نکته هایی در نقد مقاله « دفاع از حدیث(۴) »

مقاله«دفاع از حدیث(۴)» با اعتراضهای متعدد از سوی علاقه مندان فصلنامه علوم حدیث مواجه شد. عمده این اعتراضها به لحن و شیوه نویسنده در بحث بر می گردد و اینگونه نوشتن را شایسته مباحث علمی و به ویژه حدیثی نمی دانند

مقاله«دفاع از حدیث(4)» با اعتراضهای متعدد از سوی علاقه مندان فصلنامه علوم حدیث مواجه شد. عمده این اعتراضها به لحن و شیوه نویسنده در بحث بر می گردد و اینگونه نوشتن را شایسته مباحث علمی و به ویژه حدیثی نمی دانند.
گفتنی است مجله در شماره پنج (ص81) به این نکته توجه داد و سبک و لحن نگارنده را قابل دفاع ندانست.
در این شماره یک نقد و یک نامه اعتراض آمیز که به مجله رسیده، در اختیار دوستداران دانش حدیث قرار می گیرد.

فصلنامه علوم حدیث


جناب مهدی حسینیان قمی در شماره چهارم از سلسله مقالات «دفاع از حدیث» که در شماره پنچ فصلنامه علمی تخصصی علوم حدیث، صفحه هفتاد و پنج به بعد منتشر شده است، در دفاع از حدیث «نقصان عقل زنان» و حدیث «جهاد المرأة حسن التبعّل» مطالبی آورده اند که موجب شده است مقاله ایشان نقد پذیر و پر اشکال گردد. من با بیان هجده نکته از باب أحبّ إخوانی من أهدی إلیّ عیوبی به مطالبی اشاره می کنم و برخی اشکالات گران را که بر مقاله ایشان وارد است یادآور می شوم. پیش از آن تذکرّ دو مطلب را لازم می دانم:

یک: اینجانب نه آقای مهدی حسینیان قمی را می شناسم و نه خانم منیره گرجی را؛ لذا تصوّر نشود که حقیر در صدد دفاع از یکی یا نقد دیگری هستم؛ هرگز چنین نیست. من نه از کسی دفاع می کنم و نه بر کسی می تازم، بلکه سعی دارم فقط بخشهایی از نوشته برادرم جناب حسینیان را با رعایت تمام اصول اخلاقی و انسانی مورد توجه و نقد قرار دهم تا حقایقی چند درباره حدیث و قواعد دفاع از آن آشکار شود و از این طریق کمکی به «دفاع آگاهانه و درست از حدیث» کرده باشم.

دو: اینجانب درنوشته حاضر، در صدد قضاوت درباره اعتبار یا عدم اعتبار احادیث «نقصان عقل زنان» و «حُسن تبعّل» نیستم، بلکه صرفاً می خواهم اثبات کنم که شیوه جناب حسینیان در دفاع از این احادیث، بسیار پر اشتباه و روش ایشان «غیرعلمی» و توأم با پیشداوری و غلبه ذهنیت بر کردار علمی است. من می خواهم به ایشان و سایر برادران و خواهران دینی عرض کنم که قبل از ورود در هرکاری دفاع یا نقد ضروری است که ابتدا روش صحیح و متناسب با آن کار انتخاب شود و سپس آن روش، دقیقاً به کار گرفته شود. متأسفانه نویسنده «دفاع از حدیث» از این دو ضرورت غافل هستند و کاملاً سلیقه ای و جانبدارانه، والبته با نواقص بسیار، به دفاع از حدیث می پردازند.

حال می پردازم به نقد مقاله «دفاع از حدیث» در قالب بیان نکته های هجده گانه:
نکته اول: گفته اند که از آیه الرّجال قوّامون علی النساء، کاستی عقل زنان برداشت می شود (ص78)، درحالی که آیه مذکور بر لزوم اطاعت زن از مرد، و بر برتری مردان بر زنان دلالت دارد، نه بر ضعف عقل زنان نسبت به مردان. آنچه ایشان برداشت کرده اند از ظاهر و نصّ آیه استفاده نمی شود.

نکته دوم: گفته اند که از آیه للرّجال علیهنّ درجه کاستی عقل زنان و فزونی عقل مردان برداشت می شود؛ این نیز برداشتی کاملاً شخصی و تفسیر به رأی است؛ زیرا اولاً: آیه درباره طلاق و ولایت مرد در امر طلاق است؛ ثانیاً: آیه به برتری مردان بر زنان تصریح کرده است، ولی قرینه ای وجود ندارد که اثبات کند این برتری، برتری عقل است و یا بر این امر نیز تسرّی می یابد.

نکته سوم: گفته اند که از آیه وهو فی الخصام غیر مبین، کاستی عقل زنان برداشت می شود؛ این نیز برداشتی اجتهادی و ناصحیح است، بلکه آیه به صراحت بر ضعف بیان زنان به هنگام جدل، دلالت دارد نه بر ضعف عقل آنها. اگر بگویند ضعف بیان، ناشی از ضعف عقل است (چنانکه ابوالفتوح رازی در تفسیرش گفته است) می گوییم: چه بسا که ضعف بیان، ناشی از غلبه احساس باشد، نه ضعف عقل.

نکته چهارم: گفته اند: از روایاتی که می گوید با زنان مشورت نکنید معلوم می شود که عقل زنان نقصان دارد؛ در حالی که این برداشتی شخصی و نادرست است؛ زیرا به نظر می رسد که علّت منع مشورت با آنها چیرگی احساس و عواطف و عجز آنها باشد، نه نقصان عقل. بهتر است نویسنده یک بار بدون پیشداوری و ذهنیّت، روایات این باب را مرور کند البته اگر به روایت صحیحی در این زمینه دست یافتند تا بر ایشان معلوم شود که درهیچ یک از آن روایات صحبتی از ضعف عقل نشده است.

نکته پنجم: گفته اند: از روایات «نکوهش اطاعت از زنان»، و روایات «منع ولایت برای زنان» و… نیز نقصان عقل زنان برداشت می شود؛ در حالی که به نظر می رسد علّت منع و نکوهش در این گونه روایات نیز همان غلبه احساس و عواطف و عجز و امثال اینها باشد، چنانکه همین تعلیل در متن برخی روایات آمده است.

نکته ششم: در مجموع، بیانات ایشان درباره حدیث «حُسن تبعّل» که ظاهراً آن را در نقد مصاحبه خانم منیره گرجی با مجله «زن روز» نوشته اند، تُند، بی ادبانه و توأم با توهین و تهمت، رکیک، و از طرف دیگر کاملاً عامیانه و غیر علمی است. برای من جای بسی تعجب است که مقاله ای حاوی چنین اشکالاتی توسط نشریّه ای علمی تخصصی منتشر شده است.

نکته هفتم: جناب حسینیان برای اثبات اعتبار حدیث جهاد المرأة حُسن التبعّل، شش دلیل اقامه کرده اند:

1 این حدیث در کتابهای معتبر شیعی مانند: کافی، من لایحضره الفقیه، نهج البلاغه، الخصال، تحف العقول، مکارم الأخلاق، جعفریات، احکام النساء، قصص الأنبیاء، خصائص الأئمه و مستدرک الوسائل آمده است (ص82).

2 این حدیث آنقدر مشهور است که جای هیچ تردیدی در صدورش باقی نمی ماند. (ص83).

3 این حدیث را پنج تن از معصومان بیان کرده اند: پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین و امامان باقر و صادق و کاظم علیهم السلام (ص83).

4 این روایت در کتب اربعه شیعه به صورت مکرر آمده است: دوبار در کافی و دوبار در من لایحضره الفقیه (ص83).

5 این روایت در حدّ استفاضه است و مناقشه سندی در آن راه ندارد. (ص83)

6 این روایت سند خوبی دارد.(ص83).

هر شش دلیل ایشان مخدوش است که توضیح آن را در زیر می آوریم.

دلیل اوّل: گفته اند چون این حدیث در کتب معتبر شیعه وارد شده است، معتبر است؛ با توجه به این که معتبرترین این کتابها کتاب کافی و من لایحضره الفقیه است، برای کوتاه شدن بحث، سخن را بر این دو کتاب متمرکز می کنیم و می گوییم: تمامی روایات و احادیثی که در این کتابها وارد شده است معتبر وصحیح نیست، (مراجعه شود به وجیزة فی علم رجال، مشکینی، 1358ه، صفحه 21 به بعد؛ بحوث فی فقه الرجال، علی حسین مکّی عاملی، صفحه 141 به بعد؛ کلیات فی علم الرجال، جعفر سبحانی، صفحه 345 به بعد.)
به بیان استاد سبحانی در این مورد توجه کنید:
کتاب کافی بهترین مرجع برای مراجعه فقها و مجتهدان است، امّا این توجه بدان معنی نیست که تمام روایات اینکتاب قطعی الصدور یا متواتر و مستفیض است بلکه کتاب کافی کتابی است که در آن هم احادیث صحیح و جود دارد و هم احادیث سقیم، پس بر مجتهد واجب است که رأساً صحت و سقم احادیث آن را بررسی کند. (ص366).
نکته مهم تر دیگر درباره این کتابها آن است که در آنها روایاتی از صدها راوی ضعیف نقل شده است، و برخی از احادیث آنها مرسل، مرفوع یا منقطع است، و البته اینها از اقسام احادیث ضعیف و غیرمعتبر هستند. این است وضعیت احادیث این دو کتاب معتبر و مشهور. با این وجود، آیا می توان گفت فلان روایت چون در این کتب آمده معتبر است، از طرف دیگر هنگامی که وضع مشهورترین و معتبرترین کتابها چنین باشد، دیگر چه جای استنادبه کتابهایی چون تحف العقول، مکارم الاخلاق، قصص الأنبیاء و غیره است؟ بنابراین وجود یک حدیث در کتابهای معتبر، دلیل کافی برای اعتبار آن حدیث نیست.

دلیل دوم: گفته اند: حدیث «حُسن تبعّل» آنقدر مشهور است که تردیدی در صدورش باقی نمی ماند، این دلیل نیز مخدوش است زیرا:
اولاً: این حدیث اگر مشهور باشد مشهور روایی است و شهرت روایی فاقد اعتبار است.
ثانیاً: اگر اصرار کنید که مشهور فتوایی است می گوییم: مشهور فتوایی رأساً اعتبار ندارد و حجیّت خبر را اثبات نمی کند، بلکه آگر آن را معتبر بدانیم جابر ضعف سندی خواهد بود، ضمن آنکه می دانید بسیاری از فقها و اصولیان، شهرت فتوایی را در هیچ حدّی معتبر نمی دانند.
ثالثاً: این خبر، مشهور روایی نیست؛ زیرا از میان صدها کتاب روایی شیعه، فقط در چند کتاب وارد شده است.
رابعاً: شهرت، «قطعیت صدور خبر از معصوم» را اثبات نمی کند، بلکه اگر آن را معتبر بدانیم حداکثر موجب «ظنّ به صدور» خواهد بود و این در حالی است که نویسنده مقاله معتقد است شهرت موجب «علم به صدور» می شود. به عبارت «تردیدی در صدورش باقی نمی ماند» توجه شود.

دلیل سوم: نیز مخدوش است، زیرا این روایت از امام صادق(ع) نقل نشده و ما بزودی در این باره نکته ای بیان خواهیم کرد.

دلیل پنجم: که همانا ادّعای استفاضه این روایت است، با توجه به برخی توضیحات ارائه شده، و توضیحاتی که بزودی داده می شود، ادّعایی نادرست است؛ بنابراین استفاضه ای در کار نیست و لازم است درباره این روایت بررسی دقیق سندی صورت پذیرد و راهی برای گریز از آن وجود ندارد.

دلیل ششم: ایشان گفته اند: این روایات سندخوبی دارد. این سخن نیز صرفاً ادّعاست و ما بزودی اثبات خواهیم کرد که اسناد مورد توجه ایشان ضعیف و غیر قابل اعتماد است.

نکته هشتم: گفته اند: حدیث «حسن تبعّل» در کافی (12/5) بطور ارسال از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است (ص82). این سخن صحیح نیست، زیرا روایت «مضمره» است و معلوم نیست که از علی(ع) باشد.

نکته نهم: گفته اند: حدیث «حسن تبعّل» در من لایحضره الفقیه (316/3) از امام صادق(ع) است (ص82). این سخن نیز ناصحیح است و روایت مذکور «مضمر» و گوینده آن نامعلوم است. در صورت ادّعای «تعلیق» و پا فشاری بر آن، از امام باقر(ع) است، زیرا روایت پیشین از امام باقر(ع) است، نه امام جعفر صادق(ع).
نکته دهم: گفته اند: حدیث «حسن التبعّل» در من لایحضره الفقیه (349/6) از امام جعفر صادق(ع) است، در حالی که با توجه به انفصال سند و تعبیر «رُوی» (به صیغه مجهول) معلوم می شود که سند حدیث مورد اعتماد شیخ صدوق نبوده و لذا آن را به صیغه مجهول آورده است، و در این صورت چگونه می توان یقین پیدا کرد که چنین حدیثی از امام صادق(ع) روایت شده است با توجه به اینکه مرسل مجهول در من لایحضره الفقیه، فاقد اعتبار است؛ بنابراین حتّی نمی توان از این سند ناقص و ناتمام، ظنّ به صدور حدیث از امام صادق(ع) پیدا کرد.

نکته یازدهم: اینکه گفته اند: «سهل بن زیاد» به دلیل توثیق شیخ طوسی در کتاب رجالش، و توثیق وحید بهبهانی ثقه است، سخنی نادرست است؛ زیرا اولاً: توثیق شیخ طوسی در رجال با تضعیف او در فهرست و استبصار، تعارض دارد و بنابراین هر دو از درجه اعتبار ساقط می شود؛ ثانیاً: توثیق وحید بهبهانی که از دانشمندان متأخر بوده، سلیقه ای و اجتهادی است و چنین توثیقی در مقابل تضعیف بزرگترین رجال شناسان شیعه چون «ابن غضائری»، «نجاشی» در دو جا، «ابن الولید» و «شیخ صدوق» در مستثنیات نوادرالحکمة، و «إبن نوح»، «کشّی» و «قتیبی» نمی تواند مقاومت کند و از درجه اعتبار ساقط است، بنابر این آنچه باقی می ماند تضعیف های زیادی است که درباره «سهل بن زیاد» وجود دارد؛ پس نامبرده طبق قواعد ضعیف و روایات او غیر معتبر است.

نکته دوازدهم: گفته اند: موسی بن بکر ثقه است (ص84)، درحالی که در کتابهای رجالی اولیه شیعه هیچ توثیق و مدحی درباره او وجود ندارد، بلکه به دلیل ضعف مذهب، مذمّتهایی درباره او شده است گرچه واقفی بودنش مورد تردید جدّی است. در کتب رجالی متأخر هم امامی و ممدوح بودن وی مورد تأکید قرار گرفته است، نه ثقه بودنش، بنابراین توثیقی درباره او وجود ندارد.

نکته سیزدهم: گفته است: روایت کافی (506/5) سند خوبی دارد (ص83)، در حالی که در سند این روایت «سهل بن زیاد» و «موسی بن بکر» قرار دارند، و ما در نکته یازدهم و دوازدهم درباره حال رجالی آنها به اختصار گفتگو کردیم. بنابراین با وجود این دو فرد در سند روایت مذکور، چگونه می توان گفت که این حدیث سند خوبی دارد؟

نکته چهاردهم: گفته است: تشکیک در اعتبار چنین احادیثی و دغدغه داشتن از حجّیت و پذیرش آن احادیث، تنها کار ناآگاهان و یا شیاطین وسوسه گراست. (ص85)

در جواب می گوییم:

 اولاً:
 همان طور که در نکته سیزدهم سند روایت مورد استناد ایشان «خوب و صحیح » نبود و در نکته پانزدهم نیز خواهید دید که سند حدیث دیگر نیز همین وضع را دارد، و با این وجود آیا باز هم تشکیک در اعتبار چنین احادیثی را جایز نمی دانید؟ من که نه تنها جایز بلکه آن را عین صواب می دانم، و نه تنها تشکیک درباره این احادیث را جایز می دانم بلکه آن را توصیه می کنم، چرا که قرآن هم باتعبیر «فتبیّنوا» آن را توصیه کرده، بلکه واجب دانسته است. چرا با این تعابیر سوء و غیر اخلاقی چیزی را که شریعت منعی برای آن قرار نداده، ممنوع می کنیم؟

ثانیاً:
 فرض کنید که مثلاً من ناآگاه هستم و درباره اعتبار حدیثی تردید دارم، آیا شما که آگاه هستید نباید به صورت صحیح و منطقی و به دور از هیاهو و وارد کردن اتهام و نثار ناسزا، مرا راهنمایی کنید؟ یا فرض کنید شیاطین وسوسه گر در اعتبار حدیثی خدشه کردند، آیا شما که داعیه «دفاع از حدیث» را دارید، نباید با دفاع منطقی و درست این حربه را از دست شیطان بگیرید و او را خلع سلاح کنید؟ من از شما که آگاه هستید و شیطان وسوسه گر را از خود رانده اید، می خواهم که تفضّل کنید و طلبه ای را که بیش از پانزده سال است با روایات و علوم حدیث سروکار دارد ارشاد کنید و با رعایت دقیق اصول فنّی، ادّعای خود را درباره احادیثی که در صفحه هشتادوچهار فصلنامه آورده اید و تصریح کرده اید که احادیثی صحیح، استوار، با سند کاملاً صحیح و معتبر هستند، اثباتت کنید.
و البته باید در استدلال خود از روشهای اسکاتی و القایی که در پشت تعبیراتی چون «کاملاً صحیح»، «اعتبار ویژه»، «بسیار متین و استوار» و «بسیار معتبر و محکم» مخفی می شود استفاده نکنید زیرا این گونه تعبیرات فقط برای اسکات عوام مفید است، بلکه بهتر است از روشهای اقناعی و از دلایل محکم و مستند استفاده کنید و اگر نمی توانید، برادرانه توصیه می کنم که ننویسید و از حدیث دفاع نکنید، زیرا دفاع نکردن بهتر از بد دفاع کردن است.

نکته پانزدهم: در صفحه 84 و 85 فصلنامه نوشته اند: در حدیث استواری با سند کاملاً صحیح و معتبر از امام علی(ع) می خوانیم: علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن أبی الجوزاء، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباته قال: قال امیرالمؤمنین…؛
اولاً: «حسین بن علوان» از راویان سنّی مذهب است که شیعه هیچ توثیقی درباره او ندارد، و اهل سنت هم نه تنها او را ثقه نمی دانند، که وی را «منکر الحدیث» و ضعیف معرفی می کنند.

ثانیاً: «سعدبن طریف حنظلی» هم ثقه بودنش محلّ مناقشه و تأمل است و اصطلاحاً از رجال «مختله فیه» است؛ شیخ طوسی در رجالش او را «صحیح الحدیث» دانسته؛ نجاشی می گوید: روایات او گاهی مقبول است و گاهی منکر؛ و از مجموع نظرات رسیده درباره او چنین نتیجه می گیریم که اگر اسناد روایاتی که او در آن قراردارد صحیح باشد و متن روایت نیز «منکر» نباشد، این روایات مقبول خواهند بود و در غیر این صورت حکم اسناد روایات او تابع حال سایررجال سند و متن خواهد بود، و نتیجه این دو گفتار آنکه سخن جناب حسینیان که با اصرار سعی کرده اند القاء کننده که سند این حدیث «بسیار صحیح و معتبر است»، نادرست است. این سند، نه تنها «بسیار» معتبر و محکم نیست، بلکه راهی برای اثبات اعتبار و استحکام آن وجود ندارد.

نکته شانزدهم: حدیث امام باقر(ع) در خصال صدوق به دلیل وجود «حسن بن علی عسکری» ، «جعفر بن محمد بن عماره» و «محمدبن عماره» که از نظر حال رجالی مجهول هستند، ضعیف است.

نکته هفدهم: حدیث امام علی(ع) در خصال صدوق، ضعیف است؛ زیرا «محمد بن عیسی بن عبید یقطینی» به تصریح ابن ولید، ابن بابویه، ابن طاووس، محقق حلّی، علامه حلّی، شیخ طوسی در رجال و فهرست و… ضعیف است، و نیز در سند آن، «قاسم بن یحیی» وجود دارد که توثیقی درباره او وارد نشده است.

نکته هجدهم: گفته اند: جز با توجه به سند و اعتبار ناقلان و کتابهایی که این حدیث را درخود دارند چگونه می شود فهمید که حدیثی صحیح است یانه؟

در جواب می گویم:
 سخن درستی گفته اید؛ از شما می پرسم: آیا شما خود در دفاعهایی که از این حدیث و امثال آن کرده اید به اندازه کافی به اعتبار سند و احوال ناقلان حدیث توجه کرده اید؟ من که دفاع شما را از حدیث «حسن تبعّل» ملاحظه کردم، یقین دارم که شما به این گفته خویش پایبند نبوده اید، زیرا همان طور که دیدید، دو سندی را که بسیار معتبر ومحکم دانسته بودید، بدون تعب فراوان و فقط با مراجعه به چند کتاب اصلی دررجال و حدیث که شماهم باید به آنها مراجعه می کردید تضعیف شد.
درباره مسائل دیگر نیز تذکراتی لازم بود، ولی برای پرهیز از اطاله کلام، از بیان آنها خودداری می کنم و با آرزوی توفیق برای جناب حسینیان و دست اندرکاران فصلنامه علوم حدیث، از همه دوستان التماس دعا خیر دارم.

والسلام علیکم

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان