چکیده :چند گونگی و تنوع فرهنگی در جوامع یکی از مباحث علوم فرهنگی است که بررسی تاثیرات آن در ارتباطات اجتماعی و چگونگی سامان بخشیدن به آن در مسیر اهداف مشترک اجتماعی یکی از مسایل مهم حوزه مشترک ارتباطات و فرهنگ به شمار می آید. این نوشتار به منظور بررسی و ارایه برخی اصول و راهبردهای اسلام در خصوص ارتباطات در جوامع اسلامی متکثر فرهنگی تهیه شده است تا به گوشه ای از سؤالات متعدد موجود در زمینه چگونگی روابط مطلوب میان اقوام ، نژادها و گروه های فرهنگی مسلمانان در جامعه اسلامی و نیز ارتباط با اقلیتهای دینی پاسخ دهد و مبانی وحدت فرهنگی جامعه اسلامی را مرور نماید. برای این منظور نویسنده ضمن بررسی مفهوم فرهنگ و تحلیل عوامل موثر بر وحدت فرهنگی، پدیده تکثر فرهنگی و پیامدهای ناشی از آن را مورد توجه قرار می دهد. هدف از این بررسی آن است تا ویژگی ها و اصول حاکم بر یک الگوی سالم ارتباطی در این گونه از جوامع استخراج و جهت تحلیل و برنامه ریزی بومی به کار گرفته شوند.
مقدمه
چندگونگی و تنوع فرهنگی در جوامع یکی از مباحث مهم علوم فرهنگی است که بررسی تاثیرات آن در ارتباطات اجتماعی و چگونگی سامان بخشیدن به آن در مسیر اهداف مشترک اجتماعی یکی از مسائل مهم حوزه مشترک ارتباطات و فرهنگ به شمار می آید. همانگونه که می دانیم برای حمایت و توجه به گونه های مختلف زندگی, رسیدن به درک چندگونگی ضروری است،زیرا تکثر فرهنگی میان مردم که به شکلهای نژادی, قومی, جنسی, مذهبی و شیوه و سنن زندگی آنها وجود دارد باید بدرستی شناخته شوند تا این سرمایه های فرهنگی در قالب ارتباطات صحیح و مؤثر اجتماعی به بافت زندگی ها غنا و رنگ تازه ای بخشند.
از سوی دیگر, تکثر فرهنگی در قالب ارتباطات اجتماعی ناموزون و ناکارآمد, خطری بالقوه برای وحدت یک جامعه بشمار می آید و در واقع خود یکی از عوامل مهم تجزیه فرهنگی است. امپراطوری عثمانی, اتحاد جماهیر شوروی, یوگسلاوی و در میان کشورهای اسلامی افغانستان از نمونه های تاریخی این واقعیت به شمار می آیند. امروزه علوم مختلف اجتماعی با سامان دادن مطالعات میان رشته ای در پی پیشگیری و حل چنین بحرانهایی برآمده اند. ارائه اصول و بنیادهایی برای طراحی نظام ارتباطات فرهنگی کارآمد متناسب با شرایط جوامع متکثر فرهنگی, یکی از مقاصد مهم مطالعات میان رشته ای فرهنگ و ارتباطات است.
جوامع اسلامی نیز از صدر اسلام با موضوع تکثر فرهنگی و پیامدهای مربوط به آن دست به گریبان بوده اند. آن زمان که پیامبر عظیم الشان اسلام r در پی تحقق آرمان عالی خود یعنی ایجاد حکومت اسلامی در مدینه برآمد, مهمترین معضل موجود حل اختلافها و تخاصمهای گذشته اقوام و پیروان ادیان در مدینه بود. اسلام با طرح بدیع و مقدس مبانی وحدت فرهنگی و اجتماعی خود, نه تنها این مشکل را به سادگی از پیش پای برداشت, بلکه خود مدعی وحدت مسلمانان از نژادها, اقوام, ملیتها و فرهنگهای گوناگون در سرتاسر دنیا شد و آن را تحت عنوان عالی امت اسلامی برای جهانیان عرضه داشت و بنیادهای نظامی از ارتباطات فرهنگی را به این منظور بنیان نهاد.
این نوشتار به منظور بررسی و ارائه برخی اصول و راهبردهای اسلام در خصوص ارتباطات در جوامع اسلامی متکثر فرهنگی تهیه شده است تا به گوشه ای از سؤالات متعدد موجود در زمینه چگونگی روابط مطلوب میان اقوام, نژادها و گروههای فرهنگی مسلمان در جامعه اسلامی و نیز ارتباط با اقلیتهای دینی پاسخ دهد و مبانی وحدت فرهنگی جامعه اسلامی را مرور نماید. امید است این مختصر, دستمایه ای برای مطالعات دقیقتر و تفصیلی بعدی در موضوع مورد بحث باشد.
مفهوم وحدت و تجزیه فرهنگی
توزین هر عنصر و پدیده فرهنگی در جامعه را می توان بر روی یک پیوستار ترسیم کرد. مثلاً اگر پایبندی به یک ارزش معینی را در نظر بگیریم, یک سر پیوستار حمایت و دفاع قاطعانه از آن ارزش و برسر دیگر آن, ضدیت با ارزش مورد نظر قرار می گیرد و در میانه آن بی تفاوتی ارزشی جای داده می شود. هنگامی می توانیم از فرهنگ به عنوان یک کل نسبتاً همگن سخن بگوییم که تعداد زیادی از جامعه بر مفاهیم, ارزشها و هنجارهای مشابهی اتفاق نظر و عمل داشته باشند. چگونگی توزیع یا عمل به یک عنصر فرهنگی را می توان به صورت سه نمودار فرضی ترسیم کرد. (عبدی، 1373، ف 1)
نمودار الف, نمایانگر اتفاق نظر و عمل افراد بسیاری از کل افراد جامعه حول ارزش یا باور میانگین است. این حالت در جوامع سنتی و توتالیتر که تنوع فرهنگی چندانی در آنها وجود ندارد مشاهده می شود. نمودار ب, مشهور به توزیع عادی از جمله توزیع های مشهور آمار است و در بسیاری حالات فرض می شود که توزیع یک متغیر عادی است.در این توزیع, حدود دو سوم افراد در یک فاصله قابل قبولی (بعلاوه ومنهای یک انحراف معیار) از میانگین قرار دارند. در جوامع امروزی با وجود تکثر و پراکندگی در باورها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی, توزیع بسیاری از عناصر فرهنگ به صورت عادی می باشد. نمودار ج , در صورتی تحقق می یابد که پراکندگی توزیع بسیار گسترده بوده و تمرکز چندانی حول میانگین نظرات و رفتارها وجود نداشته باشد. در این صورت ممکن است دو حالت به وقوع بپیوندد: یکی این که آن جزء فرهنگ که از چنین توزیعی برخوردار است, تاثیر خود را در بقاء و حیات جامعه از دست داده باشد که در چنین حالتی تنوع شدید در آن مشکل ساز نخواهد بود.حالت دیگر در صورت چنین توزیعی در مقولات مهم فرهنگی رخ می دهد که انسجام و همبستگی اجتماعی را دچار اختلال می کند.
آنچه در این بحث مهم است, وجود وحدت نسبی است. برای شکوفا شدن فرهنگ یک ملت, افراط و تفریط در وحدت و اختلاف یک مانع مهم بشمار می آید, اما تعیین میزان مطلوب آن, بستگی به شرایط فرهنگی و اجتماعی هر جامعه دارد. بنابراین, ما فقط می توانیم بیانگر و نمایشگر بعضی موارد باشیم که در آن افراط و تفریط خطرناک است. یکی از این موارد که منجر به تجزیه فرهنگی می شود, نوع ویژه ای از توزیع است که به مراتب پراکندگی آن بیشتر از نمودار ج است. تجزیه فرهنگی زمانی مصداق می یابد که دو میانگین در پیوستار جزء فرهنگ وجود داشته باشد یا به عبارت دیگر دو گروه افراطی و تفریطی نه تنها در اقلیت نباشند, بلکه در دو قطب متمایز متمرکز شده و افراد میانه به اقلیت تنزل یابند. در چنین حالتی توزیع افراد در پیوستار فرهنگ به صورت دوکوهانه در می آید.
در این نوع از توزیع فرهنگی, ثقل میانگین و افراد میانه بسیار کاهش می یاید و گرایش مسلط به سوی یکی از دو قطب خواهد بود و همین امر سبب قطبی تر شدن آن عنصر فرهنگ خواهد شد. در تجزیه فرهنگی فوق, دو نوع متمایز از یکدیگر می توان تشخیص داد. یکی هنگامی که افراد جامعه به لحاظ تعداد و فراوانی در دو قطب متمرکز می شوند و دیگری زمان بیشتری را برمی انگیزد. چرا که جوامع در خصوص تفاوتهای فرهنگی خود با سایر جوامع تساهل نسبی دارند ولی نسبت به این تضادها در جامعه خود سختگیر هستند, علت آن نیز این است که اینگونه تفاوتها اصل و بقای جامعه را به خطر می اندازند. (عبدی، 1373، ف 1)
آنچه که تاکنون بیان شد در خصوص ازهم پاشیدگی و تجزیه در عنصری از فرهنگ بود که گروهی به یکسوی آن و گروهی دیگر به سوی مخالف آن گرایش می یابند که در اثر آن همبستگی عناصر فرهنگی و ثبات اجتماعی دچار اختلال می شود ولی نوع دیگری ازهم پاشیدگی فرهنگی نیز متصور است که الیوت آن را چنین توضیح می دهد : «هرچند به نظر چنین می رسد که پیشرفت تمدن, گروههای فرهنگی متخصص تری را پدید می آورد, نباید توقع داشته باشیم که این توسعه از تعرض خطرناک مصون بماند. پیامد تخصصی شدن فرهنگ, چه بسا که ازهم پاشده شدن فرهنگی را به دنبال داشته باشد و این ریشه ای ترین مصیبتی است که می تواند بر یک جامعه نازل شود. این تنها نوع ازهم پاشیدگی نیست یا تنها جنبه ای نیست که در آن می توان ازهم پاشیدگی را مورد مطالعه قرار داد, ولی بی توجهی به علت ومعلول ازهم پاشیدگی فرهنگی, جدی ترین ضایعه است... این ضایعه نباید با بیماری در یک نظام کاست یکی گرفته شود, مانند آنچه در مذهب هندو پدید آمد.
ازهم پاشیدگی فرهنگی زمانی پدیدار می شود که دو یا چند قشر چنان از هم جدا شوند که در عمل به فرهنگهای متمایز تبدیل گردند، یا فرهنگ در سطح گروه بالاتر به بخشهایی تقسیم شود که هر یک به تنهایی نمایشگر یک فعالیت فرهنگی باشد ... عقاید و آداب مذهبی, فلسفه و هنر, همه گرفتار این گرایش (در غرب) هستند که به صورت حوزه هایی تک افتاده در آیند که بخش کوچکی از افراد حول یک قطب متمرکز می شوند ولی این بخش کوچک به لحاظ کیفی و تاثیرگذاری بر جامعه, نقش مؤثر و بسیاری دارد. این دو نوع تجزیه را می توان تجزیه کمی و کیفی نامید.
همانگونه که بیان شد, فرهنگ شامل دو عنصر ارزشها- آرمانها و هنجارها – و رفتارهاست که ارزشها ذهنی و رفتارها عینی هستند و قطبی شدن و تجزیه هر یک بر دیگری تاثیر می گذارد. اگر چه هر قطبیتی به کاهش وحدت و مفاهمه افراد جامعه از یکدیگر می انجامد, ولی الزاماً به تضاد در تجزیه اجتماعی منجر نمی شود. مشکل زمانی آغاز می شود که رفتارها با یکدیگر تداخل داشته باشند یا به لحاظ نمادی افراد جامعه آن رفتارها یا ارزشها را مال خود یا جامعه تلقی کنند. در این صورت, قطبی شدن فرهنگ به تضاد در رفتار, تنوع و احتمالاً تجزیه منجر می شود.
یکی از مسائل مهم در تجزیه فرهنگی, تفکیک در مجموعه ارزشی و رفتاری از یکدیگر است. از آنجا که رفتارها عینی هستند, فارغ از این فشارها می توانند مسیری دیگر را در پیش گیرند. از این رو, باید مراقب بود که در سیاست گذاری های فرهنگی تنها به رفتارهای قابل مشاهده بسنده ننماییم, بلکه ارزشها و آرمانهای فرهنگی را نیز مورد دقت و توجه قرار دهیم، چرا که هر چه فاصله میان این دو بخش فرهنگ از یکدیگر بیشتر شود, عدم تعادل فرهنگی افزونتر می گردد.
باید توجه داشت که تجزیه فرهنگی هر چند اندک باشد, در مقایسه با اختلافات فرهنگی میان ملتها گرچه زیاد باشد, حساسیت ارتباطی با یکدیگر توسط گروهها توسعه می یابند. حساسیت هنری با جدا شدنش از حساسیت مذهبی و حساسیت مذهبی با دوری گزیدن از حساسیت هنری سطحی شده است و نشانه های آداب چه بسا که صرفاً برای چند بازمانده طبقه ای محو شده باقی بماند... از هم پاشیدگی در سطوح بالاتر نه تنها مایه نگرانی گروهی است که آشکارا به آن مبتلا شده, بلکه مایه نگرانی همه مردم است.» (الیوت، 1369)
بنابراین از نظر الیوت, تجزیه و از هم پاشیدگی فرهنگی فقط به شکل گیری دو فرهنگ جداگانه محدود نمی شود, بلکه ممکن است اجزاء فرهنگ پیوستگی خود را از دست بدهند و ارتباط آنها قطع شود. به عبارت دیگر در نوع اول از تجزیه, فرهنگهای پدید آمده دارای کلیه اجزاء فرهنگ به هم پیوسته هستند ولی در نوع دیگر از هم پاشیدگی فرهنگی, ارتباط میان اجزاء آن مثل دین و هنر از میان می رود. اگرچه نوع دوم بیشتر در جوامع غربی و نوع اول بیشتر در جوامع در حال توسعه رخ می دهد.
عوامل تهدید کننده وحدت فرهنگی
جامعه ای که برخوردار از ویژگی تکثر فرهنگی است, در آن, خرده فرهنگها و ضد فرهنگها نقشهای مهم تر و موثرتری ایفا می کنند که در موضوع یکپارچگی و وحدت فرهنگی و در مقابل آن تنازع و تجزیه فرهنگی باید بدانها توجه ویژه داشت. خرده فرهنگها عبارت از گروههایی هستند که در فرهنگ جامع سهیم بوده و دارای ارزشها, هنجارها و شیوه های زندگی خاص خود می باشند. ضد فرهنگ نیز خرده فرهنگی است که ارزشها, هنجارها و شیوه زندگی آن اساساً با فرهنگ حاکم در تضاد می باشد. چنین گروهی آگاهانه برخی از مهمترین هنجارهای جامعه بزرگتر را رد می کنند. از انواع خرده فرهنگ می توان به فرهنگهای نژادی, قومی و مذهبی اشاره نمود که به میزان عدم تطابق و تجانس این خرده فرهنگها با فرهنگ عمومی, جامعه دچار عدم ثبات نیز خواهد شد و در مقابل هر چه میان عناصر متفاوت فرهنگی و خرده فرهنگهای یک جامعه با فرهنگ کلی, یگانگی و سازگاری وجود داشته باشد, توسعه سیاسی و حل و فصل مشکلات آن آسان تر صورت می پذیرد.
بر پایه آنچه بیان شد, تنشها و تعارضات فرهنگی یک جامعه متاثر از عوامل گوناگونی است که خطرات بالقوه یکپارچگی فرهنگی آن جامعه به شمار می آیند. برخی از این عوامل بیرونی و متاثر از تماس جامعه با محیط بیرون است که میزان تاثیرپذیری از جوامع دیگر متاثر از فاصله, مقدار ومدت تماس فرهنگی و نیز میزان تجانس فرهنگهای دو جامعه با یکدیگر می باشد که در اثر آن ممکن است برخی خرده فرهنگها و ضد فرهنگها تقویت شده و موجبات از میان رفتن تعادل فرهنگی را فراهم آورند, بویژه در مواقعی که دشمنان یک جامعه در صدد ایجاد اختلاف و بحران سازی فرهنگی باشند و برنامه هایی در این خصوص را طراحی نمایند.بسیاری از عوامل تهدید کننده وحدت فرهنگی یک جامعه را باید در داخل جستجو کرد. گاه این عوامل در اثر تغییرات و ساخت اجتماعی پدید می آیند و ضعف هنجارها در نظارت بر نقشها و رفتارهای افراد جامعه و در نتیجه تکثر نابهنجار فرهنگ و نظام گسیختگی را سبب می شوند و گاه در اثر وجود پاره فرهنگهای جذب نشده در جامعه بزرگتر که عمدتاً شامل اقیلتهای قومی, نژادی, زبانی, مذهبی و غیره است، ناهمگونی و تنشهای فرهنگی به وجود می آیند. به طور کل عوامل ریشه ای تعارضهای فرهنگی را می توان بر این ترتیب دسته بندی کرد:
1 نژاد پرستی: یکی از عوامل فرهنگی که سبب بروز تضاد میان انسانها شده و ارتباطات انسانی را دچار اختلال می سازد, اعتقاد و عمل به برتری نژادی است. مطابق تئوریهای نژاد پرستانه, انسانها دارای جوهر واحد نبوده بلکه بعضی از نژادها نسبت به بعضی دیگر از برتریها و امتیازات کیفی برخوردار می باشند و باید قیمومیت سایر نژادها را بر عهده گیرند و در یک جمله نژاد پرستی گفتمان تمییز است. بارزترین نمونه این نقش و تنازع فرهنگی که ارتباطات درون فرهنگی و میان فرهنگی بسیاری از جوامع را در طول تاریخ متاثر از خویش ساخته است, برتری نژاد سفید بر سیاه است. در طول تاریخ سیاهان به عنوان نژاد پست, مورد اهانت و تحقیر واقع شده اند و حتی بدنهای آنها دستمایه تفریح و سرگرمی نژاد سفید بوده است. نژاد پرستی توجیه ایدئولوژیکی اعمال وحشیانه بشر و سوء استفاده از سیاهان در کارهای کثیف و طاقت فرسا بوده است. همچنین بر اساس رنگ پوست تقابلهایی مطرح گردیده است همانند شر در برابر خیر و بربریت در برابر متمدن بودن.
این تصور نژاد پرستانه تا آنجا رسوخ فرهنگی پیدا کرد که برخی اندیشمندان غربی مدعی دانش و فرهنگ را نیز متاثر از خویش ساخت؛ دیوید هیوم اختلاف نژادی میان رنگین پوستان و سفیدها را نوعی اختلاف ماهوی می داند که سبب اختلاف در دستاوردهای تمدنی بین دو نژاد شده است. توماس جفرسون منادی نظریه روشنگرانه برابری انسانها, معتقد است که طبیعت به لحاظ عقل, بخششی نسبت به سیاهان نداشته است. اما نوئل کانت نیز می گوید که اختلاف در توانایی ذهنی در حد اختلاف در رنگ پوست جدی است (Jordan, 1995, PP.285-286) و در دائرةالمعارف بریتانیکا آمده است: «هیچ سیاهی تا به حال در علم, شعر و هنر با سفیدها برابر نبوده است». (1884, V.XVII,P.318)
2 قوم پرستی: یکی دیگر از عوامل تفرقه و جدایی در میان انسانها, محور قرار دادن قوم یا ملتی خاص است که از آن به ناسیونالسیم تعبیر می شود. قوم پرستی به معنای امروزی آن با تاکید بر عواملی چون خاک, خون, زبان, تاریخ, شرایط اقلیمی و از این دست, وحدت امت بشری را دچارمخاطره نموده و مانع اتحاد ملت ها بر اساس پیوندهای اصیل انسانی گردیده است. امروزه ارتباطات میان فرهنگی اقوام و ملتها به میزان قوم مداری ایشان دچار اختلال گردیده و نزاعهای قومی بسیاری را سبب شده است که از جمله می توان به جنگهای بالکان, جنگ افغانستان و بحرانهای قاره سیاه اشاره داشت.
نظریه های مربوط به ملیت گرایی فراوان و گاه در تعارض با یکدیگر است. یوهان هردر (1803 – 1744 ) و یوهان فیخته (1814 – 1762) از فلاسفه آلمان به نقش زبان و تاریخ در پیدایش شعور ملی و تکوین قومیت تاکید فراوان ورزیده و زبان را نمودار جوهر روح ملی و هویت جداگانه هر ملت معرفی نمودند و کسانی چون نامق کمال در ترکیه (1888 – 1840) و عبدا... ندیم و ساطع الحصری(19691880) در مصر به ترویج این نظریه پرداختند, اما ناسیونالیسم فرانسه برخلاف ناسیونالیسم آلمانی, اشتراک در زبان و تاریخ را برای پیدایش وطنی کافی ندانسته و به پیروی از نظریه ارنست رنان, خواست و اراده افراد را مورد تاکید قرار داد. عده ای دیگر از جمله فویر باخ و مصطفی کامل به اهمیت و نقش تعیین کننده مرزوبوم و محیط طبیعی در تکوین ملیت و پیدایش شعور ملی تاکید ورزیدند. (سادات، 1358، ص 29)
3 اختلافات دینی و مذهبی: دین یکی از عناصر عمده و موثر در تنظیم ارتباطات درونی و برونی جوامع شمرده می شود. در درون جوامع دینی, مذاهب گوناگون, روابط اجتماعی را متاثر از خویش می سازند. در سیستمهای مذهب محور, نحوه تعامل با اقلیتهای دینی و مذهبی همواره یکی از مسائل فرهنگی و معضلات اجتماعی محسوب می شده است. زمانی حکومتهای متعصب یهودی,شرایط سختی را برای اقلیت مسیحی پیش آوردند و با تعصب بر ویژگیهای نژادی و مذهبی یهود, رفتاری ضد انسانی را نسبت به غیر یهودیان اعمال کردند. اما از نخستین سالهای قرن چهارم مسیحی با رسمی شدن دین مسیحیت در روم,عرصه بر یهودیان تنگ شد تا جایی که دایره المعارف بزرگ بریتانیا می نویسد:تمامی قسمتهای اروپا در قرن شانزدهم میلادی به روی یهود بسته بود و تنها در قسمتی از شمال ایتالیا و قسمت نا چیزی از آلمان و فرانسه, یهود بهره ای از آزادی داشت. در سال 1648 قانونی از پارلمان انگلستان گذشت که بر اساس آن مخالفان اصل تثلیث به اعدام محکوم می شدند. با رسمی شدن مذهب پروتستان در انگلستان به سال 1688 مقرر شد که هیچ مسیحی کاتولیک حق انجام مراسم مذهبی را در این کشور ندارد، در حالی که حکومتهای کاتولیک فرانسه تا اواخر قرن هفدهم میلادی, سختگیریهای بسیاری را بر پروتستانها اعمال نمود.
مشکلات مربوط به اقلیتها به تدریج در عهدنامه های قرون 17 و 18 و 19 مانند عهدنامه وستفالی و وین, عهدنامه 1856 پاریس و عهدنامه 1878 برلن مورد توجه قرار گرفت و بر آزادیهای آنها تاکید شد. سرانجام با تشکیل جامعه ملل پس از جنگ جهانی اول, مساله حمایت از اقلیتها و رعایت حقوق آنها حوزه ی بین المللی یافت و جامعه ملل مقرر نمود: « برای تضمین احترام و رعایت حقوق اقلیتها باید تعهدات دول در مورد اقلیتها در قوانین اساسی آنها منعکس شود و علاوه بر این, جامعه ملل مراقبت خواهد نمود که این تعهدات اجراء شود.» (صفدری، 1340، ص 235)
پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد, اگرچه منشور ملل متحد به بخشی از آزادی ها و حقوق اساسی بشر توجه خاص مبذول داشت ولی اقلیتها به طور خاص مورد حمایت واقع نشدند. مجمع عمومی سازمان ملل در نخستین اجلاسیه خود اعلام نمود: مصلحت عالیه جامعه بشریت اقتضا می کند که به آزار و ایذای افراد بشر و تبعیضات مذهبی و نژادی خاتمه داده شود. در اجرای این تصمیم, کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون فرعی حمایت اقلیتها و جلوگیری از تبعیض در سال 1947 شروع به کار نمود ولی مجموعه این اقدامات به توصیه ها و تاکیدات ختم شد و به این ترتیب, تاکنون شکل اقلیتها از جمله اقلیتهای دینی به عنوان یک موضوع مورد بحث باقی مانده است.
در جوامع اسلامی نیز حضور اقلیتهای دینی و اقلیتهای مذهبی اسلامی یکی از مشکلات ارتباطات فرهنگی آنها محسوب شده است. مقصود از مذاهب, روشها و مسلک های کلامی, فقهی یا اخلاقی است که در داخل اردوگاه اسلامی پدیده آمده است. در حال حاضر مسلمانها به دو دسته اهل سنت و شیعه تقسیم می شوند که هر یک دارای مذاهب فقهی متعددی می باشند. متاسفانه جهل این مذاهب نسبت به یکدیگر و به اسلام راستین, تهمت و افترای پیروان مذاهب به یکدیگر, تحزب و تعصب مذهبی, تحمیل عقاید به جای گفتگو و دسیسه های استعماری و از همه مهمتر هوا و هوسهای نفسانی, اختلافات مذهبی را تشدید نموده و ارتباطات میان آنها را مختل ساخته است و گاه به نزاعهای نظامی و تجزیه فرهنگی منجر شده است.
وجود این اختلافهای نژادی, قومی, مذهبی و غیره عقاید قالبی را پدید می آورد که بر چگونگی فرایند اطلاعات سایر افراد و گروهها تاثیر می گذارد. با ایجاد چنین عقایدی, افراد اطلاعاتی را بر می گزینند که مطابق با آن عقاید باشد و اطلاعاتی را هم که با آن عقیده قالبی مطابقت نداشته باشد مردود می شمارند. در نتیجه آنها بسادگی اطلاعاتی می سازند که در رابطه با درون گروه فرهنگی مثبت و در رابطه با برون گروه منفی می شود. همچنین آنها اطلاعاتی را که با عقاید قالبی ایشان سازگار است بیشتر از سایر اطلاعات به خاطر می آورند. به این ترتیب, بهنگام تماس مردم با گروههایی که درباره آنها عقاید قالبی روشنی دارند خودبخود آن عقیده فعال شده و در تنظیم روابط اجتماعی آنها تاثیر گذار می شود. عقاید قالبی نادرست و گاه افراطی فرهنگی که در اثر اختلافهای فرهنگی پدید آمده اند, نقشی مهم در اختلالات فرهنگی یک جامعه دارند. (تریاندیس، 1376، صص 407-412)
علاوه بر آنچه بیان شد, پدیده تکثر نابهنجار فرهنگی که منجر به نظام گسیختگی می شود متاثر از عواملی است که برخی از آنها عبارتند از :
- هرگاه در یک اجتماع, اجتماعی کردن افراد بدرستی صورت نگیرد.
- هرگاه در یک نظام اجتماعی ناراحتیهای موجود هیچ راهی جهت تخفیف نیابد.
- هرگاه نظام اجتماعی با محیط همخوانی نداشته باشد.
- هرگاه هدفهای نظام مشخص باشد، اما همه اعضاء امکان دست یافتن به هدفهای تعیین شده را نداشته باشند.
- هرگاه ارتباط کافی میان گروههای مختلف جامعه وجود نداشته باشد.
- هرگاه پایگاههای مختلف افراد در اجتماع با یکدیگر تناسب و همخوانی نداشته باشد و از این نظر بر آنان فشارهای مختلفی وارد شود. (رودلف، 1356، صص 128-130)
اسلام و مساله تکثر فرهنگی در جامعه اسلامی
همان گونه که پیش از این بیان شد, تکثر فرهنگی در یک جامعه هم می تواند به عنوان عامل مهم و مؤثر در رشد و تکامل یک جامعه عمل کند و هم خود عاملی بازدارنده در این مسیر باشد . عناصر متعدد فرهنگی سبب چنین تکثری در جامعه هستند که از این میان به سه عنصر مهم نژاد, قوم و مذهب از دیدگاه اسلام می پردازیم که پیش از این به عنوان عوامل اصلی تهدید کننده وحدت فرهنگی مورد بحث قرار گرفتند.
از ابتدای ظهور اسلام, حضور نژادهای گوناگون در مدینه النبی, سؤالات متعددی را در خصوص دیدگاههای اسلام به موضوع ارتباطات میان نژادهای گوناگون بر می انگیخت . آیات قرآن, روایات پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) و نیز سیره ایشان گواه این معناست که از نظر اسلام کلیه تئوریهای نژاد پرستانه مطرود و محکوم است و هیچ گاه عنصر نژاد مایه فضل یک مسلمان بر دیگری نبوده است. از نظر قرآن اساساً بشر خلق شده است که امت واحد باشد :
«و ما کان الناس الا امه واحده فاختلفوا و...» (یونس/19)
«مردم در اصل یک ملت واحد بودند, سپس اختلاف پیدا کردند»
همان گونه که در آیه 13 سوره حجرات آمده است، از نظر اسلام نژاد همه خاکی است, همه از یک نژاد هستند و اگر اختلافاتی در ظاهر باشد, همه در حکم اعراض بوده و هیچ یک در حکم جوهر نمی باشد, چرا که جوهر آنها واحد است. چنین اختلافهای ظاهری سبب برتری یک عده از انسانها بر دیگران نیست, بلکه معیار برتری را باید در ویژگیهای معنوی انسانها و در تقوای آنها جستجو کرد.
پیامبر اسلام در روز نهم حجه الوداع در صحرای عرفات مسلمانان را فرا خواند و خطاب به جمع مسلمین, پیام تاریخی خود را بیان فرمود و در بخشی از آن بیان داشت:
« ای مردم بدانید که خداوند شما واحد است و پدر شما هم واحد است, همه شما از آدمید و آدم نیز از خاک است, همانا عزیزترین شما در پیشگاه ربوبیت پرهیزگارترین شماست.» (نهج الفصاحه، ص 675)
در واقع پیامبر اسلام در این قسمت از بیانات خود اساس ارزشها و بنیان معنوی جامعه اسلامی را بیان فرمود و در مقابل کسانی که دم از برتری نژادی می زنند, شعار وحدت نژادی سرداد و به صراحت فرمود که نژاد همگان واحد و همانا نژاد خاکی است.
اندکی توجه به مفاهیم اسلامی به خوبی نشان می دهد که اسلام دین فطری و بشری و در نتیجه یک ایدئولوژی الهی برای عموم افراد انسانها در تمام زمانها و مکانهاست. به همین جهت نیز قرآن خطاب کلی «یا ایهاالناس» را بارها و بارها به کار برده است و در آیات متعددی نظیر آیه 28 سوره سبا در مقام بیان خصوصیت رسالت آسمانی پیامبر اسلام می فرماید:
« و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیراً و نذیراً و لکن اکثر الناس لایعلمون.»
« (ای پیامبر) ما تو را جز بشارت دهنده و بیم رسان برای عموم مردم نفرستاده ایم ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
همان گونه که ملاحظه می شود, خطاب قرآن به همه مردم است. هر انسانی که در روی این کره خاکی به وجود آید, در هر پاره ای و مقطعی از زمان و مکان که باشد, پیام اسلام شامل حال او خواهد بود.
با چنین دیدگاه فرا قوم گرایی است که در جامعه اسلامی پیامبر, بلال حبشی, سلمان فارسی وصهیب رومی در کنار ابوذر غفاری و عمار یاسر قرار داشتند تا آنجا که وقتی از سلمان, صحابی بزرگ پیامبر, پرسیده می شود که کیستی و پدرت چه کسی بود؟ جواب می دهد: «من فرزند یکی از بندگان خدایم, برده بودم و خداوند مرا به وسیله پیامبرش آزاد کرد و گمراه بودم و بدست پیامبرش هدایتم فرمود.» (مطهری، 1375، صص 74-75) وپیامبر نیز می فرماید:«هیچ عربی بر عجمی برتری ندارد, مگر در سایه پرهیزگاری.» (نهج الفصاحه، ص 675) در زمان خلافت علی (ع) نیز وقتی دو زن که یکی عرب و دیگری غیر عرب بود. برای قضاوت به آن حضرت رجوع می کنند, زن عرب از این که آن حضرت هر دو را به یک چشم می نگرد ناراحت می شود . حضرت علی (ع) دو مشت خاک از زمین بر می دارند و می فرمایند: «من هرچه در این دو مشت خاک می نگرم اختلافی بین این دو نمی بینم .»
امروزه در جوامع اسلامی, تکثر قومی با پیشینه های تاریخی, فرهنگی و نیز موقعیتهای کنونی متنوع, کم و بیش وجود دارد. از دیدگاه اسلام مصادیق این تکثر تا زمانی که در تخالف با ایدئولوژی اسلامی نباشند محترم هستند و در عین حال, سیاستهای فرهنگی ملی و فراملی نباید هیچ گاه به سیاستهای قوم محور تبدیل شوند و روابط فرهنگی را به جای محوریت تقوی و برادری دینی, متاثر از خویش سازند. همان گونه که پیامبر اسلام فرمود :
«آنان که به قومیت خود افتخار می کنند, آن را رها کنند که آن جز ذغالی از ذغالهای جهنم نیست.» (حکیمی، 1360، صص 92-93) همچنین می فرماید : « عربیت پدر کسی به شمار نمی رود و فقط زبان گویایی است, آن که عملش نتواند او را به جایی رساند حسب و نسبش هم او را به جایی نخواهد رساند» (بحارالانوار، ج 21، ص 137)
و به قول اقبال لاهوری:
امر حق را حجت و دعوا یکی است خیمه های ما جدا, دلها یکی است
از حجاز و چین و ایرانیم ما شبنم یک صبح خندانیم ما
یکی دیگر از مصادیق تکثر فرهنگی در جامعه اسلامی, حضور مذاهب اسلامی متعدد است که شاید مهمترین عامل تهدید کننده وحدت فرهنگی جامعه اسلامی در طول تاریخ به شمار می آمده است و استعمارگران از این عنصر فرهنگی, به منظور تحقق مقاصد شوم خود بهره می برده اند و در این میان, علمای شیعه و اهل تسنن همچون مصلحانی بزرگ متوجه خطر شدند و در جهت تقریب میان مذاهب اسلامی دست به تالیف آثار بزرگ و اقدامات اجتماعی زدند. خوب است در این مقام, با دیدگاه اسلام به موضوع ارتباطات در جامعه اسلامی متکثر مذهبی, از زبان ایشان آشنا شویم.
مرحوم کاشف الغطاء, عالم شیعی, در سخن معروف خود می گوید : «بنی الاسلام علی کلمتین :کلمه التوحید و توحید الکلمه»وی وحدت کلمه را در ردیف کلمه توحید قرار داده است تا اهمیت آن را مجسم کند. در جایی دیگر ایشان در خصوص ارتباط مذاهب اسلامی با یکدیگر بیان می دارد :
«پس از این که مسلمانان بر وجوب اخذ و پیروی از نصوص قرآن کریم اتفاق دارند, دیگر چه عذری برای این همه دوری ودشمنی متقابل و عداوت و بغضاء دارند؟ قرآن برای وحدت و گرد آوردن ایشان کافی است, حال اختلاف و غیر آن به هر پایه که می خواهد برسد, زیرا قرآن مانند رابطه و رشته ای محکم, آنان را در بسیاری از اصول و فروع جمع می کند و آنان را در محکم ترین روابط, یعنی توحید, نبوت, قبله و جز اینها از ارکان و دعائم اسلام مشترک می سازد . اختلاف رای در فهم و استنباط از قرآن در پاره ای از مسائل, از قبیل اختلاف در اجتهاد است که باعث دشمنی و کینه نسبت به هم می شود.
بزرگترین فرق جوهری, بلکه شاید تنها فارق بین دو طائفه سنی وشیعی, همانا مساله امامت است که در این مساله طرفین در دو خط ایستاده اند... حال با این فاصله وسیع میان دو طایفه, آیا کسی از شیعه را می یابی که بگوید کسی که قابل به امامت نباشد مسلمان نیست یا کسی از اهل سنت را می یابی که بگوید قائل به امامت خارج از اسلام است ( لا و کلا ). پس قول به امامت و عدم آن, با وحدت جامعه اسلامی و حکام قطعی آن, از قبیل حرمت خون و مال و عرض مسلمانان و لزوم برادری و حفظ حرمت یکدیگر و عدم جواز غیبت و بسیاری از امثال آن از حقوق مسلمان بر مسلمان, برخورد ندارد و به آن صدمه نمی زند.» (واعظ زاده خراسانی، 1362، ص 223)
علامه شیخ محمد جواد مغنیه, زیر عنوان ضروریات دین و مذهب بیان می کند:
« مسلمان کسی است که هر آنچه را اسلام, از اصول و فروع, معتبر دانسته و پذیرفته, بدان معتقد باشد و آن اصول سه تا است: توحید و نبوت و معاد, پس کسی که در یکی از این سه اصل شک روا دارد یا از روی قصور و تقصیر از آن غافل شود مسلمان نیست و کسی که از روی جزم بدانها ایمان داشته باشد مسلمان است, اعم از این که ایمان وی از روی نظر و اجتهاد باشد یا از روی تقلید, به شرطی که موافق حق باشد. » (واعظ زاده خراسانی، 1362، ص 224)
همچنین از میان علماء و اهل سنت بزرگانی بودند که با ادعاهای انحصارطلبانه برخی مذاهب اسلامی به مقابله برخاستند و گامهای موثری در جهت تقریب میان مذاهب و وحدت فرهنگی جوامع اسلامی برداشتند. شیخ محمد شلتوت (19631893) شیخ و رییس دانشگاه الازهر, یکی از این بزرگان است که در پاسخ به سوال در خصوص جواز پیروی از مذهب امامیه اثنی عشری, فتوا داد:
«1 آیین اسلام هیچ یک از پیروان خود را ملزم به پیروی از مکتب معینی نکرده, بلکه هر مسلمانی می تواند از هر مکتبی که به طور صحیح نقل شده و احکام آن در کتب مخصوص به خود مدون گشته است پیروی کند و کسی که مقلد یکی از این مکتبهای چهارگانه باشد, می تواند به مکتب دیگری, هر مکتبی باشد منتقل شود.
2 مکتب جعفری معروف به مذهب امامی اثنی عشری, مکتبی است که شرعاً پیروی از آن مانند پیروی از مکتبهای اهل سنت جایز می باشد.
بنابراین, سزاوار است که مسلمانان این حقیقت را دریابند و از تعصب نا حق و ناروایی که نسبت به مکتب معینی دارند, دوری گزینند, زیرا دین خدا و شریعت او تابع مکتبی نبوده و در انحصار و احتکار مکتب معینی نخواهد بود.
بلکه همه مجتهد بوده, اجتهادشان مورد قبول درگاه باریتعالی است و کسانی که اهل نظر و اجتهاد نیستند می توانند از هر مکتبی که مورد نظرشان است تقلید نموده و از احکام فقه آن پیروی کنند و در این مورد فرقی میان عبادات و معاملات نیست.» (وزارت ارشاد، 1362، صص 379-380)
از میان منادیان بزرگ وحدت اسلامی می توان به سیدجمال الدین اسدآبادی, شیخ محمدعبده, عبدالرحمن کواکبی, میرزای شیرازی, سیدمحمد طباطبایی, مرحوم بهبهانی, شهیدفضل ا...نوری, شهیدآیه ا...مدرس, اقبال لاهوری, آیه ا...العظمی بروجردی و امام خمینی(ره) اشاره داشت. امام خمینی در این خصوص بیان داشته اند:
« وحدت همان چیزی است که در قرآن درباره آن سفارش شده است و ائمه(ع) مسلمین را به این مساله دعوت کرده اند و اصلاً دعوت به اسلام, دعوت به وحدت است, به این معنا که همه در کلمه اسلام با هم مجتمع شوند.»
در این بخش به مبانی وحدت از دیدگاه اسلام اشاره نماییم تا روشن شود که پایه های وحدت در جامعه اسلامی بر مبانی استوار است که با حضور عناصری همچون مذهب, نژاد, ملیت, قومیت, زبان و از این دست مورد تهدید قرار نمی گیرد.
مبانی وحدت در فرهنگ اسلامی
یکپارچگی و وحدت فرهنگی در جامعه اسلامی که با نوعی ارتباطات متعادل میان گروههای فرهنگی توام است, در گرو توجه به اصولی است که ذیلاً به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:
1 وحدت عقیده یا ایدئولوژیک
برای استقرار وحدت و همبستگی دینی یک جمع, اشتراک در عقیده و جهان بینی از مبانی اولیه بوده و بدون وجود چنین اشتراکی, وحدتی عمیق, فراگیر و پایدار محقق نمی شود؛ از دیدگاه اسلام پایه اعتقاد اسلامی بر محور خدا و یکتا پرستی قرار دارد:
«یا ایها الذین امنوا اتقو الله حق تقاته و لا تموتن الا وانتم مسلمون و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا » (آل عمران/ 103و 102)
« ای کسانی که ایمان آورده اید, از خدا آن گونه که حق پروا کردن از اوست, پروا کنید و زینهار, جز مسلمان نمیرید و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. »
همچنین خداوند در قرآن می فرماید: «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» (انبیاء / 92).
« این امت شما امتی واحد است و من پروردگار شما هستم, پس مرا عبادت کنید. »
در واقع بر پایه این اصل دین است که دو اصل دیگر یعنی نبوت و معاد به عنوان پایه های مسلمان بودن یک فرد شناخته شده است. اعتقاد به این سه اصل, در مسلمان بودن فرد از لحاظ عقیده کافی است و سه پایه اصلی عقیده مشترک همه مذاهب اسلامی به شمار می آید. به این ترتیب, همه گروههای مذهبی در فرهنگ اسلامی می توانند بر این عقیده مشترک به عنوان مبانی مسلمان بودن اتکا کنند و ارتباطات صحیح اجتماعی را مبنای این اعتقاد شکل دهند و از تکیه بر موارد اختلاف بپرهیزند.
« شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً والذی اوحینا و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیمو الدین و لا تتفرقوا فیه... » (شوری / 13)
« از دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد, به شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را بر پا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید. »
2 وحدت پیروی از پیامبر اکرم (ص)
به اتفاق نظر همه مذاهب اسلامی, کتاب الهی و سنت پیامبر محور ضوابط و قواعد اسلامی است و در این جهت اختلافی وجود ندارد. همان گونه که قرآن می فرماید:
« یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا. » (نساء / 59)
« ای کسانی که ایمان آورده اید, خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاء امر خود را نیز اطاعت کنید, پس هرگاه در امری اختلاف نظر یافتید, اگر به خدا و روز آخرت ایمان دارید, آن را به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر عرضه بدارید, این بهتر و نیک فرجام تر است. »
همچنین می فرماید:
« و اطیعوالله و رسوله و لا تنازعوا وتفشلوا تذهب ریحکم و اصبروا و ان الله مع الصابرین » (انفال/46)
« از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید و آبروی شما از میان برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است. »
بلی, از کتاب و سنت گذشته, اختلاف است که حجت دیگری هم وجود دارد یا خیر؟ شیعه در اینجا به سنت ائمه معصومین (ع) نیز معتقد است, در حالی که اهل سنت, قول آنان را تنها به عنوان یک روایت یا فتوای یک فقیه دانسته و حجیت ذاتی آن را قبول ندارد. حتی در خود سنت از نظر شیعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد, یعنی در این که سنت پیامبر حجت و سند مانند قرآن واجب الاتباع است هم داستانند, اما اختلاف در این است که آیا فلان سخن, سنت و گفته پیامبر است یا مجعول است. این اختلاف در صغری است و نه در کبری و در بین شیعه و اهل سنت کسی را نمی توان یافت که چیزی را سنت بداند و بدان استناد نکند. خلاصه این که, مذاهب اسلامی باتکیه بر اصول عالی اعتقادی و عمل مشترک خود می توانند از موارد اختلافی که به اصل مسلمان بودن ایشان لطمه ای وارد نمی آورد, دوری جویند و وحدت خویش را بر مبانی مشترک استوار سازند و در مواردی تقیه را نیز در دستور کار ارتباطات اجتماعی خود قرار دهند.
3 برادری دینی
از دیدگاه اسلام, اخوت دینی زمینه ای است که وحدت اسلامی از آن می شکفد و به آن نمود اجتماعی و ارزش انسانی می بخشد. روابط انسانها در مناسبات اجتماعی می تواند بر معیارهای گوناگون استوار شود, اما استوار ترین آنها رابطه قلبی و عاطفی بر مبنای مسائل معنوی است که به ارتباطات فرهنگی جامعه استحکام و عمقی خاص می بخشد. اسلام با اعلام رابطه برادری در بین مؤمنین صریحاً به رابطه مبتنی بر محبت که لازمه برادری و اخوت است تاکید می ورزد. این برادری که به سبب وجود ایمان به اسلام ایجاد گردیده و نظام تربیتی و اخلاقی اسلام نیز پشتیبان آن است, به اجتماع مؤمنین وحدتی پایدار می بخشد :
«انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم» (حجرات/10)
«در حقیقت, مومنان با هم برادرند, پس میان برادرانتان آشتی برقرار کنید»
«واذکروا نعمه الله علیکم اذکنتم اعداء فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا» (آل عمران/103)
«نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان یکدیگر بودید, پس میان دلهای شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.»
زمانی که این احساس برادری و دلبستگی عاطفی میان اقشار متکثر فرهنگی جامعه پدید آمد, آنها نه تنها حقوق و منافع همدیگر را محترم شمرده و پای تجاوز بر حریم حقوق هم نمی گذارند, بلکه در مقام اخوت, هر کس به نوبه خود, دیگری را بر خود محترم شمرده و از خدمتگزاری در حق او احساس لذت و ارضاء قلبی می نماید و بر این منوال, ارتباطات انسانی بر پایه احساس مسؤولیت افراد در قبال آرمانها و وظایف متعالی مشترک و تکامل جامعه در مسیر واحد صورت می پذیرد.
همچنین می فرماید:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا» (فتح/29)
«محمد (ص) پیامبر خداست و کسانی که با اویند, بر کافران سختگیر و با هم مهربانند, آنان را در رکوع و سجود می بینی که فضل و خشنودی خدا را خواستارند»
پیامبر اسلام نیز می فرماید :
«مومن برادر مومن است. آنها همانند یک بدن هستند که هرگاه جزئی از آن متاثر شود، این ناراحتی به سایر اجزاء بدن نیز سرایت می کند.(اصول کافی، ج3، ص 24)
4- وحدت موازین اخلاقی
در یک جامعه ایدئولوژیک دینی, موازین اخلاقی برخاسته از دین, مهمترین عامل در شکل بخشی ارتباطات اجتماعی به شمار می آیند. از دیدگاه اسلام، رعایت موازین اخلاقی اصلی مهم به شمار می آید که برای تکامل فردی و جمعی در دنیا و آخرت باید مد نظر قرار گیرد. اصولاً محتوای کل تعالیم اسلام, محتوایی اخلاقی است, همان گونه که رسول خدا(ص) می فرماید :
«من برانگیخته شده ام که فضیلتهای اخلاقی را به اوج برسانم». از این رو می توان دریافت که موازین اخلاقی مشترک میان مذاهب اسلامی, بستری مهم جهت برپایی وحدت اسلامی است که در آن ارتباطات به دور از تشنج و تعارضهای برتری طلبانه صورت می پذیرد. موازینی همچون رعایت عهد و پیمان, امر به معروف و نهی از منکر, رعایت عدل و قسط, تعاون و همکاری در نیکیها و پرهیزگاری, ترویج نیکی و نیکوکاری, دوری از هوای نفس و در یک کلام رعایت تقوا (حکیم، 1377، صص 96-103) پشتوانه های ارتباطاتی مؤثر در وحدت جامعه اسلامی برخوردار از تکثر فرهنگی به شمار می آید.
اصول دیگر نیز در خصوص وحدت اسلامی مطرح شده است که همه آنها اذعان بر این حقیقت دارند که اسلام موطن همه مسلمانان است که در آن مفاهیم مشترک اسلامی, زبان واحد ایشان و فرهنگ اسلامی, هویت مشترک تمامی مسلمانان است. از این رو با تکیه بر این فرهنگ و هویت حقیقی مشترک می توان سایر اختلافهای فرهنگی را فرعی و مجازی دانست و وحدت فرهنگی را در جامعه اسلامی برخوردار از هر نوع تنوع فرهنگی تحقق بخشید.
اسلام و ارتباطات در جامعه متکثر دینی
یکی از عناصر فرهنگی که تکثر فرهنگی را در جامعه سبب می شود, حضور پیروان ادیان دیگر در جامعه اسلامی است. موضوع اقلیتهای دینی در ایدئولوژی اسلامی هیچ گاه مترادف با مفهوم بیگانه نبوده است . علی (ع) این اصل را در خصوص ارتباطات با اقلیتهای دینی چنین بیان فرموده است :« هر فردی که آیین ما را بپذیرد و پیمان ما را بر عهده بگیرد, ما حکم قرآن و قانون و مقررات اسلامی را درباره وی اجرا می کنیم و هیچ فردی را بر دیگری برتری نیست مگر به تقوا و وارستگی» .افراد غیر مسلمان در جامعه اسلامی می توانند با شرایطی خاص و طی یک معاهده دو جانبه با مسلمان, جایگاه خود را از بیگانه به یک متحد واقعی تبدیل سازند و به عضویت جامعه و حتی امت بزرگ اسلامی درآیند. همان گونه که در نخستین جامعه اسلامی صدر اسلام که به دست پیامبر اکرم (ص) تشکیل شد, پیامبر با انعقاد پیمانهایی, قبایل مختلف مدینه را متحد و از عناصر مسلمان, یهود و عرب امت واحدی را به جهانیان معرفی نمود.
برای این که بیشتر با ماهیت این معاهدات و نحوة حضور و مشارکت اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی آشنا شویم, باید به مفهوم برخی واژه هایی که اسلام در خصوص پیروان ادیان به کار می برد اشاره کنیم:
نخستین واژه «کافر» است . کافر به کسی اطلاق می شود که منکر خداست یا برای خدا شریک قائل می شود یا پیامبری حضرت محمد (ص) را قبول ندارد و یا یکی از ضروریات دینی را منکر شود. (امام خمینی، بند 8)
کافر به لحاظ نوع دین مورد پذیرش بر دو قسم می باشد :
1- اهل کتاب : از نظر فقهای شیعه به پیروان ادیان یهودی, مسیحی و زرتشتی اهل کتاب گفته می شود. آیه 156 سوره انعام, دلیلی بر اهل کتاب بودن یهودیان و مسیحیان است, در خصوص زرتشتیان به روایتی از پیامبر (ص) استناد می شود که فرمود :........ «سنوا بهم سنه اهل الکتاب»(وسائل الشیعه ، ج11، ص98)
2- غیر اهل کتاب : به پیروان سایر ادیان و مشرکان و ملحدان اطلاق می شود.
از سوی دیگر سه نوع قرارداد با غیر مسلمانان منعقد می شود که عبارتند از :
1- ذمه :قرارداد دائمی تابعیت اهل کتاب برای زندگی در جامعه اسلامی که به صورت دو جانبه با مسلمانان و با شرایط خاص منعقد می شود. به این افراد ذمی گفته می شود. چنانچه این نوع معاهده را ملاک قرار دهیم, کافر به دو قسم خواهد بود : نخست کافر ذمی است که به این قرارداد ملتزم شده است ودوم کافر حربی یا غیر معاهدات است که متعهد به این قرارداد نمی باشد. مقصود اصلی از این پیمان, ایجاد محیط امن و تفاهم, زندگی مشترک و همزیستی مسالمت آمیز بین فرقه های مختلف دینی در داخله قلمرو حکومت اسلامی است و چون با آزادی و توافق طرفین صورت می گیرد, با حقوق و مزایای تحمیلی که در قوانین بین المللی معاصر درباره بیگانگان و اقلیتها منظور می گردد, تغایر کامل دارد، (عمید زنجانی ، 1362 ،الف ،صص5758)
2- استیمان : قرارداد أمن است که بصورت معاهده شخصی و مصونیت با کافر حربی به صورت موقت منعقد می شود. توضیح این که پیمان ذمه به معنای پیمان دفاعی با اهل کتاب است که جامعه اسلامی مسؤولیت دفاع از جان و مال وناموس آنان را می پذیرد، اما در خصوص مشرکان و اهل کتاب که پیمان ذمه را نپذیرفته اند چنین معاهده ای صورت نمی پذیرد. این مساله به معنای قطع رابطه با ملل غیر مسلمان و منع ورود بازرگانان, نمایندگان سیاسی و جهانگردان اینان نیست, بلکه این عده می توانند تحت عنوان مستامن در کشور اسلامی رفت و آمد داشته باشند و زندگی کنند. (ابراهیمی ، ص124)دلیل این نوع قرارداد این آیه قرآن است که می فرماید :
«و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه» (توبه /6)
«هرگاه یکی از مشرکین به تو پناه آورد پناهش ده تا کلام خدا را بشنود و سپس او را به مکان امنی که می خواهد برسان»
3- هدنه : قرارداد صلح با پیروان سایر ادیان است که در خارج از جامعه اسلامی زندگی می کنند. ( ابراهیمی، ص124)
قرارداد ذمه در فرهنگ اسلامی با خصوصیات و شرایطی توصیف شده است که با بررسی آن می توان چند ویژگی کلی را استنتاج کرد که اثرات جامعه شناختی و ارتباطی مهمی را در پی دارد :
نخست این که قراردادی اختیاری برای اقلیتهای دینی است. در جامعه اسلامی هیچ گونه اجباری برای پذیرش شرایط قرارداد ذمه از سوی اقلیتهای دینی وجود ندارد, آنها در صورت تمایل می توانند به این نوع از ارتباطات اجتماعی خود را مقید سازند. دوم این که این قرارداد برای اقلیتها به صورت دائمی الزام آور نیست. هرگاه اهل ذمه بخواهند که یک جانبه آن را نقض نمایند, می توانند آن را لغو کرده و خود را از چتر حمایتی جامعه اسلامی خارج سازند. سوم این که قراردادی اجباری برای مسلمان است, چنانچه اقلیتهای دینی خواهان سرسپردن به این نوع معاهده باشند, حکومت اسلامی و مسلمانان ناچار از پذیرش این حق برای اقلیتها هستند.در قرارداد ذمه برای دو طرف تعهداتی معین شده است که التزام به آنها ضروری است و در تمامی قراردادها به صورت مشابه باید قید گردد. علاوه بر این که در هر پیمان به مقتضای حال و بنابر مصالح می توان شرایط دیگری را بدان افزود, ابتدا به تعهدات اهل ذمه در جامعه اسلامی می پردازیم:
1- پرداخت جزیه : جزیه یک نوع تعهد مالی است که اهل ذمه پرداخت آن را در برابر تعهدات حکومت اسلامی بر عهده می گیرند.این مبلغ حد معینی ندارد و به میزان تواناییهای اقلیتها و نظر رهبر اسلامی بستگی دارد, در مقابل نیز اقلیتها از تعهدات مالی و نظامی در جامعه اسلامی معاف خواهند بود. در مواردی نیز اهل ذمه از پرداخت این تعهدات مالی معاف می شوند که عبارتست از اقتضای مصالح جامعه اسلامی و به منظور جلب قلوب اقلیتها به اسلام, عدم توانایی انجام تعهدات از سوی مسلمانان, حضور اقلیتها در نیروی نظامی و اسلام آوردن ایشان.
جزیه علاوه بر این که در تشویق اقلیتها به اسلام آوردن عامل مؤثری شمرده می شود, تاثیرات جامعه شناختی مثبتی در تعدیل روابط حکومتهای اسلامی و مسلمانان با اقلیتها در طول حضور ایشان در جامعه اسلامی داشته است. (عمید زنجانی ،1362،الف، صص5758)
2- احترام به قوانین اسلامی و مقررات اجتماعی : یکی از تعهدات اهل ذمه, حرمت گزاردن به قوانین و مقررات جامعه اسلامی است
3- دوری از توطئه بر علیه مسلمانان و یاری دشمنان جامعه اسلامی
جامعه اسلامی نیز نسبت به اقلیتهای دینی متعهد به پیمان ذمه, تعهداتی را برعهده دارد که عبارتند از:
1- مصونیت همه جانبه : نخستین مسؤولیتی که متوجه مسلمانان می شود, تعهد مصونیت جان و مال و ناموس متحدین مورد حمایت خود در برابر خطرات داخلی و خارجی است. در حقیقت این به معنای نوعی پیمان دفاعی یک جانبه است.
2- آزادی مذهبی : پیروان ادیان سه گانه در انجام مراسم مذهبی خود آزادند و با توجه به احترامی که اسلام برای آنها قائل است, این حق را نیز برای آنها محفوظ نگاه داشته است که در چارچوب منطق و برهان به گفتگو و بحث در خصوص معارف دینی بپردازند ولی از تبلیغات ضد اسلامی و ایجاد شبهه ممانعت به عمل می آورد. معابد و اموال متعلق به آنها نیز در جامعه اسلامی از هر گونه تعرضی مصون خواهد بود.
3- استقلال قضایی : یکی ازمواردی که در آن باید حقوق اقلیتها مورد توجه قرار گیرد در امور قضایی و محاکم است. اسلام به آنها اختیار داده است که یا در محاکم اسلامی یا در مراجع خود به حل و فصل اختلافات خود بپردازند. در هر حال, در احوال شخصیه مطابق با دستورات دینی ایشان عمل خواهد شد. (ابراهیمی، صص139142)
4- آزادی مسکن : اقلیتهای دینی ذمی مانند سایر اتباع در انتخاب محل سکونت خود مختارند و هر زمان که بخواهند می توانند تغییر مکان دهند. آنها هرگاه بخواهند در محلات ویژه ای زندگی کنند در طراحی ساختمانهای مسکونی خویش آزادند ولی در صورتی که در محلات مسلمانان سکنی گزیدند باید از ایجاد و بنای ساختمانهایی که اشراف و امتیاز چشمگیری بر خانه های مسلمانان دارند خودداری کنند.
5- آزادی فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی : یکی از مهمترین اصول حقوق بشر, آزادی اقتصادی برای تامین نیازها و رشد اقتصادی است. اسلام برای اقلیتهای دینی تحت حمایت خود چنین امکانی را فراهم ساخته و حق مالکیت ایشان را محترم شمرده است.
6- حق اجرای حقوق مدنی اقلیتها : اقلیتهای دینی متحد در جامعه اسلامی در مسائل مربوط به حقوق مدنی از قبیل ازدواج و طلاق و ارث و نظایر آن ملزم به تبعیت از احکام اسلام نخواهند بود و احکام دینی ایشان در دستگاههای قضایی و اجرایی جامعه اسلامی به رسمیت شناخته شده است و چنانچه مطابق قوانین دینی خود عمل کرده باشند, محترم و معتبر خواهند بود.( عمید زنجانی،1362، الف، صص191220)
7- آزادی فعالیتهای اجتماعی : در جامعه اسلامی که اقلیتها عضو رسمی آن محسوب می شوند, آنها می توانند به منظور تعاون و همیاری در امور جامعه به فعالیتهای اجتماعی بپردازند و تواناییهای خود را در راه پیشرفت جامعه به کار گیرند. یکی از این فعالیتها, انتخاب نمایندگانی در مجلس و مشارکت در تصمیم گیری های بالای اجتماعی است.
راهبردهای ارتباطات میان فرهنگی اسلام
همان گونه که بیان شد, اسلام از 1400 سال پیش تا کنون دیدگاه های روشنی نسبت به نقش و جایگاه اجتماعی اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی داشته است و علی رغم اختلاف نظرهایی که در جزئیات احکام و مصادیق آنها مطرح بوده است, در کلیات این موضوع اختلاف جدی وجود نداشته است. زمانی که پیامبر اسلام (ص) نخستین جامعه اسلامی را در مدینه تشکیل داد, برخورد مسالمت آمیز او با اقلیت یهودیان مدینه سیره جاودانه مسلمانان گشت و این آیه قرآنی شعار جاودانه اسلام در برخورد با پیروان سایر ادیان شد:«قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون. » (آل عمران / 64 )
« بگو ای اهل کتاب بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که بجز خدای یکتا نپرستیم و برخی برخی را بجای خدا به ربوبیت تعظیم نکنیم, پس اگر از حق روی گردانند بگوئید شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم. »
بر پایه آنچه بیان شد و آنچه در تعالیم اسلامی آمده است, می توان به اصولی دست یافت که ارتباطات اجتماعی با گروههای دینی غیر اسلامی در جامعه اسلامی بر پایه آنها شکل می یابد و در هیچ شرایطی قابل نقض نخواهد بود. این اصول عبارتند از:
1 حفظ استقلال مسلمانان : تنظیم روابط اجتماعی حکومت اسلامی و مسلمانان با اقلیتها نباید به گونه ای باشد که سبب وابستگی و سرسپردگی مسلمانان گردد, به گونه ای که استقلال جامعه اسلامی را به خاطر اندازد. این از خود بیگانگی و خود باختگی همواره امری مذموم در اسلام شمرده می شده است.(هود/ 13 ، بقره/107،نساء/141)
2 سیادت اسلامی : با این اصل تحت عنوان « الاسلام یعلوو لا یعلی علیه » در حقوق اسلامی همواره مطرح بوده است. این اصل به معنای تعصبهای نژادی و مذهبی نیست, بلکه به معنای حفظ عزت اسلامی در شوؤن مختلف اجتماعی است که هیچ گاه نباید با تسلط غیر مسلمانان بر مراکز حساس تضعیف گردد, با توجه به این اصل می توان بسیاری از احکام و دیدگاه های محدود سازنده اسلام در خصوص اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی را تبیین نمود.(منافقون/8،آل عمران/118)
3 اجرای قوانین و احکام اسلامی: قوانین و احکام اجتماعی اسلام ملاک عمل و برخورد با اقلیتهای دینی در جامعه اسلامی است که قانون ذمه یکی از این موارد است. اقلیتهای دینی و مسلمانان باید به این قوانین احترام گذارده و حکومت اسلامی آنها را اجرا نماید.
4 آزادی دعوت اسلامی: ایجاد محیطی امن و آرامش بخش برای زندگی مسالمت آمیز اقلیتهای دینی به این معنا نیست که امکان دعوت اسلامی و گسترش و تعمیق ارزشهای اسلامی کمرنگ شود و مانعی برای بیان حقایق دینی و دعوت انسانها به اسلام به وجود آید.
5 حفظ تمامیت ارضی جامعه اسلامی: اگرچه مفهوم امت اسلامی با محدودیتهای جغرافیایی همخوانی ندارد, اما با تشکیل حوزه هایی به نام کشور , ملت و تبیین حقوق مربوط به آنها, تمامیت ارضی جامعة اسلامی یکی از اصول غیر قابل نقض به شمار می آید که همه باید به آن احترام بگذارند.
به حکم آیات شریفه:
«لاینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تقسطوا ان الله یحب المقسطین» (الممتحنه/8)
«خدا شما را از دوستی آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون نراندند نهی نمی کند تا بیزاری از آنها جویید, بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتار کنید که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست دارد.» وو آنچه پیش از این ذکرش رفت می توان نتیجه گرفت که اسلام مسلمانان را نسبت به غیر مسلمانان موظف می سازد تا زمانی که ایشان توطئه و اقدام نکنند، اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی را در ارتباطات خود پیشه کنند و حقوق انسانی و اجتماعی غیر مسلمانان را رعایت نمایند(قانون اساسی جمهوری اسلامی ، اصل14) و احترام متقابل را سرلوحه کار خویش سازند.
نتیجه گیری : الگویی از وحدت در کثرت فرهنگی
در پایان از مجموع آنچه که به اجمال اشاره شد می توان نتیجه گرفت که اسلام برای تکثرهای فرهنگی موجود در جامعه احترام قائل است و هیچ گاه آنها را یکسره نادیده نگرفته و مردود نمی شمارد بلکه این تکثرها را همچون چشمه های جوشانی می انگارد که اگر همة آنها در خدمت آرمان واحد جامعه اسلامی یعنی دریای حق پرستی و خداخواهی قرار گیرند و هدایت شوند, اسباب شکوفایی و فرهنگی جامعه اسلامی را فراهم خواهند ساخت. بدیهی است آرمان اسلامی هرگز در مسیر انهدام پاره فرهنگها در قبال برقراری وحدت جمعی نیست, بلکه این وحدت در عین کثرت محقق می شود, پاره فرهنگها در ارتباطات فرهنگی خود با یکدیگر و با فرهنگ غالب جامعه اسلامی باید بر اندوخته های فرهنگی خود که تخالفی با ارزشهای متعالی اسلامی نداشته و تمامیت و یکپارچگی جامعه را به خطر نمی اندازد تکیه کنند و در مواردی که این اختلافها وحدت فرهنگی جامعه را تهدید نماید, باید به اشتراکات فرهنگی تکیه و نظر نموده و آنها را در ارتباطات, معیار و میزان خویش سازند که همان اصول غیر قابل نقض اسلام هستند.
اسلام برای تحقق چنین وحدتی, راهبردهایی و راهکارهایی را مطرح نموده است که به برخی از آنها در این نوشتار پرداختیم. به این ترتیب, پیوستار فرهنگ (ب) را می توان به عنوان نتیجه ارتباطات اسلامی در جامعه متکثر فرهنگی مورد تایید قرار داد که در واقع الگویی به دور از افراط و تفریط شمرده می شود.
منابع:
عربی
1- قرآن کریم
2- تنکابنی، مرتضی فرید، نهج الفصاحه، تهران،دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1374
3- عاملی، حر، وسایل الشیعه، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1403 ه .ق.
4- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح جواد مصطفوی،ج2،تهران،علمیه الاسلامیه،1363
5- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ترجمه علی دوانی، ج81،تهران ، کتابفروشی اسلامیه،1361
منابع فارسی
1- ابراهیمی، محمد، اهل ذمه، نور علم ، دوره چهارم ،شماره 2
2- امام خمینی، توضیح المسائل ، باب نجاسات ، بند8 .
3- الیوت، تی.اس، درباره فرهنگ ،حمید شاهرخی، تهران ، نشرمرکز،چ1، 1369.
4- تریاندیس، هری.س، فرهنگ و رفتار اجتماعی ،نصرت فتی، تهران، مرکز پژوهشهای بنیادی، 1376.
-5 حکیم، سید محمد باقر ، وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت، عبدالهادی فقهی زاده ، تهران ، بتیان ،1377.
6- حکیمی ، محمد رضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1360.
7- رودلف، طوبی و ژاگلین، تعریف نظام گسیختگی اجتماعی ،نامه علوم اجتماعی ، دوره دوم ،ش3 ،قمر بیله ور، زمستان1356.
8- سادات ، محمد علی، مبانی وحدت در امت اسلامی ، تهران ، الهام، 1358.
9- صفدری ، حقوق بین الملل عمومی ،تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ،1340.
10- عبدی ، عباس، تجزیه فرهنگی ، تهران ، مرکز پژوهشهای بنیادی ،1373.
11- عمید زنجانی ، عباسعلی ، حقوق اقلیت ها براساس قانون قرارداد ذمه ، تهران،صدر،دفتر نشر دانشگاهی ،1362.
12- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اصل چهاردهم
13- مطهری ، مرتضی،خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، 1375
14- واعظ زاده خراسانی ، محمد، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، تهران،وزارت فرهنگ وارشاداسلامی،1362.
15- وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، کتاب وحدت(مجموعه مقالات)،1362.
منابع انگلیسی
1.Encyclopedia Britanica, 1884, vol.XVII
2.Jordan G & C. Wecdon, Cultural Pollitics, London: Blackwell, 1995
٭ استادیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق