تاریخ معاصر ایران و فرضیه ی توهم توطئه

اگر کسی این واقعیت را بر زبان آورد که رد پای سیاست های استعماری را در جعل مذاهب دروغین، جعل اسناد، انحراف جنبش های ملی و آزادی بخش و غیره در تاریخ معاصر ایران نمی توان انکار کرد، عده ای فریاد کنند که توهم توطئه، جایی در تحلیل تاریخ ندارد و بعد با هزار و یک دلیل اثبات کنند که توهم توطئه نوعی بیماری است[۱] یا توهم توطئه ویژگی جزم اندیشی ایدئولوژیکی، ...

بررسی جعل یک سند پیرامون انقلاب اسلامی در کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن

گروه پژوهش

بنیاد تاریخ پژوهی ایران

تاریخ معاصر و فرضیه ی توهم توطئه

اگر کسی این واقعیت را بر زبان آورد که رد پای سیاست های استعماری را در جعل مذاهب دروغین، جعل اسناد، انحراف جنبش های ملی و آزادی بخش و غیره در تاریخ معاصر ایران نمی توان انکار کرد، عده ای فریاد کنند که توهم توطئه، جایی در تحلیل تاریخ ندارد و بعد با هزار و یک دلیل اثبات کنند که توهم توطئه نوعی بیماری است[1] یا توهم توطئه ویژگی جزم اندیشی ایدئولوژیکی، افراط کاری سیاسی، قهرمان گرایی شوینیستی، آسیب پذیری در برابر کیش شخصیت، چاپلوسی و ترس از قدرت، بدبینی، بی اعتمادی، تفرقه و فردگرایی و... است که از آن به عنوان سلاحی در برابر دشمنان سیاسی یا فریب هواداران استفاده می شود.[2]

یا ادعا کنند که در ایران، تئوری توطئه در سیاست، صرفا محصول روابط استعماری مدرن نیست بلکه برعکس، دارای ریشه های عمیق در کشور بوده و در تاریخ طولانی دولت خودکامه [در کشور] وجود داشته است... همچنین [تئوری توطئه در ایران] محصول جامعه ی کوتاه مدت یا جامعه ی کلنگی در مقایسه با جامعه ی بلند مدت اروپایی است[3] یا مدعی شوند که اساسا رواج فرضیه های توطئه ما بین ایرانیان، یک مسئله ی عمیق روانشناسی اجتماعی می باشد و ربط چندانی به شواهد و ادله ندارد. این طور نیست که طرفداران این فرضیه ی توطئه یا آن یکی، در نتیجه ی یک سری مطالعات و جمع کردن انبوهی از شواهد و دلایل به فرضیات خود رسیده باشند.[4]

به اندازه ی کافی فرضیه سازی و تئوری پردازی در مذمت و تقبیح این دیدگاه در تاریخ معاصر ایران صورت پذیرفته که حتی پاره ای از محققین، علی رغم مشاهده ی اسناد متعدد و متقن، جسارت به کارگیری لفظ دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور را به این اعتبار که متهم به توهم توطئه نشوند، از دست داده اند. البته نمی توان این فرضیه را رد کرد که خود این توهم که توطئه یک توهم است، ممکن است روشی باشد برای گریز از پرداختن به نقش سیاست های بین المللی در تحولات اجتماعی و سیاسی و امور داخلی کشورها؛ اما چه کسی می تواند ملاک و میزان توهم بودن یا توهم نبودن توطئه را در رخدادها مشخص کند؟

احمد اشرف می گوید: مقوله ی توطئه را به دو گونه می توان بررسی کرد: یکی برخورد آفاقی و علمی و دیگر برخورد انفسی و عاطفی و بیمارگونه.[5] سپس برای علمی نشان دادن این فرضیه می نویسد: در برداشت علمی، توطئه به عنوان فرضیه ای در نظر می آید که قابل رد یا اثبات است و در پرتو داده های عینی و اسناد و مدارک تاریخی و بدون جانبداری عاطفی مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد.[6] اما مشکل توهم بودن یا نبودن توطئه، تعریف های کلیشه ای نیست! مشکل اینجاست که چه کسی و چگونه معیار داده های عینی، اسناد و مدارک تاریخی و جانبدارانه نبودن عاطفی آن را مشخص می کند؟! تا به امروز که همه ی استانداردهای علمی و تاریخی و عینی به گفتمان های رسمی حاکم در غرب حواله می شود. معیار توهم بودن یا نبودن توطئه بر اساس این استاندارد ها، آنقدر ساده لوحانه و غیر عقلی است که جایی برای بحث علمی و تاریخی باقی نمی گذارد. این به معنای آن است که یک دیکتاتور خود را آزادی خواه و قانون گرا معرفی کند و وقتی از او دلیل عینی این ادعا را خواسته باشند، به دیدگاه ها و عمل های خود ارجاع دهد.

جالب اینجاست که شبیه همین ارجاعات در نوشته های نظریه پردازان تئوری توطئه، فراوان دیده می شود. به عنوان نمونه احمد اشرف پس از قالب بندی های نظری توهم توطئه، در مورد توهم بودن وصیت نامه ی پطرکبیر می نویسد:

این وصیت نامه ی ساختگی را مهاجران لهستانی در پاریس به سال 1795 م جعل کردند تا افکار عمومی فرانسویان را علیه روسیه ی تزاری که مطامع استعماری در لهستان داشت برانگیزانند و متحدینی برای خویش دست و پا کنند. بر اساس این سند جعلی که گویا بر حسب تصادف روی میز تحریر سفیر روسیه در پاریس دیده شده است، سیاست پنهانی روسیه همواره باید معطوف به دو هدف باشد: یکی سلطه بر اروپا و دیگری دستیابی به آب های گرم خلیج فارس از راه تسلط بر ایران. این سند جعلی که در اواخر قرن نوزدهم از طریق نویسندگان انگلیسی همچون لردکرزن (که البته در اصالت آن تردید کرده است) و دانشجویان ایرانی در اروپا و سفارت انگلیس در ایران در افواه مردم شایع شد، موجب پیدایش اعتقاد به توهم توطئه ی روسیه برای تسلط بر ایران شد.[7]

احمد اشرف عمدا یا سهوا فقط یک طرف سکه را می بیند، اما چه پاسخی برای کسانی که ادعا می کنند همه ی اینها توطئه ای بود که انگلستان برای ترساندن کشورهای آسیایی حاشیه ی روسیه (که اتفاقا بخش مهمی از آنها مانند هندوستان و افغانستان و ایران محل نفوذ انگلیس بود) برای تثبیت بیشتر نفوذ خود در این مناطق مورد استفاده قرار داد، می تواند داشته باشد؟ آیا این ادعا هم توهم توطئه است؟! اگر توهم توطئه است، می بینیم که نظریه پردازان این توهم هم در چنبر آن گرفتار شدند و برای اثبات فرضیه ی خود جز توسل به همین توهم هیچ دلیل علمی و تاریخی دیگری ندارند.

احمد اشرف یک صفحه بعد باز هم گرفتار همین توهم می شود و می نویسد:

خاطرات لاهوتی به عنوان یکی از نمونه های تاریخی توطئه پردازی حاوی جعلیات فراوان است که پس از انتشار کتاب به وسیله ی روزنامه های وابسته به شبکه ی «بدامن» با سرفصل های درشت در جراید کشور منتشر شد... سازمان سیا خاطرات ساختگی لاهوتی را تألیف و منتشر کرد تا دوباره خطر وصیت نامه ی پطر کبیر را در اذهان مردم شایع کند. این کتاب را دانلد ویلبر مشاور سازمان سیا با همکاری یکی از نویسندگان ایرانی که پس از انقلاب اعدام شد، تألیف کرد. و در واشنگتن به چاپ رسانده و برای پخش به دفتر مرکزی سیا در سفارت امریکا در تهران فرستاده بود.[8]

احمد اشرف باز هم متوجه نشد که اگر چه توهم توطئه ی روسیه را برای تأسیس دولت دست نشانده در استان های شمالی ایران اثبات کرده است، اما از آن طرف توطئه ی سازمان سیا و امریکا را با تمام وجوهش نیز به اثبات رسانده است. این گونه تناقض گویی های چند وجهی در اکثر آثار کسانی که تلاش کردند نظریه ی توهم توطئه را چیزی جز توهم ناشی از بیماری اخلاقی، اجتماعی، ایدئولوژیکی، افراط کاری سیاسی، جزم اندیشی و غیره جلوه دهند، فراوان دیده می شود که پرداختن به آنها محل بحث این مقاله نیست.

در هر صورت نمی توان این نظریه را هم نادیده گرفت که وارد کردن مفهوم توهم توطئه در تاریخ معاصر ایران تا حدود زیادی شجاعت تحلیل تاریخی و بررسی نقش سیاست های بین المللی را که فصل بسیار مهمی از تحولات سیاسی اجتماعی کشور ماست، مخدوش کرده است. بسیاری از جریانات سیاسی که نقش آنها را در کارگزاری سیاست های استعماری نمی توان نادیده گرفت با توسل به این مفهوم نه تنها از پاسخگویی به عملکردهای خود شانه خالی کرده، بلکه هر پژوهش علمی و تاریخی را نیز حواله به فرضیه ی توهم توطئه می کنند. اکنون چنین برچسبی بر بسیاری از پژوهش های علمی محققین تاریخ معاصر و نظریه های تاریخی زده می شود و بی تردید در آینده نیز زده خواهد شد.

به لطف برچسب توهم توطئه، چهره های شناخته شده ای در کشور که نقش آنها را برای کارگزاری استعمار نمی توان انکار کرد، مثل میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا ملکم خان ناظم الدوله، میرزا فتحعلی آخوندزاده، سیدحسن تقی زاده، محمد علی فروغی و امثال اینها و رخدادهای مهمی چون قرارداد رویتر، قرارداد تنباکو، قرارداد 1907، و 1919 که نقش تعیین کننده ای در نابودی ذخایر ملی، عقب ماندگی ایران و واگذاری سرنوشت کشور به دست بیگانگان داشته اند، در هاله ای از مصونیت تفحص تاریخی و معصومیت قرار گرفته اند. مشهورات حاکم بر این رخدادها و چهره ها، در تاریخ معاصر آن چنان ابطال ناپذیر است که به محض بررسی استنادی و علمی این مقاطع تاریخی، فریاد توهم توطئه مجالی برای رسیدن صدای تحقیق باقی نمی گذارد. وقتی در باب نقش استعمار در پیدایش پاره ای از مذاهب ساختگی مثل وهابیت، بابیه، بهاییه، ازلیه، قادیانیه، کسروی گرایی و امثال ذلک پژوهشی علمی نوشته می شود، پوزخند توهم توطئه بر لبان عده ای که تصور می کنند علم بی طرف فقط در نزد آنهاست و استاندارد پژوهش های علمی و غیر جانبدارانه وقتی بر پژوهشی زده خواهد شد که منطبق با فتاوی، علائق، سلائق و معیارهای آنها باشد، خواهد نشست. پوزخندی به عمق جهل مرکب به حقایق تاریخی.

وقتی بحث از اسناد و مدارک تاریخی می شود، می گویند داوری علمی این است که تاریخ به دور از اخلاق، ارزش ها و اعتقادات و خلاصه به دور از هرگونه قضاوت های زشت و زیبا نوشته شود. البته هنوز نگفته اند که چنین عنصر بی خاصیتی که اسم آن را تاریخ گذاشته اند، چه سودی برای بشر دارد.

می بینیم که معیارها در فهم توهم توطئه، چگونه در هم ریخته و سلیقه ای و مبتنی بر تنگ نظرانه ترین تحلیل ها، تعیین می شود. اما آیا می توان اسناد تاریخی این مرز و بوم را انکار کرد؟ آیا به صرف توهم توطئه می توان نخستین کتاب آسمانی را که به نام دساتیر از آسمان مه آلود لندن برای ایران نازل شد و پیامبرانی مثل مهاباد، جی افرام، شای کلیو و یاسان که از سوی سازمان اینتلجنت سرویس برای نجات ملل شرق با پیام های ویژه ی خویش گسیل شده اند، انکار کرد.[9]

مگر حاصل تلاش همین حضرات بیش از صدها نوع مذهب جعلی در سرزمین های اسلامی و کشور ما نیست؟ مگر بر اساس همین سیاست ها، پیکر سرزمین های آسیایی پاره پاره نگشت و حکومت های ریز و درشت با اختلافات ابدی از نظر جغرافیایی، قومی، مذهبی و قبیله ای به وجود نیامد. آیا اختلافات مذکور در اغلب کشورهایی که نقش استعمار انگلیس و فرانسه و روسیه و امریکا و غیره در تعیین مرزهای آن غیر قابل انکار بوده، توهم توطئه است؟! آیا بهایی شدن کنت دوگوبینوی فرانسوی، سید علوی شدن ژنرال پاتینجر افسر توپخانه ی انگلیس، ملا مؤمن شدن کلنل استوارت انگلیسی (کسی که در اولتیماتوم انگلیس ها به محمد شاه در محاصره ی هرات نقش عمده داشت)، درویش محمدی شدن ژنرال فریه، حاج شیخ عبداله شوشتری شدن ریچارد برتون انگلیسی، لباس درویشی پوشیدن وامبری جاسوس مجارستانی انگلیس، ایران دوست شدن ادوارد براون انگلیسی، مسلمان شدن میرزا یعقوب خان ارمنی، آخوند طالقانی شدن موسیو چرچیل انگلیسی در جنوب تهران و در نهایت مسلمان شدن مستر همفر انگلیسی و ده ها مورد شبیه به اینها، آیا مبتنی بر حقایق تاریخی است یا ساخته ی توهم توطئه!؟

چگونه خاطرات پطر کبیر وقتی در مجارستان نوشته می شود و توسط انگلیس ها پخش می گردد و یا خاطرات لاهوتی در سازمان سیا نوشته و در ایران منتشر می شود و یا کار شبکه ی کرمیت روزولت برای بدنام کردن مصدق در جریان کودتای 28 مرداد سال 32[10] و امثال آن که در نوشته های امثال احمد اشرف، آبراهامیان یا همایون کاتوزیان و غیره مطرح می گردد، نشان از توهم توطئه ندارد، اما ادعاهای دیگر توهم توطئه است؟

کدام منطق عقلی و تاریخی می تواند این نامه ی معروف سرگوراوزلی بارت را که در تاریخ 15 اکتبر 1844 به وزارت خارجه ی انگلیس فرستاد و در آن عنوان کرد که عقیده ی صریح و صادقانه ی من این است که چون مقصود نهایی ما فقط صیانت هندوستان می باشد، در این صورت بهترین سیاست این خواهد بود که کشور ایران را در همین حال ضعیف و توحش و بربریت نگاه داریم و سیاست دیگری مخالف آن را دنبال نکنیم[11] نادیده انگاشته و آن را توهم توطئه قلمداد کند؟!

آیا نقش انجمن پادشاهی آسیایی بنگال در کلکته ی هند در خارج کردن هزاران جلد کتاب های خطی فارسی و عربی و سانسکریت برای دور بودن از دسترسی مردم یا نقش فرانسه و آلمان در خارج کردن هزاران قطعه از میراث فرهنگی ایران، توهم توطئه است؟!

آیا بحث از نقش سرگوراوزلی انگلیسی در تحمیل معاهدات ننگین ترکمانچای به رژیم بی کفایت پادشاهی قاجاریه، توهم توطئه است؟ آیا اشغال ایران توسط روس و انگلیس، توهم توطئه است؟ آیا انعقاد قرارداد 1907 و تقسیم ایران بین روس و انگلیس توهم توطئه است؟ آیا انعقاد قراردادهای رویتر، تنباکو و صدها قرارداد دیگر در فروش منابع ملی ایران به خارج از کشور توسط کارگزاران مدعی اصلاحات، توهم توطئه است؟

آیا انتقال 265 هزار نسخه ی کتاب خطی اسلامی به کتابخانه های اروپا و امریکا، برای اینکه دست مسلمانان هیچ گاه به این آثار نرسد، توهم توطئه است؟ به راستی توهم توطئه دانستن این همه اسناد و مدارک تاریخی، به نفع چه کسانی است؟

انگلستان و سابقه ی تاریخی توطئه در ایران

مردم ما چگونه می توانند نقش انگلیس را در ملموس ترین وقایع تاریخ معاصر و در رأس آن، نهضت مشروطیت ایران نادیده بگیرند.

آیا ساماندهی عناصر وابسته برای مصادره ی نهضت عدالت خواهی و قانون طلبی مردم ایران و از صحنه خارج کردن رهبران واقعی مردم به وسیله ی جعل اسناد و شایعه پراکنی و غیره، توهم توطئه است؟ اگر توهم است پس نامه ی سر آرتور نیکلسون به سر ادوارد گری در 18 مارس 1909 که در آن با توافق روسیه به این نتیجه می رسند که مرحوم شیخ فضل الله نوری را از تهران تبعید کنند، چگونه تحلیل می شود؟![12] نیکلسون در این نامه می نویسد:

آقای محترم عطف به تلگراف های شماره ی 152 مورخ امروز، اینجانب افتخار دارد بدین وسیله رونوشت یادداشتی را که از طرف دولت روسیه درباره ی پیشنهاد و اقدام مشترک به اینجانب رسیده است را تقدیم دارد.

از سر آرتور نیکلسون به سر ادوارد گری

18 مارس 1909

یادداشت

با مطالعه ی دقیق یادداشت سفارت بریتانیا مورخ 13 (26) فوریه ی سال جاری در مورد طرح اقدام مشترک روسیه و انگلستان در ایران و دولت امپراطوری، نکات زیر را پیشنهاد می نماید:

نسبت به ماده ی 1... دیگر آنکه «دولت انگلیس مایل است اعلی حضرت، شیخ فضل الله را از تهران تبعید کند.» در مورد شیخ فضل الله باید به این نکته توجه داشت که این مجتهد نه تنها در محافل محافظه کار بلکه در میان عناصر میانه رو نیز نفوذ زیادی دارد... هر نوع اقدامی که دو دولت علیه شیخ به عمل آورند، ممکن است نارضایتی توده های مردم را مخصوصا در تهران که شیخ دارای پیروان زیادی در میان طلاب یا محصلین مدارس مذهبی است، برانگیزد. بنابراین دولت امپراطوری عقیده دارد با توجه به این حقیقت که شیخ هیچ گونه مقام رسمی ندارد که بتوان او را از داشتن آن مقام محروم کرد، عاقلانه تر خواهد بود که به شخص شیخ فضل الله کاری نداشته باشند.[13]

چرا دولت های بیگانه و در رأس آن انگلیس باید متقاضی تبعید یک رهبر ملی از متن یک انقلاب مردمی باشند؟ مگر این رهبر کدام یک از منافع آنها را در کشور به خطر انداخته بود که تحمل او در تهران برای روس و انگلیس غیر ممکن بود؟ و چرا مشروطه خواهان و کسانی چون تقی زاده و غیره که می گفتند مشروطیت فرزند روحانی انگلستان است و چشم مردم به جزیره ی بریتانیای کبیر دوخته[14]، وجود حاجی شیخ فضل الله را سد بزرگی برای خود دانسته و او را بزرگ ترین مانع کاری خود می دیدند و در تلاش بودند که او را از میان بردارند.[15] چه نسبتی بین منافع مشروطه خواهان و منافع روس و انگلیس بود که همه خواستار تبعید یا از بین بردن شیخ فضل الله نوری بودند؟ آیا این حقایق توهم توطئه است؟

چه کسی می تواند این حقیقت را انکار کند که شهید شیخ فضل الله نوری با هوش سرشار و آشنایی کاملی که از نقش تاریخی استعمار انگلیس و روس در ایران داشت، پشت صحنه ی مشروطه خواهی جریان خاصی که بیشترین جوش را برای استقرار مشروطیت در ایران می زدند، صحنه گردانی انگلستان را می دید.

برای همین معتقد بود که:

اگر مقصود تقویت اسلام بود، انگلیس حامی این مشروطه نمی شد و اگر مقصود عمل به قرآن بود عوالم را گول نداده، پناه به کفر نمی بردند و آنان را یار و معین و محل اسرار خود قرار نمی دادند. اگر بنا بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عنصری از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس؟[16]

اما افراطی ترین رهبر جریان مشروطه خواهی یعنی تقی زاده می گفت که محو و تمام شدن نفوذ و منافع انگلیس در ایران در صورت نبودن مجلس صحیح با اختیارات قویه برای محمد علی شاه یعنی روس و ملت یعنی دوستان انگلیس... مجلس شورای ملی به طور غیرمستقیم به منافع و مقاصد انگلیس خدمت می کرد.[17]

آیا این اسناد و این سوابق توهم توطئه است!؟

تنظیم اصل دوم متمم قانون اساسی از ناحیه ی مرحوم شیخ که دایر بر نظرات دائمی 5 نفر از مجتهدین تراز اول بر کلیه ی مصوبات مجلس شورای ملی بود و با استناد به آن، مجلس توانایی تصویب قوانین مغایر با شرع اسلام را ندانست و کنش انگلیس و حامیان منافع او در ایران در مقابل این پیشنهاد، نشان می دهد که عمق همه ی آن شایعات، ترور شخصیت ها و تهمت ها، ناشی از چیست. کسروی در تاریخ مشروطه ی ایران می نویسد:

وقتی نمایندگان آذربایجان از چگونگی آگاه شده، به خشم آمدند و با هم چنین نهادند که روز یکشنبه در مجلس از خوانده شدن آن جلوگیرند. چه می دانستند که اگر خوانده شود بیشتر نمایندگان آن را به رسمیت خواهند داشت و کار از کار خواهد گذشت... روز یکشنبه چون گفتگو از قانون اساسی به میان آمد، تقی زاده گفت باید بار دیگر در کمیسیون خوانده شود تا مجلس بیاید... تقی زاده پافشاری نمود و قانون خوانده نشد. بدین سان از یک آسیبی که نزدیک شده بود، جلوگیری گردید.[18]

آیا اینها توهم توطئه است؟

وقتی شیخ فضل الله عکس العمل مشروطه خواهان طرفدار انگلیس را در مقابل این اقدام دید و آن اصل پیشنهادی را در روزنامه ی صبح صادق به چاپ رساند، آن بلایی را که بر سر روزنامه ی صبح صادق آوردند و همچنین شایعه سازی در مورد رشوه خواری شیخ فضل الله توسط روزنامه های هوادار انگلیس که در ایران راه افتاد را باید توهم توطئه دانست؟

روزنامه ی صبح صادق در روز یکشنبه 20 ربیع الثانی 1325 اصل دوم متمم قانون اساسی که پیشنهاد شیخ بود را به شکل زیر چاپ می کند.

با چاپ این اصل در روزنامه ی صبح صادق، مشروطه طلبان آزادی خواه و مدعی تحمل عقاید مخالفین، به روزنامه حمله و کلیه ی اموال روزنامه را به غارت بردند. کسروی می نویسد:

آن یک اصل را که گفتیم حاجی شیخ فضل الله نوشته و برای افزوده شدن به قانون اساسی پیشنهاد می کرد، در این روزها آن را به چاپ رسانید و در میان مردم پراکندند. روزنامه ی صبح صادق هم آن را در شماره ی خود آورد، ولی مردم از این کار بد او، به خشم آمدند و به اداره ی روزنامه ریخته و آنچه را از آن شماره به دست آوردند پاره کردند.[19]

این رفتار مشروطه خواهان با دفتر روزنامه، آن چنان وحشتی در میان مطبوعات به وجود آورد که از آن تاریخ هیچ روزنامه ای از ترس غارت، هیچ نوشته ای را به نفع شیخ به چاپ نرساند. روزنامه ی صبح صادق در روز دوشنبه 21 ربیع الثانی 1325 با عنوان اعتذار نوشت:

چون در نمره ی چهل و هشت روزنامه ی صبح صادق، لایحه ی منسوب به جناب حاجی شیخ فضل الله درج شده بود که درج و انتشار آن بدون اطلاع مدیر روزنامه بوده... آن نمره را به کلی ساقط و باطل کرده نمره ی چهل و هشت را تجدید کردیم.

متعاقب این فشارها، اصل پیشنهادی شیخ با تغییرات بنیادی به مجلس آمد اما مستشار الدوله و تقی زاده با آن به شدت مخالفت کردند و برای تحریک مردم تبریز، نامه ی زیر را صادر کردند:

از تهران به تبریز

انجمن محترم ملی دامت تاییداتهم

قانون اساسی که مکاتبه ی بعضی از علما بیرون آمد، صلاحیت قبول مجلس را ندارد. لهذا احتمال مباحثه ی طولانی ما را مجبور می نماید... البته طول جهت که به تصفیه ی قانون و تکمیل حقوق ملت صرف شود، بهتر از استعجال است که نتیجه ی مضر ناقص حاصل کند و سبب تضییع حقوق ملت گردد.[20]

از این تاریخ با همکاری روس و انگلیس سیاست شایعه پراکنی، تخریب شخصیت و حتی ترور فیزیکی شیخ فضل الله نوری در دستور کار قرار گرفت و شرایط را به گونه ای فراهم کرد که مرحوم شیخ ناچار به مهاجرت به حضرت عبدالعظیم شد. مهاجرت شیخ به حضرت عبدالعظیم با توجه به محبوبیتی که در تهران و شهرستان ها داشت فشار مردمی را بر مشروطه خواهان زیاد کرد. مخصوصا روزنامه ای که توسط شیخ در حضرت عبدالعظیم چاپ می شد، در روشنگری های جریانات پشت پرده ی مشروطه خواهی نقش بسزایی داشت. مشروطه خواهان طرفدار انگلیس که از این روشنگری ها بیمناک بودند، بالاخره برای آرام کردن شیخ، اصل دوم متمم قانون اساسی را با تغییرات بنیادی به چاپ رساندند. کسروی می نویسد:

در نشست های پنجشنبه و شنبه بیست و دوم و بیست و چهارم خرداد گفتگو رفت، تا آخر آن را با دگرگونی ها پذیرفته و اصل دوم قانون اساسی گردانیدند.

تغییرات اصل پیشنهادی شیخ آن چنان آشکار بود که همه می دانستند تصویب این اصل هیچ سودی برای عدم انحراف مشروطه از قوانین اسلام ندارد.

سرسسیل اسپرینگ رایس در نامه ای به سر ادوارد گری می نویسد:

تصویب این ماده در واقع یک اقدام مدبرانه ی سیاسی بزرگ تشخیص داده شد؛ زیرا همین موضوع زیر پای شیخ فضل الله را که... با رشوه از دولت، مبارزه ی خود را علیه مجلس آغاز و نمایندگان را لامذهب نامید، خالی کرد. بدیهی است به محض اینکه آزادی خواهان زمام امور را به دست بگیرند، مسلم است که این ماده ی کهنه پرستانه، دائم در حال تعلیق قرار خواهد گرفت.[21]

اسپرینگ رایس در حقیقت چشم انداز آتی مشروطه را در تاریخ ایران مشخص کرد و هر آنچه را که گفت از طریق حامیان منافع خود در ایران اعمال کرد. اصل دوم متمم قانون اساسی با همه ی بی خاصیتی خودش همان طور که اسپرینگ رایس گفته بود، هیچ گاه اجرا نشد و به صورت دائم در حال تعلیق قرار گرفت.

مفهوم «رشوه خواری شیخ از دولت» که اسپرینگ رایس آن را به عنوان دالانی برای خلاصی از استدلالات منطقی و شرعی شیخ مناسب می دید، از این تاریخ در سر لوحه ی سیاست های مشروطه خواهان حافظ منافع انگلیس درآمد و ساده لوحان نیز در نوشته های تاریخی، پیوسته آن را تکرار کردند. جعل این گونه اخبار، شایعات و حتی جعل اسناد توسط انگلیس در ایران بی سابقه نبود، مخصوصا جعل اخبار و شایعات و اسناد پیرامون شیخ در دستور کار قرار گرفت. اغلب روزنامه های وابسته به این جریان به همراه مجلس سیاستی را که توسط سفارت القا می شد، به اجرا درآوردند تا به هر شکل ممکن رقیب پرتوان و سازش ناپذیری چون شیخ فضل الله نوری را از صحنه ی سیاسی خارج کنند. در رأس این اتهامات که بی تردید و بر اساس اسناد مذکور از سفارت خانه ی انگلیس ساماندهی می شد، جریان رشوه خواری شیخ از حشمت الملک و واسطه شدن حکومت قائنات برای او در نزد دولت و مجلس، قرار دارد. آیا همه ی این اسناد و حقایق تاریخی، توهم توطئه است؟

همه ی آنهایی که آگاهی مختصری از تاریخ معاصر ایران دارند، می دانند که خاندان علم در منطقه ی قائنات در وابستگی به انگلیس سابقه ی طولانی داشت. از زمان سلطنت ناصرالدین شاه که سرکوبی طغیان رفیع خان در منطقه ی قائنات خراسان به میرعلم خان واگذار شد و او با سرکوبی این قیام موقعیت خود را در منطقه تحکیم و خود را امیر قائنات خواند تا دوران سقوط سلسله ی پهلوی، خاندان علم جزء لاینفک خاندان های حامی انگلیس در ایران شناخته می شد.

میرعلم خان رئیس ایل خزیمه اعلم حاکم منطقه ی قائنات و سیستان و فرزندان او در حفظ موقعیت و سلطه ی انگلیس در منطقه و تجزیه ی بخشی از سیستان از ایران و واگذاری آن به افغانستان و همچنین سرکوبی قیام های منطقه بر ضد حکومت پهلوی علی الخصوص قیام کلنل محمد تقی خان پسیان[22]، نقش اساسی داشتند.

با مرگ میرعلم خان، حکومت قائنات به یکی از فرزندانش به نام شوکت الملک و منطقه ی سیستان به فرزند دیگرش به نام حشمت الملک واگذار می گردد. این دو برادر از همان ابتدا در اثبات وفاداری به انگلیس، آن چنان رقابتی به راه انداختند که در تاریخ ایران نظیر ندارد.

دنیس رایت در کتاب انگلیسی ها در میان ایرانیان می نویسد:

بیرجند مقر خاندان قدرتمند علم بود که بر این گوشه ی ایران که تا کنون در آن روس ها و انگلیس ها رو در روی هم قرار گرفته بودند، فرمانروایی داشتند. انگلیس ها از این موهبت برخوردار بودند که امیر محمد ابراهیم خان علم (شوکت الملک) بزرگ خاندان علم و پدر یکی از نخست وزیران آینده ی ایران (اسداله علم) با آنان دوست بود.[23]

رابطه ی خاندان علم با انگلستان چنان بود که وقتی در سال 1318 ه . ق روس ها فعالیت سیاسی و دیپلماسی خود را در منطقه ی شمال شرقی ایران افزایش دادند، انگلستان برای جلوگیری از پیشروی روس ها در آب های مرکزی و ایجاد کمربند دفاعی به دور هندوستان و تثبیت حکومت افغانستان، حشمت الملک حاکم سیستان را وادار نمود که زمین های خالصه ی سیستان را که دولت ایران به دلیل اوضاع نابهنجار اقتصادی تمایل به فروش آنها به مبلغ صد هزار پوند داشت، به نام خود ولی برای انگلستان خریداری کند. حشمت الملک در مذاکره با سرگرد چینوویک ترنج، فرستاده ی نایب السلطنه ی هند پیشنهاد کرد که دولت انگلیس مبلغ خرید زمین های سیستان را در اختیارش قرار دهد، لذا با پیشنهاد ترنج و موافقت سفیر انگلیس در تهران و همچنین لرد هنری لنزدان وزیر خارجه انگلیس موافقت گردید که مبلغ مورد نظر در اختیار حشمت الملک قرار گیرد، به شرطی که این مسئله از دولت ایران مخفی بماند.

جاسوسان روسیه از این تبانی آگاه و جریان را به دولت ایران منتقل و خواستار تعویض حشمت الملک از سیستان می شوند. وزیر خارجه ی انگلیس با آگاهی از این اقدام، نامه ای به گرانت داف کاردار انگلستان در ایران نوشته و از او می خواهد که همه ی قدرت و توان خود را برای حفظ حشمت الملک در سیستان به کار گیرد. با روی کار آمدن عین الدوله به عنوان صدر اعظم ایران، حشمت الملک در سال 1320 یا 1321 به تهران احضار می شود، اما به بهانه ی مریضی از حضور در تهران خودداری و متعاقبا لرد کرزن نایب السلطنه ی انگلیس در هند، طی نامه ای به وزارت خارجه ی انگلیس تأکید می کند که برای حفظ حشمت الملک در سیستان حاضر است به همه ی اقدامات لازم از جمله اشغال بخشی از سیستان دست بزند.[24]

خدمات حشمت الملک به انگلستان آن قدر با ارزش بود که مدال ستاره ی هند که از جمله مدا ل هایی است که انگلستان به افرادی که بزرگ ترین خدمات را به منافع او کرده باشند اعطا می کند، به او هدیه کردند.

با فشار روس ها، حشمت الملک در سال 1322 یعنی در اوایل جریانات انقلاب مشروطیت به تهران احضار و پسر بزرگ او نایب الحکومه ی سیستان می شود. بی تردید رضایت انگلیس به عزل حشمت الملک، رابطه نزدیکی با قیام مشروطه و رابطه با مشروطه خواهان دارد. مضاف بر اینکه انگلیس مطمئن بود حکومت سیستان به نفع روسیه تمام نخواهد شد. زیرا حضور شوکت الملک برادر حشمت الملک و پسر حشمت الملک نقطه ی قوتی به حساب می آمد. مخصوصا که رقابت این دو برادر در منطقه نیز همیشه مورد اعتراضات رعایا و مردم بود. روزنامه ی مجلس در این دوران، حجم زیادی از اعتراضات مردم سیستان نسبت به ظلم این دو برادر مخصوصا شوکت الملک (پدر اسداله علم) را منعکس کرده است.

حضور حشمت الملک در تهران، مصادف با مشروطیت و جریانات مربوط به نوشتن قانون اساسی و درگیری های شهید شیخ فضل الله نوری با مشروطه خواهان و نمایندگان طرفدار انگلیس در مجلس است. در همین دوران نیز مردم قائنات از فشار ظلم های پی در پی شوکت الملک در قائنات به تهران شکایت می کنند. از جمله این شکایت ها دو تلگرافی است که مردم قائنات از طریق مرحوم شیخ فضل الله نوری برای مجلس می فرستند و در آن شدیدا از رفتار شوکت الملک شکایت و بودن در زیر حکومت حشمت الملک را بهتر از آن می دانند.

وقتی این دو نامه از جهت حفظ امانت توسط مرحوم شیخ فضل الله نوری به مجلس فرستاده می شود، طرفداران انگلیس در مجلس که به دنبال روزنه ای برای ساکت کردن یا تخریب شخصیت شیخ می گشتند، از این دو نامه نهایت استفاده را کرده و با صدور اطلاعیه ای علت مخالفت شیخ با مجلس و مشروطه را عدم پذیرش واسطه گری حکومت قائنات برای حشمت الملک شهرت دادند و سپس داستان گرفتن رشوه از حشمت الملک که به قول مرحوم شیخ از دیگ پلوی انگلیس درآمده بود به اشکال مختلف بر سر زبان ها انداخته شد. به گونه ای که پاره ای از تاریخ نگاران دوران مشروطه مثل ناظم الاسلام کرمانی در شاخ و برگ دادن به این تهمت، راست و دروغ را به طرز ساده لوحانه ای به هم آمیخت. در یک جا نوشت که حکومت بعضی از ولایات عمده بر حسب مشورت و تصویب شیخ نوری معین و برقرار می شد، مانند شوکت الملک حاکم قائنات که شیخ نوری سی هزار تومان از او تعارف و از عین الدوله خواهش نمود که حکومت قائنات و ارثیه ی برادرش مرحوم شوکت الملک را به او واگذار و تفویض نماید.[25]

حافظه ی دروغگویی ناظم الاسلام آنقدر ضعیف بود که نتوانست بفهمد که در آن دوران حاکم قائنات شوکت الملک بود و نیاز ی برای واسطه گری حکومت قائنات نداشت. مهدی ملک زاده نیز در کتاب انقلاب مشروطه، جریان رشوه برای واسطه گری حکومت قائنات جهت شوکت الملک را آورد.[26] او هم مانند ناظم الاسلام فریب حافظه ی دروغ خود را خورد و واسطه گری را برای کسی مطرح کرد که حکومت در دست او بود. خلاصه راست و دروغ این جریان به عنوان یکی از مشهورات تاریخی در اکثر نوشته های تاریخ نگاری رسمی عصر مشروطه تکرار شد و هیچ یک از مورخین هم حتی لحظه ای احساس نیاز نکردند که اصل این اتهامات و شایعات را تفحص کنند.

شیخ شهید در لوایح خود در حضرت عبدالعظیم می نویسد:

هرکسی می داند که خراسان بزرگ تر از قائن و وزارت جنگ مهم تر از حکومت سیستان است و وکلای مجلس هم امنای ملت هستند و آن تلگرافی که یک لخت کذب صریح و جعل قبیح است از امنای ملت شایسته نبود.[27]

آیا اینها توهم توطئه است؟

این گونه جعل سند در سیاست های رژیم مشروطه ی انگلستان در ایران، سابقه ی زیادی دارد و دامنه ی آن تا به انقلاب اسلامی نیز کشیده شد. اخیرا عده ای از روزنامه نگاران سابق حکومت پهلوی که گوی سبقت را برای تطهیر سیاستمداران بدنام رژیم پهلوی ربوده اند و کتاب های متعددی درباره ی امیرعباس هویدا، (کسی که در اکثر جنایت های پانزده ساله ی آخر عمر رژیم پهلوی حضور داشته و یکی از عناصر عقب ماندگی ایران محسوب می شد) نوشته اند، مأموریت این اقدامات مذبوحانه را به عهده گرفته اند. بی تردید آنهایی که مشغول نوشتن این گونه آثار هستند پیش از آنکه در پی تطهیر امثال هویدا باشند، به دنبال روزنه ای برای تخریب اذهان تاریخی ملت ایران پیرامون گذشته ی خودشان می باشند، گذشته ای که با علمی کردن تئوری های توهم توطئه هم از ذهن تاریخ پاک نمی شود.

کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن و جعل سند پیرامون انقلاب اسلامی

اخیرا نسخه ی خطی (!) دیگری از انبار جعل اسناد انگلستان پیرامون انقلاب اسلامی خارج شد. در این سند که تحت عنوان قسم نامه نوشته شده، آمده است:

فی لیله ی بیستم بهمن ماه 1357 هجری شمسی در محضر مهر مظاهر حضرت آیت الله العظمی خمینی موسوی قائد عظیم انقلاب اسلامی با حضور جمعی از علمای اعلام و رئیس حکومت موقت با انجام آداب و تکالیف اسلامی نسبت به پیشوای جهان تشیع تجدید بیعت نموده و به کلام الله مجید قسم یاد می کنیم که تا آخر عمر خادم و مجری اوامر رهبر بزرگ انقلاب اسلامی باشیم و برای تحکیم حکومت اسلامی و امحای آثار ستم شاهی در ایران از ایثار و فداکاری کوتاهی نکنیم و فرماندهان ارتش و قوای انتظامی را وادار به تسلیم نماییم. والله یحب الصادقین. کاتب حجت الاسلام اشراقی

محل امضا: ارتشبد قره باغی ارتشبد فردوست

در ذیل این قسم نامه نیز سولیوان سفیر آمریکا در ایران نوشته:

من اطلاع داشتم که بین رهبران نیروهای انقلابی و نظامیان، مذاکراتی در جریان است. (سولیوان)

این قسم نامه ی جعلی که اخیرا در پاره ای از نوشته هایی که مأموریت تطهیر مهره های شناخته شده ی رژیم پهلوی را به عهده داشته[28]، بدون ارجاع به مأخذ اصلی و بدون ربط به مباحث کتاب آمده است، در حقیقت مبتنی بر همان توهم توطئه است که از ابتدای شکست رژیم مشروطه ی سلطنتی و سقوط حکومت پهلوی، سلطنت طلبان شکست خورده در انواع و اقسام خاطراتی که نوشته اند، تلاش کرده اند که اثبات کنند علت اصلی شکست رژیم شاهنشاهی، خیانت افسران رده بالا علی الخصوص تیمسار قره باغی و تیمسار فردوست با هماهنگی امریکا بوده است.

اثبات جعلی بودن قسم نامه ی مذکور نیاز به ادله ی کافی ندارد، زیرا :

1. کسی که آگاهی مختصری از سیره و سنت روحانیت، آن هم زمانی که در کنار امام خمینی(س) مشغول فعالیت علیه رژیم شاه بودند، داشته باشد، می داند که اولا دأب علما نیست که نام خود را به عنوان کاتب در زیر نامه ها قید کنند، چه برسد به نامه هایی که ربطی به آنها ندارد. ثانیا علما در ذکر نام خود هیچ گاه از عناوینی مثل حجت الاسلام و غیره استفاده نمی کنند، ثالثا الفاظی چون «مهر مظاهر» و این گونه اصطلاحات سلطنتی در ادبیات علما جایی ندارد، رابعا کسی مثل مرحوم آقای اشراقی داماد حضرت امام می داند که اسم امام موسوی خمینی است نه خمینی موسوی! خامسا در مکاتبات و نوشتجات دور و نزدیک مقامات روحانی شاید موردی نتوان یافت که همراه نام امام، «موسوی» نیز ذکر شده باشد. سادسا در آن روز همانند امروز روحانیان و حتی مردم کوچه و بازار نام بنیانگذار جمهوری اسلامی را با پیشوند «امام» ذکر می کردند.[29] چگونه می توان باور کرد که آقای اشراقی از این عنوان مشهور و متداول غفلت کرده باشد. سابعا طبق نظر خانواده و نزدیکان مرحوم اشراقی و کارشناسان مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام متن قسم نامه، کوچک ترین شباهتی به دستخط آقای اشراقی ندارد.

2. چگونه سولیوان سفیر[30] امریکا که ظاهرا نوشته ی او را زیر سند تایپ کرده اند در خاطرات خود چیزی مطرح نمی کند؟ چگونه ارتشبد قره باغی که در سال 1362 خاطرات[31] خود را نوشته، تیمسار فردوست که او هم در همان دوران خاطرات[32] خود را نوشته است و رئیس حکومت موقت، مهندس بازرگان و جمع علمایی که طبق ادعاهای سند مجعول، در جلسه حضور داشتند و خلاصه هیچ کدام از دست اندرکاران داخلی و خارجی، هیچ جا اسمی از چنین قسم نامه ای نیاوردند؟[33]

اما در سال 1383 در یک اثر کم مایه و سفارش داده شده برای هویدا، چنین سندی بدون هیچ گونه ارجاعی آورده می شود؟!

3. در این سند جعلی تاریخ ملاقات و قسم نامه را «لیله ی بیستم بهمن 1357» ذکر کرده است. باید دانست که در تاریخ مزبور امام در مدرسه ی علوی اقامت داشتند و صدها نفر از یاران، علاقه مندان و خبرنگاران، شبانه روز در اقامت گاه امام حضور داشتند و کلیه ی رفت و آمدها و دید و بازدیدها را زیر نظر داشتند، در چنین شرایطی چگونه امکان داشت که دو چهره ی شناخته شده ی رژیم شاه در آن محل حضور یابند و با امام دیدار خصوصی داشته باشند و هیچ چشم بیداری آنان را نمی بیند و نشناسد و خبر آن دیدار و نشست هرگز به بیرون درز نکند؟

4. ارتشبد قره باغی اگر به حضور امام راه یافته و چنین قسم نامه ای را امضا کرده و ارتش منظم و مجهزی را که در آستین داشته به امام تسلیم کرده است، چرا و چگونه پس از این همه خدمت از ایران گریخته است؟ آیا امریکا نمی خواست در ارتش اسلامی ایران یک مهره ی نفوذی بلندپایه داشته باشد؟!

پس از شکایت مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) مبنی بر جعلی بودن سند و تقاضای پیگیری قانونی، نویسنده ادعا کرده که قسم نامه ی مذکور را در انگلستان از آرشیو کتابخانه ی مطالعات ایرانی کپی گرفته است. در این زمینه ذکر چند نکته برای آگاهی ملت ایران و کسانی که به جعل این گونه اسناد حساسیت داشته و آنها را نیز حواله به توهم توطئه نمی کنند، ضروری است:

1. کپی سندی را که نویسنده به عنوان منبع ارائه داده و ذیل آن ممهور به کتابخانه ی مطالعات ایرانی است، فاقد یادداشت سولیوان سفیر امریکا است در حالی که در سند چاپی صفحه 172 اثر مذکور در ذیل تایپ ماشینی، جمله ای به این مضمون که: «من اطلاع داشتم که بین رهبران نیروهای انقلابی و نظامیان مذاکراتی در جریان است، سولیوان» آورده شده است. به نظر می رسد که نویسنده در اثبات ادعاهای بیست و چند ساله ی سلطنت طلبان مبنی بر همسازی امریکا و سران ارتش برای سقوط رژیم شاهنشاهی پهلوی، این متن را با درخواست سفارش دهندگان کتاب در زیر قسم نامه آورده است، در حالی که چنین جمله ای در متن اصلی دیده نمی شود.

2. درخور توجه است که در متن سندی که در کتاب به چاپ رسیده است عنوان «کتابخانه ی مطالعات ایرانی» و شماره ی ثبت ذیل آن دیده نمی شود، باید دید چه سر مگویی اقتضا کرده است که نویسنده ی محترم مهر کتابخانه و شماره ی ثبتی سند را که موجب اعتبار آن است در نسخه ی چاپی امحا کند و سند را از اعتبار بیندازد؟

آیا این تفاوت ها در نسخه ی چاپ شده در کتاب و نسخه ی ارائه شده در مرحله ی بعدی این گمان را تقویت نمی کند که این سند ساختگی پیش از شکایت و تعقیب مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام (س) اصولا در کتابخانه ی مزبور بایگانی نبوده و وجود خارجی نداشته و هنگام چاپ کتاب ساخته و پرداخته شده است و به دنبال پیگیری قانونی مؤسسه، سند سازان برای فرار از چنگ عدالت و قانون اقدام به بایگانی آن در کتابخانه ی مزبور کرده اند؟

3. صرف نظر از سابقه ی طولانی انگلستان در جعل این گونه اسناد، کسانی که آشنایی با کتابخانه ی مطالعات ایرانی در لندن داشته باشند، می دانند که این کتابخانه رسما از تاریخ 16 نوامبر 1991 (25 آبان 1370) یعنی سیزده سال پس از انقلاب اسلامی تأسیس گردید.[34] بنابراین چگونه امکان دارد چنین سندی (اگر پذیرفتیم که در ایران یک نسخه از آن تهیه شده بود و کپی نداشت) تا آن زمان اسمی و رسمی از آن نباشد و ناگهان پس از سیزده سال سر از یک کتابخانه ی تازه تأسیس در لندن بیرون آورد و باز هم کسی از آن حرفی نزند و اطلاعی به دست نیاورد تا سیزده سال بعد یک فردی که برای معالجه به انگلستان رفته به این کتابخانه رجوع و با این سند آشنا شود و آن را در کتاب خود در سال 83 چاپ کند. به راستی کدام عقل سلیمی این توجیهات را می پذیرد؟ آیا این حقایق توهم توطئه است؟

موضوع وقتی جالب تر می شود که خواننده بداند هیأت مؤسس و هیأت امنای کتابخانه ی مطالعات ایرانی لندن کسانی مثل: دکتر همایون کاتوزیان، دکتر ماشاءاله آجودانی، ید اله جوربندی، محمود کیانوش، فرزانه محلوجی، فرزانه قائمی، خلیل محلوجی و چند نفر دیگر می باشند. کاتوزیان و ماشاءاله آجودانی و جریاناتی که همساز با اینها در تحریف تاریخ ایران فعالیت می کنند، همان هایی هستند که پیوسته تلاش می کنند هرگونه دخالت بیگانگان و وابستگان داخلی آنها را در غارت سرمایه های ملی، عقب ماندگی ایران و خیانتی که در طول حاکمیت رژیم مشروطه ی سلطنتی انجام داده اند، با حواله به توهم توطئه بی اثر سازند. بنابراین دور از تعجب نیست که اسنادی مثل قسم نامه ی مذکور از کشکول کسانی خارج شود که علی رغم تئوریزه کردن توهم توطئه، برای نشان دادن اسرار روابط پشت پرده ی امریکاییان با افسران رژیم شاه و رهبران انقلاب اسلامی، سقوط نظام مشروطه ی سلطنتی را توطئه ی امریکا، افسران شاه و رهبران انقلاب اسلامی قلمداد کنند!!

در پایان یادآوری این نکته ضروری است که جاعلان این سند، ناشیانه عمل کرده و به اصطلاح معروف به «کاه دون» زده اند و با این سندسازی نمی تواننند توطئه ی دیرینه ی خود را مبنی بر همدستی ارتش و امریکا برای سرنگونی شاه به کرسی بنشانند، زیرا کیست که نداند در بیستم بهمن ماه 57 اصولا شیرازه ی ارتش از هم پاشیده بود. بسیاری از افسران، درجه داران و سربازان از پادگان ها و دیگر پایگاه های نظامی و انتظامی گریخته و به ملت پیوسته بودند. رجال دربار، مقامات ساواک و بسیاری از صاحب منصبان ارتش از ایران گریخته بودند، در چنین شرایطی ارتشبد قره باغی و تیمسار فردوست نیرویی در اختیار نداشتند تا با عهد و قسم آنان را به تسلیم در برابر امام وادارند، مگر اینکه بخواهند «روغن ریخته را نذر امامزاده کنند»!

« و مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین »

[1]. احمد اشرف، توهم توطئه، ر. ک: جستارهایی درباره ی تئوری توطئه در ایران، یرواند آبراهامیان، احمد اشرف و محمدعلی همایون کاتوزیان، گردآوری و ترجمه: محمد ابراهیم فتاحی، چاپ دوم، نشر نی، تهران: 1382. ص 70.

[2]. هوشنگ امیر احمدی به نقل از: یرواند آبراهامیان، پارانوید در سیاست ایران، ر.ک: جستارهایی درباره ی تئوری توطئه در ایران، ص 41.

[3]. محمدعلی همایون کاتوزیان، خلیل ملکی، رد تئوری توطئه و پیشبرد جامعه ی مدنی. ص 142.

[4]. صادق زیبا کلام، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، انتشارات روزنه، چاپ دوم، تهران: 1375. ص 26.

[5]. احمد اشرف، توهم توطئه، ص 70.

[6]. همان.

[7]. احمد اشرف، توهم توطئه، ص 93.

[8]. همان، ص 94.

[9]. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانی، گزارش علی اصغر مصطفوی، ناشر: مؤلف، تهران: 1370.

[10]. احمد اشرف، توهم توطئه، ص 99.

[11]. ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانی، ص 54.

[12]. برای مطالعه ی بیشتر پیرامون این بحث، ر.ک: مظفر نامدار، بازشناسی گوشه ای از تاریخ مشروطه، تاریخ و فرهنگ معاصر، جلد اول، مهر 1370، مرکز بررسی های اسلامی، قم، ص 128 به بعد.

[13]. حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از اسناد محرمانه ی وزارت امور خارجه ی انگلستان، جلد دوم، انتشارات ابن سینا، چاپ دوم، تهران: 1353. ص 1125 و 1126.

[14]. ایرج افشار، اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، انتشارات جاویدان، تهران: 1359. ص 108 و 109.

[15]. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ی ایران، ج1، امیر کبیر، تهران: 1363 . ص 318.

[16]. محمد ترکمان، نامه ها، لوایح و مکتوبات شیخ شهید فضل اله نوری، مؤسسه ی خدمات فرهنگی رسا، تهران: 1362. جلد 1، ص 328.

[17]. اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی زاده، ص 209.

[18]. کسروی، 318.

[19]. همان، ص 361.

[20]. مستشار الدوله حاجی میرزا ابراهیم نقی زاده و... کسروی. ص 219 221.

[21]. تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، ص 275.

[22]. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، انقراض قاجاریه، ملک الشعرای بهار، انتشارات امیر کبیر، تهران: 1357. جلد1، ص154.

[23]. دنیس رایت، انگلیسی ها در میان ایرانیان، ترجمه ی مصطفی حنجی، امیر کبیر، تهران: 1359. ص 107.

[24]. دنیس رایت، همان، ص 60.

[25]. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، جلد 2، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات آگاه، چاپ سوم، تهران: 1361. ص211.

[26]. مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، کتاب دوم، انتشارات علمی، چاپ چهارم، تهران: 1373. ص336.

[27]. لوایح آقا شیخ فضل الله نوری به کوشش عمارضایی، نشر تاریخ ایران، تهران: 1362. جمادی الثانی 1325.

[28]. این قسم نامه ی جعلی برای اولین بار در کتاب نخست وزیر سه دقیقه قبل درگذشت، نوشته ی محمود تربتی سنجابی یکی از روزنامه نگاران رژیم پهلوی در روزنامه ی اطلاعات، بدون ارجاع مأخذ اصلی سند چاپ گردید. محمود تربتی سنجابی، نخست وزیر سه دقیقه قبل درگذشت، انتشارات عطایی، تهران: 1383. ص 172.

[29]. در این باره به پنج جلد اسناد انقلاب اسلامی نگاه کنید.

[30]. مأموریت در ایران، به قلم ویلیام سولیوان سفیر سابق امریکا در ایران، ترجمه ی محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران: 1361.

[31]. اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد عباس قره باغی (مرداد بهمن 57)، نشرنی، تهران: 1364.

[32]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست (2 جلد)، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های سیاسی، انتشارات کیهان، چاپ پنجم، تهران: 1371.

[33]. سرآنتونی پارسونز، غرور و سقوط، خاطرات سفیر سابق انگلیس در ایران، ترجمه ی منوچهر راستین، انتشارات هفته، تهران: 1363. همچنین هامیلتون جوردن، بحران، ترجمه ی محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران: 1362.

[34]. برای آشنایی با تاریخچه ی کتابخانه ی مطالعات ایرانی در لندن، ر.ک به پایگاه اینترنتی:

http://www.iranianlibrary/org/

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر