تاریخ: 24/12/77
بحث تمدن و بحث فرهنگ مقوله نسبتا جدیدی به حساب نمی آید، زیرا از دهه چهل و پنجاه میلادی بحث جامعه شناسان روانشناسان و کارشناسان مسائل ارتباطات بین المللی و سیاسی بوده است; اما اخیرا به دلیل اهمیت ارتباطات فرهنگی و گسترش این ارتباطات بین کشورها و ملتهای مختلف و تحول وسایل ارتباط جمعی و افزایش ارتباطات مستقیم و غیرمستقیم بین کشورها، ملتها و فرهنگها توجه بیشتری به فرهنگ و تمدن شده است.
گسترش و تحول وسایل ارتباط جمعی - به قول مک لوهان کانادایی - جهان را به دهکده ای تبدیل کرده که از ویژگیهای این دهکده ارتباط رو در رو و چهره به چهره و با فاصله زمانی کم است. این تماسها و ارتباطات از سویی باعث این شد که توجه اعضای فرهنگها به عناصر فرهنگ متقابلشان و فرهنگی که با آن در تماس هستند افزایش پیدا کند و از سوی دیگر باعث شد صاحبان وسایل ارتباط جمعی به تهاجم فرهنگی یا نفوذ فرهنگی و یا به شکل خوش بینانه ترش تبادل فرهنگی و تقاطی فرهنگی بپردازند. این برخوردها به هر شکل موجب شد اعضای فرهنگها، ویژگی ها و عناصر فرهنگ مقابل و ویژگیها و مختصات فرهنگی خود را بشناسند. پس از این در میان فرهنگهای مختلف هم حالت تدافعی برای جلوگیری از آثار مخرب دیگر فرهنگها و هم حالت تهاجمی به وجود آمد.
اما قبل از بحث اصلی (ارتباطات میان تمدنی)، لازم است تعاریف تمدن را در دیدگاه اندیشمندان مختلف و جامعه شناسان و فرهنگ شناسان و دانشمندان علوم اجتماعی بررسی کنیم و در مرحله بعد رابطه بین فرهنگ و تمدن را بیان کنیم که آیا فرهنگ همان تمدن است یا جزئی از تمدن است و یا تمدن جزئی از فرهنگ است و...؟
بعد از طی این مسیر تعاریف تمدن را مورد توجه قرار می دهیم، تفاوت و شباهتهای فرهنگ و تمدن را هم بررسی می کنیم آن وقت بحث ارتباطات میان فرهنگی را متصل خواهیم کرد به بحث ارتباطات میان تمدنی .
در این میان ما به این مشکل برمی خوریم که "تمدن" را تعریف کنیم یا "تمدنها" را؟ زیرا اگر ما به تمدن به شکل یک پدیده، ماهیت و یک موضوع مشخص که فارغ از زمان، ملیت و مرزبندیهای جغرافیایی است نگاه کنیم، در این صورت تعریف ما تمدن خواهد بود نه تمدنها! ولی اگر بر اساس مرزبندیهای جغرافیایی، تاریخی و ملیتی نگاه کنیم صحبت ما از تمدنها خواهد بود. بنابراین ما در بحثمان هم باید به تعاریفی که به تمدن به عنوان یک تمدن صرف نگاه کرده و هم به تعابیری از تمدن که به عنوان تمدنها عنوان شده نگاه کنیم.
در ابتدا به تعاریف اندیشمندان درمورد جزئیات پدیده تمدن می پردازیم:
پتریم الکساندرویچ سوروکین، تمدن را پدیده ای در زندگی اجتماعی انسان می داند که در دورانهای مختلف اشکال متفاوت پیدا می کند. یعنی تمدن شامل هرآنچه فرهنگ است، می باشد. او معتقد است: تمدن در سه شکل مادی، معنوی و جامع در حال سیلان و جریان است و اشکال مختلف پیدا می کند و در بحث تاریخیش درباره تمدن اروپا می گوید تا قرن پانزدهم، تمدن صبغه معنوی داشته واز قرن پانزده تا نوزدهم شکل مادی پیدا کرده و از آن به بعد دائما در حال تبدیل و تحول بوده است و در اوج گذر از تمدن معنوی به مادی خونریزی و جنگ و تضاد بین عناصر جامعه صورت می گیرد; همچنان که ما در قرن بیستم و اواسط آن در غرب مشاهده می کنیم و پس از این زد و خوردها تمدنی به عنوان تمدن جامع پدید می آید.
اشپنگلر معتقد است تمدن مرحله واپسین هر فرهنگی است وقتی تمام تحول و نوزایی و خلاقیت در فرهنگ به نهایتش رسید تبدیل به تمدن می شود. او می گوید در هر هزار سال فرهنگ به تمدن تبدیل می شود. و مصادیقی از جمله تمدن غرب را ذکر می کند و می گوید: از سی سال گذشته به این طرف دیگر ما شاهد خلاقیت های فکری و نوآوری های فرهنگی به شکل رنسانس نیستیم، آنچه امروز می بینیم یک زندگی بسیار اشرافی مجلل شهری قابل توجه و عظیمی است که در غرب بوجود آمده و روزی همین مدنیت غربی دموکراسی و آمیختگی سیاست و اقتصاد این زندگی غربی و تکنولوژی را از بین خواهد برد.
آرنولدتوایموی یکی دیگر از نظریه پردازان تمدن به تمدنها توجه می کند و می گوید: در طول تاریخ زندگی بشر26 تمدن بوجود آمد که پنج یا شش تمدن آن بیشتر باقی نمانده، هر تمدنی که بوجود می آید در ستیز با تمدنهای دیگر یا غالب خواهد شد و یا مغلوب، اگر این چنین باشد از صحنه روزگار محو خواهد شد.
آلفردوبر بنیانگذار بسیاری از بحثهای امروزی در مورد فرهنگ و تمدن می گوید: در هر واحد تاریخی بزرگ که شامل فرهنگهای بزرگی بوده، تمدن هایی بوجود آمده است. فرهنگ شامل حوزه های روحی، غیر ملموس و غیر مادی است و تمدن شامل حوزه های عقلی ملموس و مادی زندگی بشر می باشد. در هر دوره ای این جلوه های غیر مادی و مادی دائما با هم در حال تعاطی هستند. او معتقد است در هر جامعه و اجتماعی فرهنگ و تمدن خاصی بوجود می آید و نمی توانیم در باره این دو پیش بینی و پیشگویی خاصی داشته باشیم. مشابه همین دید را فوکوتساوایوکیشی دارد. او معتقد است: ما تمدن را نباید در ویژگیهای جغرافیایی، محدود و مشخص و بسته یک جامعه بنگریم بلکه باید هرچه را موجب یشرفت یک جامعه می شود، از جوامع مختلف شرق و غرب - که او مشخصا از جامعه ژاپنی صحبت می کند در تمدن خودمان جذب و هضم کنیم و آنچه به ضرر ماست نگیریم.
مشابه این دیدگاه در جامعه و فرهنگ اسلامی الان پیش آمده است که بیشتر در غرب و شمال آفریقا رواج پیدا کرده و تحت عنوان دیدگاه بین المذاهب نام گرفته است. صاحبان این دیدگاه معتقدند که ما باید هر آنچه ویژگیهای زندگی اجتماعی امروز را بیشتر تامین می کند حال هر حکمی از فقه شیعه یا فقه سنی، شافعی یا مالکی که مناسب زندگی بشر باشد بگیریم و بتدریج دینی داشته باشیم که نه سنی باشد و نه شیعه و نه...
اما دیدگاهی که در میان اندیشمندان معاصر سر و صدا کرد. تفکر ساموئل هانتینگتون است. او می گوید بین فرهنگ و تمدن هیچ فرقی نباید قایل شد. در گام اول و مرحله اول ما جامعه واحد بشری داریم، یک پله پایین تر با تمدن ها مواجه می شویم تمدن ها با همان عناصر فرهنگی منتهی در یک گستره جغرافیایی وسیعتر، یک پله پایین تر به فرهنگ می رسیم و یک پله پایین تر به یک فرد می رسیم که هر فردی عضو یک فرهنگ است و هر فرهنگی عضو یک تمدن است و تمام تمدنها تشکیل یک جامعه واحد جهانی را می دهند. تفاوتی که او بین تمدنها می گذارد فقط در گستره جغرافیایی و حوزه تحت پوشش هر تمدن است.
دکتر محمد صدری اندیشمند معاصر ایرانی - مقیم امریکا تمدنها را بر مبنای خاستگاه های فکری، اعتقادی و مذهبی آنها تقسیم می کند، با توجه به این تعاریف و مرزبندیها می توانیم برداشت درستی از گفتگو، رابطه و برخورد تمدنها داشته باشیم. بعد از این توجه به سراغ ارتباطات میان تمدنی یا بین المللی و تفاوتها و شباهتهایش با ارتباطات میان فرهنگی می رویم.
ارتباطات بین المللی یعنی آنچه که بیشتر وجهه سیاسی دارد. ارتباط میان کشور ملتها، کشور ملت Nationstate یعنی مجموعه ای از انسانها با فرهنگ مشخص، با آداب و رسوم و عقاید و زبان واحد در یک مرز سیاسی و جغرافیایی مشخص و ثبت شده در نقشه ها؟ ارتباط بین المللی یعنی ارتباط بین حکومتهایی که نماینده مردم خاصی هستند. اما ارتباطات میان فرهنگی چیست؟ آیا فرهنگها در درون یک Natiostate محدود می شود؟ خیر، در قضیه آقای اوجالان کاملا این مساله مشخص شد کردهای ایران، سوریه، ارمنستان، ترکیه، عراق همه حرکتی را شروع کردند تحت اینکه اوجالان رهبر ماست و باید آزاد شود. بنابر این می بینیم که فرهنگ کردی در مرزها محدود نمی شود. بیشتر فرهنگها در نقاط تلاقی مرزهای مختلف سیاسی قرار دارند. لذا ارتباطات میان فرهنگی ربطی به مرزهای بین المللی ندارد و بیشتر بحث از افراد می شود. رابطه بین افراد از طرق مختلف چون مسافرت، تبادلات آموزشی و توریستی و... انجام می گیرد. در ارتباطات میان فرهنگی هر فردی می تواند نماینده یک ارتباط میان فرهنگی باشد. بصورت مختصر رابطه بین فرهنگ و تمدن اینگونه خواهد شد:
1) این همانی فرهنگ و تمدن
2) این نه آنی فرهنگ و تمدن
3) تقابل فرهنگ و تمدن (تمدن یک چیز است و فرهنگ یک چیز و این دو با هم در تعارضند)
4) مقدمه بودن فرهنگ برای تمدن
5) مقدمه بودن تمدن برای فرهنگ
ما معتقدیم در تعاریف و دسته بندیهای تمدن و فرهنگ لازم نیست آنها را به شکل مادی و معنوی تقسیم کنیم، بلکه آن دو پدیده هایی هستند از زندگی بشر که شامل آداب، رسوم، سنن، جلوه های خلاقیت های ذهن انسان و تمام آثار به جا مانده از انسان و تنها تفاوتی که بین آنها باید در نظر گرفت، تفاوت در گستره آنهاست. موضوع: تمدن مدرنیته
سخنران: آقای محمدعلی سادات
تاریخ:3/3/78
قرون وسطی را سالهای تاریک می نامند اما آنچنان هم که قلمداد شده، منفی و بی ثمر نبوده است. در آن زمان، مسیحیان در زمینه کتاب مقدس و فلسفه اسکولاستی یا فلسفه مدرسی کار می کردند.
تصور مسیحیان آن دوره چنین بود که مسلمانانی که در آن سوی اروپا زندگی می کنند افراد بی فرهنگ و تمدن هستند; جنگهای صلیبی موجب شد که اروپائیان با تمدن اسلامی آشنا شوند و به تصور باطل خود پی ببرند. چنانکه در کتاب روح اسلام آمده است در زمانی که اندلس کشور اروپایی که سالهای متمادی در تصرف مسلمانان بود غرق در نور بود، خیابانهای انگلیس در تاریکی غرق بودند; تفاوت بین این دو کشور اروپایی ناشی از تفاوت تمدن اسلامی و مسیحی می شد.
نظامیه بغداد که یک دانشگاه معتبر و بانک علمی بی نظیر در دنیا بود، تمام کتابها و تحقیقات علمای اسلامی و دیگر ادیان را در خود جای داده بود. این نظامیه خوابگاههای متعدد داشت و برای اسبان دانش پژوهان، اسطبلهای خاصی که به منزله پارکینگهای امروزی بود، منظور شده بود. این گوشه ای از تمدن درخشان اسلام در قرون وسطی بود.
همه مورخان معتقدند که پیشرفتهای اروپا با جنگهای صلیبی آغاز شد. اروپائیان هرچه را در تمدن اسلامی دیدند اقتباس کردند و آثار علمای مشهور را مانند ابن سینا و ابن رشد، ترجمه کردند. بدین گونه نهضت ترجمه، تمدن اسلامی را به اروپا منتقل کرد.
اما از سوی دیگر، جنگهای صلیبی و پیروزی ایشان موجب ضعف ایمان مسیحی شد; زیرا تا آن زمان چنین می اندیشیدند که تنها راه نجات بشر تمسک به مسیحیت و کتاب مقدس است که متولی آن هم پاپ است. اما وقتی تمدن اسلامی را درک کردند متوجه شدند که در چه فریبی هستندو اسلام چه از نظر اعتقادی و چه بلحاظ علمی و تمدنی از ایشان پیشرفته تر است. در نتیجه اعتقادشان به مسیحیت سست شد و شبهات دینی و فلسفی برایشان پیش آمد. بدنبال این قضایا مفاسد اخلاقی و رفتاری هم در صومعه ها و دیرها رشد کرد. زمینه های رنسانس فراهم شد و آن تمدن پیشین اروپایی که براساس دین استوار بود دگرگون گشت و بقول رنه گنون در کتاب بحران در دنیای متجدد، به بهانه توجه به زمین، نگاهها از آسمان به زمین معطوف شد.
باید توجه داشت که آنچه اکنون به عنوان مدرنیسم یا مدرنیته می شناسیم، پایه هایش در دوره رنسانس نهاده شده، در قرن 17 پیشرفت کرده و در قرن 19 به اوج خود رسیده است; در قرن بیستم تحولاتی در آن پیدا شد و ادعاها تعدیل گشت; اما تمدن مزبور همچنان بعنوان تمدنی فراگیر در دنیا، راه خود را شتابان می پیماید.
همچنانکه اروپا در قرون وسطی خفته بود و آشنایی با تمدن اسلامی او را بیدار و متحول کرد، ما نیز در دویست - سیصدسال گذشته که دوران اندوهباری از تمدن اسلامی را می گذراندیم، در خواب بودیم: خواب فرهنگی. در اوایل نهضت مشروطه کم کم چشممان را باز کردیم و پیشرفتهای علمی - صنعتی اروپا را دیدیم. خاطراتی که ناصرالدین شاه قاجار از سفر اروپا نوشته، نماد حیرت ایرانیان در برابر تمدن و پیشرفت اروپاست. روشنفکران ما همان حالتی را پیدا کردند که روشنفکران اروپا در برابر تمدن اسلام پیدا کرده بودند. برخی خود باخته شدند مانند تقی زاده که می گفت: ما باید از موی سر تا ناخن پا غربی شویم .
فرهنگ غرب، ما را به چالش فرا می خواند. ما از یکسو میراث بسیار غنی و بی نظیری را در دنیا دارا بودیم که به اعتراف دوست و دشمن گنجینه ای پر بها بود، و از سوی دیگر با پیشرفتهای علمی - صنعتی غرب فرسنگها فاصله داشتیم.
تمدن غربی و دموکراسی آن یک شبه ظهور نکرده بود. 400-500 سال در مسیر تاریخ، افتان و خیزان رفته بودند تا به اینجا رسیده بودند و از آنجا که الگویی نداشتند و پیشینه ای از دموکراسی در مقابلشان نبود، اشتباه کردند، تصحیح کردند، در نشیب و فراز افتادند و نهایتا به یک فرهنگ و تمدن منسجم رسیدند که در تمام عرصه های علم، هنر، فرهنگ و دین باعث آثار و نتایجی شد. برای مثال شهرهای بزرگ و صنعتی و به تعبیری کلان شهرها به وجود آمد، که ما وقتی می خواهیم شهر بزرگ داشته باشیم هزار و یک مشکل پیدا می کنیم و نمی توانیم آنها را از پیش پا برداریم چون پیشینه آن را نداریم و یکدفعه با آن مواجه می شویم. یا اتومبیل، وقتی در تمدن ما ظاهر می شود آلودگی هوا، ترافیک و غیره را با خود می آورد و ما را مرعوب خود می سازد. اما در غرب جزو زندگی و تمدن آنها می شود و مشکلاتش به حداقل می رسد، چون بتدریج تکوین یافته است.
باید غرب و تمدن غرب را بدرستی بشناسیم. چنین نباشد که عده ای مفتون آن باشند و عده ای آن را بطور کلی نفی کنند. همچنانکه برخورد اروپا با تمدن اسلامی باعث پیشرفت آنها شد، آشنایی ما هم با تمدن اروپائیان باید موجب پیشرفت ما شود. سخن از بی بندوباریهای اخلاقی آنها نیست، باید مجموعه آثار علمی و دستاوردهای تمدن پیشرفته آنها را بگیریم و منتقدانه درباره آنها بحث و بررسی و مطالعه کنیم.
یکی از ویژگیهای علم در دوران رنسانس این بود که همه چیز را زیر ذره بین می گذاشتند در بسیاری از کشورهای اروپا مراکز مطالعات اسلام شناسی وجود دارد و آنها در تمام ابعاد اسلامی دقیق شده اند و با توجه به مبانی فرهنگ خود آنها را وارد فرهنگ خود کرده اند. این مبانی فرهنگی با فرهنگ ما متفاوت است. آنها جهان بینی خاص خود را دارند; جهان بینی آنها غیر الهی و جهان بینی ما الهی است.
انتقاداتی که از تمدن غرب شده در کشورهای اسلامی دیده نمی شود. غربیها هزاران انتقاد بر تمدن مدرنیته نوشته اند و یکی از متفکران ایشان (هایدگر) معتقد است غرب افول کرده است. اما افرادی که از میان ما برای بررسی تمدن غرب می روند فقط جنبه های مثبت آن را می بینند. فلاسفه پست مدرن سخنان دیگری دارند و تحولی عظیم در اوضاع و احوال دنیا به وجود آورده اند.
اکنون دنیا در یک حرکت شتابان است. اگر ما سرمان را پایین بیندازیم و بگوییم خبری نیست، خودمان را گول زده ایم. مراکز علمی و تحقیقی ما باید بطور دقیق این مطالب را بررسی و نقد کنند.
باید دید فرهنگ غربی چگونه پدید آمده است، مبانی و جهان بینی اش چیست؟ ارتباط ما با آن چگونه باید باشد و چه چیزی را از آنها اخذ می کنیم و از چه چیزی احتراز می کنیم. آیا راهی هست که از فرهنگ غرب، دستاوردهایی را اخذ کنیم اما در برابر آن خودباخته و مرعوب نباشیم؟
باید دنیا و سمتی را که دنیا پیش می رود کاملا بشناسیم. دیگر نمی توان ارتباطات را در دنیا انکار کرد. اینترنت، ماهواره، توریسم، تحصیل در خارج و غیره باعث ارتباط با تمدن غرب است اگر این تمدن را خوب نشناسیم دچار مشکل می شویم. دنیا در حال تجدید حیات و پیشرفت است. می گویند رشد علم در این ده سال اخیر معادل رشد هزار سال بوده است و از این به بعد رشد علم لحظه ای است.
اگر معتقد به تعاطی افکار هستیم و می خواهیم به گفتگوی تمدنها بنشینیم باید بدانیم مسائلی که او درباره اش گفتگو می کند، چیست؟ از این رو مهمترین ضرورت فرهنگی ما این است که سطح علم و آگاهی نسل جوان بالا برده شود. اگر مایوس و خودباخته شویم و به گوشه ای پناه بریم به وادی مرگ رفته ایم. اما اگر کار و تلاش کنیم می توانیم به تمدن غرب برسیم. همین تمدن غرب که الان درخشان است با خون دل اروپائیان به دست آمده و به پای آن دود چراغها خورده اند. در تمدن اسلامی خود ما هم امثال فارابی و ابن سینا زحمات زیادی را متحمل شده بودند و در زمان حاضر هم امثال علامه طباطبایی که بدون هزینه ای برای بیت المال تفسیر گرانبهایی چون المیزان را به یادگار نهادند و شاگردانی چون استاد مطهری تربیت کردند، زحمت فراوانی کشیده اند. پس تلاش کنید و مطالعات و تحقیقات خود را عمق و ژرفا ببخشید. موضوع: شان اهل بیت و آنچه امت با آنها کردند
سخنران: خانم فلاح زاده
تاریخ: 4/2/78
یکی از نکات بسیار مهم تربیتی که در قرآن بسیار مشهود است ، مساله تذکر و بررسی و دقت نظر بر زندگی گذشتگان است. در این زمینه حدود 280 واقعه و داستان در قرآن ذکر شده است. خداوند متعال می فرماید: "فانظروا" یعنی نظر کنید، نظر با تامل که با عبرت همراه باشد. عبرت از ریشه عبور و عابر است. قرآن می خواهد بگوید از وقایع گذشتگان عبرت بگیرید و آن را پلی برای عبور راحتتر و سریعتر خود قرار دهید. معمولا" پل را در جایی قرار می دهند که گذشتن از آنجا مشکل باشد، پس بدون عبرت گرفتن از وقایع گذشته عبور از حال و آینده ممکن نیست و شناختن راه فلاح و درستکاری از راههای انحرافی، دشوار خواهد بود.
بحث امروز ، شرح یکی از دوره های بسیار بحرانی و در عین حال دردناک تاریخ بشر و تاریخ اسلام است. اینکه پس از رحلت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » تا واقعه عاشورا بر اهل بیت «علیهم السلام » چه گذشت؟
بعد از رحلت رسول اکرم «صلی الله علیه وآله » اولین واقعه دردناکی که اتفاق افتاد وبنای تمام بلیه های بعد از آن را نهاد واقعه سقیفه بود. در آن زمان دشمنان اهل بیت بیش از دوستان ایشان اهمیت اهل بیت را درک کرده بودند فهمیده بودند اگر اهل بیت در کنار قرآن نباشند ، اسلام قطعا از بین خواهد رفت. در واقع قرآن با وجود اهل بیت تفسیر واقعی می یابد. بعد از تجمع در سقیفه ، در حالی که علی «علیه السلام » هنوز مشغول کفن و دفن پیامبر بود، حق علی را غصب کردند و او تنها کسی بود که تن به شورا نداد ولی پس از چهل روز مجبور به پذیرش آن شد و همان روز بود که دومین هتک حرمت بر اهل بیت صورت گرفت. حمله به منزل علی «علیه السلام » به دستور خلیفه! به این بهانه که علی در آنجا توطئه می کند، زهرا«علیهاالسلام » را رنجاندند و مصدوم کردند و با آن حالت فجیع علی «علیه السلام » را برای بیعت بردند. در واقع بنای عاشورا در سقیفه گذاشته شد.
این اهل بیتی که به آنها این قدر ظلم رفت چه منزلتی نزد خدا و رسول «صلی الله علیه وآله » داشتند. از قرآن ، گفتار و رفتار پیامبر که به تایید شیعه و سنی رسیده نمایان است که آنها بهترین و محبوب ترین بندگان خدا هستند.
قرآن می فرماید: "قل لا اسئلکم علیه من اجر الا المودة فی القربی " ای پیامبر! بگو من از شما در مقابل رسالتم مزدی نمی خواهم مگر محبت به اهل بیتم. یا در اصحاب کساء آیه نازل می شود: "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا" و یا آیه مباهله و یا آیات دیگر که در مدح حضرت زهرا«علیهاالسلام » آمده است و یا آیه ای که در سوره انسان برای خانواده حضرت علی «علیه السلام » نازل شد و یا در مورد احسان علی «علیه السلام » در هنگام رکوع و ... اینها نمونه های قرآنی است.
اما در کلام رسول خدا«صلی الله علیه وآله » از اهل بیت چه آمده است؟ احادیث در این باب دو گونه است: آنچه که بطور عام در شان و منزلت اهل بیت آمده است و احادیثی که بطور خاص در مورد پنج تن آل عبا گفته اند. حدیث معروف ثقلین که بطور عام در مورد اهل بیت یا حدیث غدیر که درباره ولایت امیرالمؤمنین «علیه السلام » آمده و بیش از 150 سلسله سند آن را ذکر کرده اند. و بعضی "و ال من والاه" را اینگونه تفسیر کرده اند که هر کس مرا دوست دارد علی را هم دوست داشته باشد! آیا این عقلایی است که پیامبر«صلی الله علیه وآله » در آن هوای گرم و در سالهای آخر عمرش مهمترین مطلبش را این گونه بیان کند.
پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله » بارها می فرماید: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را آزرده است. " و یا رفتارهای محبت آمیزشان با فاطمه «علیهاالسلام » در وقت سفر و بازگشت از آن و در دیگر لحظات زندگی همه این مسائل به این اشاره دارد که رعایت حق حضرت زهرا«علیهاالسلام » واجب است. آیا پیامبری که "ما ینطق عن الهوی" است، درباره فاطمه و فرزندانش می تواند از روی هوی و هوس چیزی بگوید.
آنجا که می فرماید: حسنین سیدی شباب اهل الجنة هستند و یا در مورد حسین «علیه السلام » می فرماید: "حسین سبط من الاسباط "; حسین امتی از امتهاست; یعنی ایشان امام حسین «علیه السلام » را فرد نمی دانند.
اگر در زندگی امیر مؤمنان دقت کنیم می بینیم که ایشان در تمامی ماموریتهای مهم با پیامبر همراه بودند. چنانچه پ حضرت خود در نهج البلاغه فرموده از زمان طفولیت من در آغوش پیامبر و در بستر ایشان می خوابیدم، در کوه با وی بودم، من شاهد لحظه لحظه فضائل و کمالاتی بودم که بر پیامبر افزوده می شد.... این فضایل اهل بیت در قرآن و سنت بود ولی چه شد که علی پس از پیامبر 25 سال خانه نشین شد؟ چه کسانی مقصر بودند؟
من در اینجا می خواهم جبهه مردمی را که خود را مسلمان و طرفدار اهل بیت می دانستند روشن سازم . علی «علیه السلام » می فرماید در این 25 سال "صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی" مثل کسی که خار در چشمش و استخوان در گلویش بود صبر کردم. و هنگام شکایت حضرت زهرا«علیهاالسلام » می فرماید تو می خواهی من شمشیر بردارم که صدای اذان دیگر پخش نشود یعنی این قدر مخلصان ایشان کم بودند. مسلمان زیاد بود اما مؤمن کم چنانچه قرآن می فرماید: "یا ایها الذین آمنوا امنوا". و ما امت حسین و دوستدار اهل بیت، چگونه هستیم. نکند ما هم مورد خطاب این آیه قرار گیریم!
ما نباید همه وقایع را از چشم دشمنان اهل بیت ببینیم . درست است که معاویه با علی و امام حسن «علیه السلام » و یزید با امام حسین «علیه السلام » آنگونه کردند; ولی باید دید چرا امت اجازه چنین جنایاتی را دادند. و الله امت محمد«صلی الله علیه وآله » ما مسؤولیم!
علی «علیه السلام » حدود 15 خطبه در ملامت یاران و دوستانش در نهج البلاغه دارد. بفرموده امام راحل «رحمه الله » علی مظلومترین سرباز و امت اسلام است. زیرا در میان یارانش هم مقام و منزلتش رعایت نمی شد.
تبلیغات معاویه بحدی در میان مردم اثر کرده بود که وقتی علی «علیه السلام » شهید شدند، گفتند: مگر او نماز می خواند؟ !
این هشدار بزرگی است برای امتهای اسلامی. نکند خدای ناکرده از ارزشهای اسلام فاصله بگیریم و ولایت را فراموش کنیم و گرفتار بلایای زمان بعد از امام و رهبرمان شویم. بخصوص در زمان ما که بعد از چهارده قرن امام راحلمان، احیاگر اسلام و عاشورا بوده است. اهل بیت پاکترین و با تقواترین انسانها بودند و در عین حال کسانی بودند که از همه انسانها از نعمتهای خدا کمتر استفاده کردند. چرا زمین باید برای اهل بیت تنگ باشد؟ چرا همه چیز باید برای مردم حلال و برای اهل بیت حرام باشد؟ چرا پست ترین رفتارها با اهل بیت عصمت و طهارت می شود؟ این چه مصیبتی است که در طول تاریخ بر اهل بیت وارد شده است؟
وقتی امام حسن «علیه السلام » راه و چاره ای جز صلح نمی بیند - با وجود اینکه بارها به مردم گفته بودند: نیکوترین کارها نزد من شمشیر کشیدن در مقابل بنی امیه است، اما صلاح نمی بینم این کار را انجام دهم - عده ای از مسلمانها سرزنشش می کنند که تو ما را خوار و ذلیل کردی ؟ و آن می شود که شد.
در واقعه کربلا نیز امت اسلامی در برابر حرکت امام حسین «علیه السلام » سه گروه می شوند: گروهی که تا آخر روز عاشورا با امام می مانند. گروهی که امام را تنها می گذارند و بهانه های گوناگون می آورند و گروهی که بی تفاوت درباره ایشان بودند.
حال ما خودمان را باید در آیینه افکار حسین «علیه السلام » ببینیم، تا چه حد برای ماندن اسلام و ایمان حاضر به ایثار هستیم. بعد از انقلاب اسلامی بسیاری از مسائل برای ما روشن شد. ببینیم ما چقدر برای انقلابمان تبلیغ می کنیم در زمانی که هر 24 ساعت حداقل یک کتاب علیه انقلاب نوشته می شود، چقدر مطالعه می کنیم - علاوه بر واحدهای درسی تا در برابر آن تهاجمات مسلح شویم.
اگر امروز آگاه نباشیم خیلی سریع این کتابها وارد جامعه مان می شودو ما در برابر آنها ناتوان می مانیم. امتی نباشیم که در بینمان حسین را ذبح کنند و بعد ما متوجه شویم.
سعی کنیم باطن خود را با اهل بیت گره بزنیم و عشق اهل بیت را در روح فرزندانمان زنده کنیم. دشمنان اسلام بخصوص معاویه در زمان حضرت علی ، امام حسن و امام حسین(:) خیلی از جهالت و غفلت مردم بر علیه اسلام استفاده کردند، اما غفلت مردم از خیانت معاویه ضربه بیشتری به اسلام زد. مردم همه معاویه و خاندانش را که طالب جاه و مقام بودند، می شناختند و می دانستند که امام حسین حق است ولی غفلتشان آن وقایع را پدید آورد.
گاهی انسان ایمان دارد، حسن را هم می شناسد و او را بر معاویه ترجیح می دهد اما منافع دنیا، جاه طلبی و مادیات به انسان اجازه نمی دهد دنبال حق را بگیرد، این آفت بزرگی در تاریخ اسلام است.
گاه می شود انسان از همه مراحل می گذرد اسلام می آورد، ایمان می آورد، اهل بیت را می شناسد، معرفت واقعی پیدا می کند اما در مرحله آخر می ماند دقت و تامل کنیم از هر خانواده ای که هستیم شهید، جانباز، آزاده باز هم به خدا پناه بریم. "انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم" را به تمام معنا دریابیم و از امت واقعی امام حسین «علیه السلام » باشیم.
ان شاءالله