در شماره اول این مقاله، مطالبی درباره کتاب «تسلیةالمجالس» تقدیم شد. در اینجا به معرّفی جوانب دیگری از این کتاب و همچنین ارائه نمونه هایی از نثر و نظم آن می پردازیم:
الف: عصر تدوین این اثر
از بررسی و مطالعه کتاب مذکور معلوم می گردد که مؤلف، کتاب را در طی سالهای مختلف تألیف نموده است. وی همچنین در ضمن کتاب، خطبه هایی را که در مناسبتهای مذهبی در اجتماع مردم در عراق انشا نموده، آورده است.
در پایان مجلس چهارم، در قصیده مفصّلی که در مدح اهل بیت(ع) سروده چنین گوید: سبعون عاما مضت ما کان اجمعها
الا کو مض یریق لاح فی مزن
از بیت مذکور روشن می شود که وی در هفتادسالگی این شعر را سروده است.
همچنین وی در این کتاب، از خطبه «السجع النفیس» خود یاد می کند که در سال 955ق، آن را ایراد نموده است.
نیز مؤلّف در مقدّمه کتاب، از شاه اسماعیل صفوی یاد می کند؛ با این عبارت:
«… صاحب الاصل الراسخ والفرع الشامخ والمجد الاطول … ولد جدّه امیر المؤمنین حیدر، وعمدة ذریّة السیدالشهید السعید شاه حیدر، مولانا وسیدنا السلطان الجلیل شاه اسمعیل ابوالمظفر الذی ایدالله الاسلام بعزیز نصره وقطع دابر البهتان بغالب امره واظهر بدرالحق بعد خفاه … جعل الله ارکان دولته فی صعید السعادة ثابتة …».1
از این تعبیر روشن می شود که مؤلّف، کتاب را در زمان سلطنت شاه اسماعیل صفوی نگاشته است و می دانیم که سلطنت وی در سال 907ق، شروع شده و تا سال 930 ادامه داشته است.
پس مؤلف مقدمه کتابش را در بین این سالها نگاشته و در آن خطبه ای را نیز آورده که در سال 955ق، ایراد نموده است. بنابراین، وی حداقل طی 30سال، پیگیر تألیف این کتاب بوده است و وفات وی نیز بعد از سال 955 و بعد از هفتادسالگی صورت گرفته است.
ب: نمونه هایی از نثر ادبی کتاب
مؤلف، کتابش را با حمد و ثنای الهی چنین آغاز می کند:
الحمدلله الذی جعل مصائب دارالغرور مصروفة الی وجوه اولیائه ونوائب بطشها المشهور موقوفة علی جهة اصفیائه ووعدهم علی الصبر الجمیل بالثواب الجزیل فی دار جزائه واراهم فضل درجة الشهادة فی منازل دارالسعادة الباقیة ببقائه، فبذلوا ارواحهم لینالوا الزلفی من رحمته …
… اکرم مبعوث وخیر مرسل واشرف مبعوث بالمجد الاعبل والشرف الاطول، لم یضرب فیه فاجر ولم یسهم فیه عاهر، نقله الله من الاصلاب الفاخرة الی الارحام الطاهرة واختصه بالکرامات الباهرة والمعجزات الظاهرة ونسخ الشرائع بشریعته وفسخ المذاهب بملّته … فهو سیدالمرسلین وامام المتقین وخاتم النبیین، النبی المهذّب والمصطفی المقرب الحبیب المجیب والامین الانجب صاحب الحوض والکوثر والتاج والمغفر والخطبة والمنبر والرکن والمشعر والوجه الانور والجبین الازهر والدین الاظهر والحسب الأطهر والنسب الاشهر، محمد سیدالبشر المختار للرسالة الموضح للدلالة المصطفی للوحی والنبوة …
هذا الذی زیّنت بمدحه طروسی و صفت بوصفه بدیعی وتجنیسی وقابلت بدر کماله تربیعی وتقدیسی وجعلت ذکره فی خلواتی ألیفی وأنیسی وحلیت المجامع یلاقی مناقبه وشققت المسامع بمعالی مراتبه.
مؤلف، بعد از ستایش و ثنای الهی و درود و سلام بر پیامبر اسلام و آل طاهرش، در مقدمه کتاب، به ذکر نام خود و علت نگارش کتاب و همچنین برخی امور دیگر می پردازد که در شناخت کتاب، اهمیت بسزا دارند. لذا بخشهای مهم آن نقل می شود:
… وبعد، فیقول العبد الفقیر الذلیل الحقیر المعترف بذنبه المنیب الی ربه الذی لم یکتب له الکرام الکاتبون عملا صالحا ولم تشهد له الملائکة المقربون یقینا ناصحا الا ما یتقرب به فی کل ان من توحید مالکه وربه والانابة الیه لقالبه وقلبه … محمدبن ابی طالب بن احمدبن محمد المش بن طاهربن یحیی بن ناصربن ابی العز الحسینی الموسوی الحائری امّا وابا، الامامی ملة ومذهبا الحسینی نسبا ومحتدا الکرکیّ منشأ ومولدا.
إنّی لمّا هجرت مهاجر ابی وامی وعمومتی وبنی عمّی ومسقط رأسی ومولدی ومصدری فی الأمور موردی وهی البلدة المشهورة بین ارباب الطریقة بالأرض المقدّسة وهی فی الحقیقة علی غیر تقوی الله مؤسّسة، کم سبّ امیرالمؤمنین علی منابرها واظهرت کلمة الکفر فی منائرها … فهی دارالفاسقین وقرار المنافقین ومغرس العصابة الناصبة ومجمع الطائفة الکاذبة، اعنی البلدة المشهورة بدمشق، معدن الفجور والغرور والفسق، ولمّا منّ الله بتوفیق الخروج منها وتسهیل بالبعد منها … ولما استقرّت لی الدار فی حضرة سیدالشهداء وطاب لی القرار فی مقام خامس اصحاب الکساء، اردت ان اسم حبیبی بمیسم العبودیة لشریف حضرته وارقم اسمی فی دفاتر ارقّاء خدمته … فجمعت هذا الکتاب مع قلة بضاعتی ورکود قریحتی.
… فقلّ ان یمضی یوم من الایام الذی حباهم الله فیها بتفضیله ونوه بذکرهم فی محکم تنزیله إلاّ وقد وضعت خطبة فی فضل ذلک الیوم الشریف واوردت کلمة فی عمل ذلک الوقت المنیف کخطبة مولد البشیر النذیر …
ثم انی بعد ذلک عثرت علی کتاب لبعض فصحاء اللغة الفارسیة2 وفرسان البلاغة الاعجمیة … ووجدته رضی الله عنه قد رتّبه علی عشرة مجالس لقیام الماتم لمصاب الغرّا لمیامین من بنی هاشم شهداء کربلاء وجعلها خاصة بالعشر الاول من شهر المحرم الحرام، فاستخرت الله سبحانه ان انسخ علی منواله فی التصنیف والترتیب واقتدی بافعاله فی التألیف والتهذیب وازیّن مجالس اهل الایمان بمناقب سادتهم … واحلی اجیاد اللسان العربی بدرر نظمی ونثری واجدّد معاهد الاشجان بنواضح بدایع فکری ورتبته کترتیبه وبوّبته کتبویبه، لکن لم اقصد بترجمة کلامه ولاسلکت مسلکه فی نثاره ونظامه وجعلته عشرة مجالس وسمیته بتسلیة المجالس وزینة المجالس.
ولم اورد فیه من الاحادیث الا ما صححه علماءنا ورجّحه اعلامنا ودوّنوه فی کتبهم ونقلوه عن ائمّتهم.
مؤلف، در مقدمه همچنین از آثار علمی خود یاد می کند که ما بعد از این در مورد آنها گفتگو خواهیم کرد. پس از اتمام مقدمه، وی شروع به ارائه مطالب کتاب در طی ده مجلس می نماید. او در آغاز هر مجلس، خطبه ادبی فصیحی ایراد می کند و بعد از آن، موضوعات مربوط به هر مجلس را به نحو مبسوط با توجه به کتب اخبار و احادیث، بحث می کند. در پایان هر مجلس نیز مناجاتی به سبک مقامه ادبی انشا می کند و پس از آن، با اشعاری از سروده های خود در موضوع مجلس، آن را به پایان می برد.
فهرست مطالب مجالس دهگانه کتاب، در شماره اوّل این مقال ارائه شد. با بررسی موضوعات آنها معلوم می شود که از مجالس دهگانه، چهار مجلس اوّل در مورد تاریخ و حالات حضرت پیامبر و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن علیهم السلام، و شش مجلس باقی مربوط به حضرت سیدالشهدا اباعبدالله الحسین(ع) است.
مؤلف، عاشق پاکباز اهل بیت(ع) است؛ به همین جهت، در طی کتاب، ضمن حفظ ارزش تاریخی و روایی کتاب، با سوز و گداز، مصائب اهل بیت(ع) را با نظم و نثر بیان می کند که دل هر خواننده ای از خواندنش بی تاب می گردد. از عنوان کتابهایی که از آثارش ارائه داده نیز به خوبی روشن است که او در زندگی، غیر از ذکر مدایح و مراثی اهل بیت، به کار دیگری نپرداخته است. همچنین موضوع تمامی اشعارش نیز مدح و مراثی اهل بیت(ع) است.
اینک به نمونه ای دیگر از نثر ادبی مؤلف در کتاب، توجّه کنید که آن را در پایان مجلس اول، با عنوان «المناجاة» آورده است:
یا من اغرق اصحاب الافکار الصائبة فی بحار الهیّته وحیّر ارباب الانظار الثاقبة فی بیداء ربوبیته ویا من تفرّد بالبقاء فی قدم ازلیته ویا من توحّد بالعلاء فی دوام عظمته ویا من وسم ما سواه بمیسم کل شیء هالک إلاّ وجهه ویا من جعل لکلّ حیّ الی سبیل الموت غایة ووجهة ویا من وجوده منزّه عن العدم ویا من دوام بقائه متصف بالاحدیة والقدم ویا من هدانا السبیل الی ما یزلفنا برضوانه وعرفنا الدلیل الی ما یتحفنا بجنانه ونصب لنا اعلاما تهتدی بها الحائر عن قصد السبیل فی معتقده ونحلته واثبت لنا فی سماء الصباح ایضاح بیانه انجما بنحو ینورها السائر بغیر دلیل فی ظلمة حیرته وجعلهم خاصة نفسه من عباده وولاة امره فی بلاده، لذتهم فی امتثال اوامره ونواهیه وفرحتهم فیما یقرّبهم من حضرته ویرضیه … ابدانهم منبوذة بالعراء وارواحهم منعمة فی الرفیق الاعلی.
اسألک بحق ما ضمّت کربلاء من اشباحهم وجنة المأوی من ارواحهم وبحق الوانهم الساحبة فی عراها واوداجهم الشاحبة فی ثراها وبما ضمّ صعیدها من قبورهم وضرایحهم وما غبب فی عراصها من اعضائهم وجوارحهم، وبحق تلک الوجوه التی طال ما قبلها الرسول واکرمتها البتول وبحق تلک الابدان التی لم تزل تذاب فی عبادتک وتکدح فی طاعتک، طال ما اسهرت نواظرها بلذیذ مناجاتک واظمأت هواجرها طلبا لمرضاتک … ان تصلی علی محمد وآل محمد وان تجعل قلوبنا معمورة بحبهم وانفسنا مسرورة بقربهم والسنتنا بذکر مناقبهم ناطقة وابداننا بنشر فضائلهم عانقة ومدائحنا الی نحو جهاتهم موجهة وقرائحنا بمعانی صفاتهم مفوهة.
الحمد علی ما اطّلعنا علیه من سرّک المصون بعرفان فضلهم واهلّنا له من علمک المخزون بالاستمساک بحبلهم.
اللّهم فثبّتنا بالقول الثّابت فی الحیوة الدّنیا وفی الاخرة واثبتنا علی تحمل الأذی فیهم من اعداء دینک ثواب الصدیقین وایّدنا بروح قدسک وانصرنا علی القوم الکافرین والحمدلله رب العالمین.
ج: اشعار مؤلف
دانشمند سخنور مورد بحث این مقال، علاوه بر برخورداری از قلمی روان و شیوا، طبعی سلیس و ذوقی وافر در نظم اشعار داشته است و در اثنای کتاب مذکور، جای جای از آثار طبع خود ذکر می کند که نمونه هایی از آنها در اینجا درج می گردد.
در تعریف ذوق شعری خود و مضامین عالی اشعارش چنین می سراید: کم سامح بانفه تکبّرا
وباذخ بخدّه تصعّرا
ومضمر لحسن نظمی حسدا
ووجهه یظهر ما قدا ضمرا
ترجف منه وحشاه حتفا
یکاد ان یزلقنی بما یرا …
و در مدح حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء گوید:
یابن من اسری به الله الی حضرته |
وبه اظهر دین الحق من بعثته |
یا سمی الفاتح الخاتم یا نورالهدی |
یا منار الحائر التائه فی حیرته |
یا امان الملک الجبار فی عالمه |
یاامین المصطفی المختار فی امته |
کم غیاب عن علیل عظمت علّته |
کم حجاب من مشوق مات من غصّته |
لو نزره عائد الوفی الکرا أحییته |
وبثثت الروح بعد الموت فی جثته |
لم یزل منک جمال فی سویدا قلبه |
وخیال فی سواد الطرف من مقلته |
مستمر عهده من عالم الذّرالی |
ان یوافیکم غدا بالصدق فی رجعته |
نوره مذ تمّ منکم صار لایخشی بکم |
زخرفا من باطل یؤدیه فی ظلمته |
حجةالوقت ولی الله فی عالمه |
ساطع البرهان والظاهر فی حجته |
بحر علم طور حلم لایضاهی مجده |
کنز جود لایسامی فی علا رفعته |
غائب عن مقلتی لکن بقلبی حاضر |
لم یزل فیه خیال من سنا بهجته |
یامدید العمر صل صبّا تقضی عمره |
فی انتظار واشفه بالوصل من علته |
یاالهی ان تقضی اجلی من قبل ان |
تقض لی بالسعد فی الدنیا من رؤیته |
فامح عنی موبقات لیس تحصی کثرة |
واجعلنی یوم حشر الخلق فی زمرته |
و در پایان مجلس چهارم چنین می سراید:
عصر الشباب تولّی وانقضا زمنی |
کطیف حلم مضی فی غمضة الوسن |
وخاننی جلدی لمّا دنی أجلی |
واقبل الشیب بالترحال یؤذننی |
سبعون عاما مضت ما کان اجمعها |
الاّ کومض یریق لاح فی مزن |
لم استفد صالحا فیها ولا عملا |
الی رضی الله فی الأخری یقرّبنی |
فکرت فی عصب من اسرتی سلفوا |
واهل ودی وفیمن کان یصحبنی |
فما وجدت لهم عینا ولا اثرا |
ولیس حی سوای من بنی زمنی |
ایقنت انی بهم لاشک ملتحق |
وان دهری بسهم الموت یرشفنی |
وکلما ضعفت منی القوا قویت |
عزیمتی فی الذی فی الحشر یوبقنی |
لم استفد فی حیاتی غیر صدق ولا |
صفوا اعتقادی وایمانی علیه بنی |
بحب احمد والاطهار عترته |
اولی النهی وذوی الالاء والمنن |
قوم هم العروة الوثقی فمن علقت |
بها یداه راها احصن الجنن |
لایقبل الله من اعمالنا عملا |
الا بحبهم فی السر والعلن |
ماذا اقول لقوم کان والدهم |
للمصطفی خیر منصوب ومؤتمن |
رب الغدیر وقسام السعیر |
وذی العلم الغزیر مبین الفرض والسنن |
وصاحب النص فی آی العقود |
فانما ولیکم ان تتل تستبن |
کلّ الی علمه ذو حاجة واذا |
اخبرته فهو عنهم بالکمال غنی |
به استقامت طریق الحق واتضحت |
ثبّت الله ما بالدین من وهن |
توریة موسی وانجیل المسیح له |
فی طیّها نشر ذکر واضح السنن |
اهل السماء واهل الارض لو طلبوا |
ان یحصروا عدّ ما فیه من الحسن |
ضاقت مذاهبهم عجزا وما بلغوا |
معشار ما جاء فی المولی ابی الحسن |
و اینچنین، پس از پنجاه وچند بیت، قصیده خویش را به «توسّل» ختم می کند:
مولای اذ لم أنل فضل الشهادة |
بالجهاد فیک ولا التوفیق اسعدنی |
فقد وقفت لسانی فی جهاد اولی |
الضلال من فیکم بغیا یونبّنی |
عتیق یغلی اراه قیمة لعتیقهم |
وأنظره أدنی من الثمن |
هذا اعتقادی به ارجوا النجاة اذا |
اوقفت بین یدی ربی لیسألنی |
ثم الصّلاة علیکم کلّما سجعت |
حمائم الإیک فی دوح علی فتن |
د: آثار علمی مؤلف
آنچنان که قبلا یاد شد اطلاعات ما نسبت به مؤلف و آثارش، محدود به همین کتاب می شود. خوشبختانه او در مقدمه کتاب، از آثار دیگرش یاد نموده است. ما نمی دانیم که او بعد از این کتاب، اثر دیگری از خود به جای گذارده یا نه. در اینجا عنوان آن آثار را به نقل از مقدمه کتابش نقل می کنیم، بی آنکه ادعای انحصار آثار مؤلف به این موارد را داشته باشیم.
1 خطبه ای در میلاد رسول اکرم(ص)؛
2 غدیریه، که خطبه ای است درباره فضیلت روز غدیرخم؛
3 خطبه ای درباره فضیلت روز ششم ذی حجّه که مصادف با سالگرد ازدواج حضرت زهرای بتول، نور چشم رسول گرامی و حضرت امیرالمؤمنین(ع) و نزول سوره «هل أتی» است.
4 تحفةالزّوار و منحةالابرار، در مورد فضیلت زیارت حضرت سید الشهدا(ع) و ثواب آن و همچنین فضیلت شهر کربلا، که آن را بعینه در آغاز مجلس دهم کتاب تسلیةالمجالس درج نموده است.
5 مجریةالعبرة و محزنةالعترة، که خطبه ای است مناسب روز هفتم محرم الحرام در تعزیه و مرثیه حضرت اباعبدالله(ع) و یاران آن سرور.
6 قاطع اسباب النفاق و قامع ارباب الشقاق، خطبه ای دیگر است که مؤلف در روز بیست وششم ذی حجه ایراد نموده است.
7 السجع النفیس فی محاورة الدلام وابلیس؛
8 دیوان اشعار، مشتمل بر دویست صفحه؛
9 توضیح ادلةالتوحید؛
10 خطبه ای در مدح نبی(ص) که در سال 921ق، هنگام زیارت مرقد منوّر آن حضرت در مدینه ایراد نموده و آن را در مجلس دوم تسلیه المجالس، آورده است.
آغاز خطبه چنین است:
«الحمدلله الذی ثبت بکلمة التوفیق قواعد عقائدنا واثبت فی صحائف التصدیق دلائل معارفنا».
ه: مصادر کتاب
مؤلف با احاطه وافری که به مجامع حدیثی شیعه و سنی داشته، در سرتاسر کتابش از آنها بهره جسته است، و در ذکر عنوان مصادر خود، به دو شیوه رفتار نموده است. در نقل از کتابهای حدیثی شیعه، چون به نظر وی، خواننده کتابش شیعیان می باشند و این کتابها و مضامینشان نزد آنها شناخته شده و معروفند، لذا در اغلب این موارد از ذکر نام کتاب مورد نقل اجتناب نموده و فقط به ذکر مختصر سند حدیث و پس از آن، حدیث اکتفا نموده است. گرچه در اندک مواردی نیز از ذکر نام کتاب، خودداری ننموده است. امّا در نقل از کتابهای اهل سنت، چون بنای اثبات مطلب در کار بوده و می خواسته الزامی از کتاب آنها برای قبول مطالعات کتابش بیاورد، لذا در اغلب این موارد نام کتاب و مؤلف را ذکر نموده است.
وی، در ذکر نام کتاب و مؤلف، به سبک قدما رفتار نموده و فقط عنوان مختصر کتاب را با عنوان مشهور مؤلف ذکر کرده است که در اغلب موارد، موجب بروز ابهاماتی در تشخیص کتاب موردنظر است.
به هرحال، چون مؤلف در قرن دهم می زیسته و مصادری دردست داشته که برخی از آنها امروزه از بین رفته اند، لذا در اینجا فهرست نام کتابهایی که وی در «تسلیةالمجالس» از آنها یاد نموده و مطلبی نقل کرده، درج می گردد:
احکام القرآن، ابوبکر رازی.
امالی، شیخ صدوق (متوفای 381ق)، این کتاب مشهور به «المجالس» یا «عرض المجالس» می باشد (برای توضیحات بیشتر، ر.ک: الذریعة، ج2، ص315).
امالی، شیخ طوسی (متوفای 460ق). [الذریعة، ج2، ص313]
الانوار؛ احتمالا همان کتاب «انوار الاثار فی فضل النبی المختار»، تألیف شهاب الدین احمدبن معد اقلیشی تجیبی (متوفای 550ق) منظور است.
تاریخ القمی؛ معلوم نیست مقصود مؤلف از این عنوان چه کتابی می باشد. به احتمال زیاد، همان «تاریخ قم»، تألیف حسن بن محمد قمی، منظور است که مؤلف، اصل عربی آن را در دست داشته است. [الذریعة، ج3، ص278]
تفسیرالقشیری، ابوالقاسم عبد الکریم بن هوازن شافعی، متوفای 465ق. [کشف الظنون، ج1، ص457]
تفسیر ابواسحاق ثعلبی، ابواسحاق احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی نیشابوری (متوفای 427ق)؛ نام این تفسیر، «الکشف والبیان فی تفسیر القرآن» می باشد. [کشف الظنون، ج2، ص1496]
رامش افزای؛ نام آن «رامش افزای آل محمد(ص)» و تألیف شیخ محمدبن حسین محتسب می باشد. منتجب الدین در کتاب رجال خود گوید که این کتاب در ده مجلد است.
در الذریعه (ج10، ص59) با استناد به نقلهایی که از این کتاب توسط جمال الدین یوسف بن حاتم شافعی و رضی الدین بن طاووس صورت گرفته، اظهارنظر شده که این کتاب تا آخر قرن هفتم موجود بوده است. اما با توجه به نقل مؤلّف در کتاب حاضر، معلوم می گردد که این کتاب در قرن دهم نیز وجود داشته است؛ چون نقل مؤلّف از این کتاب، بدون واسطه صورت گرفته است و او در نیمه اول قرن دهم زندگی می کرده است.
امید که روزی با همت پژوهشگران، این کتاب ارزشمند، بازیابی و یا حداقل آثار باقیمانده از آن از لابه لای سایر کتابها جمع آوری و به عالم تحقیق عرضه شود.
روض الجنان؛ احتمالا منظور تفسیر مشهور «روض الجنان و روح الجنان» تألیف ابوالفتوح رازی می باشد. [ر.ک: الذریعة، ج11، ص274]
روضةالواعظین وبصیرة المتعظین، شیخ شهید ابی علی محمدبن علی فتّال نیشابوری؛ برای توضیح بیشتر پیرامون کتاب و مؤلف آن، به الذریعه (ج11، ص305) و همچنین مقدمه چاپ شده در اول کتاب مراجعه شود.
شرح قصیده ابن فارض، سعید محمدبن احمد فرغانی (متوفای حدود 700ق). [ر.ک: کشف الظنون، ج1، ص265].
شرف المصطفی، حسن کوفی؛ از این کتاب در کتابشناسیها یادی به میان نیامده است.
شواهدالتنزیل لقواعد التفضیل، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله حاکم حسکانی (زنده در قرن چهارم هجری). [الذریعة، ج14، ص242]
عقدالفرید، ابن عبد ربه اندلسی.
العیون؛ احتمالا منظور از این عنوان، کتاب «عیون الاخبار و فنون الآثار فی ذکر النبی المصطفی المختار ووصیه علی بن ابی طالب قاتل الکفار وآله الائمة الاطهار»، تألیف عماد الدین ادریس بن حسن بن عبدالله ابی علی بن حاتم الانف (متوفای 872ق) می باشد. [رک: الذریعة، ج15، ص376]
الفائق؛ منظور از این عنوان، کتاب «الفائق علی الاربعین فی مناقب امیرالمؤمنین(ع)»، تألیف ابوالسعادات اسعدبن عبدالقاهربن سفرویه اصفهانی است، که به کتاب «فضائل ابوالسعادات» نیز مشهور است. [الذریعة، ج16، ص90]
الفضائل، ابوالسعادات؛ عنوان دیگری از کتاب الفائق است که ذکرشد.
الفضائل، احمدبن محمدبن حنبل بغدادی، معروف به احمدبن حنبل (متوفای 241ق). [معجم المؤلفین، عمررضا کحالة، ج2، ص96]
الفضائل، عکبری؛ چند عالم با لقب «عکبری» مشهورند و روشن نیست که این کتاب، منسوب به کدام یک از آنان است.
فضائل امیرالمؤمنین(ع)، ابوالقاسم عتبی؛ در کتابشناسیها از این کتاب نامی به میان نیامده است.
کتاب ابن مردویه، احمدبن موسی بن مردویه اصفهانی؛ از آثار ابن مردویه است: تفسیر کبیر والتاریخ والامالی والمستخرج علی صحیح البخاری. [رک: معجم المؤلفین، عمررضا کحالة، ج2، ص190]
کتاب ابوبکر شیرازی؛ در کتابهای شرح حال، چندین نفر به ابوبکر شیرازی مشهورند و روشن نیست که کتاب مذکور تالیف کدام یک است و چه نام دارد.
کتاب مدائنی؛ علی بن محمدبن عبدالله بصری مدائنی (متوفای 225ق) آثار زیادی دارد، از جمله: امهات النبی(ص) و اخبار المنافقین وعهود النبی و کتاب الردة و مقتل الحسین(ع). [رک: معجم المؤلفین، عمررضا کحالة، ج7، ص211]
کتاب مولد فاطمة(س)، شیخ صدوق. [الذریعة، ج23، ص275]
کتاب النبوّة، شیخ صدوق؛ از نقل مؤلف معلوم می گردد که این کتاب تا قرن دهم هجری موجود بوده است. [رک: الذریعة، 24، ص40]
اللوامع، حسن کوفی؛ در کتابشناسیها از این کتاب ذکری به میان نیامده است.
اللهوف علی قتلی الطفوف، رضی الدین علی بن طاووس حلّی (متوفای 664ق). [الذریعة، ج18، ص389]
ما نزل من القرآن فی امیر المومنین(ع)، ابونعیم احمدبن عبدالله بن اسحاق بن موسی بن مهران حافظ اصفهانی (متوفای 430ق)؛ از نقل مؤلف، ظاهر می شود که این کتاب تا قرن دهم موجود بوده است. [الذریعة، ج19، ص28]
مجمع البیان لعلوم القرآن، ابو علی فضل بن حسن طبرسی (متوفای 548ق). [الذریعة، ج20، ص24]
محاسن الجوابات؛ در کتابشناسیها از این کتاب یادی به میان نیامده است.
مصباح کبیر؛ شیخ طوسی کتاب «مصباح المتهجد» را در مورد اعمال و دعاهای سال نگاشت. بعد از آن، تلخیصی از کتاب مذکور انجام داد که به «مصباح صغیر» مشهور شد و به تبع آن، اصل کتاب به «مصباح کبیر» نامبردار گردید. [الذریعة، ج21، ص118]
مقاتل الطالبیّین، علی بن حسین بن محمدبن احمد اموی زیدی، مشهور به ابوالفرج اصفهانی. [الذریعة، ج21، ص376]
منهاج الکراجکی؛ در الذریعه (ج23، ص171) از تألیفات شیخ ابوالفتح محمدبن علی بن عثمان کراجکی (متوفای 449ق)، کتاب «المنهاج الی معرفة مناسک الحاجّ» را یاد می کند که ظاهرا کتاب حاضر غیر از آن است.
نهج البلاغة، سیدشریف رضی.
1 . از این عبارت، همچنین به دست می آید که سلاطین صفوی از عصر ظهور شاه اسماعیل، به سیادت و منسوب بودن به ائمه اطهار(ع) مشهور بوده اند و این، تصور عده ای از محققان را باطل می کند که عقیده دارند شاهان صفویه، از اواسط عمر این سلسله، به سیادت مشهور شدند و نسب نامه برای خود تنظیم کردند.
2 . این کتاب همان «روضةالشهداء»، تالیف کمال الدین حسین بن علی کاشفی سبزواری (متوفای 910ق) می باشد که آن را در ده باب تنظیم نموده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده است.