مسافران به عشق دریا و به آب زدن در گرمای نفسگیر، کیلومترها راه میآیند و ساعتها در ترافیک میمانند. پارکینگهای بابلسر هم یکی از جاهایی است که بیشترین مسافر را در خود جای میدهد.
به گزارش ، ایران نوشت: مسافران، اطراف خیابان چادر زدهاند یا در سوئیتهای کوچک کنار دریا جاگیر شدهاند. ساحل جای سوزن انداختن ندارد و کوچک و بزرگ با لباس و بی لباس، داخل آب هستند. اما نکته جالب این است که هیچ کس از مناطقی که میله و پارچه دارد و محوطه بی خطر شناست، استفاده نمیکند و این کار نجات غریقها را سختتر کرده.
یک غریق نجات: دیگر خسته شدیم از بس سوت زدیم. هیچکس به تذکرات ما توجه نمیکند. انگار حتماً باید لباس نیروی انتظامی تنات باشد که تو را جدی بگیرند، نمیفهمم چرا مردم از میله و حصار فراری هستند و همه در مناطق ممنوعه شنا میکنند؟ پاهایم را ببین! همهاش پوست پوست شده، از بس زیر آفتاب ماندهام. اما کار ما برای کسی ارزش ندارد. اگر ارزش داشت که با ما اینطور برخورد نمیشد. نه حقوق درست و حسابی داریم و نه بیمه هستیم. امکانات نجات هم که اصلاً نداریم.
«نه مردم دوستمان دارند، نه مسئولان!» نجات غریقهای ساحل بابلسر این جمله را به صد زبان میگویند: «هر روز مجبوریم از مردمی که به سوتها و تذکرات ما بیتوجهی میکنند اهانت بشنویم و از طرف دیگر مسئولان هم به فکر ما نیستند و هیچ امکاناتی در اختیار ما نمیگذارند.» مهرداد که نجات غریق است این جملات را میگوید. دلش پر است از حرف و گلایه. نجات غریقها از سختی کار زیر آفتاب میگویند و از مردمی که با آنها دست به یقه میشوند، چون فکر میکنند آنها دارند درتفریح شان دخالت میکنند. مشکلات هم که ورد زبان همهشان است. از نبود امکانات اولیه نجات غریق تا جمعآوری چترهایشان که آنها را از شر آفتاب در امان نگه میداشت. چرا کسی به فکر نجات غریقها نیست؟
تعطیلات تابستان است و طبق معمول ساحل بابلسر پر از مسافر، مسافرانی که به عشق دریا و به آب زدن در گرمای نفسگیر، کیلومترها راه میآیند و ساعتها در ترافیک میمانند. پارکینگهای بابلسر هم یکی از جاهایی است که بیشترین مسافر را در خود جای میدهد. مسافران، اطراف خیابان چادر زدهاند یا در سوئیتهای کوچک کنار دریا جاگیر شدهاند. ساحل هم جای سوزن انداختن ندارد و کوچک و بزرگ با لباس و بیلباس، داخل آب هستند. اما نکته جالب این است که هیچ کس از مناطقی که میله و پارچه دارد و محوطه بیخطر شناست، استفاده نمیکند و این کار نجات غریقها را سختتر کرده.
علیرضا که تقریباً 25 سال سن دارد و 2 سال است که کار نجات غریقی میکند میگوید: «دیگر خسته شدیم از بس سوت زدیم؛ هیچکس به تذکرات ما توجه نمیکند. انگار حتماً باید لباس نیروی انتظامی تنات باشد که تو را جدی بگیرند. نمیفهمم چرا مردم از میله و حصار فراری هستند و همه در مناطق ممنوعه شنا میکنند؟» علیرضا که صورت و پاهایش زیر آفتاب سیاه شده، میگوید: «پاهایم را ببین! همهاش پوست پوست شده، از بس زیر آفتاب ماندهام؛ اما کار ما برای کسی ارزش ندارد. اگر ارزش داشت که با ما اینطور برخورد نمیشد. نه حقوق درست و حسابی داریم و نه بیمه هستیم. امکانات نجات هم که اصلاً نداریم.» همینطور که حرف می زند یکدفعه محکم توی سوتش میدمد و از جایش بلند میشود و میدود سمت ساحل و با دست به یک نفر که از ساحل فاصله زیادی گرفته میگوید که برگردد.
پسر دیگری با لباس زرد و قرمز نجات غریقی به سمتم میآید اسمش مهرداد است. ماسه روی صورتش چسبیده. مهرداد میگوید: «مشکل اول ما این است که نیرو نداریم. مردم هم که توی گوش ما بزنند هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. همه میگویند به شما ربطی ندارد ما کجا شنا میکنیم. اما اگر خدای نکرده یکی از آنها غرق شود همه میگویند ما نتوانستیم کاری بکنیم؛ واقعیتش این است که ما هیچ امکاناتی برای نجات نداریم. نه قایق، نه جت اسکی، نه بویه. اگر همین قایقرانان کنار ساحل نباشند که دیگر هیچ.»
چند صدمتر آن طرفتر دور محوطهای پارچه کشیدهاند؛ پلاژ مخصوص شهرداری با ورودی مشخص. تقریباً 10 نفر در آب هستند درحالی که بیرون محوطه پر از آدم است. پسری بلندقد و آفتاب سوخته شبیه مدلهای روی بیلبورد، مسئول نجات غریق است؛ دوست ندارد اسمش را بگوید. او از کمبود امکانات رفاهی برای مسافران داخل محوطه میگوید و اینکه هر روز آب دوش قطع میشود و حتی یک دستشویی ندارد تا مردم زیر دوش را با دستشویی اشتباه نگیرند. او هم مانند همکاران دیگرش از کمبود امکانات مینالد و میگوید: «شما فرض کن اگر یک نفر در 150 متری ما در حال غرق شدن باشد ما حتی اگر رکورد مایکل فلپس را هم بزنیم نمیتوانیم در کمتر از یک دقیقه به او برسیم. بالای یک دقیقه هم فایده ندارد و غریق میمیرد. واقعاً داشتن یه جت اسکی برای نجات سریع لازم است.» او میگوید با اینکه اینجا محوطه شهرداری است اما هیچ امکاناتی به ما نمی دهد. چند تا وسیله را نشانم میدهد و میگوید: «همینها را هم خودم قرض گرفتهام.» از او میپرسم چرا مردم از این طرحها استقبال نمیکنند و حاضرند در مکانهای ممنوعه شنا کنند اما اینجا نیایند. میگوید: «اکثراً مسافر هستند و همراه خانواده میآیند کنار دریا. دوست دارند دست جمعی داخل آب بروند اینجا هم فقط مردانه است. به خاطر همین اینجا نمیآیند.»
هر سال آمار بالای کشته شدهها در دریای خزر همه را ناراحت میکند اما وقتی پای درد دل نجات غریقها و نداشتن امکاناتشان مینشینی تازه میفهمی داستان از چه قرار است. سواحل مازندران هنوز نه ساماندهی درستی شده و نه انگار برای کسی مهم است که چرا مردم در این دریا غرق میشوند. به گفته علی عباسی مدیرکل پزشکی قانونی مازندران در سال گذشته 131 نفر در دریای خزر غرق شدهاند. حالا باید نشست و دید امسال قرار است این آمار افزایش یا کاهش داشته باشد.
حسن درزی به قول خودش 50 سال است کنار دریاست و نجات غریق. زیر سایه کوچک تابلو بلال فروشی روی صندلی نشسته. درزی میگوید تا این لحظه هیچ امکاناتی به ما ندادهاند حتی آلاچیقهایی را که درست کرده بودیم هم جمع کردند: «بعضی داخل آلاچیقها وسایل بادی و تفریحی میفروختند و همین باعث شد کل آلاچیقها را بردارند. الان این صندلی را هم قرضی گرفتهام تا لااقل بتوانم بنشینم.» درزی از کم بودن حقوق و نداشتن بیمه بشدت ناراضی است.
کنار ساحل پر از آشغال است. مردم گوش تا گوش روی زیلوها نشستهاند و انگار هرچه میخورند، میریزند اطرافشان. داخل آب هم همه چیز درهم است. بچه و پیر و جوان و قایق و جت اسکی با بینظمی از کنار هم رد میشوند و به هم برخورد نمیکنند. وسط آب هم تابلو منطقه ممنوعه شنا.
از مردی که با قایقرانان حرف میزند و به نظر مسئولیتی دارد، میپرسم در این بینظمی و حضور قایق موتوری و جت اسکی در میان جمعیت، کسی آسیب نمیبیند؟ میخندد و میگوید: «نه قایقها از بالاتر حرکت میکنند. در واقع مردم نباید اینجا شنا کنند چون منطقه ممنوعه است ما هم هر چه گفتیم به گوش کسی نرفت؛ نمیشود جلوی مردم را گرفت.»
کلاه لبهدارش را تا روی ابرو پایین آورده و حتی ریشهایش هم درآفتاب تغییر رنگ داده. او نجات غریق قدیمی است و میگوید چند نسل از خانوادهاش نجات غریق بودهاند. میگوید که از بچگی همراه پدرش کنار دریا میآمده و به او کمک میکرده و حالا دیگر به اتوماتیک این کار را انجام میدهد چون نجات جان مردم توی ذات اوست: «امکاناتمان خیلی کم است اما باور کن هرچه که هیأت استان و شهرستان داشته به ما داده. دلیل این وضعیت عوامل دیگری دارد که من نمیتوانم از آنها بگویم.» او از عشق بچههای نجات غریق به این کار میگوید: «همه ما به عشق دریا و مردم، اینجا هستیم وگرنه نه پولی از این کار درمیآید و نه مسئولان ما را دلگرم میکنند. هر چقدر هم ما خوب باشیم، وقتی کسی به داد ما نمیرسد بیانگیزه میشویم. مثل بچهای که هر روز نمره 20 میگیرد اما معلمش یکبار هم زیر دفترش نمینویسد صد آفرین!»
کم بودن حقوق، نداشتن امکانات نجات، نداشتن بیمه و... مشکلاتی است که نجات غریقها از آن شکایت دارند. مردانی که بیدریغ از جانشان مایه میگذارند تا مردم با خیال راحت تفریح کنند و خاطره خوبی از مسافرت در ذهنشان بماند.