مقدمه:
بیش از 10 سال از رحلت امام خمینی می گذرد، در حالی که سیاستهای منطقه ای خاورمیانه هنوز از رهنمودهای ایشان تاثیر می پذیرد. در دهه 1950 جمال عبدالناصر، مرد اول خاورمیانه بود. او هیجانات سیاسی منطقه ای را به اوج خود رساند و ناسیونالیسم عربی را به عنوان محوری برای مبارزه با استعمار و اسرائیل به کار گرفت. شکست نظامی اعراب در جنگهای 1956 و1967 بسیاری از امیدها را بر باد داد . خاورمیانه دچار خلا گردید و در این شرایط، روند لیبرالیزه شدن سیاستهای منطقه ای فراهم آمد.
در دهه 1970; ایران، کشورهای خاورمیانه و نظام بین الملل شاهد ظهور یکی دیگر از چهره های حادثه ساز خاورمیانه بود. امام خمینی در ایران ظهور کرد; اما پیروزی انقلاب ایران و مؤلفه های رفتاری اش، از وی چهره ای فراملی ساخت . جهان اسلام، مخاطب دائمی ایشان بود و به همین دلیل، به موازات انقلاب ایران، جنبش اسلامی خاورمیانه نیز توسعه و گسترش یافت.
تحلیلگران مسائل ایران در کشورهای غربی بویژه در ایالات متحده امریکا، ظهور امام خمینی را به عنوان روند جدیدی در تحولات سیاست بین الملل دانستند. پارادایم های گفتمانی ایشان را جدید می دانستند و به این ترتیب، با ارائه نقطه نظرات و تحلیلهای انقلابی امام خمینی از حوادث و رویدادهای سیاسی روز، بسیاری از رهیافتهای قبلی، کارکرد خود را از دست دادند. ایران به عنوان مرکز تحولات و دگرگونیهای سیاسی خاورمیانه گردیده بود و به همین دلیل، جنبش انقلابی خاورمیانه در دهه 1980 با ابعاد و مؤلفه های اسلامی خودنمایی می کرد. ریچارد فالک که از سرشناس ترین پژوهشگران خاورمیانه ای ایالات متحده می باشد، در آستانه انقلاب اسلامی ایران، مقاله ای را در نشریه انتقادی سیاست خارجی » امریکا به چاپ رساند. وی در این مقاله، الگوهای رفتاری ایالات متحده را مورد بررسی تحلیلی - انتقادی قرارداده و چنین بیان داشت:
«حیات خاورمیانه با ظهور رهبران قدرتمند تداوم خواهد یافت; رهبرانی که واقعیتهای اجتماعی را درک نمایند، نیازهای واقعی آنان را احساس نمایند و به آنان، برای زندگی در آینده امید دهند. خاورمیانه با ناامیدی به حیات خود ادامه می داد; زیرا هیچ یک از رهبرانش به حقارت شکل گرفته در ذهن و روحیه مردم توجهی نداشته است . آنان به دنبال نقطه امیدی می گشتند که حداقل، حرف دل آنها را بر زبان جاری ساخته و عقده های متراکم شده را آزاد نماید. آیت الله خمینی چنین جسارتی را به آنان خواهد داد و مردم خاورمیانه را برای دستیابی به آرزوهایشان کمک خواهدکرد. [امام] خمینی مرد پرفروغ منطقه خواهد بود، چون آنان را برای آزادی و غرور کمک خواهد کرد.» (1)
چنین عبارتهایی نشان می دهد که تحلیل و برداشت پژوهشگران غربی با مقامات اجرایی این کشورها نسبت به نقش و کارکرد امام خمینی در عرصه سیاستهای ملی (ایران) و منطقه ای (خاورمیانه و جهان اسلام ) متفاوت به نظر می رسد. کارگزاران و مقامات اجرایی دولتهای غربی بویژه ایالات متحده امریکا، نگرش کاملا متفاوتی نسبت به نقش و کارکرد امام خمینی داشته اند، اما تفاوت در جهت گیری ها و تحلیلی که نسبت به نقش و عملکرد رهبری انقلاب اسلامی ایران وجود دارد، دلیلی نخواهد شد تا کابوس ایجاد شده در ذهن غربیها به سرعت ترمیم یابد. شاید بتوان به این جمع بندی رسید که بیست سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی غرب هنوز مسحور پدیده و شخصیت امام خمینی می باشد. و به همین دلیل، واکنش امریکایی ها نسبت به وی منفی بوده است . چه بسا باید طرح نظریه برخورد تمدنها را به عنوان بازتاب نگرانی عمیق غرب نسبت به پدیده ای دانست که دولتهای غربی و امریکایی را به واکنش در مقابل مقولاتی بسیج می نماید که ناشی از شخصیت و نهضت امام خمینی بوده است . هانتینگتون تفسیر خود را چنین بیان می دارد:
«در دهه 1980 و 1990، گرایش کلی اسلام و ملسمانان در جهت مقابله و ضدیت با غرب بوده است . این امر را باید پیامد طبیعی احیای اسلام و عکس العمل آن در مقابل نفوذ غربیها در جوامع اسلامی دانست . غرب زدایی و تاکید بر مبانی اسلامی به عنوان اصول اخلاقی جدیدی است که انکار نفوذ اروپایی ها و امریکایی ها را دربردارد. در گذشته، رهبران کشورها و فرقه های مسلمان، به مردم خود می گفتند که ما باید غربی شویم. در حالی که در دو دهه گذشته هیچ گونه عبارتی در تمجید از ارزشهاو سازمانهای غربی از جانب مقامات رسمی، اساتید دانشگاه، تجار و روزنامه نگاران دیده نمی رسد. آنها در مقابل، بر تفاوتهای میان تمدن خود با تمدن غرب، تفوق فرهنگی خود بر غرب، و ضرورت حفظ همگرایی آن فرهنگ علیه هجوم بی امان غرب تاکید می کنند.» (2)
چنین تحولی در جوامع و اندیشه سیاسی - اجتماعی کشورهای اسلامی بیانگر آن است که آموزه های سیاسی امام خمینی تاثیر خود را بر جوامع اسلامی بر جای گذاشته است.به عبارت دیگر، ما شاهد ظهور مجدد رنسانس اسلامی می باشیم. هرچند که عده ای بر روندهای «جهان گرایی
globalization
» تاکید دارند، اما هویتها نیز در این دوران، روند «انفکاک و جداسازی
Fragmeentation
» را در مقابل آنچه که غربیها تحت عنوان روند اجتناب ناپذیر لیبرال دموکراسی می دانند، به نمایش گذاشته است. بازگشت به هویت اسلامی دارای ابعاد گسترده و فراگیرتری می باشد. این امر در تمامی کشورهای جهان اسلام به عنوان آموزه ای قابل دفاع محسوب گردیده که می تواند مبنای بسیج اجتماعی توده های مردم محسوب گردد.
با توجه به روندهای موجود، این سؤال مطرح می شود که چرا جنبشهای اسلامی نوظهوری در کشورهای اسلامی شکل گرفته است ؟ چرا این جنبشهای دارای ابعاد غرب ستیز بوده است، چگونه اسلام گرایی به عنوان پدیده ای اصلی در ربع آخر قرن بیستم تلقی شده است; و چرا رفتار، عملکرد و جلوه های شخصیتی امام خمینی توانست غرب، جهان اسلام و جوانان ایرانی دهه های 1970 و 1980 را مسحور خود نماید; چرا نمادهای دیگری در خاورمیانه و کشورهای اسلامی ظهور نکردند و چرا امام خمینی به عنوان رهبر چنین نهضت فکری، اجتماعی و سیاسی تلقی می گردد;
در پاسخ به سؤالات یاد شده، می توان روحیه شخصیت ضد سلطه امام خمینی را مورد تاکید قرار داد. هرچند که ایشان به عنوان رهبر مذهبی و یکی از مراجع بزرگ دوران خود محسوب می گردیدند; اما مؤلفه های شخصیتی ایشان، از جمله: بیگانه ستیزی، استقلال خواهی، نوگرایی در اندیشه های دینی، تطابق گرایی با ضرورتهای اجتماعی را باید اصلی ترین مؤلفه هایی دانست که در تبیین ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ایشان مورد بحث قرار می گیرد.
در این مقاله، نگرش ضد سلطه و هژمونیک ستیزی ایشان در روابط بین الملل مورد تاکید قرار گرفته است . چنین ویژگیهای فردی و شخصیتی را باید به عنوان مبنایی برای تحولات سیاسی ایران، خاورمیانه و نظام بین الملل دانست .
نقش ویژگی های فردی رهبران در سیاست سازی
تحولات سیاسی و بین المللی تحت تاثیر پدیده های متنوع و چندگانه شکل می گیرد. هیچ تحلیلگر منصفی وجود ندارد که شکل گیری و وقوع هر حادثه ای را با یک متغیر توضیح دهد. اما در میان متغیرهای دخیل در وقوع هر پدیده یا رویدادی، صرفا یک «متغیر مستقل: اصلی و تعیین کنند
BesT Independent Variable
» وجود خواهد داشت. بقیه متغیرهای مستقل، دارای نقش و جایگاه محدودتری می باشند.
به طور مثال در شکل گیری پدیده هایی مانند: انقلاب، کودتا، جنگ یا بحران می توان به متغیرهای اجتماعی، سازمانی، بوروکراتیک، نظام بین الملل و شخصیتی رهبران اشاره داشت . «جیمز روزنا» متغییرهای یاد شده را در روندهای تصمیم گیری مورد مطالعه قرارداده است. وی بر این نکته تاکید داشته است که هر حادثه ای براساس نوع کنش و واکنش بین بازیگران اصلی آن حادثه و همچنین مبتنی بر «شرایط محیطی خاص
Special Situational Environmental
» قرار دارد. «کنش
action
» و «واکنش
reaction
» را باید «نتیجه تصمیم گیری
Result of Decision Making
» رهبران دانست. یکی از مهمترین مؤلفه های تاثیرگذار بریک حادثه را باید ویژگیهای شخصیتی و رفتاری بازیگران دانست . (3)
در تبیین نقش شخصیت، «کرین برینتون در کتاب کالبد شکافی چهار انقلاب » بر این نکته تاکید دارد که رهبران تمامی انقلابات بررسی شده ( چین، روسیه، امریکا و انگلستان ) از جسارت و پرخاشگری لازم علیه رژیم پیشین برخوردار بوده اند. این رهبران خود را به لحاظ اخلاقی برتر از زمامداران و مجریان حاکم می دانستند (4) . ماروین زونیس نیز در کتاب «شکست شاهانه »، تحولات اجتماعی ایران را براساس شخصیت شاه و چگونگی اتکای وی به همکاران، دوستان و خویشاوندانش مورد بررسی قرار می دهد. وی ضعف شخصیت، ناپایداری در تصمیم گیری و دوگانگی رفتاری را به عنوان اصلی ترین عوامل سقوط شاه ذکر می کند. (5)
اگر چه ویژگیهای شخصیتی افراد عادی، عموما امری فردی می باشد و با چگونگی تحولات بیولوژیک آنان بویژه در دوران کودکی در ارتباط است ، اما شخصیتهای سیاسی علاوه بر مؤلفه های فردی، از متغیرهای دیگری نیز بهره می گیرند. ارزشهای محیطی، ایستارها، باورها و همچنین ایدئولوژی های سیاسی، در شکل گیری شخصیتی رهبران سیاسی برجسته از جمله امام خمینی، تاثیر برجای می گذارند. چنین ویژگیهایی، فرد را آماده اتخاذ برخی شیوه ها در شرایط معین می نماید. اگر نتایج حاصل از به کارگیری شیوه های رفتاری و نوع رفتارها، مثبت و نتیجه بخش باشد، بازتابهای مؤثر و سازنده ای در چارچوب شخصیتی فرد به جا می گذارد، زیرا از یک طرف نسبت به روش و الگوی رفتاری خود مطمئن می شود و از سوی دیگر، زمینه روانی و محیطی لازم را برای تکرار و تشدید یک الگوی رفتاری فراهم می کند. به همین دلیل است که رهبران انقلاب در آغاز افرادی اصلاحگر به نظر می آیند. این امر، نشان دهنده آن است که این افراد برای رویارویی مستقیم با نظام سیاسی نیازمند اعتماد به نفس بیشتری می باشند . روند مبارزات انقلابی و نتایج حاصل از آن، منجر به تشدید اعتماد به نفس و خود مختاری در الگوهای رفتاری شده و به تدریج شخصیت سیاسی آنان شکل می گیرد.
با شکل گیری تدریجی شخصیت سیاسی نخبگان، به تدریج درک فراگیری برای رفتار در «محیط روانشناختی » ایجاد می شود. رهبران سیاسی به این جمع بندی می رسند که چگونه باید جامعه را تهییج کرد؟ چگونه باید مردم را در عرصه سیاسی نگاه داشت ؟ تحت چه شرایطی و با چه ابزاری در روحیه طرف مقابل ایجاد تردید نمود؟ چگونگی پاسخ محیط به چنین روندهایی می تواند ذهنیت رفتاری و واکنشی را برای بهره گیری حداکثر از محیط فراهم آورد، زیرا جمع بندی حاصله براساس معادله «تحریک - پاسخ
STimulus - Response
» انجام می گیرد.
باید تاکید داشت که در تمامی دورانی که «تحریک سیاسی » و «پاسخ متقابل در ازای تحریک » به انجام می رسد، نخبگان از ارزشها، باورهای ایدئولوژیک و ایستارهای خود بهره می گیرند تا طرف مقابل را در شرایط تردید، قرارداده و یا اینکه موج روانی فزاینده ای را علیه آنان ایجاد نمایند. زمانی که صف آرایی انجام گرفت و سخنان کلی، جلوه های انضمامی تری پیدا نمود، اهداف هریک از بازیگران مشخص گردیده و چگونگی واکنش طرف مقابل نیز مشخص می گردد. این امر باتوجه به «درک محیط » و «درک مؤلفه های شخصیتی » طرف مقابل انجام می گیرد.
مطالعاتی را که الکساندر جورج در رابطه با شرایط و محیط روانی تصمیم گیران امریکایی در روند جنگ ویتنام به انجام رسانده است، وی را به این جمع بندی می رساند که در روند کنش سیاسی و بین المللی، هر یک از بازیگران، اقدامات طرف مقابل را کد گذاری نموده و در برابر هر گونه «نشانه ای
Code
»، از خود واکنش متناسب با ادراک و مؤلفه های شخصیتی خود نشان می دهد. به همین دلیل، جورج اعتقاد دارد که با توجه به نوع واکنش بازیگران، می توان مؤلفه ها و ویژگیهای شخصیتی آنان را درک نمود. برخی از این رهبران سیاسی دارای ویژگیهایی ، از جمله: تساهل، عدم تساهل، زودکنش، دیرکنش، تحکم کننده
High Dominance
، کمتر تحکم کننده
Dominance Low
، بهره گیری از سیاستهای سرسختانه
Hard Line policies
، درون گر
inTrovert
، برون گرا
Extrovert
می باشند. (6)
با توجه به مطالعات انجام شده، بسیاری از تحلیلگران سیاست خارجی، به این جمع بندی رسیده اند که هیتلر و صدام حسین دارای رفتارهای آنی بدون تامل می باشند . این گونه رفتار دارای نتایج متضادی است. یا موفقیتهای شگفت انگیز را به وجود می آورد و یا اینکه شکستهای نابودکننده را فراهم می آورد. «معمر قذاقی » دارای شخصیتی ماجراجو و خودبین می باشد و «استالین » دارای شخصیت قدرت طلب همراه با سوءظن بوده است. «فیدل کاسترو» دارای شخصیت ثابت قدم می باشد . امام خمینی را نیز دارای مؤلفه های شخصیتی «ایدئولوژیک » می دانند که از سیاستهای سرسختانه حمایت کرده است.
با توجه به ضرورت درک «ویژگیهای فردی
Idiosyncratic Variable
» نخبگان و سیاستمداران کشورها، ساختارهای اطلاعاتی و سازمانهای دیپلماتیک کشورهای پیشرفته، بخشهایی را ایجاد کرده اند تا رفتار نخبگان سیاسی کشورها با تاکید بر مولفه های روانشناختی مورد تحلیل قراردهند. اهمیت این امر برای نخبگان کشورهایی که دارای سیستم متمرکز تری می باشند، بیشتر است; زیرا در چنین شرایطی، توزیع قدرت محدودتر بوده و عوامل بوروکراتیک، سازمانی و اجتماعی نقش کمتری را در روند تصمیم گیری و سیاست سازی خارجی و داخلی ایفا می کنند. براین اساس، کشورهای جهان سوم، عمدتا براساس الگوهای تمرکزگرا مورد بررسی قرار می گیرند که از جمله این موارد، می توان به کتاب های یادشده ماروین زونیس اشاره داشت. (7)
ویژگیهای شخصیتی و رفتاری امام خمینی(ره)
تمامی کسانی که در سالهای قبل از تبعید امام خمینی به نجف با ایشان ارتباط داشته اند، بر این امر تاکید دارند که ایشان دارای «ذهنی پویا»، «نگرشی منسجم » و «روحیه ای سازش ناپذیر» بوده اند.
دوران کودکی ایشان با مبارزه عجین گردیده است. با توجه به ساخت اجتماعی و اقتصادی ایران و نقش پدر در زندگی اجتماعی اعضای خانواده، می توان تاکید داشت که «سرنوشت پدر» اروح پرتلاطم و کاوشگر امام را در راستای مبارزه اجتماعی جهت ایجاد عدالت شکل داد، از آنجایی که امام از سالهای نوجوانی در حوزه علمیه اراک و قم به کسب علوم دینی مبادرت ورزیده اند، از این رو «روح فردی » با «شرایط محیطی » پیوند می خورد و انگیزه های ایدئولوژیک قوی و مؤثری را در ایشان پدیدار می سازد.
بعد از حوادث 15 خرداد 1342، ساواک، اطلاعاتی را در مورد آیت الله خمینی جمع آوری می کند. در این گزارش برخی از ویژگیهای شخصیتی و رفتاری امام در این اطلاعیه چنین آمده است:
«حاج آقای روح الله خمینی در خمین متولد شده، برای تحصیل به قم آمده، چند سال در قم تحصیل کرده، سپس به اصفهان رفته و چند سال هم در آنجا تحصیل کرده، مجددا به قم آمده و در محضر آقای شیخ عبدالکریم یزدی به تحصیل اشتغال داشته است. مدتی هم تحصیل «حکمت » نموده و مجتهد مسلم است.
در علوم معقول و منقول بسیار وارد و متخصص است..... شیخ عبدالکریم از او حمایت کرد و او را مامور تدریس فقه و اصول نمود .......پس از فوت حاج شیخ عبدالکریم، مورد احترام مرحوم بروجردی بوده و از مدرسین درجه اول حوزه علمیه بوده است.
شخصی است خیلی متین و کم حرف،63 سال دارد. پدر او از مالکین در خمین بوده است. وی خیلی عصبانی و شجاع بوده و در منازعه و اختلافی که با حاکم وقت داشته، به دست حاکم وقت کشته می شود. خودش هم مثل پدرش خیلی بی باک و شجاع است. به علوم جدید و سیاست روز هم آشنایی زیادی دارد. در سالهای 1323 و 1324 کتابی علیه اعلیحضرت فقید نوشته است. همیشه اهل مبارزه و سیاست بوده است. 5 سال قبل رساله نوشته و در مقام مرجع تقلید قرار گرفته و پیروانی هم داشته است.» (8)
اگر ویژگیهای فردی و شخصیتی که اداره ساواک در مورد امام خمینی تهیه کرده را مرور نماییم، می توانیم مؤلفه هایی از جمله: مجتهد مسلم، مدرس درجه اول حوزه علمیه، متین، کم حرف، بی باک، شجاع، آشنا به علوم جدید، اهل سیاست، منتقد نسبت به سلسله پهلوی و اهل مبارزه را نام برد. طبیعی است که اگر فردی دارای ویژگیهای فراگیر و چند جانبه یاد شده باشد ، زمینه های اولیه برای مبارزه سیاسی را خواهد داشت. از سوی دیگر، می توان به این جمع بندی رسید که بستر اولیه و معیارهای رفتاری جهت مبارزه سیاسی ایشان، از درون مبانی دینی و ایدئولوژیک منشا می گیرد. این مبانی، همواره ذهن امام خمینی را به خود مشغول داشته و بسیاری از اقدامات و فعالیت های ایشان، با همین معیارهای دینی مستند می شد. باورهای امام بر این امر قرار داشت که جامعه ایران، آمادگی پذیرش هنجارهای دینی را دارا می باشد، در حالی که نسبت به مقامات حکومتی بی اعتماد است. در بسیاری از سخنرانی های امام می توان به چنین ذهنیتی وقوف داشت. ایشان نه تنها عالمان دین را شایسته تر از مقامات اجرایی حکومت می دانست، بلکه به این دلیل که علمای دینی با مردم کنترل دارند، آنان را برای حکومت «شایسته ترین گروه » تلقی می کرد. کتاب «کشف الاسرار» و «ولایت فقیه » به عنوان متون مستند و کلاسیک اندیشه امام در مورد دولت و حکومت در ایران می باشد. در این دو کتاب، از ضرورت ایجاد حکومت اسلامی بحث گردیده است. چنین نگرشی به منزله آن است که در دیدگاه امام، آنچه که مبنای «دینی » نداشته باشد، مورد قبول خداوند و مردم قرار نخواهد گرفت. واژه هایی همانند: قانون اسلام، قانون اساسی، ساحت مقدس قرآن کریم، نقش علما در تصویب قوانین، در عبارتهای تهییج کننده ایشان جهت کاهش مشروعیت اقدامات دولت و رژیم شاه به کار گرفته می شد که بسیای از علما و شاگردان ایشان در خاطرات سیاسی خود، بر این امر صحه گذاشته اند.
به طور مثال می توان گفت که ایشان، «اسداله علم » را به این خاطر، توصیه به استغفار می کرد و یا نامبرده را مستحق عزل می دانست که به قواعد و قوانین اسلامی بی اعتنا بوده است. (9) به همین دلیل، در نامه ای به «علم » یادآور می شوند که «معلوم می شود شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلامی که ناصح ملت و مشفق امت اند، توجه کنید و گمان کرده اید ممکن است در مقابل قرآن کریم، قانون اساسی و احساسات عمومی قیام کرد؟». (10)
حساسیت اصلی امام بر این امر قرار داشت که این افراد به عنوان گروههای غرب زده و وابسته به سیاستهای بین المللی در صددند تا مبانی و ساخت اجتماعی ایران را دگرگون نمایند. این دگرگونی در راستای اهداف غربیها تلقی می شد، کسانی که با اسلام و جامعه اسلامی خصومت داشته و در هر دورانی در صدد مرعوب سازی جامعه و کشورهای اسلامی بوده اند.
از دیدگاه امام، این نکته به عنوان معمای اصلی جوامع در حال توسعه بویژه کشورهای اسلامی وجود داشت که چگونه یک گروه از افرادی که فاقد پایگاه اجتماعی در جامعه خود می باشند و صرفا بر اساس «هنجارزدایی »، «دین زدایی » و «هویت زدایی » عمل می نمایند، این امکان را پیدا می کنند تا قدرت سیاسی و اجتماعی را در دست گرفته و به این ترتیب بتوانند سیاستهای دیکته شده را به اجرا در آورند، بدون آنکه ضرورتهای طولانی مدت و بنیانی جوامع خود را مورد توجه قرار دهند. این امر به عنوان معمایی تلقی می شد که برای حل آن، می بایست با سیاستهای جهانی مقابله نمود و از پایگاه داخلی آنان «مشروعیت زدایی » نمود.
به این ترتیب بخش اعظم گرفتاری کشورهای اسلامی متوجه جهان غرب گردید. جهانی که به لحاظ تاریخی همواره با جهان اسلام در چالش بسر برده است و از قرن شانزدهم، به گونه ای بی مهابا عرصه های نفوذ خود را در تمامی کشورهای اسلامی افزایش داده است. مطالعات تاریخی امام نشان می داد که توسعه اسلام صرفا تا قرن 15 میلادی ادامه داشته است . از این دوران به بعد، موج اسلامی گرایی و گسترش اسلام متوقف گردید. کشورهای اروپایی قادر گردیدند تا با بهره گیری از ابزارهای تکنولوژیک خود، بر مناطق حیاتی جهان اسلام سلطه پیدا نمایند. «فرمان تقسیم پاپ »، زمینه حضور پرتغالی ها را در خلیج فارس و اقیانوس هند فراهم آورد . در طی تمامی این دوران، فتح سرزمینهای اسلامی با پوشش ایدئولوژیک و در قالب الگوهایی از جنگهای شبه صلیبی انجام پذیرفته بود. این روند منجربه ضعف تدریجی، گسترده و فراگیر واحدهای اسلامی گردید. از دیدگاه امام خمینی، کشورهای اسلامی در طی این مدت تمام موجودیت خود را از دست دادند، بویژه اینکه بعد از جنگ اول جهانی کشورهای بریتانیا، فرانسه و ایتالیا توانستند تیر خلاص را بر موجودیت فرتوت و انحصارگرای امپراطوری عثمانی وارد نمایند. از این مقطع زمانی، بسیاری از سرزمینهای اسلامی (به غیر از ترکیه، افغانستان، ایران، عربستان سعودی ) تحت نظارت مستقیم کشورهای غربی درآمدند.
جنگ دوم جهانی نیز زمینه توسعه نفوذ امریکا را فراهم آورد . از این زمان به بعد، امریکا به عنوان محور کشورهای غربی درآمد . آنان در صدد برآمدند تا سلطه خود را از طریق ابزارهای فرهنگی و اقتصادی به گونه ای پایدار و در تمامی کشورهای اسلامی اعمال نمایند.
چنین روندی را باید دلمشغولی اصلی امام دانست. ایشان ریشه گرفتاری کشورهای اسلامی را در مداخلات خارجی مورد جست جو قرار می دادند. به همین دلیل، تضاد اصلی و بنیانی را متوجه روح سلطه گری و استکباری غرب می نمودند. در این شرایط، کشورهای اسلامی و دولتهای حاکم بر آن به عنوان سپری تلقی می شدند که وظیفه اصلی آنان، حراست از احکام دینی و حفظ ساختهای سنتی و ضدغربی جامعه محسوب می گردید. این امر، در دوران استعمار مستقیم دارای کارکرد بود، زیرا حکام و زمامداران کشورهای اسلامی نیز با مداخلات فزاینده غربیها در امور داخلی خود مخالفت می کردند. به همین دلیل، گرایشات ملی و ضداستعماری ایجاد شده دارای جلوه های مختلط بود.
تا دهه 1940، شاهد حرکتهایی بودیم که اجماع داخلی در برابر تهاجم و الگوهای سلطه مستقیم خارجی را نشان می داد. در این دوران تاریخی، روحانیون نیز در کنار سایر اقشار و طبقات از حریم دین و اسلام در برابر تهاجم فزاینده و مستقیم غرب حمایت می کردند.
از دهه 1940 که ساخت نظام بین الملل دگرگون گردید: ما شاهد ظهور الگوهای جدیدی از «توسعه طلبی » و «هژمونیک گرایی »، «ادغام سازی » و «بی محتوی سازی » کشورهای اسلامی بوده ایم . لازم به توضیح است که این روند، در رابطه با سایر کشورهای جهان حتی در حوزه مسیحیت پیرامونی نیز شکل گرفته بود.
موج جدید، جلوه هایی از «جهان گرایی » را به عنوان موتور محرک خود برای یکدست کردن نظام جهانی در پیش گرفته بود. اقتصاد، به عنوان اصلی ترین ابزار این روند تلقی می شد، اما در دهه های 1940 تا 1980 علاوه بر موج اقتصادگرایی مبتنی بر بازار آزاد، موج جنگ سرد مبتنی بر مبارزه ایدئولوژیک «سرمایه داری » و «سوسیالیسم جهانی » نیز وجود داشته است.
این امر فضای لازم برای مقابله بانفوذ ساختاری غرب در جوامع اسلامی را فراهم می آورد . ابزار چنین مبارزه ای بر الگوهای «هویتی » قرار داشت. طبیعی به نظر می رسد که مذهب، به عنوان یکی از اصلی ترین مولفه های جامعه سنتی، حامل انگیزشهای رفتاری و هویتی است. به این ترتیب، باید اصول و مبانی مذهبی موجود با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و بین المللی تئوریزه شده و بر اساس مبانی گفتمانی جدید انجام پذیرد.
در این رابطه، امام خمینی سلطه خارجی را به عنوان اصلی ترین تهدید جوامع اسلامی مورد توجه قراد داد. برای مقابله با آن، از مبانی ایدئولوژیک بهره جسته و تسهیلات لازم را برای ایجاد جو انقلابی بکار گرفتند. بر این اساس، تمی توان این فرضیه را مورد تبیین قرار داد که امام از ویژگیهای فردی، شرایط اجتماعی و باورهای ایدئولوژیک خود بهره گرفتند تا با سلطه خارجی در جوامع اسلامی مقابله نمایند. این امر از طریق انقلاب و مصادره قدرت سیاسی تحقق یافت.
مبانی تفکر سلطه ستیز امام خمینی
اصلی ترین مؤلفه های رفتاری نخبگان، گروههای اجتماعی و سازمانهای سیاسی، مفاهیمی از جمله: تصاویر ذهنی، سنتهای محیطی ، اسطوره ها و حتی برخی از پیشداوریها می باشد. این موارد بر فرهنگ سیاسی جامعه وجهت گیری سیاسی نخبگان هر کشوری تاثیر برجای می گذارد. چنین مؤلفه هایی در روندی تاریخی، بر ضمیر ناخودآگاه یک جامعه نقش می بندد. برخی از افراد را بیش از دیگران متاثر می سازد و به این ترتیب، چنین افراد و گروههایی، آمادگی لازم برای ایفای نقش تاریخی را دارا می گردند.
مطالعه تاریخ سیاسی ایران، نشان می دهد که سلطه خارجی به عنوان عامل بازدارنده توسعه سیاسی کشورمان محسوب می گردد. این امر در طی دو قرن اخیر شتاب و گسترش بیشتری پیدا کرده است. مداخلات روسیه، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان عرصه های سیاه اما واقعی تاریخ ایران می باشد. این مداخلات، ذهنیت بدبینانه ای را در افکار عمومی و فرهنگ سیاسی ایران بر جای گذاشته است. روشنفکران ملی گرای ایرانی به همراه روحانیون آگاه، نسبت به چنین سرنوشت دردناکی اظهار تاسف می کردند. از اینکه بیگانگان بخشی از سرنوشت سیاسی ایران را تحت تاثیر خود قرار داده، بیمناک و متاثر بودند. به همین دلیل، در مقاطعی از دورانهای تاریخی ایران، بویژه در شرایطی که فشار و تهاجمی خارجی علیه ایرانیان شدیدتر بود، زمینه همکاریهای فراگیر علیه سلطه خارجی، ابعاد فراگیر و پردامنه ای پیدا می کرد، جنبش تنباکو از جمله مقاطعی محسوب می گردد که چنین روندی با ابتکار روحانیون و همکاری سایر اقشار و گروههای اجتماعی پدیدار شد.
از این مقطع زمانی به بعد، روحانیون دریافتند که از توان لازم برای تاثیر گذاری بر افکار عمومی برخوردارند. این امر بویژه در دورانهایی که مبارزه علیه عامل خارجی انجام می گرفت، از نتایج و اجماع گسترده تری برخوردار می شد. مؤلفه های مذهب شیعه و همچنین فضایی که در جامعه ایران نسبت به مظلومیت امام حسین(ع ) وجود داشت ، عامل تقویت کننده رفتار سیاسی روحانیون می گردید. به این ترتیب، ایدئولوژی، فرهنگی سیاسی و زمینه های تاریخی ایران ، شرایطی را فراهم می آورد که رهبران مذهبی و روحانیون عالی رتبه بتوانند مردم را بسیج نموده و به این ترتیب بر حوادث و رویدادهای سیاسی جامعه تاثیر بر جای گذارند.
روحانیون می توانستند حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با «گفتمانهای جدیدی » وارد عرصه سیاسی ایران نمایند. از آنجایی که سلطه خارجی بر اساس شرایط غیرعادلانه ای ایجاد می گردد، بنابراین می تواند همانند «یزید» در فرهنگ سیاسی ایران «تشابه سازی » نماید. و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین گریه کرده اند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فرا گرفته اند را وارد عرصه سیاسی واجتماعی ای نماید که زمینه ساز اعتراض علیه «سلطه خارجی » می باشد. به عبارت دیگر می توان تاکید داشت که:
«خصوصیات روانشناختی اسلام شیعه که تاکید بر فضایی از رنج و بی عدالتی را بهای ناگزیر تعهد به ایمان حقیقی می داند، این سوء ظن (نسبت به بیگانگان و سلطه گران) و همچنین بیگانه ترسی تاریخی را تقویت می کند. بنابراین، نوعی سوءظن و نخوت نسبت به دنیای خارج با تصمیم جدی برای کسب استقلال و عدم آمیزش با قدرتهای خارجی همراه است. در دنیایی که غالبا زیر سیطره نیروهای خارجی ویرانگری بوده که سعی داشتند ایران را به انقیاد خود در آورند، بهره گیری از هوشمندی سنتی ایرانی، یکی از ابزارهای مهم و لازم برای استمرار بقاء بوده است ». (11)
اگر چه بیگانه ترسی به عنوان یکی از هنجارهای فرهنگ سیاسی ایران تلقی می شود، اما نوعی واکنش در برخورد با چنین پدیده ای متفاوت به نظر می رسد. عده ای ممکن است دچار محافظه کاری گردند و سلطه خارجی را به عنوان واقعیتی غیر قابل اجتناب مورد پذیرش قرار دهند. گروهی دیگر ممکن است دچار «فریفتگی » و اشتیاق گردند و در نتیجه آن «سلطه خارجی » را به عنوان یک ضرورت برای تحول اجتماعی مورد توجه قرار دهند. این گروه حتی نوسازی کشورهای جهان سوم را بر اساس «فرآیند غربی شدن
Process of westernization
» مورد تبیین قرار می دهند. طبعا کسانی که غربی شدن را به عنوان مبنای توسه و نوسازی قرار می دهند، جوامع غربی را به عنوان معیار رفتاری خود قرار داده و به این جمع بندی می رسند که برای تحول فراگیر باید ویژگیهای درون ساختی جوامع غربی از جمله: گروهی دیگر از نخبگان سیاسی ایران در مقابل ذهنیت حاصل از «سیطره نیروهای خارجی » و «سلطه فراگیر بیگانگان »،
‹رس ث/››حخ)11( رهیافتهای مبارزه جویانه ای را ارائه دادند. امام خمینی را می توان از جمله این افراد دانست. ایشان دارای دو پیش فرضیه بودند که بر اساس آن، هدفهای خود را مشخص نمودن:
پیش فرض اول بر این امر واقع بود که عناصر خارجی، ساخت سیاسی ایران را تحت کنترل خود در آورده و در صدد می باشند تا مؤلفه های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود را درایران نهادینه نمایند.
پیش فرض دوم بر این موضوع قرار داشته است که به میزان گسترش سلطه غرب در ایران، نفوذ آئین و احکام اسلامی
کاهش خواهد یافت، همچنان که این روند در سایر جوامع اسلامی، بویژه در کشور ترکیه نیز ظهور یافته بود . بر اساس پیش فرضهای یادشده، اصولی ترین تحلیل بر این امر قرار دارد که امام خمینی برای تثبیت مبانی احکام اسلامی و حفظ فرهنگ و هنجارهای اسلامی، بر ضرورت مبارزه با سلطه خارجی تاکید داشتند. این امر از یک سو، بر اساس زیر ساختهای اسطوره های ایرانی در مورد نقش بیگانگان شکل گرفته بود و از سوی دیگر، روند مبارزات استقلال طلبانه و ضد استعماری را در ایران تقویت نمود. به این ترتیب، هدف امام از انجام مبارزات سیاسی در داخل ، حفظ و تحقق احکام اسلام بوده است . برای نیل به این امر، انجام مبارزات استقلال خواهانه، بیگانه ستیز و آزادی خواهانه به عنوان ابزار و روندی محسوب می گردید که از یک سو زمینه برای تحقق شرایط محیطی برای حفظ احکام دینی فراهم می گردید و از سوی دیگر، واکنشی جدی و فراگیر را علیه دولتهایی فراهم می آورد که از مشروعیت فراگیر داخلی برخوردار نبودند. البته بسیاری از غربیها، بخصوص آنانی که در ساختار اجرایی دولت امریکا انجام وظیفه کرده اند، از امام تصاویر دیگری را نیز ارائه می دهند. آنان بر این اعتقادند که رهیافتهای ایدئولوژیک و سیاسی امام با نوسازی همبستگی ندارد، اما همین گروه نیز بر گرایشات بیگانه ستیزی امام خمینی تاکید داشته اند. تصور این گروه از امریکایی ها از «نوسازی »، با آنچه که «سری نیواز» از توسعه و نوسازی بیان می دارد، همگونی دارد، زیرا «سری نیواز» همانند بسیاری از فریفتگان غرب در ایران، «غربی سازی » را با «نوسازی » همگون می داند. این رهیافت از سوی امام خمینی مورد انکار گرفت . ایشان برای نوسازی بر رهیافتهای درون ساختاری و مبتنی بر ارزشهای ملی تاکید داشتند. ایشان هر موضوعی را که مبتنی بر اهداف و برنامه های غربی باشد، برای منافع کشورهای اسلامی و بویژه برای ایران، امر مخاطره آمیز و نابودکننده ای می دانستند.
رفتار سلطه ستیز امام خمینی در روند انقلاب اسلامی
تحولات سیاسی ایران بعد از کودتای 28 مرداد در جهتی تداوم می یافت که امریکا نفوذ فراگیر خود را در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی جامعه افزایش می داد. تعداد امریکایی ها در ایران افزایش یافتند . روابط دیپلماتیک ایران گسترش همه جانبه ای پیدا کرد. امریکا محور تمامی روابط خارجی و اقدامات داخلی محسوب می شد. ضرورتهای نظام دو قطبی و نقش ایران در ائتلاف با غرب، زمینه های همکاری فراگیر بین ایران و امریکا را فراهم می آورد. طبیعی بود که در چنین شرایطی، «استبداد سیاسی » نیز در جامعه ایران حاکم باشد بسیاری از تحلیلگران در چنین شرایطی، ساختارهای حکومتی ایران، اراده چندانی از خود نداشتند. نفوذ سیاسی امریکا در ایران به گونه ای ویژگیهای ساختاری رژیم شاه در دوران بعد از کودتا را با واژه هایی از جمله «دولت دست نشانده » تبیین کرده اند. (13) افزایش یافته بود که زمینه بیان آرا و اندیشه های مخالف درچارچوب ساختارهای حکومتی وجود نداشت . همه چیز به نام کمونیسم سرکوب شده بود. البته دستگاه روحانی به دلیل آنکه از این اتهام مبرا بود به موجودیت سیاسی و فعالیتهای اجتماعی خود ادامه می داد، اما جو سنگین نظام سیاسی، امکان بیان واقعیتهای اجتماعی را از این گروه نیز سلب کرده بود.
انتشار کتاب حکومت اسلامی به این مفهوم بود که اگر نظام سیاسی دارای مبانی دینی و فقهی باشد، زمینه محیطی و اجتماعی برای ادامه سلطه بیگانگان از بین خواهد رفت . از سوی دیگر، این کتاب، نشان می داد که اندیشه جدید دینی برای نظام سیاسی حاکم، مشروعیت ندارد، بلکه تمامی مشروعیتها را از آن احکام خدا می داند، احکامی که فقها تبیین کننده آنند. به این ترتیب، مبارزه با سلطه بیگانگان نیز به عنوان ضرورتی دینی تلقی می شود. چنین ضرورتی برای فقها، که بیان کننده احکام الهی می باشند، انگیزه مبارزاتی امام برای مقابله بانظام سیاسی دست نشانده شاه و همچنین حامیان خارجی آن را افزایش می دهد. در این رابطه، امام در آغاز درس رسمی حوزه علمیه چنین بیان می دارند:
«هر چند موافق دین و قوانین اسلام باشد، ما با کمال تواضع به آن گردن می نهیم . و هر چه مخالف دین و قرآن باشد ولو «قانون اساسی » باشد، ولو «التزامات بین المللی » باشد ما با آن مخالفیم ». (14)
همانگونه که مستفاد می شود، امام خمینی با هر آنچه مخالف آیین و احکام دینی باشد، مخالفت نموده و آن را به عنوان جلوه ای تلقی می کند که زمینه سلطه خارجی را فراهم می آورد. به این ترتیب، آنچه که به عنوان قانون حکومتی ایران، اجرا می شود همچنین کلیت نظام سیاسی شاه در آغاز دهه 1960، مورد نکوهش قرار گرفت ، زیرا زمینه سلطه خارجی را فراهم آورده بود. امام خمینی در تبیین شرایط محیطی و ضرورتهایی که به موجب آن مشروعیت زدایی از رژیم ضرورت پیدا می کرد، تا کید داشته اند که:
«نفوذ احکام اسلامی در جامعه مسلمانان کاهش یافته است . ملت به ضعف، انحطاط و افتراق مبتلا گشته، احکام اسلامی ممنوع شده و وضع عوض شده است. استعمار گران از اینها به عنوان فرصتی مناسب استفاده کرده، قوانین خارجی را آوردند، که خدا در آن نقش و قدرتی ندارد . فرهنگ و فکر مسمومشان را بین مسلمین اشاعه دادند و ما امکان تشکیل یک حکومت شایسته را از دست دادیم ». (15)
کلام و مکتوبات امام در مقاطع مختلف مبارزاتی ایشان نشان می دهد که حیات دوباره اسلام می تواند زمینه نفوذ سلطه گران و خارجیها را در ایران کاهش دهد. در تمامی این دوران، نفوذ سیاسی امریکا فراگیرتر از سایر واحدهای استعمارگر بود. از سوی دیگر، اینگونه کشورها اصلی ترین های حامی سیاستهای وابسته سازی به شاه محسوب می شدند. بنابراین، مبارزه با شاه امری تاکتیکی برای خلع ید فراگیرترقدرت و نفوذ امریکا و سایر واحدهای خارجی محسوب می شد . به همین دلیل، امام خمینی در دوران بی رنگ شدن مبانی و هنجارهای اسلامی در ایران، سکوت را جایز نمی شمارد، زیرا در صورت سکوت یا مصلحت اندیشی، زمینه برای تثبیت پایه های حکومتی شاه افزایش می یافت. انجام فعالیتهای سیاسی و مواضع صریح امام خمینی در برخورد با رژیم شاه، بیانگر اعتماد به نفس وی در مبارزه دینی علیه مظاهر غرب زدگی بود. در نتیجه چنین صراحت و بیان راسخ، حوزه های علمیه و بویژه نسل جوان و انقلابی آن که دارای درد دین، شور انقلابی و گرایشات ضد غربی بودند، به عنوان اصلی ترین پایگاه سیاسی در انجام حرکتهای انقلابی به شمار می رفتند، هر چند که شخصیت بارز و مواضع مشخص امام زمینه جذب سایر گروههای اجتماعی را نیز به نهضت انقلابی فراهم آورد. در این مبارزه سیاسی، مشروعیت زدایی رژیم شاه به عنوان، «اصلی بنیانی » محسوب می شد. در حالی که تمامی سخنان و اطلاعیه های صادره از سوی امام خمینی، فعالیتها و اقدامات غیرقانونی رژیم شاه محکوم می شد، واحدهای خارجی نیز به دلیل اینکه استقلال ایران را خدشه دار نموده و زمینه اصول بنیادین و هنجارهای درونی جامعه را فراهم آورده اند، مورد نکوهش قرار می گرفتند.
«جان دی استمیل » وابسته سیاسی سفارت امریکا طی سالهای 1976 الی 1979، در مورد گرایش و جهت گیری ضد غربی و ضد خارجی امام خمینی بیان می دارد که امام خمینی:
«در اوایل دهه 1960 در حوزه های اسلامی سرشناس و شاخص شده بود، اما هنوز در غرب چندان معروف نبود . به علت اشتغال فکری آزار دهنده ای که از نفوذ خارجیان در ایران داشت، با خواست قانونی مجلس ( شاه) مبنی بر تصویب قانون مصونیت سیاسی برای کارکنان نظامی و مشاورین فنی امریکایی به مبارزه برخاست. قانون تصویب شد. «امام » خمینی در سال 1964 تبعید گردید. ابتدا به ترکیه رفت و سپس در سال 1965 در نجف اقامت گزید.
آیت الله در دوران تبعید به طور خستگی ناپذیر، علیه دولت در زمینه های گوناگون اطلاعیه نوشت و سخنرانی کرد، ولی موضوع مورد علاقه اش هم این بود تا خارجیها را به علت اجرای برنامه هایی که موجب نوسازی کشور و کاهش حرمت اسلام می گردید، سرزنش کند». () روند مبارزاتی امام از زمانی تشدید گردید که زمینه های اجتماعی مبارزه علیه رژیم دست نشانده به وجود آمده بود. در اوایل 1940، تمامی گروهها حتی سنتی ترین بخش های جامعه ایران نسبت به آینده خود بیمناک بوده و از سوی دیگر، نسبت به مشروعیت رفتاری و ساختاری رژیم شاه تردید داشتند. در این شرایط امام خمینی قیام و مبارزه علنی را به عنوان امری واقعی و اجتناب ناپذیر مورد تاکید قرار دادند. مبارزه سیاسی ایشان نیز منبعث از الگوهای رفتاری ائمه دین بود، زیرا اگر «تشابه سازی » ایجاد نمی شد ، اعتماد به نفس لازم را برای مبارزه جدی، و فراگیر که دارای زمینه های دینی و اجتماعی باشد، فراهم نمی آورد. ایشان در بیان ضرورت مبارزه سیاسی و ضد حکومتی با استناد به الگوهای رفتاری ائمه اظهار می دارند:
«مسلمانان همیشه حافظ دین مبین اسلام بوده اند ; حتی برای حفظ اسلام از حق خود می گذشتند... و به آن عمل کردند. ولو با عده کم تا کشته شدند و اقامه فرایض نمودند، و هر کدام می دیدند که قیام صلاح نیست، در خانه می نشستند و ترویج می کردند.» (17)
در طی این دوران، جامعه نسبت به توصیه های امام خمینی واکنش مثبت نشان داد; اما مردم فاقد پتانسیل سازماندهی و ایدئولوژی لازم برای بسیج سیاسی بودند. علی رغم این وضعیت، شعارهای امام به گونه ای بود که جامعه را با واقعیت های نفوذ غرب و کارکرد سیاسی آنان آشنا می کرد. ایشان به این دلیل حکومت ایران را مورد انتقاد قرار می داد که شایستگی لازم برای مقاومت در برابر غرب و تهاجم فراگیر کشورهای غربی به یک کشور مسلمان را ندارد. بر این اساس، بر «احکام مذهبی » و «روحانیون » تاکید می شده ; گروههایی که هیچ گاه در مقابل غرب گرایی و پذیرش روند استعماری مشارکت نداشتند. از دیدگاه امام خمینی روحانیون به عنوان مجموعه هایی محسوب می گردید که استقلال کشور را در برابر تهاجم خارجی حفظ خواهد کرد. ایشان در مورد نقش سیاسی و جهت گیری روحانیون تاکید داشتند که:
«این روحانیت است که با این وضع ساخته و به استقلال کشور خدمت می کند; (18) بنابراین در ذهن مردم، روحانیون به عنوان مجموعه ای تلقی می گردید که بر اساس احکام الهی عمل می کنند، خیر عمومی را می خواهند و از همه مهمتر اینکه در صدد ایجاد استقلال فراگیر برای جامعه می باشند. روند فوق نه تنها در ذهن افراد عامی جامعه جایگاه پیدا کرده بود; بلکه روشنفکران دینی نیز از «امام » و «روحانیون » به عنوان پیشوایان استقلال و مبارزین ضد استعماری یاد کردند. مرحوم شریعتی در نقد روشنفکران خود باخته و غرب زدگان بیگانه از جامعه، بر هنجارهای سیاسی و مبارزاتی امام تاکید نموده و بیان داشت که «تاکنون در زیر هیچ یک از قراردادهای استعماری کشورمان را روحانیون امضاء نکرده است. »این روند نشان می داد که استراتژی مبارزاتی امام به گونه ای درست انتخاب گردیده بود; چرا که با تاکید بر مؤلفه های غرب زدگی نظام سیاسی، امکان بسیج فراگیر و گسترده گروههای سیاسی وجود داشت حتی برخی از لیبرالها نیز با تاسی از نهضت اسلامی و نقش ضد استعماری رهبری نهضت، الگوهای یاد شده از سوی امام خمینی را مورد تاکید قرار دادند. «داریوش فروهر» در سخنرانی آبان ماه 56، ضرورت و مبانی نهضت اسلامی ضد استعماری ایران را چنین تفسیر نمود:
«برای مدت بیش از دو قرن، کشور ما مستقیم و غیر مستقیم تحت حاکمیت امپریالیست های خارجی بوده و با همه نوع طرح و توطئه، زندگی و ارزشهای ملی ما را بازیچه قرار دادند. با دستور خارجیها، دیکتاتوری های وابسته، دولتهای فاسد و فرهنگی غارت زده در کشور ما بوجود آوردند....
با تکیه بر نقش رهبران مذهبی و بازار، قصد ندرم بر سایر گروههای اصلی جامعه مانند دهقانان، کارگران و نیز روشنفکران به عنوان ستون فقرات این نیروها بی توجهی کنم... (19) ».
علاوه بر گروههای ملی، حتی مارکسیستها نیز نسبت به ماهیت نهضت اسلامی و نقش ضد استعماری امام خمینی تاکید داشتند: «بیژن جزنی » در کتاب تاریخ سی ساله بیان می دارد که «اگر مذهب در آینده سیاسی ایران نقش داشته باشد، این امر تحت رهبری آیت الله خمینی خواهد بود.»
موجی که امام در روند مبارزات سیاسی ایران علیه رژیم شاه ایجاد نمود، براساس شناخت واقعی محیط اجتماعی ایران و زمینه های بسیج سیاسی در ایران بود. به طور کلی می توان اصلی ترین زمینهای اجتماعی ایران در روند فعالیتهای ضد نظام سیاسی شاه را که دارای ابعاد ضد استعماری نیز بود را به شرح ذیل بیان داشت:
1- بر اثر حضور مظاهر غربی در جامعه ایران، واکنش گروههای مختلف ایجاد شد. این گروهها دارای نگرش سنتی و محافظه کار بودند و نسبت به اکثر نمادهای غربی با نگرش ستیزه جویانه برخورد می کردند.
2- کودتای 28 مرداد، تمامی مشروعیت نظام سیاسی شاه را از بین برد. گروههای ملی گرا و مارکسیستها در دوران بعد از کودتا نظام سیاسی شاه را مورد انتقاد قرار می دادند. بیانات ضد استعماری، ضد امریکایی و ضد استبدادی امام، موج فراگیرتری را علیه رژیم شاه به وجود آورد، به گونه ای که در 14و15و16 خرداد 1342 شدیدترین تظاهرات ضد نظام در شهرهای تهران، قم، اصفهان و مشهد ایجاد شد. لبه تیز حملات تظاهر کنندگان علیه رژیم شاه بود. « عدم شروعیت سیاسی » و «دست نشاندگی رژیم ساسی » مورد تاکید افرادی قرار گرفت که برای توسعه و گسترش نهضت اسلامی و در قالب دسته های تظاهرات کننده، وارد خیابانها شده بودند. این موج بعد از 15خرداد نیز وجود داشت، اما عقیم ماندن نهضت و سرکوب شدید، مانع از آن گردید که موج ایجاد شده به سادگی خود را نمایان سازد. از این مقطع زمانی به بعد; دانشگاهها به عنوان اصلی ترین سکوی نهضت اسلامی، پایگاهی مطمئن برای انقلاب محسوب می شدند. بیانیه ها و اطلاعیه های امام به گونه ای دائمی در محیط دانشگاهی پخش می شد. این گروه از دانشجویان علاوه بر انگیزه های مذهبی دارای تمایلات شدید ضد استبدادی و ضد استعماری بودند.
3- رشد جمعیت ایران از سال های دهه 1340 به بعد نیز افزایش تصاعدی پیدا نمودند. اکثریت جمعیت را افرادی شامل می شدند که در خانواده های متوسط و مذهبی متولد شده بودند. این افراد زمانی که به سن رشد رسیدند، به عنوان اصلی ترین سربازان انقلاب و نهضت ضد غربی امام خمینی قرار داشتند. شایع است که در سال 1342 به امام توصیه نمودند که زمینه های اجتماعی نهضت وجود ندارد; لذا مخالفت با برنامه های غرب گرای شاه را با تاخیر انجام بدهند. ایشان در پاسخ بر این امر تاکید داشتند که سربازان من هم اکنون در گهواره ها هستند. این بیانات، نشان دهنده برنامه ریزی جهت انجام اقدامات انقلابی بود. به این ترتیب، در دهه 1350 تحولات مربوط به انفجار موج جمعیتی همراه با نوسانات رونق - رکود، زمینه را برای اعتراضات اجتماعی فراهم آورد.
4- به هر اندازه از روند نهضت اسلامی می گذشت، موج اسلام گرایی با اطمینان بیشتری توسعه پیدا می کرد. علی رغم وجود بسیاری از مؤلفه های فرهنگ غربی در جامعه، گرایشاتی بوجود آمده بود که با انگیزه ای فراگیر در صدد بودند تا از این موج، ایدئولوژی مبارزه علیه رژیم شاه را ایجاد نمایند. طبعا انگیزه های این گروه از جوانان در پیروی از استراتژی امام، دارای ابعاد ضد غربی، ضد شاهنشاهی و ضد امپریالیستی بوده است.
5 - شکست امریکا در ویتنام و ظهور برخی از دولتهای ضد امپریالیستی منجر به تقویت بلاواسطه نهضت امام خمینی در ایران می گردید. امام نیز لبه تیز حملات خود را از خرداد 1342 به بعد متوجه امریکا نموده بود. به همین دلیل، امریکا به عنوان شیطان بزرگ مورد استناد قرار گرفت. این واژه به معنای آن بود که ایالات متحده و غرب به منزله عنصر اغواگر برای جوامع اسلامی نقش آفرینی می کنند. از دیدگاه امام خمینی، کشورهای غربی دارای همگونی های کارکردی مشابهی علیه ایران و جهان اسلام بوده اند; اما نقش توسعه گرا و مداخله گرایانه امریکا بیش از سایر کشورهای غربی مورد نکوهش واقع می شد. تجربه کاپیتولاسیون برای نهضت امام خمینی بسیار تعیین کننده می باشد. به عبارت دیگر، در دهه 1940 هیچ واقعه ای به اندازه مبارزه مستقیم امام علیه کاپیتولاسیون و توسعه نقش اسرائیل با اهمیت تلقی نمی شد. ایشان در مورد ماهیت این کشورها بیان داشتند:
«ما چون ملت ضعیفی هستیم و دلار نداریم، باید زیر چکمه امریکا برویم. امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر، لیکن امروز سروکار ما با امریکاست.» (20)
با توجه به نگرش امام نسبت به امریکا و همچنین به دلیل آنکه از قانون کاپیتولاسیون، امریکایی ها منتفع می گردیدند; از این رو، امام نسبت به زمامداران ایالات متحده کاملا بدبین بود و آنان را به عنوان «خصم قرآن » مورد خطاب قرار می داد. واژه هایی که امام برای تبیین نقش و جایگاه ایالات متحده به کار می گرفت، دارای ابعاد «دینی »، «ملی گرایانه » و « رمانتیک و احساس گرایانه »، «بسیج گرا» و تحقیرکننده بود.
برخی از تحلیلگران چنین احساس می کنند که امام خمینی صرفا در دوران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درصدد برآمد تا امریکا را در نزد سایر ملل و کشورهای جهان تحقیر نماید، در حالی که این امر مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامی و بویژه مربوط به دوران بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون می باشد. در این شرایط، امام خمینی در واکنش به اقدام دولت، مجلس و مقامات امریکایی، موضع قاطعانه ای در برابر امریکا اتخاذ نمودند:
«رئیس جمهور امریکا بداند، این معنا را بداند که امروز در برابر ملت ما از منفورترین افراد بشر است که چنین ظلمی را به ملت ایران کرده است. امروز قرآن با او خصم است. ملت ایران با او خصم است. دولت امریکا این مطلب را بداند که او را در ایران ضایع و مفتضح کردند. (21)
به موازات تخریب ساختاری دشمن سیاسی و ایدئولوژیک، امام خمینی در صدد برآمدند تا تمامی اقشار و گروههای اجتماعی را علیه امریکا و نظام شاه که به عنوان واحد دست نشانده امریکا محسوب می شد، بسیج نماید. حتی ارتشیان وفادار شاه نیز مورد خطاب قرار گرفتند. امام خمینی بر آن بود تا آنان را نیز به عمق فاجعه ای که در حال وقوع بود، امتنا نماید و به این ترتیب، روند مشروعیت زدایی را تشدید نمایند. ایشان خطاب به ارتشیان اعلام داشتند که:
«آیا دیگر برای ارتش آبرو باقی می ماند که یک فراش امریکایی، یک آشپز امریکایی بر ارتشبد ما مقدم شود.» اگر من نظامی بودم استعفا می کردم. اگر وکیل مجلس بودم استعفا می کردم. من این ننگ را قبول نمی کردم.» (22)
بیان چنین واژه هایی به عنوان آگاه سازی مقامات و مسوولین حکومتی بود; اما در ادامه این سخنان، ایشان درصدد برمی آید تا توضیح دهد که عدم مقابله با چنین روندی، به چه مفهوم می باشد و چه مخاطراتی را برای جامعه به وجود خواهد آورد. به همین دلیل، اقدام «همکاری جویانه » با چنین روندی را به عنوان خیانت به اسلام، ایران، جامعه اسلامی و قرآن ذکر می کنند. امام در پایان سخنان خود تاکید می کنند:
«امروز تمامی گرفتاری ما از امریکاست. تمام گرفتاری ما از اسرائیل است. اسرائیل هم از امریکاست. این وکلا هم از امریکا هستند. این وزراء، هم از امریکا هستند [و] همه دست نشانده امریکا هستند. اگر نیستند چرا در مقابل آن نمی ایستید....
خداوندا افرادی که به این آب و خاک خیانت می کنند، به اسلام خیانت می کنند، به قرآن خیانت می کنند را نابود کن » (23)
الگوی رفتاری امام در دوران بعد از نیل به قدرت نیز باالگوها و رویه های ستیزش گرایانه علیه غرب و بویژه ایالات متحده امریکا همراه بوده است. ایشان تحت هیچ شرایطی نسبت به جاذبه های فرهنگ و محیط اجتماعی غرب خوشبین نبودند. تاکید امام بر این که امریکا مرکز سلطه است و ایران اسلامی باید چنین وضعیتی را پایان بخشد. ایشان برای تحقق این امر، از الگوهای «روانشناسی سیاسی » استفاده نموده وبهترین راه را در شرایط و وضعیتی دیدند که سلطه گر با ابزارهای کم شدت شکسته شود و این، به منزله تحقیر آمریکا محسوب می شد.
تحقیر امریکا زمینه را برای گسترش نهضت اسلامی و توسعه اسلام گرایی فراهم آورد. بدون تسخیر سفارت امریکا، شرایط روانی لازم برای تهاجم علیه تاسیسات آن کشور در مناطق مختلف جهان فراهم نمی شد. امروزه اگر «بن لادن » هایی پیدامی شوند که مراکز نظامی و دیپلماتیک امریکا را منفجر می کنند، به گونه ای خود آگاه یا نا خود آگاه، تحت تاثیر روندی قرار دارند که امام خمینی در اواخر دهه 1970 ایجاد کردند. مقاومت ایشان در برابر امریکا و فشارهای دیپلماتیک آن کشور، بیش از آنکه در بردارنده منافع ملی برای کشور باشد، روح مقاومت در برابر ابرقدرتها را فراهم آورد. چنین روحی بود که توانست هشت سال در برابر نیروهای مسلح عراق به طور قهرمانانه مقاومت نماید.
با توجه به چنین الگوهای رفتاری، ایشان هیچ گاه در مقابل اراده مقاومت جویانه علیه امریکا و غرب عقب نشینی نکرد. در دوران گروگان گیری، ایشان مصاحبه ای را با خبرنگار مجله تایم لندن انجام داد. وقتی که خبرنگار در مورد امکان تردید در مواضع امام خمینی سؤال نمود، ایشان به گونه ای جدی اظهار داشت:
«ما می خواهیم به همه دنیا نشان دهیم که «قدرتهای فائقه » را هم می توان با نیروی «ایمان » شکست داد. ما در برابر دولت امریکا با تمام قدرتش مقاومت می کنیم و از هیچ قدرتی نمی هراسیم.... ما امریکا را خوب می شناسیم و می دانیم که می توانیم در برابرش مقاومت کرده از شرفمان دفاع کنیم. ما باید بر امریکا غلبه کنیم و او را در همه منطقه شکست دهیم. ما تسلیم بی عدالتی ها نخواهیم شد و با ستمکاران کنار نخواهیم آمد... ما می توانیم به آسانی در برابر تجاوز امریکا بایستیم. امریکا ممکن است ما را شکست دهد; ولی نه انقلاب ما را، و به همین دلیل است که من به پیروزی خودمان اطمینان دارم. » (24)
روند فوق تا پایان حیات امام تداوم داشت. ایشان نسبت به ماهیت کلی و فراگیر ایالات متحده، هیچ گاه تغییری در مواضع خود نداد. البته موضوع روابط با امریکا امری کاملا متفاوت است. می تواند رابطه وجود داشته باشد ; اما چالشگری در مواضع، اهداف و الگوهای رفتاری نیز تداوم پیدا کند. از این رو، امام خمینی زمانی که کارتر قطع روابط دیپلماتیک با ایران را اعلام کرد; از این اقدام کارتر استقبال کرد و آن را برای مسلمین امری سودمند دانستند.
مواضع و دیدگاههای سلطه ستیز امام خمینی تا پایان دوران حیات ایشان تداوم یافت. فردی که مبارزه گسترده و فراگیر را در سن 64 سالگی آغاز کرده باشد، در سن 79 سالگی انقلاب را به پیروزی رسانده باشد و دورانهای بحران فراگیر را طی کرده باشد، جز با اراده آهنین ناشی از انگیزه ها و اعتقادات ایدئولوژیک با مؤلفه دیگری قابل تحلیل نمی باشد. به همین دلیل، در وصیتنامه سیاسی خود، آخرین توصیه ها را در جهت مقاومت در برابر جاذبه ها و فشارهای غرب اعلام داشتند. ایشان در بخشی از وصیتنامه خود تاکید می کند:
«از جمله نقشه ها که مع الاسف تاثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ; به طوری که خود را فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند... از جوانان دختران و پسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزشهای انسانی را ولو با تحمل زحمت و رنج، فدای تجملات و عشرتها و بی بند و باریها و حضور در مراکز فحشاء که از طرف غرب و عمال بی وطن به شما عرضه می شود، نکنند» (25) .
امام در آخرین پیام و کلامش، بار دیگر جامعه و حقوق جوانان را به مقاومت در برابر غرب دعوت نمود. ایشان بر پرهیز درونی جوانان نسبت به جاذبه ها و اغواگری های غرب تاکید داشته و از آنان خواسته تا اراده خود را برای انجام هر گونه ابتکاری به جامعه داخلی و جوامع بین المللی عرضه نمایند. به عبارت دیگر، امام درصدد بود تا ذهنیت وارداتی جوامع را بازسازی نموده و آنان را در روند خودکفایی، اعتماد به نفس، عزت نفس، قرار دهد ; زیرا چنین شرایطی منجر به تداوم خط مبارزه و مقابله با قدرتهای بزرگ خواهد شد.
دستیابی به چنین فرآیندهایی، می تواند زمینه مقابله با استبداد داخلی، استکبار بین المللی و اغواگری های سرمایه داری بین المللی را فراهم آورد.
نقش و الگوی رفتاری امام خمینی به اندازه ای برای منافع امریکا بحران آفرین بود و به حدی آن کشور را در عرصه نظام بین الملل تحقیر نمود که از یک سو، به عنوان نهاد انقلابی گری در قرن بیستم محسوب گردید و از سوی دیگر، آرای ایشان به عنوان ادبیات و الهیات رهایی بخش، مورد استفاده سایر مبارزان راه آزادی و آزادسازی قرار گرفت. چنین روندی منجر به آن گردید که ذهنیت کشورها و تحلیلگران غرب نسبت به ایشان با بدبینی و خصومت همراه گردد. از دیدگاه امریکایی ها، مبارزات ضد امپریالیستی، آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ایشان، به عنوان نقطه عطفی در برابر پویایی و توسعه گرایی غرب محسوب می شود. به همین دلیل است که گراهام فولر امام خمینی را به مثابه چهره ای مهم و غیر متعارف، نماد تمامی نگرانیهای عمیق غرب نسبت به اسلام رادیکال و فناتیک می داند... (26)