آیا تحلیل علمی متون ادبی ممکن است؟ ابهامی که در اصطلاح پر سر و صدای علمی موج می زند، ما را از ارائه یک پاسخ قطعی به این پرسش باز می دارد؛ پر سر و صدا از این جهت که هر کدام از نحله های جدید نقدادی بر طبل آن می کوبد تا اقتدار خود را در دنیای متلون امروز و در میان دهها نحله رو به تزاید دیگر مسجّل کند. برای رفع نسبی این ابهام، ناچاریم این اصطلاح را به مفهوم تجربی بگیریم، اما این مفهوم نیز یک مفهوم عام است و چه بسا بتواند به عنوان روشی برای برخورد با عینی ترین تا ذهنی ترین پدیده ها کارآیی داشته باشد. به راستی آیا مکاشفات عرفانی، کشفیات تجربی نیستند؟
بی گمان ادبیات از عرفان نیز خارق العاده تر است، زیرا عرفان، ذهنی است؛ ذهنی صرف و این مسأله ما را وا می دارد تا در برخورد با آن یا رومیِ روم باشیم یا زنگیِ زنگ؛ در حالی که ادبیات، هم عینی است و هم ذهنی؛ هم جهانی در آن ترسیم می شود که آن را با این جهان مقایسه می کنیم و هم، چنین جهانی را به عینه نمی بینیم، یعنی وجود خارجی ندارد که ببینیم؛ بدین گونه در برخورد با آن ما می مانیم و چیزی که هست و نیست.
این هست و نیست با هم، این نمود بی بود، راز ادبیات است؛ رازی که از آن یک شعبده بازی معجزه آسا می سازد، یک سحر حلال. «انگار می کنی که واقعی است، در حالی که واقعی نیست»؛ این ورد، کلید ورود به جهان ادبیات است، اما همین که وارد شدی در خواهی یافت که «انگار می کنی واقعی نیست، در حالی که واقعی است».
به گفته پل ریکور(1): «لایه دیگری از واقعیت هم وجود دارد که فقط شعر می تواند بدان راه یابد».(2)
ادبیات جهان تناقضهاست و بزرگترین تناقض، هنگامی رخ می نماید که در مواجهه با آن، لامحاله هم باید افلاطونی باشیم و هم ارسطویی؛ هم افلاطون و هم ارسطو. ما نمی توانیم ادبیات را تعریف کنیم؛ آری! نمی توانیم، مگر زمانی که این تناقضها را بپذیریم، نه این که بخواهیم برطرف سازیم، بلکه باید بپذیریم، زیرا چاره ای جز آن نداریم.
انحراف از این واقعیت سبب شده است تا در تاریخ مطالعات ادبیات شناختی دو خط سیر نامتعادل را شاهد باشیم: خط سیر متمایل به ماورای تجربی بودن ادبیات و خط سیر متمایل به تجربی بودن آن. به نوشته یکی از زبانشناسان، یا برداشتهای ما از این دست است که: «او می نویسد و آدمی غرش دریای بی کران را می شنود و به کام گردابی از زبان پرنیروی کنایی کشیده می شود» و یا از این دست که: «آیا تنی سن بیشتر از بر او نینگ W به کار می برد».(3)
خط سیر متعادل، چنانچه یافتنی باشد، آن قدر کمیاب است که نمی توان گفت وجود دارد. بر این پایه درباره پرسش آغازین به دو پاسخ متفاوت می رسیم: نخست پاسخی به نفی که ادبیات را بر برج عاج خدایان و دور از دسترس انسان می پندارد. این پاسخ همچون یک ترجیع مکرّر از تفکّر باستانی تمام ملل خودنمایی می کند. در رساله «فدروس» افلاطون از فرشتگانی سخن می رود که «به ارواح پاک الهام می بخشند و در اثر این الهام است که شخص، نغمه های زیبا سر می کند و کارهای قهرمانان بزرگ گذشته را می ستاید».(4) به قول نظامی گنجوی:
دل هر که را کو سخن گستر است |
سروش سرایند، یاری گر است(5) |
دیگر پاسخی به اثبات که ادبیات را پدیده ای مکانیکی می انگارد و در این باره تا آن جا پیش می رود که حتی از شعرهای کامپیوتری سخن می گوید. اگر بر آن باشیم که ریشه این پاسخ نیز به کتاب «فن شعر» ارسطو می رسد، بی راه نرفته ایم، زیرا در این کتاب بود که نخستین بار، میان «صناعت شعر» یا صورت آن و «امر عَرَضی» یا معنای آن جدایی افتاد.(6)
* * * *
قرن بیستم در خط سیر خود، بیشترین تمایل را به تجربی بودن ادبیات از خویش نشان داد. به جرأت می توان گفت بالاترین درصد توجه نظریه پردازان ادبی در هشتاد نود ساله اخیر، از شکل گرایان(7) و اصحاب نقد جدید(8) گرفته تا ساختگرایان(9) و اصحاب هر منوتیک مدرن(10) صرف این تمایل شده است. از نمونه های آشکار چنین تمایلی، رویکرد زبانشناختی به ادبیات می باشد. این رویکرد برآیند آموزه های فردینان دو سو سور(11) زبانشناس سوئیسی و پدر زبانشناسی جدید بود. سوسور در این آموزه ها افزون بر جهت دهی نوعلمی به زبانشناسی کهن، توانست ساختگرایی (12) و نشانه شناسی (13) را که در اصل «متعلق به یک حوزه نظری واحد قلمداد می شوند»(14)، به عنوان دو روش گریز ناپذیر برای شناخت زبان بنیان بگذارد.
در گذشته، مطالعات زبانشناختی، از یونان و روم و کشورهای اروپایی گرفته تا هند و ایران و کشورهای اسلامی به گونه ای منسجم عرضه نمی شد.(15) آنچه کار سوسور را از کارهای پیشینیان برجسته تر نشان می دهد توصیف نسبتا دقیقی است که او از زبان در قالب یک نظام(16) ارائه کرد؛ یک کل مرکب از اجزای مختلف و در عین حال مرتبط. معمولاً دیدگاههای وی را به صورت چهار تمایز مشهور میان زبانشناسی در زمانی(17) و زبانشناسی همزمانی،(18) زبان (19) و گفتار،(20) رابطه همنشینی(21) و رابطه جانشینی(22) و دال(23) و مدلول(24) توضیح می دهند.
به باور سوسور هر جزء از اجزای زبان، تنها در رابطه با اجزای دیگر آن ارزش می یابد. او برای روشنگری در این باره به دو تمثیل مهره های شطرنج و قطارهای راه آهن تمسک می جوید؛ این مهره ها یا قطارها نه از جهت جنسشان، بلکه از جهت نقششان در نظام شطرنج یا نظام راه آهن ارزیابی می شوند.(25) زبان نیز چنین وضعی دارد و از این رو وی به صراحت می گوید که زبان شکل است، نه ماده.(26) بر این پایه «زبان را می توان به عنوان شبکه پیچیده ای از عناصر به هم پیوسته در نظر گرفت که در آن هر عنصر جایگاه خاص خود را دارد و هویت آن از طریق سایر عناصر مشخص می شود»(27)
با نگاهی به مفهوم سوسوری شکل،(28) در می یابیم که این مفهوم بیشتر، با مفهوم ساخت(29) متناظر است، از این رو اگر چه در تنها اثر او «دوره زبانشناسی عمومی»(30) هرگز اصطلاح ساخت به کار نرفته است، بعدها نیکلای تر و بتسکوی،(31) زبانشناس روسی، آن را با برداشت از دیدگاههای وی در مطالعات زبانشناختی به کاربرد(32) و از همین رو زبانشناسی سوسوری را زبانشناسی ساختگرا(33) می نامند.(34) البته این نام را اختصاصا بر گروهی از زبانشناسان آمریکایی پیش از نوام چامسکی(35) نیز اطلاق کرده اند که در واقع سوء تعبیری بیش نیست.(36)
تمایز میان رابطه همنشینی و رابطه جانشینی از تمایزهایی است که بیشترین کارآیی را در نمایش مفهوم سوسوری نظام دارد؛ رابطه همنشینی در توالی خطی گفتار و رابطه جانشینی در تقابل طبقه ای آن به ظهور می رسد، به عبارت دیگر رابطه همنشینی رابطه عناصری است که در زنجیره گفتار، همچون حلقه هایی به هم می پیوندند و رابطه جانشینی رابطه عناصری است که در یک حلقه از این زنجیره ممکن است به جای هم قرار گیرند.(37)
سوسور با تمایز میان دال و مدلول، زبان را نشانه و زبانشناسی را بخشی از دانش گسترده تر نشانه شناسی دانست.(38) نشانه شناسی از این دیدگاه دانش شناخت نظامهای دلالت معنایی است.(39) بر این پایه نشانه از دو لایه جدانشدنی به نامهای دال و مدلول پدید می آید که پیوند این دو وضعی و اختیاری است و چنان به یکدیگر پیوند خورده اند که به دو روی یک برگ کاغذ می مانند.(40) دال عبارت است از علامت گفتاری یا نوشتاری و مدلول عبارت است از مفهوم آن.(41)
به هر حال آموزه های سوسور تحولی شگرف در زبانشناسی پدید آورد و با نقدها و نظرهای زبانشناسان اقصی نقاط جهان پیگیری شد. بدین گونه است که می بینیم در فاصله ای اندک، مکتب های زبانشناختی چندی، مانند مکتب پراگ، مکتب ساختگرای آمریکایی، مکتب کوپنهاگ، مکتب انگلیسی و مکتب زایشی گشتاری پا به عرصه وجود می گذارند.(42) در همه این مکاتب تأکید بر ماهیت نظام مند زبان یک اصل اساسی است. به نوشته رومن یاکوبسون: «هدف غیر قابل انکار زبانشناسی معاصر را در تمام گونه های متنوعش باید کندوکاو در ساخت زبان دانست».(43) نقص عمده آموزه های سوسور جداساختن نظام صوری زبان از نظام معنایی آن می باشد که در جداسازی زبانشناسی از نشانه شناسی تبلور یافته است. در این جا هنوز با ثنویت قدیمی صورت و معنی مواجهیم؛ نقصی که قبلاً در حوزه های نظری دیگر مانند زیبایی شناسی و نقداد بی تا اندازه ای برطرف شده بود.(44) البته بعضی از زبانشناسان بعدی کوشیدند تا این غبار را از چهره زبانشناسی سوسوری بزدایند، اما کوشش آنها به کل چیز دیگری از کار درآمد.
به باور ما برای این منظور می توان دامنه تمایز میان رابطه همنشینی و رابطه جانشینی را گسترش داد و آن را از دو رابطه به سه رابطه رساند رابطه همنشینی رابطه ته نشینی(45) و رابطه جانشینی. رابطه همنشینی در توالی خطی، رابطه ته نشینی در دلالت معنایی و رابطه جانشینی در تقابل طبقه ای عناصر گفتار شناخته می شود؛ به عبارت دیگر رابطه همنشینی، محور زنجیره ای، رابطه ته نشینی، محور نشانه ای و رابطه جانشینی، محور گزینه ای زبان را تشکیل می دهد.
یادآوری نکته ای لازم به نظر می رسد و آن این که رابطه همنشینی نسبت به رابطه ته نشینی در حالت متوازی و نسبت به رابطه جانشینی در حالت متقاطع قرار دارد؛ یعنی به محض توجه به محور زنجیره ای، محور نشانه ای به مرکز توجه ما وارد، اما برعکس، محور گزینه ای از آن خارج می شود.
نقص دیگر آموزه های سوسور خلطی است که عملاً در مفاهیم شکل و ساخت روا داشته است. البته این خلط عمومیت دارد و سایر گستره های دانش بشری نیز از آن بی نصیب نمانده اند. رنه ولک(46) با اشاره به این که می توان صدها تعریف متناقض از این اصطلاحات در آثار منتقدان ادبی و فیلسوفان زیبایی شناس معاصر یافت، این واقعیت را «از نشانه های فروماندگی زبانی در مدنیت عصرما» می خواند.(47) در ادامه می کوشیم تا تعریفی هر چند مجمل، از این دو اصطلاح بویژه با توجه به تعریف اصطلاح نظام به دست دهیم. این کار از جهت برآوردن نیاز آتی بحثهای ما که در آنها همواره به این سه اصطلاح ارجاع می دهیم، سودمند خواهد بود.
مفهومی که از اصطلاح نظام به ذهن متبادر می شود، عبارت است از کلیت کثیر یک کل مرکب؛ کلیتی که کثرت اجزای آن در وحدت ارتباطی متجلی شده باشد.
نظام به این مفهوم، با مفهوم نظم متفاوت است و در واقع گونه ای ایستادن بر آن را به یاد می آورد. این همان تعبیری است که نظامی گنجوی چنین بدان اشاره می کند:
سخن را سهل باشد نظم دادن |
بباید لیک برنظم ایستادن(48) |
واژه قوام که در «المنجمد» به عنوان معادلی برای واژه نظام ذکر شده است،(49) از این نظر معادل دقیقی است، زیرا معنای واژگانی آن ایستادن بر چیزی می باشد.
نظام به این مفهوم با مفهوم مجموعه نیز متفاوت دارد. مجموعه ترکیبی است که اجزای تشکیل دهنده آن از خودش مستقلند، اما در نظام، استقلال اجزا منتفی است.(50)
ناگفته نماند که منظور از وحدت ارتباطی اجزای نظام در این تعریف، تعامل آنها با یکدیگر است؛ هر جزء تنها در همکاری با اجزای دیگر ارزش می یابد.
اما شکل، محصول نظام است؛ با این توضیح که: اولاً مفهوم شکل عبارت است از کلیت واحد یک کل مرکب؛ کلیتی که کثرت اجزای آن در وحدت ارتباطی مضمحل شده باشد و ثانیا تعامل و همکاری اجزای نظام، در شکل به تناسب و همخوانی می انجامد.
برای نمونه به آسمان اشاره می کنیم که از جهت کثرت اجزای آن مانند ستارگان و سیارات و تعامل این اجزا با یکدیگر می توان آن را نظام نامید و از جهت وحدت این اجزا و تناسب آنها با یکدیگر که به قول حافظ یک «دایره مینا»(51) را تشکیل داده اند، می توان آن را شکل نامید.
و اما مفهوم ساخت عبارت است از کلیت یک کل مرکب از جهت ارتباط اجزای آن با یکدیگر؛ خواه این ارتباط از گونه تعاملی باشد و خواه از گونه تناسبی. در این مفهوم، صرف ارتباط جای کثرت و وحدت را می گیرد؛ با این حال ساخت، بر نظام و شکل قابل انطباق می باشد، تا جایی که می توان گفت نظام، یک ساخت است و شکل، ساختی دیگر؛(52) ضمن این که در هر نظام یا شکل، ممکن است ساختهای تودرتویی وجود داشته باشند که باید آنها را از یکدیگر بازشناخت و از این رو می توان به دو نوع ساخت کلی و جزئی قائل شد. در هر ساخت به اجزای سازنده آن، سازه می گویند.
* * * *
تأثیر زبانشناسی سوسوری را بر ادبیات شناسی، ابتدا باید در کار شکل گرایان روس و چک جست و جو کرد. تری ایگلتون(53) شکل گرایی را «اساسا کاربرد زبانشناسی در مطالعه ادبیات»(54) تعریف می کند.
مهمترین اصل پذیرفته شده شکل گرایان اصالت دادن به خود متن ادبی و صرف نظر از اطلاعات بیرونی در کار تحلیل است.(55)
آنها عملاً بیشتر به بررسی شعر متمایل بودند؛ با این باور که: «شعر، نوعی قهر کنترل شده را بر زبان عملی اعمال می کند و بدین ترتیب شکل آن را تغییر می دهد تا توجه ما را به ماهیت شناخته شده آن معطوف دارد».(56)
اثرگذاری زبانشناسی جدید بر شناخت ادبیات را در جای دیگری نیز می توان سراغ گرفت؛ در نزد ساختگرایان. آنها به جای بررسی ادبیات از راه بررسی زبان، کاربرد روشهای زبانشناسی ساختگرا را در بررسی نشانه های ادبی و حتی غیرادبی گریز ناپذیر یافتند و هر جزء از ساختهای مورد تحلیل را در پیوند با اجزای دیگر آن و با کل نظام نشانه ای ویژه اش به بررسی گرفتند؛ بر این پایه و پژهشگران، ساختگرایی را به ساده ترین مفهوم آن «بررسی روابط»(57) و به گسترده ترین مفهوم آن «راهی برای نشان دادن واقعیت، نه در چیزهای منفرد، بلکه در روابط میان آنها»(58) تعریف کرده اند.
کلود لوی اشتراوس،(59) مردمشناس فرانسوی، نخستین بار امکان بهره گیری از روشهای زبانشناختی را به وسیله مردمشناسان، پیش کشید و خود در آثار خویش از آنها سود برد.(60) یاکوبسن از تأثیر اکنون و آینده زبانشناسی بر پیشرفت علوم انسانی و حتی علوم طبیعی پرده برداشت.(61) این دو تن در کاری مشترک، شعر «گربه ها» ی شارل بودلر، شاعر را تحلیل کردند و نشان دادند که روشهای رایج زبانشناسی ساختگرای سوسوری تا چه اندازه در بررسی ساختاری متون ادبی مؤثر است.(62) رولان بارت،(63) منتقد فرانسوی، ارجاع به سوسور را در کارهای لوی اشتراوس تا اندازه ای روشن می داند که دیگر نیازی به تاکید بر آن نمی بیند.(64) به طور کلی مهمترین دستاوردهای رویکرد زبانشناختی به ادبیات در سه مقوله می گنجند که عبارتند از: آشنایی زدایی،(65) کارکرد شعری(66) و برجسته سازی.(67)
اینک به شرح مختصری درباره هر یک از آنها می پردازیم: آشنایی زدایی!
این مقوله پرورده ویکتور اشکلوفسکی،(68) نخستین نظریه پرداز شکل گرایی است. به باور او ادراک ما پس از بارها دیدن اشیا، خودکار می شود، تا جایی که آنها را می شناسیم، اما نمی بینیم. هنر از راههای گوناگون، اشیا را از فرایند خودکاری ادراک بر می کند. شگرد هنر برای این کار آشنایی زدایی است که به دشوار کردن شکل ها و امتداد ادراک می انجامد، زیرا «فرآیند ادراک برای خود فرجامی زیبایی شناختی است که باید امتداد یابد».
وی در این باره آشکارا سمت و سوی زبانشناختی به خویش می گیرد و از لئوتولستوی(69) نمونه می آورد که با «ننامیدن اشیای آشنا» آنها را ناآشنا می سازد؛ چنان که از شلاق به رشته چرمباف تعبیر می کند(70) از دیدگاه او اثر ادبی چیزی جز مجموع شگردهای به وجود آورنده سبک آن نیست.(71) وی در جای دیگری شعر را «رستاخیز واژه ها»(72) می خواند و این همان تعریفی است که شفیعی کدکنی نیز بدان اشاره دارد.(73) کارکرد شعری:
به باور یاکوبسن، پیشگام گذار از شکل گرایی به ساختگرایی، گوینده پیامی به مخاطب می فرستد؛ این پیام برای مؤثر واقع شدن باید به زمینه ای دلالت کند؛ همچنین به رمزی نیاز است که هم گوینده و هم مخاطب یا به تعبیر دیگر، هم کسی که پیام را به شکل رمز در می آورد و هم کسی که رمز را کشف می کند، آن را کاملاً یا جزئا بشناسند.
سرانجام به تماس نیاز است؛ یعنی مجرایی فیزیکی میان گوینده و مخاطب که به آنها امکان می دهد تا با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند. بدین گونه در هر ارتباط کلامی وجود شش جزء حتمی است که آنها را در نمودار زیر می بینیم:
زمینه
گوینده - پیام - مخاطب
.........................
تماس
رمز
زبان، کارکردهای گوناگونی دارد که هر کدام از جهت گیری پیام به سوی یکی از اجزای شش گانه بالا ناشی می شود: اگر جهت گیری پیام به سوی زمینه باشد، کارکرد ارجاعی، اگر به سوی گوینده باشد، کارکرد عاطفی، اگر به سوی مخاطب باشد، کارکرد کنشی، اگر به سوی تماس باشد، کارکرد باب سخن گشایی، اگر به سوی رمز باشد، کارکرد فرازبانی و اگر به سوی خود پیام باشد، کارکرد شعر خواهد داشت.
البته مشکل می توان پیامی کلامی یافت که تنها یکی از این کارکردها را دارا باشد. ساخت پیام در درجه اوّل بسته به این است که کدام یک از آنها بردیگری تفوق می یابد.
محک تجربی کارکرد شعری از نقطه نظر زبان عبارت است از دو وجه اساسی ترتیب واژگان؛ یعنی انتخاب و ترکیب که به دو رابطه جانشینی و همنشینی می انجامد: «کارکرد شعری زبان اصل معادل بودن واژگان را از محور انتخاب به محور ترکیب فرا می افکند». ناگفته نماند که بوطیقا یا شعرشناسی(74) محدود به شناخت شعر نیست و سایر انواع سخن ادبی را نیز در بر می گیرد. به هر روی «شعر شناسی را باید جزء مکمل زبانشناسی دانست».(75) برجسته سازی:
این مقوله را نیز چند از شکل گرایان، بویژه یان موکاروفسکی (76)پرورده اند.
او نشان داد که زبان معیار در حکم پس زمینه زبان شعر است و مهمترین کارکرد زبان شعر این که زبان معیار را ویران کند. این امر به وسیله عدول از زبان معیار و به تعبیر دیگر انحراف از نرم زبان امکانپذیر می باشد؛ «بدون سرپیچی از قاعده های زبانی، شعر وجود نخواهد داشت».(77) بدین گونه، شعر سویه خودکار زبان را از کار می اندازد و با آوردن سویه ناخودکار آن به بخش خودآگاه ذهن، از نهایت برجستگی برخوردار می شود؛(78) از این رو به صراحت می توان گفت آنچه شعر را به وجود می آورد برجسته سازی است. این مفهوم که گویا پل والری(79) و لئواسپیترز(80) نیز بدان اشاره داشته اند،(81) از سوی سبکشناسان موسوم به ساختگرا، بویژه سبکشاناسان زایشی گشتاری هم مورد توجه واقع شد. جی. پی. ثورن(82) به کمک گشتارهای سبکی نشان داد «چگونه می توان شعر را با در نظر گرفتن انحراف از نرمهای واجی، دستوری و معنایی از نثر تمییز داد».(83) بعدها بعضی از شکل گرایان مانند جی. ان. لیچ(84) در فرایند برجسته سازی دو گونه هنجار گریزی و قاعده افزایی را از یکدیگر تشخیص دادند.(85) ما نفرد بی یرویش(86) خصوصیاتی را که تلفیق های مختلفی از آنها سازنده شعر است، به دو مقوله کلی تقسیم می کند: «ساختهای ثانوی که روی ساختهای عادی زبان قرار می گیرند و انخرافهایی که نسبت به ساختهای عادی زبان ایجاد می شوند».(87)
او وزن و قافیه را از مقوله اول می داند و این مقوله را در قلمرو نحو و معنی نیز جاری و ساری می شمارد.(88) وی سپس می افزاید: «مقوله دوم به یک معنی عکس مقوله اول است: در این جا وارد کردن قواعد تازه مطرح نیست، بلکه انحراف از قواعد موجود مطرح است».(89) کورش صفوی کوشیده است تا این دو مقوله را بررسی و مقوله قاعده افزایی را در نظم فارسی دسته بندی کند.(90) او می نویسد: «قاعده افزایی برخلاف هنجارگریزی، انحراف از قواعد زبان هنجار نیست، بلکه اعمال قواعدی اضافی بر قواعد زبان هنجار به شمار می رود و ماهیتا نقطه مقابل هنجارگریزی است».(91) وی البته پیشینه این مقوله را به یاکوبسن می رساند.(92)
اکنون که به پایان گفتار حاضر رسیده ایم، جا دارد پرسش آغازین را به گونه ای دیگر مطرح کنیم: آیا تحلیل زبانشناختی متون ادبی ممکن است؟ درباره این پرسش نیز یک دو دستگی تاریخی دیده می شود: به باور گروهی، ادبیات از راه زبان قابل بررسی نیست. رابرت شولس(93) از دیدگاه ادبیات دوستان زبان گریز به ترسیم وضعیتی می پردازد که در آن زبانشناسی، شعر را بر تخت شکنجه خوابانده است و آن را وا می دارد تا به بر ملا ساختن رازهایش بپردازد یا حتی برای فرار از درد به اعترافات دروغین متوسل شود.(94) به باور گروهی دیگر، زبان بهترین راه بررسی ادبیات است. چنان که گذشت، رویکرد زبانشناختی به ادبیات چنین باوری دارد. راجرفالر(95) کوشیده است تا الگویی برای آنچه «نقد زبانشناختی»(96) می نامد، به دست دهد، از این رو ابتدا دو دیدگاه موافق و مخالف را درباره تحلیل زبانشناختی متون ادبی بر می شمارد و دیدگاه نخست را دیدگاه زبانشناسان و دیدگاه دوم را دیدگاه منتقدان ادبی می خواند.(97)
به راستی خاستگاه این دودستگی کجاست؟ بی تردید این امر نیز ناشی از تناقضی است که در خود ادبیات وجود دارد و آن این که ادبیات، هم زبان است و هم زبان نیست؛ پدیده ای است زبانی و در عین حال فرازبانی.
آنچه لوی اشتراوس درباره اسطوره نوشته است، درباره ادبیات هم صدق می کند: «اسطوره زبان است، اما زبانی که حیطه آن در سطح برتری است و معنای آن از شالوده زبانی خود جدا می شود و فراتر می رود».(98) از سویی زبان نیست، بلکه جهان است؛ آن هم جهانی که با جهان واقعی ما تفاوت دارد؛ از سوی دیگر هنوز می توانیم تاکید کنیم که زبان است؛ زیرا از ماده زبان به وجود می آید. بی توجهی به این تناقض مهمترین اشکالی است که بر رویگرد زبانشناختی به ادبیات وارد و رفع آن ضروری می باشد. برای این منظور باید جایگاه زبان را در ادبیات جست و جو کرد. مهم، تعیین درجه نسبتی است که این دو با یکدیگر دارند.
هر اثر ادبی، اثری است زبانی، اما عکس این قضیه صادق نیست، یعنی نمی توان گفت هر اثر زبانی، اثری است ادبی؛ بدین گونه زبان با ادبیات به قول منطقیان نسبت عموم و خصوص مطلق دارد؛ به عبارت دیگر این دو از جهاتی با یکدیگر هم مرزند و از جهاتی نه. یک نظریه ادبی واقع بینانه آن است که وجوه اشتراک و افتراق آنها را به دقت بیان کند.
افزون بر این، زبانشناسان در مقوله های آشنایی زدایی، کارکرد شعری و برجسته سازی، ادبیات را از چشم انداز شدن ماده آن توصیف کرده اند نه از چشم انداز بودن خود آن؛ یعنی ادبیات بماهو زبان را مطمح نظر قرار داده اند، نه ادبیات بماهو ادبیات را. این اشکال دیگری است که بر آنها وارد و رفع آن ضروری می باشد.
بخشهای بعدی این گفتار کوششی است برای رفع دو اشکال یاد شده. کتابنامه:
1 ارسطو و فن شعر، دکتر عبدالحسین زرین کوب، مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر، چ 1، 1357.
2 از زبانشناسی به ادبیات، کورش صفوی، ج 1، تهران، نشر چشمه، چ 1، 1373.
3 اسطوره، امروز، رولان بارت، ترجمه شیرین دخت دقیقیان، تهران، نشر مرکز، چ 1، 1375.
4 «اقبالنامه»سبعه، حکیم نظامی گنجوی، ج3، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، چ 2، 1363.
5 «بررسی ساختاری اسطوره»، کلود لوی استروس، ترجمه بهار مختاریان فضل اللّه پاکزاد، ارغنون، س 1، ش 4، زمستان 1373.
6 پیشدر آمدی بر نظریه ادبی، تری ایگلتون، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر چ مرکز، ج 1، 1368.
7 تاریخ مختصر زبانشناسی، آر.اچ.روبینز، ترجمه علی محمد حق شناس، تهران، کتاب ماد (وابسته به نشر مرکز)، چ 2، 1373.
8 چهار ساله، افلاطون، ترجمه محمود صناعی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چ 3، 1362.
9 «خسرو و شیرین» سبعه، حکیم نظامی گنجوی، ج 2، تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، چ 2، 1363.
10 در آمدی بر زبانشناسی، کورش صفوی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ1، 1360.
11 دیوان، خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، تصحیح محمد قزوینی دکتر قاسم غنی، تهران زوّار، چ 4، 1362.
12 راهنمای نظریه ادبی معاصر، رامان سلدن، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، ج 1، 1372.
13 روندهای بنیادین در دانش زبان، رومن یاکوبس، ترجمه کورش صفوی، تهران، انتشارات هرمس، چ 1، 1376.
14 زبانشناسی جدید، مانفرد بی یرویش، ترجمه محمد رضا باطنی، تهران، انتشارات آگاه، چ 4، 1374.
15 زبانشناسی چیست، سوزت هیدن الگین، ترجمه دکتر سید محمدضیاءحسینی،تهران،انتشارات دانشگاه آزادایران،چ1،1359.
16 زبانشناسی و نقدادبی، راجرفالرو دیگران، ترجمه مریم خوزان حسین پاینده، تهران، نشر نی، چ 1، 1369.
17 زندگی در دنیای متن شش گفتگو، یک بحث، پل ریکور، ترجمه بابک احمدی، تهران، نشر مرکز، چ 1، 1373.
18 ساختار و تأویل متن، بابک احمدی، ج 1، تهران، نشر مرکز، چ 2، 1372.
19 سیر زبانشناسی، دکتر مهدی مشکوة الدینی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، چ 1، 1373.
20 عناصر نشانه شناسی، رولان بارت، ترجمه مجید محمدی، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، چ 1، 1370.
21 کلیات سبکشناسی، دکتر سیروس شمیسا، تهران، انتشارات فردوس، چ 1، 1372.
22 «مفاهیم بنیانی ساختیگرایی»، ژان پیاژه، ترجمه علی مرتضویان، ارغنون، س 1، کلک، ش 4، زمستان 1373.
23 «مفاهیم ساخت و صورت در نقد قرن بیستم»، رنه ولک، ترجمه دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، ش 8، آبان 1369.
24 مبانی زبانشناسی، جین اچیسون، ترجمه محمد فائض، تهران، انتشارات نگاه، چ 1، 1371.
25 مقالات ادبی زبانشناختی، علی محمد حق شناس، تهران، انتشارات نیلوفر، چ1، 1370.
26 المنجد فی اللغة، لویس معلوف، تهران، انتشارات اسماعیلیان، چ 1، 1362.
27 موسیقی شعر، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، موسسه انتشارات آگاه، چ 3، 1370.
28 نظریه زبانشناختی، توصیف زبانشناختی و تدریس زبان، ادی روله، ترجمه دکتر اسماعیل فقیه، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چ 1، 1371.
29 «نظریه شعری: یاکوبس وُلوی استروس در برابر ریفاتر»، رابرت شولس،ترجمه مرادفرهادپور،ارغنون،س1،ش4،زمستان1373.
30 «نقد ادبی قرن بیستم»، رابرت کان دیویس و لاری فینک، ترجمه هاله لاجوردی، ارغنون، س 1، ش 4، زمستان 1373.
31 «هنر چونان شگرد»، ویکتور اشکلوفسکی، ترجمه کیوان نریمانی، تکاپو، دوره نو، ش 4، مرداد ماه 1372.
23A handbook of critical approaches to lite rature , wilfred l. Guerin _ Earle G. labor _ lee morgan John R. Wilingh , New york , Harper & Row , 2 th Edition. پی نوشتها:
(1)Paul Ricoeur.
(2) ک 17، ص 37.
(3) ر.ک: ک 15، ص 98.
(4) ک 8، ص 135.
(5) ک 4، ص 11.
(6) ر.ک: ک 1، ص 164.
(7) formalists.
(8) new criticism.
(9) structuralists.
(01) modern hermeneutics.
(11) Ferdinand De SausSure.
(21) Structuralism.
(31) semiology _ semiotics.
(14) ک 12، ص 98.
(15) ر.ک: ک 7.
(61) System.
(71) diachronic linguistics.
(81) synchronic linguistics.
(91) langue.
(02) parole.
(12) syntagmatic relation.
(22) paradigmatic relation.
(32) signifiant.
(42) signifie.
(25) رک: ک7، ص 419 و ک 19، ص 8584.
(26) رک: ک7، ص 419.
(27) ک24، ص 25.
(82) form.
(92) structure.
(30)cours de linguistique general .این کتاب،سه سال پس ازمرگ سوسور سال1916م به وسیله دو تن از شاگردانش به نامهای شارل بالی و آلبرت سشای به زبان فرانسه منتشر شد.
(13) Nikolai trubetzkoy.
(32) ر.ک: ک 10، ص 67 و ک 18، ص 16.
(33) structuralist linguistics.
(34) رک: ک 2، ص 22.
(53) Noam chomsky.
(36) رک: ک 24، صص 3837.
(37) رک: ک 10، ص 33.
(38) رک: ک 20، ص 11.
(39) رک: ک 18، ص 12.
(40) رک: ک 14، ص 30 29.
(41) رک: ک 10، ص 35.
(42) رک: ک 19، ص 16265.
(43) رک: ک 13، ص 1413.
(44) رک: ک 23، صص 162161.
(45) این اصطلاح، برگزیده پژوهش حاضر می باشد.
(64) Rene Wellek.
(47) ر ک: ک 23، ص 161.
(48) ک 9، ص 30.
(49) رک: ک 26، ص 818.
(50) رک: ک 22، ص 29.
(51) زین دایره مینا خونین جگرم می ده |
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی |
ک 11، ص 352.
(52) رک: ک22، ص 28 و ک 25، ص 225.
(35) Terry Eagleton.
(54) ک6، ص 6.
(55) رک، ک 18، صص 4443.
(56) ک12، ص 20.
(57) رک: ک 32، ص 282.(282)
(58) رک: ک 32، ص 285.(285)
(95) Claude levi_ Strauss.
(60) رک: ک 3، ص 21 (گفتار مترجم) و ک 30، ص 10.
(61) رک: ک 13، صص 8431.
(62) رک: ک 29، ص 47.
(36) Roland Barthes.
(64) رک: ک 20، ص 34.
(65) یا ناآشنا سازی .defamiliarization
(66) Poetic function.
(76) foregrounding.
(86) victor shoklovsky.
(96) lev tolstoy.
(70) رک: ک 31، صص 4240.
(71) رک: ک 12، ص 17 و ک 18، ص 46.
(27) the resurection of the word.
(73) رک: ک 27، ص 5.
(47) poetics.
(75) رک: ک 16، صص 8575.
(67) Jan mukarovsky.
(77) رک: ک 18، ص 125.
(78) رک: ک 52، ص 36.
(97) poul valery.
(08) leo Spitzer.
(81) رک: ک 21، 33.
(28) .J.p.thorne.
(83) ک 28، صص 104103.
(48) G.N.leech.
(85) رک: ک 2، صص 3433.
(68) Manfred Bierwisch.
(87) ک 14، ص 149.
(88) رک: ک 14، ص 151149.
(89) ک: 14، ص 151.
(90) رک: ک 2.
(91) ک2، ص 156.
(92) رک: ک 2، ص 156.
(39) Robert Scholes.
(94) رک: ک 29، ص 35.
(59) Roger Fowler.
(69) linguistic Criticism.
(97) رک: ک 16، صص 1817.
(98) ک 5، ص 139.