ماهان شبکه ایرانیان

جهانگردی و ارتباطات میان فرهنگی

«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیم خبیر» (حجرات،۱۳)

«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیم خبیر» (حجرات،13)

«ای مردم! ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبه های بسیار و فرقه های مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید [ نه آنکه به واسطه نسب بر هم فخر و مباهات کنید و بدانید که اصل و نسب نژادی مایه افتخار نیست، بلکه] همانا بزرگوارترین و با افتخارترین شما نزد خدا، با تقواترین مردمند. و خدا هم بر نیک و بد مردم و ظاهر و باطن خلق کاملا آگاه است

چکیده: مجموعه دستاوردهای بشری را برای چیرگی بر طبیعت، «فرهنگ » نامیده اند. این مجموعه از سویی با ارتباط میان انسانها توسعه یافته، و از سویی دیگر در درون خود «ارتباطات » را پرورانده است. «ارتباطات میان فرهنگی » در این میان، ارتباط انسانهایی است که در گذر زمان فرهنگهای متفاوتی را پرورانده و پاس داشته اند.

جهانگردی را با نگرشی نو،می توان ارتباطی میان فرهنگی دانست.این نگاه می تواند مسائلی به دنبال داشته باشد که لحاظ آنها در سیاستگذاری و برنامه ریزی این حوزه،اهمیتی فراوان می یابد.

مقاله حاضر، تلاشی است برای ارائه مدلی که بر اساس آن بتوان این فراگرد ارتباطی را همچون دیگر فراگردهای ارتباطات تحلیل کرد. در این مدل با تاکید بر شش عنصر: جهانگرد، میزبان، انگیزه، جاذبه، تاثیر و بستر، تلاش شده است مواردی از تحلیل و سیاستگذاری جهانگردی در جمهوری اسلامی ایران توضیح داده شود.

بشر پس از هبوط به زمین، با سیاره ای پر از رمز و راز روبرو شد; سیاره ای که برای میزبانی وی در دوران تبعید طولانی اش، سفره ای نهفته وخاموش را در ژرفای خود گسترانیده بود. با پشتگرمی به توشه ای که از مبدا سفر همراهش کرده بودند، طبیعی می نمود که بشر از همان آغاز دست به تلاشی خستگی ناپذیر بزند تا از آنهمه رمز و راز پرده بردارد، و با طبیعت رام نشده کنار آید. قرنها تلاش و اندیشه، مجموعه ای شگرف از دستاوردهای بشری را پیش روی ما قرار داد، که امروزه آن را به نام «فرهنگ » می شناسیم.

اندوخته فرهنگ، با ارتباط میان آدمیان فزونی گرفت. و نیز، فرهنگ به پاس این همصحبتی، "ارتباطات" را چون کودکی نورسته در دامان خویش پروراند. چنین بود که پیوند این دو یار دیرینه انسان، از همان آغاز شکل گرفت. اینکه در این دور پیچیده، کدام پیشقدم و کدام دنباله رو بودند، پرسشی است که لازمه پاسخ به آن، تلاش برای درک اسرار ملکوت عالم و بازگشت به روز آفرینش خواهد بود.

حاصل این پیوند سرنوشت ساز، کودکی بود که از همان آغاز آفرینش انسان دوم، به عرصه زندگی پا نهاد. از زمانی که انسانهایی با پیشینه و فرهنگهای گوناگون با یکدیگر تماس گرفتند، "ارتباطات میان فرهنگی" سایه خود را بر سرآنان گستراند. در ابتدا، این ارتباط در قالب جنگها و لشگرکشی ها، ماموریتهای تبلیغی مروجان دینی، سفرهای تجاری بازرگانان ماجراجو و تلاشهایی - بویژه استعماری -برای کشف سرزمینهای دیگر، چهره بست.

اگر چه سابقه این نوع ارتباط- همان گونه که آمد- بس طولانی است، اما تدوین آن به عنوان یک نظام علمی و دانشگاهی، به چند دهه اخیر مربوط می شود. در این زمان، ایالات متحده آمریکا با ترکیبی از اقوام و نژادهای گوناگون با به سرآمدن دوران تنشهای نخستین، وارد مرحله ای جدید از بحرانهای اجتماعی شد. بحران مشکلات اقوام و نژادهای درون آمریکا، یکی از مهمترین این نابسامانیها بود. این بحران همراه با نقش تازه این کشور به عنوان رهبری جهان، پژوهشگران را-پس از آنکه دانش روابط بین الملل و ارتباطات بین الملل را که تنها به بررسی روابط دولتها می پرداخت، به دانشهای عصر جدید افزوده بودند- به سوی مطالعه، شناخت و طبقه بندی فرهنگهای گوناگون و مقایسه آنان با یکدیگر، بویژه مقایسه با فرهنگ آمریکایی سوق داد. از این شاخه دانش، به «مطالعات بین فرهنگی » (Cross- Cultural Studies) تعبیر شود.

از درون این مطالعات، نظام علمی دیگری تولد یافت که به جای داشتن دغدغه مقایسه و طبقه بندی فرهنگها، در صدد بررسی تعامل واقعی میان مردم فرهنگهای مختلف برآمد. این نظام علمی ابتدا«مطالعات میان فرهنگی » ( Intercultural Studies) و سپس - با تاکید بیشتر برجنبه ارتباطی آن - «ارتباطات میان فرهنگی » ( Intercultural Communication) نام گرفت (Weaver,1996,p.2) .این نوع ارتباط را این گونه تعریف کرده اند (Somovar,1995,p.58) :

«ارتباط میان مردمانی که ادراکات فرهنگی و نظام نمادهایشان به اندازه ای گوناگون است، که بتواند در جریان ارتباط، اختلال ایجاد کند

بجز دو کتاب که در سالهای 1962م و1966م دراین موضوع چاپ شد، موج اصلی انتشار کتابهای مربوط به این حوزه، به سالهای 1972م و پس از آن باز می گردد; که با کار مشترک سوموور و پرتر، با نام "ارتباطات میان فرهنگی" آغاز شد ( Prosser, 1978,p.335) .

امروزه با ظهور فن آوری های جدید در زمینه نظامهای ارتباطات و حمل و نقل، جهانی شدن اقتصاد، توسعه تولید صنعتی و همچنین افزایش جمعیت و جهانی شدن مسائل آن، گستره این نوع ارتباط به افراد و زمینه های دیگری نیز کشیده شده است. از جمله این موارد، می توان به افراد ذیل اشاره کرد: پژوهشگران، دانشجویان در حال تحصیل در سرزمینی بجز سرزمین مادری، دیپلماتها و نمایندگان کشورهای مختلف در دیگر کشورها،کارمندان سازمانها شرکتهای بین المللی همچون: مترجمان، کارمندان ادارای و متخصصان فنی; کارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سیاسی به دیگر کشورها، مستشاران نظامی، شرکت کنندگان در مسابقه های بین المللی، اقلیتهای قومی درون یک کشور، شرکت کنندگان در برنامه های سازمان داده شده همچون: اردوها و سربازخانه ها; و جهانگردان که موضوع این نوشتارند ( Brislin, 1981,pp.8-10) .

امروزه، جهانگردی یکی از سه صنعت مهم جهان، در کنار صنایع نفت و خودروسازی به شمار می رود. پیش بینی می شود که در آغاز هزاره سوم میلادی، جهانگردی ازاین لحاظ به مقام نخست برسد.

در گسترش این پدیده علاوه بر عوامل مؤثر در گسترش انواع دیگر ارتباطات میان فرهنگی- که پیش از این آمد-، عوامل دیگری نیز دخالت داشته اند. افزایش اوقات فراغت- که از آن به نام تمدن فراغت یاد می شود- و سهولت کسب درآمد بیش از نیازهای زندگی روزمره، از این جمله اند.

در تعریف این فعالیت اجتماعی، همانند دیگر فعالیتهای اجتماعی- از جمله فرهنگ و جامعه که به سبب همسنخی با ذهن بشر همچنان در اجمال باقی مانده اند-دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. شماری به جهانگردی به عنوان یک فعالیت اقتصادی می نگرند، و در نتیجه آن را یک صنعت می دانند. نمونه این دیدگاه، در تعریف ذیل دیده می شود (Ryan, 1993,p.5) :

«جهانگردی عبارت است از: بررسی عرضه وتقاضا در زمینه امکانات اقامتی، پذیرایی و خدمات جانبی برای کسانی که خارج از منزل خود به سر می برند، و همچنین بررسی الگوهای هزینه، ایجاد درآمد و ایجاد شغل که از آن ناشی می شود

گروهی نیز جهانگردی را با دیدی فنی نگریسته، و بر همین اساس آن را تعریف کرده اند. در پژوهشی با عنوان: "پژوهشی در جهانگردی داخلی" - که در انگلستان برای گردآوری اطلاعات صورت گرفت - تعریفی بدین قرار آمده است (Ryan, 1993,p.5) :

«جهانگردی عبارت است از: اقامت خارج از منزل برای مدت یک شب یا بیشتر با هدف گذراندن تعطیلات، بازدید دوستان و اقوام، شرکت در همایشهای تجاری یا هر هدف دیگری بجز اموری از قبیل: تحصیل شبانه روزی یا استخدام نیمه دائم

دسته سوم تعریفها، بازتاب دیدگاه کسانی است که جهانگردی را عاملی روان شناختی به شمار آورده اند. به این تعریف توجه کنید (Ryan,1993,p.6) :

«جهانگردی ابزاری است که به وسیله آن، مردم در زمان فراغت از فشارهای شغلی و الگوهای روزمره زندگی در منزل، با تجربه و ضعیتها و مکانهای تازه، منافع روان شناختی کسب می کنند

سرانجام در دسته چهارم تعریفها، کسانی قرار می گیرند که درباره جهانگردی دیدگاهی کل نگر دارند. نمونه آی از تعریفهای این گروه از جهانگردی، این چنین است (Ryan,1993,p.6) :

«سفر کنندگان در روز از شهرهای مختلف، تماشاگران نمایش که شبها از لندن می آیند، مسافران قطار از تمام نقاط جهان، شرکت کنندگان در کنفرانسها و ....»

در تعریف جهانگردی، توجه به دو نکته فرهنگی و ارتباطی می تواند مبنای نگاهی دگرگونه و سیاستگذاریهایی نوین در این امر شود. نخست این واقعیت که تا پیش از این در واکنشی حیرت زده از درآمد سرشار که در دهه های اخیر از این راه نصیب کشورهای جهان گردید و به پیروی از اشتباهی تاریخی که رشد اقتصادی را معادل توسعه دانست و در سیاستگذاریها جنبه های فرهنگی را فقط زمانی لحاظ کرد که سود اقتصادی از آن حاصل شود، رسم بر این بود که به جهانگردی اصالتا به عنوان یک پدیده اقتصادی مربوط به دوران پس از پایان جنگ دوم جهانی و جهانی شدن اقتصاد نگریسته شود. در صورتی که - با توضیحاتی که گذشت - بسیار پیش از ظهور نوع جدید جهانگردی - که در جای خود به دلیل اینکه شکل خاصتری از جهانگردی به طور کلی است، شایسته توجه ویژه است -،این فعالیت به عنوان ارتباطی میان فرهنگی در جهان بشریت وجود داشته و خاستگاه آثار بسیاری در تولد و گسترش تمدنها بوده است. گویاترین مثال این نقش انکار ناشدنی، تاثیر جهانگردی مسلمانان و اشتیاق بی پایان آنان به شناخت جهان و فرهنگهای مختلف آن، در بسط و گسترش تمدن اسلامی است.

به طور کلی، دلایل اشتیاق مسلمانان به جهانگردی و شناخت جهان در عصر کمبود امکانات ارتباطی و حمل و نقل - که منشا گسترش معجزه آسای علم جغرافیا نیز شد-، در سه دسته کلی جای می گیرد. در اینجا، شایسته می نماید درباره این دلایل به اختصار توضیحی داده شود، زیرا به نظر می رسد که در طول تاریخ در مقیاس گسترده و با نگاهی پژوهش گرانه و میان فرهنگی، به گسترش تمدنی بزرگ و دیرپا کمک کرده باشد.

1. وجود برخی اوامر قرآنی و دینی در تشویق مسلمانان به سیر در زمین، که بیشتر با عبارت: "سیروا فی الارض فانظروا" آغاز می شود.

2. اشاره قرآن و برخی روایات، به پدیده ها و اسرار مسائل جغرافیایی که در این باره، می توان به آیات ذیل اشاره کرد:

-مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبقیان (رحمن، 21 و 22)

-حتی بلغ مجمع البحرین (کهف،60)

-والجبال اوتادا (نبا،7)

-و جعلنا فی الارض رواسی ان تمید بهم (انبیاء، 31)

-و جعلنا السماء سقفا محفوظا (انبیاء،32)

-ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (انبیاء، 30)

-سبع سموات و من الارض مثلهن (طلاق، 12)

-وتری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فی فجوة منه (کهف،17)

اشاره قرآن به این مسائل همراه با تشویق به علم دوستی و کنجکاوی علمی سبب شد تا مسلمانان برای کشف گفته های قرآن و روایات به مناطق گوناگون جهان سیر کنند. این کنجکاوی علمی بدان حد رسید، که دولتهای اسلامی سرمایه و نیروهای خاصی را به این گونه سفرهای اکتشافی اختصاص دادند. سفر هیئتی به سرپرستی محمدبن موسی خوارزمی به بیزانس برای یافتن غار اصحاب کهف، عزیمت گروهی به ریاست سلام ترجمان به منطقه خزر برای پیدا کردن سد ذوالقرنین به دستور الواثق بالله در سالهای 222تا227 هجری، نمونه هایی از این تلاشهاست.

3. نیاز مسلمانان به شناخت عالم; که برخی دلایل این نیاز را می توان این چنین برشمرد:

الف: انجام دادن دستورهای شرعی: با توجه به نیاز مردم به شناخت راههای منتهی به مکه برای انجام مناسک حج، بسیاری از کتابهای جغرافی مسلمانان از باب تبرک، از مکه شروع به تشریح اقالیم کرده اند. همچنین دستیابی به جهت قبله برای برگزاری نماز و سایر احکام که متوقف بردانستن آن است، از دیگر نمونه های دلایل توجه مسلمانان به جهت یابی و جغرافیا در اعمال روزمره خود بود.

ب: تبلیغ دین: گسترش محدوده عالم اسلام وافزایش شمار مسلمانان، دسترسی به علوم دینی را کاهش داد و نیاز مبرم به مبلغان دینی را مطرح ساخت. لازمه اعزام این گروهها، شناخت صحیح جهان بود. به دنبال آن، این گروهها نیز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمینها و فرهنگهای دیگر باز می گشتند; که خود تشویق دیگری برای سیر و سفر مسلمانان بود. سفر هیئت تبلیغی المقتدر بالله، خلیفه عباسی،بنا به تقاضای پادشاه اسلاوها به سرپرستی احمدبن فضلان در حدود سال 309 هجری، یکی از نمونه های مهم این امر است.

ج: نیازهای سیاسی و نظامی: با گسترش عالم اسلامی و بروز ضعف در قدرت مرکزی، از یک سو دولت مرکزی برای نظارت بیشتر بر مناطق تحت سلطه واز سوی دیگر قدرتهای محلی برای کسب قدرت بیشتر و سلطه بر مناطق گسترده تر، نیازمند شناخت شهرها و راهها شدند.

د: نیازهای تجاری: باگسترش سرزمینهای اسلامی و در پناه امنیت به وجود آمده و افزایش سفرهای مسلمانان، کار تجارت به طور چشمگیری رونق گرفت. یکی از لوازم این گونه سفرهای تجاری، شناخت بازارهای مصرف، تولیدکنندگان و راههای منتهی به آنها بود.

همان گونه که دیده می شود، در تمدن اسلامی دلایل اقتصادی منجر به ایجاد پدیده جهانگردی نشد، بلکه این گسترش جهانگردی بود که - درکنار دیگر فواید - شکوفایی اقتصادی را نیز به دنبال داشت.

به هر حال، پذیرش نکته ای که در خصوص نگاه فرهنگی به جهانگردی بیان شد، می تواند دست کم سه نتیجه منطقی را به دنبال داشته باشد:

نخست، تعریف وطبقه بندی دوباره جهانگردی و این بار براساس ویژگی میان فرهنگی، لازم می نماید. دراین حالت، انواع دیگر ارتباطات میان فرهنگی - به دلیل آنکه در حوزه موضوعی، روش شناختی و سیاستگذاری با آن مشترکند، در این تعریف داخل می شوند. بانگاهی اجمالی به آنچه از رهبر کبیرانقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره)، به یادگار مانده، به نظر می رسد که اصل این استنتاج مورد نظر ایشان نیز بوده است. امام خمینی(ره) مسئولیت اشاعه فرهنگ - و در معنای خاص آن صدور انقلاب - را متوجه همه افرادی می کنند که به شکلی در معرض ارتباطی میان فرهنگی قرار می گیرند.ایشان در دیداری با ورزشکاران می فرمایند (امام خمینی، 1365، ج 15، ص 25):

«شما با اخلاق خوش خودتان و با رفتار خودتان و با کردار خودتان، ان شاءالله که این وجهه اسلامی جمهوری اسلامی را صادر کنید به خارج

همچنین، حضرت امام خمینی(ره) در ملاقات با شرکت کنندگان در کنفرانس بین المجالس، به طور کلی تر می فرمایند (امام خمینی، 1365، ج 15، ص 190):

«باید علاوه بر سفرهای رسمی، سفرهای غیررسمی هم بنماییم تا دنیا را بیدار کنیم... تنها در سفرهای غیر رسمی است که درست می توانید با مردم عادی کوچه و بازار تماس بگیرید و آنها ر اء;نظظ روشن کنید. بودن شما که یال وکوپال ندارید در میان مردم هم جالبتر است و هم شما بهتر می توانید تبلیغ کنید

نتیجه دیگر پذیرش اصل میان فرهنگی بودن جهانگردی، این است که - متناسب با این اصل - تشکیلات سیاستگذار و گرداننده این فعالیت نیز بایستی تشکیلاتی فرهنگی باشد. البته گردآمدن بی بدیل فعالیتهای مختلف انسانی در این پدیده، استفاده از نیروهای متخصص در دیگر جنبه های آن را نیز لازم می سازد. اهمیت این نکته در اینجاست که در برخی کشورهاو در پی دیدگاهی اقتصادی به جهانگردی، وزارتخانه های اقتصادی متولی جهانگردی اند. این مسئله سبب بروز مشکلات فرهنگی بسیار و پیدایی گروههای فشار در آن کشورها شده است; که در جای دیگر از این نوشتار، به آن بیشتر اشاره خواهد شد.

سرانجام، اگر جهانگردی را به عنوان یک ارتباط میان فرهنگی بپذیریم،- که در این نظام هم منافع و مضار ویژه ای مد نظر است و ممکن است در مواردی با مصلحتهای اقتصادی سازگار و در مواردی نیز با آن ناهمسو باشد- ناچاریم این نکته را هم قبول کنیم، که لزوما جلب جهانگرد به داخل کشور به دلیل منافع سرشار اقتصادی -که در جای خود بسیار مهم و حیاتی است-، نباید از اولویت بیشتری نسبت به تشویق شهروندان به جهانگردی در داخل وخارج از کشور برخوردار باشد. تصمیم و سیاستگذاری درباره ایجاد تسهیلات وتشویق به توسعه گونه ای از انواع جهانگردی، برآیندی از مجموعه مصحلتهایی است که مصالح اقتصادی فقط یکی از آنها به شمار می رود; و در عین حال شاید بتوان گفت، که مصالح فرهنگی مهمترین آنهاست.

نکته دوم شایان ذکر که بیشتر ارتباطی است تا فرهنگی، به مقدمه ای کوتاه نیازمند است. با گسترش بسیار سریع فن آوری ارتباطات در زمینه اختراع پی در پی رسانه های توده ای، چنین به نظر می رسید که تولد هر رسانه - با توجه به ویژگیهای جدیدی که به همراه می آورد-، افول رسانه های پیش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال، با پیوستن تلویزیون به جمع رسانه های توده ای آن عصر، تصور می شد که دوران رادیو و سینما- به عنوان دو رقیب آن - به پایان رسیده است. برتری تلویزیون بر رادیو، در برخورداری از تصویر و حرکت، و برتری آن بر سینما، در امکان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامه ها و مقید نبودن به زمانی خاص بود. اما پژوهشگران ارتباطات با کمال تعجب مشاهده کردند که چنین اتفاقی نیفتاد. سبب این بود که هر رسانه ای با برخورداری از ویژگیهایی، مناسب شرایط مکانی، زمانی و محتوایی ویژه ای است. لذا، رسانه های قدیم با ظهور رسانه های جدید نه تنها اعتبار و موقعیت خود را از دست نمی دهند، بلکه چه بسا استفاده از رسانه ای تشویقی به استفاده تکمیلی از رسانه ای دیگر باشد.

آنچه درباره جهانگردی اتفاق افتاد، از همین قاعده پیروی کرد. در ابتدا چنین تصور می شد که با آمدن جهان به خانه ها به وسیله رسانه های توده ای بویژه تلویزیون، اشتیاق مردم برای دیدن عجایب جهان-با توجه به هزینه های بالای آن- تا حد زیادی فرو کاهد. اما، دراین باره نیز شاهد بودیم که آشنایی اجمالی با دیدنیهای جهان که از طریق گسترش رسانه های انبوهی ممکن شده بود، مردم عادی را به تجربه نزدیک آنها تشویق کرد، و راهنمای مناسبی برای علاقه مندان به جهان و جهانگردی شد.

یکی از علل اصلی این روی آوری به جهانگردی در دوران حکومت رسانه های توده ای، کاملتر بودن آن از لحاظ توان وارزش ارتباطی نسبت به رسانه های دیگر است. در این نوع ارتباط به جای رسانه های بیجان، با انسان به عنوان رسانه ای بسیار پیچیده و کارآمد همراه با تمام امکانات ارتباطی ویژه آن مواجهیم. در جهانگردی - بر خلاف دیگر انواع ارتباطات- نه تنها پیام، بلکه تمام نظام ارتباطی با همه ویژگیهای انسانی و فرهنگی جابجا می شود. مجادله اهمیت بیشتر پیام یا ابزار - که یکی از مجادلات بنیادی دانش ارتباطات است- در جهانگردی معنا ندارد. چه به اهمیت پیام معتقد باشیم و چه ابزار و کانال را مهم بدانیم، در اینجا هم پیام و هم کانال، انسان است. در ارتباط میان فرهنگی که از طریق جهانگردی پدید می آید، انسان مرکز ارتباطات است و در عین حال می تواند دیگر نظامهای ارتباطی را نیز با خود همراه کند.

از سویی این نوع ارتباط، یک ارتباط چهره به چهره با همه محسنات ویژه آن است. در این نوع ارتباط، بازخورد پیام به شکلی بسیار کاملتر و در عین حال با سرعتی بسیار بیشتر، به ارتباطگر می رسد. این مسئله، یکی از مشکلات بزرگ رسانه های توده ای است. در مواجهه با چنین مشکلی، سازمانهای این رسانه ها تلاش می کنند تا با ایجاد واحد روابط عمومی و با استفاده از ابزار ارتباطی دیگری - همچون تلفن یا پست -، تاحدی این مشکل را برطرف کنند. البته، ارزش این نوع باز خورد به سبب ناقص بودن آن و همزمان نبودن با فراگرد ارتباط، هیچگاه قابل مقایسه با بازخوردی نیست که در ارتباطات چهره به چهره رخ می دهد.

ناکامی در درک بازخورد پیام، برفراگرد ارتباط تاثیر می گذارد وموقعیت پیام بعدی را با اختلال روبرو می کند. در واقع، ناتوانی در دریافت باز خورد ارسال شده از سوی مخاطب و به دنبال آن ارسال پیام بعدی بدون توجه به ارزیابی نتیجه پیام نخست، یکی از ویژگیهای اساسی ارتباط را- که همان خاصیت رفت و برگشتی وفراگردی آن باشد- از آن سلب می کند. ارتباطات بدون این ویژگی، به یک ارتباط یک سویه تبدیل می شود; که بسختی می توان برآن نام ارتباط نهاد. در ارتباطی رو در رو که هر دو طرف با همه حواس وجود یکدیگر را درک می کنند، ارتباطی کامل رخ می دهد که نسبت به انواع دیگر ارتباطات، بسیار عمیقتر و با دوام تر است. مثال بسیار آشکار این نوع ارتباط، ارتباط چهره به چهره ای است که در حوزه تربیت میان آموزگار و دانش آموز یا میان مادر و فرزند صورت می پذیرد. جهانگردی با استفاده از همه این ویژگیها که ارتباطات چهره به چهره را از ارتباطات توده ای جدا می کند، باید جایگاه ویژه ای در سیاستگذاری های ارتباطی و فرهنگی داشته باشد.

اینک به طور خلاصه و براساس دو نکته ای که یادآوری شد، جهانگردی را می توان - پیش از آنکه فعالیتی اقتصادی و مربوط به دوران جدید باشد- ارتباطی میان فرهنگی به شمار آورد. این ارتباط با ویژگیهای فرهنگی و ارتباطی در خور توجه و همانند هر ارتباط میان فرهنگی، موهبتی الهی به شمار می رود که همواره از آغاز زندگی بشر بر روی کره خاکی با وی همراه بوده است. به این موهبت الهی در آیه کریمه ای که در آغاز نوشتار آمد، اشاره شده است. بر اساس این آیه کریمه، اصولا اختلافهایی که میان افراد بشر وجود دارد و همه تقسیم بندی های فرهنگی که انسانها را از یکدیگر تمایز می کند، همه و همه برای این در وجود انسانها به امانت گذاشته شده است که آنان را به برقراری ارتباط و کشف خصوصیات فرهنگی دیگران و - صد چندان مهمتر و در سایه آن - آگاهی بر جنبه های مغفول فرهنگ خودی - که به دلیل احاطه برانسان و همچنین ویژگی قوم مداری فرهنگ اغلب از دید وی پنهان می ماند- تشویق کند. همین جنبه های پنهان فرهنگ، معمولا سد بزرگی را سر راه ارتباطات میان فرهنگی تشکیل می دهد. متاسفانه با وجود تصریحی که در آیه کریمه فوق وجود دارد، هنوز تصور غالب بر این است که وجود اختلافات فرهنگی نه تنها برای تشویق به ارتباط با فرهنگهای دیگر نیست، بلکه مانع اصلی بر سر راه تفاهم میان مردمان دنیاست .

اکنون، اگر جهانگردی ارتباطی میان فرهنگی و یکی از انواع ارتباطات به شمار رود، باید برای تبیین و تحلیل آن - همانند دیگر فعالیتهای ارتباطی- عناصر سازنده آن معلوم گردد و در حد توان مدلی برای نشان دادن چگونگی ارتباط میان این عناصر ارائه شود. ارائه به مدل برای تصویر کشیدن فراگرد ارتباطات در اشکال مختلف آن- بجز پیش مدلی که به 2300 سال پیش باز می گردد و در آن ارسطو در هر ارتباطی سه جزء متمایز: گوینده، گفتار و مخاطب را تشخیص می دهد-، با مدل گونه مشهور هارولد لاسول در سال 1948م و مدل ارتباطی کلود شنن و وارن ویور در سال 1949م آغاز شد; و تاکنون نیز ادامه دارد (محسنیان راد،1369، صص 375-380).

اگر به فراگرد ارتباطیی که در اثر فعالیتهای جهانگردانه به وجود می آید دقت شود، می توان شش عنصر اصلی: جهانگرد، میزبان، انگیزه، جاذبه، تاثیر و بستر را در آن یافت. در هر فعالیت جهانگردانه، این عناصر بروشنی قابل تشخیص است. هر جا که امکان گرد آمدن این عناصر در کنار هم فراهم باشد، می توان گفت که جهانگردی به عنوان یک ارتباط میان فرهنگی درحال شکل گرفتن است. ادامه این نوشتار، به بررسی و توضیح بیشتر درباره این عناصر و تلاش برای طراحی یک مدل ویژه جهانگردی اختصاص دارد.

جهانگرد

طبیعی است که نخستین عنصر قابل تشخیص در جهانگردی، خود جهانگرد باشد. از دید مدلهای ارتباطی، این عنصر معادل دو عنصر: فرستنده و گیرنده در فراگرد ارتباط است. ویژگی فراگرد بودن ارتباطات سبب می شود که درجریان یک ارتباط، فرستنده و گیرنده دائما جای خود را با یکدیگر عوض کنند. به دیگر معنا، گیرنده پس از دریافت پیام، با بازخورد خود در واقع پیام دیگری را به سوی فرستنده ارسال می دارد. در ادامه نیز، فرستنده با ارزیابی نتیجه پیام نخست، ادامه ارتباط را از سر می گیرد. واین گونه، مبادله تا پایان فراگرد ارتباط ادامه می یابد.

به هر حال، جهانگرد را کسی تعریف کرده اند که برای تفریح، فراغت، تعطیلات، سلامتی، آموزش، دین، ورزش، تجارت یا دلایل خانوادگی سفر کند (Van Harssel, 1994, p.7) . در این تعریف، بیشتر به انگیزه های جهانگردان از سفر توجه شده، و به خود این گروه چندان عنایتی نشده است. باید به این نکته توجه داشت که جهانگرد، از اصناف مختلفی تشکیل شده است، که هر کدام تاثیری مستقیم برنوع تعامل فرهنگی نهفته در جهانگردی از خود برجای می گذارند. اگر تمایلات جهانگردان را در انطباق باجامعه میزبان و تعمیق ارتباط میان فرهنگی در تقسیم بندی لحاظ کنیم، می توان به انواع جهانگردان ذیل رسید:

1. جهانگردان شبه کاشف :(Explorer - Type Tourists) هدف این گروه که تعدادشان اندک و محدود می باشد، کشف و دانستن است. این افراد ترجیح می دهند به جای جهانگرد،انسان شناس خطاب شوند. اینان در میان مردم محلی به مثابه یک مشاهده گر فعال زندگی می کنند. از این رو، بسادگی با هنجارهای جامعه میزبان در: سکونت، غذا و شیوه زندگی خو می گیرند. سفر این افراد معمولا طولانی است. این زمان طولانی به آنان امکان می دهدتا جامعه میزبان، آن را بیشتر و بهتر بشناسند.

2. جهانگردان نخبه :(Elite Tourists) این گروه اندک شمار، شامل افرادی است که پیش از این تقریبا همه جا را دیده اند و اکنون می خواهند سفر به یکی از مناطق را تجربه کنند. به طور مثال، سفر با کرجی پارویی به همراه راهنما در یکی از رودخانه های بزرگ جهان، از این گونه جهانگردی است. این عده به این دلیل که واقعا جهانگردند، از گروه پیشین متمایز می شوند. این گروه از وسایلی استفاده می کنند که در ابتدای سفر قابل پیش بینی و تهیه است. آنان بدون هیچ تمایلی به فعال بودن در مشاهده کشور میزبان، با شرایط زندگی جدید اما موقت، خود را انطباق می دهند و از این راه جوامع مختلف را به طور عمیق می شناسند.

3. جهانگردان تکرو (Off -Beat Tourists) :دو تمایل، این گونه جهانگردان را از دیگران متمایز می کند; نخست، فاصله گرفتن از هیاهوی جهانگردان، و دوم، تمایل به بالا بردن هیجان سفر با انجام دادن اموری ورای هنجارها. به طور کلی، این گروه با امکاناتی اندک به سرمی برند، و خود را با شرایط سفر براحتی تطبیق می دهند.

4. جهانگردان غیر معمول :(Unsual Tourists) این گروه را جهانگردانی تشکیل می دهند که حاضرند به جای خرید، به توری یک روزه برای بازدید از مردم بومی بروند.اینان فرهنگ مردم دیگر را ابتدایی به شمار می آورند. در عین حال، هر چند آنان علاقه مند به این بازدیدند، اما به ظرف غذا و نوشابه خود میل بیشتری دارند و حاضر نیستند آسایش خود را به مخاطره بیندازند.

5. جهانگردان انبوه ابتدایی :(Inapient Mass Tourists) این گروه شامل جهانگردانی است که معمولا در گروههای کوچک و با وسایل مجهز و راهنما به سفر می روند، و در مقصد نیز در هتلهای مدرن اقامت می کنند.

6. جهانگردان انبوه :(Mass Tourists) این نوع جهانگردی، براساس زندگی طبقه متوسط بنا شده، و کاملا با برنامه است. در آن، رو در رو شدن با فرهنگ واقعی میزبان هیچ جایی ندارد. جهانگرد انبوه فقط اجازه دارد به خواسته خود، خارجیهایی را که می خواهد بدون تحمل کمترین سختی ببیند. این گونه جهانگردان، مناسب ترین و بالقوه ترین هدف برای ساختن تصاویر قالبی از ملتهایند، و حتی گاهی خود، منبع ساختن این تصاویر به شمار می روند. دغدغه اصلی آنان وجود افراد آموزش دیده و آشنا به زبان، برای برطرف کردن نیازهایشان است.

7. جهانگردان گذری :(Charter Tourists) وجه تمایز اصلی این گروه از دیگر انواع جهانگردان، تماس بسیار ناچیز آنان با فرهنگ جامعه میزبان است. در این نوع جهانگردی، تاکید اصلی بر امکانات ویژه این افراد است. این گروه تمایل دارند تا اعتبار حاصل از بازدید مکانهای مختلف را با امنیت یک محیط آشنا جمع نمایند. کمترین زمان سفر، به این گروه اختصاص دارد (Van Harssel, 1994, pp. 130-131) .

میزبان

در آن سوی فراگرد ارتباطی جهانگردی، میزبان قرار دارد. میزبان، فرد یا نهادی است که جهانگرد در مقصد خود با او مواجه می شود. این عنصر نیز همانند جهانگرد، در مقایسه با مدلهای ارتباطی هم نقش فرستنده پیام و هم نقش گیرنده آن را برعهده می گیرد. دراین باره، تقسیم بندی را می توان براساس نوع و میزان درگیری میزبان با جهانگردان انجام داد.

نخستین نهاد درگیر با مسئله جهانگردی، دولت است. دولت از چندین راه در جهانگردی دخالت می کند. نخستین و مهمترین آن، دخالت از راه سیاستگذاری است. دولتها با بررسی وضع کلی کشور از جنبه های مختلف: زیست محیطی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، سیاستهایی محدود کننده، جهت دهنده یا تشویقی را تنظیم و اعمال می کنند. همچنین، انجام دادن تشریفات اداری ورود و خروج جهانگردان خارجی و مسائل امنیتی آنان، برعهده دولت است. در سومین مرحله، وظیفه دولت نگهداری جاذبه های جهانگردی کشور یا ایجاد و توسعه آن است. سرانجام، گاه دولت با تصدی خدمات جهانگردی و ایجاد تاسیسات لازم برای آن، با بخش خصوصی رقابت می کند.

شرکتها، سازمانها و مراکز خدماتی وابسته به بخش جهانگردی، دومین گروه میزبانان را تشکیل می دهند. متصدیان امور تاسیسات حمل ونقل از قبیل: شرکتهای هواپیمایی و مؤسسات کرایه خودرو، تاسیسات اقامتی همانند: هتلها و متلها، آژانسهای مسافرتی، خدمات مالی مربوط به جهانگردی همچون: کارتهای اعتباری و چکهای مسافرتی، فروشگاههای ویژه جهانگردان همانند فروشگاههای صنایع دستی، خدمات آموزشی و همچنین انتشارات این حوزه، در این دسته جای می گیرند. این گروه در کنار دولتها، و ظیفه تاسیس و نگهداری جاذبه ها را نیز بر عهده دارند. وابستگی اقتصادی و در گیری بیشتر با صنعت جهانگردی و جهانگردان بحدی که برای آنان فعالیت اساسی در زندگی محسوب شود، این گروه را از طبقات بعدی جدا می کند.

همین گروه، در ایجاد پدیده ای به نام جهانگردی انبوه-که در بررسی انواع جهانگردان، از آن سخن رفت -بیشترین سهم را دارند. اینان با تعریف انگیزه ها و با طراحی جهان به شکلی مصنوعی ولوکس، مانع رویارویی جهانگرد با فرهنگ واقعی میزبان می شوند. از این گونه عوامل در مدلهای ارتباطی، با نام «دروازه بان » (Gate - Keeper) یاد می شود. از این مفهوم برای نخستین بار به وسیله کورت لوین در سال 1947م و سپس در سال 1950م به وسیله وایت در مدلی به نام «دروازه بانی خبر» برای بررسی عملکرد دبیر سرویس یک روزنامه محلی آمریکایی در گزینش و انتشار خبرهای رسیده، استفاده شد. اگر چه بنگاههای خبری از این مدل به عنوان اساس تحقیقات بعدی در زمینه فراگرد انتخاب استفاده کردند، ولی بعد از آن نقد و تکمیل شد. پس از وایت، براس وستلی و مالکم مک لین از این مفهوم در تهیه مدل خود استفاده کردند (محسنیان راد،1369 صص 425-427).

سومین دسته، افراد و کسبه ای اند که اگر چه در بازار جهانگردی سهمی دارند، اما امرار معاش آنان وابسته به این صنعت نیست. به هر حال، این عده نیز به طور مستقیم و شخصی با جهانگردان سروکار دارند. از آنجا که اینان باعث می شوند جهانگردان نگاهی عمیقتر و واقعی تر به جامعه میزبان داشته باشند، در فراگرد ارتباطات میان فرهنگی نقش مهمی بازی می کنند. سوغاتی که جهانگردان از فرهنگ مردم یک کشور به سرزمین خود می برند، عمدتا محصول تجربه های میان فرهنگی است که با این گروه انجام داده اند.

سرانجام در دسته پایانی، عامه مردم قرار می گیرند، که واقعی ترین محملهای فرهنگ مردم کشور میزبان به شمار می روند، و در عین حال کمترین فرصت را برای ارتباط با جهانگردان معمولی در اختیار دارند. ارتباط با این گروه، نصیب جهانگردانی می شود که در طبقه های نخستین جهانگردان به آنان اشاره شد. این ارتباط، ارزشمندترین نوع ارتباط در جهانگردی است، و می تواند مبنای سیاستگذاری ها قرار گیرد.

انگیزه

اگر چه در این نوشتار تلاش شده است تا جهانگردی، ارتباطی میان فرهنگی معرفی شود، اما لزوما به این معنا نیست که جهانگردان فقط با انگیزه شناخت دیگر فرهنگها سفر می کنند. به عبارت دیگر، این فعالیت که انگیزه های مختلفی دارد، در ذات خود ارتباطی میان فرهنگی است. از این رو، مطالعه و سیاستگذاری در باره آن، باید براساس این ویژگی انجام شود. به هر حال، در هر ارتباطی، انگیزه ها و اهداف گوناگونی قابل تعریف است.

در یک تقسیم ابتدایی، می توان میان انگیزه ها و اهداف جهانگردان و دلایل و مصلحتهایی که براساس آن یک کشور به توسعه جذب جهانگرد می پردازد; یعنی اهداف میزبانان، تفاوت قائل شد. معمولا، در جذب جهانگرد، به دو هدف اصلی توجه می شود. نخستین هدف، کسب درآمد و ایجاد رونق اقتصادی است.این هدف، وجه غالب سیاستهای جذب جهانگرد، در بیشتر کشورهای جهانگرد پذیر است. اما اگر جهانگردی را مقوله ای فرهنگی بنگریم، اهداف فرهنگی در مرکز توجه سیاستهای جهانگردی قرار می گیرد. این اهداف می تواند اموری همچون: بالابردن توان ارتباطی میان فرهنگی مردم کشور، معرفی فرهنگ داخلی یا اشاعه آن در سطح جهان باشد.

انگیزه های گوناگون جهانگردان را برای سفر به مناطق دیگر، در سه دسته کلی جای داده اند:

1. انگیزه های جسمانی: این مجموعه، شامل سفرهایی می شود که با انگیزه کاستن ا زتنشهای زندگی روزمره، از راه فعالیتهای جسمانی صورت می گیرد. انگیزه هایی از قبیل: فعالیتهای ورزشی، تفریحات ساحلی، سرگرمیها و مسائل مربوط به بهداشت و سلامتی، در این گروه قرار دارند.

2. انگیزه های میان فردی: این مجموعه، شامل ارتباط با انسانهای دیگر، ملاقات با دوستان و اقوام، فرار از خانواده و همسایگان، و یافتن دوستان تازه است.

3. انگیزه های مقام و اعتبار: در این دسته، مسافرت برای اهدافی همچون: تجارت، بستن پیمان، مطالعه، تحصیل و هر چیزی است که فردی را از دیگران ویژه کند، باعث جلب توجه و احترام دیگران شود و دانش وی را بیفزاید (Van Harssel,1994,p.127) .

جاذبه

در هر سرزمین و هر فرهنگی جلوه ها و عناصر منحصر به فردی وجود دارد، که برای مردم سرزمینها و فرهنگهای دیگر تازه می نماید. همین عناصر منحصر به فرد، می تواند بهانه ای برای تحقق فعالیت جهانگردی شود. این عناصر - که آنها را به نام جاذبه های جهانگردی می شناسیم - در دو دسته کلی: جاذبه های طبیعی و جاذبه های فرهنگی، قرار می گیرند.

جاذبه های طبیعی مواهبی الهی به شمار می روند، که در هر سرزمینی بیش و کم به ودیعه گذاشته شده اند. اگر چه بشر تا حدی مواهب خداوندی را تغییر داده است، اما اصل وجود آنها به انسان بستگی ندارد. این جاذبه ها به سه دسته تقسیم می شوند:

1. جاذبه های برانگیزاننده حس کنجکاوی واکتشاف; همانند: جنگلهای انبوه، رودخانه های خروشان و کوههای سر به فلک کشیده

2. جاذبه های ویژه تفریح و لذت جویی; همانند: سواحل دریاها و پهنه های دشتها

3. جاذبه های مؤثر در درمان و کسب سلامتی; همانند: چشمه های آب گرم جاذبه های فرهنگی - که به دست بشر پدید آمده اند- به دلیل تنوع میان فرهنگهای انسانی، از گوناگونی بیشتری برخوردارند. این جاذبه ها، به گروههای ذیل تقسیم می شوند:

1. جاذبه های تاریخی و تمدنی; همانند: آثار باستانی و موزه ها

2. جاذبه های دینی; همانند: مساجد، مکانهای مقدس و حرم امامان و امامزاده ها

3. جاذبه های اجتماعی; همانند: فرهنگ عمومی مردم و ویژگیهای حکومتها

4. جاذبه های مردم شناختی و فولکلوریک; همانند: مراسم و سنتهای فرهنگی اقوام مختلف

5. جاذبه های فن آورانه; همانند: ساختمانهای بلند و نوآوری های به نمایش درآمده در نمایشگاههای مختلف

6. جاذبه های آموزشی و پژوهشی; همانند: دانشگاهها و کتابخانه های بزرگ

7. جاذبه های ورزشی; همانند: ورزشگاهها ومسابقات ورزشی

براساس جاذبه های گوناگونی که تلاش شد تا از آن تصویر دقیقی ارائه شود، جهانگردی به دسته های دهگانه ذیل تقسیم شده است :(Van Harssel, 1994,p.129)

1. جهانگردی طبیعی: ویژه کسانی است، که از زندگی در طبیعت وحشی و دیدن مناظر زیبا لذت می برند.

2. جهانگردی فرهنگی: افرادی را جذب می کند، که علاقه اصلی آنان به تاریخ و فولکلور مردم کشور مقصد است.

3. جهانگردی اجتماعی: افرادی را جذب می کند، که برای آنان تماس و ارتباط با مردم مهمترین جنبه جهانگردی است. این تماس و ارتباط می تواند میان افراد گروه اتفاق افتد یا علاقه اصلی با مردم بومی مقصد باشد. همچنین، دیدارهای خانوادگی نیز در این مقوله می گنجد.

4. جهانگردی فعال: جهانگردانی را جذب می کند، که در پی انجام دادن فعالیتی از پیش تعیین شده باشند. این فعالیت می تواند آموختن زبان یا کشف جغرافیای سرزمین مشخصی باشد.

5. جهانگردی تفریحی: ویژه جهانگردانی است، که سبب اصلی سفر آنان در لذت حاصل از شرکت در فعالیتهایی همچون: چادر زدن در مناطق مختلف و بازیهای سازمان داده شده، نهفته است. این نوع جهانگردی، شخص را به فعالیت در استفاده از زمان تعطیلات تشویق می کند.

6. جهانگردی ورزشی: جهانگردان جدی علاقه مند به مشارکت در ورزش را جذب می کند. ورزشها و مسابقاتی همچون: دوچرخه سواری، تنیس و اسکی، از جمله این جاذبه ها به شمار می روند.

7. جهانگردی دینی: ویژه کسانی است، که مقصدشان ارزشی دینی و معنوی دارد. سفر حج، از مثالهای بارز این نوع جهانگردی است.

8. جهانگردی تخصصی: شامل گروه کوچکی است، که با هم برای هدفی که فقط ویژه آنان است، سفر می کنند. سفرهای اکتشافی و آموزشی دانش آموزان مدارس، از نمونه های این نوع جهانگردی است.

9. جهانگردی قومی: ویژه جهانگردانی است که برای شناخت بهتر گذشته خود، به وطن نیاکان خویش سفر می کنند.

10. جهانگردی حفظ سلامت: کسانی را جذب می کند، که برای تغییر شرایط جسمی خود سفر می کنند. اردوهای کاهش وزن و چشمه های آب گرم، دراین دسته جای می گیرند.

تاثیر

یکی از مهمترین عناصری که در تصمیم و سیاستگذاری بخش جهانگردی نقشی مهم و مستقیم عهده دارد، تاثیرات گوناگون آن - بویژه تاثیرات فرهنگی -است. جهانگردی می تواند تاثیرات مختلف مثبت و منفی در امور: فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و زیست محیطی داشته باشد. با توجه به موضوع نوشتار، در اینجا فقط به بررسی تاثیرات فرهنگی جهانگردی می پردازیم.

گاهی دولت - همان طور که اشاره شد - به دلیل سود سرشاری که جهانگردی نصیب کشور می کند، سیاست بی تفاوتی را در مسائل اخلاقی و فرهنگی جهانگردی بر می گزیند. این عمل، سبب پیدایش گروههای فشار ضد جهانگردی می شود. با توجه به تاثیر مخرب این شکل از جهانگردی بر کودکان و زنان و همچنین تضاد این فعالیت با ارزشهای جامعه، از اساس، بنیان چنین حرکتهایی به مخاطره می افتد. بنابراین، شایسته است که در این قسمت، کیفیت و عوامل تاثیر جهانگردان بر جوامع میزبان بدقت بررسی شود تا بتوان در سیاستگذاری ها، این عوامل را نیز به طور جدی در نظر گرفت.

عوامل مؤثر بر درجه تعامل جهانگردان را با فرهنگهای میزبان، چهار عامل: زمانی، فضایی، ارتباطی و فرهنگی دانسته اند (Mowlana, 1997, p. 136) .

عامل زمانی، به مدت زمانی باز می گردد که جهانگرد در جامعه میزبان به سر می برد. طبیعی است که هر چه طول این مدت بیشتر باشد، تعامل و تماس وی نیز با مردم آن جامعه بیشتر می شود.

عامل فضایی، به درجه شدت تماس میان جهانگرد و میزبان توجه دارد. در توضیح انواع جهانگردان، حالات مختلفی از این تماسها شمرده شد.

عامل ارتباطی، مجموعه ای از زبانها، نمادها و ارتباطات غیر کلامی است، که نزدیکی دو فرهنگ در آن می تواند به تماس بیشتر بینجامد.

و سرانجام، ویژگیهای: قومی، رنگ، دین و رفتار، عامل فرهنگی را به وجود می آورند.

تا اینجا سخن از تماس و تعامل بود، و از تاثیرات یک سویه جهانگرد برجامعه میزبان مطلبی نیامد. برای درک فرایند تاثیر و تاثر ناشی از جهانگردی، و یافتن پاسخ این پرسش که آیا این جهت همیشه یک سویه یا همیشه دو سویه است، و بر فرض دو سویه بودن کدام طرف سهم بیشتری را به خود اختصاص می دهد، لازم است مطالبی درباره فرایند فرهنگ پذیری گفته شود.

فرهنگ پذیری (Acculturation) فرایندی است که طی آن، عناصر فرهنگ دیگری از راه تماس فرهنگی به وسیله یک فرهنگ پذیرفته می شود. در تعیین ماهیت این فرایند، عواملی دخالت دارند که از جمله آنها می توان به امور ذیل اشاره کرد:

1.تفاوتهای فرهنگی :(Cultural Difference) فرهنگها به میزانی که با یکدیگر تماس دارند، از نظر ارزش، ایدئولوژی و فن آوری از هم متمایزمی شوند.

2. شدت و سطح تماس :(Degree & Level of contact) یکی از مسائل مهم در بررسی میزان تاثیر فرهنگها بر هم، تعیین سطح ارتباط میان نخبگان یا به طور گسترده و میان دو جامعه است.

3. موقعیتهای فرادست و فردوست :(Superordination & Subordination) دو فرهنگ می توانند در مواردی، نسبت به هم برتر باشند. این برتریهای فرهنگی، تاثیر مستقیمی بر میزان وجهت فرهنگ پذیری دارد.

بسته به میزان مداخله این عوامل، فرایندهای متنوعی می تواند در این صحنه رخ دهد، که در ذیل به آنها اشاره می شود:

1. فرایند جایگزینی :(Substitutive) در این فرایند رگه های جدید فرهنگی یا مجموعه ای از رگه ها، جانشین رگه های پیشین می شوند. نمونه این اتفاق، جایگزینی مدرسه به جای مکتب خانه است.

2. فرایند افزایش :(Additive) در این فرایند، عناصری جدید ضمن حفظ عناصر پیشین، وارد فرهنگ می شوند. مثال این فرایند، به وجود آمدن دانشگاه در کنار حوزه های علمیه است.

3. فرایند تلفیق :(Syncretic) در این حالت،رگه های جدید و پیشین در هم ادغام می شوندو نظام یا خرده نظام جدیدی را تشکیل می دهند. این حالت در خوراک و پوشاک، بسیار اتفاق می افتد.

4. فرایند تخریب :(Deculturative) دراین فرایند بخشی از فرهنگ از بین می رود، بدون اینکه عنصر جدیدی جانشین آن بخش شود.

5. فرایند نوآوری :(Originative) بر اثر تماسها در این فرایند، ساختارهای جدیدی وارد فرهنگ می شوند که در آن فرهنگ ریشه ندارند.

6. فرایند طرد :(Rejective) تغییرات در این حالت آنقدر سریع صورت می گیرد که شمار بسیاری از گروه مخاطب آن را نمی پذیرند وبرای جلوگیری از بروز تغییر، فعالانه می کوشند.

باتوجه به این عوامل و فرایندها، اکنون می توانیم بگوییم که همیشه فرهنگ پذیری و دگرگونیهای فرهنگی ناشی از جهانگردی، لزوما یک سویه نیست. از این رو، این مسئله به شدت سطح تماس وموقعیت فرادست یا فرودستی وابسته است، که هر طرف در آن به سر می برد. اگر دو سوی ارتباط - از نظر این عوامل- وضعیتی مشابه داشته باشند، طبیعی می نماید که جریان فرهنگی سالم و دو سویه ای میان آنان برقرار شود. اما هر گاه یکی از دو طرف- با در نظر گرفتن عوامل یاد شده- برتر از دیگری باشد، ناگزیر ارتباط از سوی او به سمت طرف دیگر بیشتر می شود و ممکن است هر کدام از فرایندهای پیشگفته را به دنبال داشته باشد.

البته، تا وقتی هر کدام از فرایندهای اشاره شده، دگرگونیهای ساختاری عمیقی را به وجود نیاورده وبه دنبال آن جامعه را به یک شوک فرهنگی ناخواسته نکشانده اند، لزوما مضر نیستند. بلکه، دگرگونی و کسب عناصر جدید در گذر زمان، از شرایط فرهنگها دانسته شده است. در این باره، نقش سیاستگذاران و برنامه ریزان در شناخت این فرایندها در هر جامعه و جداسازی فرایندهای مناسب از فرایندهای خطر آفرین، برای فرهنگ و هویت جامعه، بسیار حساس می نماید.

بستر

از آنجا که هیچ ارتباطی در خلا اتفاق نمی افتد و برای شکل گیری وتوسعه هر ارتباطی بستری مناسب لازم است، مطالعه بستر یا بسترهای جهانگردی ضرور می نماید. با مطالعه وضعیت جهانگردی در دنیای امروز، می توان به این نتیجه رسید که به طور کلی دو بستر یا جریان عمده برجهانگردی حکومت می کند. بستر نخست- که از ابتدای این نوشتار در صدد توضیح آن بوده ایم- ارتباطات میان فرهنگی است. جهانگردی در این بستر، حرکتی سالم در جهت تفاهم بیشتر میان فرهنگهاست، که منافع اقتصادی وسیاسی بسیاری را نیز در بر دارد. اما بستر دوم- که به نظر می رسد جریان جهانگردی امروز به آن تمایل بیشتری داشته باشد-، پدیده امپریالیزم فرهنگی است; که به توضیح مختصری نیاز دارد.

از آنجا که در جهانگردی امروزین- بویژه در جهانگردی انبوه طبقه متوسط - جهانگردان بیش از آنکه از سفر لذت برند، باید تصور کنند که سفرشان لذت بخش است، بازاریابی و تبلیغات در زمینه جذب جهانگرد اهمیت ویژه ای می یابد. با این نگاه، می توان گفت که ابزارهای ارتباطی و مهارتهای بازاریابی و تبلیغات، منابع مهم قدرت در جهان امروز به شمار می روند. این مسائل به نوبه خود سبب بروز رقابت در جهانگردی شده، و آن را به فعالیتی اقتصادی و تابع سیاستهای بازار تبدیل کرده است.

این نوع جهانگردی پیامدهایی دارد، که برخی از آنها به قرار ذیل می آید:

1. از آنجا که بیشتر جهانگردان با سلیقه های خاصی به کشور میزبان می روند، میزبانان باید در سرزمین خودشان وضعیت مشابه ای از زندگی جهانگردان را برایشان فراهم کنند. این وضعیت بدون مدیریت توانا، به نوبه خود به افزایش واردات کالاها و تخصصهای مختلف از کشورهای جهانگردفرست منجر می شود. از این رو، تقریبا همه سود به دست آمده از این صنعت، دوباره به همان کشورها سرازیر می شود.

2. معمولا جهانگردان در کشور میزبان به اعمالی دست می زنند که هیچگاه در خانه خود مرتکب نمی شوند. از این رو، ناتوانی در آموزش این گروه و ضعف ضوابط محدود کننده- چه از سوی کشورهای جهانگردفرست و چه از سوی کشورهای جهانگرد پذیر- می تواند معضلات فرهنگی و زیست محیطی جبران ناپذیری را به وجود آورد.

3. رعایت نکردن عدالت اجتماعی در سیاستهای توسعه جهانگردی، می تواند سبب تبعیض و فشار برمردمان بومی شود، و به بافت فرهنگی آنان آسیب رساند.

4. گاه جهانگردی با ایجاد مشاغل موسمی و کاذب نه تنها منافع اقتصادی در برندارد، بلکه بر پیکر اقتصاد کشور نیز ضرباتی وارد می کند.

مطالعه جریان جهانگردی در جهان نشان می دهد که بیشترین حجم جهانگردی، میان کشورهای شمال و جنوب بویژه از کشورهای شمال به جنوب است. حجم جهانگردی میان کشورهای شمال و همچنین میان کشورهای جنوب، بسیار کمتر از حجم دو جریان یاد شده است .(Mowlana, 1997, p.142) این واقعیت، می تواند نظریه جریان یک سویه اطلاعات از کشورهای استعمارگر به سوی کشورهای پیشتر مستعمره آنان و جریان از مرکز به حاشیه را تایید کند. چنین جریانی جز سلطه فرهنگی و غربزدگی نتیجه ای ندارد. با ذهنیتی که در جهانگردی از کشورهای غربی ساخته می شود، کشورهای میزبان سطح زندگی آنان را بسیار پیشرفته قلمداد می کنند. از این رو، چنین کشورهایی- به نوبه خود تلاش می کنند تا هنگام مسافرت اربابان به کشورشان، آن سطح را در واقعیت نیز حفظ کنند. همین طرز تفکر، به ایجاد و حفظ اندیشه برتری غرب، غربزدگی وتشدید قدرت امپریالیزم فرهنگی، کمک می کند.

با پایان یافتن بررسی عناصر شکل دهنده جهانگردی، زمان آن رسیده که- همانند هر فراگرد ارتباطی دیگر- در مدلی چگونگی چینش این عناصر مختلف و به هم پیوسته را درکنار هم نشان دهیم تا از این راه بتوانیم به تحلیل دقیقتری از این فراگرد میان فرهنگی ارتباطی دست یابیم.

چارچوب کلی جهانگردی، تحت نفوذ و سیطره دو جریان کلی: ارتباطات میان فرهنگی وامپریالیزم فرهنگی قرار دارد. مثلث سمت چپ مجموعه جهانگردانی را نشان می دهد که براساس میزان تماس وارتباط با جامعه میزبان، به هفت دسته تقسیم شده اند. به نظر می رسد مساحت هرقطعه از مثلث با توجه به تعریف هر یک از انواع، بیانگر نسبت تقریبی جهانگردان آن دسته در کل صنعت جهانگردی دنیا باشد. مثلث دیگری که در سمت راست قرار دارد، طبقات مختلف جامعه میزبان را نشان می دهد. مساحت این قطعات نیز، بیانگر نسبت تقریبی طبقات مختلف میزبانان است. جاذبه هایی در جامعه میزبان و انگیزه هایی از سوی جهانگردان، جهانگردان را به درون آن جامعه می کشاند. جهت و میزان نفوذ جهانگردان در طبقات مختلف جامعه میزبان - که برآیند چهار عامل: زمانی، فضایی، ارتباطی، و فرهنگی است-، با بلندی وکوتاهی پیکانه هایی نمایان است.

اکنون، شایسته می نماید برای نمایش چگونگی استفاده از این مدل- بر اساس آنچه تاکنون گفته شد-، مواردی از تحلیل و سیاستگذاری جهانگردی در کشور اسلامی ایران به اختصار بیان شود.

در ابتدا، به نظر می رسد که پیش از هر چیز باید درباره جهت کلی و بستر جهانگردی در توسعه این صنعت در ایران تصمیم بگیریم. شرکت در مسابقه امپریالیزم فرهنگی، لوازمی را در بردارد. به نظر می رسد سیاستگذران ایران اسلامی از ابتدای ورود به صحنه جهانی، چنین مسابقه ای را نامشروع می دانستند و همواره می کوشیدند تا در زمینه های گوناگون طرحی نو در اندازند. این نوع نگرش به مسائل جهانی تازگی ندارد، و در حرکتهای گوناگون برخی کشورهای غیرمتعهد کم وبیش بوده است. آنچه دراین زمینه اهمیت دارد، کارایی طرحها در عین سازگاری با ارزشها و ویژگیهای بومی هر ملت است. رساترین نمونه این نوآوری در سطح جهانی، طرح نظریه حکومتی "ولایت فقیه" به وسیله امام خمینی(ره) است.

با این توضیحات و با افزودن این واقعیت که انقلاب اسلامی ایران از آغاز تاکنون همواره در پی اشاعه فرهنگ اسلامی در جهان بوده است، بستر ارتباطات میان فرهنگی، بستر مناسبی برای سیاستهای جهانگردی در ایران به نظر می رسد. این مسئله به این معنا نیست که سیاستگذاران جمهوری اسلامی فقط باید انواعی از جهانگردی با انگیزه های میان فرهنگی را ترویج کنند، بلکه به این معنا می تواند باشد که ایشان باید در سیاستگذاری هایشان، مرکز توجه خود را در برآورد سود و زیان ناشی از توسعه جهانگردی، در عین حال کلیه جوانب برآثار فرهنگی آن، قرار دهنداز این تصمیم، این نکته بر می آید که با پذیرش این دیدگاه تشویق هموطنان به ایرانگردی به همان اندازه مهم و ضرور می شود، که تلاش برای جذب جهانگرد از کشورهای خارجی. شاید، افزایش سفرهای ایرانیان در داخل کشور و افزایش توان ارتباط میان فرهنگی آنان با هموطنان خویش علاوه بر تقویت زیر ساخت ها و مدیریت جهانگردی، کمک بسزایی در تصحیح نگرش مردم به پدیده جهانگردی و جهانگردان خارجی باشد. افزون براین، پس از در نظر گرفتن مصالح اقتصادی وسیاسی، تشویق مردم کشور بویژه نخبگان به جهانگردی در کشورهای خارجی نیز مشمول همین استنتاج می شود.

پیشنهاد دیگر برای سیاستهای جذب جهانگرد در ایران، تصمیم درباره نوع جهانگردی است، که او را تشویق به بازدید از ایران می کنیم. با توجه به مطالب پیشگفته، جهانگردان با انگیزه های گوناگونی مناطق مورد علاقه شان را انتخاب می کنند. هر منطقه ای هم با توجه به برخورداری از جاذبه های ویژه ای، فقط پذیرایی گروهی خاص است. با قرار دادن این دو اصل در کنار هم، تصمیم مهم در این صنعت، آن خواهد بود که چه نوع جهانگردانی پذیرفته شوند. به عنوان مثال، آیا با توجه به سواحل زیبای شمال کشور، می توان جهانگردی طبیعی و تفریحی را- با در نظر گرفتن مسائل فقهی و فرهنگی- ترویج کرد؟ آیا براساس جاذبه های فرهنگی و تاریخی ایران- که آن را در ردیف ده کشور نخست جهان قرار داده است- لازم است به سوی ترویج جهانگردی فرهنگی برویم؟ هر تصمیمی که در این باره گرفته شود، پیامدهای خاص خود را خواهد داشت. اگر مصلحت کشور در ترویج جهانگردی تفریحی است، باید برای حل و تبیین مسائل مختلف فقهی و فرهنگی آن همت شود. اگر حرکت به سوی جهانگردی فرهنگی هدف اصلی است، باید در توسعه زیر ساختها و مدیریت این گونه جهانگردی کوشید.

نتیجه سوم اینکه، با توجه به عوامل مؤثر در جهت و شدت فرایند فرهنگ پذیری و همچنین عوامل چهارگانه ای که در میزان تاثیر متقابل جهانگردان و جامعه میزبان-بویژه دو عامل: ارتباطی و فرهنگی- بر شمردیم، پسندیده است که در موضوع جهانگردپذیری و جهانگردفرستی، اولویت با کشورهایی باشد که در این دو عامل نزدیکی بیشتری با آنان احساس می شود. کشورهایی که در زبان وتاریخ با ما مشترکند یا کشورهایی که نام اسلام را بر خود پسندیده اند، بهترین نمونه های این نزدیکانند. این حرکت می تواند سرآغازی برای زدودن زنگارهای کشور- ملت ها و احیای دوباره تفکر اسلامی مبتنی بر مفهوم امت در صحنه جهانی قلمداد شود.

در پایان، باید گفت که با توجه به احساس نیاز به توسعه جهانگردی در کشور، راهی بس کوتاه تا غلبه بر همه مشکلات - کمبود پژوهش در این زمینه و بویژه پژوهشهای فقهی و فرهنگی و همچنین مشکلات مربوط به سیاستگذاری، مدیریت و توسعه زیرساخت ها- در پیش داریم; راهی به کوتاهی یک همت.

کتابنامه

1. [امام]خمینی(ره)،روح الله،صحیفه نور،ج 15،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1365

2. محسنیان راد، مهدی، ارتباط شناسی، تهران: انتشارات سروش،1369

3.Brislin, Richard W., Cross-Cultural Encounters:Face-to-FaceInteraction,USA, MA, Allyn &Bacon, 1981

4.Mowlana, Hamid, Global Information andworld Communication, London, Sage, 1997

5.Prosser, Michael H., intercultural Communication Theoryand Research , in B.D Ruben, Communication Yearkbook 2,NewBrunswide, NJ, Transaction press,1978,  pp. 335-350

6.Ryan, Chris, Recreational Tourism, London, Routledge, 1993

7.Somovar, Larry A. and Richard E. porter, Communication BetweenC  
USA, Wadsworth publishing Company, 1995

8.Van Harssel, Jan, Tourism, an Exploration, NJ, prentice Hall, 1

9.Weaver, Gary R., Culture, Communication and Conflict:Readingsin  
Relations, USA, Simon & SchusterCustompublishing, 1996

:PzکغیJ

MD DGNoC ق جçp¾ MDأیأeN ق MD·خD®× pO¾k PvpJpv ق (´)ءkD¤ ضD×C وDث،غCk یطدµ Pٍیç ک©µ *

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان