالی که علی(ع)سوره برائت را به مکه برد، و طواف در اطراف خانه را درحال برهنگی، و وارد شدن مشرکین را در مسجد الحرام ممنوع اعلام نمود.

لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین...ثم ولیتم مدبرینکلمهمواطنجمعموطنوبمعنای جائی است که انسان در آن سکونت نموده، وآن را وطن خودش قرارمی دهد.و کلمهحنیناسم بیابانی است میان مکه و طائف که غزوه معروف حنین در آنجا اتفاق افتاد، و رسول خدا(ص)با قوم هوازن و ثقیف جنگ کرد.روزی بود که بر مسلمین بسیار سخت گذشت، بطوری که در اول شکست خورده هزیمت کردند، و لیکن در آخر خدای تعالی به نصرت خویش تاییدشان فرمود و در نتیجه غالب گشتند.

کلمهاعجاببه معنای خوشحال کردن است، وعجببه معنای خوشحال شدن از دیدن امری نادر و بی سابقه است.و کلمهرحببه معنای وسعت مکان و ضد تنگی است.

لقدنصرکم الله فی مواطن کثیرة - در این جمله مواطنی که خداوند لشکر اسلام رانصرت داده، ذکر می کند.و از سیاق کلام برمی آید که منظور از این چند موطن،مواطن جنگی است، از قبیل بدر، احد، خندق، خیبر و امثال آن.و نیز از سیاق برمی آید که جمله مورد بحث به منزله مقدمه و زمینه چینی است برای جملهو یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم، زیرا آیات سه گانه مورد بحث همه راجع به یادآوری داستان واقعه حنین، و آن نصرت عجیبی است که خداوند بر مسلمین افاضه کرد، و تایید غریبی است که مسلمین را بدان اختصاص داده است.

یکی از مفسرین(1) چنین استظهار کرده که آیه مورد بحث و سه آیه بعدش، تتمه گفتار

............................................ (1)تفسیر المنار، ج 10 ص 243

صفحه : 290

رسول خدا(ص)است، که به امر خدا مامور شد در برابر مسلمین ایرادکند، وابتدایش جملهقل ان کان آباؤکم...است. آنگاه برای توجیه اینکه چرا فرمودلقد نصرکم الله...ونفرمودو لقد نصرکم الله...زحمت فراوانی به خود داده است.

و لیکن از جهت لفظ آیات دلیلی بر این گفتار نیست، بلکه دلیل بر خلاف آن هست، برای اینکه داستان حنین و متعلقات آن از قبیل منت هائی که خداوند بر مسلمین نهاد وآنهارا یاری نمود و سکینت در دلهایشان ایجاد کرد و ملائکه را نازل کرد و کفار را عذاب داد و از هرکه خواست درگذشت، - خود از نظر هدف یک امر مستقلی است و برای خود اهمیت زیادی راحائز است، و بلکه از نظر نتیجه، از آیهقل ان کان آباؤکم و ابناؤکممهم تر است، و حد اقل مثل آنست و دست کمی از آن ندارد.و بنا براین، معنا ندارد که بگوئیم این داستان از نظر معناتتمه آن آیه است.

پس، اگر نقل این یادآوری مانند آیهقل ان کان آباؤکمازچیزهائی بود که به رخ مردم کشیدنش واجب بود، جا داشت در اولش بفرماید: و قل لهم لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة...،چون قرآن کریم در نظایر این معنا، کلمهقلرا تکرار کرده، از آن جمله فرموده: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد...قل ا ئنکم لتکفرون بالذی خلق الارض فی یومین(1) و همچنین در مواردی دیگر.

علاوه، اگر فرضا بنا باشد این آیات سه گانه مقول قول بوده باشند،با در نظر گرفتن التفات و سایر نکاتی که در آنها بکار رفته نمی توانند مقول همانقلدر آیه: قل ان کان...، بوده باشد.پس، باید گفت آیه مورد بحث متمم آن آیه نیست.

در این آیات سؤالی پیش می آید، و آن این است که با اینکه در میان مسلمین منافقین وضعفای در ایمان و دارندگان ایمان صادق به اختلاف مراتب وجود داشتند،با این حال چرا درآیات مورد بحث خطاب را به عموم کرده؟جواب آن این است که: درست است که همه دریک درجه از ایمان نبودند،و لیکن همین قدر که مؤمنین صادق الایمان نیز در میان آنان بودندکافی است که خطاب به عموم شود،چون همین مسلمین بودند که با همین اختلاف در مراتب ایمانشان، در جنگهای بدر، احد، خندق، خیبر، حنین و غیر آن شرکت کردند.

ویوم حنینیعنی روزی که واقعه حنین در آن روز اتفاق افتاد و در آن بیابان میان

............................................ (1)بگو من بشری مانند شمایم جز آنکه مرا وحی می رسد، که خدای شما خدائی است یکتا...بگو آیا راستی به آن خدائی که زمین را در دو روز آفریده کافر می شوید.سوره سجده آیات 6 - 9

صفحه : 291

مغرور شدن مسلمین به کثرت نفراتشان و هزیمتشان در آغاز جنگ شماو دشمنانتان کارزار شد.اضافه کلمهیومبر مکانهائی که وقایع بزرگی در آن مکانهااتفاق افتاده در کلام عرب و در عرف زیاد است، مثلا می گویند: روز بدر، روز احد، روزخندق، و امثال آن.نظیر آنکه یوم را بر اجتماعات و مردمی که کار آن روز را انجام دادند اضافه نموده می گویند: روز احزاب،و روز تمیم.و نیز بر خود حادثه اضافه نموده می گویند روز فتح مکه.

اذ اعجبتکم کثرتکمیعنی وقتی که به مسرت درآورد شمارا آن کثرتی که در خوددیدید، و در نتیجه اعتمادتان به خدا قطع شد و بحول و قوه او تکیه نکردید، بلکه بحول و قوت خود اعتماد نمودید و خاطر جمع شدید که با این همه کثرت که در ما است در همان ساعت اول دشمن راهزیمت می دهیم.و حال آنکه کثرت نفرات بیش از یک سبب ظاهری نیست، و تازه سببیت آنهم به اذن خداست.آری، مسبب الاسباب اوست.

بخاطر همین معنا بعد از جملهاذ اعجبتکم کثرتکمفرمود: فلم تغن عنکم شیئایعنی شما کثرت نفرات را سببی مستقل از خدا گرفتید و این کثرت نفرات اعتماد به خدا را ازیادتان برد، و شما بخود آن سبب اعتماد نمودید، آنگاه خداوند به شما فهماند که کثرت جمعیت سببی موهوم بیش نیست، و در وسع خود هیچ غنائی ندارد تا با غنای خود شما را بی نیازاز خدا بگرداند و همچنین هیچ اثر دیگری از خود ندارد.

و ضاقت علیکم الارض بما رحبتبمادر معنایمع مااست یعنی با اینکه فراخ بود.و این کنایه است از احاطه دشمن، و اینکه دشمن چنان شما را احاطه کرد که زمین باهمه گشادیش آنچنان بر شما تنگ شد که دیگر مامنی که در آنجا قرار گیرید و پناهی که درآنجا بیاسائید، و از شر دشمن خود را نگهدارید نمی یافتید، و در فرار کردنتان چنان فرار کردیدکه بهیچ چیز دیگر غیر از فرار توجه نداشتید.

وبنا بر این، آیه شریفه از جهت مضمون قریب المعنی است با آیهاذجاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا(1) که جنگ احزاب را یادآوری می کند.

و اینکه بعضی از مفسرین(2) گفته اندمعنایو ضاقت علیکم الارضاین است که راه

............................................ (1)آندم که از بالا و پائینتان سوی شما آمدندو چشمهایتان خیره گشت و جانها به گلوگاه رسید و به خدا گمانهای گوناگون بردید.سوره احزاب آیه 10 (2)تفسیر شریف لاهیجی ج 2 ص 244 مجمع التفاسیر ج 2 ص 102

صفحه : 292

سخن عجیب یکی از مفسرین در تفسیر آیه و توجیه هزیمت مسلمانان در آغاز جنگ فراری نداشتید، معنای صحیحی نیست.

ثم ولیتم مدبرینیعنی دشمن را پشت سر خود قرار دادید.و این تعبیر کنایه از انهزام است، و این همان فرار از جنگ است که بخاطر اطمینان به کثرت نفرات و انقطاع ازپروردگارشان بدان مبتلا شدند، با اینکه خدای تعالی فرموده بود: یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبارو من یولهم یومئذ دبره...فقد باء بغضب من الله و ماویه جهنم و بئس المصیر (1) و نیز فرموده بود: و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لا یولون الادبار و کان عهد الله مسئولا (2).

پس همه این معانی یعنی: 1 - تنگ شدن زمین با همه فراخی اش 2 - شکست خوردن وفرار کردنشان از جنگ با اینکه گناه کبیره است 3 - مستحق عقاب خدای تعالی شدن، همه بخاطر اعتماد و اطمینانی بود که به اسباب ظاهری سراب گونه داشتند، و دردی هم از ایشان دوا نکرد.

بلکه خدای سبحان به سعه رحمتش و منت عظیمش بر آنان منت نهاد و یاریشان کرد وسکینت و آرامش در دلهایشان افکند و لشکریانی که آنان نمی دیدند به کمکشان فرستاد وکفار را عذاب داده بطور مجمل - نه بطور قطع - وعده مغفرتشان داد، تا نه فضیلت خوف ازدلهایشان بیرون رود و نه صفت امید از دلهایشان زایل گردد بلکه وعده را طوری داد که اعتدال و حد وسط میان دو صفت خوف و رجاء حفظ شود، و آنها را به ترتیب صحیحی برای سعادت واقعی آماده و تربیتشان کند.

یکی از مفسرین در تفسیر این آیه حرف عجیب و غریبی زده، و چون در مقام این بوده که آیه را با روایات تفسیر کند، و از طرفی چون روایات مختلف بوده اند به اصطلاح میان آنهاجمع کرده و گفته است: مسلمانان اگر در جنگ حنین پشت به دشمن کردند از باب فرار وترس نبوده، بکله ستونهای لشکر ثقیف و هوازن بطور ناگهانی و به صورت دسته جمعی بر ایشان حمله بردند،و آنچنان آنها را به اضطراب و تزلزل درآوردند که چاره ای جز عقب نشینی

............................................ (1)ای کسانی که ایمان آورده اید چون کافران را بسیارو انبوه بینید به ایشان پشت مکنید و هر که در چنین روزی به آنان پشت بگرداند بسوی غضبی از خدا برگشته و جایش در جهنم است مگر آنکه منظورش از پشت کردن غافلگیر ساختن دشمن و بکار بردن حیله های جنگی باشد.سوره انفال آیات 15 - 16 (2)قبلا با خدا عهد بسته بودندکه پشت(بدشمن)نکنند و پیمان خدا بازخواست شدنی است.سوره احزاب آیه 15

صفحه : 293

ندیدند، چون حمله آنها دسته جمعی و مثل حمله یک تن واحد بود، و این خود یک امر طبیعی است که وقتی انسان به خطری ناگهانی و دفعی برمی خورد و مهلتی برای دفاع نمی بیند ناچارمی شود جا خالی کند، شاهد این معنا نازل شدن سکینت بر رسول خدا و همه مسلمین است.

پس، معلوم می شود که همه مضطرب شدند حتی رسول خدا(ص)، چیزی که هست اضطراب رسول خدا(ص)بخاطر پیش آمدی بود که واقع شد، ولی اضطراب مسلمین برای این بود که حمله ناگهانی دشمن آنهم بطور دسته جمعی مهلتی نداد تاخودشان را جمع و جور کنند.

باز از شواهد این معنا این است که به مجرد اینکه صدای رسول خدا(ص)و عباس بن عبد المطلب را شنیدند بلا درنگ برگشته و به کمک سکینتی که خدا نازل کرددشمن را فراری دادند.

مفسر نامبرده سپس آیات راجع به صفات اصحاب پیغمبر را از قبیل آیه بیعت رضوان وآیهمحمد رسول الله و الذین معه اشداءعلی الکفار...و آیهان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة...، و همچنین روایاتی که در مدح ایشان وارد شده نقل کرده است (1).

ولی باید دانست که وی میان بحث تفسیری که کارش بدست آوردن مدلول آیات کریمه قرآن است با بحث کلامی که هدفی جز اثبات گفته متکلم در باره مسلکی و مذهبی نداشته و بهر دلیلی که ممکن باشد از عقل و کتاب و سنت و اجماع و یا دلیلی مختلط از اینهاتمسک می جوید،خلط کرده است، و بحث تفسیری اجازه استدلال بغیر قرآن را نمی دهد، ومفسر نباید نظریه ای ازنظریات علمی را بر قرآن که خداوند آن را تبیان قرار داده تحمیل کند.

اما اینکه گفت: لشکریان اسلام از ترس فرار نکردند، و نخواستنداز یاری رسول خدا(ص)شانه خالی کنند، بلکه جا خالی کردنی بیش نبوده، آنهم برای این بود که دشمن نابهنگام حمله ور شد، لذا ناچار شدند نخست فرار کنند، و بعد برگشته و به دشمن حمله کردندجواب جملهثم ولیتم مدبرینرانمی دهد، این جمله می فرمایدشما پشت به دشمن فرار کردیدو این عمل ایشان مشمول قانون کلی آیه حرمت فرار از زحف است که می فرماید: فلا تولوهم الادبار و من یولهم یومئذ دبره.. .فقد باء بغضب من الله... (2).

............................................ (1)تفسیر المنار ج 10 ص 262 (2)سوره انفال آیه 16

صفحه : 294

مراد از انزالسکینتبر رسول(ص)و مؤمنین و خدای تعالی هم شرط نکرده بود که پشت به دشمن کردن وقتی حرام است که ازترس و یا به منظور تنها گذاشتن پیغمبر ودین باشد، و گر نه حرام نیست، و نیز این قانون کلی رابصورت فرار از جهت اضطراب استثناء نکرده، و در استثناءش یعنی جملهالا متحرفا لقتال اومتحیزا الی فئةجز دو حیله جنگی را استثناء نکرده که آنهم در حقیقت فرار از جنگ نیست.

از آنان حکایت کرده(1) هیچ نوع استثنائی دیده نمی شود.

و اما اینکه بعنوان شاهد گفتار خود گفت: اضطراب، منحصردر مسلمانان نبود، بلکه رسول خدا(ص)هم مضطرب گردید و براین معنا استدلال کرد به جملهثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنینچون از کلمهثمبرمی آید که نزول سکینت بعد از عقب نشینی بوده،و لازمه این بعدیت زمانی این است که آنحضرت هم مضطرب شده باشد، هر چند اضطراب آنجناب از باب اندوه و تاسف بوده، چون در حق او تصور نمی شود که ترس، ثبات و شجاعتش را متزلزل کند (2).

باید دید این اندوه و تاسفی که وی برای آنحضرت تصورکرده تاسف بر چه بوده؟اگرتاسف بر این بوده که چرا خداوند مسلمانان را بخاطر عجبشان به چنین فتنه و گرفتاری مبتلانمود، و خلاصه اگر تاسفی بوده که خدا آن را دوست نمی داشته، این با مقام مقدس آنحضرت نمی سازد،چون خدای تعالی با فرستادن کتاب بسوی او، و تعلیمش از علم خود او وسنقرئک فلا تنسی(4) رانازل کرده است.

در روایات راجع به داستان حنین هم ندارد که آنحضرت قدم از قدم برداشته و عقب نشینی کرده باشد، و یا از آنچه بر سر مسلمین آمده و خوار و فراری شده اند مضطرب گشته باشد.

و اگر این حزن و تاسف بر مسلمین بخاطر این بوده که چرا بغیر خدا اعتماد کرده اند، وچرا به اسباب ظاهری که سرابی بیش نیست دل بسته اند، و از توکل برخدای سبحان غفلت ورزیده اند تا خدا این چنین به خطا کاری و فرار از جنگ مبتلایشان کند، چون آنجناب رافت ورحمت خاصی به مؤمنین داشته، البته این تاسف، محبوب خداست نه مکروه او، و خود پروردگار

............................................ (1)سوره احزاب آیه 15 (2)تفسیر المنار ج 10 ص 265 (3)در این باره تو را هیچ اختیاری نیست.سوره آل عمران آیه 128 (4)بزودی برایت می خوانیم تا فراموش نکنی.سوره اعلی آیه 6

صفحه : 295

هم اورا به داشتن چنین خلقی ستایش کرده و فرموده: بالمؤمنین رؤف رحیم(1) می گوئیم این قسم تاسف با سکینت منافات نداشته و معقول نیست که با نزول سکینت از بین برود، و نیزاگر بخاطر این تاسف، سکینت نازل شده چه جهت داشت که بعد از فراری شدن مسلمین نازل شود، مگر قبل از آن این تاسف نبود؟و مگر ممکن است که مثل رسول خدا(ص)پیغمبری از اینگونه تاسف خالی باشد؟باآنکه از ساعت اول بعثتش تا آن لحظه ای که از دنیامی رفت همواره بر بینه ای از پروردگارش بوده، و سکینت به این معنا ساعت بساعت بر او نازل می شده، پس سکینت رسول خدا(ص)بطور قطع به این معنا نیست.

حال بحساب سکینت مؤمنین رسیده می پرسیم: سکینت ایشان به چه معنا بوده و مفسرنامبرده آن را چه چیز حساب کرده؟آیا حالت نفسانیه ای بوده که از آرامش واطمینان خاطرحاصل می شود؟همچنانکه او به این معنا تفسیرش کرده و به گفته صاحب مصباح بر آن استشهاد کرده که:سکینت بر رزانت و مهابت و وقار هر سه اطلاق می شود، در این صورت سکینت عبارت خواهد بود از همان آرامش در مواقف جنگی، و آنوقت نباید اختصاص به مسلمین داشته باشد، و بایستی ثبات قدم و پایداری کفار، همه در مواقف جنگی ناشی ازسکینتی باشد که خدا بر آنان نازل کرده؟!و باید ملتزم شد به اینکه در جنگ حنین خداوندسکینت رابر کفار نازل کرد و در نتیجه مسلمین را فراری دادند و بعد سکینت را از آنها سلب کرد.و به مسلمین داد، و در نتیجه مسلمانان کفار را سرکوب و منکوب نمودند.و به مؤمنین هم که داد، تنها به مؤمنین حقیقی نداد، بلکه بهمه آنان چه آنهائی که با رسول خدا(ص)ایستادگی کردند، و چه آنهائیکه فرار را بر قرار اختیار نمودند، و چه منافقین و چه افرادسست ایمان نازل کرد، برای اینکه همه آنان برگشتند، و با رسول خدا(ص) پایداری کردند تا دشمن را شکست دادند.بنا بر این، همه این طبقات بایستی اصحاب سکینت باشند، پس چرا خدای تعالی آن را منحصر در رسول الله و مؤمنین دانسته و می فرماید:ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین؟.

علاوه، اگر سکینت به این معنا باشد این چه منتی است که خدای تعالی بر مؤمنین می گذارد، در حالی که همه افراد از مؤمنین و کفار آن را دارا هستند؟!.

از ظاهر آیه استفاده می شود که سکینت یک عطیه مخصوص بوده که خدا به رسول خودو مؤمنین ارزانی داشته، و لذا می بینیم در کلام مجیدش جز در مواردی نادر(که شاید به ده مورد

............................................ (1)به مؤمنان رؤوف و مهربان است.سوره توبه آیه 128

صفحه : 296

نرسد)اسمی از آن نبرده است.

از آنچه گذشت معلوم می شود که سکینت امری است غیر از سکون وپایداری، البته نه اینکه بخواهیم بگوئیم در لغت غیر از سکون و پایداری معنای دیگری دارد، بلکه به این معنا که منظور خدای تعالی از سکینت مصداق دیگری غیر از آن مصداقی است که ما آن را در همه شجاعان و دلیران یل می بینیم، و خلاصه یک نوع خاصی از اطمینان و آرامش نفسانی است، وخصوصیات و اوصاف مخصوصی به خود دارد.

زیرا می بینیم خدای تعالی هر جا در کلام خودش آن را ذکرمی کند بعنوان منت بررسول خدا(ص)و مؤمنان و عطیه مخصوصی که تنها از ناحیه خود بر آنان نازل می کرده اسم می برد، پس معلوم می شود یک حالت الهی است که بنده با داشتن آن دیگرپروردگار خود را فراموش نمی کند،نه آن حالتی که شجاعان زورمند، و دلاوران مغرور به دلاوری خود و تکیه کنندگان بر نفس خویش، دارند.

علاوه بر این، در کلام مجید او هر جا که اسمی از این کلمه برده شده قبل و بعد از آن اوصاف و آثاری آمده که در هر وقار و اطمینان نفسی یافت نمی شود، مثلا در باره رسول گرامیش می فرماید: اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنودلم تروها(1) و در باره مؤمنین می فرماید: لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم(2) و نزول سکینت بر آنان را مقید می کند به اینکه چیزی در دل آنان سراغ داشت و بخاطر آن سکینت را بر دلهایشان نازل کرد.پس معلوم می شودکه سکینت، مخصوص آن دلی است که یک نحوه طهارتی داشته باشد، و از سیاق برمی آیدآن طهارت عبارتست از ایمان صادق یعنی ایمانی که آمیخته با نیت خلاف نباشد.

و نیز در باره مؤمنین می فرماید: هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم و لله جنودالسموات و الارض(3) و از آثار سکینت زیادی ایمان بر ایمان را می شمارد.و نیز می فرماید: اذ

............................................ (1)آندم که به رفیق همراهش می گفت نترس که خدا با ما است، پس خدا سکینت خود را بر اونازل نمود و با لشکریانی که شما نمی دیدید تاییدش کرد.سوره توبه آیه 40 (2)خداوند از مؤمنین آندم که در زیر درخت با تو بیعت کردند راضی شد، و دانست آنچه را که دردلهای ایشان بود، پس خدا سکینت خود را بر آنها نازل کرد.سوره فتح آیه 18 (3)خدا آن کسی است که سکینت را بر دلهای مؤمنین نازل فرمود تا ایمانی بر ایمانشان افزوده گرددو برای داست سپاهیان آسمانها و زمین.سوره فتح آیه 4

صفحه : 297

نازل شدن سکینت موقوف است بر وجود طهارت دل و صفای باطن جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة فانزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم کلمة التقوی و کانوا احق بها و اهلها (1).

و این آیه بطوری که ملاحظه می کنید این معنا را خاطرنشان می سازد که نزول سکینت از ناحیه خدای تعالی همواره در مواردی بوده که قبل از نزول آن استعداد و اهلیت و قابلیتی درقلب طرف وجود داشته، و آن اهلیت و قابلیت همان چیزی است که در آیه قبلی فرمود: فعلم مافی قلوبهم:فهمید که در دل چه دارند، پس سکینت را بر ایشان نازل کرد.و نیز خاطرنشان می سازد که یکی دیگر از آثارسکینت این است که هر کس آن را واجد شود ملازم تقوا وطهارت و دوری از مخالفت خداو رسولش می شود، و دیگر پیرامون محرمات و گناهان نمی گردد.

و این معنا در حقیقت به منزله تفسیری است که جملهلیزدادوا ایمانامع ایمانهمراکه در آیه دیگری واقع است تفسیر می کند، و می رساند که زیاد شدن ایمان بر ایمان با نزول سکینت، معنایش این است که انسان علاوه بر ایمان صادقش به اصل دعوت دین، دارای نگهبانی الهی می شود که او را از آلوده شدن به گناهان و ارتکاب محرمات نگه می دارد.

و این خود شاهد خوبی است بر اینکه اولا منظور از مؤمنین در جمله مورد بحث غیر ازمنافقین و غیر از بیماردلان و سست ایمانان است.وقتی منافقین و بیماردلان و سست ایمانان مقصود نباشند تنها باقی می ماند آن عده معدودی که با رسول خدا(ص)ثابت قدم ماندند، و آنها یا سه نفر، و یاچهار، یا نه، یا ده یا هشتاد و یا کمتر از صد نفر بودند، و این اختلاف در شماره آنان بخاطر اختلاف روایات است.

و اما اینکه آیا مؤمنین در این آیه آن کسانی را هم که بار اول فرار کردند و سپس جمع شدند و تا شکست دشمن ثابت قدم ماندند(که بیشتر اصحاب رسول خدا(ص)رااین دسته تشکیل می دادند)شامل می شود یا نه محل حرف است.

چیزی که از آیات سکینت استفاده می شود این است که نازل شدن سکینت موقوف براین است که قبلا طهارت دل و صفای باطنی در کار بوده باشد، تا خداوندبا فرستادن سکینت آن را محکم و استوار سازد.و دسته دوم که فرار کردند و برگشتند با این عمل خود گناه کبیره ای رامرتکب شدند و چنین کسانی دلهایشان گناهکار است و قابلیت سکینت را ندارند.

............................................ (1)آندم که کفر ورزیدگان تعصب جاهلیت در دل افکنده پس خدا سکینت خود را بر پیغمبر و برمؤمنین نازل کرد، و بر کلمه تقوااستوارشان ساخت و ایشان حقا سزاوار و اهل برای آن بودند.سوره فتح آیه 26

صفحه : 298

منظور از مؤمنانی که سکینت بر آنان نازل گردیدافراد معدودی است که رسول خدا(ص)را تنها نگذاشتند و فرار نکردندمگر اینکه از راه دیگری این دسته را هم مشمول موهبت سکینت بدانیم، و بگوئیم درست است که این دسته با فرار از جنگ گناهکار و بیمار دل شدند، و لیکن ممکن است بادلهائی صادق بسوی پروردگار خود توبه نصوح کرده، و واجد شرائط شدهفعلم ما فی قلوبهموخداوند دلهایشان را قابل دیده و آنوقت سکینت را بر همه آنان یعنی این دسته و دسته اول نازل کرده، و همگی را بر دشمن ظفر داده است.و شایدتعبیر به کلمهثمکه بعدیت را می رسانداشاره به همین معنا باشد.

و لیکن دو اشکال باقی می ماند: اول اینکه اگر این احتمال صحیح می بودجا داشت که در آیه شریفه متعرض توبه توبه کاران شود، و اگر متعرض می شد آنوقت جملهثم یتوب الله من بعد ذلک علی من یشاءو الله غفور رحیممختص به کفاری می شد که بعدا مسلمان شدند، و حال آنکه در آیه شریفه اثری ازچنین معنائی نیست، قرینه ای هم که این احتمال را تقویت کند وجود ندارد - دقت بفرمائید.

دوم اینکه وجدان هر کسی گواهی می دهد که میان دو طایفه که یکی از ایشان نسبت به رسول خدا(ص)وفاداری نموده و از جان گذشتگی بخرج داده و آن دیگری پیغمبررا در میان دشمنان گذاشته و فرار کرده، و حتی به پشت سر خود نگاهی هم نینداخته فرق بسیاری است، و از روش قرآن بدور است که میان این دو دسته فرق نگذارد، و محنتی را که دسته اول در راه خدا کشیده و نفس خود را برای رضای او درمهلکه ها انداخته نادیده انگارد وسپاسگزاری ننماید، و حال آنکه خود قرآن خدا را شاکر و علیم خوانده است.

بلکه قرآن کریم اگر در جائی که ملتی را عتاب و یا توبیخ ومذمت می کند در میان آن ملت حتی یک نفر صالح وجود داشته باشد آن یک نفر را استثناء نموده و خصوص او را مدح وثنا می گوید، همچنانکه در بسیاری از موارد که خطاب متوجه یهود و نصاری است این معنا رامشاهده می کنیم، ومی بینیم که خدای تعالی عامه یهود و یا نصاری را مورد عتاب و یا مذمت وتوبیخ قرار داده و نسبت کفر به آیات خدا وتخلف از اوامر و نواهی او را بایشان می دهد، آنگاه یک عده قلیلی از ایشان را که به آیات خدا کفر نورزیده اند مدح و ثنا می گوید.

و از این روشن تر آیاتی است که متعرض داستان جنگ احد است که نخست بر مؤمنان منت می گذارد به اینکه سرانجام یاریشان کرد، و سپس مورد عتابشان قرار می دهدکه چراسستی نموده و تن بذلت دادند، آنگاه در آخر آن عده قلیلی را که ثبات قدم داشتند استثناء نموده و به وعده حسنی نویدشان داده آنهم نه یک بار و دو بار، می فرماید: و سیجزی الله

صفحه : 299

الشاکرین(1) و یاو سنجزی الشاکرین (2).

نظیر این بیان را در آیات راجع به جنگ احزاب مشاهده می کنیم،چون در آن آیات مؤمنان را جمیعا مورد عتاب شدیدی قرار داده، و منافقان و بیماردلان را مذمت و توبیخ می کند،و از آن جمله می فرماید: و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لا یولون الادبار و کان عهد الله مسئولا (3).

آنگاه در آخر، قضیه را بمثل آیه زیر ختم می کند: من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا(4) و اگر احتمال فوق صحیح هست پس چرا خداوند در داستان جنگ حنین متعرض مدح مؤمنین ثابت قدم نشده وحال آنکه داستان مزبور دست کمی از سایر غزوات نداشت؟ونیز در این داستان مدحی و ستایشی که مایه امتنان و سرافرازی مؤمنین باشد نکرده با اینکه افراددیگری را که مانند ایشان بودند در آیات مربوط به دیگر غزوات به چنین مدحی مفتخرنموده است؟آنچه گفته شد این احتمال را بذهن و به اعتبار عقلی نزدیک می سازد که منظور ازمؤمنانی که سکینت بر ایشان نازل گردید تنها خصوص آن افراد معدودی است که رسول خدا(ص) را وانگذاشتند، و فرار نکردند، و اما سایر مؤمنان یعنی آنهائی که فرار کردندو دوباره برگشتند آنها مشمول جملهثم یتوب الله من بعد ذلک علی من یشاء و الله غفور رحیممی باشندالبته نه همه آنان، بلکه افرادی از ایشان که مشمول عنایت و توفیق خداوندی گشتند، همچنانکه از کفار هوازن و ثقیف و از طلقاء و بیماردلان افرادی که مشمول نایت خداوندی شدند موفق به توبه گردیدند.

این آن معنائی است که بحث تفسیری ما را بدان راهنمائی می کند، و اما روایات، بحث جداگانه ای دارد که ان شاء الله تعدادی از آنها ذکر خواهد شد.

و اما استشهادی که به برگشت فوری مسلمین پس ازشنیدن ندای رسول خدا(ص)و عباس کرده، منافاتی با گفتار ما ندارد که گفتیم جملهثم ولیتم

............................................ (1)خداوند شاکران را بزودی پاداش می دهد.سوره آل عمران آیه 144 (2)بزودی شاکران را پاداش می دهیم.سوره آل عمران آیه 145 (3)سوره احزاب آیه 15 (4)پاره ای از مؤمنان کسانیند که پیمانی را که با خدا بستند بسر بردند، پس عده ای از ایشان شهیدگشتند و بعضی از آنان در انتظارند و هیچ گونه تغییری ندادند.سوره احزاب آیه 23

صفحه : 300

ادامه خوشنودی و رضای خدا از کسی و بقاء ستایش و مدح او بستگی دارد به بقاء صفات و احوال حمیده اومدبرینوقتی با جملهاذالقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار...منضم شود ظهوردر این دارد که عملی که از مسلمانان در این جنگ سر زد همانا فرار از جنگ بوده که یا از ترس ویا عمدا و بمنظور بی یاور گذاشتن پیغمبر و یا بقول صاحب المنار بخاطر اضطراب و تزلزل ناگهانی مرتکب آن شدند.

و اما آن آیات دیگری که در مدح مسلمین و خوشنودی خدا از ایشان و استحقاق اجر وپاداششان آورده باید دانست که تمامی آن مدح ها مقید به قیودی است که با در نظر گرفتن آن، دوام خوشنودی خدا و اجر و استحقاق آنان حتمی نخواهد بود، زیرا آیات مذکور آن عده ای ازمسلمانان را مدح کرده که لوازم عبودیت، یعنی ایمان و اخلاص و صدق و خیرخواهی ومجاهدت در راه دین را دارا باشند،وقتی حمد و ستایش در آیات نامبرده باقی است که این لوازم هم باقی باشد، و وعده پاداشی که در آنهاست وقتی به اعتبار خود باقی است که صفات و احوالی که باعث رسیدن به آن وعده هاست در طرف باقی مانده باشد، و اما اگر همان اشخاص مورد مدح و مورد وعده، آن صفات و احوال را بخاطر حادثه و یا خطائی از دست داده باشند پر واضح است که آن مدح و ثنا و آن وعده پاداش هم نسبت به ایشان از اعتبار می افتد.

آری، مبادی خیر و برکاتی که در آنان بوده از مبادی انبیاءو از صفت عصمت - که بابودن آن صدور گناه محال است - قوی تر نیست، و خدای تعالی بعد از ستایش بسیار از خیل انبیاءمی فرماید: اگر همین انبیاء شرک بورزند آنچه را که از عمل خیر می کنند حبط وبی اجر می شود (1).

و در تخطئه این پندار فاسد کهبخاطر اسلامی که آورده ایم دیگرهیچ مکروهی بمانمی رسدصریحا فرموده: اهل کتاب هم همین خیال را پیش خود می کردند، آن یکی می گفت:ما بخاطر اینکه یهودی هستیم، از هر مکروهی مصونیم.و آن دیگری می گفت: ماچون دارای دین مسیحیتیم معذب نمی شویم،و حال آنکه: لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به (2).

و اگر در بیعت رضوان آیه آمد که خدا از مؤمنین خوشنودشد، بخاطر آن حالات پاکیزه نفسانی ایشان بوده که خدا ارزانیشان داشته بود.آری رضای خدا از صفات فعلیه خداست که

............................................ (1)سوره انعام آیه 88 (2)بدلخواه شما و دلخواه اهل کتاب نیست،هر کس عمل زشتی مرتکب شود بهمان عملش کیفرمی بیند.سوره نساء آیه 123

صفحه : 301

معنایسکینتو اشاره به اینکه سکینت از جنود خدای تعالی است عین افعال خارجی و منتزع از آنهاست.پس، رضای خدا عین همان حالات نفسانیه ایست که به ایشان موهبت کرده بود، حالاتی که بالطبع مستلزم اجر جزیل است، و معلوم است که اگر این حالات تغییر کند رضای خدا هم مبدل بغضب او، و نعمتش مبدل به نقمت می گردد، و هیچ کس از خدا عهد نگرفته که از وی راضی باشد و او را به سعادت برساند چه او نیکی کند و چه زشتی، چه گناه کند و چه اطاعت، چه ایمانش را حفظ کند و چه کافر شود، خداوند هم به کسی چنین عهدی نسپرده.

آری، اگر رضای خدا از صفات ذاتیه او بود و خداوند در ذاتش متصف به رضا بود البته این صفت تغییر نمی پذیرفت، و در هیچ حالی زایل نمی شد، اما صفت ذات نیست بلکه صفت فعل است.

ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین...کلمهسکینتهمانطورکه گفته شد حالت قلبیی است که موجب سکون نفس وثبات قلب می شود، و بطوری که ازتفسیر آیات برمی آید ملازم با ازدیاد ایمان بر ایمان است، ونیز ملازم با کلمه تقوی است، که قلب آدمی را به پرهیز از محرمات الهی وادار می سازد.

و باید دانست که معنای این کلمه غیر از معنای کلمه عدالت است، چون عدالت ملکه ایست نفسانی که آدمی را از ارتکاب گناهان کبیره باز می دارد، بخلاف سکینت که هم از کبائرنگاه می دارد و هم از صغائر.

و لذا می بینیم که خدای تعالی در کتاب مجیدش،دادن سکینت را طوری بخود نسبت می دهد که از آن یک نوع اختصاص فهمیده می شود، مانند دادن روح که می فرماید:دمیدم درآن از روح خودم، و در باره سکینت هم می فرماید: انزل الله سکینته: خداوند سکینت خودش را بر رسولش و بر مؤمنین نازل کرد.

بلکه از پاره ای آیات برمی آید که سکینت از جنود خدای تعالی است،مانند آیه شریفههو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادواایمانا مع ایمانهم و لله جنود السموات والارض (1).

و همچنین در بسیاری از آیاتی که کلمه سکینت در آنها آمده، کلمه جنودهم آمده، مانند آیهفانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها (2).

............................................ (1)سوره فتح آیه 8 (2)سوره توبه آیه 40

صفحه : 302

و در آیه مورد بحث که می فرماید: ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین وانزل جنودا لم تروها.

آنچه از سیاق کلام استفاده می شود این است که این جنود عبارت از ملائکه ای بودندکه در معرکه جنگ نازل می شدند و یا لا اقل ملائکه نازله در معرکه جنگ نیز از آن جنودبوده اند، چون از سیاق برمی آید آن چیزی که از سکینت و از ملائکه نازله در میدان های جنگ برمی خاسته این بوده که کفار را عذاب و مؤمنان را یاری دهند، و آیات راجع به جنگ احد درسوره آل عمران و همچنین آیات اول سوره فتح این معنا را به خوبی می رساند، خواننده می تواندبه آن دو موضوع مراجعه کند تا حقیقت حال برایش روشن گردد - ان شاء الله تعالی.

و در تفسیرآیهفیه سکینة من ربکمدر سوره بقره آیه248درجلد دوم این کتاب مطالبی راجع به سکینت گذشت که برای این مقام خالی از فایده نیست.

صفحه : 302

ثم یتوب الله من بعد ذلک علی من یشاء و الله غفور رحیماین معنا در چند جا گذشت که توبه خدا، به معنای این است که خدای تعالی بعنایت و توفیق خود به بنده اش باز گردد، و در درجه دوم او را شامل عفو و مغفرت خود قرار دهد.و توبه عبد بمعنای رجوع بسوی پروردگار است با ندامت و استغفار.و نیز گفتیم که خدای تعالی هیچ وقت بسوی بنده ای که بسویش بازگشت ندارد باز نمی گردد.

کلمهذلکبطوری که از سیاق برمی آید اشاره به مضمون دوآیه قبل است، و آن این بود که مسلمین بغیر از خدا رکون نموده و با فرار کردن و پشت نمودن، خدا را معصیت کردند، آنگاه خداوند سکینت را با جنودی نازل کرد، و کفار را عذاب نمود.

و بنا بر اینکه کلمهذلکاشاره به این معانی باشد، مناسب با کلام این است که کلمهمن یشاءهم مسلمین را شامل شود و هم کفار را، چون هم برای مسلمین خطائی راذکرکرده که از آن توبه کنند، و هم برای کفار، خطای مسلمین فرار بود، و خطای کفار کفر.وبا اینکه حکم، عمومی است هیچ وجهی نیست بر اینکه گذشت خدا را به مسلمین اختصاص دهیم.

این را گفتیم تا فساد گفتار یکی از مفسرین در تفسیر آیه روشن گردد،چون این مفسرکلمهذلکرا تنها اشاره به عذاب گرفته و گفته است: معنای آیه این است که:سپس و بعداز این عذابی که خداوند در دنیا متوجه عده ای از کافرین که خواسته بود نمود، ایشان را بسوی اسلام هدایت فرمود، و آن عده، کفاری بودند که خطاهای ناشی از شرک و خرافات آن، همه جوانب دلهایشان را احاطه نکرده و چون بر لجاجت و تکذیب اصرار نورزیدند و بر عادتهای

صفحه : 303

معنای: انما المشرکون نجستقلیدی خود جمود بخرج ندادند،خداوند بر دلهایشان مهر ننهاده بود (1).

خواننده محترم متوجه شد به اینکه اختصاص دادن آیه به کفارو تصرف در سایر قیود آن و از آن جمله منحصر کردن اشاره آن را به عذاب، هیچ دلیلی ندارد.

و اما اینکه گذشت خدا را بصورت استقبال تعبیر کرد و فرمود: ثم یتوب الله، وجهش این است که خواسته است اشاره کند به اینکه در توبه همیشه باز، و عنایت الهی وفیضان عفو و مغفرتش همواره جریان دارد، بخلاف نزول سکینت او که دائمی نیست، و لذا در باره آن، فعل رابه صیغه ماضی استعمال کرد و فرمود: فانزل الله سکینته.

یاایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا...در مجمع البیان در تفسیر این آیه گفته است: هر چیز پلیدی را که طبع انسان از آن تنفرداشته باشدنجسگویند، مثلا گفته می شود: مردی نجس و یا زنی نجس و یا قومی نجس، چون این کلمه مصدر است.و وقتی این کلمه با کلمهرجساستعمال شود، نون آن مکسور وگفته می شود:رجس نجس.و کلمهعیلهبه معنای فقر و تنگدستی است،وعال، یعیلبه معنایفقیر شدهاست (2).

و نهی از ورود مشرکین به مسجد الحرام بحسب فهم عرفی امربه مؤمنین است، به اینکه نگذارند مشرکین داخل مسجد شوند.و از اینکه حکم مورد آیه تعلیل شده به اینکه چون مشرکین نجسند، معلوم می شود که یک نوع پلیدی برای مشرکین و نوعی طهارت و نزاهت برای مسجدالحرام اعتبار کرده، و این اعتبار هر چه باشد غیر از مساله اجتناب از ملاقات کفار است با رطوبت.

و مقصود ازعامهم هذا - امسالشانسال نهم از هجرت یعنی سالی است که علی ابن ابیطالب(ع)سوره برائت را به مکه برد، و برای مشرکین خواند، و اعلام کرد که دیگرحق ندارند با بدن عریان طواف کنند، و دیگر هیچ مشرکی حق طواف و زیارت را ندارد.

و جملهو ان خفتم عیلةمعنایش این است که: اگر از اجرای این حکم ترسیدید که بازارتان کساد و تجارتتان راکد شود و دچار فقر گردید، نترسید که خداوند بزودی شما را از فضل خود بی نیاز می سازد، و از آن فقری که می ترسید ایمن می فرماید.

............................................ (1)تفسیر المنار جلد 10 ص 248 (2)مجمع البیان ج 5 ص 20

صفحه : 304

و این وعده حسنی که خدای تعالی برای دلخوش کردن سکنه مکه و آن کسانی که درموسم حج در مکه تجارت داشتند داده، اختصاص به مردم آنروز ندارد، بلکه مسلمانان عصرحاضر را نیز شامل می شود، ایشان را نیز بشارت می دهد به اینکه، در برابر انجام دستورات دین، از هر چه بترسند خداونداز آن خطر ایمنشان می فرماید، و مطمئنا بدانند که کلمه اسلام اگرعمل شود همیشه تفوق دارد، و آوازه اش درهر جا رو به انتشار است، همچنانکه شرک رو به انقراض است.و بعد از اعلام برائت بیش از چهار ماه مهلتی برای مشرکین نماند،و بعد ازانقضاء این مدت عموم مشرکین مگر عده معدودی همه به دین اسلام درآمدند، و آن عده هم ازرسول خدا(ص)در مسجد الحرام پیمانی گرفتند، و آن جناب برای مدتی مقررمهلتشان داد، پس در حقیقت بعد از اعلام برائت تمامی مشرکین در معرض قبول اسلام واقع شدند.

بحث روایتی داستان جنگ حنین به نقل مجمع البیان

در کافی از علی بن ابراهیم از بعضی از اصحابش که اسم برده روایت می کند که گفت: بعد از آنکه متوکل مسموم شد نذر کرد که اگر بهبودی یابد مال فراوانی تصدق دهد، وچون بهبودی یافت از فقهاء پرسید حد مال کثیر چیست، فقهاء در حد آن اختلاف کردند، یکی گفت: در عرب مال کثیر به صد هزار گفته می شود، دیگری گفت: مال کثیر ده هزار است، وهمچنین حدود مختلفی ذکر کردند، و مطلب برای متوکل مشتبه شد.

مردی از ندیمان که او را صفوان می گفتند به وی گفت: چرانمی فرستی نزد این مردسیاه چهره تا از او بپرسند؟متوکل با کمال تعجب پرسید وای بر تو مقصودت کیست؟گفت: ابن الرضا.متوکل پرسید مگر او از علم فقه سررشته ای دارد؟گفت: اگر او از عهده جواب این سؤال برآمد فلان مبلغ را باید به من بدهی، و اگر نتوانست تو مرا صد تازیانه بزن.متوکل گفت: قبول کردم.

آنگاه جعفر بن محمود را صدا زد و گفت: برو نزد ابی الحسن علی بن محمد و از اوبپرس حد مال کثیر چیست.پس او به نزد امام رفت و سؤال خود را پرسید.امام هادی(ع)فرمود: حد آن هشتاد است.

جعفر بن محمود پرسید:ای مولای من متوکل از من دلیل می خواهد.حضرت فرمود: بدلیل اینکه خدای تعالی در قرآن می فرماید:لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرةو عدد مواطنی

صفحه : 305

که خداوندمسلمین را یاری فرمود هشتاد موطن بود (1).

مؤلف:این روایت را قمی(2) نیز در تفسیر خود روایت کرده و مقصوداز بعضی اصحاب خود که نام برده به گفته قمی محمد بن عمرو است.و معنای روایت این است که: عددهشتادیکی از مصادیق کلمهکثیراست، بدلیل این آیه قرآن، نه اینکه معنای آن هشتادباشد.

و در مجمع البیان از اهل تفسیر و از تذکره نویسان نقل می کند که گفته اند: وقتی رسول خدا(ص)مکه را فتح کرد در اواخر رمضان و یا در شوال سال هشتم هجرت بامسلمانان بسوی حنین رفت تا با قبیله هوازن و ثقیف کارزار کند، چون رؤسای هوازن بسرکردگی مالک بن عوف نصری،با تمامی اموال و اولاد حرکت کرده و بسرزمین اوطاس آمده بودند، تا با آن جناب بجنگند.

اتفاقادرید بن صمهکه رئیس قبیله جشم و مردی سالخورده ونابینا بود همراه ایشان بود، درید از ایشان پرسید الان در کدام وادی هستید؟گفتند: به اوطاس رسیده ایم.گفت:چه جای خوبی است برای نبرد، نه خیلی نرم است و لغزنده و نه سفت و ناهموار، آنگاه پرسید: صدای رغاء شتران و نهیق خران و خوار گاوان و ثغاء گوسفندان و گریه کودکان را می شنوم.

گفتند: آری مالک بن عوف همه اموال و کودکان و زنان رانیز حرکت داده، تا مردم بخاطر دفاع از زن و بچه و اموالشان هم که شده پایداری کنند.دریدگفت: به خدا قسم مالک برای گوسفندچرانی خوب است، نه فرماندهی جنگ.

آنگاه گفت: مالک را نزد من آرید، وقتی مالک آمد گفت: ای مالک تو امروز رئیس قومی و بعد از امروز فردائی هم هست، روز آخر دنیا نیست که می خواهی نسل مردم را یکباره نابودکنی، مردم را به نزدیکی بلادشان ببر، آنگاه مردان جنگی را سوار بر اسبان کن و به جنگ برو، چون در جنگ چیزی بکار نمی آید جز شمشیر و اسب، اگر با مردان جنگیت پیروز شدی سایر مردان و همچنین زنان و کودکان به تو ملحق می شوند، و اگر شکست خوردی، در میان اهل و عیالت رسوا نمی شوی.

مالک گفت: تو پیری سالخورده ای و دیگر آن عقل و آن تجربه ها را که داشتی از دست داده ای.

............................................ (1)فروع کافی، ج 7 ص 463 ح 21 (2)تفسیر قمی، ج 1 ص 284

صفحه : 306

از آنسو رسول خدا(ص)بزرگترین لوای جنگی خود را بیفراشت و بدست علی بن ابیطالب سپرد، و به هر کاروانی که با پرچمی وارد مکه شده بودند فرمود تا با همان پرچم و نفرات خود حرکت کنند.

آنگاه بعد از پانزده روز توقف در مکه از آن خارج شد و کسی را بنزدصفوان بن امیه فرستاد تا از او صد عدد زره عاریه کند.

صفوان پرسید عاریه است یا می خواهید از من بزور بگیرید؟حضرت فرمود: عاریه است.آنهم بشرط ضمانت.

صفوان صد عدد زره به آن جناب عاریه داد و خودش هم حرکت کرد، و از افرادی که در فتح مکه مسلمان شده بودند دو هزار نفر حرکت کردند.

چون رسول خدا(ص)وقتی وارد مکه شد ده هزار مسلمان همراهش بودند ووقتی بیرون رفت دوازده هزار نفر.

رسول خدا(ص)مردی از یاران خود را نزد مالک بن عوف فرستاد،وقتی به او رسید دید به نفرات خود می گوید: هر یک از شما باید زن و بچه خود را دنبال سر خودقراردهد، و همه باید غلاف شمشیرها را بشکنید، و شبانه در دره های این سرزمین کمین بگیرید، وقتی آفتاب زد مانندیک تن واحد با هم حمله کنید، و لشکر محمد را در هم بشکنید، چون اوهنوز به کسی که دانای به جنگ باشد برنخورده.

از آنسو بعد از آنکه رسول خدا(ص)نماز صبح را خواند بطرف بیابان حنین سرازیر شد که ناگهان ستونهائی از لشکر هوازن از چهار طرف حرکت کردند، در همان برخورداول قبیله بنو سلیم که در پیشاپیش لشکر اسلام قرار داشتند شکست خورده، دنبال ایشان بقیه سپاه هم که به کثرت عدد خود تکیه کرده بودند پا به فرار گذاشتند، تنها علی بن ابیطالب(ع)علمدار سپاه با عده قلیلی باقی ماندکه تا آخر پایداری کردند، فراریان آنچنان فرارکردند که وقتی از جلو رسول خدا(ص)عبور می کردند اصلا به آن جناب توجهی نداشتند.

عباس عموی پیغمبر زمام استر آن جناب را گرفته بود و فضل پسرش در طرف راست آن حضرت و ابو سفیان بن حارث بن عبد المطلب در طرف چپش و نوفل بن حارث و ربیعة بن حارث با نه نفر از بنی هاشم و نفر دهمی ایمن پسر ام ایمن در پیرامون آن جناب قرار داشتند.

عباس عموی پیغمبر این ابیات را در باره آن روز سرود: نصرنا رسول الله فی الحرب تسعة () و قد فر من قد فر عنه فاقشعوا

صفحه : 307

و قولی اذا ما الفضل کربسیفه () علی القوم اخری یا بنی لیرجعواو عاشرنا لاقی الحمام بنفسه () لما ناله فی الله لا یتوجع(1) وقتی رسول خدا(ص)فرار کردن مردم را دید به عمویش عباس - که مردی بلند آواز بود - فرمود: از این تپه بالا برو و فریاد برآور: ای گروه مهاجر و انصار!ای اصحاب سوره بقره!ای کسانی که در زیر درخت در حدیبیه بیعت کردید!بکجا می گریزید، رسول خدا(ص)اینجاست.

وقتی صدای عباس بگوش فراریان رسید برگشتند و گفتند:لبیک لبیک.و مخصوصاانصار بدون درنگ باز گشته و با مشرکین کارزاری کردند که رسول خدا(ص)فرمود: الآن تنور جنگ گرم شد من بدون دروغ پیغمبرم، من پسر عبد المطلبم.چیزی نگذشت که نصرت خدا نازل گردید، و هوازن بطور فضیحت باری فرار کرده، و هر کدام بطرفی گریختند، و مسلمانان به تعقیبشان برخاستند.

مالک بن عوف بسرعت هر چه تمامتر گریخت و خود را به درون قلعه طائف افکند، واز لشکریانش نزدیک صد نفر کشته شدند، و غنیمت وافری از اموال و زنان نصیب مسلمانان گردید.

رسول خدا(ص)دستور داد زنان و فرزندان اسیر شده را بطرف جعرانه ببرند،و در آنجا نگهداری نمایند وبدیل ابن ورقاء خزاعیرا مامور نگهداری اموال کرد، وخودبه تعقیب فراریان پرداخت و قلعه طائف را برای دستگیری مالک بن عوف محاصره کرد وبقیه آن ماه را به محاصره گذرانید.وقتی ماه ذی القعده فرا رسید از طائف صرفنظر نمود و به جعرانه رفت، و غنیمت جنگ حنین و اوطاس را در میان لشکریان تقسیم کرد.

سعید بن مسیب می گوید: مردی که در صف مشرکین بود برای من تعریف کرد که وقتی ما با اصحاب رسول خدا(ص) روبرو شدیم بقدر دوشیدن یک گوسفند دربرابرما تاب مقاومت نیاوردند و بعد از آنکه صفوف ایشان را در هم شکستیم ایشان را به پیش

............................................ (1)در آن جنگ ما نه نفر بودیم که رسول خدا را یاری کردیم، بطوری که دشمنان پا به فرار گذاشتند و متواری شدند.

و مرتب کارم این بود که چون پسرم می خواست حمله دیگری بیفکند و بر مردم بتازد فریاد بزنم آهای پسرم - تا مردم از ترس او برگردند.

نفر دهمی ما با جان خود به پیشواز مرگ رفت.

و چون در راه خدا زخم می دید آخ نمی گفت.

صفحه : 308

اعتراض انصار نسبت به کیفیت تقسیم غنائم جنگ حنین وخطابه رسول الله(ص)در جواب به آنهامی راندیم تا رسیدیم به صاحب استر ابلق، یعنی رسول خدا(ص)، ناگهان مردان روسفیدی را دیدیم که بما گفتند: شاهت الوجوه ارجعوا - زشت باد رویهای شما برگردیدوما برگشتیم و در نتیجه همانها که فراری بودند برگشتند و بر ما غلبه کردند، و آن عده مردان رو سفیدهمانها بودند.منظور راوی این است که ایشان همان ملائکه بودند.

زهری می گوید: شنیدم که شیبة بن عثمان گفته بود.من دنبال رسول خدا را داشتم، ودر کمین بودم که به انتقام خون طلحة بن عثمان و عثمان بن طلحه که در جنگ احد کشته شده بودند او را بقتل برسانم، خدای تعالی رسول خود را از نیت من خبردار کرد، پس برگشت و به من نگاهی کرد و به سینه ام زد و فرمود: بخدا پناه می برم از تو ای شیبه.من از شنیدن این کلام بندهای بدنم به لرزه درآمد،آنگاه به او که بسیار دشمنش می داشتم نگریستم و دیدم که ازچشم و گوشم بیشتر دوستش می دارم، پس عرض کردم شهادت می دهم به اینکه تو فرستاده خدائی، و خداوند تو را به آنچه که در دل من بود خبر داد.

رسول خدا(ص)غنیمت های جنگی را در جعرانه تقسیم کرد،و در میان آن غنائم، شش هزار زن و بچه بودند، و تعداد شتران و گوسفندان بقدری زیاد بود که تعداد آنهامعلوم نشد.

ابو سعید خدری می گوید: رسول خدا(ص)غنائم را تنها میان آن عده ازقریش و سایر اقوام عرب تقسیم کرد که با بدست آوردن غنیمت دلهایشان متمایل به اسلام می شد واما به انصار هیچ سهمی نداد، نه کم و نه زیاد.پس سعد بن عباده نزد آن جناب رفت و عرض کرد: یا رسول الله گروه انصار در این تقسیمی که کردی اشکالی به تو دارند، زیرا همه آنها را به اهل شهر خودت و به سایر اعراب دادی و به انصار چیزی ندادی.حضرت فرمود: حرف خودت چیست؟عرض کرد، منهم یکی از انصارم.فرمود: پس قوم خودت(انصار)را دراین محوطه جمع کن تا جواب همه را بگویم.سعد همه انصار را جمع کرد، و رسول خدا(ص)به میان آنان تشریف برد و برای ایراد خطابه بپا خاست، نخست خدای تعالی را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود:ای گروه انصار آیا غیر این است که من به میان شما آمدم درحالی که همه گمراه بودید، و با آمدنم خدا هدایتتان فرمود؟همه تهی دست بودید خدابی نیازتان کرد؟همه تشنه خون یکدیگر بودید وخداوند میان دلهایتان الفت برقرار نمود؟گفتند: بله، یا رسول الله.

فرمود: حال جواب مرا می دهید یا نه؟عرض کردند، چه جوابی دهیم، همه منت ها راخدا و رسولش بگردن ما دارند. فرمود: اگر می خواستید جواب بدهید می گفتید، تو هم وقتی به

صفحه : 309

میان ما آمدی که اهل وطنت از وطن بیرونت کرده بودند وما به تو منزل و ماوی دادیم، فقیر و تهی دست بودی با تو مواسات کردیم، ترسان از دشمن بودی ایمنت ساختیم،بی یار و یاور بودی یاریت کردیم.انصار مجددا بعرض رسانیدند همه منت ها از خدا و رسول اوست.

حضرت فرمود: شما برای خاطر پشیزی از مال دنیا که من بوسیله آن دلهائی را رام کردم تا اسلام بیاورند ناراحت شده اید؟ و آن نعمت عظمائی که خدا بشما قسمت کرده وبه دین اسلام هدایتتان فرموده هیچ در نظر نمی گیرید؟ای گروه انصار! آیا راضی نیستید که یک مشت مردم مادی و کوته فکر، شتر و گوسفند سوغاتی ببرند و شما رسول خدا را سلامت سوغاتی ببرید؟به آن خدائی که جان من در دست اوست اگر مردم همه به یک طرف بروند، و انصار به طرف دیگری بروند، من به آن طرف می روم که انصارمی روند.و اگر مساله هجرت نبود من خود را مردی از انصار می خواندم. پروردگارا به انصار رحم کن، و به فرزندان و فرزندزادگان انصار رحم کن.

این بیان آنچنان در دلهای انصار اثر گذاشت که همه به گریه درآمده و محاسنشان ازاشک چشمانشان خیس شد.آنگاه عرض کردند: ما به خدائی خدای تعالی و به رسالت توراضی هستیم، و نسبت به این معنا که قسمت و سهم ما توحید و ولایت تو شد خوشحال ومسروریم.آنگاه متفرق شدند.

و انس بن مالک گفته است: رسول خدا(ص)در روز اوطاس جارزنی رادستور داد تا جار بزند که: کسی دست به زن حامله دراز نکند تابچه اش متولد شود، و به سایرزنان نیز دست نیازد تا از یک حیض پاک شوند.

آنگاه دسته دسته مردم هوازن خود را در جعرانه به رسول خدا(ص)رسانیدند تا اسیران خود را بخرند و آزاد سازند. سخنگوی ایشان برخاست و گفت: یا رسول الله!درمیان زنان اسیر، خاله ها و دایه های خودت وجود دارند که تو را در آغوش خود بزرگ کرده اند، و ما اگر با یکی از دو پادشاه عرب یعنی ابن ابی شمر و یا نعمان بن منذر روبرو شده و بر سرمان می آمد آنچه که در برخورد با توبر سرمان آمده امید می داشتیم بر ما عطف و ترحم کنند، و تو ازهر شخص دیگری سزاوارتر به ترحمی.آنگاه ابیاتی در این باره انشاد کرد.

رسول خدا(ص)پرسید که از اموال و اسیران کدامیک را می خواهیدوبیشتر دوست می دارید؟گفت: ما را میان اموال و اسیران مخیر کردی، و معلوم است که علاقه ما به خویشاوندانمان بیشتر است، ما با تو در باره شتران و گوسفندان گفتگو نمی کنیم.

حضرت فرمود: از اسیران آنچه سهم بنی هاشم می شود مال شما، و اما بقیه را باید با

صفحه : 310

مسلمانان صحبت کنم، و واسطه شوم تا آنها را به شما ببخشند.آنگاه خود شما نیز با ایشان صحبت کنید، و اسلام خود را اظهار نمائید.

بعد از آنکه رسول خدا(ص)نماز ظهر را خواند، هوازنیهابرخاسته و دربرابر صفوف مسلمین به گفتگو پرداختند.بعد رسول خدا(ص)فرمود: من سهم خود وبنی هاشم را به ایشان بخشیدم، حال هر که دوست می دارد به طیب خاطر، سهم خود را ببخشد، و هر که دوست ندارد می تواندبهای اسیر خود را بستاند، و من حاضرم بهای آن را بدهم، مردم سهم خود را بدون گرفتن بهاء بخشیدند، مگر عده کمی که درخواست فدیه کردند.

آنگاه شخصی را نزد مالک بن عوف فرستاد که اگر اسلام بیاوری تمامی اسیران واموالت را به تو بر می گردانم، و علاوه، صد شتر ماده نیز به تو می دهم.مالک از قلعه طائف بیرون آمد و شهادتین بگفت و آن جناب اموال و اسیرانش را بعلاوه صدشتر به او بداد، و او راسرپرست مسلمانان قبیله خود قرار داد (1).

............................................ (1)مجمع البیان ج 5 ص 18 - 20

مؤلف: قمی در تفسیر (2) خود نظیر این روایت را آورده ولیکن در نقل او آن رجزی که در این روایت به رسول خدا(ص) نسبت داده شده نیامده، و همچنین اسم راوی معینی را از قبیل مسیب، زهری، انس و ابی سعید نبرده، و مضامینی که در این روایات است بطرق بسیاری از طرق اهل سنت نقل شده.

و روایت علی بن ابراهیم قمی بطوری که خواهید دیدمختصر زیادتی هم دارد و آن این است که گفته: وقتی رسول خدا(ص)هزیمت مسلمانان را بدید استر خودرابه جولان درآورد و شمشیرش را برهنه نمود و به عباس فرمود: بالای این بلندی برو، و فریاد بزن ای اصحاب(سوره)بقره، ای اصحاب شجره به کجا می گریزید؟رسول خدا اینجاست.

آنگاه دست به آسمان بلند کرد و گفت: بارالها حمد و شکرسزاوار تو است، و شکایت به درگاه تو می آورم، و از تو یاری می خواهم.چیزی نگذشت که جبرئیل نازل شد، وعرض کرد: یا رسول الله!دعایت همان دعائی بود که موسی بن عمران در موقع شکافتن دریا و نجات از فرعون کرد.

آنگاه رسول خدا(ص)به ابی سفیان بن حارث فرمود: کفی از خاک به من بده.ابو سفیان مشتی خاک به او تقدیم کرد، حضرت آن را گرفت و به طرف مشرکین

............................................ (2)تفسیر قمی ج 1 ص 285

صفحه : 311

پاشید، و فرمود: شاهت الوجوه - زشت باد روهای شماپس آنگاه برای دفعه دوم سر به آسمان بلند کرد و عرض کرد: بارالها اگر این گروه هلاک شوند دیگردر زمین عبادت نمی شوی، حال اگر مصلحت می دانی عبادت نشوی خود دانی.

از آنسو وقتی انصار صدای عباس را شنیدند برگشتند، و این بار غلاف های شمشیرها راشکستند، و فریاد می زدند لبیک. و از کنار رسول خدا(ص)عبور کرده و به رایت اسلام ملحق شدند، لیکن خجالت می کشیدند از اینکه با او روبرو شوند. رسول خدا(ص)از عباس پرسید اینها چه کسانی هستند عرض کرد انصارند.فرمود: الان تنور جنگ گرم می شود.و پس از آن یاری خدا نازل شد، و قوم هوازن شکست خوردند.

و در الدر المنثور است که ابو الشیخ از محمد بن عبید الله بن عمیرلیثی نقل کرده که گفت: در آن روز از انصار چهار هزار نفر با رسول خدا(ص)بودند و از جهینه هزارنفر و از مزینه هزار نفر و از اسلم هزار نفر و از غفار هزار نفر و از اشجع هزار نفر و از مهاجرین وطوائف دیگر هزار نفر، و مجموعاده هزار نفر، ولی وقتی از مکه برای جنگ حنین بیرون می آمددوازده هزار نفر با او بودند، و آیه شریفهو یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئادر این مورد نازل شد (1).

و در سیره ابن هشام از ابن اسحاق روایت شده که گفت: وقتی مردم فرار کردند وجفاکاران مکه فرار مردم را بدیدند حرفهائی زدند که از کینه های نهانی ایشان حکایت می کرد، از آن جمله ابو سفیان بن حرب گفت: اینها تا کمتر از لب دریا فرار نمی کنند، بلکه تا آنجاخواهند گریخت.و نیزنقل می کند که در آن روز ابو سفیان تیرهای فالگیری(ازلام)خود را درزه دان خود پنهان کرده و همراه آورده بود.

و از آن جمله جبلة بن حنبل بود که ابن هشام اسم او را کلات بن حنبل نقل کرده، اوبا برادرش صفوان بن امیه در تمامی آن مدتی که رسول خدا(ص)برای مشرکین مهلت مقرر کرده بود بر شرک خود باقی بودند، او در آن روز فریاد زد امروز سحر باطل شد، برادرش نهیب زد که ساکت باش خدا دهانت را بشکند، ارباب ما امروز از قریش است، و اگرشکست بخوریم ارباب ما هوازنیها خواهند شد،و به خدا قسم اگر یک قریشی بر ما حکومت کند بهتر است از یک هوازنی.

ابن اسحاق نقل می کند که شیبة بن عثمان بن ابی طلحه که از دودمان عبد الدار بوده

............................................ (1)الدر المنثور ج 3 ص 225

صفحه : 312

نقل کرده که با خود گفتم: امروز می توانم داغ دلم را بگیرم و انتقام خون پدرم را که در احدکشته شد بستانم و محمد را به قتل برسانم، خود را آماده کردم، و همه جابدنبال او بودم تا درفرصتی مناسب او را به قتل برسانم، لیکن چیزی پیش آمد و روی دلم را پوشاند، و یارای این کاربکلی از من سلب شد، من فهمیدم که این از جانب خدا است و دیگر به او دست نمی یابم (1).

فهرست اسامی شهدای حنین فهرست اسامی شهدای حنین وبیان تعداد نفرات وفاداری که فرار نکردند و پیامبر(ص)را تنها نگذاشتند

در سیره ابن هشام ابن اسحاق می گوید: در این باب نام کسانی برده می شود که درروز حنین از سپاه اسلام کشته شدند.

از قریش و بنی هاشم: ایمن بن عبید، و از بنی اسد بن عبدالعزی: یزید بن زمعة بن اسود بن مطلب بن اسد بود، او را اسبی که نامشجناحبودوارونه کرد و بر روی زمین می کشید تا اینکه کشته شد.

و از انصار: سراقة بن حارث بن عدی از خاندان بنی عجلان، و از اشعریها: ابو عامراشعری (2).

مؤلف: و اما عدد آن کسانی که به رسول خدا(ص)وفاداربوده و او را درمیان دشمن تنها نگذاشتند مورد اختلاف است، برخی از روایات آنها را سه نفر و بعضی دیگرچهار نفرو در پاره ای روایات نه نفر ذکر شده که دهمی ایشان ایمن بن عبید فرزند ام ایمن بوده است.بعضی دیگر عددآنان را هشتاد نفر دانسته، و در بعضی دیگر کمتر از صد نفر آمده است.

از میان این روایات آن روایتی که مورد اعتماد است روایتی است که از عباس نقل شده، و عدد پایداران را نه نفر و دهمی را ایمن دانسته است.قبلا هم اشعاری ازعباس نقل شدکه از آن برمی آید وی از ثابت قدمان بوده و در طول مدت جنگ شاهد جریان بوده، و همو بوده که در میان فراریان فریاد می زده و ایشان را به پیوستن به رسول خدا(ص)دعوت می کرده، و در شعرش به این امر مباهات نموده است.

و ممکن است که عده ای مدتی پایداری نموده آنگاه به جمع فرار کنندگان ملحق شده

............................................ (1)سیره ابن هشام ج 4 ص 65 (2)سیره ابن هشام ج 4 ص 76

صفحه : 313

باشند، همچنانکه ممکن است عده ای جلوتر از بقیه متنبه شده و برگشته باشند، و به یکی از این دو جهت جزو پایداران و وفاداران بشمار رفته باشند، چون جنگ حنین جنگ عوان بوده یعنی بطول انجامیده و حمله های متعددی در آن واقع شده است، و معلوم است که حسابها واحصائیه هادر چنین حالتی مثل حالت سلم و آرامش دقیق از آب درنمی آید.

از همین جا اشکالی که در گفتار بعضی است روشن می شود،زیرا این شخص روایت عبد الله بن مسعود را ترجیح داده، و همچنین روایت ابن عمر را که برگشتش بهمان روایت ابن مسعود است، چون در آن دارد عدد نفرات وفادار کمتر از صد نفر بوده، و دلیل این شخص این است که راویان این گونه احادیث، حافظند و کسی که وقایع را حفظ می کند کلامش حجت است.

اشکال این حرف این است که هر چند کلام کسی که حفظ کرده بر کسی که حفظنکرده حجت دارد، لیکن حفظ در حال جنگ با آنهمه تحول سریعی که در اوضاع صحنه رخ می دهد، غیر از حفظ در حال غیر جنگ است، در حال جنگ تنها به آن روایت و حفظی می توان اعتماد نمود که قرائن بر صحتش دلالت کند، و با عقل و اعتبار نیز بسازد، و نسبت به حفظ وحافظش وثاقت در کار باشد، و در میان راویان تنها عباس ماموریتی داشته که متناسب به حفظ این داستان و سایر جزئیات مربوط به آن بوده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان