ماهان شبکه ایرانیان

در حریم احرار(گزارش سفر)

ساعتی از ظهر گذشته است که وارد بغداد می شویم. برای صرف ناهارما را به جزیره گردشگران (الجزیره السیاحیه) می برند

ساعتی از ظهر گذشته است که وارد بغداد می شویم. برای صرف ناهارما را به جزیره گردشگران (الجزیره السیاحیه) می برند. قبلا درابتدای سفر نیز یکبار دیگر به همین مکان آمده ایم. در ابتدای ورود در پی جایی برای نماز هستیم. در این جزیره مصنوعی وتفریحی سالنهای قمار و رقص و ورزش و رستوران بسیار است; امادریغ از یک جایگاه کوچک برای نماز. وضو می گیریم و زیر سایه درختهای سر به فلک کشیده اش برای نمازجماعت صف می کشیم و نماز را در صفای سایه درختان و کنار آبهای فراوان اطراف جزیره اقامه می کنیم. پس از اقامه نماز، به صرف ناهار می پردازیم و بعد از آن، به طرف هتل «یمامه » در وسط شهر بغداد حرکت می کنیم.با بی نظمی بسیاری که در کار عراقی ها هست تا به هتل برسیم واتاقها تقسیم و زائران جا به جا شوند، آفتاب به غروب نزدیک شده است. بناست همین امروز قبل از غروب به کاظمین و زیارت امام موسی کاظم(ع) و امام محمد تقی جواد الائمه(ع) مشرف شویم.زائران اندک استراحتی کرده، چای را در رستوران هتل صرف می کنندو جمع می شوند تا به طرف کاظمین حرکت کنیم; ولی اتوبوس نیست.گروههای دیگر همه رفته اند و حتی اتوبوس دیگری که مربوط به کاروان ماست نیز حرکت کرده است. تنها ما به سبب خرابی اتوبوس،باقی مانده ایم.با طولانی شدن انتظار، پرخاش زائران شروع می شود و ماموران عراقی به دست و پا می افتند. به آنها پیشنهاد می کنیم اتوبوس باهزینه خودمان کرایه کنند تا ما را به کاظمین برساند; ولی آنهامی گویند چنین حقی ندارند.آنها حتی از خروج زائران از هتل نیز جلوگیری می کنند و می گویندزائران نباید وارد شهر شوند یا به خیابانهای اطراف بروند. این انتظار کشنده حدود دو ساعت طول می کشد. در همین گیر و دار کم کم وقت نماز مغرب می رسد. به عراقی ها می گویم: پس دست کم در سالن هتل مکانی را آماده کنید تا نماز بخوانیم. این کار را می کنند،مبلها را جا به جا می کنند، موکتی می گسترند و در سالن انتظارهتل نماز جماعت اقامه می کنیم. پس از پایان نماز عشا، در حالی که دیگر از زیارت امشب ناامیدشده ایم، ماشین می رسد و زائران شتابان سوار می شوند و به طرف کاظمین حرکت می کنیم. در این گیر و دار، با مسؤول گروه، که از ماموران عراقی است،صحبت می کنم و ضمن اعتراضی شدید، به او پیشنهاد می کنم که به گونه ای اتلاف وقت امروز را جبران کند; و او قول می دهد که دربرنامه فردا، که دیدار از سامراست، جبران کند; و این بسیارامیدوارکننده است. از بغداد تا کاظمین راهی نیست و اکنون کاظمین بخشی از شهر بغداد به شمار می رود ولی تا رسیدن به کاظمین، بد نیست از شهر بغداد بگویم: بغداد، پایتخت جمهوری عراق، در وسط کشور و در کنار رود بزرگ دجله واقع شده است. ساکنان بغداد را در سال 1980 میلادی دو میلیون و پانصد هزار تن نگاشته اند. بی تردید این رقم اکنون بسی بیشتر است. این شهر به دست منصور عباسی ساخته شده، قرنها تعیین کننده سیاست دنیای پهناور اسلام بود و خلفای عباسی از این شهر بر دنیای بزرگ اسلامی حکم می راندند. در این دوران، بغداد به چنان عظمتی رسیدکه می گویند: محمد بن ادریس شافعی به فردی گفت: آیا بغداد را دیده ای؟ گفت: نه شافعی گفت: پس تا کنون دنیا و نیز مردم دنیا راندیده ای! خطیب بغدادی از احمد بن ابی طاهر چنین نقل می کند: مردی را گفتند بغداد را چگونه دیدی؟ گفت تمام دنیا را خرابه دیدم که بغداد تنها بخش آباد آن است. اکنون نیز بغداد، به سبب اینکه پایتخت عراق است، از سایر شهرهای عراق آبادتر می نماید ووضعیت بهداشتی بهتری دارد. رود بزرگ دجله با شکوه تمام از وسط این شهر می گذرد و در برخی از مناطق، مناظری بسیار بدیع و دل انگیز می آفریند. زائران ایرانی حق دیدار از بغداد را ندارند وما هر چند دو شب در بغداد به سر بردیم، این شهر را تنها ازپنجره اتوبوس دیدیم و هیچ یک از اماکن متبرک آن را زیارت نکردیم. پس از صرف ناهار، هنگامی که به هتل مورد اقامت خود می رفتیم چند صد متر به هتل مانده با ازدحام ماشینها رو به رو شدیم، به طوری که مسیر حرکت بکلی بسته شد. ما تصمیم گرفتیم این مسیرکوتاه را پیاده طی کنیم تا از گرمای درون ماشین آسوده شویم;ولی ماموران عراقی ممانعت کردند و گفتند: حتی اجازه همین چندصد متر پیاده روی شما را نیز به ما نداده اند. البته، با طولانی شدن انتظار، به ممانعت عراقیها توجه نکردیم و پیاده شدیم، ولی نکته قابل توجه شدت هراس حکام عراق از تماس ایرانیان با مردم بغداد است. قبور نواب اربعه امام زمان(ع) در شهر بغداد است; ما با وجوداشتیاق بسیار، اجازه زیارت آنها را نیافتیم. اکنون به اختصارآنها را معرفی می کنیم. کسانی که بعدها مشرف می شوند، در صورت امکان، از زیارت آنان غفلت نورزند.

آنانکه نامی از موسی بن جعفر(ع) شنیده اند و دل در گرو محبت اودارند، با این نام سر و سری دیگر دارند; او را محرم خلوت رازو نیاز خود می دانند و باب الحوائج می خوانند. پس شگفت نیست اگرهنگام رفتن به طرف حرم پاک و منور او سرشار از امید و صفاباشند. اینجا دل را آرامش دیگری است; زیرا در یک دیدار دودلدار را زیارت می کند و با یک سفر به دو مقصد می رسد. یکی دریای حسن خلق و معدن نیازبخشی حضرت کاظم و باب الحوائج(ع) و دیگری اقیانوس بخشندگی و کان جود و سخاوت حضرت جواد الائمه(ع). ماشین که به نزدیک حرم می رسد، زائران شتابان قصد پیاده شدن دارند. ماموران عراقی اجازه نمی دهند، گویا طبق دستور باید مارا از دری خاص به حرم ببرند. بناچار صبوری پیشه می کنیم تاماشین حرم مطهر را دور می زند و در مقابل یکی از درهای حرم، که تعداد زیادی مامور کنارش ایستاده، توقف می کند. مسؤول اصلی همه اتوبوسها به مامور اتوبوس ما اعتراض می کند که چرا دیررسیده است. بنابراین، باید مراسم به سرعت برگذار شود و زائران به هتل باز گردند. ماموران عراقی به سراغ زائران می آیند و می گوید: شما تنهاپانزده دقیقه فرصت زیارت دارید; زیرا دیگر زائران ایرانی همه از حرم خارج شده اند و قرار است در حرم بسته شود. من زائران را بی اذن دخول و تنها با این تذکر که در دلشان اذن دخول بخوانند، وارد حرم می کنم. گویا در بارگاه کاظم وجواد (علیهما السلام) (فروبرنده خشم و بخشنده) بر در ایستادن واجازه ورود خواستن نیز مرسوم نیست; زیرا این بزرگان دوستان ونیازمندان را بی اذن و اجازه بار می دهند. ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم گوش این طایفه آواز گدا را نشنیده است به حرم که وارد شدیم، به زائران مشتاق و هراسناک از پایان وقت می گویم:بیم به دل راه ندهید و شتاب مورزید; با کمال توجه زیارت می کنیم و هیچ توجهی به گذر زمان و تذکر عراقی ها نخواهیم کرد.زائران، ذوق زده از این بشارت، به ایوان با صفای حرم می شتابندو روی ضریح مطهر می ایستند. من زیارت حضرت موسی بن جعفر و امام جواد (علیهما السلام) را شروع می کنم و سپس به عرض نیاز و ذکرمصیبت می پردازم. معرفی اماکن حرم را به فرصت فردا وامی گذاریم تا از فرصت باقی مانده برای رازگوئی و حاجت خواهی از باب الحوائج و جوادالائمه (علیهما السلام) استفاده شود. لحظات با صفایی می گذرد واشکها به یاد مصیبتهای فراوان این دو امام بزرگوار پهنه صورتها را می پوشاند.همگی مشتاقانه ضریح مطهری که قبر دو امام معصوم را در آغوش دارد، می بوسند و سر و صورت بر آن می سایند.پس از اظهار محبت و دلدادگی و آرامشی که با ریختن اشک به دست آورده اند، به گوشه های حرم می روند تا نماز زیارت بخوانند. بعداز نماز زیارت، اندکی به دعا و نیایش می پردازم و سپس اززائران می خواهم در ایوان جمع شوند تا به طرف هتل حرکت کنیم.در این مدت، که بسیار بیشتر از پانزده دقیقه به طول انجامید،عراقیها نیز هیچ تذکری ندادند و برای رفتن اصرار نکردند; گویااز تاخیر بعد از ظهرشان شرمنده بودند. به هر حال زائران، به امید زیارت فردا صبح، از حضرت امام کاظم و امام جواد (علیهما السلام) خدا حافظی می کنند و از حرم بیرون می آیند. برای شام به هتل بابل می رویم. این هتل از برزگترین هتلهای بغداد است، ولی آثار غربت و بی رونقی از در و دیوار آن کاملاآشکار است. این هتل بازار کوچکی نیز دارد و رستوران بزرگ آن محل برگزاری مجالس عروسی است. البته در کشور فقرزده ای مانندعراق مشخص است چه کسانی می توانند در این هتل گران قیمت مجالس جشن برپا کنند. همزمان با ورود ما به هتل، چند ماشین توقف می کنند و عروس و دامادی با سر و وضع بسیار زننده و مستهجن پیاده می شوند. گروهی از جوانان نیز آنان را همراهی می کنند وپیرامون آنها می رقصند. زائران توقف می کنند تا این گروه نامتجانس بگذرند. ما پیاده می شویم.هنوز چند قدمی وارد هتل نشده ایم که گروه عروسی دوم واردمی شوند و باز همان صحنه ها تکرار می گردد. روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم. برخی از زائران به شدت ناراحتند که چرا هنگام برنامه ریزی این مسائل مورد توجه قرار نگرفته است و برنامه شام زائران را در رستورانی سالمتر و حتی بی اسم و رسم تر، قرارنداده اند. نکته ای که در این مراسم جلب توجه می کرد این بود که از خیل همراهان عروس و داماد تنها گروهی اندک به عنوان میهمان وارد رستوران می شدند و بقیه برمی گشتند.این بیانگر هزینه بالای هتل و رستوران بود. البته سالن پذیرایی ایرانیان جدا بود و کارگران بخش پذیرایی از ایرانیان همگی مردان میان سال بودند; ولی در قسمت دیگر، که ویژه عراقی هابود، زنهای بی حجاب با سر و وضع زننده به پذیرایی اشتغال داشتند. شام که چندان کیفیت مناسبی نداشت، با خاطراتی نه چندان خوش صرف شد و حدود نیمه شب به هتل محل قامت برگشتیم.

 

 

 

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان