توکل (۱)

توکل که یکی از مراحل سیر سالکان الی الله است، همان، «گزینش و پذیرش وکیل» است و «وکیل» کسی است که از سوی موکل خود، تدبیر و سرپرستی کاری را بر عهده می گیرد

توکل که یکی از مراحل سیر سالکان الی الله است، همان، «گزینش و پذیرش وکیل» است و «وکیل» کسی است که از سوی موکل خود، تدبیر و سرپرستی کاری را بر عهده می گیرد. هر کس در کاری که «خبره» آن نیست یا توان آن را ندارد، وکیل می گیرد و چون انسان، بدون علم و قدرتی که خدای سبحان به او عطا می کند، در کارهای خود نه خبره است و نه قدرت انجام آن را دارد، پس باید بر مبدئی که خبیر و قدیر است تکیه و اعتماد کند. پس، توکل آن است که انسان در همه کارها خود را جاهل و عاجز بداند و کار خود را به خدای علیم قدیر واگذار کند.

ما برای انجام کارها و دستیابی به اهداف خود همواره از اسباب و وسایلی استفاده می کنیم و برای رسیدن به مرحله توکل باید نه تنها همه آن اسباب و وسایل را از خدا و خدا را «مسبب الاسباب» بدانیم، بلکه باید نه خود مدعی استقلال در برابر خدا باشیم و نه برای اسباب و ابزار فعل، استقلال در سببیت قائل باشیم؛ البته توکل آن نیست که انسان کار را به خود یا سایر اسباب و علل نسبت ندهد، بلکه باید خدای سبحان را سبب اصیل و سبب ساز هر کاری بداند و همه ماسوا را شئون و مظاهر فاعلیت خدا بداند؛ زیرا هیچ سببی در تأثیر و سببیت خود مستقل نیست و تنها به میزانی که خدای سبحان به آن سببیت بخشیده، قدرت تأثیر دارد .

خدای سبحان بهترین وکیل انسانی است که از خود هیچ علم و قدرتی ندارد؛ زیرا او تنها وکیلی است که هر چه را اداره کند خبیرانه و قدیرانه می تواند به انجام رساند:

«کذلک الله یفعل ما یشاء» (2)

«ولکن الله یفعل ما یرید» (3)

«و من یتوکل علی الله فهو حسبه إن الله بالغ أمره قد جعل الله لکل شی ء قدرا» (4)

و هر حکمی بخواهد می کند:

«ان الله یحکم ما یرید» (5).

پس او سبب غیر مغلوب و شکست ناپذیر است و هیچ مانعی نمی تواند جلو نفوذ اراده او را بگیرد و او را از رسیدن به مرادش بازدارد و یا به گونه ای بین او و هدف فعل او حایل شود:

«و الله یحکم لا معقب لحکمه» (6)

و چون همه علل و اسباب به او منتهی می شود او برای هر متوکلی «کافی» است:

«فأعرض عنهم و توکل علی الله و کفی بالله وکیلا» (7).

اوست که انسان را هدایت می کند، هرگز به او خیانت نمی کند و جز خیر و نیکی برایش نمی خواهد، پس تنها بر او باید اعتماد و توکل کرد:

«و ما لنا ألا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا... و علی الله فلیتوکل المتوکلون» (8).

قرآن کریم می گوید هر مؤمنی که چهره جانش را به سوی خدا متوجه کند و بر او اعتماد کند به دستاویزی ناگسستنی تمسک جسته است:

«فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها» (9)

اما کسی که بر غیر خدا تکیه کند به تار عنکبوت چنگ زده است:

«مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون» (10).

متوکل راستین کسی است که اراده خدا را بر اراده خویش ترجیح دهد و کار خداپسند را بر کار هوس پسند برگزیند؛ یعنی، به دین و احکام الهی عمل کند.

مرز توکل و توسل به اسباب

برخی می پندارند که مرز «توکل» از مرز «تسبب» (استفاده از اسباب) جداست؛ بدین معنا که هرگاه ابزارها، اسباب و عوامل کار فراهم است نیازی به توکل نیست و تنها در جایی که اسباب و عوامل کار فراهم نیست انسان باید بر خدا اعتماد و توکل کند؛ جداسازی مرز توکل و تسبب پیامش آن است که تا آن جا که اسباب دستیابی به هدف فراهم است نیاز به توکل نیست و آن جا که توکل می کند نیازی به استفاده از اسباب ندارد و باید اسباب را رها کند؛ مثلا در جهاد، بخشی از کار را با توسل به اسباب و

«أعدوا لهم ما استطعتم من قوة» (11)

و بدون توکل انجام دهد و بخش دیگر را با

«علی الله فتوکلوا» (12)

و بدون تمسک به اسباب انجام دهد؛ یعنی هنگامی که به مرز توکل رسید اسباب و ابزار فعل را رها کند.

در باره دعا و توسل نیز چنین پنداری مطرح است که مرز دعا و توسل از آن جاآغاز می شود که از اسباب و عوامل عادی و مادی کاری بر نیاید. در حالی که هر دو پندار باطل، و این مرزبندیها نارواست؛ چنین نیست که انسان بخشی ازکار را با اسباب عادی بدون توکل انجام دهد و بخش دیگر را با توکل، توسل ودعا، بلکه اینها در همه بخشهای فعل آدمی حضور و ظهور دارد و حتی درجایی که انسان با وسایل و اسباب کار می کند، باید بر خدا توکل کند وهمان گونه که گلاب در برگ گل مفروش است توکل، توسل و دعا در همه جای فعل و همه کارهای ما جریان داشته باشد. ما حتی در تهیه کردن ابزار و اسباب فعل و همچنین در استفاده از ابزارها باید اهل دعا و توکل باشیم؛ زیرا از یک سو اسباب موجود فعل را خدای «سبب ساز» فراهم آورده است و از سوی دیگرممکن است بر اثر علل خاصی همان خدای سبب ساز که «سبب سوز» نیزهست، ابزار موجود فعل را از دست ما بگیرد و میان ما و هدفمان حایلی ایجادکند.

حاصل این که، توکل همانند دعا و توسل مربوط به خارج از محدوده علل و اسباب ظاهری و مادی نیست و متوکل باید در همه شئون هستی و در همه کارهایش و از جمله، در تحصیل اسباب از خدا بخواهد و بر او اعتماد کند و کار خود را به او واگذار کند.

در احادیث آمده است:

«و اعقل راحلتک و توکل» (13)

هم زانوی شترت را محکم ببند و هم بر خدا توکل کن و این بدان معنا نیست که عقال کردن شتر برای حفظ آن، کار بنده خداست و حفظ شتر در غیاب او، کار خدا؛ زیرا این همان مرزبندی و محدود ساختن توکل است، بلکه بدین معناست که «اعقل متوکلا» ؛ یعنی حتی عقال کردن و بستن زانوی شتر نیز باید با توکل همراه باشد، چنانکه گفته اند: «با توکل زانوی اشتر ببند» .

آثار توکل

قرآن کریم برای توکل انسان مؤمن بر خدا، آثار فراوانی بر می شمارد؛ از جمله این که متوکل محبوب خداست:

«إن الله یحب المتوکلین» (14)

و چون ذات اقدس خداوند محب و محبوب خود را رها نمی کند و آثار هر محبوب به دست محب او ظهور می کند خداوند امور متوکلان را کفایت می کند:

«و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (15)

«و کفی بالله وکیلا» (16)

و چون او وکیلی نفوذناپذیر و سنجیده کار است:

«و من یتوکل علی الله فإن الله عزیز حکیم» (17)

پس بهترین وکیل است:

«حسبنا الله و نعم الوکیل» (18).

در باره جنگ احد نیز می فرماید: با این که رزمندگان مسلمان مجروح بودند، عده و عده آنان نیز کم بود، گروهی فرار کرده و گروهی نیز کشته شده بودند؛ اما چون بر خدا توکل کردند بر اثر امداد غیبی زمینه ای فراهم شد تا آسیب نبینند و با خوشنامی و سرفرازی برگردند و کفار را نیز بترسانند:

«الذین قال لهم الناس إن الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم إیمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم یمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظیم» (19).

توکل بر خدا باعث می شود که همه ابزارها از کارآیی لازم برخوردار شود و کمبودها نیز به خوبی ترمیم و جبران شود.

اعتماد به نفس یا توکل بر خدا؟

یکی از افکاری که از مغرب زمین به حریم اندیشه ناب توحیدی مسلمانان و موحدان نفوذ کرده، این است که اعتماد به نفس از فضایل است و باید دیگران را به آن ترغیب کرد؛ در حالی که اسلام هرگز اعتماد به نفس را تأیید نکرده است؛ زیرا انسانی که مالک هیچ شأنی از شئون خود نیست:

«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا» (20)

چگونه می تواند بر خود تکیه کند؟

آنچه از نظر اسلام فضیلت به شمار می رود و دین به آن بها می دهد اعتماد و توکل بر خداست، چنانکه حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند:

«الثقة بالله تعالی ثمن لکل غال و سلم إلی کل عال» (21)

اعتماد به خدا بهای هر کالای گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندی است. تکیه گاه مؤمن، قدرت بی کران و مستقل خدای سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت دیگران.

اما اعتماد به نفس یا اعتماد به دیگران از نظر اسلام رذیلت است؛ زیرا معنای اعتماد به نفس آن است که انسان به حول و قوه خود اعتماد کند، در حالی که خدای سبحان در معرفی مؤمنان می فرماید: آنان در برابر تهاجم بیگانگان می گفتند:

«حسبنا الله و نعم الوکیل» (22).

آنان نمی گفتند قدرت نظامی و توان رزمی ما کافی است.

انسانی که در برابر خدا عاجز است و مالک چیزی نیست، باید بر خدا توکل کند نه بر نفس خود. امام سجاد (علیه السلام) در ابتدای دعای ابوحمزه به خدای سبحان عرض می کند:

«من أین لی الخیر یا رب و لا یوجد إلا من عندک و من أین لی النجاة و لا تستطاع إلا بک . لا الذی أحسن استغنی عن عونک و رحمتک و لا الذی أساء و اجترء علیک و لم یرضک خرج عن قدرتک... و لولا أنت لم أدر ما انت» (23)

از کجا خیری توانم یافت؟ در صورتی که خیر جز نزد تو نیست و از کجا راه نجاتی خواهم جست و حال آن که جز به لطف تو نجات میسر نیست... نه نیکوکاران از یاری و لطف و رحمتت بی نیازند و نه تبهکاران بی باک، از سلطه و قدرت تو بیرونند... اگر بر اثر هدایت تو نبود، نمی دانستم تو کیستی.

اشتباه در تطبیق

گاهی امر بر انسان مشتبه می شود و «کل بر مردم بودن» را «توکل» می پندارد. در حالی که بر اساس روایات، بدترین مردم کسی است که سربار دیگران باشد:

«ملعون من ألقی کله علی الناس» (24)

و از این رو برخی از علمای دین کل بر مردم بودن را حرام دانسته اند.

انسان نباید در مسافرت و حالات دیگر مزاحم و سربار دیگران باشد و با همراه نداشتن زاد و توشه، به عنوان توکل خود را بفریبد، چنانکه گفته اند: برخی در سفر حج بدون زاد و توشه حرکت می کردند و بر این عقیده بودند که انسان متوکل بر خدا نیازی به زاد و توشه ندارد .

البته آنچه گفته شد، در باره متوسطان از مؤمنان است و گرنه حساب اوحدی از انسانها از دیگران جداست و ممکن است انسان به جایی برسد که ره توشه او همان توکل بر خدا باشد و اصلا به اسباب عادی اعتنا و اعتماد نداشته باشد، چنانکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در برخی جنگها بدون زره به میدان می رفتند و یا برخی شبها به تنهایی به گشت زنی می پرداختند و هنگامی که قنبر، غلام آن حضرت، سر آن را پرسید، فرمودند این حاصل یقین است:

«عن أبی عبدالله ( علیه السلام): کان قنبر غلام علی یحب علیا ( علیه السلام) حبا شدیدا فإذا خرج علی صلوات الله علیه خرج علی إثره بالسیف فرآه ذات لیلة، فقال: یا قنبر ما لک؟ فقال جئت لأمشی خلفک یا أمیرالمؤمنین. قال: ویحک أ من أهل السماء تحرسنی أو من أهل الأرض؟ فقال: لا بل من أهل الأرض. فقال: إن أهل الأرض لا یستطیعون لی شیئا إلا بإذن الله من السماء فارجع فرجع» (25).

گاهی انسان بر اثریقین چنان اعتماد و توکلی پیدا می کند که منطق او

«إن معی ربی سیهدین» (26)

است ولی گاهی در حال عادی به سر می برد و باید هر یک از «توکل» و «تسبب» رادر جای خود حفظ کند؛ یعنی، در همه بخشهای کار و درهمه کارهای خود هم اهل توکل بر خدا باشد و هم اسباب لازم فعل را فراهم کند.

نکات تکمیلی

برای روشنتر شدن حد توکل فائده استعانت به توکل، ترغیب قرآن و عترت طاهرین ( علیهم السلام) به توکل، استمرار سنت و سیرت انبیا و مرسلین ( علیهم السلام) بر توکل و مانند آن، چند نکته در پایان مبحث توکل ارائه می شود.

یکم: توکل بر خدا همراه با اعتقاد توحیدی به حسیب و کافی بودن اوست؛ یعنی، متوکل راستین بر خدا، معتقد است که تنها مبدأ کفایت او خداوند است، چنانکه از آیه:

«فإن تولوا فقل حسبی الله لا إله إلا هو علیه توکلت» (27)

از جهت تقدیم خبر بر مبتدا، حصر حسیب و کافی بودن خداوند استنباط می شود و در چنین فضای توحیدی، توکل، مطرح می شود، و آن نیز به صورت حصر؛ زیرا از تقدیم کلمه، «علیه» بر «توکلت» چنین برمی آید که تنها تکیه گاه موحد ناب همانا خدای حسیب است،

از این رو امام علی ( علیه السلام) فرموده اند:

«لا شهید غیره و لا وکیل دونه» (28).

دوم: چون خداوند تنها حسیب و کافی است، از این رو در جهاد (اصغر و اکبر) تنها پشتوانه مجاهد نستوه توکل بر خداوند خواهد بود. بر این اساس حضرت نوح در مصاف و هماوردی با قوم تبهکار خویش دستور یافت تا بگوید:

«فعلی الله توکلت فأجمعوا أمرکم و شرکائکم» (29).

و خداوند نیز درباره وارستگان از سلطه وسوسه گر و سیطره اغواگر و هیمنه اضلال کننده، یعنی ابلیس فرمود:

«إنه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون» (30).

پس مهمترین عامل رهایی از دشمن در جهاد اصغر و اکبر، همان توکل به خداوند در سایه ایمان به او خواهد بود.

سوم: حضرت امام صادق ( علیه السلام) حد توکل را، مقام یقین، معرفی کرده، چنین فرمودند :

«لیس شی ء إلا و له حد» ،

آنگا ابوبصیر عرض کرد: حد توکل چیست؟ فرمود:

«ألا تخاف مع الله شیئا» (31)

یعنی حد یقین که مرحله نهایی توکل می باشد این است که انسان متوکل و متیقن با ادراک همراهی خداوند از هیچ چیز هراسناک نیست، نه از دشمن کوچک و نه از عدو بزرگ؛ زیرا تنها کسانی که از خداوند می ترسد عالمان الهی هستند:

«إنما یخشی الله من عباده العلماء» (32)

و این گروه که همان مبلغان راستین پیامهای خداوند هستند، تنها از او می ترسند نه از شخص یا چیز دیگر:

«الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون أحدا إلا الله» (33).

بنابراین، مستفاد از مجموع این دو حصر این است که، عالمان الهی که اهل توکل و یقین هستند فقط از خداوند هراسناکند و از هیچ شی یا شخص دیگری ترس ندارند و چون، یقین به عنوان حد توکل، مطرح است همه مزایا و کمالهای وجودی که از لوازم یقین شمرده می شود، بر توکل مترتب خواهد بود؛ زیرا آن کمالها حد توکل است که مقام توکل به آن فضایل محدود می گردد .

چهارم: از جهت سیر صعودی که برای مراحل سالکان کوی حق ذکرمی شود، توکل پایینتر از رضا و نیز پایینتر از تفویض است، لیکن در برخی ازجوامع روایی همانند کافی، یک عنوان برای هر دو ذکر شده؛ یعنی، مرحوم کلینی چنین فرموده است: «باب التفویض إلی الله و التوکل علیه» . البته چنین کاری وقتی مصحح دارد که روایات تفویض و نیز احادیث توکل یکجا جمع آوری شده باشد، گر چه آن هم با نظم صناعی مناسب نیست؛ زیرا، لازم است حدیث هر عنوانی جدای از احادیث عناوین دیگر گردآوری گردد. لیکن برخی ازصاحب نظران اخلاقی، مرحله نهایی توکل را با مرحله ابتدایی تفویض هماهنگ می دانند، از این رو هر دو عنوان یاد شده را، در یک، باب، ذکر می کنند.

مشابه این التقاط و اختلاط نا هماهنگ، در بعضی از مطالب فقهی نیز راه یافته است، چنانکه در مبحث خیارات مکاسب شیخ انصاری (ره) و دیگران، وکیل در عقد به چند قسم منقسم شده است که بعضی از آنان وکیل مفوض، نام گرفته اند؛ یعنی وکیلی که موکل، همه اختیارهای خود را به او تفویض کرده است. چنین وکیلی، احکام بایع و مشتری را داراست.

البته سر نامگذاری، باب، به عنوان تفویض و توکل، همان طور که از روایات باب مزبور استظهار می شود، اشتمال همان روایات بر دو عنوان تفویض و توکل است، چنانکه از حضرت ابی الحسن اول ( علیه السلام) سؤال شد، معنای آیه

«و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (34)

چیست، فرمودند: توکل بر خداوند دارای درجاتی است و یکی از آن درجات این است که در همه کارهای خودت بر خداوند توکل کنی، هر چه درباره تو کرده است از او راضی باشی، بدانی که هیچ خیری را از تو باز نداشته و کوتاهی نکرده، و بدانی که حکم تنها در اختیار خداست . پس با تفویض همه کار به خداوند، بر او توکل و در آنها به خدا اعتماد کن (35).

در این حدیث عنوان رضا و تفویض و توکل با هم یاد شده است با این که از لحاظ طبقه بندی منازل سالکان در مصطلحات علم اخلاق، عنوان رضا بالاتر از توکل و پائینتر از تفویض است .

پنجم: آنچه از حدیث مذکور در نکته سابق برمی آید این است که توکل دارای درجات است، البته این مطلب همچون مطالب دیگری که در نصوص این باب آمده، صحیح و سودمند است، توکل که یکی از منازل اخلاق و یکی از دستورهای دینی است، گاهی از جهت مبدأ فاعلی و زمانی از لحاظ ساختار درونی و گاهی نیز از جهت مبدأ غایی، قابل بررسی است و تفاوتهایی نیز از این لحاظ، پدید می آید؛ همان طور که نماز و روزه گاهی برای خوف از عذاب خداست و زمانی برای شوق به بهشت اوست و گاهی نیز برای شکر نعمت او و نیل به لقای او، توکل نیز از لحاظ مبدأ غایی مراتب گوناگون دارد که برترین آن توکل عارفان است؛ زیرا هدف اصیل آنان تنها لقای خداست که در دعای کمیل، چنین آمده است:

«یا غایة آمال العارفین» (36).

ششم: توکل بر خداوند گذشته از آن که مایه تحقق مطلوب است، خود توکل نیز، صبغه عبادی دارد و خالی از ثواب نیست، و عزت و بی نیازی در موطن توکل می آرمد و هرگز متوکل را رها نمی کند،

حضرت امام صادق ( علیه السلام) می فرماید:

«إن الغنی و العز یجولان فإذا ظفرا بموضع التوکل أوطنا» (37)

بی نیازی که بالاتر از استغناء است و همچنین عزت و بزرگواری و کرامت در جولان و گردش سریعند تا جایگاه استقرار خود را که جایگاه توکل است بیابند، وقتی که به آن دسترسی یافتند در آن می آرمند

پس انسان متوکل بر خداوند، گذشته از نیل به مقصود محدود خویش به مقام منیع بی نیازی و عزت نیز بارمی یابد.

شاید همین فایده و منفعت را بتوان از آیه ای که دلالت دارد بر این که خداوند، حسیب متوکل است استنباط کرد؛ زیرا خدای غنی عزیز، اگر کفایت کار کسی را بر عهده گرفت، حتما چنان شخصی از بی نیازی و عزت نسبی، برخوردار خواهد شد.

حسیب بودن خداوند برای متوکل در لسان حدیث به عنوان امری قطعی تلقی شده است؛ زیرا امام صادق ( علیه السلام) می فرماید:

اگر به کسی سه چیز عطا شد از سه چیز دیگر ممنوع نمی شود: کسی که توفیق دعا یافت، اجابت دعا را دریافت می کند و جواب مثبت به او داده می شود، و کسی که توفیق شکرگزاری بهره او شد، زیاده نعمت و افزودن کمال وجودی، نصیب او می گردد، و کسی که توکل بر خدا به او داده شد کفایت امور به او عطا می شود:

«من اعطی ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من اعطی الدعاء اعطی الإجابة و من اعطی الشکر اعطی الزیادة و من اعطی التوکل اعطی الکفایة» (38).

آنگاه امام صادق ( علیه السلام) به راوی فرمودند: آیا قرآن تلاوت کرده ای، خداوند می فرماید :

«من یتوکل علی الله فهو حسبه» (39)

«لئن شکرتم لأزیدنکم» (40)

و

«ادعونی استجب لکم» (41).

مشابه همین سه مطلب را شخصی که برای امام سجاد ( علیه السلام) متمثل شد، به عرض آن حضرت رساند و سپس از منظر غایب شد (42).

هفتم: آنچه راجع به اصول کلی و جامع توکل از قرآن و سنت معصومین (علیهم السلام) استفاده می شود، مورد ارزیابی حکمای اسلامی در تبیین حکمت عملی به ویژه در مبحث توکل است؛ حکیم سبزواری (قدس سره) در باره توکل می گوید:

توکل أن تدع الأمر إلی

ولیس هذا أن تکف عن عمل

مخصصات فاعل مقدس

مقدر الأمور جل وعلا

إذ رب امر بوسائط حصل

وإن تجد فکف فی الهواجس (43)

یعنی توکل آن است که کار را به خداوند، که تقدیرکنند امور است واگذار کنی و معنای آن این نیست که خود را از کار بازداری؛ زیرا بسیاری از کارها به وسایط و وسایل، پدید می آید، تمام و همه آن وسایل، تنها مجاری فیض خدایی است که منزه از حصر و مبرای از قید و حد است و هیچ یک از آن وسایط، جنبه فاعلیت الهی و حقیقی ندارد و اگر تو می خواهی کار نیکی انجام دهی، هرگز از اسباب و وسایل پرهیز نکن، بلکه فقط در غبارروبی هواجس و خواطر نفسانی که حظوظ شخصی در آن مطرح است کوشش کن، نه آن که در مشتهیات نفسانی و برای تکاثر و افزون طبی جدیت کنی و یا از کار بازمانی.

پی نوشت ها:

.1 محقق طوسی مباحث: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت را در باب پنجم کتاب «أوصاف الأشراف» آورده و با عنوان «حالهایی که اهل وصول را سانح شود» از آن یاد کرده است. (ص 139) .

.2 سوره آل عمران، آیه .40

.3 سوره بقره، آیه .253

.4 سوره طلاق، آیه .3

.5 سوره مائده، آیه .1

.6 سوره رعد، آیه .41

.7 سوره نساء، آیه .81

.8 سوره ابراهیم، آیه .12

.9 سوره بقره، آیه .256

.10 سوره عنکبوت، آیه .41

.11 سوره انفال، آیه .60

.12 سوره مائده، آیه .23

.13 بحار، ج 68، ص .138

.14 سوره آل عمران، آیه .159

.15 سوره طلاق، آیه .3

.16 سوره نساء، آیه .81

.17 سوره انفال، آیه .49

.18 سوره آل عمران، آیه .173

.19 سوره آل عمران، آیات .174 173

.20 مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

.21 بحار، ج 75، ص .364

.22 سوره آل عمران، آیه .173

.23 مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.

.24 بحار، ج 74، ص .140

.25 اصول کافی، ج 2، ص .59

.26 سوره شعراء، آیه .62

.27 سوره توبه، آیه .129

.28 نهج البلاغه، نامه 26، بند .1

.29 سوره یونس، آیه .71

.30 سوره نحل، آیه .99

.31 اصول کافی، ج 2، ص .57

.32 سوره فاطر، آیه .28

.33 سوره احزاب، آیه .39

.34 سوره طلاق، آیه .3

.35 اصول کافی، ج 2، ص .65

.36 مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

.37 اصول کافی، ج 2، ص .65

.38 اصول کافی، ج 2، ص .65

.39 سوره طلاق، آیه .3

.40 سوره ابراهیم، آیه .7

.41 سوره غافر، آیه .60

.42 اصول کافی، ج 2، ص .64

.43 شرح منظومه، بخش حکمت، مقصد هفتم، ص .352

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان