ماهان شبکه ایرانیان

لوازم فلسفی کلامی پلورالیزم دینی

مرام پلورالیزم دینی از هشت منظر تأمل بردار و نقض و نقد پذیر است:

مرام پلورالیزم دینی از هشت منظر تأمل بردار و نقض و نقد پذیر است:

1 از لحاظ علل و عوامل تاریخی، اجتماعی پیدایش.

2 از حیث شمول و تمامیت مبانی و دلائل مطرح، و صدق و صحت نتائج مورد ادعا.

3 از جهت لوازم فلسفی، عقلی مترتب بر آن.

4 از نظر لوازم کلامی، دینی مترتب بر آن.

5 از دریچه ی روش شناختی با توجه به تناقضات و مغالطات فراوانی که دلدادگان این مرام، در مقام ادعا و اثبات و طرح و تبیین مبانی و لوازم آن مرتکب شده اند.

6 از زاویه ی سوء فهم و فعل هایی که توسط مدعیان و داعیان پلورالیسم در زمینه ی اسناد و اسناد مدعیات روی داده است، از آن جمله: بد فهمی یا تحریف معنوی آیات و روایات و اشعار مورد استناد، و نیز نسبت دیدگاههای پلورالیستی به برخی متفکران و اندیشمندان.

7 از جنبه ی روانشناختی و تبعات روانی اعتقاد تام نظری به پلورالیسم، اگر ممکن و متمشی باشد.

8 از منظر جامعه شناختی و پیامدهای اجتماعی التزام جدی عملی به «تکثر گرایی» .گفتنی است از آنجا که در این مقاله، بنای ما بر اختصار است، تنها به بررسی برخی لوازم فلسفی کلامی مترتب بر مبناها و بناهای پلورالیسم دینی خواهیم پرداخت.

از نگاه یک انسان «عاقل» و «مسلمان» ، لوازم عقلی، کلامی ناپذیرفتنی بر پلورالیسم دینی، مترتب است.چنانکه هواداران آن نیز، به تصریح و تلویح، به برخی از این تبعات اذعان کرده اند .

1 پلورالیسم و اجتماع نقیضین:

در توضیح پلورالیزم دینی، گفته شده است: «پلورالیسم (تکثر و تنوع را به رسمیت شناختن و به تباین فرو ناکاستنی و قیاس ناپذیری فرهنگها و دینها و زبانها و تجربه های آدمیان فتوا دادن..). به شکل کنونی آن متعلق به عصر جدید است» (1) «علی ای حال با تنوعی روبرو هستیم که به هیچ رو قابل تحویل به امر واحد نیست و باید این تنوع را به حساب آوریم و نادیده نگیریم و برای حصول و حدوث تنوع نظریه داشته باشیم» (2) «پلورالیسم مثبت، معنا و ریشه دیگر هم دارد و آن اینکه بدیلها و رقیبهای موجود...واقعا کثیرند، یعنی: تباین ذاتی دارند» (3) «اختلافات این سه [مؤمن و گبر و جهود] اختلاف حق و باطل نیست، بلکه دقیقا اختلاف نظرگاه، آن هم نه نظرگاه پیروان ادیان بلکه نظرگاه انبیاء» (4) است.

خلاصه اینکه:

الف میان ادیان تباین «ذاتی» ، «فروناکاستنی» ، «غیر قابل تحویل به امر واحد» وجود دارد.

ب منشأ اختلاف ادیان، اختلاف خود انبیاء است نه پیروان ادیان.

ج اختلاف ادیان «اختلاف حق و باطل نیست» بلکه و لابد اختلاف حق و حق است!

و با توجه به اینکه این رویکرد، هیچ حد یقف و مرز و میزانی برای ادیان، تجربه های دینی و فهم ها و تفسیرهای به رسمیت شناخته شده، نمی شناسد چنانکه از «رؤیا تا شنیدن بویی و بانگی، و از دیدن رویی و رنگی تا احساس اتحاد با کسی یا چیزی و تا کنده شدن از خود و معلق ماندن در هیچ جایی! ، تا تجربه ی عظیم معراج پیامبر» (5) ، همه و همه را «عین وحی حق» انگاشته که «چیزی از وحی کم ندارد» (6) و در نتیجه همه ی آنها می توانند حق و حجت باشند

اکنون با توجه به اینکه تفاوت بسیاری از مدعیات دین ها و دینواره ها از نوع تقابل «تناقض» می باشد، آیا می توان پذیرفت که طرفین نقیض، حق و صحیح باشند؟ مثلا می توان ملتزم شد که هم «عدم اعتقاد به خدا» (نزد برخی دینواره ها)، هم اعتقاد به اقانیم سه گانه (نزد مسیحیان) و هم اعتقاد به ثنویت (نزد زرتشتیان)، و هم اعتقاد به خدای واحد (نزد مسلمانان و یهودیان)، همه حق و صحیح است؟

بدیهی است، وقتی می گوییم مبدء، یگانه است یعنی دوگانه و سه گانه نیست، و اگر مبدء، دو گانه یا سه گانه است، یعنی یگانه نیست، و این روشن است که نمی توان بر موضوع واحد (مبدء) محمولهای متناقض را حمل کرد و الا به فرض محال بدیهی البطلان «اجتماع نقیضین» تن در داده ایم.

این تنها یک مثال در مورد اصل توحید و شرک است و اگر جدول چند ستونه یی از گزاره ها و آموزه های ادیان و مسالک مختلف فراهم آید، خواهیم دید صدها مثال و مصداق برای التزام به اجتماع نقیضین فراهم آمده است.

2 پلورالیسم، خویش برانداز است:

1/2 پلورالیسم اذعان به اصالت، حقانیت یا لا اقل حق آمیز بودن و رسمیت داشتن مرامها و گرایشهای متباین است.

2/2 تکثرگرایی، یکی از سه گرایش مطرح در مسأله ی کثرت و وحدت ادیان و دینواره ها است، در قبال پلورالیسم، انحصارگرایی (حقانیت، منحصر در یک دین است و باقی ادیان و مسالک، یکسره باطل اند)، و شمولگرایی (یک دین، حق است و دین حق، شامل همه ی حق هایی نیز می شود که در سایر ادیان می تواند احیانا وجود داشته باشد) .و بی شک داعیان و مدعیان دو مرام رقیب، صد چندان بیش از هواداران پلورالیسم اند و بر مدعای خود نیز چند برابر پلورالیست ها طرح دلیل و عرض علت می کنند.

3/2 اینک به مقتضای پلورالیسم، مدعیان آن نباید بر ابطال و امحاء مرامهای رقیب و بدیل اصرار ورزند و این همه آسمان و ریسمان بهم دوزند و به شعر و شهرت، تمثیل و تشبیه توسل جویند و به افسانه و اسطوره چنگ زنند و به شطح و طامات تمسک کنند و با تعابیری موهن و دور از ادب علمی (7) ، ناسزا و افترا نثار رقبای فکری خود نمایند که: «داعیه داران و لاف زنان و خود پسندان و پندار پرورانی که دماغی سرشار از نخوتی ستبر دارند، قدرت و لیاقت همردیف نشستن با دیگران را ندارند و در تنهایی عجب آلود خود مرارت محرومیت از محبت را تجربه کنند» (8) و، اینکه «شک نیاوردگان کرده یقین و کثرت ندیدگان وحدت گزین، بی تحمل ترین و تحمل ناپذیرترین جانوران روی زمین اند» (9) تا مگر مرام و مدعای خود را به هر ضرب و زوری شده بر کرسی قبول و عرشه قنوع بنشانند !

پلورالیسم، پارادوکسیکال و خود ویرانساز است.پذیرش این مرام، به اقتضای مبانی و دلائل آن، ملازم با حق انگاشتن یا حق آمیز دانستن مرامهای رقیب که ناقض پلورالیته اند، می باشد .

زبان حال انسان پلورالیست، غزل حافظ است که:

حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست  
باده پیش آر که اسباب جهان، اینهمه نیست

زاهد ایمن مشو از بازی غیرت، زنهار 
که ره از صومعه تا دیر مغان، اینهمه نیست (10)

به بیان دیگر نیز می توان خود ویرانسازی پلورالیسم را تقریر کرد: فهم ها از جمله فهم دینی سیال و سیار است.نگرش پلورالستیک به دین نیز یک فهم دینی عصری است، «متعلق به عصر جدید» است که در گذشته نبوده و اکنون تحت تأثیر «انتظارات، پرسشها و پیش فرضها» یی که از بیرون دین، که برآمده از دانش های متحول متغیر زمانه اند ظهور کرده، و فردا نیز در نتیجه ی تزاید و تراکم و تحول علوم، ابطال شده و نظریه ی رقیبی که طبعا با آن تباین ذاتی خواهد داشت، جانشین او خواهد شد و آن هم می تواند حق و یا حق آمیز باشد.

3 پلورالیسم و امتناع ایمان:

1/3 بنا به برخی مبانی پلورالیسم، همه ی آنچه ما را در چنگ است، «فهم و قشر» دین است نه بطن و متن آن.

2/3 فهم ها نیز همگی می توانند خطا و غلط باشند و اگر فهم درستی هم در میان باشد به دلیل «تباین ذاتی فهمها» ، همه ی آنها نمی توانند راست و درست باشند بلکه بالضروره، یکی از فهم ها حق و صدق می تواند بود و چه بسا که «مصداق فهم حق» نیز همان فهم های رقیب و تفسیرهای بدیل باشند.

3/3 به فرض «ذو وجوه بودن واقعیت» و به تبع آن متعدد شدن فهم های صحیح (که البته اینگونه فهم ها، فهم تمام حقیقت نیست بلکه هر یک از آنها تنها درک ضلعی از اضلاع حقیقت خواهد بود) و به فرض اینکه فهم ما نیز فهم درست باشد، با تغییر در علم و فلسفه که سیال اند، پیش فرضهای ما دگرگون شده، فهم ما نیز از متن صامت، تغییر یافته و جای خود را به فهم مغایر خواهد داد.

4/3 وانگهی به فرض اینکه علم و فلسفه راکد مانده، پیش فرضهای ما نیز تغییر نکرده، فهم ما نیز تا ابد ثابت بماند، تازه فهم صادق مصدق، مصداق ندارد چه آنکه: از سویی فهم ما، فهم متن وحیانی و درک نفس الامر گزاره ها و آموزه های دینی نیست بلکه به اقتضای تفکیک «نومن/فنومن» یا به جهت اینکه متن دینی، صامت است و فهم ما چیزی جز پژواک انتظارات و پرسشها و پیش فرضهای ما نیست، همیشه محصول مشترک دریافت های از برون و پرداختهای از درون را در چنگ داریم، نه حکم و امر حق را، که ما مفسر.و به فرض انطباق فهم ما به معنای حقیقی متن و تجربه، راهی برای اثبات انطباق، مفروض نیست. (11)

عنقا شکار کس نشود دام بازگیر 
کاینجا همیشه باد به دست است دام را (12)

باری! اینسان نگریستن به آنچه که قرآن آنرا «ما یحییکم» و «نور» و «فرقان» و «بین الرشد» خوانده است، مصداق «آب حیوان به ظلمت بردن» و «شراب غی از سبوی رشد خوردن» نیست؟

حال با این شرح، آدمی به چه چیزی باید و می تواند ایمان بیاورد؟ ایمان، عقد قلبی است و بر یقین استوار است و طمأنینه می خواهد و قدسیت می طلبد.آیا ایمان به «شک تو در تو» و «نسبیت مضاعف» متمشی و میسور است؟ «ما آمن بالله من سکن الشک قلبه: هرگز به خدا ایمان نیاورد آنکه شک در دلش جای گرفت» ، «الایمان اصلها الیقین: ایمان، درختی است که ریشه در یقین دارد» (13)

4 پلورالیسم و عدم حجیت نصوص و متون دینی:

با تفصیلی که در بند بالا گذشت، ظواهر متون و عبارات نصوص دینی، از حجیت ساقط است زیرا آنچه دریافت ما از نصوص، پنداشته می شود، چیزی جز فرآورده ی تعاطی ذهن و عین و یا انعکاس انتظارات، پرسشها و پیش فرضهای ما و یا حداکثر، «سنتز دیالوگ» و متن نیست پس در هر صورت، دریافته ی ما چیزی غیر از حاق متن و مراد ما تن خواهد بود و متون، هرگز گویا و دلالت گرو حجت نخواهند بود.

5 پلورالیسم و لغو شدن ایمان و انقیاد:

وانگهی به فرض امکان ایمان، و فهم پذیری و حجیت متون و نصوص دینی، ایمان و عمل به گزاره ها و آموزه های خاص دینی، لغو و لعب است، زیرا «پلورالیسم به تباین فروناکاستنی و قیاس ناپذیری فرهنگها و دینها و زبانها و تجربه های آدمیان فتوا دادن» و همه را اهل فلاح و صلاح و نجات و نجاح انگاشتن است.و بر این باور بودن که «در طریق طلب، طالبان صادق را به هر نامی و تحت هر لوایی و در تعلق و تمسک به هر مسلکی و مذهبی دورادور دستگیری می کنند و به مقصد می رسانند، صادقان که جای خود دارند حتی «کاذبان» مقلد اما گرم پو را نیز بی نصیب نمی نهند» ! (14)

آیا ممکن است که هر دو یا هر چند سوی باورهای متباین و متباعدی چون «بی خدایی و خداپرستی» ، «یگانه پرستی و دوگانه انگاری و سه گانه گرایی» ، «عقیده به معاد و قول به تناسخ» ، «تنزیه، تشبیه و تعطیل» ، «جبر، تفویض، اختیار» ، «عقلگرایی، و نص گرایی» ، و صدها قضیه ی چند گزینه یی مقول و مفروض، معقول و نامعقول دیگر، نجات بخش و سعادت آور باشد !

خوش است که «پهنه ی هدایت و سعادت را وسیع تر گرفته و برای دیگران هم حظی از نجات و سعادت و حقانیت» قائل شویم، اما نه تا آنجا که دیگر مناطی برای نجات و سعادت، و معنایی برای صدقانیت و حقانیت و ملاکی برای هدایت و ضلالت نماند! و خلاصه اینکه نمی توان کفر و دین و ضلال و هدی را برابر انگاشت و باور به هر چیزی را نجات بخش و سعادت آور پنداشت .

ارزش ایمان، بسته به «متعلق» آن است و صرف باور داشتن به چیزی ارزش نیست.و الا ایمان، لغو و انقیاد، لعب خواهد بود و حال آنکه هر عاقلی میان مبدء، مسیر و وسیله و راه با هدف، نسبتی قائل است، چرا که از هر نقطه ی عزیمتی و از هر مسیر و با هر وسیله یی، به هر مقصدی نمی توان دست یافت.

6 پلورالیسم و طراری و تردستی خدا تعالی الله عما یصفون :

عبارات زیر را با درنگی بخوانید:

«اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد : بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعه یی مبعوث و مأمور کرد، و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد، و چنین بود که کوره ی پلورالیسم گرم شد» ! (15)

«آنکه خدای این عالم است، با طراری (16) و طنازی تمام عالم و آدم را پرتاب و گره آفریده است.و زبانها و جهانها و انسانهای گونه گون پدید آورده است و علل و ادله ی رنگارنگ در کار کرده است و در راه عقل صدها گردنه و گریوه نهاده است و رسولان بسیار برانگیخته است و چشمها و گوشها را به بانگ و رنگهای مختلف ربوده است و آدمیان را به شعوب و قبایل قسمت کرده است تا نه تکبر کنند نه تنازع، بل تعارف کنند و تواضع» (17)

«...این طریقه که طریقه ی سومی برای فهم و هضم کثرت فرق است، جنگ میان موسی و فرعون را از یک نظر جنگ جدی می بیند و از نظر دیگر نوعی بازی زرگری (جنگ خر فروشان) و نعل وارونه زدن و لعب معکوس کردن برای سرگرم کردن ظاهر بینان و در نهایت القای حیرانی و باز نهادن مجال برای رازدانان و باطن بینان تا بی اعتنا به نزاع و در عین حال قائم دیدن جهان غافلان به این نزاع، گنج مقصود را در ویرانه های مغفول بیابند...و خداوند هم به همین شیوه، نامحرمان را غیورانه از دسترسی به گنج دور می دارد:

آنچه تو گنجش توهم می کنی  
زان تو هم گنج را گم می کنی» (18)

شگفتا! خداوند با تردستی و طررای تمام، جنگ پلورالیسم را پرداخت و به صد جلوه و هزار عشوه، کوره ی آن را گرم ساخت و با بکار گرفتن لطایف الحیل و در کار کردن دلائل و علل، آدمیان را به جان هم انداخت و به حیلت جنگ زرگری با جدالها و قتالها عالم را بیان کند و با نعل وارونه زدن و اغراء و اغوا، میلیاردها نفر (نامحرم و ظاهر بین) را به حیرانی افکند و آنان را سرگرم ساخت و از دسترسی به گنج دور داشت، تا مگر مجال برای اقلیت ناچیز رازدانان و باطن بینان باز شود تا بی اعتناء به نزاع اکثریت قاطع بشریت غافل مستحق ضلالت، گنج مقصود را در ویرانه های مغفول بیابند و شاهد «هدایت» را به آغوش کشند و گوهر سعادت را در میانه ی غوغای پلورالیسم بربایند!

آری این هم منطق و مشربی است در خداشناسی، و فهم حکمت و عدالت حق تعالی و فلسفه ی خلقت، فلسفه ی دین و فلسفه ی تاریخ و...!

حال اگر کار خداوند چنین بوده و چنین خواهد بود، پس «هدایت گری خداوند کجا تحقق یافته است و نعمت عام هدایت او بر سر چه کسانی سایه افکنده است و لطف باری (که دستمایه ی متکلمان در اثبات نبوت است) از که دستگیری کرده است؟ ...آیا در آمدن عیسی (ع) روح خدا و رسول خدا و کلمه ی خدا (به تعبیر قرآن) [و نیز سایر انبیاء] فقط آن بود که جمعی عظیم مشرک شوند...و از جاده ی هدایت دور افتند؟ ...با این منطق همواره منطقه ی عظیمی از عالم و آدم تحت سیطره و سلطنت ابلیس است و بخش لرزان و حقیری از آن در کفالت خداست و گمراهان غلبه ی کمی و کیفی بر هدایت یافتگان دارند و نیکان [رازدان ] در اقلیت محض اند» (19)

لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی... (20)

7 پلورالیسم و نقش هدایت گرانه ی دین:

مقتضای هدایتگری حق تعالی آن است که به موازات تکامل تدریجی بشر، همواره دین عصر پیشین را منسوخ داشته، دین فراخور فهم فراتر و در خورد نیازهای برتر انسان عصر نو فرو فرستد تا النهایه با انزال دینی جامع و کامل و حائز استطاعت و استعداد انطباق بر شرائط گونه گون حیات متطور انسان به بلوغ رسیده، دوام کمال آدمی را تدبیر کند.

اصرار بر کفایت و صحت ایمان به ادیان منسوخ و محرف، تاریخ زده و تاراج شده، و آمیخته به خرافه و گزافه و فاقد متن وحیانی، علی رغم نزول و حضور دینی جامع و کامل و برخوردار از متن منزل و محفوظ

(انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (21) سعی بر ناکام ساختن برنامه ی هدایت خداوندی و معارضت با سنت و مشیت تاریخی تشریعی الهی است.

عدم ملائمت مبانی و بناهای پلورالیسم با نقش و برنامه ی هدایتی خداوندی، به تعبیر دیگر نیز قابل تقریر است و آن اینکه:

اگر فهمهای آدمیان از متون دینی بالمره متنوع و متباین است (مبنای نخست) (22) ، اگر تفسیرهای مواجهان با تجارب دینی نیز یکسره متکثر و متضاد است (مبنای دوم) (23) و دین و تجربه ی تفسیر ناشده یی نداریم و همه ی ادیان و تجربه ها دستخوش تفسیرها (24) و احیانا به یکسان تحریف ها شده اند، و اگر جدلها و جدالها میان کفر و دین، و شرک و توحید، جنگ زرگری و صنعت و حیلت و نعل وارونه زدن و لعب معکوس کردن است (25) ، و اگر ره به مقصد بردن بر حسب تصادف و حتی به تقلید و دروغزنی، نه به تحقیق و بصیرت، میسر است! ، و مبدء و مسیر در اینجا حکمی مستقل ندارند (26) اگر همه ی امور عالم ناخالص است، نه تشیع اسلام خالص و حق محض است و نه تسنن، و همه ی منزلات وحیانی و واردات شرقانی، یکسره ذهن آلود شده، و حق خالص، مصداق خارجی ندارد (27)! و اگر...پس انتظار دسترسی به حاق دین و دین حق، عبث است و این، یعنی انسداد باب هدایت، و بی مسمی و مصداق شدن اسم هادی حق تعالی و تبعا فرض وصال شاهد سعادت ساده لوحی و گمان وصول به ساحل نجات نیز خیال خام در سر پروراندن است. (28)

آیا این خرد پسند و پذیرفتنی است که بگوییم:

خداوند برای هدایت مردم، طی اعصار و قرون ادیان بسیار، یکی در پی دیگری فرو فرستاد و پیامبران فراوان علی التوالی گسیل داشت، اما به اقتضای ماهیت متن و خصائل بشر و ویژگیهای ساختمان دستگاه ادراکی او هنوز «پیامشان از دهانشان بیرون نیامده و پرده ی گوشی و صفحه ی دلی را نیاشفته و نشورانده» (29) ، وحی حق «ذهن آلود» شده، گرفتار «نظرها و منظرها» گشته، تحت تأثیر شرائط قومی بومی و ذهنی روحی شخص انبیاء، و سپس پیشفرضها و پرسشهای مفسران متنوع تجربه ها، بالمره دستخوش «قبض و بسط تئوریک» گردیده، و در کام امواج «اقیانوس تفسیرها» ی متباین و متناقض، صحیح و سقیم فرو رفته و بالاخره در زندان چهار توی ذهن و زبان و تاریخ و زمان محبوس افتاده، رسوب و غروب کرد!

«و خداوند هم العیاذ بالله دلخوش و آسوده خاطر که ما به تکلیف خود عمل کردیم و از سر جلوه گری، اسم هادی خود را بر آفتاب افکندیم و هم به مردمان عقل دادیم و هم پیامبران خود را به بینات و حجج برای هدایتشان فرو فرستادیم و اکنون آنان مقصرند که به مقتضای ماهیت متن که صامت است و به اقتضای طبیعت بشری شان که دوبین بل چند بین است، و ساختمان دستگاه ادراکی شان که ناتوان و معیوب است، باران دین ناب را در خاک افهام خود آلودند و داشته های خود را با آن درآمیختند و آن را تیره ساختند و در نتیجه: خویش را از دست رسی به حاق و لب و گوهر دین محروم خواستند! و تا قیامت هم سنت ما چنین جاری خواهد بود !

رگ رگ است این آب شیرین و آب شور 
در خلایق می رود تا نفخ صور

و بدین صورت بود که: داغ نیل به جرعه یی از رحیق دین ناب را بر دل بشر نهادیم و در سراسر تاریخ او رابه سراب فریبنده حوالت دادیم! (30)

8 پلورالیسم، «برات بدعت» :

پلورالیسم تکثر و تنوع را به رسمیت شناختن و به تباین فروناکاستنی فرهنگها و دینها و تجربه های آدمیان، فتوی دادن است و تنوع وحی و تجربه، و فهم و تفسیر آنها نیز حدیقف ندارد و مرزی نمی شناسد که «شنیدن بویی و رنگی و دیدن رویی و رنگی تا کنده شدن از خود و معلق ماندن در هیچ جایی» ، نیز وحی دل است و حق و حجت! .تفسیر رسمی هم نداریم، معیار و عیاری نیز در ادعای وحی و تجربه و ارائه ی فهم و تفسیر وجود ندارد، کسی هم حق ندارد به دیگری بگوید: فهم من، صحیح است و فهم تو، سقیم «در معرفت دینی همچون هر معرفت بشری دیگر، قول هیچ کس حجت تعبدی برای کس دیگر نیست، هیچ فهمی مقدس و فوق چون و چرا نیست» (31) ، این یعنی بی مبالاتی و روانگاری افراطی و آنارشیسم تئوریک و یعنی برات «بدعت» ، و فراتر از آن، جواز ظهور پیاپی پیامبران کاذب و کذاب.

9 پلورالیسم و تعطیل یا انعطال «شریعت» :

تکثرگرایی، موازی با انکار یا تعطیل شرایع است، چه آنکه «آنچه در اینجا راهزنی می کند عناوین کافر و مؤمن است که عناوینی صرفا فقهی دنیوی است (و نظایرش در همه ی شرایع و مسالک وجود دارد) و ما را از دیدن باطن امور غافل و عاجز می دارد» (32) و این عناوین «تمایزات ظاهری» است باید از میان برداشته شود و «عمل کردن به این یا آن ادب» مایه ی هدایت و سعادت نیست.

10 چنانکه در آغاز اشاره شد:

در این مقاله بنابر اختصار است، هم از این رو با ادغام چند لازمه کلامی دیگر پلورالیسم دینی، نوشته را فرجام می بخشیم، به دلالت صریح آیاتی چون:

«و ما ارسلناک الا کافة للناس...» (33) ،

تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا» (34) ،

«...و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ...» (35) ،

«و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین» (36) ،

«ان هو الا ذکر للعالمین» (37) و

«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا...» (38) ،

«و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیی ء...» (39) ،

«ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین...» (40) ،

«هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله...» (41) ،

«ان الدین عند الله الاسلام...» (42) ،

«...و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه...» (43) رسالت اسلام، جهانی و پیام او کامل، جامع و خاتم و ناسخ همه ی ادیان پیشین است و با ظهور اسلام، رسالت سایر دینها پایان پذیرفته و جز اسلام نیز از کسی پذیرفته نیست. (44)

اما اصالت تنوع دینی، ملازم است با «نفی جهانی بودن رسالت اسلام» ، و مساوق است با «انکار کمال و جامعیت آن» .همچنین ناسازگار است با «ناسخیت و خاتمیت نبوت محمدی (ص)» و شرح و فهم اینهمه را به بداهت حوالت می کنیم و مؤلف خود در جای جای مقاله ی «صراطهای مستقیم» به تصریح و تلویح به این لوازم به عنوان مبادی و مبانی و بناهای پلورالیسم، اذعان و اعتراف کرده است! و مروری شتابناک بر مقاله ی مزبور شواهد بسیاری را در دسترس می نهد . (45)

در آخر، بدین نکته نیز اشاره می کنیم که این رویکرد (46) کوشیده است با «قضاوت درجه ی دوم» نامیدن مدعیات ناروا و نادرست و ناپذیرفتنی خود، به خیال خود، خویش را از نقدها و انتقادها مأمون و مصون دارد اما خود بهتر و بیش تر از همه بر مقاد مقاله «صراطهای مستقیم» ، آگاهی و حضور ذهن دارد و به نیکی می داند که بسیاری از بیانات وی، قابل تأویل و تحویل به قضاوت درجه ی دو نیست و شواهد گویایی بر سخن گویی از موضع قضاوت درجه ی یک در این مقاله فراوان است.به هر روی، نقد این «دفع دخل» را به زمانی و مجالی دیگر وا می گذاریم.

پی نوشت ها

1 صراطهای مستقیم عبد الکریم سروش کیان 36، ص .2

2 همان، ص 5

3 همان، ص 10

4 همان، ص .6

5 همان، ص 5 و 6

6 همان، ص 5 و .6

به قول حافظ: «توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟» شگفتا! آنانکه مدعی ادبگذاری و آداب دانی اند، چرا...!

8 کیان 36، ص 13

9 همان، ص 16

10 دیوان، نسخه ی قزوینی، غزل .74

11 گاه در بررسی نظرات حضرات، انسان بی اختیار به یاد ضرب المثل «خسن و خسین سه دختران مغاویه اند» می افتد!

12 حافظ، غزل 12

13 حضرت امیر (ع) /غرر الحکم، ص 86

14 کیان 36، ص .11

15 همان، ص 7

16 طرار: کیسه بر (منتهی الادب) (مجمل اللغة) به معنی عیار است که کیسه بر باشد. (برهان)، گره بر (غیاث اللغات) (آنندراج) .دزد (غیاث اللغات) دزد که آستین تا گریوان بشکافد (مهذب الاسماء) /لغتنامه ی دهخدا.

17 کیان 36، ص 16

18 همان، ص 9

19 برگرفته از ص 12 و 11 مقاله

20 سوره ی بقره/آیه ی 256

21 سوره ی مؤمنون/آیه ی 5

22 کیان 36، ص 2 و 3

23 همان، ص 4

24 همان، ص 4

25 همان

26 همان

27 همان

28 اما بیان تأویل ناپذیر قرآن خلاف این نتیجه است: «هو الذی ینزل علی عبده آیات بینات لنخرجکم من الظلمات الی النور» (حدید/9)

29 کیان، شماره ی 37، یادداشت «از سوی دیگر»

30 در سطور بالا، عبارات و جملاتی و مضامینی از مؤلف در مقاله ی «صراطهای مستقیم» ، کیان 36، و یادداشت «از سوی دیگر» ، تضمین شده است.

31 همان ص 4 همان، ص 12

33 سوره ی سبأ/آیه ی 28

34 سوره ی فرقان/آیه ی 1

35 سوره ی انعام/آیه ی 19

36 سوره ی انبیاء/آیه ی 17

37 سوره ی تکویر/آیه ی 27

38 سوره ی مائده/آیه ی 3

39 سوره ی نحل/آیه ی 89

40 سوره ی احزاب/آیه ی 40

41 سوره ی توبه/آیه ی 33، سوره ی فتح/آیه ی 48

42 سوره ی آل عمران/آیه ی 19

43 سوره ی آل عمران/آیه ی 19

44 محمد بن مسلم به روایت صحیح از امام صادق (ع) نقل داشته: که پیامبر اکرم (ص) فرمود : «الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی بینت للامه جمیع ما تحتاج الیه»«سپاس خدای را که مرا از دنیا خارج نساخت تا آنکه بیان کردم همه ی آنچه را که مورد نیاز امت بود .» تهذیب الاحکام، ج 6، ص .319

45 مانند صفحه 13

46 «از سوی دیگر» ، سروش کیان، شماره ی 37

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان